دلیل سوم
اعتقاد به امامت منصوصه (تعیین علیسبه خلافت از سوی خدا) با آیات صریح قرآن تعارض دارد.
برای نمونه:
۱- در آیهی ۴۱ سورهی حج در بارهی مهاجرین آمده است:
﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ﴾یعنی: «کسانی که چون در زمین به آنان قدرت دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میدهند و به کارهای پسندیده فرمان میدهند و از زشتی باز میدارند». این بشارت تحقّق پیدا کرد و خلفای راشدین از مهاجرین انتخاب شدند. ملاحظه میشود بشارت مزبور، چنان واضح و روشن با تعیین خلیفه در تعارض است که نیازی به توضیح ندارد.
۲- در آیهی ۵۵ سورهی نور میخوانیم که خداوند متعال وعدهی سرپرستی امّت اسلامی بعد از پیامبر اکرم جرا به مهاجرین و انصار داد و فرمود: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ...﴾یعنی: «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند وعده داده است که حتما آنان را در زمین خلافت دهد». حضرت علیسنیز در کلام ۱۴۶ نهج البلاغه به استناد همین آیه از روی یقین به حضرت عمرسمژده داد که سپاه اسلام بر لشکر ایران پیروز خواهد شد. با وجود چنین وعدهای باور به امامت منصوصه هیچ معنایی ندارد.
۳- در آیهی ۱۰۰ سورهی توبه آمده است: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ...﴾یعنی: «پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند خدا از ایشان خوشنود و آنان نیز از او خوشنودند و بهشتهایی را برایشان آماده کرده است...».
چون خداوند متعال به این صراحت و روشنی مهاجرین و انصار همان یاران تربیتشده و آموزشدیدهی حضرت محمّد جرا رهبر و مقتدای مسلمانان معرفی فرمود پس محال است فردی را به عنوان جانشین تعیین یا معرّفی کرده باشد.
۴- خداوند متعال در آیهی ۳۸ سورهی شوری میفرماید: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾پس همهی امور مهم مسلمانان باید بر اساس شور و مشورت باشد. در نتیجه حل و فصل امور مهم مسلمانان از کانال شوری با تعیین جانشین (برای پیروی از فرد بجای شورا) آشکارا در تعارض است.
۵- در آیهی ۵۹ سورهی نساء آمده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾یعنی: «ای مؤمنان، از خدا (قرآن) و پیامبر (سنّت) و صاحبان امرتان (اجماع) پیروی کنید». وقتی قرآن به این روشنی اعلام فرموده است مسلمانان بعد از رسول خدا جموظّف هستند از «اولی الامر» اطاعت کنند؛ دیگر ادّعای تعیین فرد به عنوان جانشین پیامبر جمعنی ندارد و محال است که پیامبر جبه مؤمنان فرموده باشد از شورای اولی الامر اطاعت نکنید.
علمای امامیّه میگویند: مقصود از «اولی الامر» در این آیه امامان معصوم است و خدا به مؤمنان دستور داده است از آنان پیروی کنند. پاسخ این است که:
اولاً، لفظ «أولی» [۶]جمع است و مفرد ندارد و بکار بردن آن برای فرد نادرست است؛ مثلاً اگر شخصی از فردی اطاعت کند به هیچ وجه صحیح نیست بگوییم آن شخص از «أولی الأمر» اطاعت کرده است، زیرا مثل آن است گفته شود فلانی که از یک نفر پیروی کرده از چند نفر (صاحبان امر) اطاعت نموده است. وجود پارادکس (تناقص) در عبارت مذکور کاملاً مشهود است.
ثانیاً، اطاعت از فرد با آیهی ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾به هیچ وجه همخوانی ندارد، زیرا رأی یک نفر به تنهایی و بدون تأیید جمع صاحبنظران، شورایی نخواهد بود. امّا اطاعت از رأی جمعی (اجماع) طبق آیهی ۵۹ سورهی نساء با آیهی ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾چنان منطبق و سازگار است که مفسّر و مبیّن یکدیگرند و به همین دلیل است که میگوییم مقصود از اطاعت از «أولی الأمر» اطاعت از «شورای اولی الامر» است.
ثالثاً، چون علمای امامیّه معتقد به عصمت امامان هستند حق ندارند برای اطاعت از آنان به آیهی ۵۹ سورهی نساء استناد کنند، زیرا در قسمت دوم همین آیه آمده است: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾یعنی: «اگر دچار اختلاف نظر شدید آن را به قرآن و سنّت ارجاع دهید». ملاحظه میشود قرآن و سنّت مرجع نزاع قرار داده شده نه اولی الامر، زیرا آنان محل نزاع هستند یعنی اولی الامر هم ممکن است دچار اختلاف نظر شوند و این با عقیدهی امامیّه به عصمت امامان کاملا ناسازگار است.
ناگفته نماند علمای امامیّه متوجّه این تناقض شدهاند. برای حل آن در اینجا نیز به روایتی در بارهی تحریف قرآن متوسّل گشتهاند و میگویند اصل آیه طبق روایتی در اصول کافی چنین بوده است: «فإن خفتم في شيء فردوه إلی الله وإلی الرسول وإلی أولی الأمر منکم... کذا نزلت»یعنی: «اگر در بارهی چیزی بیم داشتید آن را به خدا و پیامبر و صاحبان امرتان ارجاع دهید، آیه چنین نازل شده است» [؟!]
مترجم اصول کافی بعد از ترجمهی روایت مزبور در بارهی تکرار «أولی الامر» مینویسد: «کلمهی اولی الامر در قرآن نیست پس ممکن است عثمان آن را انداخته باشد» [؟!] (به اصول کافی جلد ۲ ص ۲۳ ترجمه آقای جواد مصطفوی نگاه کنید).
چنان که ملاحظه شد هریک از ۵ آیهای که به عنوان نمونه ذکر شد ناقض این ادّعا است که پیامبر امین جفردی را به عنوان جانشین خود تعیین و یا معرفی نموده باشد.
[۶] اولو (در حالت رفع) و اولی (درحالت نصب وجر) از لحاظ علامت اعراب مانند جمع مذکر سالم است.