نکتهی اول۱-
امام نووی/در پایان مقدمهی کتاب میگوید: «...از اینرو تصمیم گرفتم مختصری از احادیث صحیح را جمعآوری کنم».
بنده دربارهی این سخن نووی/به بیان دو نکته میپردازم:
اول اینکه منظورش از حدیث صحیح، حدیث قویست که شامل حَسَن و فراتر از آن میشود؛ بر اساس همان تعریفی که در گذشته از سوی نخستین علمای حدیث دربارهی حدیث صحیح ارائه شده است و این، پیش از آن صورت گرفته که ترمذی/بهپیروی از استادش بخاری/حدیث مورد قبول را به صحیح و حَسَن تقسیمبندی نماید. البته تعریف نخست که نووی/بهکار برده، درست است و اشکالی ندارد؛ و بنده در بسیاری از تألیفاتم همچون «صحیح الجامع الصغیر وزیادته»و «صحیح الکلم الطیب»که به چاپ رسیده و نیز در «صحیح أبی داود»و «سلسلة الأحادیث الصحیحة»و... به همین منوال عمل کردهام. البته ناگفته نماند که تقسیمبندی ترمذی، صحیحتر و دقیقتر میباشد.
و اما نکتهی دیگر، اینکه منظور نووی/از گردآوری احادیث صحیح، این بوده که بيشتر، احادیث صحیح را جمعآوری نموده، نه اینکه همهی احادیث موجود در ریاض الصالحین صحیح است. بنده، از گذشتههای دور میدانستم که در آن، احادیث ضعیفی وجود دارد و چون به تحقیق و بررسی دقیق کتاب پرداختم، دریافتم که تعداد احادیث ضعیف موجود در آن، بیش از تعدادیست که گمانش را داشتم؛ چنانکه میتوانید در پانوشتها مشاهده کنید و در این مقدمه نیز احادیث ضعیف ریاض الصالحین را برمیشماریم و به شمارهی آنها اشاره میکنیم: (۶۷، ۲۰۱، ۲۹۲، ۳۴۷، ۳۶۳، ۳۷۸، ۴۱۳، ۴۸۶، ۴۹۰، ۵۲۴، ۵۸۳، ۵۸۹، ۶۰۱، ۷۱۷ که تکرار حدیث ۳۷۸ میباشد، ۷۳۶، ۷۹۴، ۸۰۲، ۸۳۴، ۸۹۴، ۸۹۵، ۸۹۶، ۹۱۷، ۹۵۱، ۹۵۴، ۱۰۰۷، ۱۰۶۷، ۱۳۹۳، ۱۴۰۲، ۱۵۰۱، ۱۵۴۷، ۱۵۷۷، ۱۵۸۵، ۱۶۴۹، ۱۶۵۴، ۱۶۷۹، ۱۶۸۶، ۱۷۳۱، ۱۸۶۳، ۱۸۸۲).
به گمان بنده عذر مؤلف را باید پذیرفت که با وجود اشتیاق وافرش به گردآوری احادیث صحیح، به احادیث ضعیف دچار شده است؛ زیرابیشتر به تصحیح و تحسین ترمذی/و سکوت ابوداود/دربارهی احادیث اعتماد کرده و خود، در مقدمهی کتابش «الأذکار» بدین نکته تصریح نموده و گفته است: «...و روایت سنن أبیداود را آوردهایم که با اسناد جید نقل کرده و آن را ضعیف ندانسته است». این در حالیست که امام نووی/، خود به تحقیق و بررسی این روایات نپرداخته و به دیدگاه ترمذی و ابوداود رحمهما الله بسنده نموده است. و این، روشیست که بیشتر فقهای متأخر در پرداختن به احادیث در پیش گرفتهاند و كمترکسی از آنان، یکایک احادیث را مورد نقد و پردازش قرار داده است؛ مانند ابنحجر/که در برخی از کتابهایش چنین رویکردی دارد و به بررسی یکایک احادیث میپردازد. در میان متأخرین و کسانی که پس از ابنحجر/آمدهاند، كمتر کسی یافت میشود که چنین رویکردی داشته باشد. البته نووی در مواردی که به نکتهی خاصی دربارهی سند حدیثی پی برده، به بیان علت و ضعف آن پرداخته است؛ از اینرو امکان دارد عذر دیگری داشته است؛ چنانکه خود، در مقدمهی «الأذکار»به آن تصریح نموده و گفته است: «و اما روایاتی را که در صحیحین (بخاری و مسلم) نیامده، به کتابهای «سنن»و امثال آن پیوست میدهم و در بیشتر موارد به بیان صحت و حُسن یا ضعف آن- در صورتی که ضعیف باشد- میپردازم و در پارهای از موارد از بیان صحت، حُسن و ضعف آن خودداری میکنم».
