۵- عبادات مشرکان مکه و دعوت نبی
توحید الله تعالی چهار مرحله دارد که اعتقاد به همه واجب و شرک در هر یک از آن و حتی در قسمتی از یکی از ۴ درجه موجب عذاب میگردد.
و اما مراحل توحید:
۱- توحید در واجب الوجود.
۲- توحید در خالقیت.
۳- توحید در تصرف و تدبیر.
۴- توحید در عبودیت و الوهیت.
مرحله یک: ممکن، فانی، حادث و ایجاد شده توسط آن واجب الوجود است. آیات [القصص: ۸۸] و [الرحمن: ۷۸] میگوید: فقط یک موجود آنهم وجود مقدس الله واجب الوجود یعنی قدیم است و هر موجود دیگری غیر او اعم از ملائکه، انبیا، ائمه، شهدا و ... اشاره به پایداری آن واجب الوجود داشته و آیه (۱ انسان ) به غیر واجب الوجود بودن و فانی بودن انسان اشاره نموده .
مرحله دوم: توحید یعنی هر چیزی غیر الله تعالی قدرت بر خلق چیزی نداشته و ندارد چه به صورت ذاتی و قهری چه به صورت عطایی و تفویضی قدرت خلق ندارد. آیات [الأعراف: ۵۴] [الرعد: ۱۶] به این موضوع میپردازند، یک موضوع است که خلق و ساخت ما مثلا حضرت عیسی÷که گفته: من از گل هیبت پرنده خلق میکنم [آل عمران: ۴۹]، یا خداوند میفرماید: من بهترین خلق کنندگانم چرا به صورت جمع یعنی خالقین آمده [المؤمنون: ۴۹]. در اینجا باید دانست یک نوع خلق ما فوق الأسباب است که منحصر به الله تعالی میباشد، و یک خلق ما تحت الأسباب یعنی بوسیله قدرتی که خداوند به ما داده و خواسته، ممکن میشود و خلق حضرت عیسی÷ما تحت الأسباب بود یعنی او فقط هیبت پرنده از گل میساخت آنچنان که بچهها هم با گل مجسمه میسازند پس امر الهی بر پرنده شدن آن تکه گل با دمیدن حضرت عیسی÷متحقق میشد، و امر الهی در اینجا ما فوق الأسباب است یعنی به محض اینکه بگوید باشد میشود ﴿ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ﴾[البقرة: ۱۱۷]. و احتیاج به وسایل و اسباب ندارد و فقط منحصر به باری تعالی است و همه انسانها و سایر موجودات برای خلق احتیاج به وسیله اسباب دارند و خداوند قدرت خلق ما فوق الأسباب را به احدی حتی ملائکه و انبیاء واگذار نفرموده و سایر خالقان مثل مبتکران و اهل صنعت از طریق قدرت ما تحت الأسباب و خداددادی اختراع و تولید میکنند.
مرحله سوم: که خداوند در تمام چیزها ما فوق الأسباب متصرف و مدیر است و این امر تصرف و تدبیر امور عالم را به کسی نه ذاتا و بنفسه و نه به صورت اعطا و تفویض نه در کلیات و نه در جزئیات محول نفرموده، آیات [یونس: ۳]، [الرعد: ۲]، [السجده: ۵] و این موضوع را بیان کردهاند.
مرحله چهارم: این است که الوهیت و معبودیت خاص الله تعالی است و فقط او را مستحق عبادتها دانسته هیچ احدی را به هیچ نیت و برداشتی مستحق عبادت نداند در مقابل شرک در پرستش خواه به عنوان اله یا شفیع قهری یا وسیله قرب و نزدیکی به خدا چه به صورت پرستش چه به صورت تعظیم قرار دارد، آیه [محمد: ۱۹] با این مسئله مرتبط است.
