۱-این بدعت خوبی است:
در میان متاخرین استدلال به این جمله سیدنا عمر سدر خصوص احیای نماز تراویح با جماعت که گفته است: «این بدعت خوبی است»، به این صورت شایع شده که عام بودن حدیث «كُلُّ بدعة ضلالة» را این روایت خاص میکند؛ این استدلال مردود است، زیرا نماز شب با جماعت، به نص حدیث رسول الله صجایز و مشروع است.
از جابر سروایت است که «أَن النبي جلما أحيا بالناس ليلة في رمضان صلى ثماني ركعات وأوتر» [۲۶]. «وقتی پیامبر با مردم شبی از شبهای رمضان را به شب زنده داری و عبادت گذراند، با آنها ۸ رکعت و در آخر وتر خواند».
نماز تراویح با جماعت نیز جایز است زیرا پیامبر صسه شب نماز تراویح را با جماعت برگزار کرده است و ادامه ندادن آن با جماعت به علت بیم فرض شدن آن بوده است. دلیل این مدعا حدیث عایشه لدر دو کتاب بخاری و مسلم است. در آن حدیث آمده: «لَكِنِّى خَشِيتُ أَنْ تُفْرَضَ عَلَيْكُمْ فَتَعْجِزُوا عَنْهَا» «ترسیدم بر شما فرض شود و شما نتوانید بر آن پایبندی کنید».
و پس از قطع شدن وحی دیگر بیم فرض شدن نبود و پیامبر صبه همین علت نماز با جماعت را ادامه نداد و با برداشته شدن علت، معلول هم برداشته شد؛ زیرا وجود و عدم علت و معلول وابسته به یکدیگر است، و سنت جماعت تراویح پس از برطرف شدن مانع بحال خودش باقی میماند، پس از آن سیدنا عمر سدستور داد ۱۱ رکعت را مطابق سنت با جماعت برگزار کنند؛ بنابراین سنتی را زنده نمود [۲۷].
با مطالعه آنچه در خصوص بدعت شرعی گفته شد، متوجه میشویم که این عمل سیدنا عمر سبدعت نبوده و با تعریف بدعت در اصطلاح شریعت مطابقت ندارد.
و باید دانست که بدعت در شریعت فقط در مذمت بکار میرود، برخلاف بدعت در اصطلاح اهل لعنت که به هر چیز تازه و نو اطلاق میشود، فرقی ندارد پسندیده یا مذموم باشد، توضیح این مطلب گذشت.
ابن تیمه /میگوید: «بیشتر کسانی که این سخن عمر / را حجت میگیرند؛ اگر ما بخواهیم با آن مسئلهای را ثابت کنیم که در آن عمر سمخالفت نکرده و استدلال کنندگان به آن معتقد نباشند، میگویند: اگر قول صحابه با حدیث مخالف باشد، حجت نیست؛ بهر حال معارض قرار دان قول صحابه با حدیث پیامبر صصحیح نیست.
اما خاص نمودن حدیث عام با قول صحابهای که با هیچ یک از دو روایت مخالف نباشند جایز است.
بیشتر همین نامگزاری سیدنا عمر سموجب شد که آنها چنین استدلال کنند، هر چند در روایت آمده که عمر ساین را بدعت حسنه نامید. ولی در نامگزاری لغوی است نه شرعی؛ زیرا بدعت در لغت به همهی کارهایی که تازه و نو صورت میگیرد و قبلاً شبیه آنها نبوده را در بر میگیرد..
بدعت شرعی: به هر چیزی گفته میشود که بر اساس دلیل شرعی نباشد.
وقتی نصی از پیامبر به استحباب یا وجوب انجام کاری پس از وفات پیامبر به صورت مطلق دلالت داشته باشد؛ مانند: جمع آوری مصحف (قرآن) در زمان پیامبر نوشته شد و پس از وفات پیامبر ص ابوبکر سآن را به مرحله اجرا گذاشت. وقتی کسی پس از وفات پیامبر اقدام به چنین عملی کند در اصطلاح اهل سنت، بدعت انجام داده. چون عمل به این حکم را او شروع کرده است. چنانکه واژهی دینی که پیامبر آورده در لغت بدعت و نو پیدا نامیده شده است [۲۸].