بنده برای کسی که میخواهد به تحقیق و بررسی در این علم ارزشمند بپردازد، شایسته نمیدانم که به آنچه گفتیم، بسنده نماید؛ بلکه:
چه خوبست به مفهوم سکوت ابوداود دربارهی پارهای از احادیث توجه نماید؛ زیرا روایاتی که شخص ابوداود/نقل کرده و دربارهاش سکوت نموده، گوناگون است؛ چنانکه با مقداری تأمل و دقت نظر و نیز تطبیق چنین روایاتی با سنن ابیداود، این نکته واضح و روشن میشود که هر روایتی که او دربارهاش سکوت نموده، لزوماً نزدش حَسَن نبوده و سکوتش از آنرو و بدین معناست که شدتِ ضعفِ روایت، زیاد نیست. و این، تنها نکتهایست که میتوان پیرامون این موضوع مطرح کرد. همانطور که در مقدمهی کتابم «ضعیف أبیداود»آن را مورد نقد و پردازش قرار دادهام و حافظ ابنحجر عسقلانی/نیز همین گرایش را دارد و این، به سبب فراوانی احادیث ضعیفیست که در مقایسه با مجموع احادیث موجود در «سنن أبیداود»یافت میشود؛ و چنانکه در «التدریب»آمده، تعداد احادیث موجود در «سنن أبیداود»به ۴۸۰۰ حدیث میرسد. شمار احادیث ضعیفی که در کتابم «ضعیف أبیداود»به بیان ضعف آن پرداختهام، بیش از ۳۰۰ حدیث است و این، مربوط به ثلث (یکسوم) کتاب «سنن أبیداود»میباشد که تا کتاب المناسک بررسی کردهام و مجموع احادیث ضعیف کتاب یادشده به حدود ۱۰۰۰ حدیث میرسد. به همین علت است که نووی در پارهای از موارد میگوید: «ابوداود به ضعف این روایت، تصریح نکرده است؛ زیرا کاملاً واضح و روشن میباشد».
منذری/نیز در کتاب «الترغیب والترهیب» بدین نکته اشاره کرده و از تساهل ابوداود/در زمینهی بیان ضعف بسیاری از روایتها سخن گفته است.
اینجاست که روشن میشود برخی، دربارهی سکوت ابوداود یا تحسین وی دچار اشتباه میگردند؛ چنانکه بسیاری از متأخران مانند صاحب «التاج الجامع للأصول»دچار اشتباه شدهاند.
۲- در تحسین و تصحیح ترمذی/نیز تساهل فراوانی صورت گرفته است. سیوطی در «التدریب»میگوید: «ذهبی گوید: رتبه و جایگاه «جامع الترمذی»از «سنن»أبیداود و نسائی کمتر و پایینتر است؛ زیرا ترمذی، حدیث مصلوب و کلبی و امثال آن دو را آورده است»؛ یعنی اینها به کذب و دروغگویی متهماند و کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف مزنی نیز جزو متهمان به کذب و دروغگوییست؛ شافعی و ابوداود دربارهاش گفتهاند: «یکی از ارکان و پایههای کذب بهشمار میرود»؛ ولی با این حال نه تنها ترمذی از او حدیث، روایت کرده، بلکه روایتش را صحیح دانسته است. ذهبی در «المیزان»در بخشی از شرح حال وی میگوید: «ترمذی/این حدیثش را روایت کرده که: "الصُّلْحُ جَائِزٌ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ"و آن را صحیح دانسته است؛ از اینرو علما، تصحیح ترمذی را معتبر نمیدانند».
