روی چه انگیزهای معاویهسیزید را ولی عهد خود تعیین نمود؟
در اصل این یک مسألهی اجتهادی است که معاویه بخاطر مصلحت امت اسلامی این کار را انجام داد- گر چند اشتباه هم بوده باشد- او در این کار خود نه تنها مستحق ملامتی است، بلکه مأجور میباشد به دلیل حدیث صحیح: «إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله أجران، وإذا حكم فاجتهد ثم أخطأ فله أجر».(۱۸: ص ۳۶۷۶)
««اگر حاکم، اجتهاد کند و حکمی را صادر نماید که درست باشد، دو پاداش به او میرسد. و اگر اجتهاد کند و حکمی را صادر نماید ولی در آن، دچار اشتباه شود، یک پاداش به او میرسد».
انتخاب یزید از طرف معاویه برای این پست در حضور داشت اکابر صحابه چون: عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس و... صورت گرفته، و آنها در برابر آن سکوت نمودند، جز اشخاص محدود که طمع این مقام را داشتند که اعتراض آنها روی ملاحظهی شرعی نه، بلکه بخاطر محرومیتشان از این مقام که امید آن را داشتند.
پس سکوت اکابر صحابهشبر این تعیین، وعدالت معاویه ومقام صحبت او، دلیل بر منتفی شدن هرگونه شک وتردید در این کار است؛ زیرا صحابهشکسانی نبودند که در راه حق سازش کاری ونرمی نشان دهند، و معاویهسهم از کسانی نبود که در قبول حق حمیت مانع او شود؛ زیرا آنان همه مقام والاتر از آن داشتند که درباره ایشان بتوان اینگونه تصورات کرد وعدالت آنان مانع از آن بود
مؤرخ اسلام علامه ابن خلدون به عوامل وانگیزهی این تعیین اشاره نموده میگوید: «و اگر امام پدر یا پسرش را به ولیعهدی بر گزیند، نمیتوان بوی تهمت بست؛ زیرا وی درحیات خود مصون است که به کار مسلمانان در نگرد، پس اولی آن است که پس از مرگ هم در این باره فرجام ناساز گاری را بردوش نکشد.
ولی این نظرمخالف عقیدهی کسانی است که درجانشین کردن پدر وفرزند هردو او را متهم میسازند، یا نظریهً گروهی که تنها درباره ولیعهدی پسر بوی تهمت میبندند، و با جانشین کردن پدر مخالفتی ندارند، لیکن برخلاف این نظریه باید گفت که: امام بطور مطلق در تعیین جانشین خود دور از تهمت وشک و گمان است بخصوص وقتی موجبی وجود داشته باشد که در آن ایثار مصلحت یا بیم مفسدهای باشد آن وقت تهمت در این باره بکلی منتفی میشود، چنانکه معاویهسدربارهی ولی عهد ساختن پسرش یزید مصلحت را در نظرگرفت چه عمل معاویهسهرچند با موافقت مردم انجام یافت، وهمین توافق برای امر ولایت عهد حجت است.
ولی آنچه معاویهسرا برگزیدن پسرش یزید برای ولایت عهد برانگیخت، ودیگری را در نطر نگرفت، بیشک مراعات مصلحت در اجتماع مردم و هماهنگ ساختن تمایلات ایشان بود؛ زیرا اهل حل وعقد که در این هنگام از خاندان امویان به شمار میرفتند همه بر ولایت عهد یزید متفق بودند، و به خلافت دیگری جز از یزید تن درنمیدادند، درحالی که آنان دستهی برگزیدهی قریش وتمام پیروان مذهب بودند، و از میان ملت اسلام یا عرب خداوندان غلبه وجهان گشایی به شمار میرفتند. از اینرو معاویهسیزید را به دیگر کسانی که گمان میکرد از وی برتر وشایسته تراند ترجیح داد، و از فاضل عدول کرد و مفضول را برگزید؛ به سبب آنکه به اتفاق و متحد بودن تمایلات و آروزوهای مردم بسیار شیفته بود، و میدانست که وحدت کلمه در نزد شارع از اینگونه امور مهمتر است.
هرچند به معاویهسجز این هم گمان نمیرفت؛ چه عدالت او و درک صحبت رسول جمانع از روش جز این بود، و حضور داشتن اکابر صحابهشهنگام تعیین ولایت عهد و سکوت آنان در این باره دلیل بر منتفی شدن هرگونه شک و تردید در او است؛ چه آنان کسانی نبودند که در راه حق سازش کاری و نرمی نشان دهند، و معاویهسهم از کسانی نبود که در قبول حق حمیت مانع او شود؛ زیرا آنان همه مقام والاتر از آن داشتند که درباره ایشان بتوان اینگونه تصورات کرد وعدالت آنان مانع از آن بود. (۱۰: ص ۴۰۳-۴۰۴)
از گفتار ابن خلدون عوامل ذیل استفاده میشود:
۱- در نظر داشت مصلحت رعیت، و نگرانی معاویهساز اختلاف وتفرقه در میان امت ؛ چون اهل حل وعقد همه بر ولایت عهد یزید متفق بودند، وبه خلافت دیگری جز از یزید تن در نمیدادند.
۲-. این عمل معاویهسبا موافقت مردم انجام یافت، وهمین توافق برای امر ولایت عهد حجت است.
۳- حضور داشت اکابر صحابهشهنگام تعیین ولایت عهد و سکوت آنان در این باره دلیل بر منتفی شدن هرگونه شک و تردید در این کار است؛ زیرا آنان همه مقام والاتر از آن داشتند که درباره ایشان بتوان اینگونه تصورات کرد، و عدالت آنان مانع از آن بود.
۴- عدالت معاویهسو درک صحبت رسول جهرنوع تهمت را از او نفی میکند؛ زیرا او از کسانی نبود که در قبول حق حمیت مانع او شود.