آخرین فراخوان

چهار آیه جهت نصرت و هیبت پیدا کردن:

چهار آیه جهت نصرت و هیبت پیدا کردن:

هر کس همراه داشته باشد این چهار آیه را نصرت یابد و در نزد حاکمان با هیبت باشد.

﴿ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِيّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِكٗا نُّقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ ٢٤٦ [البقرة: ۲۴۶]. «آیا به [حال‏] بزرگان بنى اسرائیل پس از موسى نیندیشیده‏اى؟ چون به پیامبرشان گفتند: پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا جنگ کنیم. [پیامبر] گفت: این انتظار از شما مى‏رود که -اگر جهاد بر شما مقرر گردد- پیکار نکنید. گفتند: دلیلى نداریم که در راه خدا جنگ نکنیم حال آنکه از دیار خود رانده و از [زن و] فرزندانمان به دور افتاده‏ایم. پس آن گاه که کارزار بر آنان مقرر گشت -جز اندکى از آنان- روى گرداندند و خداوند به ستمکاران آگاه است».

﴿ لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ سَنَكۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ١٨١ [آل‌عمران: ۱۸۱]. «آرى خداوند سخن آنان را که گفتند: خداوند فقیر و ما توانگریم، شنید. آنچه را که گفتند و اینکه آنان پیامبران را به ناحق کشتند، خواهیم نوشت و مى‏گوییم: عذاب سوزاننده را بچشید».

﴿ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَخۡشَوۡنَ ٱلنَّاسَ كَخَشۡيَةِ ٱللَّهِ أَوۡ أَشَدَّ خَشۡيَةٗۚ وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبۡتَ عَلَيۡنَا ٱلۡقِتَالَ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖۗ قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا ٧٧ [النساء: ۷۷]. «آیا به کسانى که به آنان گفته شد که [از جنگ‏] دست نگه دارید و نماز بگزارید و زکات بدهید، ننگریسته‏اى؟ که چون جهاد بر آنان مقرر شد ناگاه گروهى از آنان همچون ترس از خدا -یا به ترسى بیشتر- از مردم ترسیدند و گفتند: پروردگارا، چرا جهاد را بر ما مقرر کردى؟ چرا تا زمانى نزدیک به ما مهلت ندادى؟ بگو: بهره‏مندى دنیا اندک است و آخرت براى کسى که پرهیزگارى کند، بهتر است و به کم‌ترین میزانى ستم نمى‏بینید».

﴿ وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱبۡنَيۡ ءَادَمَ بِٱلۡحَقِّ إِذۡ قَرَّبَا قُرۡبَانٗا فَتُقُبِّلَ مِنۡ أَحَدِهِمَا وَلَمۡ يُتَقَبَّلۡ مِنَ ٱلۡأٓخَرِ قَالَ لَأَقۡتُلَنَّكَۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٢٧ [المائدة: ۲۷]. «و خبر دو فرزند آدم را به‌راستى بر آنان بر خوان، چون [هر کدام‏] قربانى‏اى نذر کردند، که از یکى‏شان پذیرفته و از دیگرى پذیرفته نشد. [آن دیگر] گفت: قطعا تو را خواهم کشت. [هابیل‏] گفت: خداوند فقط از پرهیزگاران مى‏پذیرد».

این چهار آیه عظیم است و در هر آیه اگر دقت نمایید ده قاف (ق) وجود دارد.

در حدیثی از مصطفی صلوات الله و سلام علیه چنین خبر داد از کردگار قدیم و خداوند عز جلاله و تقدست اسمائه و تعالت صفاته از بنده نوازی و مهربانی و بزرگواری پروردگار خود چنین گفت: قسمت کردم خواندن سوره الحمد را میان خود و بنده‌ام. نیمی از آن من، و نیمی دیگر از آن بنده ام. بنده من آنچه خواهد برای اوست، چون بنده گوید: بسم الله الرحمن الرحیم، الله تعالی فرماید: مرا نام نهاد و نام نیکو خواند. چون بنده گوید: ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ الله تعالی فرماید: بنده مرا سپاسگزاری کرد. چون بنده گوید: ﴿ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣ الله تعالی فرماید: بنده مرا ستایش نیکو و ثنای به سزا گفت. چون بنده گوید: الله تعالی فرماید: بنده من مرا به بزرگواری و پاکی بستود چون بنده گوید. ﴿ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥ خداوند فرماید: بنده‌ام بر من تکیه کرد (توکل نمود) و کارش را به من واگذار نموده، دانست که بر سر برنده و اتمام کننده کار وی ما هستیم، تمام کننده نعمت بر وی ما هستیم، سازنده کار وی و روزی رساننده به وی مائیم ما را می‌پرستد و از ما یاری می‌خواهد، دست نیاز به‌سوی ما برداشت که «اهدنا» تا آخر سوره همه بنده را دعاست و او راست آنچه خواست. در این خبر سوره حمد را صلوة نامید تا یادآور شود بنده را که، نماز بدون الحمد درست نیست.

