۱- باب: اخلاص و داشتن نیت در همهی کارها و سخنان، و احوال پنهان و آشکار
اللهأمیفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾[البينة: ٥]
و فرمان نیافتند جز آنکه الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژهی او بدانند و نماز را برپا دارند و زکات دهند. این، همان آیین استوار و راستین است.
همچنین میفرماید:
﴿لَن يَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰكِن يَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنكُمۡۚ﴾[الحج : ٣٧]
گوشت و خونِ قربانیها به الله نمیرسد؛ بلکه تقوا و پرهیزکاری شما به او میرسد.
و میفرماید:
﴿قُلۡ إِن تُخۡفُواْ مَا فِي صُدُورِكُمۡ أَوۡ تُبۡدُوهُ يَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ﴾[آل عمران: ٢٩]
بگو: اگر آنچه را که در دلهایتان است، پنهان نمایید و یا آشکار سازید، الله آن را میداند
شرح
«نیت»؛ محل نیت برای همهی کارها قلب است، نه زبان؛ از اینرو کسی که هنگام قصد نماز، روزه، و یا وضو و سایر اعمال، نیتش را بر زبان میآورد، در حقیقت در دین نوآوری کرده، قایل به چیزی میشود که جزو دین نیست؛ زیرا رسولاللهجوضو میگرفت، نماز میخواند و صدقه میداد؛ ولی هیچگاه نیتش را بر زبان نمیآورد. و این، از آن روی بود که محل نیت، قلب است.
اللهﻷآنچه را که در دل است، میداند و هیچ چیزی بر او پوشیده نیست؛ همانطور که در آیهی مورد اشارهی مؤلف، یعنی آیهی ۲۹ سورهی آلعمران،[بنده، به منظور اختصار، از تکرار نص و ترجمهی آیاتی که در ابتدای هر باب آمده است، خودداری کردهام و به گمانم، اشاره به نام سوره و شمارهی آیه، کفایت میکند. [مترجم].] بیان شده است. بر انسان واجب است که نیتش را در همهی عبادتهایش برای الله، خالص بگرداند و با عبادت او، نیتی جز رضایتش و سعادت آخرت نداشته باشد. این، همان دستوریست که الله در آیهی ۵ سورهی "بینه" داده و بدین معناست که باید هر عملی را خالصانه برای او انجام دهیم. البته باید در همهی اعمال، نیت درست داشت. به عنوان مثال نیت میکند وضو بگیرد، و نیت میکند برای الله وضو بگیرد و در ضمن، نیتش از وضو، فرمانبرداری از الله است؛ به عبارت دیگر هر نیتی، سه بخش دارد:
نیت عبادت.
اینکه برای الله باشد.
و با نیتش قصد فرمانبرداری از الله را داشته باشد.
اینچنین نیتی، کاملترین نوع نیت است که در نماز و همهی عبادتها، همینطور میباشد.
مؤلف/چند آیه را یادآور شده که نشان میدهد محل نیت، قلب است و الله متعال، نیت بندگانش را میداند. گاهی انسان در انظار مردم عملی انجام میدهد که بهظاهر، عمل نیکیست؛ ولی در حقیقت عمل باطلیست؛ زیرا نیت بد، خرابش کرده و الله، آنچه را که در دل است، میداند و روز قیامت، انسان را مطابق نیتی که در دل داشته، مجازات میکند. چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿يَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩ فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ ١٠﴾[الطارق: ٩،١٠]
روزی که رازها فاش میشود. و انسان (در آن روز) هیچ نیرو و یاوری ندارد.
منظور از رازها، باطن و اسرار پنهان درون است. الله متعال میفرماید:
﴿۞أَفَلَا يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ ١٠﴾[العاديات: ٩،١٠]
آیا نمیداند هنگامی که آنچه در گورهاست، زیر و رو و برانگیخته شود. و آنچه در سینههاست، آشکار گردد.
پاداش و عقوبت در آخرت خواهد بود و آنچه در دل است، معتبر میباشد؛ ولی در دنیا، به ظاهر حکم میشود و در تعامل با مردم، وضعیت و شاخصهای ظاهری آنان، مد نظر قرار میگیرد. اگر ظاهر و باطن یکی باشد، نهان و آشکار انسان و ظاهر و باطنش، خوب است؛ و اگر ظاهر و باطن، یکسان نباشد و نیت فاسدی، قلب را گرفته باشد، پس چه خسارت و زیان بزرگیست! بیچاره عمل میکند و خود را به زحمت میاندازد، ولی هیچ بهرهای از آن عمل نمیبرد. چنانکه در حدیث صحیحی از پیامبرجآمده است: «أنا أغنی الشُّرَکاء عَنِ الشِّركِ، مَن عَمِلَ عَمَلاً أَشرَكَ فِیهِ مَعِيَ غَیرِي تَرَکْتُه وَشِرْكَهُ»؛ یعنی: «الله فرموده است: من بر خلاف شریکان، بهطور مطلق از شرک بینیازم؛ هرکس عملی انجام دهد و جز من را در آن عمل شریکم سازد، او را با شرکش (عمل شرکآمیزش) وامیگذارم». پس ای برادران من! اخلاص؛ اخلاصِ در عمل را برای الله از یاد نبرید و بدانید که ممکن است قصد انجام عمل نیکی را بکنید؛ امکان دارد شیطان، شما را وسوسه کند و بگوید: تو، این عمل را بهریا و قصد خودنمایی انجام میدهی. شیطان، میخواهد اراده و همت شما را از میان ببرد. به وسوسهاش هیچ گوش نکنید و از او فرمان نبرید؛ بلکه آن عمل نیک را انجام دهید؛ زیرا اگر از شما سؤال شود که آیا آن عمل را از روی ریا و خودنمایی انجام میدهید، حتما میگویید: نه. پس به وسوسهای که شیطان در دلتان میآورد، هیچ توجه نکنید.
***
۱- عَنْ أمیر المؤمنینَ أبیحفصٍ عُمَرَ بْنِ الْخطابِ بن نفیل بنِ عَبدالعُزّی بن ریاح بن عبدالله بن قُرط بن رزاح بن عدیِّ بن کعب بن لُؤَیِّ بن غالبٍ القرشیِّ العدویِّسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِجيَقُولُ: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ ورسولِهِ فهِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ ورسولِهِ ومن كَانَتْ هِجْرَتُهُ لِدُنْيَا يُصِيبُهَا أَو امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ». [متفق علیه][صحیح بخاری، ش:۱ و صحیح مسلم، ش: ۱۹۰۷؛ بر اساس شمارهگذاری محمد فؤاد عبدالباقی/بر صحیحین.]
ترجمه: امیر مومنان، ابوحفص، عمر بن خطاب بن نفیل بنِ عَبدالعُزّی بن ریاح بن عبدالله بن قُرط بن رزاح بن عدیِّ بن کعب بن لُؤَیِّ بن غالب قریشی عدویسمیگويد: از رسولاللهجشنيدم كه فرمود: «اعمال به نيتها بستگي دارند و دستآوردِ هر کسی، همان چیزیست که نیت کرده است. پس هركس هجرتش برای الله و پیامبرش باشد، هجرتش برای الله و پیامبر اوست (که پاداش آن را مییابد) و هرکس برای کسب دنیا يا ازدواج با زني هجرت نمايد، دستآورد هجرتش، همان چيزیست كه به خاطر آن، هجرت کرده است».
[نووی: صحت این حدیث، مورد اتفاق است و دو امام و پیشوای محدثان، «ابوعبدالله، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه جُعفی بخاری» و «ابوالحسین، مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری»، آن را در دو کتاب صحیح خود که صحیحترین کتابهای حدیث است، روایت کردهاند.]
شرح
از آنجا که این باب، پیرامون اخلاص عمل برای الله است و از آن روی که در هر کردار و گفتاری و در هر حالتی باید که نیت خالص برای الله باشد، مؤلف/آیههایی از قرآن را در این موضوع یادآور شده و سپس تعدادی حدیث در اینباره آورده و روایت عمر بن خطابسرا سرآغاز این دسته از احادیث قرار داده است که: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى».
علما دربارهی این دو جمله اختلاف نظر دارند؛ برخی هر دو جمله را به یک معنا میدانند و بر این باورند که جملهی دوم، برای تأکید بر جملهی نخست است؛ ولی این، درست نیست؛ زیرا اصل در کلام این است که بنیادین، ریشهای و دارای مفاهیم مستقل است، نه اینکه تأکیدی یا استقراری باشد. اندکی تأمل در این دو جمله نشان میدهد که تفاوت زیادی با هم دارند. جملهی اول، سبب است و جملهی دوم، نتیجه. در جملهی نخست رسولاللهجبیان میکند که ناگزیر هیچ عملی، بدون نیت انجام نمیشود و هر عملی که انسان، با اختیار و ارادهی خویش انجام میدهد، بهطور قطع قصد و نیتی از انجام آن دارد و امکان ندارد که کسی با وجود عقل و قدرت انتخاب و اراده، عملی را بدون نیت انجام دهد. حتی یکی از علما گفته است: «اگر الله، ما را مکلّف میکرد که عملی بدون نیت انجام دهیم، تکلیفی خارج از توان و نیروی ما بود». و این، سخن درستیست؛ زیرا چگونه میتوانی با وجود عقل و اراده و بدون هیچ اجباری، کاری بکنی که از انجامش هیچ نیتی نداری؟ این، غیرممکن است؛ چراکه عمل، نتیجه و برآیند اراده و نیروست و اراده، همان نیت است. بنابراین مفهوم جملهی اول، این است که انجامدهندهی هر عملی، نیتی از انجام آن دارد. البته نیتها، تفاوت زیادی با هم دارند. برخی از مردم، نیتهای بلند و بالایی دارند و برخی هم نیتهای پست و ناچیزی. بهطوری که دو نفر، یک کار میکنند و در آغاز، میانه و پایان کار و حتی در حرکات و سکنات و در گفتار و رویکرد، یکسان به نظر میرسند؛ ولی به سبب تفاوت نیتها، بهاندازهی زمین و آسمان از هم فاصله دارند. پس اساساً هیچ عملی، بدون نیت نیست.
نتیجهی جملهی دوم «وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»، این است که اگر در فعالیتها و کارهای دینی خود، نیت الله و آخرت را داشته باشی، این امر برای تو حاصل میشود و اگر نیت و قصدت دنیا باشد، ممکن است به دست آید و ممکن است بهدست نیاید. اللهأمیفرماید:
﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾[الإسراء: ١٨]
هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد، خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم، به او؛ بلکه به هرکه بخواهیم، عطا میکنیم.
نگفت: «آنچه بخواهد، به او میدهیم»؛ بلکه فرمود: «آنچه بخواهیم و به هرکه بخواهیم، عطا میکنیم». آری! برخی از مردم به آنچه از دنیا بخواهند، میرسند و برخی هم به برخی از خواستههای دنیوی خویش دست مییابند؛ عدهای نیز هرگز به خواستههای خود نمیرسند. و همین، مفهوم فرمودهی الله [در آیهی ۱۸ سورهی إسراء] میباشد. همچنین پروردگار متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩﴾[الإسراء: ١٩]
و هر که آخرت را بخواهد و چنانکه باید برای آن تلاش نماید و مؤمن باشد، از سعی و تلاش چنین کسانی قدردانی میشود.
آری؛ انسان ثمرهی عملی را که بهقصد آخرت و با نیت خالصانه برای الله انجام داده است، میچیند.
این سخن رسولاللهجکه فرمود: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ...»، میزان و معیار هر عملیست؛ البته میزانِ باطن یا اعمال باطنیست؛ ولی میزان اعمال ظاهری، حدیثیست بهروایت شیخین- بخاری و مسلم- از عایشهلکه رسولاللهجفرموده است: «مَن عَمِلَ عَمَلاً لَیسَ عَلَیهِ أمرُنا فَهُوُ رَدٌّ»؛[صحیح مسلم، ش۲۹۸۵)] یعنی: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است». [یعنی ملاک و سنجهی درستی هر عملی، این است که مطابق دستورها و آموزههای دین باشد.]
برخی از علما، این دو حدیث را جامعِ تمام دین دانستهاند. سپس رسولاللهجمثالی عینی برای گفتارش بیان میکند: «فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ و رسولِهِ فهِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ و رسولِهِ ومن كَانَتْ هِجْرَتُهُ لِدُنْيَا يُصِيبُهَا أَو امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ».
