ماجرای غدیر از نظر ما مسلمانان اهل سنت

دلیل هفتم

دلیل هفتم

در این واقعیت که حضرت علیسبه میل و رغبت خود و به عنوان یک وظیفه‌ی دینی با حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت عثمانشبیعت کرده است هیچ تردیدی وجود ندارد. چنان که در کتاب «الغارات» ج ۱ ص ۳۰۳ اثر ابراهیم بن محمّد ثقفی و نیز در کتاب «مستدرک نهج البلاغه» ص ۱۲۰ اثر فقیه نامدار و بزرگوار شیعه یعنی شیخ هادی کاشف الغطاء نامه‌ای نسبتا طولانی از حضرت علی ثبت شده که در آن به انتخاب شدن حضرت ابوبکر و بیعتش با وی و نیز دیگر خلفا تصریح کرده است.

«... فو الله ما کان يلقى في روعي إلا إقبال الناس علی أبي بکر واجفالهم إلیه فأمسکت یدي، ورأیت أني أحق بمقام محمّد في الناس، فلبثتُ بذلک ماشاء الله حتّی رأیت راجعة من الناس رجعت عن الإسلام یدعون إلی محو دین محمّد وملّة إبراهیم فخشیت إن لم أنصر الإسلام وأهله أن أری في الإسلام ثلماً وهدماً تکون المصیبة به أعظم من فوت ولایة أمرکم التي هي متاع أیام قلائل ثم یزول ما کان منها کما یزول السراب فبایعت أبابکر عند ذلك ونهضت معه في تلك الأحداث حتّی زهق الباطل کانت (کلمة الله هي العلیا) إن رغم الکافرون فصحبته مناصحا وأطعته فیما أطاع الله فیه جاهدا فلما احتضر بعث إلی عمر فولاه فسمعنا وأطعنا وبایعنا وناصحنا...»یعنی: «... پس سوگند بخدا، در دلم نمی‌گذشت و به ذهنم خطور نمی‌کرد که عرب، امر حکومت را از من برگرداند و مرا به شگفت نیاورد مگر روی آوردن و شتافتن مردم به جانب ابوبکر، پس از بیعت با وی خودداری کردم و دیدم که من سزاوارتر از دیگران به مقام محمّد جدر میان مردم هستم؛ لذا تا مدّتی که خدا خواست درنگ نمودم تا اینکه دیدم گروهی از مردم مرتد شده از اسلام برمی‌گردند و به سوی نابودی آئین محمّد جو دین ابراهیم÷دعوت می‌کنند، پس ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمین برنخیزم شکاف و ویرانی بزرگی در اسلام ببینم که مصیبت آن بزرگتر از فوت ولایت و سرپرستی کار شما باشد که کالای چند روز اندک است سپس مانند سراب محو می‌گردد؛ در آن هنگام با ابوبکر بیعت نمودم و به همراه او در آن حوادث قیام کردم تا باطل از میان رفت و «گفتار خدا والاتر است» هرچند برخلاف میل کافران باشد. پس با ابوبکر از راه خیرخواهی مصاحبت کردم و در آنچه خدا را فرمان می‌برد با کوشش تمام او را اطاعت نمودم، آنگاه چون به حال احتضار رسید وظیفه را به عمر سپرد [۹]و ما بیعت کردیم و اطاعت نمودیم و خیرخواهی نشان دادیم...» [۱۰].

ملاحظه می‌شود که حضرت علی خود را برای خلافت سزاوارتر دانسته و نفرموده است تنها من سزاوارم و تازه از آن پست و مقام به عنوان کالای چند روز اندک و سراب محوشدنی یاد کرده است. آیا باورکردنی است حضرت علی در باره‌ی مقام و منصب الهی این چنین بفرماید؟ به علاوه آن حضرت مشخّصاً ابوبکر صدّیق و پیروانش را اهل اسلام دانسته و از سر خیرخواهی و به عنوان یک وظیفه دینی همراه و همدوش آنان علیه مرتدین و از دین برگشتگان به مبارزه برخواسته است.

آری، به نظر ما بیعت حضرت علی با حضرات ابوبکر و عمر و عثمانشدلیلی قاطع و قوی بر ردّ باور به امامت منصوصه است. برادران شیعی باید بپذیرند که حضرت علی اگر خود را منصوب من عندالله می‌دانست تحت هیچ شرایطی نمی‌بایست با خلفا بیعت کند. بدون شک بیعت حضرت علی با منتخب مردم، ناقض ادّعای امامیّه است که می‌گویند: علی منصوب من عندالله است و این دو قابل جمع نیستند.

برخی از آخوند‌های روضه‌خوانِ دنباله‌رو خرافات می‌گویند: حضرت علی را به زور به بیعت با ابوبکر وادار کردند. پاسخ این است که:

اوّلاً، سند و مدرک فوق الذّکر ادّعای آنان را ابطال می‌کند.

ثانیاً، همچنان که قبلاً ذکر شد روضه‌خوانان به کتاب «اسرار آل محمّد» استناد می‌کنند و کتاب مزبور از نظر علما و فقهای برجسته‌ی امامیّه جعلی و ساختگی است.

ثالثاً، سخن و ادّعای روضه‌خوانان بی‌سواد که می‌گویند: حضرت علی به ناچار ظالمان را تأیید کرده و تسلیم آنان شده است، واهی و مردود و باطل است، زیرا متوجّه نیستند که با این سخنان بی‌اساس در واقع به حضرت علی توهین می‌کنند و - معاذالله- او را معذب فی النّار و جهنّمی می‌دانند، چرا که خدا در قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ[هود: ۱۱۳] یعنی: «به جانب ستمگران گرایش پیدا نکنید که آتش شما را می‌گیرد» [۱۱].

