دیدگاه اهل سنت در مورد اصحاب

۱۰ اساس تحقیق در تاریخ صحابه ش

۱۰ اساس تحقیق در تاریخ صحابه ش

در پژوهش‌های تاریخی درباره صحابه، ملاحظات زیر باید صورت گیرد:

نخست: سخن گفتن درباره اختلافات میان صحابهش، اصل نیست، بلکه اصل اعتقادی نزد اهل سنت و جماعت، خودداری کردن از این گونه مقوله‌ها می‌باشد و این موضوع، در کتاب های عقیدتی، بحثی است گسترده که به آن پرداخته‌اند [۱۰۰].

هنگام احتمال فتنه و تشویش اذهان، بر این خودداری‌ها بیشتر تأکید می‌شود، چون باعث می‌شود که بین این موارد با آنچه که در ذهن شخص از فضیلت و عدالت و منزلت صحابه وجود دارد، تعارض به وجود بیاید. این امر گاهی به خاطر کم سن و سالی شخحص و یا تازه مسلمان بودنِ اوست، که باعث می‌شود به بحث اختلاف صحابه وارد شوند اختلاف اجتهادی که دارند، وارد فتنه شده و ناآگاهانه و ناخواسته، شخصیت گرانقدر صحابه را خدشه‌‌دار کنند.

این هم یک برنامه تربیتی سلفی است که انسان وارد مسائل علمی نشود، مگر به همان اندازه که عقلش به آن می‌رسد.

امام بخاری / می‌گوید:

«بَابُ مَنْ خَصَّ بِالعِلْمِ قَوْمًا دُونَ قَوْمٍ، كَرَاهِيَةَ أَنْ لاَ يَفْهَمُوا» [۱۰۱]. «فصلِ مخصوص کسانی که به علم و آگاهی اختصاص یافته‌اند، نه آنان که عالم نیستند و می‌ترسند از اینکه نفهمند».

علی س می‌گوید:

«حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ، أَتُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ». «با مردم به همان اندازه که می‌فهمند صحبت کنید، مگر دوست دارید به خدا و رسولش دروغ بسته شود؟».

حافظ در تعلیق بر این گفتار علی س می‌گوید:

«این گفتار علی س دلیل است بر این که متشابهات نباید نزد مردم عامه گفته شود».

ابن مسعود س هم سخنی همانند این را می‌گوید:

«مَا أَنْتَ بِمُحَدِّثٍ قَوْمًا حَدِيثًا لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُهُمْ، إِلَّا كَانَ لِبَعْضِهِمْ فِتْنَةً» [۱۰۲]. «اگر با مردم سخنی بگویید که عقلشان به فهم آن نرسد، حتماً برخی از آنان به فتنه [و دردسر] می‌افتند».

از جمله کسانی که دوست نداشت با بعضی از مردم، برخی موضوعات را در میان بگذارند، امام احمد / می‌باشد که دوست نداشت احادیثی را بازگو ‌کند که ظاهر آن، شورش علیه سلطان را جایز دانسته، و دیگری امام مالک / در مبحث صفات، و ابویوسف نیز در روایات غریب، تا آن جا که فرمود:

«قاعده آن این است که اگر ظاهر حدیث به گونه‌ای باشد که تقویت کننده بدعت باشد، ولی ظاهر آن در اصل مراد نباشد، پس در این حال خودداری کردن از آن برای کسی که بترسد از عمل به ظاهر آن، مطلوب و به جا می‌باشد، والله اعلم» [۱۰۳].

دوم: اگر نیاز بود که حتماً وقایع ناگوار میان اصحاب بازگو شود، لازم است که به طور کامل تحقیق شده و صحت روایات مذکور درباره فتنه میان اصحاب، به اثبات برسد. خداوند می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦[الحجرات: ۶].

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى از روى نادانى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید».

این آیه به مؤمنین دستور می‌دهد که درباره اخبار و روایاتی که از جانب افراد فاسق پخش می‌شود تحقیق نمایند، تا نکند که احکامی صادر کنند که بعداً موجب پشیمانی آنها شود.