هجرت، به معنای نقل مکان انسان از دار کفر به سرای اسلام است. به عنوان مثال کسی در آمریکا که دارکفر است، مسلمان میشود و چون نمیتواند دینش را در آنجا آشکار کند، به سرزمینی اسلامی میرود؛ این، همان هجرت است. البته انسانها در هجرتشان، متفاوتند. برخی از آنان، مهاجرت میکنند و سرزمین خود را بهخاطر الله و پیامبرش رها مینمایند؛ یعنی بهخاطر شریعتی که الله به زبان پیامبرش، محمد مصطفیجفراروی انسانها قرار داده، زادگاه و سرزمین خود را ترک میکنند. چنین کسانی به خیر و نیکی دست مییابند و به مقصود خویش میرسند. به همین سبب رسولاللهجفرمود: «فهِجْرَتُهُ إِلَى اللهِ ورسولِهِ».
برخی هم برای کسب دنیا مهاجرت میکنند. به عنوان مثال شخصی که به ثروتاندوزی علاقهمند است، میشنود که در فلان سرزمین اسلامی شرایط خوبی برای کسب مال و ثروت وجود دارد و از اینرو از دارکفر به آن سرزمین مهاجرت میکند و قصدش از مهاجرت، پایداری بر دینش نیست؛ بلکه مهاجرتش، فقط بهقصد کسب مال و ثروت است.
همچنین شخصی بهقصد ازدواج با زنی، از سرزمین کفر به سرزمینی اسلامی مهاجرت میکند؛ چون به او گفتهاند: فقط در اینجا یعنی در سرزمین اسلامی به تو زن میدهیم و حق نداری او را با خود، به دارکفر ببری. و بدینسان بهخاطر زنی، ناگزیر به مهاجرت میشود. روشن است که این دو شخص، به خاطر الله و پیامبر هجرت نکردهاند؛ از اینرو رسولاللهجفرمود: «فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ»؛ یعنی: «دستآورد هجرتش، همان چيزیست كه به خاطر آن، مهاجرت کرده است». میبینیم که رسولاللهجاز ذکر دنیا و زن در این بخش گفتارش، خودداری نمود و نگفت که دستآورد هجرت چنین اشخاصی، دنیا یا زنیست که برای آن هجرت کردهاند. چرا؟
برخی گفتهاند: برای اینکه سخنش، طولانی نشود. برخی نیز سببش را در نیت فاسد و ناچیز چنین مهاجرانی دانستهاند و گفتهاند: رسولاللهجبه سبب حقارت و ناچیز بودن هجرت برای کسب دنیا و یا ازدواج با زن، در این بخش از حدیث، نامی از دنیا و زن به میان نیاورد.
در هر حال و بدون شک، نیت شخصی که با هجرتش قصد کسب دنیا یا ازدواج با زنی را دارد، خراب و پست و ناچیز است؛ بر خلاف شخصی که به خاطر الله و پیامبرش هجرت میکند.
انواع هجرت: هجرت از کار (ترک محرمات)، هجرت از عملکننده و ترک ارتباط با انسان گنهکار، و هجرت از یک مکان یا سرزمین.
هجرت از یک مکان، بدین معناست که انسان، سرزمینی را که در آن بهکثرت معصیت و نافرمانی، و فسق و فجور میشود، ترک کند؛ هجرت از دارکفر به سرای اسلام در این نوع هجرت میگنجد و بزرگترین نوع مهاجرت بهشمار میرود. علما گفتهاند: در شرایطی که انسان نتواند آزادانه به دینش عمل کند، مهاجرت از سرزمین کفر به سرای اسلام، واجب است. البته اگر توانایی اظهار دینش را در سرزمین کفر داشته باشد، هجرت بر او واجب نیست و فقط مستحب است. البته در اینجا این نکته درخور یادآوریست که آسیبها و اشکالهای مسافرت به سرزمین کفر از اقامت در آن، بیشتر و بزرگتر است؛ وقتی مهاجرت انسان از زادگاه و وطنش که دارکفر است، در شرایطی که نمیتواند آزادانه به دینش عمل نماید، واجب است، بهطور قطع برای مسلمانی که در سرزمینی اسلامی زندگی میکند، روا نیست به سرزمین کفر مسافرت کند؛ زیرا دین و اخلاقش در معرض خطر قرار دارد و مالش نیز بیهوده خرج میشود و حتی با چنین مسافرتهای بیهودهای، به تقویت اقتصاد کافران کمک میکند. حال آنکه ما دستور یافتهایم تا آنجا که میتوانیم بر کافران سخت بگیریم. اللهأمیفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلۡكُفَّارِ وَلۡيَجِدُواْ فِيكُمۡ غِلۡظَةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ ١٢٣﴾[التوبة: ١٢٣]
ای مومنان! با آن دسته از کافران که به شما نزدیکند، پیکار نمایید و باید در شما درشتی بیابند. و بدانید که الله با پرهیزکاران است.
همچنین فرموده است:
﴿وَلَا يَطَُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٢٠﴾[التوبة: ١٢٠]
و در هیچ مکانی که مایهی خشم کفار میشود، قدم نمیگذارند و بر هیچ دشمنی پیروز نمیشوند مگر آنکه در برابرش برایشان عمل شایستهای ثبت میگردد. همانا الله پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.
کافر، هرکه باشد؛ فرقی نمیکند که نصرانی باشد یا یهودی و یا بیدین و ملحد، و تفاوتی ندارد که خود را به اسلام نسبت دهد یا نه؛ در هر صورت، کافر، دشمن الله و کتاب و پیامبر اوست و با همهی مسلمانان کینه دارد و در هر پوششی که باشد، دشمن است. بنابراین برای مسلمان، روا نیست که به سرزمین کافران مسافرت نماید؛ مگر به سه شرط:
شرط اول: اینکه توانایی و دانش رفع شبهات و شبههافکنیهای آنان را داشته باشد؛ زیرا کافران برای مسلمانان شبههایی در زمینهی دین، پیامبر، کتاب و اخلاقشان مطرح میکنند و میکوشند در هر زمینهای شبههافکنی نمایند تا مسلمان دچار شک و تردید شود. واضح است که وقتی مسلمان در اموری که یقین به آنها واجب میباشد، دچار شک و شبهه گردد، از انجام واجب بازمیماند. ایمان به الله، فرشتگان و کتابهای پروردگار، و همینطور ایمان به آخرت و تقدیر نیک و بد، باید بر اساس یقین و بهدور از شک و تردید باشد و اگر انسان در یکی از آنها شک کند، کافر شده است. کافران هموار میکوشند که مسلمانان را در شک و تردید بیندازند؛ چنانکه یکی از سرانشان، آشکارا گفته است: «سعی نکنید که مسلمان را از دینش به دین نصارا درآورید؛ بلکه فقط کافیست که او را دربارهی دینش دچار شک و تردید کنید؛ زیرا در این صورت او را از دینش جدا کردهاید و این، کافیست». آری! همین کافیست که او را از حصاری که در آن عزت و کرامت است، بیرون بیاورید؛ ولی اگر سعی کنید او را به دین نصارا که بر گمراهی و بیخردی استوار است، درآورید، به نتیجه نمیرسید. نصارا همانطور که در حدیث رسولاللهجآمده است، گمراهند. هرچند دینشان در اصل، حق بوده است؛ البته در زمان خودش و پیش از آنکه با بعثت پیامبرج، منسوخ شود. شرط دوم: اینکه مسلمان، بهاندازهای دین و ایمان داشته باشد که از او در برابر شهوتها و امیال نفسانی حمایت کند؛ زیرا کسی که دین و ایمانی ندارد، با مسافرت به سرزمین کافران و مشاهدهی دنیای فریبندهی آنجا و هرزگیهایی چون شرابخواری و زنا و همجنسبازی و دیگر انحرافهای رفتاری، بیشتر در معرض انحراف قرار دارد.
شرط سوم: سومین شرط روا بدون سفر به سرزمین کفر، این است که سفر از روی ضرورت باشد؛ به عنوان مثال برای درمان بیماری یا فراگرفتن دانشی که تخصصش در سرزمینهای اسلامی نیست و یا بهقصد تجارت به آنجا سفر میکند و پس از تجارت، باز میگردد. مهم این است که سفر از روی ضرورت و نیاز باشد؛ بنابراین بنده کسانی را که به قصد گردش به سرزمینهای غیراسلامی سفر میکنند، گنهکار میدانم و هر ریالی که برای اینچنین سفرهایی هزینه و خرج میکنند، حرام است و تباه کردن مال بهشمار میرود و روز قیامت بازخواست خواهند شد؛ در آن هنگام که دیگر جایی برای تفریح نمییابند و تنها اعمال خود را مشاهده میکنند. آنها بازخواست میشوند؛ زیرا وقت و مالشان را تَلَف و اخلاقشان را نابود و تباه کردهاند و چه بسا خانوادههایشان را نیز در این سفرها با خود بردهاند. عجیب است که اینها در حالی به سرزمینهای کفر مسافرت میکنند که آنجا نه صدای اذانی میشنوند و نه ذکر و یادی از نام الله؛ بلکه فقط صدای شیپور کنشتهای یهودیان و صدای ناقوس کلیساهای نصارا را میشنوند! تازه مدتی هم با خانواده، همسر، دختر و پسرشان در آنجا میمانند! از الله میخواهیم که همه را از این شر، مصون بدارد.
این، مصیبت نکبتباریست و همهی این مشکلاتی که به ما میرسد، نتیجهی گناهان و معصیتهای ماست. الله متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ ٣٠﴾[الشورى: ٣٠]
هر مصیبتی که به شما برسد، به سبب گناهانیست که دستآورد خود شماست. و الله از بسیاری (از گناهان) در میگذرد.
ما غافل و بیخبریم و انگار پروردگارمان را نیز غافل و بیخبر میپنداریم؛ ولی در حقیقت، سنت الله بر این است که به ظالم فرصت میدهد و چه بسا بهناگاه او را میگیرد و گرفتارش میکند. ولی افسوس که دلها، سخت شده و مردم از این حوادث پند نمیگیرند و به سوی الله روی نمیآورند. الله ﻷمیفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَكَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ ٧٦﴾[المؤمنون : ٧٦]
و آنان را گرفتار عذاب کردیم؛ پس برای پروردگارشان فروتنی و زاری نکردند.
گرفتار عذاب شدند، ولی برای پروردگارشان فروتنی و زاری نکردند و از عذاب سخت پروردگار و از عظمتش نترسیدند؛ بلکه دلها، سخت شده و مردهاند و به همین خاطر است که اینهمه حوادث عبرتانگیز، تأثیری بر دلها ندارد. از دلمردگی و سنگ شدن دلها به الله پناه میبریم؛ بهراستی اگر مردم، بیدار و آگاه بودند و دلهای زندهای داشتند، چنین وضعی پیدا نمیکردند و در وضعیتی قرار نمیگرفتند که اینک ما در آن بهسر میبریم. وضعیتی که گویا در جنگی خانمانسوز قرار داریم؛ جنگ اعصاب؛ جنگی که خیلیها را در آستانهی جنون و دیوانگی قرار داده است. با این حال، در این شرایط ناگوار، عدهای با خانوادههایشان برای تفریح به سرزمینهای کفر، و بلاد فسق و فجور مسافرت میکنند. دوباره میگویم: هجرت از دارکفر به سرای اسلام برای کسی که نمیتواند در آنجا به دینش عمل کند، واجب است و مسافرت به سرزمینهای کفر بهقصد دعوت جایز میباشد؛ البته به شرط اثرگذار بودن دعوت در سرزمین کفر؛ زیرا چنین سفری از نوع سفرهای مصلحتی و ضروریست. بسیاری از مسلمانانی که در سرزمین کفر زندگی میکنند، چیزی از اسلام نمیدانند و دچار انحراف و گمراهی شدهاند؛ به آنان گفتهاند: اسلام، دین وحشیگریست؛ بهویژه پس از این اتفاقات که به دست برخی از مدعیان اسلام روی داد. در نتیجه خواهند گفت: اسلام کجاست؟ اینکه وحشیگریست. و بدین ترتیب به سبب رویکرد زشت و نامناسب برخی از مسلمانان، از اسلام بیزار میشوند. از الله متعال میخواهیم که همهی ما را هدایت کند.
نوع دوم: هجرت از کار؛ یعنی انسان کاری را که الله منع کرده است، کنار بگذارد و ترکش کند؛ چنانکه رسولاللهجفرموده است: «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِهِ ويَدِه، والْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ ما نَهَى اللَّهُ عَنْهُ»؛[صحیح بخاری، ش: (۱۰، ۱۱، ۶۴۸۴)؛ و مسلم، ش: (۴۰، ۴۱، ۴۲] یعنی: «مسلمان كسیست كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. و مهاجر، كسیست كه آنچه را الله منع كرده است، ترک نمايد». پس هر چه را که الله منع کرده است، ترک کن؛ چه به حقوق الله، متعلق باشد و خواه به حقوق بندگان. ناسزاگویی، قتل، تقلب و خیانت، خوردن مال دیگران، نافرمانی از پدر و مادر، قطع ارتباط با خویشاوندان، و هر چیز دیگری را که الله منع کرده، رها کن؛ هرچند هوا و هوس، تو را به سوی محرمات بخواند، ولی به نفست یادآوری کن که الله، چنین کارهایی را حرام کرده است و بدینسان از بدیها و کارهای حرام دوری نما.