بسم الله آیه اول و جزء سوره است، این سوره را ام القرآن، سبع المثانی و فاتحة الکتاب نیز نامیده‌اند. فاتحه در قرآنها ابتدا شروع می‌باشد و کودکان را اول بار این سوره می‌آموزانند و در هر کاری که بنده در آن شروع کند اول گوید: بسم الله و گفته‌اند: فاتحه اولین سوره‌ای است که از آسمان فرود آمد. آمده است که: این سوره به خواست الهی شفا بخش می‌باشد.

بسم الله معنایش، در گرفتم به نام خویش، در پیوستم به نام خویش و آغاز کردم به نام خویش و درگیرید، در پیوندید و آغاز کنید به نام من. اسم در اینجا به معنی ذات است چنانچه در جای دیگر فرمود: ﴿ سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١ [الأعلی: ۱]. یعنی: «به پاکی بستائید نام پروردگار خویش را». در جایی دیگر فرمود: ﴿ تَبَٰرَكَ ٱسۡمُ رَبِّكَ [الرحمن: ۷۸]. «با برکت و با بزرگواری و برتری است نام پروردگار تو». در لغت توحید آن است که به نزد اهل حق اسم و مسمی یکی است نام و نامور و اللهأبناء همه نام‌های خداوند است و نام حقیقی مهیمن (برتر از این) است، و آنکه همه نام‌های وی می‌باشند و پاک ازلی و نیکو و بزرگ.

این نام حقیقی بر خود نهاده و نه از صفت شکافته و بنای همه نام‌هاست نبینی که هرجا فرماید: الله غفور است و رحیم است، الله سمیع است و بصیر، الله خبیر است و لطیف، الله بنا نهد و دیگر نامها بر آن اوصاف بندد. در قرآن ۳۰۲۷ جا نام اللهأآمده و خویشتن را به آن نام برد و ایشان که بت را لات نام کردند ایشان را گفت: ﴿ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦ [الأعراف: ۱۸۰]. «در نام من الحاد می‌آرند و به کژی می‌نامند» خواستند دشمنان خدا که بت را هام نام نهند الله تعالی آن را برایشان شکست و برایشان تباه کرد. الله تعالی فرماید: ﴿ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا [مریم: ۶۵]. او را هام نام دانی یعنی که، هیچ کس را جز از وی الله نخوانند و نه رحمن. در اشتقاق نام الله علماء مختلفند و سخن در آن مشتبه است. برخی از تجزیه کلمه الله اجتناب نمودند و برخی ریشه آن را تفسیر نموده‌اند. گفته‌اند: الله اوست که آرام خلق به ذکر اوست سکون دل دوستان به نام اوست شادی دل مویگان به یاد اوست ذکر وی آئین زبان، نام وی راحت جان، یافت وی سور دل و سرور دوستان است. معنی دیگر یعنی آنچه که زیرکان و دانایان در مبادی اشراق وی حیران و از دریافت چگونگی صفات افعال وی نومیدند.