در باره‌ی دلیل هفتم شایسته است سخن و استدلال فرزند حضرت حسن را نیز ذکر نماییم.

حضرت حسن مثنّی فرزند حضرت حسن مجتبی نوه‌ی حضرت علی مرتضی – سلام الله علیهم – در باره‌ی این که روایت غدیر هیچ ربطی به تعیین و یا معرّفی جانشین از سوی پیغمبر اسلام جندارد دلیل بسیار متقن و معقولی ارائه داده است، چنانکه حافظ ابن عساکر از آن بزرگوار چنین نقل می‌کند: «قیل: ألم یقل رسول الله صلی الله علیه وسلم: من کنت مولاه فهذا علي مولاه؟ فقال: بلی ولکن والله لم یعن رسول الله صلی الله علیه وسلم بذلك الإمارة والسلطان ولو أراد ذلك لأفصح لهم به فإن رسول الله صلی الله علیه وسلم کان أفصح المسلمین ولو کان الأمر کما قیل، لقال صلی الله علیه وسلم: یا أیها الناس، هذا ولي أمرکم والقائم علیکم من بعدي فاسمعوا له وأطیعوا والله لئن کان الله ورسوله اختارا علیًّا لهذا الأمر وجعله القائم للمسلمین من بعده ثم ترك علي أمر الله ورسوله لکان علي أول من ترك أمر الله ورسوله»، (رواه الحافظ ابن عساکر عن نفیل بن مرزوق عن الحسن بن الحسن).

یعنی: «از حسن مثنّی فرزند حسن بن علی÷پرسیده شد: آیا پیامبر خدا جنگفت: من کنت مولاه فهذا علي مولاه؟پاسخ داد: چرا! امّا سوگند به خدا، قصد پیامبر از این سخن امارت و سلطنت نبوده است. اگر مقصودش این بود با کمال وضوح آن را ادا می‌کرد. زیرا رسول خدا جخیرخواه‌ترین افراد نسبت به مسلمانان بود و اگر مرادش خلافت بود می‌فرمود: ای مردم! این علی فرماندار شما و قائم بر امور شما بعد از من است. پس سخن او را بشنوید و از وی اطاعت کنید. بخدا قسم اگر خدا و رسول جعلی را برای حکومت انتخاب کرده بودند و او را زمامدار مسلمانان می‌نمودند و سپس علی÷فرمان خدا و رسول جرا ترک کرده (و با خلفا بیعت می‌نمود) در آن صورت نخستین گناهکار و نافرمان از امر خدا و رسول، او بود» [۱۲].

راستی آیا این سخن و استدلال قوی برای هر شیعه‌ی منصف و خردمندی کافی نیست تا بپذیرد باور به روایت غدیر به معنی تعیین حضرت علی به خلافت، به امر خدا، نتیجه‌اش توهین به خود آن حضرت است. چرا که دستور خدا و رسول محبوبش را زیر پا گذاشت و با خلفا بیعت کرد؟

اگر گسی از روی مغالطه ادّعا کند این روایت معتبر نیست، پاسخ این است که موضوع روایت خبر از یک حادثه و رویداد نیست، بلکه یک استدلال معقول و محکم است. پس به فرض اینکه گوینده‌ی استدلال نوه‌ی حضرت علی نباشد فرقی نمی‌کند و به اصل استدلال هیچ خدشه‌ای وارد نمی‌شود.

[۹] در کتب تاریخ آمده است: حضرت ابوبکرسدر روزهای آخر عمر شریفش مهاجرین و انصار را دعوت کرد و از آنان خواست تا خلیفه‌ای را تعیین نمایند. آنان جلسه‌ای تشکیل دادند و بعد از بحث و بررسی سرانجام به اتفاق، آن امر را به خود حضرت ابوبکرسارجاع دادند و از وی خواستند فردی را انتخاب نماید. او حضرت عمرسرا انتخاب نمود و آنان نیز با وی بیعت کردند، بنابراین؛ ابوبکر صدّیق طبق دستور و تأیید شورای مهاجرین و انصار بود که حضرت عمر را انتخاب نمود. [۱۰] به نقل از کتاب مشعل اتحاد اثر عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، ص ۲۱. [۱۱] مسوؤلان و مبلغان حکومتی در «هفته‌ی وحدت» هنگامی که از اتّحاد و همبستگی میان مسلمانان صحبت می‌کنند می‌گویند «امیر المؤمنین علی÷برای حفظ وحدت اسلامی با خلفا بیعت نموده و نسبت به اسلام و مسلمین خیرخواه بوده است». امّا در طول سال همنوا و همصدا با روضه خوانان از «اذیّت شدن حضرت فاطمه و شهادت او [؟ !] و... دم می‌زنند و مانند سلمان رشدی با لعن و نفرین اصحاب کرام (مهاجرین پاک و بزرگوار) و امّهات المؤمنین (همسران پاک رسول خدا ج) به مقدّسات بیش از یک میلیارد مسلمان اهل سنّت اهانت می‌کنند و با این تناقض‌گوییِ آشکار که از عدم یکرنگی آنان حکایت دارد عملاً اثبات می‌کنند در ادّعایشان (تلاش برای وحدت اسلامی) واقعاً صادق و راستگو نیستند. [۱۲] «اساس مذهب و فقه امامیّه، ص ۷، استاد حیدر علی قلمداران».