نوع سوم: هجرت از عملکننده؛ هجرت بر کسی که مرتکب کارهای زشت میشود، در پارهای از موارد واجب است. علما گفتهاند: کسی که آشکارا معصیت میکند، در صورتی که در هجرت و ترک او، فایده و مصلحتی وجود داشته باشد، میتوان ترکش کرد. به عنوان مثال شخصی، به تقلب و خیانت در داد و ستد مشهور است و مردم، ترکش میگویند تا توبه کند؛ و اين اتفاق میافتد و از کردهاش پشیمان میشود. یا شخص دیگری بهربا داد و ستد و معامله میکند؛ مردم، ترکش مینمایند و با او سخن نمیگویند و حتی به او سلام نمیکنند؛ بدین ترتیب آن شخص، به اشتباهش پی میبرد و خجالتزده میشود و اصلاح میگردد.
ولی در صورتی که ترک ارتباط با افراد گنهکار سودمند نباشد، هجرت از او یا ترک ارتباط با او، درست نیست. بر خلاف ترک ارتباط با کافر که در آن فایده و مصلحتی باشد یا نباشد، باید با او ترک ارتباط نمود. قهر کردن بیفایده با مسلمان گنهکار، درست نیست؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «لايَحِلُّ لِمؤمنٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثٍ، يَلْتَقِيَانِ فَيُعْرِضُ هَذَا، وَيُعْرِضُ هَذَا، وَخَيْرُهُمَا الَّذِي يَبْدَأُ بِالسَّلامِ»؛[صحیح بخاری، ش۶۰۷۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۶۰] «برای هيچ مؤمنی، جايز نيست كه بيش از سه شبانهروز، با برادر مسلمانش، قهر باشد؛ بهطوري كه وقتی همدیگر را میبینند، از هم روي میگردانند. و بهترينشان، كسیست كه سلام (و آشتی) را آغاز میکند».
میدانید که به اعتقاد اهل سنت و جماعت، جز شرک و کفر، ارتکاب هیچ معصیتی باعث خروج انسان از دایرهی ایمان نمیشود؛ البته باید خوب بررسی کرد که آیا قهر کردن با مسلمان گنهکار، مفید است یا نه؛ اگر مفید بود و باعث اصلاح وی میشد، باید با او قهر کرد. دلیلش، داستان کعب بن مالک، هلال بن امیه و مراره بن ربیع شاست که از شرکت در غزوهی تبوک تخلف نمودند و رسولاللهجبا آنان قهر کرد و به مسلمانان نیز دستور داد با آنان، قطع رابطه کنند. در نتیجه، نفع زیادی به آنان رسید؛ بدینسان که به الله پناه بردند و زمین با همهی گستردگیاش، بر آنان تنگ شد و حتی از خود به تنگ آمدند، ولی یقین کردند که هیچ پناهی جز الله ندارند و از اینرو توبه کردند و الله هم توبهی آنان را پذیرفت.
بنابراین سه نوع هجرت وجود دارد: هجرت از کار (ترک محرمات)، هجرت از عملکننده يا ترک ارتباط با انسان گنهکار، و هجرت از یک مکان یا سرزمین.
۲- وَعَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ أُمِّ عَبْدِ اللَّهِ عَائشَةَلقالت: قال رسولاللهج: «يَغْزُو جَيْشٌ الْكَعْبَةَ فَإِذَا كَانُوا بِبَيْداءَ مِنَ الأَرْضِ يُخْسَفُ بأَوَّلِهِم وَآخِرِهِمْ». قَالَت: قُلْتُ يَا رَسُولَاللَّه، كَيْفَ يُخْسَفُ بَأَوَّلِهِم وَآخِرِهِمْ وَفِيهِمْ أَسْوَاقُهُمْ وَمَنْ لَيْسَ مِنهُم؟ قال: «يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِم وَآخِرِهِم، ثُمَّ يُبْعَثُون عَلَى نِيَّاتِهِمْ». [متَّفَق عليه؛ این، لفظ بخاری است.][صحیح بخاری، ش:۲۱۱۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۸۸۴)]
ترجمه: از مادر مومنان، امعبدالله، عايشه لروایت است که رسولاللهجفرمود: «لشکری بهقصد حمله به کعبه، حرکت میکند و چون به زمینی وسیع میرسند، همهی آنها به زمین فرو میروند». عايشهلميگويد: عرض کردم: ای رسولخدا! چگونه همهی آنها در زمين فرو میروند، حال آنكه در ميانشان، بازاریها و كساني هستند كه نيت جنگ ندارند؟ رسولاللهجفرمود: «همه در زمین فرو میروند، ولی روز قيامت مطابق نيتهایشان برانگیخته (و محاسبه) میشوند».
شرح:
منظور از کعبه در حدیث مذکور، همین کعبه در مکهی مکرمه است که الله آن را از هر گزندی مصون بدارد. کعبه، خانهی الله را ابراهیم÷و فرزندش اسماعیل÷بنا کردند. آن دو، به هنگام بالا بردن پایههای خانهی کعبه این دعا را بر زبان داشتند که:
﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧﴾[البقرة: ١٢٧]
ای پروردگارمان! از ما بپذیر؛ همانا تو شنوا و دانایی.
ابرهه، از یمن به قصد حمله به کعبه حرکت کرد و لشکری بزرگ با خود داشت که پیشاپیش آن فیلی بود که میخواست با آن، کعبه، خانهی الله را خراب کند. هنگامی که به نزدیکی مکه، به محلی به نام «المغمَّس»رسیدند، فیل از رفتن بازایستاد و هر کاري کردند، نتوانستند او را وادار به حرکت کنند و چون رویش را به سوی یمن میگرداندند، بهسرعت حرکت میکرد. خوبست به ماجرایی اشاره کنم که در غزوهی حدیبیه اتفاق افتاد. در این غزوه، شتر رسولاللهجکه نامش «قصواء» بود، زانو زد و از حرکت بازایستاد.. صحابهشگفتند: «قصواء»، سرکش شده و بیعلت نشسته است. رسولاللهجفرمود: «واللهِ مَا خَلأَتِ الْقَصْوَاءُ، وَمَا ذَاكَ لَهَا بِخُلُقٍ، وَلَكِنْ حَبَسَهَا حَابِسُ الْفِيلِ»؛[صحیح بخاری، ش: ۲۷۳۴] یعنی: «بهخدا سوگند که قصواء سركشي نمیكند و چنين عادتي ندارد؛ ولي همان ذاتي كه مانع حركت فيل شد، قصواء را از حركت باز داشته است». میبینیم که رسولاللهجاز حیوانی دفاع میکند و میگوید: «او، سرکش و چموش نیست و چنین عادتی ندارد»؛ زیرا ستم کردن، حتی بر چارپایان و حیوانات هم درست نیست. سپس فرمود: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا يَسْأَلُونِي خُطَّةً يُعَظِّمُونَ فِيهَا حُرُمَاتِ اللَّهِ إِلاَّ أَجَبتُهُمْ علیهَا»؛ یعنی: «سوگند به ذاتي كه جانم در دست اوست، هر كاري كه آنها از من بخواهند و نتیجهاش، حفظ شعایر و ارزشهای الهي باشد، با آن موافقت خواهم كرد».
به اصل موضوع برمیگردیم؛ لشکر یمن که پیشاپیش خود فیلی داشت، برای خراب کردن کعبه درحرکت بود؛ هنگامی که به ناحیهی «مغمَّس» رسیدند، فیل به زمین نشست و از ادامهی حرکت بازایستاد. خیلی سعی کردند که حرکتش دهند، ولی فایدهای نداشت. ناگزیر آنجا ماندند تا اینکه اللهﻷ، دستههایی از پرندگان بر آنان فرستاد كه هر کدامشان سنگریزهای با خود داشت و هر یک از این پرندگان به سراغ یکی از سپاهیان ابرهه میرفت و آن سنگریزه را روی او میانداخت و بدینسان سپاهیان فیل از پا درآمدند و الله، آنان را مانند کاه جویدهشده گردانید: ﴿فَجَعَلَهُمۡ كَعَصۡفٖ مَّأۡكُولِۢ ﴾[الفيل: ٥]
امیه بن صلت در اینباره میگوید: حبسَ الفیلَ بالمُغَمَّسِ حتی صار یحبـو کأنَّـه معـقـور «فیل را در ناحیهی "مغمّس" از حرکت بازداشت؛ گویا فیل را پی کرده بودند».
اللهﻷخانهاش را در برابر این حاکم ستمگر که آمده بود تا آن خراب کند، حفظ کرد. الله متعال میفرماید:﴿وَمَن يُرِدۡ فِيهِ بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ نُّذِقۡهُ مِنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ ٢٥﴾[الحج : ٢٥]
و هر کس خواسته باشد از روی ستمکاری در آنجا کجروی نماید، عذاب دردناکی به او میچشانیم.
در آخر زمان نیز لشکری عظیم برای حمله به کعبه حرکت خواهد کرد و چون به سرزمین بیابانی و وسیعی میرسند، همهی آنان، حتی بازاریها و بازرگانانی که با آنها هستند، در زمین فرو میروند. این، نشان میدهد که آنها در قالب لشکر بزرگی به جنگ کعبه میروند؛ زیرا عدهای بازاری نیز برای داد و ستد همراهشان هستند. و زمین، همه- حتی بازاریها- را میبلعد. به همین سبب عائشهلپرسید: «چگونه همهی آنها در زمين فرو میروند، حال آنكه در ميانشان، بازاریها و كساني هستند كه نيت جنگ ندارند؟» رسولاللهجفرمود: «همه در زمین فرو میروند، ولی روز قيامت مطابق نيتهایشان، برانگیخته (و محاسبه) میشوند».
این، یکی از نمونههاییست که تنها رسولاللهجاز آن خبر داده و نمونهای عینی و مصداقی بارز در معنای حدیث نخست میباشد: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»؛ یعنی: «اعمال به نيتها بستگي دارند و دستآوردِ هر کسی، همان چیزیست که نیت کرده است».
این حدیث، بیانگر این نکته است که هرکس، با اهل باطل و با دشمنان و افراد سرکش همكاري کند، با آنان و در شمارِ آنان است و به سبب این همراهی، نیک و بد در مجازات يكسان خواهند بود و اگر عذابی روی دهد، همه را دربرمیگیرد و سپس روز قیامت، مطابق نیتهایشان برانگیخته و محاسبه خواهند شد. اللهﻷمیفرماید:﴿وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمۡ خَآصَّةٗۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٢٥﴾[الأنفال: ٢٥]
و از فتنهای بترسید که تنها دامنگیر ستمكاران شما نمیشود و بدانید که مجازات الله، سخت و شدید است.
شاهد و دلیل این فرمودهی رسول اللهجکه مطابق نیتهایشان برانگیخته میشوند، همان حدیث اول است که: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»؛ یعنی: «اعمال به نيتها بستگي دارند و دستآوردِ هر کسی، همان چیزیست که نیت کرده است».
***
۳- وعَنْ عَائِشَةلقَالَت قالَ النَّبِيُّج: «لا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ، وَلكنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ ، وَإِذَا اسْتُنْفرِتُمْ فانْفِرُوا». [متفق علیه][روایت مسلم، به این لفظ، ش: ۱۸۶۴ از عائشهل. و بخاری، ش:۳۸۹۹ و... از ابنعمرب.]
ترجمه: عايشهلروایت کرده که پیامبرجفرموده است: «پس از فتحِ [مکه]، دیگر هجرتی [از مکه] وجود ندارد؛ ولی جهاد و نیت، باقی است. و هرگاه به جهاد فرا خوانده شدید، به جهاد بروید».
[نووی: منظور، هجرت از مکه است؛ زیرا با فتح مکه، این شهر به دار اسلام تبدیل شد.]