بنابراین هر پژوهشگری باید آنچه را که ابوداود، دربارهاش سکوت نموده یا ترمذی آن را صحیح و حَسَن دانسته است، مورد بررسی قرار دهد؛ زیرا در روایات هر دو، راویان ضعیف بهکثرت مشاهده میشوند. بنده در تخریج و تحقیق این کتاب و نگارش پانوشتهای آن، همین رویکرد را داشتهام و این، نزد من از مهمترین کارهاییست که باید مورد توجه قرار گیرد. دربارهی بیشتر احادیث کتاب، بهصورت مختصر در جایش سخن گفتهام و در اندکی از موارد سخنی به میان نیاورده و اظهار نظر نکردهام؛ از اینرو مناسب دیدم که در مقدمه، جهت جبران مافات و تکمیل فایده به توضیح چند نکته بپردازم:
۱- نگارنده دربارهی حدیث شمارهی ۲۰۱ که در موضوع برحذرداشتن از همنشینی با بدکاران است، میگوید: «ابوداود و ترمذی، آن را روایت کردهاند و ترمذی، آن را حَسَن دانسته است».
میگویم: در این روایت، اشکال روشنی وجود دارد؛ زیرا مدارش بر ابوعبیده بن عبدالله بن مسعود استوار است و او، همانطور که ترمذی/بارها گفته است، از پدرش حدیث نشنیده و از اینرو روایت مذکور، منقطع میباشد. بنده در کتابم «الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السییء في الأمة»، شمارهی ۱۱۰۵ بهتفصیل پیرامون این موضوع سخن گفتهام.
۲- حدیث شمارهی ۴۸۶: «ترمذی، آن را روایت کرده و گفته است: حدیث صحیحیست».
بنده میگویم: بلکه حدیث ضعیفیست. در سندش دو راوی ضعیف وجود دارد. چنانکه در «الأحادیث الضعیفة والموضوعة»شمارهی۱۰۶۳ بیان کردهام.
۳- حدیث شمارهی ۸۹۴ که در موضوع بوسیدن دست و پای پیامبرجمیباشد؛ «ترمذی و دیگران با سند های صحيح، روایتش کردهاند».
میگویم: ترمذی و دیگران، تنها يك سند دارند که در ادامهی بحث (در نکتهی دوم) بهتفصیل، پیرامون این گفتار مؤلف/سخن خواهیم گفت. ضمن اینکه در سند این روایت، شخصی به نام عبدالله بن سلِمه- به کسر لام- وجود دارد که دربارهاش اختلاف است. عبدالله بن سلمهی مرادی، راوی حدیث علیسدربارهی ممنوعیت تلاوت قرآن در حال جنابت است و بسیاری از حفاظ و محققان حدیث از جمله: احمد و شافعی و بخاری و... او را ضعیف دانستهاند؛ چنانکه شخص مؤلف نیز به تضعیف وی از سوی محققان حدیث تصریح کرده است. میتوانید بحث تفصیلی این موضوع را در «ضعیف أبیداود»بهشمارهی ۳۰ مشاهده کنید. زیلعی در «نصب الراية»(۴/۲۵۸) از نسائی نقل کرده که دربارهی حدیث ترمذی گفته است: «حدیث منکَریست». و میگوید: «منذری، گفته است: وی، آن را از ناحیهی عبدالله بن سلمه منکَر دانسته که دربارهاش اشکالها و سخنانی گفته شده است».
۴- حدیث شمارهی ۸۹۵؛ «فَدَنَوْنا مِنَ النَّبِيِّجفَقَبَّلْنا يَدَهُ»؛ یعنی: «به پیامبرجنزدیک شدیم و دستش را بوسیدیم». [روایت ابوداود]
میگویم: در سند این روایت، یزید بن ابیزیاد هاشمیست که حافظ دربارهاش میگوید: «ضعیف است؛ و چون پا به سن گذاشت، دچار دگرگونی و تغییر حال شد و به او سخنان را تلقین میکردند».
۵- حدیث شمارهی ۸۹۶؛ در این روایت آمده است: «فَقَام إليْهِ النَّبِيُّجيَجُرُّ ثوْبَهُ فَاعْتَنَقَهُ وَقَبَّلَهُ»؛ یعنی: «پیامبرجدر حالی که جامهاش را میکشید، به سویش برخاست، او را در آغوش گرفت و او را بوسید». [ترمذی، روایتش کرده و آن را حَسَن دانسته است.]
میگویم: در سند این روایت، محمد بن اسحاق است که به تدلیس مشهور میباشد.
۶- حدیث شمارهی ۱۱۰۳؛ «وَسِّطُوا الإمَامَ، وَسُدُّوا الخَلَلَ»؛ یعنی: «امام را وسط قرار دهید و فاصلهها را پر کنید». [روایت ابوداود]
میگویم: همانطور که در «ضعیف أبیداود»شمارهی ۱۰۵ بیان کردهام، در سند این روایت دو راوی ناشناخته هستند؛ ولی نیمهی دوم روایت مذکور، شاهدی از حدیث ابنعمربدارد. این روایت نزد مؤلف، صحیح است. به حدیث شمارهی ۱۰۹۸ همین کتاب رجوع کنید.