پس تحقیق و تفحص در مورد روایاتی که اصحاب روایت کرده‌اند، در حالی که آنان بزرگان مؤمنان بوده‌اند، شایسته‌تر و واجب‌تر خواهد بود. خصوصاً که می‌دانیم دروغ و افتراهای زیادی در این روایات، وارد شده ‌است، از جهت اصل روایت و یا تحریف روایت، به گونه‌ای که اگر آن را کم یا زیاد کنیم، روایت به ذم و طعن درمی‌آید. بیشتر منقولاتی که طعن صریح هستند، از این باب می‌باشند که دروغگویان مشهور، مانند «ابومِخنَف لوط بن یحیی» و «هشام بن محمد بن السائب الکلبی» و امثال آنان جعل کرده‌اند [۱۰۴].

به همین دلیل جایز نیست که روایات متواتر درباره محاسن و فضایل اصحاب را به خاطر روایات منقطع و یا تحریف شده کنار بگذاریم، زیرا که یقین، به وسیله شک، برداشته نمی‌شود و ما درباره فضایل آنها به یقین رسیده‌ایم. پس موارد مشکوک، خللی در عقیده ایجاد نمی‌کنند، چه رسد به مواردی که اصلاً باطل و بی‌پایه هم باشند [۱۰۵].

سوم: اگر روایت در مقام جرح و تعدیل صحیح بود و ظاهر آن هم بدگویی بود، سعی شود که بهترین مخرج و پناهگاه برایش قرار داده شود.

ابن ابی‌زید می‌گوید:

«خودداری کردن از آنچه میان آنها رخ داده و این که آنان شایسته‌ترین کسانی هستند که باید برایشان بهترین مخارج را قرار داد و بهترین نظر و مذهب، از آنان گمان برده شود» [۱۰۶].

ابن دقیق العیدس می‌گوید:

«آنچه از آنان در باب اختلافات میان خودشان نقل شده، برخی از این روایات باطل و کذب است، پس به آن توجه کرده نمی‌شود، و برخی نیز صحیح هستند، ولی آنها را به بهترین نحو تأویل کرده‌ایم، چون قبلاً از جانب خدا مورد ستایش قرار گرفته‌اند، پس گفتارهای بعدی قابل تأویل می‌باشند و معلوم است که کلام مشکوک و بی‌پایه نمی‌تواند کلامِ معلوم را باطل ‌گرداند» [۱۰۷].

چهارم: درباره آنچه در خصوص اختلافات میان آنان آمده و در میزان نقد علمی هم ثابت شده است، باید گفت که آنان در این باب مجتهد هستند، و آن هم به این صورت است که این قضایا با هم مشتبه هستند و به علت شدت مشتبه بودن اجتهادشان، اختلاف پیدا کرده و به سه گروه تقسیم شده‌اند:

گروه اول: برای این گروه از طریق اجتهاد، روشن شده که این یکی بر حق است و دیگری یاغی است، پس بر این گروه واجب است او را یاری کرده و با گروه یاغی بجنگد، و باید این کار را انجام دهد، و حلال نیست که تأخیر نماید، چون یاری رساندنِ امام عدل و جنگیدن با تجاوزگران و یاغیان، از جمله وظایف اوست.

گروه دوم: عکس گروه اول است، یعنی از طریق اجتهاد به این نتیجه رسیده که این گروه، یاغی و ظالم است. پس باید با آن جنگید و گروه حق را یاری رساند.

گروه سوم: قضیه برایشان مشتبه و نامعلوم است، یعنی در تعیین حق به حیرت افتاده‌اند و نمی‌توانند یکی از آنان را بر دیگری ترجیح دهند، در این صورت هر دو گروه را ترک کرده و هیچ کدام را یاری نکرده اند و این کناره‌گیری، واجب بود، چون حلال نیست خون مسلمانی را بریزند، مگر این که برایشان روشن شود که طرف، مستحق آن است [۱۰۸].

این مسئله بسیار مهم است که دانسته شود اینکه جنگ‌هایی که میان صحابه به وقوع پیوسته برای نصب امام نبوده است، مثل اهل جمل و صفین به خاطر این نمی‌جنگیدند که باید غیر از علی س کسی دیگر را به عنوان خلیفه برگزید، و معاویهس هم نگفت که من امام هستم و طلحه و زبیر هم چنین نگفته‌ا‌ند که غیر از على کس دیگر امام است. این جنگ‌ها، همان گونه که علما گفته‌ا‌ند، فتنه‌ای بود که به سبب اجتهادشان در کیفیت قصاص قاتلان عثمان س به وجود آمد، و این مانند جنگیدن با «اهل بغی» است و جنگی است با تأویلی جایز که در آن، اطاعتِ غیر امام شده است، نه اجتهاد بر سر قاعده‌ای دینی، یعنی جنگ آنان بر سر اختلاف در اصول دین نبوده است [۱۰۹].