شرح:
رسولاللهجدر این حدیث، از عدم وجود هجرت پس از فتح مکه خبر داد؛ این نفی، عمومی و بدین معنا نیست که دیگر هیچ هجرتی از هیچ جا وجود ندارد و حکم هجرت با فتح مکه، باطل شده باشد. خیر، بلکه در حدیث آمده است: «لا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ حَتَّى تَنْقَطِعَ التَّوْبَةُ، وَلا تَنْقَطِعُ التَّوْبَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا»[صحیح است؛ ابوداود (۲۴۷۹)، مسند احمد (۴/۹۹)؛ بهتصحیح آلبانی در صحیح الجامع (۷۴۶۹] یعنی: «هجرت، پایان نمییابد تا آنکه فرصت توبه، تمام شود؛ و زمان توبه، به پایان نمیرسد تا آنکه خورشید از مغرب طلوع کند». بنابراین منظور، نفی هجرت از مکه میباشد؛ چنانکه مؤلف به آن اشاره کرده است؛ زیرا با فتح مکه، این شهر در قلمرو اسلام قرار گرفت و هرگز به کفر باز نخواهد گشت؛ از اینرو رسولاللهجحکم هجرت از مکه را لغو کرد. مکه، زیر سلطهی مشرکان بود؛ آنها، رسولخداجرا از این شهر بیرون راندند و به همین خاطر رسولاللهجبه فرمان پروردگارش به مدینه هجرت کرد و پس از هشت سال، مکه را فتح نمود و پیروزمندانه وارد مکه شد و از آن پس، مکه سرای اسلام و ایمان گشت و تا برپایی قیامت یا تا زمانی که الله بخواهد، در قلمرو اسلام خواهد بود.
سپس فرمود: «ولی جهاد و نیت، باقیست». به عبارت دیگر حکم جهاد، همچنان برای اهالی مکه، به قوت خود باقیست و برای جهاد از مکه خارج میشوند و به جهاد میروند. و همینطور نیت جهاد در راه الله که نیت نیکیست؛ نیت جهاد، این است که قصد انسان از جهادش، اعلای کلمهي الله باشد.
آنگاه رسولخداجفرمود: «...وَإِذَا اسْتُنْفرِتُمْ فانْفِرُوا»؛ یعنی: هرگاه کاردار و ولی امرتان، شما را به جهاد در راه الله فرا خواند، واجب است که رهسپار جهاد شوید. در چنین حالتی جهاد، فرض عین است و هیچکس نباید از آن، تخلف کند؛ مگر کسی که معذور است. الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ ٣٨ إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَيَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيۡٔٗاۗ﴾[التوبة: ٣٨، ٣٩]
ای مؤمنان! شما را چه شده که وقتی به شما گفته میشود: در راه الله خروج نمایید، سُستی میکنید و به زمین میچسبید؟ آیا به جای آخرت به زندگی دنیا راضی شدهاید؟ کالای زندگی دنیا در برابر آخرت اندک و ناچیز است. اگر در الله خروج نکنید، عذاب دردناکی به شما میرساند و گروه دیگری را جایگزین شما میگرداند و هیچ زیانی به او نمیرسانید.
آنگاه کاردار و ولی امر، مسمانان را به سوی جهاد فرا میخواند، جهاد، فرض عین است. و اما مورد دوم که جهاد، فرض عین میباشد، زمانیست که سرزمین اسلامی در محاصرهی دشمن قرار میگیرد و دشمن به قلمرو اسلامی میرسد. در این حالت جهاد، بر همه فرض عین است؛ حتی بر زنان و سالخوردگانی که توانایی جهاد دارند. زیرا این، جنگی تدافعی در برابر دشمن است. و میدانید که جنگ تهاجمی با جنگ دفاعی، فرق دارد. در حالتی که بیان شد، بر همه واجب است که برای دفاع از سرزمین خود، خارج شوند. و اما حالت سوم، هنگامیست که معرکه برپا شود و کافران و مسلمانان، رویاروی هم قرار گیرند. در این حالت نیز جهاد، فرض عین است و برای هیچکس جایز نیست که به میدان نبرد، پشت کند. الله تعالی میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ زَحۡفٗا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ١٥ وَمَن يُوَلِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ١٦﴾[الأنفال: ١٥، ١٦]
ای مؤمنان! هنگامی که با انبوه کافران روبهرو میشوید، به آنان پشت نکنید (و نگریزید). هر کس در چنین موقعیتی به آنان پشت کند- جز (به عنوان یک تاکتیک) برای حملهی دوباره یا به منظور پیوستن به گروه دیگری- سزاوار خشم الله میشود و جایگاهش دوزخ است و چه بد جایگاهیست!
و مورد چهارم که جهاد، فرض عین می باشد، زمانیست که برای استفاده از یک سلاح، به شخصی نیاز است که کسی جز او، دانش و توانایی استفاده از آن سلاح را ندارد. در چنین حالتی حتی اگر فرمان ولی امر، به او نرسیده باشد، جهاد بر او فرض عین است.
در چهار موردی که ذکر شد، جهاد، فرض عین میباشد و در سایر موارد، فرض کفایی.
علما گفتهاند: بر مسلمانان واجب است که در سال، یک بار جهاد کنند و برای اعلای کلمة الله با دشمنان الله، پیکار نمایند؛ نه به خاطر دفاع از وطن؛ زیرا دفاع از وطن، کاریست که هم مسلمان انجام میدهد و هم کافر. آری! حتی کافران، از وطنشان دفاع میکنند؛ ولی قصد مسلمان از جنگیدن، دفاع از دین الله است و اگر به دفاع از وطنش میپردازد، بدین سبب است که وطن او، سرزمینی اسلامیست و بهخاطر دفاع از اسلام، به دفاع از آن برمیخیزد. در شرایط کنونی، بر همهی ما لازم است که به عموم مردم یادآوری کنیم که سخن از آزادی وطن و امثال آن، مناسب نیست؛ بلکه وظیفه داریم مردم را برای ارزشهای دینی، آماده و بسیج کنیم. بدینسان پیش از هر چیز، به دفاع از دین و آیینمان میپردازیم؛ زیرا سرزمین ما، سرزمینی اسلامیست و اسلام به دفاع و پشتیبانی نیاز دارد و از اینرو باید با چنین نیتی، از آن دفاع کنیم. دفاعی که با اهداف و نیتهای ملی و قومی صورت میگیرد، روز قیامت سودی ندارد و اگر کسی با چنین نیتی کشته شود، شهید نیست؛ زیرا از رسولخداجدربارهی کسانی پرسیدند که از روی تعصب و حسّ قومی و قبیلهای یا برای نشان دادن شجاعت خود یا برای نام و نشان و خودنمایی میجنگند. رسولاللهجفرمود: «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِﻷ؛[صحیح بخاری، ش: (۱۲۳، ۲۸۱۰)؛ و مسلم، ش: ۱۹۰۴] یعنی: «کسی که برای اعلای کلمه ي الله بجنگد، او مجاهد است و در راه اللهﻷجنگیده است». اگر جنگ و پیکارت بهخاطر وطن است، پس با کافری که با اهداف ملی میجنگد، تفاوتی نداری؛ از اینرو پیکارت در دفاع از سرزمینت برای اعلای کلمه ي الله و سربلندی و عزت دین الله باشد؛ زیرا از آنجا که سرزمینت، سرزمینی اسلامیست، چنین پیکاری، در راه الله خواهد بود. رسولاللهجفرموده است: «مَا مِن مکلومٍ يُکلَمُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُكْلَمُ فِي سَبِيلِهِ- إِلاَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَجُرحُه يَثعَبُ دمًا اللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّيحُ رِيحُ الْمِسْكِ»؛[صحیح بخاری، ش: ۵۵۳۳] یعنی:«كسی که در راه الله زخمي شود- و الله بهتر میداند که چه كسي در راه او زخمي میگردد- روز قيامت در حالي برانگیخته میشود که از زخمش خون میریزد؛ رنگش به رنگ خون و بویش، بوي مشك خواهد بود». ببین که چگونه رسولاللهجشهادت را مشروط به این میداند که که جنگ و پیکار انسان، در راه الله باشد. دانشپژوهان و طلاب علم، وظیفه دارند به تبیین این موضوع بپردازند. و الله، توفیق میدهد.
***
۴- وعَنْ أبي عَبْدِ اللَّهِ جابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِيِّبقال: كُنَّا مَع النَّبِيِّجفي غَزَاة فَقال: «إِنَّ بِالْمَدِينَةِ لَرِجَالاً مَا سِرْتُمْ مَسِيرا، وَلاَ قَطَعْتُمْ وَادِياً إِلاَّ كانُوا مَعكُم حَبَسَهُمُ الْمَرَضُ» وَفِي روايَةٍ: «إِلاَّ شَركُوكُمْ في الأَجْرِ». [روايت مسلم][صحیح مسلم، ش: ۱۹۱۱.]
ترجمه: ابوعبدالله، جابر بن عبدالله انصاریبمیگوید: در یکی از جنگها با رسولاللهجبودیم؛ فرمود: «همانا مردانی در مدینه هستند که شما، هیچ مسیری را نپیمودید و هیچ گردنه و راهی را پشت سر نگذاشتید، مگر آنکه با شما بودند؛ بیماری، آنان را از همراهی با شما بازداشت». و در روایتی آمده است: «مگر آنکه در اجر و پاداش، با شما شریکند».
***
۵- ورواهُ البُخَارِيُّ عَنْ أَنَسٍسقال: رَجَعْنَا مِنْ غَزْوَةِ تَبُوكَ مَعَ النَّبِيِّجفَقَالَ: «إِنَّ أَقْوَامَاً خلْفَنَا بالمدِينةِ مَا سَلَكْنَا شِعْباً وَلاَ وَادِياً إِلاَّ وَهُمْ مَعَنَا، حَبَسَهُمْ الْعُذْرُ». [روایت بخاری][صحیح بخاری، ش: ۲۸۳۹.]
ترجمه: بخاری/از انسسروایت کرده که گفته است: با رسولخداجاز غزوهی تبوک باز میگشتیم که فرمود: «پس از ما، عدهای در مدینه بودند که هیچ دره و راهی را نپیمودیم مگر آنکه با ما بودند؛ عذر، آنان را از همراهی با ما بازداشت».
شرح:
حدیث، بدین معناست که هرگاه انسان نیت کار نیکی کند، ولی به سبب مانعی از انجام آن باز بماند، پاداش نیتش به او میرسد. گفتنیست: زمانی که در حالت عدم عذر بر انجام عملی پایبندی داشته است و سپس از انجام آن ناتوان میشود، از پاداش آن عمل، بهطور کامل برخوردار میگردد؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «إِذَا مَرِضَ الْعَبْدُ أَوْ سَافَرَ كُتِبَ لَهُ مِثْلُ مَا كَانَ يَعْمَلُ صَحِيحًا مُقِيمًا»؛[صحیح بخاری، ش: ۲۹۹۶] یعنی: «هرگاه بندهای بیمار شود و يا به مسافرت برود، پاداش اعمالي كه در زمان صحت و اقامت انجام میداده است، به او میرسد». بنابراین کسی که به هنگام عذر یا بیماری، آرزوی انجام عمل نیکی دارد، در صورتی که به انجام آن عادت داشته و به آن پایبند بوده است، باز هم از پاداش آن بهطور کامل برخوردار میشود. به عنوان مثال: شخصی به ادای نماز جماعت در مسجد عادت داشته، ولی خواب میماند و یا بیماری یا امثال آن، مانع از حضورش در نماز جماعت میشود؛ پاداش نماز جماعت بهطور کامل و بیکم و کاست، به او میرسد. نمونهها و مثالهای فراوانی در این زمینه وجود دارد؛ البته اگر در حالت عادی و زمانی که عذری نداشته، به انجام آن عمل، پایبند نبوده است، در این صورت فقط پاداش نیتی که کرده به او میرسد، نه پاداش آن عمل. دلیلش این است که اصحاب فقیر، نزد رسولاللهجآمدند و گفتند: ای رسولخدا! ثروتمندان همهی پاداشها و نعمتهای جاوید بهشتی را از آنِ خود ساختند. منظورشان، این بود که ثروتمندان با صدقه دادن و آزاد کردن غلامان، از آنها در کسب ثواب و درجههای بلند بهشت، پیشی گرفتهاند. رسولاللهجفرمود: «أَلا أُخبركُمْ بشئٍ إذا فَعلتموه أَدْرَكْتُمْ مَنْ سَبَقَكُمْ، وَلَمْ يُدْرِكْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ مَنْ عَمِلَ مِثْلَ ما عملتم»؛ یعنی: «آيا شما را از عملي باخبر سازم كه اگر انجامش دهيد، به كساني كه از شما پيشي گرفتهاند، میرسید و هیچکس به شما نخواهد رسید، مگر کسی که مانند شما این عمل را انجام دهد؟» و سپس فرمود: «تُسَبِّحُونَ وَتُكَبِّرُونَ وَتَحْمَدُونَ دبرَ كُلِّ صَلاةٍ ثَلاثًا وَثَلاثِينَ». یعنی: «پس از هر نماز، سیوسه بار سبحانالله، سیوسه بار اللهاکبر و سیوسه بار الحمدلله بگویید». پس از مدتی دوباره فقرا نزد رسولاللهجآمدند و گفتند: برادران ثروتمند ما، از عملی که ما انجام میدهیم، باخبر شدهاند و آنها هم مثل ما این عمل را انجام میدهند. رسولاللهجفرمود: «این، لطف و فضل پروردگار است که به هرکس بخواهد، عطا میکند». و الله، دارای فضل بیکران است.