۷- حدیث شمارهی ۱۰۲۸؛ «مَنْ حَفِظَ عَشْرَ آيَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورَةِ الكَهْفِ عُصِمَ مِنَ الدَّجَّالِ؛ وفي رواية: مِنْ آخِرِ سُورَةِ الكَهْفِ»[روایت مسلم] یعنی: «کسی که ده آیه از ابتدای سورهی کهف حفظ کند، از فتنهی "دجال" درامان میماند». و در روایت دیگری آمده است: «کسی که ده آیهی پایانی سورهی کهف را حفظ کند...».
میگویم: روایت دیگر که به فضیلت حفظ ده آیهی پایانی سورهی کهف اشاره دارد، روایت شاذ و غریبیست و روایت ثابت، همان روایت نخست میباشد که در آن، به فضیلت حفظ ده آیه از ابتدای سورهی کهف اشاره شده است؛ چنانکه در «سلسلة الأحادیث الصحیحة»شمارهی ۵۸۲ تحقیق و بررسی نمودهام. و حدیث نواس بن سمعانسبهشمارهی ۱۸۱۷ در همین کتاب، شاهد و دلیلی بر ثبوت روایت نخست میباشد. همانطور که در حدیث نواس آمده است: «فَمَنْ أدْرَكَه مِنْكُم، فَلْيَقْرَأْ عَلَيْهِ فَوَاتِحَ سُورةِ الْكَهْف»؛ یعنی: «هرکس از شما دجال را ببیند، نخستین آیههای سورهی کهف را بر او بخواند».
۸- حدیث شمارهی ۱۱۲۸؛ «...كَانَ يُصَلِّي قَبلَ العَصْرِ رَكْعَتَيْنِ»؛ یعنی: «پیامبرجپیش از عصر، دو رکعت نماز بهجا میآورد». [این روایت را ابوداود با سند صحیح نقل کرده است.]
میگویم: بلکه این روایت با لفظ «رَكْعَتَيْنِ»، روایت شاذ و غریبی است و با لفظ «أربع رکعات»ثابت شده است. نگا: «ضعیف أبیداود»شمارهی ۲۳۵.
۹- حدیث شمارهی ۱۱۰۱؛ روایت عایشهل: «إنَّ اللهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى مَيَامِنِ الصُّفُوفِ»؛ یعنی: «الله و فرشتگانش بر کسانی که در سمت راستِ صفها هستند، درود میفرستند». [نووی گوید: روایت ابوداود با اِسنادی که مطابق شرط مسلم است و در سندش شخصی وجود دارد که دربارهی ثقه بودنش اختلاف نظر است.]
میگویم: آن شخص، اسامه بن زید لیثیست و دیدگاه نهایی عالمان و محققان و ناقدان حدیث بر این است که اگر در روایتش مخالفت نکند، حدیثش، حَسَن است و از اینرو گروهی از حفاظ حدیث، روایتش را حَسَن دانستهاند. البته این روایت، شاذ یا منکَر میباشد؛ زیرا تنها ثقهای که روایتش کرده، معاویه بن هشام است و او از لحاظ حفظ، ضعیف میباشد و روایت ثابت، همان روایتیست که بیهقی با این لفظ آورده است: «...عَلَى الَّذِينَ يَصِلُونَ الصُّفُوفَ»؛ یعنی: «الله و فرشتگانش بر کسانی که صفها را بههم وصل میکنند، درود میفرستند». چنانکه در تعلیقی که بر «مشکاة»نوشتهام، این نکته را یادآوری کردهام. نگا: «المشکاة»، شمارهی ۱۰۹۶؛ و نیز: «ضعیف أبیداود»، شمارهی ۱۵۳ و «صحیح أبیداود»، شمارهی ۶۸۰.
۱۰- حدیث شمارهی ۱۱۶۴؛ «هِيَ مَا بَيْنَ أنْ يَجْلِسَ الإمَامُ إِلَى أنْ تُقْضَى الصَّلاةُ»؛ یعنی: «(ساعت اجابت دعا در روز جمعه) در فاصلهی نشستن امام - بر منبر- تا پایانِ نماز است». [روایت مسلم]
میگویم: امامان حدیث از جمله امام دارقطنی، ارجاع آن را به ابوموسی اشعریسصحیح دانستهاند. این نکته را در «ضعیف أبیداود»شمارهی ۱۹۳ شرح دادهام.