نام رحمن را در جاهلیت نمی‌شناختند: ﴿ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ [الفرقان: ۶۰]. «و چون به آنان گفته شود: براى [خداوند] رحمان سجده برید، گویند: و رحمان [دیگر] چیست؟» و در جای دیگر آمده: ﴿ وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِ [الرعد: ۳۰]. «آنها به [خداى‏] رحمان کفر مى‏ورزند» که پاسخ این است: ﴿ قُلۡ هُوَ رَبِّي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ [الرعد: ۳۰]. «بگو اوست که پرورنده من (و همه امور من در دست اوست) و جز او نیست معبودی». بعضی آن را کلمه‌ای عبرانی دانسته و برخی آن را کلمه‌ای عربی و از ریشه رحمت مشتق شده، اما در تورات و درمیان اهل کتاب معروفتر بوده است. بر همین اساس است که می‌فرماید: ﴿ قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ [الإسراء: ۱۱۰]. «بگو: خداوند را بخوانید یا «رحمن» را بخوانید. هر کدام [نیک است‏] که خداوند نا‌م‌هاى نیکو دارد». پس الله و رحمن اسامی خاص خداوندند و نمی‌شود این دو را بر روی مخلوقات گذاشت که متاسفانه امروزه در ایران نام برخی پسران را رحمن می‌نامند، و از این جهت که این دو اسم اسماء خاص خداوند می‌باشند نمی‌شود چنین نام نهاد بلکه عبدالله یا عبدالرحمن بلا اشکال است و اداره ثبت احوال می‌بایست در این زمینه دقت داشته باشد. رحمن بر همه خلق از آفریدن و روزی دادن و رحیم بر مؤمنان از روی هدایت و توفیق طاعت در دنیا و بهشت و رویت در عقبی.

خداوند به پنج نام از رحمت خود را در قرآن باز خواند: ۱- رحمن ۲- رحیم ۳- أرحم الراحمین ۴- خیر الراحمین ۵- ذو الرحمة.

پس قبل تولد فرزندان آنها را به پناه خداوند درآوریم به شیوه مادر حضرت مریماز اینکه مشرک شوند زیرا در صورت موحد شدن خیر فراوان برای والدین دارد. و نیز گفته شده: دعایی که اول آن بسم الله الرحمن الرحیم گویند آن دعا را رد نکنند و به اجابت مقرون دارند. همانطور که دوزخ نوزده زبانه دارد ﴿ عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ ٣٠ [المدثر: ۳۰]. و بسم الله الرحمن الرحیم ۱۹ حرف، هرکسی که با اخلاص آن را بخواند خداوند به هر حرف زبانه‌ای از وی باز دارد و گفته شده جواز ورود به بهشت بسم الله است.

الحمدلله که تقدیر آن می‌شود قولوا الحمدلله مانند: ﴿ وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا [الإسراء: ۱۱۱]. ﴿ وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِ [النمل: ۹۱]. ﴿ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓ [النمل: ۵۹]. معنی آن است که من خود را ستایش به سزا گفتم شما نیز بستائید و ثنا گوئید که من ستایش و ثنا را دوست دارم. خدای عزوجل را مدح و حمد و شکر گویند. حمد بهتر از مدح است زیرا حمد به جای مدح می‌ایستد اما مدح نمی‌تواند به جای حمد بایستد و حمد بهتر از شکر است زیرا حمد هم در ابتدا بکار می‌رود و هم در مکافات در حالیکه شکر فقط در مکافات بکار می‌رود هرچه در مدح و شکر یابند در حمد هم می‌یابند اما برعکس نه. «الحمد» با الف و لام معرف جز برای خدایروا نیست پس الحمد اقتضاء دارد حمد حقیقتاً فقط برای خداست.

و برای این الف و لام، سه معنی ذکر شده تعریف تعظیم و جنس، و تعریف به عهد گویند و تعظیم جلال را و جنس استغراق عموم. و معنی عهد این است که: مشرکان بتان را مدح و حمد می‌گفتند و خداوند فرمود: بتان شایسته این مدح و حمد نیستند و فقط لایق الله تعالی است همگی و تمامی آن و کسی را در آن منازعت نیست، زیرا جلال و عظمتی که ویراست دیگری را نیست. اما شکر مشترک است میان خالق و مخلوق ﴿ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ [لقمان: ۱۴]. «برای من و والدینت سپاسگزاری شایسته را بنما» اگر کسی بگوید: الله تعالی خود را تزکی نموده و جایی دیگر فرموده: ﴿ فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡ [النجم: ۳۲]. «خود را پاک ندانید» پس مدح خود گفتن اینجا از چه باب است؟ جواب این است که خدایأمستحق حمد است و مستوجب حمد و دیگران را استحقاق نیست. تزکیه و اظهار پاکی و شایستگی دیگران یا از جهت دفع مضرت و سختی و یا جلب منفعت می‌باشد. و رب العالمین از هر دو خصلت مقدس، منزه و مزکی است. و گفته‌اند: الحمد از روی ظاهر معنی است اما در اصل معنی دعا، درخواست و سئوال است. و مقتضی این خبر و حدیث از رسول اللهصاست که: «مَنْ شَغَلَ بِذکری عَنْ مَسْأَلَتِى أَعْطَیْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِى السَّائِلِینَ». یعنی: «اگر شخص به جای دعا کردن به حمد و ذکر خداوند مشغول شود خداوند افضل از آنچه که سایر بندگان در آن مورد از خداوند خواسته‌اند به او عطا می‌نماید». خداوند در ۱۷ مورد خویش را به حمید در قرآن خوانده و الحمد لله رب العالمین به معانی آفریننده خلقان و دارنده ایشان و سازنده کار و روزی رسان و کسی که به قدرت خویش اول بار بیافرید و به نعمت بپروراند و به رحمت بیامرزد. ابو درداء گوید: رب نام اعظم است و کسی جز خدای واحد را شایسته نیست و در کلام عرب بر چهار وجه می‌باشد. یکی سید دیگری مالک سومی به معنای مدبر و مصلح و چهارمی به معنی مربی.