آری! رسولخداجبه آنها نگفت که شما نیز در پاداش صدقه دادن و آزاد کردن غلامان با ثروتمندان، شریک هستید؛ البته در رسیدنِ پاداش نیت خیر به آنان شکی نیست. ثروتمندی اموالش را در راههای خیر انفاق میکند؛ فقیری میگوید: ای کاش من هم ثروتی داشتم و میتوانستم کاری مثل کارِ فلانی انجام دهم! رسولاللهجفرموده است: «این فقیر هم بر اساس نیتی که دارد، به اجر نیتش میرسد و آن دو، در اجر نیت با هم برابرند». ولی پاداش عمل فقط در صورتی برای آن شخص فقیر نوشته میشود که چنانکه در گذشته دارای مال و ثروتی بوده، به انفاق در راه الله عادت داشته است.
در حدیث عبدالله بن جابر و انسش، بدین نکته اشاره شده که هر کس رهسپار جنگ و جهاد در راه الله شود، پاداش مسیری که طی میکند، به او میرسد. از اینرو فرمود: «مَا سِرْتُمْ مَسِيرا، وَلاَ قَطَعْتُمْ وَادِياً ولا شِعبًا إِلاَّ و هُم مَعكُم». الله متعال فرموده است:﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ لَا يُصِيبُهُمۡ ظَمَأٞ وَلَا نَصَبٞ وَلَا مَخۡمَصَةٞ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَطَُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٢٠ وَلَا يُنفِقُونَ نَفَقَةٗ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةٗ وَلَا يَقۡطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمۡ لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٢١﴾[التوبة: ١٢٠، ١٢١]
زیرا هیچ تشنگی، گرسنگی و رنجی در راه الله به آنان نمیرسد و در هیچ مکانی که مایهی خشم کفار میشود، قدم نمیگذارند و بر هیچ دشمنی پیروز نمیشوند، مگر آنکه در برابرش برایشان عمل شایستهای ثبت میگردد. همانا الله، پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند. و هیچ مال کوچک و بزرگی هزینه نمیکنند و هیچ سرزمینی را (بهسوی دشمن) پشت سر نمیگذارند، مگر آنکه برایشان نوشته میشود تا الله، پاداشی بهتر از کردارشان به آنان بدهد.
و همانندِ این، شخصیست که در خانهاش وضوی کاملی میگیرد و سپس بهسوی مسجد میرود؛ و قصدی جز نماز ندارد. به ازای هر گامی که بر میدارد، الله متعال درجهای بر درجاتش میافزاید و گناهی از او را می آمرزد. این، از لطف بیکران الله متعال است که زمینهها و وسایل فراوانی برای انجام اعمال نیک به ما ارزانی داشته و آنچنانکه رسولاللهجفرموده، برای هریک از این نیکیها، اجر و پاداش بسیاری قرار داده است.
***
۶- وَعَنْ أبیيَزِيدَ مَعْنِ بْن يَزِيدَ بْنِ الأَخْنسِش، وَهُوَ وَأَبُوهُ وَجَدّهُ صَحَابِيُّونَ، قَال: كَانَ أبي يَزِيدُ أَخْرَجَ دَنَانِيرَ يَتصَدَّقُ بِهَا فَوَضَعَهَا عِنْدَ رَجُلٍ في الْمَسْجِدِ فَجِئْتُ فَأَخَذْتُهَا فَأَتيْتُهُ بِهَا. فَقال: وَاللَّهِ مَا إِيَّاكَ أَرَدْتُ، فَخَاصمْتُهُ إِلَى رسولاللَّهِجفَقَالَ: «لَكَ مَا نويْتَ يَا يَزِيد، وَلَكَ مَا أَخذْتَ يَا مَعْنُ». [روایت بخاری][صحیح بخاری، ش:۱۴۲۲.]
ترجمه: ابويزيد، معن بن يزيد بن اخنسش- که خودش، پدرش، و پدربزرگش، صحابی بودهاند- میگوید: پدرم، یزیدسچند دینار برای صدقه درآورد و نزد شخصی در مسجد گذاشت تا آن را صدقه دهد. من نزد آن شخص رفتم و آن چند دینار را گرفتم و نزد پدرم بردم. پدرم گفت: «به خدا سوگند که من، این چند دینار را برای تو نگذاشته بودم». پدرم را برای داوری نزد رسولاللهجبردم. رسولاللهجفرمود: «ای یزید! ثواب نیتی که کردهای، به تو میرسد؛ و تو ای معن! آنچه گرفتهای، مالِ توست».
شرح
در این حدیث، داستان معن بن یزید و پدرشبآمده است؛ یزیدسچند دینار برداشت و نزد شخصی در مسجد گذاشت تا آنها را به فقرا بدهد. پسرش، معنسمیرود و آن چند دینار را از آن شخص میگیرد. امکان دارد آن شخص، معن را نمیشناخته و یا نمیدانسته که پسر یزید است. شاید هم از آن جهت دینارها را به معن داده که او را مستحق میدانسته است. خبرش به یزید رسید؛ به پسرش گفت: «من، این دینارها را برای تو نگذاشته بودم». معنسنزد رسولاللهجرفت و ماجرا را بازگو کرد. رسولاللهجفرمود: «ای یزید! ثواب نیتی که کردهای، به تو میرسد؛ و تو ای معن! آنچه گرفتهای، مالِ توست». سخنی که رسولاللهجبه یزیدسگفت (لَكَ مَا نويْتَ)، بیانگر این نکته است که اعمال به نیتها بستگی دارند. و اگر انسان نیت خیر کند، به آن میرسد؛ زیرا یزیدسنمیخواست و اراده نکرده بود که پسرش معنسآن دینارها را برای خود بگیرد؛ ولی معنسکه مستحقش بود، آنها را گرفت و بدین ترتیب دینارها، از آنِ او شد و رسولاللهجنیز به او فرمود: «آنچه گرفتهای، مالِ توست».
این حدیث، بیانگر رابطهی اعمال و نیتهاست و نشان میدهد که هر کس نیت خیری کند، پاداش آن برایش ثبت میشود؛ هرچند نیتش آنگونه که میخواهد، محقق نشود. از این قاعده، نکات زیادی برداشت میشود:
از جمله: علما- که رحمت الله بر آنان باد- گفتهاند: اگر شخصی زکاتش را به کسی بدهد که او را مستحق زکات میپندارد، و بعد برایش مشخص شود که او مستحق زکات نبوده، زکاتش درست است و پرداخت دوبارهی زکات بر عهدهی او نیست؛ زیرا نیتش، این بوده که زکاتش را به مستحق آن بدهد.
همچنین اگر کسی، چیزی را وقف کند؛ مثلا یک خانهی کوچک را، و بگوید: فلان خانهام را وقف کردم و بر خلاف نیتش، خانهی بزرگ را نام ببرد، حکم وقف بر خانهی کوچک که نیت کرده است، جاری میگردد و اشتباه زبانش اعتبار ندارد.
همینطور اگر انسان ناآگاهی که فرق حج و عمره را نمیداند، با مردم حج بگزارد و «لبیک حجًّا»را بر زبان بیاورد و قصدش ادای عمره قبل از حج باشد، نیتش اعتبار دارد و اگر «لبیک حجًّا مع الناس»گفت، به نیتش بستگی دارد و لغزش زبان، اشکالی وارد نمیکند.
و نیز اگر مردی به همسرش بگوید: انتِ طالق (تو رها و آزاد هستی)، و نیت و منظورش از این عبارت، رها از چیزی مانند «بند» باشد، نه رها از نکاح؛ در این صورت طلاق واقع نمیشود و نیت آن شخص، اعتبار دارد.
خلاصه اینکه این حدیث، حاوی نکات و مسایل فقهی مهمیست. و میتوان از آن این نکته را نیز برداشت کرد که صدقه دادن پدر به فرزند نیازمندش، درست است. دلیلش، سخن عبدالله بن مسعودسبه همسرش میباشد. رسولاللهجمردم را به صدقه دادن تشویق کرد. زینب، همسر عبدالله بن مسعودبتصمیم گرفت بخشی از ثروتش را صدقه دهد. عبداللهسکه فقیر بود، به همسرش گفت: «همسر و فرزندت، بیش از هر کسی مستحق صدقهی تو هستند». زینبلگفت: «نه؛ باید از رسولاللهجسؤال کنم». رسولاللهجفرمود: «صَدَقَ عبدُالله، زَوْجُكِ وَوَلَدُكِ أَحَقُّ مَنْ تَصَدَّقْتِ بِهِ عَلَيْهِمْ»؛[بخاری، ش:۱۴۶۲.] یعنی: «عبدالله، راست گفته است؛ شوهر و فرزندت بیش از دیگران مستحق صدقهی تو هستند».
همچنین میتوان از این حدیث، چنین برداشت کرد که انسان میتواند زکاتش را به فرزند خویش بدهد؛ البته به شرط آنکه این کار باعث کوتاهی در سایر وظایفی که دارد، نشود. به عنوان مثال: اگر بهقصد رفع مسؤولیت از خود در قبال نفقهی فرزندش، زکات مال خویش را به او بدهد تا فرزندش از او درخواست نفقه نکند، در این صورت دادن زکات به فرزند درست نیست. ولی اگر فرزندش، بدهکار است و بهطور مثال حادثهای برایش اتفاق افتاده که زیر بار جریمه یا بدهی رفته است، در چنین حالتی پدر میتواند برای پرداخت بدهیهای فرزندش، زکات مال خویش را به او بدهد؛ زیرا واضح است که قصدش، اسقاط نفقهی فرزند از عهدهی خود نمیباشد و فقط میخواهد او را از زیر بار بدهی نجات دهد.
***
۷- وَعَنْ أبي إِسْحَاقَ سعْدِ بْنِ أبیوَقَّاصٍ مَالك بن أُهَيْبِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ زُهرةَ بْنِ كِلابِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ كعْبِ بنِ لُؤىٍّ الْقُرشِيِّ الزُّهَرِيِّس، أَحدِ الْعَشرة الْمَشْهودِ لَهمْ بِالْجَنَّةشقال: «جَاءَنِي رسولُاللهجيَعُودُنِي عَامَ حَجَّةالْوَداعِ مِنْ وَجعٍ اشْتدَّ بِي. فَقُلْت: يا رسُولاللَّهِ إِنِّي قَدْ بلغَ بِي مِن الْوجعِ مَا تَرى، وَأَنَا ذُو مَالٍ وَ لاَيَرثُنِي إِلاَّ ابْنةٌ لِي، أَفأَتصَدَّق بثُلُثَىْ مالِي؟ قَالَ: لا، قُلْت: فالشَّطُر يَارسولَالله؟ فقال: لا، قُلْتُ: فالثُّلُثُ يا رسولاللَّه؟ قال: الثُّلثُ والثُّلُثُ كثِيرٌ أَوْ كَبِيرٌ إِنَّكَ إِنْ تَذرَ وَرثتَك أغنِياءَ خَيْرٌ مِن أَنْ تذرَهُمْ عالَةً يَتكفَّفُونَ النَّاس، وَإِنَّكَ لَنْ تُنفِق نَفَقةً تبْتغِي بِهَا وجْهَ الله إِلاَّ أُجرْتَ عَلَيْهَا حَتَّى ما تَجْعلُ في فیِّ امْرَأَتكَ قَال: فَقلْت: يَا رَسُولَالله أُخَلَّف بَعْدَ أَصْحَابِي؟ قَال: إِنَّك لن تُخَلَّفَ فتعْمَل عَمَلاً تَبْتغِي بِهِ وَجْهَ الله إلاَّ ازْددْتَ بِهِ دَرجةً ورِفعةً ولعَلَّك أَنْ تُخلَّف حَتَى ينْتفعَ بكَ أَقَوامٌ وَيُضَرَّ بك آخرُونَ. اللَّهُمَّ أَمْضِ لأِصْحابي هجْرتَهُم، وَلاَ ترُدَّهُمْ عَلَى أَعْقَابِهم، لَكن الْبائسُ سعْدُ بْنُ خوْلَةَ يرْثى لَهُ رسولُاللهجأَن مَاتَ بمكَّةَ. [متفق عليه][صحیح بخاری، ش: ۱۲۹۵؛ و صحیح مسلم، ش:۱۶۲۸.]