۱۱- حدیث شمارهی ۱۱۸۷؛ «فَلْيَفْتَتِحِ الصَّلاَةَ بِرَكْعَتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ»؛ [روایت مسلم] یعنی: «هرگاه یکی از شما برای نماز شب برخاست، نماز را با دو رکعت کوتاه آغاز کند».
میگویم: همانطور که در «ضعیف أبیداود»شمارهی ۲۴۰ آوردهام، روایتی که چنین عملی را در قالب گفتار و فرمودهی پیامبرجمطرح میکند، روایت شاذ و غریبیست؛ بلکه روایت درست، همان روایتیست که سایر امامان حدیث غیر از مسلم/بهصورت مرفوع از ابوهریرهسبه عنوان عمل پیامبرجنقل کردهاند، نه گفتارش.
۱۲- حدیث شمارهی ۱۲۴۳؛ «أحَبُّ عِبَادِي إلَيَّ أعْجَلُهُمْ فِطْراً». [ترمذی، روایتش کرده و آنرا حدیثی حسن دانسته است.] ترجمهی حدیث: «...محبوبترین بندگانم نزد من کسانی هستند که زودتر از دیگران- در ابتدای وقت- افطار میکنند».
میگویم: حسن دانستن این روایت، خالی از اشکال نیست؛ زیرا مدار سند این حدیث، بر قره بن عبدالرحمن استوار است و او به سبب ضعف حافظه در شمار راویان ضعیف قرار دارد. بنده در «إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل»، حدیث شمارهی ۲ بهتفصیل اقوال علما را دربارهی جرح وی آوردهام.
۱۳- حدیث شمارهی ۱۲۵۶ بهنقل از «مجیبهی باهلی».
میگویم: سندش، ضعیف است؛ همانطور که در «التعلیق الرغیب علی الترغیب والترغیب»(۲/۸۲) بیان کردهام.
۱۴- حدیث شمارهی ۱۴۵۰؛ ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.
میگویم: در سندش راوی ناشناختهای است؛ چنانکه در تعلیق و پانوشتی که بر «الکلم الطیب»ص۲۷ نوشتهام، و نیز در ردی که بر شیخ حبشی نگاشتهام، به توضیح علت ضعف حدیث پرداختهام. البته اصل حدیث بیآنکه ذکری از هستههای خرما (النوی) یا دانههای ریگ (الحصی) در میان باشد، صحیح است و امام مسلم/در صحیح خویش از امالمؤمنین، جویریهلروایتش کرده است.
۱۵- حدیث شمارهی ۱۴۹۵؛ [ترمذی، روایتش نموده و آن را حسن دانسته است.]
آری! در برخی از نسخههای ترمذی همینطور آمده، ولی در نسخهی بولاق (۲/۲۶۱) از روایت مذکور به عنوان حدیثی غریب یعنی حدیثی ضعیف یاد شده است و با توجه به سند روایت، درست همین است که این حدیث، ضعیف میباشد؛ زیرا در سندش، انقطاع و ضعف وجود دارد. ابن حبان (۲۴۳۱) و احمد (۴/۴۴۴) از طریقی دیگر بدین لفظ روایت کردهاند که: «اللَّهُمَّ قِنِي شَرَّ نَفْسِي، وَاعْزِمْ لِي عَلَى أَرْشَدِ أَمْرِي»[يعنی: «يا الله! مرا از بدی نفسم مصون بدار و مرا بر استوارترين و راستترين رفتارم، استوار بگردان».] که سندش بنا بر شرط شیخین، صحیح است. و احمد/(۴/۲۱۷) از پیامبر اکرمجروایت نموده که فرموده است: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي ذَنْبِي خَطَئِي وَعَمْدِي اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَهْدِيكَ لِأَرْشَدِ أَمْرِي وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسِي».[يعنی: «يا الله! گناهم اعم از خطا و عمد را بيامرز؛ ای الله! از تو درخواست میکنم که مرا به استوارترين کارم رهنمون گردی و از بدی نفس خويش به تو پناه میبرم».] سند این روایت، جید است.
۱۶- حدیث شمارهی ۱۴۹۸؛ روایت ابوالدرداءسکه ترمذی نقل کرده و آن را حسن دانسته است.