عمر بن شبه/ می‌گوید: «هیچ کس نگفته است که عایشهل و همرزمانش، بر سر خلافت با علی دعوا داشته‌اند و او هیچ کس را فرا نخوانده است که او را برای خلافت پشتیبانی کند، بلکه اعتراض آنان نسبت به علی س بر سر قاتلان عثمان و کوتاهی کردن از قصاص آنها بود [۱۱۰].

آنچه که ذهبی / نقل نموده این را تأیید می‌کند:

«ابومسلم خولانی و تعدادی از مردم، پیش معاویه س رفتند و به او گفتند: آیا شما با علی بر سر خلافت منازعه می‌کنید یا شما هم مثل علی خلیفه هستید؟ معاویه گفت: نه، به خدا سوگند می‌دانم که او از من برتر است و برای خلافت، از من شایسته‌تر است، ولی آیا شما نمی‌دانید که عثمان س مظلومانه کشته شد؟ و من هم پسر عمه او هستم و خواهان خونش می‌باشم. پس پیش علی بروید و به او بگویید قاتلانِ عثمان را به من تحویل دهد تا من تسلیم او شوم. آنان هم پیش علی رفتند و با او سخن گفتند ولی علی س قاتلان را تحویل نداد» [۱۱۱].

و در روایتی از ابن کثیر آمده:

«در این وقت اهل شام تصمیم گرفتند که همراه معاویه بجنگند» [۱۱۲].

همچنین جمهور اصحاب و بزرگانِ آنها در فتنه وارد نشدند.

عبدالله بن امام احمد می‌گوید:

«پدرم گفت و او از اسماعیل بن علی و او از ایوب سختیانی و او هم از محمد بن سیرین نقل کرده‌اند که: فتنه و آشوب به پا شد و در آن هنگام اصحاب پیامبر ج حدود ده هزار نفر بودند که از این تعداد، صد نفر هم شرکت نکردند بلکه به سی نفر هم نرسیدند».

ابن تیمیه / گفته است:

«سند این روایت از صحیح‌ترین سندهای روی زمین است و محمد بن سیرین جزء پارساترین مردم در منطقه‌اش بوده و مراسیل او، از صحیح‌ترین مراسیل می‌باشند» [۱۱۳].

پس کجا هستند محققین منصفی که این نصوص صحیح را بررسی نمایند تا منطلقی باشد برای آنان، نه اینکه ذهنِ خویش را به وسیله تشویشات اخباریون مشغول نموده و سپس نصوص صحیح را برحسب آگاهی‌های سطحی و بی‌ارزشِ خویش، تأویل نمایند.

پنجم: آنچه لازم است که یک مسلمان درباره فتنه‌های میان صحابه بداند -علاوه بر اجتهاد و تأویلاتشان- اندوه و ناراحتی آنان برای وقوع این فتنه‌هاست، حتی هیچ وقت به فکرشان نمی‌رسید که این اختلاف نظرها این قدر بزرگ شود و به این جا بکشد و حتی برخی از آنان وقتی جسد غلطیده در خون برادرانشان را می‌دیدند، به شدت متأثر می‌شدند و هیچ وقت فکر نمی‌کردند که این اختلافات، به قتل و کشتار برسد و در این جا برخی از این نصوص را می‌آوریم:

آن گونه که زهری روایت می‌کند:

«عایشه ل گفت می‌خواهم جای من در میان مردم به سنگ تبدیل شود. هرگز گمان نمی‌کردم که میان مردم جنگ می‌افتد، و اگر می‌دانستم این گونه خواهد ‌شد، هرگز چنین موضعی نمی‌گرفتم» [۱۱۴].

او هرگاه این آیه را تلاوت می‌کرد: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ [الأحزاب: ۳۳]. «و در خانه‏هاى خود بمانید» آن قدر می‌گریست تا روسری‌اش خیس می‌شد [۱۱۵].