عالمین نامی است از روحانیون، فرشتگان، آدمیان و پرنیان پس دیگر جانوران بدین سه ملحقند که همه مربوبند و الله تعالی رب ایشان. قول حسن و مجاهد و قتاده آن است که عالمین نام همه مخلوقات است. وقتی فرعون به موسی÷می‌گوید: رب العالمین کیست؟ موسی÷پاسخ می‌دهد: پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه بین این‌هاست.

پس نتیجه این می‌شود که انسان در ستایش فقط آن ذات پاکی را حمد گوید که پروردگار جهانیان است، نه سایر موجودات اعم از انسان‌ها و غیره زیرا حضرت یوسف÷می‌گوید: ﴿ وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ [یوسف: ۵۳]. «و من نفس خویش را پاک نمی‌دانم زیرا نفس انسان قطعاً گرایش به بدی دارد». و در جای دیگر خداوند می‌فرماید: ﴿ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ [النور: ۲۱]. «هیچیک از شما از گناه پاک نمی‌شود مگر اینکه خداوند او را پاک و تزکیه نماید».

بنابراین حمد فقط شایسته خداوند است و اگر بخواهیم چیزی را توصیف کنیم باید بگوئیم: فلان چیز را خداوند پاک قرار داده یا فلان شخص را خداوند پاکیزه قرار داده، مثلاً نگوئیم: چه گل زیبایی، چه فرزند زیبایی، چه پیامبر عظیمی، بلکه بگوئیم: خداوند چه گل زیبایی یا فرزند زیبایی یا پیامبر عظیمی آفریده و با پناه دادن به آن شخص مقام و مرتبه او را عالی کرده زیرا اگر قائل به وجود صفتی برای چیزی یا شخصی بالذات شدیم آن صفت را آفریده خود او دانسته ایم و خالقیت و پروردگاری خداوند را انکار کرده‌ایم. بنابراین دچار کفر و شرک شده‌ایم پس حمد فقط شایسته خالق است نه مخلوق و دیگران هرچه غیر خداوند همگی مخلوقند و نمی‌توانیم بدون نام خداوند و خواست او صفتی را برایشان ذکر کنیم.

﴿ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣ [الفاتحة: ۳]. دو نام هستند از رحمت اگر کسی بگوید: چون ابتدا سوره آمده‌اند فایده تکرار چیست؟

جواب آن است که ابتدا قصد بیان تبرک بوده، یعنی شروع به نام الله تعالی نمایند و به وی تبرک گیرید که وی بر شما بخشنده و مهربان است و بر بیان مدح و ثنا است بر اللهأو اظهار رافت و رحمت از پس ترهیب و تحویل که در ذکر عالمین اشارت کرد و چنانچه قبلاً گفتیم: الحمدلله واجب است برای اینکه او بخشنده و مهربان است. ﴿ مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤ [الفاتحة: ۴]. ملک را رسول خدا صبه روایت انس بن مالک، مالک خواند و به روایت دیگر ملک خوانده معنی آن (مالک) بر سه وجه است: پادشاه و داور و کارگذار و پاداش دهنده و به روز جزا. دوم مالک روز رستخیز است و هرچه در آن از قضا و حساب اوست همه در ملک و ملک او در توان و فرمان او. سوم: اللهأاست که با آفرینش روز رستاخیز توانا است و پدید آورنده آن.