وانگهی هر عملی که با دلیل از قرآن و سنت باشد، در اصطلاح شریعت، بدعت نیست. باید توجه داشت که منظور پیامبر صاز اینکه میگوید: «همهی بدعتها گمراهیاند» این نیست که هر عملی که (حتی با دلیل از کتاب و سنت) برای اولین بار انجام گرفت بدعت است، بلکه تنها همان اعمالی مد نظر است که پیامبر صبا احکام شریعت نیاورد باشد [۲۹].
پس از ابطال باور کسانی که از این حدیث بر جواز بدعت حسنه در این استدلال میکنند، همه حدیث را به طور کامل نقل میکنیم.
از جریر بن عبدالله روایت است که گفت: «كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ جفِى صَدْرِ النَّهَارِ قَالَ: فَجَاءَهُ قَوْمٌ حُفَاةٌ عُرَاةٌ مُجْتَابِى النِّمَارِ أَوِ الْعَبَاءِ مُتَقَلِّدِى السُّيُوفِ عَامَّتُهُمْ مِنْ مُضَرَ بَلْ كُلُّهُمْ مِنْ مُضَرَ فَتَمَعَّرَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ جلِمَا رَأَى بِهِمْ مِنَ الْفَاقَةِ فَدَخَلَ ثُمَّ خَرَجَ فَأَمَرَ بِلاَلاً فَأَذَّنَ وَأَقَامَ فَصَلَّى ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾[النساء: ۱]. وَالآيَةَ الَّتِى فِى الْحَشْرِ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖ﴾[الحشر: ۱۸]. تَصَدَّقَ رَجُلٌ مِنْ دِينَارِهِ مِنْ دِرْهَمِهِ مِنْ ثَوْبِهِ مِنْ صَاعِ بُرِّهِ مِنْ صَاعِ تَمْرِهِ (حَتَّى قَالَ:) وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ» قَالَ: فَجَاءَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ بِصُرَّةٍ كَادَتْ كَفُّهُ تَعْجِزُ عَنْهَا بَلْ قَدْ عَجَزَتْ (قَالَ:) ثُمَّ تَتَابَعَ النَّاسُ حَتَّى رَأَيْتُ كَوْمَيْنِ مِنْ طَعَامٍ وَثِيَابٍ حَتَّى رَأَيْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ جيَتَهَلَّلُ كَأَنَّهُ مُذْهَبَةٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلاَمِ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا بَعْدَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَىْءٌ وَمَنْ سَنَّ فِى الإِسْلاَمِ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَىْءٌ» (تخریح از مسلم نسائی، احمد، دارمی و دیگران).
«جریر بن عبدالله گوید: در اول صبح پیش پیامبر بودیم گروهی پای لخت و عریان در حالی که پوست حیوان بر تن کرده و شمشیر بدوش بودند و عموم آنها و حتی تمامشان از قبیلهی مضر بودند، آمدند،گوید: چهرهی رسول خدا از دیدن وضعیت تنگدستی و فقیری آنها تغییر کرد، پیامبر به خانه اش رفت و دوباره برگشت و به بلال دستور داد که اذان گفت و نماز خواندیم و سپس سخنرانی کرد و گفت: «اى مردم، از آن پروردگارتان پروا بدارید که شما را از یک تن یگانه آفرید و همسرش را از او خلق کرد و از آن دو مردان و زنان بسیارى پراکند. و از خدایى که به [نام] او از همدیگر درخواست مىکنید، و از [گسستن] رابطه خویشاوندى پروا دارید. بیگمان خداوند بر شما نگهبان است».