از آنجا که شرک در یکی از چهار مرحله قبل حتی اگر به اندازه ذرهای باشد که ما متوجه نشویم باعث حبط و نابودی سایر اعمال میشود [الزمر: ۶۵] و شرک فهمیده نمیشود مگر از آن دور شویم و فاصله گیریم، لذا در حالتی که هستیید از فاصلهای که کم کم از خود دور میشوید در حال تخیل به خود و عملتان نگاه کنید و مقایسه کنید با قرآن و عمل مشرکان مکه که به طور خلاصه گوشهای از آنها در آتی میآید بعد از این خواهید فهمید آیا فلان عمل شرک است یا خیر، منظور از دور شدن هم از دریچه کسی که بالا و فوق شماست و از بالا دارد شما را نگاه میکند نگاه کردن است، آنطور که از مفهوم حدیث نبوی فهمیده میشود شرک مانند مورچهای سیاه که در شبی تاریک بر روی سنگی سیاه حرکت میکند غیر قابل دید و گنگ است، و باید نور الهی باشد تا بتوان آنرا دید. مشرکین مکه تنها در ۵/۱ درجه از چهار درجه قبل مشرک بودند یعنی شریک داشتن دیگران در امور حقیر و کوچک و عبادت غیر خدا و در باقی با پیامبر هم عقیده و موحد بودند نتیجه این شد که آن ۵/۲ درجه توحید سودی به آنها نبخشید و از عذاب و ذلت نرهانید و معبودان باطل نیز مدد و شفاعتی نتوانستند نمایند، لذا عقاید آنها را به دو بخش موافقات و مخالفات تقسیم میکنیم.
موافقات: عنوان اول: برخی مشرکین عرب انسانهای مذهبی بوده و به اصطلاح دین دار بودند [الكافرون: ۶] [ص: ۷].
عنوان دوم: مشرکین مکه خود را حنیف یعنی تابع ابراهیم÷میدانستند.
عنوان سوم: مشرکین دهری و لائیک نبودند و خدا را به عنوان چیزی بدیهی قبول داشتند برای همین انبیاء برای اثبات وجود خدا نیامدند چون اگر کسی کمی فکر کند از نظم و علت جهان به موجودی برتر، یا به قول آقای آنتونی رابینز به عقلی بالاتر و برتر پی میبرد. آنها برای بیان توحید مبعوث شدند نه برای بیان الله موجود است [یوسف: ۱۰۶] ایراد است که مشرکان از بین برنده خود را دهر و روزگار میگفتند [الجاثیة: ۲۴] پاسخ اینست که دهریه دو نوع دوریه و غیر دوریه بود. دوریه اعتقاد داشتند که فقط روزگار و طبیعت یا به قول امروزیها شانس و اقبال باعث نابودی است. دهریه غیر دوریه علاوه بر اعتقاد به الله تعالی به تاثیر دهر نیز در بعضی واقعهها معتقد بودند مثل سیل، زلزله، طوفان و ... منظور از آیه قسم دوم یعنی غیر دوریه است، و پیامبر نهی از نفرین دهر میکرد و میگفتند: در دهر خداوند متعالی متصرف است و آیات ﴿ وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِ ﴾[الرعد: ۳۰]. ﴿ قُلۡ أَئِنَّكُمۡ لَتَكۡفُرُونَ بِٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ ﴾[فصلت: ۹]. «بگو: آیا شما به کسى که زمین را در دو روز آفریده است کفر مىورزید؟» و ﴿ كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا ﴾[البقرة: ۲۸]. اشاره به کفر در توحید دارد نه کفران کلی الله تعالی. همچنین آیات ۲۹-۳۱ سوره توبه به این موضوع اشاره دارد.