بر قرائت بی‌الف «ملک» او پادشاه بی‌منازع روز جزاست (به تنهایی) و هیچ ملکی غیر او نیست. بر فرق این دو گفته‌اند: برای هر حرف از قرائت این سوره ده حسنه است پس کسی که مالک را ملک خواند از ده حسنه محروم شده گرچه در نوشتن ملک مکتوب می‌شود. اما بعضی علمای دین و اهل تحصیل قرائت ملک بی‌الف اختیار کرده و در معنی مدح و ثنا بلیغ‌تر دانسته، گفته‌اند: در ملک تعظیم است که در مالک نیست. خداوند در قرآن خویش را ملک، مالک، ملیک و مالک الملک نامیده، ملک اوست که به ذات و صفات از همه موجودات مستغنی و بی‌نیاز است و همه موجودات به وی نیازمند و حاجات خود را نزد وی می‌آورند.

ملیک مبالغت مالک است و مالک کسی است که، قادر به ابداع و اختراع است. یعنی که آغاز آفریند بی‌مثال و کارها نو سازد بی‌ساز و بی‌یار. مالک به حقیقت جز اللهأنیست که ابداع و اختراع جز در قدرت و توان الله نیست. مالک الملک اوست که مشیت او در مملکت او روان ست اگر خواهد از نیست هست کند، یا هست به نیست برد، یا از عدم بوجود آورد، یا وجود به عدم ببرد.

گفته‌اند: اگر او مالک است پس چرا تخصیص به یوم الدین زده و همه زمان‌ها را شامل ندانسته؟

ابن عباسبگوید: آن روز کسی از مخلوقات را حکم نیست آنطور که در دنیا از طریق مجاز بود چنانچه فرموده: ﴿ وَٱلۡأَمۡرُ يَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ [الإنفطار: ۱۹]. «امر در این روز فقط برای خداست».

دین بر دوازده وجه است: به معنی توحید مانند ﴿ إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ [آل‌عمران: ۱۹]. به معنی حساب ﴿ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّم [التوبة: ۳۶]. یا حساب مستقیم مانند ﴿ غَيۡرَ مَدِينِينَ [الواقعة: ۸۶]. به معنی حکم در دین الملک یا فی حکم به معنی ملت مانند ﴿ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ [التوبة: ۱۱]. به معنی طاعت مانند: ﴿ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ [النور: ۲]. به معنی جزا مانند: ﴿ أَءِنَّا لَمَدِينُونَ ٥٣ [الصافات: ۵۳]. به معنی حمد مانند: ﴿ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ [التوبة: ۲۹] به معنی شریعت مانند ﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ [المائدة: ۳]. به معنی شرک مانند: ﴿ لَكُمۡ دِينُكُمۡ [الکافرون: ۶]. به معنی دعا مانند: ﴿ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ [الأعراف: ۲۹]. به معنی عید مشرکان مانند: ﴿ وَذَرِ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَهُمۡ لَعِبٗا وَلَهۡوٗا [الأنعام: ۷۰]. به معنی قهرو غلبه مانند: ﴿ مَا كَانَ لِيَأۡخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ ٱلۡمَلِكِ [یوسف: ۷۶]. و خداوند را دیان خوانند به معنی داور و شمار خواه و پاداش دهنده. ﴿ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥ [الحمد: ۵]. حقیقت عبادت خضوع و تذلل و اعظام و اجلال معبود است. از روی تفسیر عبادت توحید است چنانچه فرمود: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ [البقرة: ۲۱]. به معنی دعا چنانچه قبلاً آمده: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي [غافر: ۶۰]. یعنی «عن دعائی» یعنی کسانی که از دعا نمودن ابا و امتناع می‌کنند و خود را غنی می‌دانند در جهنم داخل می‌شوند. و آیه آخر سوره فرقان می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡ [الفرقان: ۷۷]. «اگر دعای شما نباشد خداوند توجه و اعتنایی به شما ندارد». پس خواسته‌هایتان را بر زبانتان با خلوص و توجه به نزد خدای واحد بی‌واسطه جاری کنید که او نزدیک است و دعای بندگان هنگامی که او را بخوانند اجابت می‌کند. و به معنی عبادت است چنانچه فرمود: ﴿ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمۡ [الحج: ۷۷]. شما مؤمنان از سر خضوع و خشوع و تذلل و زاری گوید، گویند: خداوندا تو را پرستیم نه کسی دیگر را که خداوند آفریدگار و پروردگار بی‌شریک به حقیقت تویی نه کسی دیگر. خداوندا اکنون که این بشناختیم و به آن ایمان آوردیم فقط از تو یاری خواهیم، بر هرچه ما را بر آن توان و حلیت نیست جز به اراده و تقدیر تو.