ترجمه: ابواسحاق، سعد بن ابیوقاص، مالك بن أُهَيْبِ بْن عبد مناف بن زُهره بن كِلاب بن مُرَّه بن كعب بن لُؤىّ قریشي زُهَريس- یکی از عشرهی مبشره (ده نفری که به آنان نوید بهشت داده شد)- میگويد: سال حج وداع بهشدت بيمار شدم. رسولاللهج به عيادتم آمد. عرض كردم: ای رسولخدا! همينطور كه میبینید، بهشدت بيمارم؛ من، ثروت زيادي دارم و جز تنها دخترم، وارث ديگري ندارم. آيا میتوانم دوسوم ثروتم را صدقه دهم؟ رسولاللهجفرمود: «خير». گفتم: نصف ثروتم را چهطور؟ فرمود: «خير». گفتم: آیا یکسوم آن را بدهم؟ فرمود: «يكسومش را صدقه بده؛ گرچه اين هم زياد است». و ادامه داد: «اگر وارثانت را پس از خود، بینياز ترك گویی، بهتر است از اينكه آنها را فقير و نیازمند رها كني تا دست گدايي پيش اين و آن دراز كنند. و هرچه برای خشنودي الله انفاق كني، پاداش آن را خواهی یافت؛ حتي لقمهایکه در دهان همسرت میگذاری». عرض كردم: ای رسولخدا! آيا من پس از (بازگشت) دوستانم (به مدینه، در مکه) میمانم (و در مکه میمیرم و بدینسان فضیلت مهاجر بودن را از دست میدهم؟) رسولالله جفرمود: «تو، (در مکه) نمیمانی؛ بلکه زنده میمانی و اعمالي بهقصد دیدار الله انجام میدهي که موجب رفع درجات تو میگردد؛ تو زنده میمانی و گروهي از تو نفع میبرند و گروهي ديگر (مشركان و كافران) زیان میبینند. پروردگارا! هجرت يارانم را کامل بگردان و از آنان بپذير و آنها را به كفر و گمراهی برنگردان؛ اما بيچاره سعد بن خوله...». رسولاللهجبا اين جمله، برای سعد بن خولهساظهار تأسف كرد؛ زيرا او در مكه درگذشت.[ابنهشام میگوید: سعد بن خولهسابتدا به حبشه هجرت کرد و سپس به مدینه؛ و از فضیلت دو هجرت برخوردار شد و در «بدر» حضور یافت و در حجۀالوداع در مکهی مکرمه درگذشت. [پایان سخن ابن هشام]. گفتنیست: صحیح، همین است که ابنهشام گفته است؛ رسولاللجاز آن جهت دربارهی مرگ سعد بن خولهساظهار تأسف کرد كه وي در مکه درگذشت و کسانی چون ابنمزین و عیسی بن دینار و... که گفتهاند: اظهار تأسف پیامبرجبرای سعدس، بدین سبب بوده که او هجرت نکرده است، اشتباه کردهاند. بخاری/، به حضور وی در بدر تصریح کرده و ابنبکیر از لیث نقل کرده که سعدسدر حجۀالوداع درگذشته است. از اظهار تأسف پیامبرجبر مرگ سعد بن خولهسدر مکه، چنین برداشت میشود که مردن در مکه، بر هجرت مهاجران تأثیر داشته و امری منفی بهشمار میرفته است و این، همان مسألهای بود که سعد بن ابیوقاصسرا نگران کرده بود. [مترجم]
شرح:
مؤلف/روایت سعد بن ابیوقاصسرا آورده که در مکه بهشدت بیمار شده بود و پیامبرجبه عیادتش رفت. سعد بن ابیوقاصساز مهاجرانیست که مکه را بهخاطر اللهﻷترک گفتند و به مدینه هجرت کردند. عیادت بیماران، عادت رسولاللهجبود؛ همانطور که عادت داشت هر از چند گاهی به دیدن آنها برود؛ زیرا رسولاللهجبه عنوان پیشوای مردم، در اخلاق و منشِ نیک از همهی آنها بهتر بود. پیامبرجبه عیادت سعدسرفت. سعدسعرض كرد: «همينطور كه میبینید بهشدت بيمارم». چون به بیماری سختی مبتلا شده بود. و ادامه داد: «من، ثروت زيادي دارم و جز تنها دخترم، وارث ديگري ندارم. آيا میتوانم دوسوم ثروتم را صدقه دهم؟» رسولاللهجفرمود: «خير». گفت: «نصف ثروتم را چطور»؟ فرمود: «خير». گفت: «آیا یکسوم آن را بدهم؟» فرمود: «يكسومش را صدقه بده؛ گرچه اين هم زياد است».
سعدسدر آن هنگام بهاندازهای بیمار بود که اطرافیانش فکر میکردند خواهد مرد؛ از اینرو رسولاللهجاجازه نداد بیش از یکسوم اموالش را صدقه دهد؛ زیرا برای کسی که در آستانهی مرگ یا در بیماری وفاتش بهسر میبرد، جایز نیست که بیش از یکسوم امواش را صدقه دهد. چراکه حق دیگران (وارثان) به مالش تعلق گرفته است. البته انسان، در حالت تندرستی و یا در یک بیماری عادی که نگرانکننده و منجر به مرگ نیست، میتواند یکسوم، نصف، دوسوم و حتی همهی مالش را صدقه دهد و اشکالی ندارد؛ ولی باید دانست که صدقه دادن همهی مال، خوب نیست؛ مگر آنکه چیزی داشته باشد که با وجودِ آن، نیازمند مردم نشود. آری؛ رسولاللهجسعد بن ابیوقاصسرا از صدقه دادن بیش از یکسوم اموالش منع کرد و فرمود: «يكسومش را صدقه بده؛ گرچه اين هم زياد است».
این فرمودهی رسول اللهجنشان میدهد که اگر انسان کمتر از یکسوم اموالش را صدقه دهد، بهتر و افضل میباشد. از اینرو ابنعباسبگفته است: «ای کاش مردم به جای یکسوم اموالشان، یکچهارمش را صدقه دهند»؛ چراکه رسولاللهجفرموده است: «يكسوم؛ گرچه اين هم زياد است».
ابوبکر صدیقسگفته است: «همان چیزی را میپسندم که الله برای خود پسندیده است». یعنی یکپنجم (خمس)»؛ و از اینرو ابوبکرسیکپنجم اموالش را صدقه داد. اینکه امروز برخی از مردم را میبینیم که یکسوم اموالشان را میدهند، اگرچه جایز است، خلاف اولی است و فضیلت در آنست که کمتر از یکسوم، یعنی یکچهارم یا یکپنجم باشد.
فقها رحمهمالله گفتهاند: «بهتر و افضل، آنست که بهپیروی از ابوبکر صدیقس، به یکپنجم اموال وصیت شود».
سپس رسولاللهجفرمود: «اگر وارثانت را پس از خود، بینياز ترك گویی، بهتر است از اينكه آنها را فقير و نیازمند رها كني تا دست گدايي پيش اين و آن دراز كنند»؛ یعنی اگر مال و ثروتی از خود بگذاری و از صدقه دادن همه یا بیشتر آن صرف نظر کنی و بدینسان وارثانت را پس از خود، بینیاز بگردانی، بهتر از است از اینکه آنها را فقير و نیازمند رها كني تا دست گدايي پيش اين و آن دراز كنند. و این، نشان میدهد که اگر انسان، پس از مرگش مالی برای وارثانش از خود بگذارد، برایش بهتر است. در این میان نباید چنین پنداشت که انسان، در میراثی که برای وارثانش بهجا میگذارد- آنهم بهاجبار و بر اساس روال عادی زندگی بشر که میمیرد و اموالی از او میماند- مأجور نیست و پاداشی نمییابد. خیر؛ بلکه مأجور است. و از سخن رسولاللهجنیز همین برداشت میشود که اگر اموالی برای وارثانت که نزدیکان تو هستند، بگذاری تا از آن نفع ببرند، بهتر است از اینکه اموالت را به کسانی که نسبتی با تو ندارند، صدقه دهی. میدانید که صدقه دادن به نزدیکان از صدقه دادن به بیگانگان و کسانی که نسبتی با انسان ندارند، بهتر و افضل است. چون علاوه بر پاداش صدقه، اجرِ رعایت پیوند خویشاوندی را نیز با خود دارد.
رسولاللهجبه سعدسفرمود: «و هرچه در طلب دیدن چهرهی الله انفاق كني، پاداش آن را خواهی یافت؛ حتي لقمهایکه در دهان همسرت میگذاری»؛ یعنی: هر درهم و دینار، لباس، فرش و غذایی که بهرضای الله و بهقصد دیدن او انفاق میکنی، پاداش آن را خواهی یافت.
نکتهی مورد نظر، اینجاست که فرمود: «تَبْتغِي بِهِ وَجْهَ الله»؛ یعنی: بهقصد ورود به بهشت و دیدن اللهﻷ. آری! بهشتیان- که الله، همهی ما را بهشتی بگرداند- اللهأرا میبینند و با چشمانشان، واضح و آشکار به او مینگرند؛ همانطور که خورشیدِ آسمان صاف و ماه شب چهاردهم را مشاهده میکنند؛ یعنی او را بهدرستی و بدون هیچ شک و تردیدی میبینند.
رسولاللهجبه سعد فرمود: «و هرچه در طلب دیدن چهرهی الله انفاق كني، پاداش آن را خواهی یافت؛ حتي لقمهایکه در دهان همسرت میگذاری»؛ یعنی لقمهای که بهرضای الله و در طلب دیدارش، در دهان همسرت میگذاری، تو را سزاوار اجر و پاداش الهی میگرداند. و همینطور نفقهای که به فرزندانت میدهی یا به پدر و مادرت و حتی به خودت، اگر بهرضای الله و به نیت رسیدن به لقای او باشد، ثواب و پاداش الهی را به دنبال دارد.
سعدساز رسولاللهجپرسید: پس از رفتن دوستانم، در مکه میمانم و همینجا میمیرم؟ رسولاللهجبه او خبر داد که در مکه نمیماند؛ بلکه مژدهاش داد که اگر زنده بماند و اعمالی بهقصد دیدار الله انجام دهد، موجب رفع درجاتش میگردد. مفهوم سخن رسولاللهجبه سعدس، این بود که حتی اگر در مکه بماند و اعمالی در طلب دیدار الله انجام دهد، نتیجهاش، رفع درجاتش خواهد بود و الله، درجه و مقامش را در بهشت، بالا خواهد برد. سپس فرمود: «ولعَلَّك أَنْ تُخلَّف». اینجا واژهی «تُخلَّف»، تکرار شده و مفهوم دیگری دارد؛ یعنی: تو زنده میمانی. همینطور هم شد و سعدسعمری طولانی نمود. برخی از علما گفتهاند: سعدسدارای هفده پسر و دوازده دختر شد؛ اگرچه در زمان بیماریاش در مکه، فقط یک دختر داشت؛ ولی عمر زیادی کرد و خداوند، فرزندان زیادی به او داد. رسولاللهجبه سعدسنوید داد که: «حَتَى ينْتفعَ بكَ أَقَوامٌ وَيُضَرَّ بك آخرُونَ»؛ یعنی: «و گروهي از تو نفع میبرند و گروهي ديگر (مشركان و كافران) زیان میبینند». آری! سعدسزنده ماند و نقش بهسزایی در فتوحات اسلامی داشت؛ بدینسان مسلمانان از فتوحات بزرگ او نفع بردند و کافران، زیان دیدند.
رسولاللهجدعا نمود: «اللَّهُمَّ أَمْضِ لأِصْحابي هجْرتَهُم»و بدینسان از اللهﻷدرخواست کرد که هجرت یارانش را ثابت و مقبول بگرداند. درخواست رسولاللهجشامل دو بخش بود:
۱- از الله درخواست کرد که یارانش را بر ایمانشان ثابتقدم و استوار بدارد؛ زیرا پایداری انسان بر ایمان، یعنی پایداری بر هجرت.
۲- دعا کرد که هیچیک از یارانش، پس از هجرت از مکه بهخاطر الله و پیامبر، دوباره به مکه بازنگردد؛ چراکه وقتی انسان صدقهای بدهد، حق بازپس گرفتن آن را ندارد؛ هجرت نیز همینگونه است. یعنی اگر انسان به خاطر الله و پیامبرش سرزمینی را ترک کند، حق بازگشت به آن را ندارد. البته این حکم، شامل همهی چیزهایی میشود که انسان برای الله ترک میکند. خیلی از مردم توفیق یافتهاند بهخاطر الله و پرهیز از بدیهای تلویزیون، آن را از زندگی خود خارج کنند. برخی از آنان میپرسند: آیا درست است که دوباره تلویزیون را به زندگی خود بازگردانیم؟ میگوییم: خیر. پس از آنکه آن را برای الله از زندگی خود بیرون کردهاید، دوباره آن را به زندگی خود بازنگردانید؛ زیرا وقتی انسان، چیزی را برای الله ترک میکند، نباید دوباره به سویش بازگردد. از اینرو رسولاللهجاز پروردگارش درخواست کرد که هجرت یارانش را ثابت و مقبول بگرداند.