میگویم: در این روایت اشکال روشنی وجود دارد. همانطور که حافظ گفته، در سندش عبدالله بن ربیعهی دمشقیست که مجهول میباشد.
۱۷- حدیث شمارهی ۱۵۲۶؛ روایت ترمذی از ابنعمرب.
میگویم: ترمذی، روایتش کرده و آن را حسن غریب دانسته است. در سندش ابراهیم بن عبدالله بن حاطب میباشد که مجهولالحال است؛ اگرچه ابنحبان/بر اساس ضوابط خویش او را ثقه دانسته و بهپیروی از او، شیخ احمد شاکر/نیز مطابق روش خویش، دچار اشتباه شده و حدیث را صحیح دانسته است. و مالک/، این سخن را به عنوان سخن عیسی÷روایت نموده و ما، دربارهاش در «سلسلة الأحادیث الضعیفة»بهتفصیل سخن گفتهایم.
۱۸- حدیث شمارهی۱۶۲۶؛ «عن ابن عمرَب أن نَاساً...».
در متن چنین آمده که ابنعمربمیگوید؛ یعنی این سخن، به شخصِ ابنعمربنسبت داده شده که او گفتاری را که مردم برایش گفتهاند، بازگو کرده است؛ حال آنکه این، خطاییست که به سبب روایت به معنا به وجود آمده و اصل گفتار، به نوهی ابنعمر، یعنی محمد بن زید بن عبدالله بن عمر باز میگردد. به عبارتی محمد بن زید گفته است: عدهای از مردم به ابنعمربگفتند:.... بدین ترتیب این روایت، نزد بخاری (نگا: فتح الباری۱۳/۱۴۹) بدین صورت است که ذکر شد. ضمن اینکه شخص مؤلف- نووی/- نیز روایت مذکور را به صورت صحیح بهشمارهی ۱۵۴۹ آورده است.
همچنین در نسبت دادن این حدیث با الفاظ مذکور در متن به بخاری/، دو اشکال وجود دارد:
اول اینکه «عَلَى عَهْدِ رسول اللهج»جزو الفاظ بخاری نیست؛ بلکه لفظ طیالسی میباشد.
و دوم اینکه در روایت بخاری به جای «سَلاَطِيننَا»، واژهی «سُلطانِنا»آمده و این واژه به صورت جمع، یعنی «سَلاَطِيننَا»لفظیست که طیالسی آورده است؛ همانطور که حافظ ابنحجر/در «فتح الباری»گفته است.
۱۹- حدیث شمارهی ۱۷۶۵؛ حدیث انسسکه ترمذی/روایتش کرده و آن را حسن صحیح دانسته است.
در متن چنین آمده است که شاید برگرفته از یکی از نسخههای ترمذی باشد؛ وگرنه در نسخهی بولاق (۱/۱۱۶) آمده که این حدیث، حسَن میباشد و در حاشیهاش به جای حسن، غریب آمده است.
میگویم: یعنی ضعیف است و وضعیت سندش، همین را میرساند؛ چراکه در آن، ضعف و انقطاع وجود دارد. نگا: «التعلیق علی المشکاة»(۱۷۲ ،۴۶۵ ،۹۹۷) و «الترغیب»(۱/۱۹۱).
۲۰- حدیث شمارهی ۱۸۴۱؛ روایت دارقطنی و دیگران از ابیثعلبهی خشنی، جرثوم بن ناشرس. در متن آمده است که این حدیث، حسن میباشد.
میگویم: همانطور که در کتابم «غایة المرام فی تخریج أحادیث الحلال و الحرام»[این کتاب، تخریج احادیث کتاب «الحلال و الحرام» استاد یوسف قرضاوی است.] آوردهام، سند این روایت، منقطع است. ضمن اینکه دربارهی اسم ابوثعلبهی خشنی اختلاف نظر شدیدی وجود دارد و حافظ ابنحجر با وجود علم و دانش وافرش نتوانسته قول راجح در این زمینه را از میان انبوه دیدگاههای دیگر برگزیند و از بیان دیدگاه خود در اینباره خودداری کرده است؛ ولی جای بسی شگفت است که با وجود اینهمه اختلاف نظر دربارهی نام ابوثعلبه، چگونه مؤلف «ریاض الصالحین»، قاطعانه و بدون هیچ اشارهای به اختلافات مذکور، دربارهی نام ابوثعلبه اظهار نظر کرده است؟!