روایت است که: بنده را بی‌توفیق الهی و تقدیر قادر بر هیچ کار نیست، اگر بنده بر فعل خود مستقل بوده وی را در آن فعل حاجت به استعانت نبوده. پس توفیق یعنی جمع تمام منشاء‌ها و اسباب و واسطه‌ها.

توفیق به اراده خداست. بنابراین برای هر حاجتی باید دست نیاز و کسب توفیق تنها به سوی خدا داشت و نباید او را دور و بی‌اعتنا فرض کرد که حتماً نیاز به واسطه دارد. روی همین اصل است که امام سجا /در دعای ابوحمزه ثمالی گوید: «الحمدلله الذی أنادیه كلما شئت لحاجتی و... بلا شفیع فیقضی لی حاجتی والحمد لله الذی لا أدعو غیره ولو دعوت غیره لم یستجب لی دعایی ..» «سپاس خدایی را که هرگاه برای هر حاجتی بدون شفیع و واسطه حاجتی از او خواهم آن را برآورده می‌کند و سپاس خدای را که غیر او را در دعا نمی‌خوانم و اگر غیر او را در دعا بخوانم نمی‌تواند دعایم را مستجاب کند» [۸].

او نزدیکتر از رگ گردن است [ق: ۱۶]، [النباء: ۴۰]. آیا با این همه نزدیک بودن آیا نیاز به واسطه‌ای دارد؟ آیا آن واسطه نزدیکتر از این حالت خداوند است که بخواهد صدای ما را به گوش خداوند برساند یا خداوند از چنین واسطه‌هایی بی‌اطلاع است و شما می‌خواهید خداوند را از این واسطه‌ها مطلع نمائید؟ درحالیکه خداوند می‌فرماید: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را [غافر: ۶۰]. و حتی خواندن غیر خدا را باطل می‌داند. [الزمر: ۳]. در نامه ۳۱ نهج البلاغه نیز علیسنهی از واسطه گیری می‌نماید [۹]. بنابراین واسطه‌گیری حیله و مکر شیطان است [الأنعام: ۴۰-۴۳]. بنابراین انسان موحد و مؤمن فقط از خداوند یاری می‌طلبد و توفیق هدایت و رحمت و رسیدن به خواسته‌ها را فقط از وی می‌خواهد. ﴿ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ [الفاتحة: ۶]. آنجا که بخشندگی نباشد آتش است و هیچ شفیعی نمی‌تواند شفاعت نماید. [الأنعام:۵۱-۷۰]. به نظر می‌رسد شفاعت در مورد گناهان قابل بخشش صدق می‌کند وگرنه موردی که غیر قابل بخشش باشد اولاً شافعین چنین شفاعتی نمی‌نمایند و حتی می‌شود گفت: جرأت بر چنین شفاعتی ندارند، ثانیاً اگر شفاعتی نمایند پذیرفته نمی‌شود. [یونس: ۳]. پس هر گناهی انجام می‌دهیم حداقل از شرک و مظاهر آن به شدت پرهیز کنیم. چراکه تنها گناه غیر قابل بخشش (شرک) است. و حتی اگر در چیزی ظن و گمان داریم که شرک است یا نه بر اساس قاعده ورع از جهت ترس از عذاب و غضب الهی از آن به شدت پرهیز کنیم، چرا که غیر خداوند نمی‌توانند برای ما کاری انجام دهند و دعایی را مستجاب نمایند. آیا او را (خدا) می‌شود با شیطان و شیطانیان مقایسه کرد تا بشود گفت؟ آیا لبیک به ندای خداوند مبنی بر توحید بهتر است یا لبیک به ندای شیطان بر گمراهی و شرک، عاقبت هرکدام حتی براساس احتمال یک درصد چیست؟ کسی که اسوه او شخصی می‌شود باید در عمل پیرو طریق و روش او باشد و مانند او عمل نماید. شخصی که مسیحی است و اسوه او حضرت عیسی÷و مادر بزرگوارش هستند نباید به جای خداوند از این دو کمک بخواهد زیرا این دو هرچند مقربند اما نمی‌توانند دعایی را مستجاب کنند. در دعای کمیل حضرت علیسچنین مضامینی می‌بینیم: «یتوسل إلیك بربوبیتك.. استشفع بك إلى نفسك» «خدایا تو را وسیله به سویت گرفته و به پروردگاریت متوسل می‌شوم... شفیع می‌گیرم تو را به نزد خودت برای اجابت دعایم» پس سیره و روش آنها روشن است فقط باید از خداوند خواست و به نزد او توبه و انابه و دعا نمود تا ان شاء الله به راه راست هدایتمان فرماید.