و آیهی سوره حشر را که خداوند میفرماید: «ای مومنان! از خدا بترسید و هر کسی باید بنگرد که چه چیز را برای فردا پیشاپیش فرستاده است» تلاوت نمود و گفت: هر یک از شما از دینار، درهم، لباس،گندم و خرمایی که دارد صدقه کند تا جایی گفت: صدقه بدهید هرچند نصف خرمایی باشد». راوی میگوید: مردی از انصار آمد با کیسهای که از حمل آن ناتوان بود و حتی نتوانست آن را بیاورد، گوید: همچنان مردم از صدقاتشان آوردند تا اینکه دو تل (تپه) غذا و لباس جمع شد و دیدم چهرهی پیامبر، همچون تکهای طلا میدرخشد. آنگاه فرمود: «هر کس در اسلام سنت حسنهای را زنده کند به او پاداش آن و پاداش تمام کسانی که به آن عمل کند، بدون اینکه از پاداش عمل کنندگان کم شود، داده خواهد شد و هر کس در اسلام روشی نا پسند پایه گذاری نماید، گناه آن و گناه تمام کسانی که به آن عمل کنند، بدون اینکه از گناهشان چیزی کم شود، بدوش او خواهد بود».
مثل آن کسی که فقط همین جملهی: «مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلاَمِ سُنَّةً ...» را میخواند مانند کسی است که تنها آیهی ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤﴾[الماعون: ۴]. «وای بر نمازگذاران» را بخواند و ادامه آن را که تکمیل کننده معنای جمله است را نخواند و اینگونه حقایق را عوض میکند و نا برابری بوجود میآورد؛ زیرا خداوند به نماز خواندن دستور داده است؛ پس چگونه نمازگذاران را وعید میدهد؟ خداوند در دنباله این آیه توصیف نمازگذارانی که وعیدشان میدهد را میکند: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦ وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧﴾[الماعون: ۵-۷]. «همان کسانی که از نماز خویش غافلند.آنان که خودنمایی میکنند. [و] از زکات باز مىدارند».
یا مانند کسی که تنها آیهی: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ﴾[النساء: ۴۳]. «نزدیک نماز نروید» را میخواند و دنبالهی آن ﴿وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ﴾«در حالی که نشئه هستید» را که روشن کننده معنا و مفهوم آیه است را نمیخواند، مانند اینها در قرآن و روایات فراوان است که در علم اصول فقه به آنان، سیاق و سباق گفته میشود.
همانا سیاق حدیث، تفسیری که در میان بدعت گذاران شایع شده را باطل میکند؛ آنان میگویند: «هر کس در اسلام بدعتی نیکو و حسنه پایه گذاری کرد» و با این حدیث: «تمام بدعتها گمراهیاند» را خاص کردهاند؛ خود حدیث، تفسیر آنها را رد و دروغ بودن آن را آشکار مینماید، لذا خود حدیث برای رد فهم آنها شایسته تر است، چرا که عمل آن مرد انصاری آغاز صدقهای بود که در همان واقعه بانص صریح از طرف پیامبر صبه آن دستور داده بود؛آیا آن صحابی بدعت انجام داده بود؟ در حالیکه پیامبر صبه صدقه دادن دستور داده بود؟! بنابراین سنت حسنه، زنده کردن امری جایز و مشروع است که به دلیل ترک سنت مردم آن را انجام ندهند.
اگر کسی در عصر حاضر سنت متروکهای را زنده کند؛ میتوان گفت که: سنت حسنهای آورده ولی نمیتوانیم بگوییم: بدعت حسنهای آورده است. بنابراین سنت حسنه آن است که در اصل با نصی صحیح و صریح ثابت، و مردم آن را ترک کرده باشند و سپس کسی بیاید و آن را دوباره زنده کند و در میان مردم رواج دهد؛ مانند عمل سیدنا عمر سکه سنت یازده رکعت نماز تراویح با جماعت را زنده نمود و در سالها اخیر در شام که سرزمین ماست، مردم از خیر القرون به این طرف تا این اواخر به گمان سنت بودن نمازهای عید را در مساجد میخواندند، ولی کسی پیدا شدند که پرچم سنت را بدوش گرفتند و مردم را متوجه سنت بودن نماز در عیدگاه و در خارج از شهر کردند و به آن جامه عمل پوشاندند.