رسولاللهجدر بخشی از دعایش چنین گفت: «وَلاَ ترُدَّهُمْ عَلَى أَعْقَابِهم»؛ یعنی: «و آنها را به كفر و گمراهی برنگردان». آری! کفر، یعنی بازگشت به گذشته و عقبماندگی؛ و ایمان، یعنی پیشرفت. بر عکس مفهومی که امروزه از زبان افراد ملحد و گمراه میشنویم که اسلام را به ارتجاع و عقبماندگی متهم میکنند و میگویند: پیشرفت ، یعنی اینکه انسان، دست از اسلام بکشد و بیدین شود. از نگاهِ اینها، کفر و ایمان، و اطاعت و نافرمانی، تفاوتی با هم ندارند.
از جمله نکات ارزشمندی که از این حدیث برداشت میشود، این است که عیادت بیماران، رهنمود رسولخداجاست؛ چنانکه رسولاللهجبه عیادت سعدسرفت. در عیادت بیمار، فوایدی برای عیادتکننده و فوایدی نیز برای بیمار وجود دارد. عیادتکننده، در حقیقت، حق برادر مسلمانش را ادا میکند؛ زیرا این، حق برادر مسلمان توست که وقتی بیمار شد، به عیادتش بروی. وقتی انسان به عیادت بیمار میرود، گویا در حال چیدن میوههای بهشتیست. انسان، با عیادت بیمار نعمت سلامتی و عافیت را به یاد میآورد؛ زیرا با مشاهدهی بیمار و رنج و بیماری او، بیشتر قدر سلامتی و تندرستی خود را که نعمتی الهیست، درمییابد.
عیادت بیمار، باعث گسترش مهر و محبت میگردد؛ بیمار، این لطف برادر مسلمانش را از یاد نمیبرد و وقتی به یاد محبتش میافتد، از صمیم قلب دوستش میدارد. به همین خاطر وقتی به دیدن بیماری میروی، پس از آنکه بهبود مییابد، هنگامی که تو را ملاقات میکند، تشکر مینماید و خود، میبینی که چقدر خوشحال شده است.
عیادت باعث خوشحالی بیمار میشود و به او روحیه میدهد و رنج و درد بیماری را از میان میبرد. عیادتکننده، میتواند بیمار را به توبه و استغفار و دیگر نیکیها سفارش نماید؛ از اینرو عیادتکننده باید به بیمار روحیه دهد و سخنانی از اینقبیل به او بگوید که ماشاءالله امروز، حال و وضع خوبی داری. و لازم نیست که با او بهگونهای سخن بگوید که سخنانش، گویای بهبود وضعیت جسمانی وی باشد؛ زیرا شاید وضعیت جسمانی بیمار نسبت به دیروز، بدتر شده باشد. از اینرو بهتر است بگوید: ماشاءالله وضعیت خوبی داری؛ چراکه در حقیقت، همهی اوضاع و احوال مؤمن، برای او خوبست؛ اگر ناخوشی و رنجی به او برسد، صبر میکند و این، برایش خوب است؛ و اگر خوشی و نعمتی به او برسد، شکر مینماید، و این، برای او خوب است.
اجل هر کسی، مشخص و قطعیست؛ اگر بیماریاش، سرآمدِ عمر او باشد، بهطور قطع بیآنکه لحظهای پس و پیش شود، میمیرد و اگر اجلش نرسیده باشد، زنده میماند و به زندگیاش ادامه میدهد. عیادتکننده، باید بیمار را به توبه و انابت بهسوی الله سفارش کند؛ البته نه بهطور مستقیم و بهگونهای که باعث رنجش خاطر و نگرانی بیمار شود و با خود بگوید: اگر بیماریام خطرناک نبود، مرا به توبه سفارش نمیکرد. خوبست برای بیمار از آیهها و احادیثی بگوید که در آن، توبهکنندگان ستوده شدهاند و همینطور باید بیمار را به وصیت کردن، سفارش نماید؛ نه اینکه به او بگوید: وصیتت را بگو که زیاد، زنده نخواهی ماند. بلکه داستانهایی در این زمینه برایش تعریف کند.
علما گفتهاند: اگر چنین بهنظر میرسید که بیمار، دوست دارد عیادتکننده، چیزی بر او بخواند، پس، از اوراد و عباراتی که از رسولاللهجروایت شده، بخواند و بر او دم کند؛ مثل: «أَذْهِبِ الْبَاسَ رَبَّ النَّاسِ، اشْفِ أَنْتَ الشَّافِي، لا شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ، شِفَاءً لا يُغَادِرُ سَقَمًا»؛[صحیح بخاری، ش:۵۷۴۲ و۵۷۵۰؛ مسلم، ش:۲۱۹۱.] يعني: «ای پروردگار مردم! بيماریاش را برطرف کن و آنچنان بهبودی و شفايي عنايت بفرما كه هيچ بيماریای باقي نگذارد. چرا كه تو، شفادهندهای و هيچ شفايي، جز شفای تو وجود ندارد». یا این دعا: «ربنا اللّه الذي في السماء تقدس اسمك أمرك في السماء والأرض كما رحمتك في السماء فاجعل رحمتك في الأرض اغفر لنا حُوبَنا وخطايانا أنت رب الطيبين أنزل رحمة من رحمتك وشفاء من شفائك على هذا الوجع فيبرأ»؛[خیلی ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش:۵۴۲۲ از آلبانی/)] یعنی: «ای پروردگارمان! ای الله که در آسمان هستی! نامت از هر عیبی پاک است و فرمانت در آسمان و زمین، جاری؛ همانطور که رحمتت در آسمان است، رحمت خاص خویش را در زمین (شامل مؤمنان) بگردان؛ تو، پروردگار پاکان هستی. گناهان و خطاهای ما را بیامرز؛ از رحمت گستردهات، رحمتی خاص و نیز شفای خود را بر این بیمار نازل بفرما». بدین ترتیب بیمار بهبود مییابد. یا سورهی فاتحه را بر بیمار بخواند؛ زیرا سورهی فاتحه بر بیماران، مارگزیدهها و عقربگزیدهها و امثالشان خوانده و دم میشود.
باید توجه داشت که وقتی بیمار، دوست دارد دعایی بخوانند و بر او دم کنند، پیش از آنکه خواستهاش را بگوید و از عیادتکننده چنین درخواستی نماید، عیادتکننده، خود بر او دم کند؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «رأيتُ مع أمّتی سَبْعِينَ أَلْفًا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ ولاعَذابٍ»؛ یعنی: «با امتم هفتادهزار نفر را دیدم که بدون هیچ حساب و عذابی، وارد بهشت میشوند». و فرمود: «هُمُ الَّذِينَ لا يَسْتَرْقُونَ، وَلا يَتَطَيَّرُونَ، وَلا يَكْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»؛[صحیح بخاری، ش: (۵۷۰۵، ۶۴۷۲)؛ و مسلم، ش: ۲۱۸] یعنی: «آنها، كساني هستند كه درخواست تعويذ (دم) نمیکنند، فال نمیگيرند، (و هنگامی که بیمار میشوند، از کسی) نمیخواهند که آنها را داغ کند و بر پروردگارشان توكل مینمايند».
اگر هنگام عیادت بیمار، دریافتید که دوست دارد زمان زیادی نزدش بمانید، این کار را بکنید؛ بدینسان خوشحالش کرده و کار نیکی انجام دادهاید که ثواب دارد. چه بسا این کار که باعث خوشحالی او میشود، زمینهای برای بهبودش گردد؛ زیرا شادمانی و داشتن روحیهی خوب، تأثیر بهسزایی در بهبود و رفع بیماریها دارد. پس نزدش بمان تا آنکه احساس کنی خسته شده است؛ ولی اگر فهمیدی که بیمار به زحمت میافتد و دوست ندارد نزدش بمانی و میخواهد با خانوادهاش باشد، به عیادتی کوتاه در حد احوالپرسی بسنده کن.
از حدیث سعد بن ابیوقاصسبه شرعی بودن عیادتِ بیمار پی میبریم. همچنین عظمت اخلاق رسولاللهجرا درمییابیم. اللهأمیفرماید:﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ ١ مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ ٢ وَإِنَّ لَكَ لَأَجۡرًا غَيۡرَ مَمۡنُونٖ ٣ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾[القلم: ١، ٤]
نون؛ سوگند به قلم و آنچه مینویسند که تو به فضل پروردگارت دیوانه نیستی. و بهراستی تو، پاداش بیپایانی داری. و بیگمان تو، بر اخلاق بزرگی قرار داری.
آری! رسولاللهجدر اخلاق و منش، سرآمد و نمونهی همهی انسانها و خلایق است؛ از اینرو به عیادت و دیدن یارانش میرفت و به آنها سلام میکرد؛ حتی به بچههای کمسن و سال سلام مینمود. درود و سلام الله بر او باد.
دیگر نکتهای که میتوانیم از حدیث سعدسبرداشت کنیم، این است که باید در کارها با صاحبنظران و افراد آگاه مشورت کنیم. چنانکه سعدسهنگامی که تصمیم گرفت مالش را صدقه دهد، با رسولخداجمشورت کرد و رسولاللهجنیز او را راهنمایی فرمود. آری! باید در هر کاری با اهل علم و صاحبنظران مشورت نمود؛ در مسایل دینی با علما؛ زیرا به مسایل دینی آگاهند؛ و همینطور در خرید خانه با کارشناسان معاملاتی و در خرید خودرو با مهندسان مکانیک و کارشناسان خودرو و به همین منوال باید در هر امری، با کارشناس آن مشورت کنیم. میگویند: «کسی که مشورت کند، زیان نمیبیند و کسی که استخاره نماید، پشیمان نمیشود». هیچ انسانی نباید خود را کامل و بیعیب بپندارد و کسی که ادعای کمال میکند، بسیار ناقص است؛ از اینرو تأکید میکنم که به هیچ عنوان نباید در مسایل مهم، بهویژه در مسایل عمومی که به امت مربوط است، خودسری کنیم. گاهی انسان از روی احساس و عاطفه تصمیم به انجام کاری میگیرد که در اصل خود درست است؛ ولی بر اساس موقعیت و شرایط زمانی و مکانی، پرداختن به آن و سخن گفتن از آن درست نیست. رسولاللهجبا آنکه دوست داشت خانهی کعبه را بر همان پایههایی تجدید بنا کند که ابراهیم÷بنا نهاده بود، ولی از ترس فتنه، این کار را نکرد و به عايشهلفرمود: «لَوْلا أنَّ قومكِ حِدیثو عَهْدٍ بکفرٍ لَبنیتُ الکعْبَةَ علی قواعد إبراهیمَ ولجعلتُ لَهَا بابَیْنِ، بابًا یَدْخُلُ مِنْهُ النَّاسُ وَبابًا یَخْرُجُون مِنْهُ»؛[صحیح مسلم، ش:۱۳۳۳] یعنی: «اگر قومت (قریش) تازهمسلمان نبودند، کعبه را مطابق بنای ابراهیم، بازسازی میکردم و دو درب برای آن قرار میدادم؛ یک درب برای ورود مردم و دیگری برای خروج آنها». رسولاللهجمیخواست شرایطی فراهم کند که مردم بتوانند وارد خانهی اللهﻷشوند؛ ولی به خاطر مصلحت و ترس از فتنه، این کار را نکرد.
فراتر از این، ممنوعیت دشنام دادن به معبودان باطلِ مشرکان است که هرچند دشنام دادن به معبودان باطل، امر پسندیدهایست، ولی از آنجا که ممکن است به دشنامگویی مشرکان به الله، یگانه معبود برحق منجر شود، از این کار نهی شده است. اللهﻷمیفرماید:﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٠٨﴾[الأنعام: ١٠٨]
به معبودان کسانی که غیر الله را عبادت می-کنند، دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی به الله ناسزا خواهند گفت. اینچنین اعمال هر گروهی را در نظرشان آراستیم و آنگاه به سوی پروردگارشان باز میگردند و آنان را از کردارشان آگاه میسازد.
باید دانست که ممکن است درونمایه و اصلِ کاری، درست باشد، ولی با این حال حکیمانه، عاقلانه و درست نیست که همیشه و همه جا مطرح و پیگیری شود؛ از اینرو سزاوار است که انسان، قبل از انجام هر کار مهمی، با افراد آگاه، صاحبنظر و خیرخواه مشورت و نظرخواهی کند تا به دلیل قانعکنندهای برای انجام آن کار برسد. اللهأبه برگزیدهترین، داناترین و کاملترین آفریدهی خویش، محمد مصطفیجفرموده است:﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ … ﴾[آل عمران: ١٥٩]
... پس آنان را ببخش و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنها مشورت نما و چون تصمیمت را گرفتی، بر الله توکل کن.