و این امیرالمؤمنین علی س است که شعبی از او چنین روایت می‌کند:

«هنگامی که طلحه شهید شد و علی او را دید، داشت گِل را از محاسنش پاک می‌کرد و می‌گفت: خیلی برایم سخت است ای ابومحمد که تو را زیر ستارگان آسمان به هم پیچیده می‌بینم ... سپس گفت: غم و غصه خودم را پیش پروردگار می‌برم و خود و اصحابش بر روی او گریستند و گفت: ای کاش بیست سال قبل از این واقعه، مرده بودم» [۱۱۶].

علی س می‌گفت:

«اى حسن، اى حسن، به گمان پدرت نمی‌رسید که کار به این جا برسد، اى کاش پدرت قبل از بیست سال مرده بود» [۱۱۷].

و در دوران جنگ صفین، علیس می‌گفت:

«خدایا، چه خوب است مقام عبدالله بن عمر و سعد بن مالک، چون این دو نفر از فتنه کناره‌گیری کردند زیرا اگر کار آنان خوب باشد، اجر آن خیلی بزرگ است و اگر گناه باشد خطر آن خیلی کم است» [۱۱۸].

این گفتار علی ابن‌ ابیطالب س است، با وجود این که نظر اهل سنت این است که حق به او و یاران او، نزدیک‌تر بود [۱۱۹].

زبیر بن عوامس، که در جنگ جمل شرکت داشت. خدمتکارش گفت:

«آیا آن را فتنه می‌دانید و در آن هم شرکت می‌کنید؟ زبیر گفت: بیچاره، ما می‌بینیم و نمی‌بینیم، در هر کاری موضع من را همیشه می‌دانستی، به جز این یکی که من نمی‌دانم به آن روی آورم و یا پشت کنم» [۱۲۰].

و این هم معاویه است، وقتی خبر شهادت علی س را می‌شنود، می‌نشیند و می‌گوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ» و شروع می‌کند به گریه کردن. همسرش به او می‌گوید:«تو دیروز با او می‌جنگیدی و امروز برایش گریه می‌کنی؟ گفت: وای بر تو، من گریه می‌کنم به خاطر این که مردم، علم و بردبارى و فضل و خیراتِ او را از دست دادند».

در روایتی دیگر می‌گوید:

«تو نمی‌دانی مردم چه مرد بزرگوار و فقیه و عالمی را از دست داده‌اند» [۱۲۱].

بعد از این همه روایت، چگونه می‌توان آنان را به خاطر مسائلی که بر آنان مشتبه شده بود، سرزنش کرد. آنان اجتهاد کردند در حالی که برخی از آنان در اجتهادشان به حق برخوردند و برخی خطا کردند، منتها هر دو اجر دریافت کردند و بعد از آن از کارهایشان پشیمان شدند.

و آنچه میان آنان رخ داد از مصائبی است که خداوند به وسیله آن، گناهانشان را بخشید و به وسیله آن، درجات و منازلشان را بالا برد. پیامبر ج می‌فرماید:

«لا یزَالُ الْبَلاَءُ بِالْعَبْدِ حَتَّى یَسِیرَ فِي الأَرْضِ ولَيْسَ عَلَيْه خَطِيئَةٌ» [۱۲۲]. «همچنان بلا و مصیبت با بنده است تا این که از زمین برود و خطایی بر او نماند».

حتی اگر آنچه که از برخی از آنان سرزده است، به طور حتم گناه باشد، خداوند به وسیله اسباب گوناگونی آنها را عفو می‌کند، از جمله: حسنات گذشته آنان، جهاد، مناقب آنان، مصایب و استغفارشان، و توبه‌‌ای که باعث می‌شود گناهان را به حسنات تبدیل کند. این گناهان، مورد عفو خداوند قرار خواهد گرفت و این فضل و برکت خدا است که به هر کس بخواهد می‌دهد [۱۲۳].