و نیز اکثر مسلمانان این سرزمین بر این باور بودند که بیست رکعت نماز تراویح سنت است؛ حال که متوجه شدند یازده رکعت سنت است نماز تراویح که از پیامبر ثابت است و صحابه نیز از او پیروی کردند، همین یازده رکعت است و آن را به مرحله اجراء درآوردند، لذا به کسانی که این سنت را زنده کردند میتوان گفت که سنت حسنهای را در اسلا م زنده کردند. از سنتهای متروکهای که باید منتظر اعاده آن به چرخهی اجرا، باشیم، قوانین شریعت الهی؛ میبینیم که نور شریعت خدا را طواغیت از دایره حاکمیت در جهان اسلام خارج کردهاند، و بجای آن پس ماندههای سراب گونهی حیرت آور غرب را اجرا، و از تفاله اندیشههای مشرکین پیروی نمایند و اینها را بر زندگی فردی و اجتماعی،کوچک و بزرگ مسلط کردهاند.
اگر حاکمی بشریت را از باطلاق گندیدهای که در آن فرو رفته نجات دهد و آن را از این احکام پست و بیارزش رهایی بخشد و شریعت خدا را در تمام امور زندگی بندگان اجرا کند، میگویند: سنت حسنهای زنده کرده و اگر عموم حاکمان به چنین حاکمی اقتداء کنند، به اندازهی پاداش آنها به آن حاکم پاداش داده خواهد شد. بدون اینکه از پاداش آنها کم شود.
ای حاکمان مسلمان!! چنین فرصتی را غنیمت بشمارید و به قرآن و سنت تمسک جوئید.
وقتی که محمد علی پاشا قوانین فرانسه را آورد و رفاعه طهطاوی برایش ترجمه و برای مردم مصر اجراء نمود و دیگر حکام از او پیروی کردند، او سنتی در اسلام بوجود آورد.
۳- خداوند متعال میفرماید: ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَاۖ فََٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ﴾[الحدید: ۲۷]. «و رهبانیتی که خود آن را پدید آوردند (ما) آن را بر آنان مقرر نکرده بودیم، بلکه آنان برای بدست آوردن خشنودی خداوند (آن را برساختند) آنگاه چنانکه باید (حقش را) رعایت نکردند، پس به مؤمنان پاداش آن را دادیم و بسیاری از آنان بدکار بودند».
به هیچ صورت احتمالی این آیه دلیلی بر درستی بدعت حسنه نیست، زیرا در این آیه میخوانیم ﴿إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ﴾و این بر میگردد به آن قسمت آیه که خداوند میفرماید ﴿ٱبۡتَدَعُوهَا﴾و به این معنی است که خداوند آن را مقرر نکرده بود بلکه خودشان به هدف رضایت خداوندی آن را بوجود آورده بودند، این مذمت است؛ زیرا آنان علاوه بر اینکه آن را از خودشان ساخته بودند و تمام و کمال حق آن را رعایت نمیکردند و در آنچه بر خود لازم گرفته بودند، کوتاهی میکردند این نوعی تقبیح و جلوهای از زشتی دو چند انعکاس، عملکردشان است.
اگر جملهی: ﴿إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ﴾به ﴿مَا كَتَبۡنَٰهَا﴾بر گردد، معنای آن میشود، آنها در آغاز این امر را بر خودشان لازم گرفتند، سپس خداوند بر آنها فرض نمود و آن به صورت دینی جایز از طرف خداوند در آمد، این نوعی تأیید است که شبیه آن در دین ما هم بوده است؛ بصورتی که پیامبر برخی کارهایی را که اصحاب او میکردند یا سخنانی را که میگفتند که قبلاً در شریعت نبود، تأیید پیامبر به قاعده دینی بتدیل میشد که با آن خدا را عبادت میکردند. نمونههایی از این در سنت زیاد است.
اما پس از وفات پیامبر صشریعت نیاز به افزودن ندارد و خداوند شریعت را بوسیله پیامبر صتمام و کمال کرده است و چیزی که ما را به بهشت برساند نگذاشته مگر اینکه دستور داده که به آن عمل کنیم و از هر چه که باعث افتادن به جهنم میشود، ما را منع کرده و بر حذر داشته است.