عنوان چهارم: از دلایل فوق مشخص شد که مشرکان در مرحله اول با مسلمین هم عقیده و موحد بودند، در مرحله دوم نیز یعنی توحید در خالقیت با مسلمانان و پیامبر هم عقیده بودند که آیات [الزخرف: ۸۷] [العنكوبت: ۶۱] [لقمان: ۲۵]، [الزمر: ۳۸]، [الزمر: ۹] به این موضوع میپردازند یعنی خالق همه چیز را فقط خداوند یکتا میدانستند نه ملائکه، انبیاء، اولیا و غیره در مرحله سوم دو قسم توحید در امور عظام و توحید در امور حقیره: آنها معتقد بودند که در امور عظام مثل تصرف و تدبیر و تسخیر خورشید، ماه، اختلاف و آوردن شب و روز و طلوع و غروب کسی جز الله تعالی یعنی خدای واحد دخیل نیست آیات [العنكبوت: ۶۱] [القصص: ۷۲-۷۱] به این امر پرداختهاند آنها همچنین نازل کننده باران، زنده کننده زمین، مالک گوش و چشم، در آورنده زنده از مرده و مرده از زنده و تدبیر کننده امور را الله تعالی میداشتنند، دلیل این آیات [العنكبوت: ۶۳]، [یونس: ۳۱]، [الواقعة: ۷۲-۶۳]، است آنان درباره سلسله توالد و تناسل نیز با مسلمانان و موحدان هم عقیده بودند [الواقعة: ۵۸-۵۹]. و بالآخره آنان مالک زمین و آنچه بروی آن است اعم از موجودات و اجسام دریا و خشکی را خدا میدانستند [المؤمنون: ۸۴] آنها مالک و مدبر آسمانها و زمین، و ستارگان، عرش عظیم، بهشت و جهنم را خدا میدانستند [المؤمون: ۸۵]. مشرکین مکه در مصائب و گرفتاریهای دریایی در نهایت اخلاص، خدا را میخواندند (در زمان حال میتوانیم مصائب و گرفتاریهای هوایی را نیز اضافه کنیم مثلاً هواپیما ایرادی پیدا کند یا چرخ آن باز نشود و ...) و تمام معبودان خود را رها میکردند و توبه کرده موحد میشوند و قسم میخورند اگر نجات یابند هرگز با خدا کسی را شریک نمیگیرند، یعنی کسی را با خدای واحد نمیخواندند اما وقتی نجات مییابند بعضی موحد میماندند و اکثراً مشرک میشوند آیات [یونس: ۲۳-۲۲-۱۲] [الإسراء: ۶۷] [الأنعام: ۶۳] [العنكبوت: ۶۵] [لقمان: ۳۲] [الأنعام ۴۱-۴۰] [الدخان: ۱۲-۱۱] [الزمر: ۸] [النحل: ۵۴] به این امر اشاره میفرماید.
از جمله عقاید دیگر مشرکین مکه این بود که، میگفتند: اگر کسی را خدا پناه دهد کسی نمیتواند او را عذاب دهد و بالعکس اگر خدا بخواهد کسی را عذاب کند و آسیب و اذیتی به او برساند هیچکس غیر خدا نمیتواند آن شخص را نجات و پناه دهد که آیات [المؤمنون: ۸۹-۸۸]. در خصوص این بحث میباشند و آنها پناه دهنده یگانه را خدا میدانستند. آنها همچنین مدبر و تدبیر کننده امور کلی را خداوند دانسته احدی را با او در این باره شریک نمیدانستند. [یونس: ۳۱]، [المؤمنون: ۸۹-۸۸].
مشرکین مکه به علاوه بر عقاید قبل معتقد بودند در قضایای ابرامی (تائیدی، اجازهای) اگر خداوند تصمیم و اراده بر انجام کاری نماید اگر چه در محدوده و اختیار معبودان آنها هم باشد هیچ احدی نمیتواند ممانعت نماید [الملك: ۲۱-۲۹] بنا به قول حسن بصری مشرکین مکه به تقدیر یعنی تعیین حوادث قبل وقوع اعتقاد داشتند. مشرکین فوق به موجوداتی به نام ملائکه نیز اعتقاد داشته و نعوذ بالله به آنها نسبت دختران خدا میدادند. [الإسرا: ۴۰].