علی بن ابی طالبسو تمجید از صحابهش
علی بن ابیطالبساصحاب رسول خدا را اینگونه توصیف مینماید: «اصحاب محمد جرا دیدهام هیچکسی از شما با آنان مشابهت ندارد، آنان صبحگاهان ژولیدهمو و غبارآلود بودند، زیرا شب را با نماز و سجده به صبح رسانده بودند، و وقتی به یاد آخرت و معاد میافتادند گویا بر اخگر و آتش ایستادهاند، گویا در پیشانی ایشان زانوی شتر بود. از بس که سجدههای طولانی میکردند، هرگاه یاد خدا میشد اشک از چشمانشان سرازیر میشد تا جایی که گریبانشان خیس میشد و از ترس عذاب و امید به ثواب چون درخت در روز طوفانی، به خود میلرزیدند» [۲۷].
و از علیسروایت است که پیامبر جفرمود: «خوشا به حال کسی که مرا دیده یا کسی را دیده که او مرا دیده یا کسی را دیده که کسی را دیده که او مرا دیده است» [۲۸].
وقتی دیدن پیامبر جو دیدن کسانی که ایشان را دیدهاند و دیدن کسانی که افرادی را دیدهاند که کسانی را دیده که پیامبر را دیدهاند، چنین فضیلت بزرگی دارد، پس چگونه به خود جرأت میدهیم که در حق این نسل بزرگی که خدا و پیامبرش آنان را تزکیه کردهاند جسارت کنیم.
و علیسدر بیان حالت خود و حالت اصحاب پیامبر جو قهرمانی آنان در برابر دشمن میگوید: «ما همراه پیامبر جپدران و فرزندان و برادران و عموهایمان را میکشتیم، و این کار به ما جز ایمان و تسلیم و ادامهدادن راه و بردباری در برابر تلخیهای درد و جدیت در جهاد دشمن چیزی نمیافزود، هر فردی از ما وقتی با فردی از دشمن روبرو میشد مانند دو شتر نر بر یکدیگر یورش میبردند و هریک با تمام قدرت میکوشید طرف مقابل را به کام مرگ بفرستد، گاهی ما پیروز میشدیم و گاهی دشمن، و وقتی خداوند دید که صادقانه با دشمن میجنگیم دشمنان ما را شکست داد و ما را پیروز گردانید تا آنکه تا اینکه اسلام مستقر و استوار گردید، سوگند به خدا! اگر کارهای که شما میکنید ما میکردیم دین پا نمیگرفت و سوگند به خدا خون میدوشید و پشیمان خواهید شد» [۲۹].
و وقتی عمرسبا علیسدر مورد جنگ با رومیان مشوره کرد او گفت: اگر خودت به سوی این دشمن بروی و در رویارویی با آنان کشته شوی مسلمین پناهگاه و مرکزی نخواهند داشت، و بعد از تو مرجعی نخواهند داشت که به آن مراجعه کنند، پس فردی جنگجو را بهسوی رومیان بفرست و افراد ماهر و دلسوز را همراه او روانه کن، اگر خداوند پیروزی آورد که خوب است، و اگر غیر از این شد تو پناهگاه و مرجع مسلمین خواهی بود» [۳۰].
و همچنین خطاب به عمرس میگوید: خود محور باش و عربها را پیرامون خود به حرکت دربیاور، انان را به معرکه جنگ بفرست و خودت باقی بمان، چون اگر تو از این سرزمین بیرون بروی عربها از اطراف و گوشههای این سرزمین علیه تو بلند خواهند شد، و چنان خواهی شد که آنچه پشت سر گذاشتهای برایت از آنچه روبه رویت هست مهمتر خواهد بود، اگر عجمها فردا تو را ببینند خواهند گفت: این اساس و پایه عربهاست، اگر آن را قطع کنید راحت میشود، و به خاطر این بیشتر به تو هجوم میآورند و به کشتن تو طمع میورزند [۳۱].
و علیسبعد از وفات عمر بن خطابساو را میستاید و میگوید: «به راستی او چه کارهای خوبی کرد، کجی را راست نمود و بیماری را دوا کرد و سنت را برپا داشت و فتنه را برای بعد از خود گذاشت! او پاکیزه و با عیب اندک رفت، خیر را به دست آورد و از شرّ پیشی گرفت، طاعت الهی را به جا آورد و تقوای الهی را به گونه شایسته رعایت کرد، رحلت کرد و آنان را در راههای مختلف رها کرد که گم گشته در آن راهى نمىیابد و راه یافته به یقین و باور نمىرسد» [۳۲].
ابن ابی الحدید [۳۳]در توضیح این متن در شرح نهج البلاغه میگوید: (لله بلاء فلان) منظور عمر بن خطاب است، و نسخهای با خط رضی ابوالحسن [۳۴]دیدم که زیر کلمه (فلان) نوشته بود عمر، این را فخار بن معد موسوی اودی شاعر به من گفت [۳۵].