خلاصه اینکه این آیه از شریعتهای پیشین است و قول راحج در علم اصول دین است که شریعت امتهای گذشته بدلیل زیادی برای ما شریعت نیست؛ از جمله این سخن پیامبر که میفرماید: «به من پنج چیز داده شده که به کسی از پیامبران پیش از من داده نشده است؛ آخرین این ۵ تا این است که پیامبر میفرماید: هر پیامبر تنها به طرف قوم خودش مبعوث میشد و من به طرف همه مردم مبعوث شدهام [۳۰]. این دلیلی است بر اینکه شریعت پیامبران پیشین مخصوص اقوام خودشان بوده است. بنابراین اسلام با عقاید، عبادات، احکام و قوانینش، شریعتی کامل است که نیاز به غیر ندارد و حتی خداوند این شریعت را تأیید کننده و نسخ کننده شریعتهای پیشین قرار داده به گونهای که بر مسلمانان واجب است تنها به همین شریعت رجوع کنند، پس این شریعتی است که خداوند اصول و فروع آن را حفظ کرده و راضی شده که تمام فرزندان آدم تا حاکمیت قانون خدا بر روی زمین از آن پیروی کنند.
چگونه شریعت غضب شدگان و گمراهان که همهاش باطل و گمراهی و شرک و کفر و فساد است میتواند برای ما شریعت باشد؟
لذا به جز قرآن و سنت صحیح چیزی دیگر صلاحیت ندارد به عنوان شریعت الهی از آن پیروی کنیم.
وانگهی مفهوم این قاعده این است که شریعت ما کامل نیست و برای تکمیل آن باید از آنچه نزد اهل کتاب است و با شریعت ما مخالف نیست آن را کامل نماییم.
چگونه این قاعده میتواند درست باشد، در حالی که طبق نصوص صریح به ما دستور داده شده با اهل کتاب در هر چیز کوچک و بزرگ مخالفت کنیم؟! [۳۱].
هر کس در کتاب خدا و سنت صحیح و شیوه سلف صالح، تدبیر و اندیشه کند، در تمام اینها سدی محکم و مانعی قوی بین مسلمانان و اهل کتاب مییابد، که مسلمانان را عقب میراند تا بسرعت از اهل کتاب فاصله گیرد [۳۲].
مؤلف میگوید: این سخن امام شاطبی از شگفتیهاست که این ابن تیمیه شرقی و او از مغرب زمین است و سخت هر دو یکی است. این منهج علمی صحیح و حرص بر تصفیه نمودن اسلام از هر عیب و ایرادی که به چهرهی شفاف آن در طول عصرهای فساد و انحطاط به آن چسبانده شده،که هر دو را به یک دیدگاه هم نظر گردانیده است.
هر کس میخواهد در این باره بیشتر بداند، باید به کتابهای اصولی بزرگ بویژه کتابهای کسانی که تقلید نمیکنند مانند: «الإحکام فی أصول الأحکام» ابن حزم /(۵/۱۶۰ – ۱۸۷). رجوع کند.
اگر بپذیریم که قاعده شریعت آنانی که پیش از ما بودهاند برای ما هم شریعت است طبق نقل موثق با دو شرط درست است:
۱- ثابت شود آن شریعتی است که خداوند برای آنان فرستاده و از آن خوشنود است.
۲- در شریعت ما حکم خاصی که آن را بیان کرده نباشد.
نتیجه اینکه: این آیه هم نمیتواند حجتی برای کسانی باشد که معتقدند بدعت حسنه در دین و از دین است، چون اسلام میگوید: تمام بدعتها گمراهیاند و فرجام هر گمراهی آتش است.
خلاصه اینکه: این آیه از شریعت پیشین است و طبق قول راجح در علم اصول و دلایل زیادی شریعت پیشین برای ما شریعت محسوب نمیشود. پیامبر صمیفرماید: «به من پنج چیز داده شده که به پیامبران پیش از من داده نشده است ... پیامبر آن پنج چیز را بر شمرد و آخرین آن این بود که هر یک از پیامبران پیشین تنها برای هدایت قوم خودش مبعوث میشد و من برای هدایت همهی مردم مبعوث شده ام [۳۳].
