استخلاف يزيد
یکی از انتقادهای دشمنان صحابه و افراد مغرض و به تقلید از آنها برخی تاریخ نویسان وعالم نماها با اعتماد به منابع بیگانه وغیر موثق بر این صحابی بزرگ وخلیفهی مجاهد اینست که: او بر خلاف روش خلفای راشدین، پس از خود پسرش یزید را جانشین و ولیعهد خود تعیین نمود.
طوری که گفته شد: این یک اعتراض مغرضانه است که دشمنان صحابه بزرگ ساختند، در حالی که نظیر این پیش آمد پس از معاویه هم روی داده است، بلکه تمام خلفا اعم- از امویها، عباسیها و عثمانیها – همه به همین منوال بوده که خلیفه یا پسر و یا یکی از اقارب خود را ولیعهد خود میساخت، ولی کسی به آنها انتقاد نکرده، بلکه همه، کار آنها را مشروع دانسته، خلافتشان را خلافت اسلامی میدانستند، وبخاطر سقوط آن اشک ریحتند. و پاسخ این سوال نیاز به توضیح دو مسأله دارد:
آیا پیشنهاد خلیفهی بعدی از جانب خلیفهی قبلی غیر شرعی است؟
روی چه انگیزهای معاویه یزید را ولی عهد خود ساخت؟
در مورد مسألهی اول باید گفت: روش پیامبر جو روش دو خلیفهی نخست - برخلاف آنچه که در میان مردم بر مبنای عاطفه، و اعتماد به روایتهای تاریخی محض بدون در نظر داشت حدیثهای صحیح مشهور است- این بود که: جانشین و خلیفهی بعدی را در زندگی خود تعیین و پیشنهاد نمودند با این فرق که شخص پیشنهادی پیامبر جو ابوبکر صدیق مشخص بود، وعمر فاروق شورای شش نفری را موظف ساخت که از میان خود یکی را انتخاب نمایند.
وصیت ابوبکر صدیق نسبت به تعیین عمر، وهمچنان وصیت عمر نسبت به شورای شش نفری مشهور است.
و همچنان تعیین ابوبکرسبه عنوان خلیفهی مسلمانان از جانب پیامبرجاز حدیثهای صحیح و روایات متعددی ثابت است که احتمال هیچ نوع تأویل در لفظ و انتقادی در سند آنها نیست، صریحترین این روایات حدیثی است که امام بخاری ومسلم در صحیح خود با الفاظ مختلفی نقل کردهاند: «ادْعِى لِى أَبَا بَكْرٍ وَأَخَاكِ حَتَّى أَكْتُبَ كِتَابًا فَإِنِّى أَخَافُ أَنْ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَيَقُولَ قَائِلٌ أَنَا أَوْلَى. وَيَأْبَى اللَّهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلاَّ أَبَا بَكْرٍ».(۳۸: ص ۱۸۵۷)
«از عایشهلروایت است که پیامبر جهنگام مرض وفات برایش فرمود: پدر وبرادرت عبدالرحمن را طلب بکن؛ تا در مورد (خلافت) ابوبکر نامهی بنویسم؛ چون من نگرانم که شخصی آرزوی این مقام را کرده بگوید که: من سزاواز این مقام ام... سپس فرمود: خدا ومسلمانان جز ابوبکر به کسى راضى نخواهند شد».
و اما خلیفهی سوم نسبت هرج ومرج وشورش آشوبگرا نتوانست ولیعهد خود را تعیین نماید.
پس از روش پیامبر جوروش دو خلیفهی بزرگ استفاده میشود که بهترین شیوهی زعامت در اسلام سیستم ولایت عهد و پیشنهاد خلیفهی بعدی از طرف خلیفهی قبلی است، و این شیوه در مصلحت امت اسلامی نیز میباشد؛ زیرا احتمال فتنه و آشوبگری که در نتیجهی خلای قدرت سیاسی به وجود میآید، از بین میرود.
امام ابن حزم روش انتخاب زعامت در اسلام را تنها همین یک راه را قرار داده میگوید:
«وهذا هو الوجه الذي نختاره ونكره غيره لما في هذا الوجه من اتصال الإمامة وانتظام أمر الإسلام وأهله ورفع ما يتخوف من الاختلاف والشغب مما يتوقع في غيره من بقاء الأمة فوضى ومن انتشار الأمر وارتفاع النفوس وحدوث الأطماع».(۹: ص ۱۳۱)
«تنها همین یک روش (روش تعیین ولیعهد) مورد تأیید ما است، و روشهای دیگر مورد قبول ما نیست؛ چون در این روش خلای قدرت به وجود نمیآید، وبر خلاف روشهای دیگر که در آن احتمال اختلاف در میان امت اسلامی، بیبند و باری و طمع و امیدواری برخیها میباشد».
با توضیح مطالب فوق روشن گردید که امیرالمؤمنین معاویه با تعیین ولیعهد خود نه تنها کار غیر شرعی نکرده، بلکه روش پیامبر جوخلفای بزرگ را و آن هم بخاطر مصلحت امت اسلامی برگزیده است.
و این روش بهترین شیوهی انتخاب زعامت سیاسی در اسلام وطبق نظریهی ابن حزم یگانه راه انتخاب زعامت است.
گذشته از این نظیر این پیش آمد که خلفا، فرزندان خویش را به جانشینی برگزینند پس ازمعاویه هم روی داده است