حقیقت کلمه «اهدنا» بیان و تعریف است، و عرب هرچه برای دلالت و بیان و تعریف و ارشاد بود همه هدی خواند و هرچه را فرا پیش بود هادی خواند سئوال شده: هدایت یافتن بعد از هدایت به چه معنی است؟ جواب این است که: هدایت اینجا به معنی تثبیت و تقریر است یعنی بار خدایا ما را بر اسلام که دادی و ایمان که کرامت فرمودی پاینده دار و بر نگردان. گفته‌اند: مؤمنان از الله بهشت را می‌خواهند که مقتضی حمد و عبادت و استعانت ایشان، آن است که طلب ثواب کنند و ثواب ایشان بهشت جاوید است و نعیم مقیم. بر این تأویل هدایت به معنی تقدیم است و صراط مستقیم طریق بهشت. ابوبکر نقاش حکایت کرد از امام مسلمانان علیسکه روزی جهودی مرا گفت: در کتاب شما آیتی است که مرا مشکل شده اگر کسی آن را تفسیر کند تا اشکال من حل شود مسلمان می‌شوم. امام گفت: آن چه آیت است؟ گفت: ﴿ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ [الفاتحة: ۶]. شما که می‌گوئید: به راه راستیم و دین روشن اگر چنین است و بر شک نیستید پس چرا آنچه دارید می‌جوئید و می‌خواهید؟ امام پاسخ داد: قومی از پیغامبران و دوستان خدا پیش از ما به بهشت رفتند و به سعادت ابدی رسیدند و ما از الله می‌خواهیم تا آن راه که به ایشان نمود و نشان داد به ما بنمایاند و آن اطاعت که ایشان بر آن داشت تا به بهشت رسیدند ما را بر آن دارد تا ما نیز به ایشان برسیم و در بهشت شویم. پس اشکال وی حل شده و مسلمان گشت. صراط مستقیم شریعت اسلام و فحوی آن است، و ما چیزی به نام صراط‌های مستقیم نداریم که متأسفانه برخی روشنفکر نماها راه‌های نجات بخش و صراط‌های مستقیم دیده و برای بشر نسخه غلط و باطل پیچیده‌اند، ما طریق و شاکله‌های مختلف در صراط مستقیم داریم اما صراط‌های مستقیم خیر، ﴿ كُلّٞ يَعۡمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِۦ [الإسراء: ۸۴]. هرکسی براساس راه و روش خود به راه راست می‌رسد به شرط هدایت الهی، اما به وهمیات و گمانهای باطل، به حق و راه راست و نهایت لقاء الله نمی‌رسد. و هدایت آن است که از طرف خداوندآید نه آنچه ما فکر می‌کنیم و به آن دل خوش و خشنود می‌شویم ﴿ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ [الروم: ۳۲، المؤمنون: ۵۳]. نهایتاً راه راست آن است که انسان از هرچه غیر خداست دل کنده و به خدا ختم نماید و تمام امورش را در خداوند منقطع می‌بیند. مانند حضرت ابراهیم که الگو بودن او در قرآن ذکر شده یعنی از همه چیز جز الله قطع امید کرده. این هدایت برای کسانی که قبلاً گمراه و مشرک بوده و خداوندآنها را هدایت نمود، با نظارت و هدایت دائمی او می‌باشد و آن شخص دائماً از خداوند طلب هدایت می‌نماید. چراکه اگر یک لحظه به حال خود واگذاشته شود خویش را گمراه و در معرض انحراف می‌بیند و دائماً می‌گوید: «رب لا تكلنی إلى نفسی طرفة عین أبداً» «خدایا مرا حتی به اندازه چشم به هم زدنی به حال خود وامگذار». و دائم امرشان را به خدا واگذار می‌کنند ﴿ وَأُفَوِّضُ أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ [الأعراف: ۴۳]. و به خداوند از گمراهی پناه می‌برد و بر او توکل می‌کند و دائماً هدایت از او می‌خواهد و بر نعمت‌هایش شکرگذار خصوصاً نعمت هدایت ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ [الأعراف: ۴۳]. زیرا شکر نعمت آن را افزون می‌کند. ﴿ لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ [ابراهیم: ۷]. و شکر هم به توفیق و یاری و یادآوری الهی است پس در دعا از خداوند می‌خواهند شکرگزاری نعمت‌ها را به آنها یاد دهد ﴿ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ [النمل: ۱۹، الأحقاف: ۱۵].