این حدیث دلیلی است بر اینکه شریعتهای پیامبران گذشته مخصوص اقوام خودشان بوده است، پس اسلام با عقاید، عبادات، احکام و قوانینش، شریعتی کامل است که نیاز به دیگر شریعتها ندارد و حتی خداوند این شریعت را تأیید و نسخ کننده ادیان گذشته قرار داده و اصول و فروع آن را محفوظ نگه میدارد و خشنود است که بندگان از آن پیروی کنند؛ لذا بر فرد مسلمان واجب است که فقط به قوانین اسلام مراجعه نماید.
و باز تأکید میکنم که چگونه ممکن است دین گمراهان و غضب شدگان که باطل، کفر و شرک، فساد و گمراهی است برای ما دین و شریعت باشد؟
هرگز! به استثنای مسائلی که از قرآن و سنت صحیح به اثبات رسیده است. وانگهی یکی از پیامدهای این «قاعده» نقص دین و شریعت ماست که نیاز به تکمیل دارد ما باید کمبودهای دین را از قوانین دینی اهل کتاب جبران کنیم ؟!!! که هرگز چنین نیست.
صحت و درستی چنین قاعدهای چگونه ممکن است؟! در حالیکه طبق نصوص (قرآن و سنت) به ما دستور داده شده که با اهل کتاب در تمام مسائل اعم از ریز و درشت، مخالفت کنیم؟
هر کس در قرآن، سنت و راه و روش سلف صالح تدبر کند، سد محکمی در میان مسلمانان و اهل کتاب مییابد که مانع نزدیک شدن مسلمان به اهل کتاب میشود.
در این خصوص شارع حکیم اصل بسیار مهمی را قرار داده و آن اینکه، قصداً با اهل کتاب و دیگر ملل مخالفت کنیم تا در برنامههای فکری، رفتار و اعمال از دیگران جدا و مستقل باشیم و افعال و عبادات این امت با دیگر امتها مخلوط نشود.
و شیخ الإسلام ابن تیمیه این اصل را در کتاب ارزشمندش، «اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجیم»، چنان شرح و توضیحی داده و چنان پیامدهای مخرب آن را روشن نموده است که کسی دیگر را ندیدم که مانند او شرح داده باشد.
و امام شاطبی در الاعتصام (۱/ ۳۳۲). ابن تیمیه را تأیید نموده و میگوید: «پس همچنان شریعت دیگران با قوانین شریعت ما نفی و رد میشود، چنانکه در علم اصول مقرر است».
[۲۶] این حدیث صحیح است و طبرانی در «الصغیر» و ابن حبان در صحیح تخریج کردهاند؛ این حدیث دلیل صریح بر این است که تراویح ۸ رکعت است. [۲۷] برای تحقیق بیشتر به کتابهای زیر رجوع شود: الاعتصام (۲/۱۹۳-۱۹۵). صلاة التراویح – آلبانی ص ۵۲-۵۳. «صفة صوم النبی فی الرمضان» باب الصلاة التراویح – از مؤلف. [۲۸] این معنا را آیه ۲ سوره انبیاء تأیید میکند: ﴿مَا يَأۡتِيهِم مِّن ذِكۡرٖ مِّن رَّبِّهِم مُّحۡدَثٍ إِلَّا ٱسۡتَمَعُوهُ وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ ٢﴾«هیچ پندی تازه از سوی پروردگارشان برای آنان نمیآید مگر آنکه بازیکنان به آن گوش فرا میدهند». این نمیتواند دلیلی برای کسانی باشد که میگویند قرآن مخلوق است. [۲۹] ر.ک اقتضاء الصراط المستقیم، ابن تیمیه ص ۲۷۵-۲۷۷. [۳۰] متفق علیه. [۳۱] ر.ک. اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم ص ۳۱-۱۱. [۳۲] ولی متأسفانه بنام اسلام و مسلمانان با گروهها وحدت ادیان همکاری کرده و به جای «صراط مستقیم» به «صراطهای مستقیم» دعوت میدهند، ـ م ـ. [۳۳] متفق علیه.