۱-۶ نسبت دادن کفر و یا فسق به برخی یا تمام اصحاب
هیچ شکی نیست که فردی که چنین کند کافر است و برای این حکم، دلایلی وجود دارد که مهمترینِ آن را ذکر میکنیم:
مضمون این گفتار این است که ناقلان قرآن و سنت، کافر و یا فاسق بودهاند و به این صورت، در قرآن و سنت، شک و شبهه ایجاد میشود، زیرا طعن زدن به راوی، در واقع، طعن زدن به گوینده حدیث است. همچنین در این گفتار، تکذیب نص قرآن وجود دارد، چون قرآن به طور شفاف، از آنان اظهار رضایت نموده و ایشان را ستایش کرده است، و از آنجا که نصوص بسیاری از قرآن و حدیث دالّ بر فضیلتِ اصحاب وجود دارد، به طور قطع، چنین علمی حاصل میشود [۴۵]، و کسی که علمِ قطعی حاصل از قرآن و سنت را رد نماید، کافر است.
شکی نیست که پیامبر ج از این لعن و دشنام آزردهخاطر میگردد، چرا که اینان اصحاب و یاران نزدیک و مخصوص وی بودند. دشنام دادن به نزدیکان و افراد مخصوص انسان، بدون شک، آزاردهنده است و میدانیم که اذیت کردن پیامبر ج باعثِ کفر است.
شیخالاسلام ابنتیمیه/ در تبیین این حکم میگوید:
«اگر کسی از این تجاوز کند و گمان ببرد که اصحاب ش-به جز تعدادی که به بیست نفر هم نمیرسند- بعد از وفات پیامبر ج مرتد گشتهاند، یا این که بگوید همه آن بزرگواران فاسق بودهاند، او بدون شک کافر است، چون تکذیب نص قرآن را کرده که در چندین موضع، اصحاب را ستوده و از آنان اظهار رضایت نموده است. نه تنها این، بلکه هر کس درباره کافر شدن آنان به خود شک راه دهد، او نیز کافر میشود ... کفر اینها به طور اضطرار، از دین اسلام معلوم میشود» [۴۶].
هیثمی / میگوید:
«اختلاف اقوالی که وجود دارد، در سب برخی از آنان است، ولی سب تمام اصحاب، شکی نیست که کفر است» [۴۷].
پس کفرِ دشنامدهنده، بنابر دلایل کلی که آورده شد، واضح و روشن میباشد، ولی بعضی از علما دلایل دیگری را به طور مفصل آوردهاند، جمله:
نخست: استدلالی که از سوره فتح برمیآید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾[الفتح: ۲۹].
امام مالک / از این آیه استنباط میکند که هر کس نسبت به صحابه بغض و کینهای داشته باشد کافر است، زیرا [وجودِ] صحابه آنان را خشمگین میکنند و کسی که صحابه او را خشمگین کرده باشند، کافر است. شافعی و دیگران با این نظر موافق هستند [۴۸].
دوم: اَنس از شیخین ب روایت میکند که پیامبر ج فرمود:
«نشانه ایمان، دوستی با انصار است و نشانه نفاق، بغض انصار».
در روایتی دیگر میفرماید:
«به جز مؤمن، آنان را دوست نمیدارد و به جز منافق، با آنان کینهتوز نیست».
مسلم نیز از ابیهریره روایت کرده که پیامبر ج فرمود:
«لاَ يُبْغِضُ الأَنْصَارَ رَجُلٌ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» [۴۹]. «کسی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، نسبت به انصار کینه و بغض ندارد».
شیخ الاسلام ابن تیمیه/ در دنبال این حدیث میگوید:
«فَمَنْ سَبَّهُمْ فَقَدْ زَادَ عَلَى بُغْضِهِمْ، فَیَجِبُ أَنْ یَكُونَ مُنَافِقًا لاَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَلاَ الْیَومِ الْآخِرِ» [۵۰]. «کسی که آنها را دشنام دهد، به کینهتوزی خود افزوده است، پس حتماً او منافق است و به خدا و قیامت ایمان ندارد».
سوم: عمر بن الخطاب س شخصی را با «عصاى کوچکى» حد زد، زیرا آن شخص، او را بر ابوبکر برتری داده بود. عمر به او گفت: «ابوبکر بعد از پیامبر ج بهترین مردم بود». و موارد آن را برشمرد. سپس گفت: «هر کس غیر از این بگوید به خاطر گناهِ تهمت و افترا، حد زده میشود» [۵۱].
علی بن ابیطالب س هم همین نکته را میگوید:
«هیچ کس من را بر ابوبکر و عمر تفضیل [برتری] ندهد، وگرنه او را به تهمت افترا، حد میزنم» [۵۲].
میبینیم که این دو خلیفه گرامی، یعنی عمر و علیب افراد را به خاطر تهمت و افترا حد میزنند، یعنی فقط به خاطر اینکه آنان را نسبت به ابوبکر و یا ابوبکر و عمر برتری دادهاند، در حالی که برتر دانستنِ کسی بر کس دیگر، دشنام نیست. از این حکم باید دانسته شود حکم سب و دشنام آنان چگونه خواهد بود [۵۳].
[۴۵] الرد علی الرافضة: ص ۱۹. [۴۶] الصارم المسلول: ۵۸۷ – ۵۸۶. [۴۷] الصواعق المحرقة: ۳۷۹. [۴۸] الصواعق المحرقة: ص ۳۱۷، و تفسیر ابن کثیر ۴/۲۰۴. بنگرید به: السنة: الخلال ص ۴۷۸، رقم (۷۶۰) تحقیق د. عطیة الزهرانی. [۴۹] صحیح مسلم: ۱/۸۶. [۵۰] الصارم المسلول: ۵۸۱. [۵۱] فضائل الصحابة: امام احمد ۱/۳۰۰ و ابن تیمیه در الصارم المسلول این روایت را صحیح دانسته است ص ۵۸۵. [۵۲] فضائل الصحابة ۱/۸۳ و کتاب السنة: ابن ابیعاصم ۲/۵۷۵ از طریق الحکم بن جحل آن را نقل کردهاند و سند روایت به خاطرِ ضعف ابوعبیدة بن الحکم، ضعیف میباشد. بنگرید به: فضائل الصحابة ۱/۸۳. ولی شواهد دیگری دارد که یکی از آنها از طریق علقمه از علی نقل شده است. ابن ابیعاصم: السنة ۲/۴۸، آلبانی سندش را حسن دانسته و دیگری از سوید بن غفله از علی نقل شده، لالکائی ۷/۱۲۹۵. [۵۳] الصارم المسلول: ص ۵۸۶.