در خصوص صراط مستقیم بحث بسیار است اما نکته جالب این است که، اهدنا الصراط المستقیم آیه ششم سوره الحمد است و دقیقاً آیه ۶۱ سوره یس می‌فرماید: ﴿ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦١ [یس: ۶۱]. معنی عبد در ابتدای کتاب آمد و معانی مختلفی برای آن ذکر شده از جمله دعا کردن، پس یک معنی آن می‌شود از من کمک بخواهید و نزد من دعا کنید. این صراط مستقیم و طریق سعادت است، و عبادت مجموعه‌ای از تضرع، تذلل، خضوع، پرستش و استعانت (یاری خواستن) بوسیله دعاست.

﴿ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧ [الفاتحة: ۷]. از آنجا که راه برای شناخت حق خصوصاً در دنیای متلاطم و طوفانی امروز بسیار جلوه‌گر نموده مؤمنان کدام راه را بجویند راه نواختگان از پیامبران و صدیقان و شهداء همانست که الله، مصطفی و مؤمنان را فرمود، یعنی کتاب خدا و سنت رسول خدا و اهل بیتش و صحابه کرام. مؤمنان را یک راه است که الله تعالی جای دیگر مؤمنان را با آن خواند و فرمود: ﴿ وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُ [الأنعام: ۱۵۳]. این آیه پس از دستورات دینی مفصلی آمده که انجام آن امور را جزء راه راست معرفی کرده و پویندگان راه راست باید آن را عمل نمایند که اول آن عدم شرک به خدای واحد است از جمیع جهات. علاقمندان می‌توانند برای اطلاع بیشتر به آیات قبل ۱۵۳ سوره انعام مراجعه کنند. مفسران برای صراط مستقیم تفسیر بسیار نموده‌اند، یکی قرآن گفته، یکی اسلام، یکی سنت و ... وجه دیگر آن است که راه‌های خدا بسیارند بعضی راستر و نزدیکتر و برخی دورتر. از این جاست که قومی از مؤمنان پیش‌تر از بقیه به بهشت وارد می‌شوند و قومی دیگر سال‌ها دیرتر، از اینها چنانچه راه سابقان از مقتصدان و مقتصدان از غیره به حق نزدیکتر است. مؤمنان از خداوند آن را می‌خواهند که به خدا نزدیکتر و آن راه انبیاء و صدیقان و شهدا و صالحان است. «علیهم» در معنی الزام مانند: «لی علیک کذا» و تمکن مانند: «فلان على رأس أمره» و تقریب مانند: «فلان أشرف على الـموت» و در قرآن «عل » به معنی فی (در) مانند: ﴿ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَ [البقرة: ۱۰۲]. و به معنی عند (نزد) مانند: ﴿ وَلَهُمۡ عَلَيَّ ذَنۢبٞ [الشعراء: ۱۴]. و به معنی من (از) مانند: ﴿ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ [المطففین: ۲]. آمده است.

﴿ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ نه راه مبتدعان که خشم تو بر آنهاست به سبب بدعت آوردن و گم شدن از راه و سنت. و گفته شده: جهودان منظورند و از ضالین ترسایان و دو خشم بر جهودان به سبب: ۱- تکذیب عیسی÷۲- تکذیب محمدصو ضالین برای ترسایان گفته شده، زیرا در کار عیسی بن مریم افراط کردند و او را بالاتر از یک انسان دانستد البته آن دسته از ترسایان و جهودان که ایمان به محمدصنیاورده و مشرک و کافر شدند وگرنه مؤمنین آنها خصوصاً ترسایان (مسیحیان) مورد ستایش و تصدیق اسلامند. حسین بن فضل گوید: هرکس که کافر و مشرک است داخل در این آیه می‌باشد.

[۸] قمی، مفاتیح الجنان: دعای ابوحمزه ثمالی، ص ۳۷۸. [۹] معادیخواه، عبدالحمید، فرهنگ آفتاب، ج ۵، ص ۲۴۲۵.