ششم: به عنوان مورد آخر و پایانی، می‌گوییم که اصحاب ش معصوم نبوده‌اند و احتمال دارد دچار گناه شده باشند، ولی دارای سوابق درخشان و فضایلی هستند که باعث تکفیر گناهانِ احتمالیشان می‌شود. پس اگر از آنان گناهی سرزده باشد، یا از آن توبه نموده‌اند، یا به وسیله حسنات، محو شده است، یا به بلایی در دنیا مبتلا شده‌اند که باعث عفو گناهان شده است، یا به خاطر سوابقشان و یا به وسیله شفاعت پیامبر ج بخشوده شده‌اند، چرا که آنان شایسته‌ترین مردم برای تعلق شفاعت او می‌باشند. این موضوع، در ارتباط با گناهانی است که فرض بر واقعیت تحقق آنها است، اما اگر مسئله مربوط به امور اجتهادی آنان باشد، چگونه خواهد بود؟ اگر اجتهادشان درست بوده، دو اجر دارند، وگرنه یک اجر خواهند داشت و خطایشان مورد عفو قرار خواهد گرفت. به علاوه، اعمال منکر برخی از آنان، بسیار کم و نادر می‌باشد که در کنار فضایل و محاسن این قوم -از قبیل ایمان و جهاد و هجرت و نصرت و علم نافع و عمل صالح- ناچیز بوده و باعث مغفرت خداوندی است [۱۲۴].

ذهبی / می‌گوید:

«آن قوم دارای سوابق و اعمال درخشانی هستند که باعث محو گناهانشان می‌شود و نیز دارای پرچم جهاد، عبادت مداوم و غیره هستند، که ما لیاقت زبان درازی در هیچ یک از آنان را نداریم و ادعای عصمت آنان را هم نمی‌کنیم» [۱۲۵].

پس اعتقاد ما به عدالت صحابه مستلزم عصمت نیست، بلکه عدالت، یعنی استقامت سیره و زندگی آنها و دین، که ماحصلِ آن، به گروهی راسخ در نفس برمی‌گردد که آراسته به تقوی و پرهیزگاری هستند، تا اینکه به صداقت آنان اعتماد کنند، و نیازی نیست که انسان از همه‌ گناهان معصوم باشد [۱۲۶].

با وجود همه‌ اینها واجب است از ذکر معایب آنان زبان فرو بندیم و اگر ضرورتاً نیاز بود آن را بازگو کنیم باید در کنار آن، منزلت و مقام آن صحابی، توبه، جهاد و سوابق ایمانی او را هم بیاوریم. مثلاً این ظلم خواهد بود که اشتباه «حاطب بن بلتعه» را نقل کنیم، ولی از توبه‌ او ذکری نیاوریم، که اگر صاحب مکس [۱۲۷] هم این توبه را می‌کرد پذیرفته می‌شد [۱۲۸].

انسان به خاطر اشتباه کوچکی که مرتکب شده و در طول زندگی خویش از آن توبه کرده باشد، سرزنش نمی‌شود، بلکه در این جا به انتهای زندگی نگاه کرده می‌شود و به نقصی که به خاطر ندانستن و نرسیدن دعوت به آنها در اول زندگی آنها وجود داشته، نگاه نمی‌شود. پس حالا که پروردگار عالمیان او را مورد تزکیه قرار داده، در حالی که از دلش آگاه است، حرفی برای گفتن نمی‌ماند و هیچ کسی حق ندارد در مورد آنها به بدی یاد کند.

﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ[الحشر: ۱۰].

«پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز و در دل‌هایمان حسد و کینه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده. پروردگارا، تو مهربان و رحیمى».

خدایا ما را جزو کسانی قرار بده که صحابه را دوست دارند و از آنها دفاع می‌کنند و از راه و روش آنها پیروی می‌کنند.

وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم

[۱۰۰] مانند: کتاب السنة: عبدالله بن احمد بن حنبل. السنة: ابن أبی‌عاصم. عقیدة أصحاب الحدیث: الصابوني. الإبانة: ابن بطة. وعقیدة الطحاویة، و غیره ... . [۱۰۱] فتح الباري: ۱/۱۹۹، صحيح البخاري: ۱/۴۱، کتاب العلم، باب رقم ۴۹، چاپ ترکيه. [۱۰۲] مسلم در مقدمه: ۱/۱۱، ونگا: تخريج آن در جامع الأصول: ۸/۱۷. [۱۰۳] صحیح بخاری: ۱/۴۱، الفتح: ۱/۱۹۹-۲۰۰، و به گفتار خوب محمد صامل السلمی در کتابش منهج کتابة التاريخ الإسلامي ص ۲۲۸ مراجعه نمائید. [۱۰۴] منهاج السنة: ۵/۷۲، و ما بعد آن و نگاه کنید به تحقیق روایات ابومخنف در تاریخ طبری، عصر راشدین، یحیی الیحیی، دار العاصمة، ۱۴۱۰ﻫ. [۱۰۵] منهاج السنة: ۶/۳۰۵ با تصرف. [۱۰۶] مقدمه رساله ابن ابی‌زید القیروانی و بنگرید به تنویر المقالة في حل ألفاظ الرسالة للتتائي ت: ۸۴۲ﻫ.ق، تحقيق: د. محمد عایش عبدالعال شبیر ۱/۳۶۷ و ما بعد آن. [۱۰۷] اصحاب رسول الله و مذاهب الناس فیهم: عبدالعزیز العجلان ص ۳۶۰. [۱۰۸] مسلم با شرح نووی: ۱۵/۱۴۹، ۱۸/۱۱ والإصابة ۲/۵۰۱،۵۰۲. فتح الباری: ۱۳/۳۴، إحیاء علوم الدین: ۱/۱۰۲. [۱۰۹] منهاج السنة: ۶/۳۲۷ با تصرف ونگا: ما بعد آن تا ص ۳۴۰. [۱۱۰] أخبار البصرة: عمر بن شبه: نقل از فتح الباری ۱۳/۵۶. [۱۱۱] سیر اعلام النبلاء: ذهبی ۳/۱۴۰، سند این روایت همگی ثقه می‌باشند همان گونه که أرناؤوط گفته است. [۱۱۲] البدایة والنهایة: ۸/۱۳۲. نگاه کنید به گفتار امام الحرمین و تعلیق التبانی بر آن – اتحاف ذوي النجابة ص ۱۵۲ و ۱۵۳. [۱۱۳] منهاج السنة: ۶/۲۳۶ به همان موضع نگاه کن که نصوص دیگری وجود دارد بر این که صحابه در فتنه با عدد کمى شرکت کرده‌اند. [۱۱۴] مغازی الزهری: ۱۵۴. [۱۱۵] سیر أعلام النبلاء: ۲/۱۷۷. [۱۱۶] أسد الغابة: ابن اثیر ۳/۸۸ – ۸۹. السیر: ۱/۳۶، ۳۷. [۱۱۷] منهاج السنة: ۶/۲۰۹، چاپ تحقیق شده. السیر: ۱/۳۶، ۳۷. [۱۱۸] همان، ۶/۲۰۹. [۱۱۹] فتح الباری: ۱۲/۶۷. [۱۲۰] تاریخ طبری: ۴/۴۷۶. [۱۲۱] البدایة والنهایة: ۸/۱۵، ۱۳۳. [۱۲۲] ترمذی: رقم ۲۳۹۸ و گفته است این حدیث حسن صحیح است و ابن حبان و حاکم آن را صحیح دانسته‌اند، ولی ذهبی از آن سکوت کرده ۱/۴۱، و آلبانی آن را حسن دانسته است. المشکاة: ۱/۴۹۲ از حدیث سعد و در کتاب الأحادیث الصحیحة آن را صحیح دانسته رقم (۱۴۴)، و به شواهد آن نگاه کنید: ۱۴۳، ۱۴۵ و به کتاب الفتح ۱۰/ ۱۱۱ ـ ۱۱۲ مراجعه نمائید. [۱۲۳] برای توضیح بیشتر به کتاب: منهاج السنة: ۶/۲۰۵ - ۲۳۹ مراجعه نمائید که در آن به ده مورد از اسباب تکفیر گناه اشاره شده است. [۱۲۴] نگا: شرح العقیدة الواسطیة، خلیل هراس: ۱۶۴ – ۱۶۷. [۱۲۵] سیر اعلام النبلاء: ۱۰/۹۳ در ترجمه شافعی. [۱۲۶] المستصفى: الغزالی ۱/۱۵۷، و براى توضیح بیشتر نگا: منهج النقد عند المحدثین: الأعظمی ۲۳ ـ ۲۹. [۱۲۷] صاحب مکس: کسی که بدون دلیل مالیات بر کالاهای مردم می‌گیرد و از کالاهای مردم غرامت می‌گیرد که این کار باعث بالارفتن قیمت کالا و فشار بر روی طبقه کم درآمد جامعه می‌شود و در نهایت، باعث گرانی کالا می‌شود که در اسلام از گناهان کبیره شمرده شده و عقوبت بسیار سختی برای این کار در نظر گرفته شده است. [۱۲۸] الإمامة، أبی‌نعیم ۳۴۰، ۳۴۱. و منهاج السنة: ۶/۲۰۷.