و همچنین علی بن ابی طالبسدر جایی دیگر عمرسرا میستاید و میگوید: «و فرمانروایی بر آنان فرمانروایی کرد، او همه چیز را راست و درست نمود تا آنکه دین استوار گردید» [۳۶].
ابن ابی الحدید میگوید: این فرمانروا عمر است [۳۷].
امام احمد از محمد بن حاطب روایت میکند که گفت: از علی شنیدم که میگفت: ﴿ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ﴾عثمان از آنان است [۳۸].
و از محمد بن حنفیه روایت است: «به علی خبر رسید که عائشه قاتلان عثمان را لعن کرده است، آنگاه او دستهایش را بلند کرد و گفت: من هم قاتلان عثمان را همه جا لعنت میکنم. دو بار یا سه بار این جمله را تکرار کرد» [۳۹].
و علیسدخترش ام کلثوم را به ازدواج عمر بن خطابسدرآورد، چنانکه در کتابهای شرح حال و تاریخ و انساب و سیرت و حدیث و فقه [۴۰]ذکر شده است، و این بهترین دلیل روابط خوب و محکم علی و عمر است.
مالک اشتر نخعی از یاران نزدیک علی ابوبکر و عمر را میستاید و میگوید: «اما بعد خداوند این امت را با پیامبرش محمد جگرامی داشت و آنان را متحد و بر مردم پیروز گردانید، بعد از وفات پیامبر گروهی صالح و شایسته زمام حکومت را به دست گرفتند که به کتاب و سنت پیامبر جعمل کردند، خداوند بهترین پاداش را به آنان بدهد» [۴۱].
و همچنین در خطبهای دیگر میگوید: «ای مردم! خداوند پیامبرش محمد جرا درمیان شما به عنوان بشارتدهنده و ترساننده مبعوث کرد، و کتاب را برایشان نازل فرمود که در آن حلال و حرام و فرائض و سنن بیان شدهاند، و سپس پیامبر جدر حالی وفات یافت که وظیفهاش را انجام داده بود، پس از آن ابوبکر خلیفه شد و در راه پیامبر حرکت نمود و به سنت ایشان اقتدا کرد، و ابوبکر عمر را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد، و او همان سنت و شیوه را پیش برد» [۴۲].
[۲۷] نهج البلاغة: ۱۴۳. [۲۸] بحار الأنوار مجلسی: ۲۲ / ۳۱۳، و نگا: امالی ابن الشیخ ص: ۲۸۱-۲۸۲. [۲۹] نهج البلاغة: ۱۰۵. [۳۰] نهج البلاغة: ۱۳۴. [۳۱] نهج البلاغة: ص ۲۰۳، خطبه۱۴۶. [۳۲] نهج البلاغة: ص ۲۲۲. [۳۳] ابن ابی الحدید: نام او عز الدین عبد الحمید بن محمد بن الحسین بن ابی الحدید المدائنی است. ادیب و شاعر است که بزرگترین شرح نهج البلاغه و نیز القصائد السبع العلویات از آن اوست. در سال ۵۸۶ هجری بدنیا آمد و در سال ۶۵۵ هجری وفات یافت. شیخ عباس قمی درباره زندگی او در کتاب الکنی و الالقاب، ج۱، ص ۱۹۲ نوشته و از او تمجید کرده است. [۳۴] رضی ابو الحسن: او محمد بن الحسین بن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم ادیب و دانشمند است کع در سال ۳۵۹ هجری بدنیا و در سال ۴۵۶ هجری از ان درگذشته است. شیخ عباس قمی درباره زندگی او در کتاب الکنی و الالقاب، ج۲، ص ۲۷۲ نوشته و ثابت کرده که جمعآوری نهج البلاغه دستاورد او است. [۳۵] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ۴ / ۱۰۸. [۳۶] نهج البلاغه: ۴/ ۱۰۸. [۳۷] حواله پیشین: ۲۰ / ۲۱۸. [۳۸] فضائل الصحابة: ۷۷۱ و محقق اسناد آن را صحیح دانسته است. [۳۹] فضائل الصحابة: ۷۳۲. [۴۰] این پیوند و ازدواج تمام روایات دروغین ر را رد میکند. روایاتی که میگویند عمر بن الخطاب فاطمه را آنقدر کتک زد تا وقتی جنیناش سقط شد. اگر فرض کنی که مردی بیاید و همسرت را کتک بزند و باعث شود فرزندت از بین برود آیا حاضر هستی آن را به دامادی خود قبول کنی یا اینکه فرزندت را به نام او بخوانی. برای اطلاع یافتن از این واقعیت تاریخی به کتاب «ازدواج عمر بن الخطاب با ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب حقیقت است نه بهتان» نوشته احمد ابراهیم مراجعه نمایید. [۴۱] الفتوح ابن اعثم: ۱ / ۳۸۵. [۴۲] الفتوح ابن اعثم: ۱ / ۳۹۶.