آری! رسولاللهجخردمندترین، آگاهترین و برگزیدهترین آفریدهی الله چنین فرمانی مییابد. گاه انسان، احساساتی میشود و میگوید که این کار، به خاطر خداست و من، آن را انجام خواهم داد؛ سخن حق را خواهم گفت و در راه الله و بهخاطر او از هیچ سرزنشی نمیترسم. بله؛ با وجود چنین احساسی، کاری میکند که عواقب ناگوار و وخیمی دارد. غالبا کسانی که از روی عاطفه و بدون در نظر گرفتن عواقب و پیآمدها، و نیز بدون بررسی دقیق ابعاد مختلف، کاری میکنند، مشکلات و پیآمدهای ناگواری به وجود میآورند؛ هرچند ممکن است نیت خوبی داشته باشند، ولی در عمل و نحوهی رفتار مشکل دارند. واضح است که حُسن نیت، بهتنهایی کافی نیست و رویکرد نیز باید درست باشد. بعضیها، نیت خوبی دارند، اما از رویکرد مناسبی برخوردار نیستند و در پارهای از موارد نیز سوء نیت دارند. غالباً کسانی که دارای سوء نیتاند، رویکرد و رفتارشان نیز نامناسب است؛ ولی سعی میکنند برای رسیدن به نیت سوء خویش، رویکرد درستی داشته باشند.
انسان ممکن است به حُسن نیتش ستوده شود؛ هیچکس را بهخاطر سوء رفتارش نمیستایند، مگر آنکه به خوب بودن و نیکمنشی شناخته شده باشد؛ در این صورت باید عذرش را پذیرفت و دربارهاش گمان نیک داشت. البته نباید رفتارهای خلافِ حکمتِ آدمهای خوب را دستآویزی برای سرزنش آنها قرار دهیم؛ بلکه باید آنان را معذور بدانیم، خیرخواهشان باشیم و آنها را به راه درست رهنمون شویم و با سخنان سنجیده و محترمانه به آنان بفهمانیم که گفتار یا کردارشان، اگرچه در نوع خود درست است، ولی همیشه و همهجا درست نیست.
بههر حال حدیث سعد بن ابیوقاصساشارهایست به اینکه انسان باید با افراد آگاهتر از خود مشورت کند. همچنین باید برای مشورت و نظرخواهی، بدون حاشیهروی و بهصراحت، حقیقت امر را بیان کند و موضوع را بهطور دقیق، همانگونه که هست، مطرح نماید تا مشاور به کنهِ موضوع پی ببرد و نظرش را بر حقیقت و اصل موضوع، استوار سازد. چنانکه سعدسموضوع را بهدرستی و بدون هیچ ابهامی با رسولاللهجدر میان نهاد و گفت: «من، ثروت زيادي دارم و جز تنها دخترم، وارث ديگري ندارم».
سعدسبا بیان این موضوع که «ثروت زیادی دارم»، سبب و چرایی تصمیمش را برای بذل و بخشش اموالش بیان نمود و گفت: «تنها وارثی که دارم، دختر من است». گویا بدین نکته اشاره کرد که چون فقط یک وارث دارد، مانعی ندارد که بیشتر اموالش را صدقه دهد.
مشاور نیز باید خداترس باشد و در مشورتی که ارائه میدهد، تقوای الهی را پیشه سازد و در نظردهی و ارائهی مشورت، احساساتی و عاطفی عمل نکند؛ زیرا برخی از مردم وقتی به رغبت و میل مشورتگیرنده پی میبرند، مطابق میل او نظر میدهند. گویا منِ مشاور، دوست دارم مطابق میل مشورتگیرنده نظر دهم. این، اشتباهی بزرگ، و بلکه خیانت است. هنگامی که با شما مشورت میکنند و از شما نظر میخواهند، باید مطابق حق و بهدرستی نظر دهید و چیزی بگویید که آن را درست میدانید. مهم نیست که نظر شما، آنها را راضی کند یا نکند؛ اگر شما نظری را بگویید که آن را درست میپندارید، امانت را ادا نموده و بهوظیفهی خود، درست عمل کردهاید. خواه به مشورت شما عمل کنند و چه عمل نکنند؛ در هر صورت، شما کار درست را کردهاید.
وقتی سعدسسؤالش را با رسولاللهجدر میان گذاشت، رسولاللهجبه او فرمود: «نه». و این، بدین معناست که گفتن «نه» هیچ اشکالی ندارد. رسولاللهجو یارانش، «نه» میگفتند و هیچ اشکالی در آن نمیدیدند.
در مسیری، شتر جابرسسرکش شده بود و راه نمیرفت. رسولاللهجبه جابرسرسید! مگر رسولاللهجپیشاپیش همسفرانش حرکت نمیکرد؟ خیر. رسولاللهجکه پیشوای امتش بود، پشت سر همراهانش حرکت میکرد تا اگر کسی به چیزی نیاز داشته باشد، کمکش کند. ببینید پیامبرجچه همه تواضع داشته و چه همه به یارانش رسیدگی میکرده است. آری! پیامبرجبه جابرسرسید و شتر سرکش جابرسرا زد تا او را وادار به رفتن کند و برای جابر دعا کرد و گفت: «این شتر را به من بفروش». جابرسگفت: «نه».
آری! به رسولاللهجگفت: «نه». و رسولاللهجنیز پاسخ منفی جابرسرا ناپسند ندانست. بهکار بردن کلمهی «نه» در پاسخ دیگران، بیادبی بهشمار نمیرود. بسیاری از مردم از گفتن «نه» خودداری میکنند و به جایش، میگویند: «سلامت باشی». درخواست سلامتی برای دیگران، خوب است؛ ولی گفتن «نه»، عیبی ندارد.
برای بیماری که در بیماری وفات خویش بهسر میبرد، جایز نیست که بیش از یکسوم اموالش را ببخشد؛ مگر آنکه وارثانش اجازه دهند؛ زیرا حق وارثان به این مال تعلق گرفته است و وقتی سعدسبیمار شد، رسولاللهجبه او اجازه داد که فقط یکسوم اموالش را ببخشد و این مقدار را هم زیاد دانست. این، دلیلیست بر اینکه بهتر است مقدار بخشش، کمتر از یکسوم اموال باشد. چنانکه پیشتر سخن ابنعباسسدر این باره بیان شد.
برای بیماری که در آستانهی مرگ قرار دارد، جایز نیست که بیش از یکسوم مالش را بخشش نماید؛ نه برای صدقه، نه برای مساجد و نه به عنوان هدیه و بخشش به دیگران؛ زیرا رسولاللهجسعدسرا از صدقه دادن بیش از یکسوم اموالش منع نمود. وصیت نیز مانند بخشش است و جایز نیست که کسی به بخشش بیش از یکسوم اموالش پس از مرگ خویش، وصیت نماید. در رابطه با وصیت، بهتر است به یکپنجم مالش وصیت کند؛ مانند ابوبکر صدیقسکه پیشتر گفتم.
اگر انسان ثروت زیادی نداشته باشد و وارثانش فقیر باشند، در این صورت بهتر است که آن شخص، چیزی از مالش را نبخشد؛ نه کم و نه زیاد؛ زیرا رسول اللهجفرموده است: «اگر وارثانت را پس از خود، بینياز ترك گویی، بهتر است از اينكه آنها را فقير و نیازمند رها كني». بر خلاف پندار برخی از عوام و تودهی مردم که گمان میکنند حتماً باید به بخشش بخشی از اموالشان وصیت نمایند؛ این، پندار نادرستیست. انسانی که مال و ثروتش، اندک است و وارثان فقیری دارد، بهتر است که به بخشش اموالش وصیت نکند. برخی از مردم چنین میپندارند که اگر وصیتی نکنند، هیچ اجر و پاداشی نخواهند داشت؛ چنین نیست. بلکه اگر انسان پس از خود، مالی برای وارثانش بگذارد، سزاوار ثواب است؛ هرچند بهاجبار و مطابق روال عادی زندگی بشر باشد که اموالش به وارثانش میرسد. ولی اگر بهقصد عمل به رهنمود رسولاللهجباشد، بهطور قطع اجر و ثواب بیشتری خواهد داشت از اینکه به بخشش بخشی از اموالش، وصیت کند. دلیلش، همان سخنیست که رسولاللهجبه سعدسفرمود و در چند سطر قبل، به آن اشاره شد.
از حدیث سعدسچنین میفهمیم که صحابهی مهاجرشاز اینکه در مکه بمیرند، نگران بودهاند؛ زیرا سعدساز رسولاللهجپرسید: «آیا در مکه میمانم؟» مفهوم سخنش، این بود که دوست ندارم در مکه بمیرم؛ چراکه او مکه را به خاطر الله و پیامبرش ترک گفته بود.
در این حدیث یکی از معجزههای رسولاللهجنیز نمایان میشود؛ چنانکه به سعدسفرمود: «تو، (در مکه) نمیمانی؛ بلکه امید است زنده بمانی و گروهي از تو نفع ببرند و گروهي ديگر (مشركان و كافران) زیان ببینند». همینطور شد و سعدستا خلافت معاویهسزنده ماند.
این، از معجزههای رسولاللهجبود که دربارهی آینده خبری میداد که مطابق خبرش، اتفاق میافتاد. اگرچه رسولاللهجدر اینباره بهطور قطعی از زنده ماندن سعدسخبر نداد؛ ولی فرمود: «امید است که زنده بمانی...». و سعد، مطابق توقع رسولاللهجسالها پس از آن، زنده ماند.
از فرمودهی رسولاللهجچنین برمیآید که هرکس عملی بهرضای الله انجام دهد، بر درجات او افزوده میشود؛ هرچند در جایی باشد که ماندن در آنجا برای او درست نیست؛ زیرا مهم، درست بودن عمل است.
بر همین اساس قول راجح علما، دربارهی شخصی که در زمین غصبی نماز میگزارد، این است که نمازش درست است؛ زیرا نهی، مربوط به غصب است، نه نماز. اگرچه غصبکننده، به سبب ماندنش در زمین غصبی گنهکار میباشد. آری! اگر در روایت میآمد که رسولاللهجاز نمازخواندن در زمین غصبی منع کرده است، در این صورت، اگر در زمین غصبی نماز میخواندی، نمازت باطل بود. ولی چنین روایتی وجود ندارد. البته نمازی که در قبرستان خوانده شود، باطل است؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «الأَرْضُ كُلُّهَا مَسْجِدٌ إلا الْمَقْبَرَةَ وَالْحَمَّامَ»؛[صحیح لغیره: ترمذی(۳۱۸)، ابنماجۀ (۵۴۵)؛ و ابویعلی در مسندش(۱۳۵۰)؛ ابنمنذر در الأوسط (۷۵۸) از طریق عمرو بن یحیی از پدرش از ابوسعید خدریسبهصورت مرفوع. در این روایت، دربارهی عمرو، اختلاف است، و حماد بن سلمۀ و دراوردی و عبدالواحد، آن را از او موصولا روایت کردهاند و نیز ثوری به صورت مرسل و بدون ذکر ابوسعید. ترمذی، در العلل الکبیر (۱۱۳) مرسل را ترجیح داده و نیز دارقطنی در علل خود و همینطور، بیهقی؛ ولی شواهدی دارد که حافظ در التلخیص (۴۳۳) ذکر کرده است] یعنی«همه جای زمین، محل نماز است، جز قبرستان و حمام». البته نماز جنازه، مستثناست و خواندن آن در قبرستان، درست میباشد.
از دیگر نکات قابل برداشت از حدیث سعدساین است که هرکس، بهرضای اللهأچیزی هزینه نماید، مثل نفقهای که به خانواده و همسرش میدهد و حتی برای خودش هزینه میکند، برایش ثواب دارد. ضمن اینکه این فرمودهی رسول اللهجبدین نکته اشاره دارد که باید انسان در هر نفقهای، قصد تقرب و نزدیکی به اللهﻷرا داشته باشد تا سزاوار اجر و پاداش الهی شود.
رسولاللهجدعا کرد: «پروردگارا! هجرت يارانم را کامل بگردان و از آنان بپذير و آنها را به كفر و گمراهي برنگردان». رسولاللهجاز پروردگار متعال درخواست کرد که هجرت اصحاب را کامل و مقبول بگرداند؛ بدینسان که آنان را بر ایمان و اقامتشان در سرزمینهایی که از مکه به آنجا هجرت کردهاند، ثابتقدم بدارد؛ از اینرو در ادامهی دعایش چنین گفت: «و آنان را به کفر و گمراهی برنگردان». اللهﻷمیفرماید:﴿وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧﴾[البقرة: ٢١٧]
و اعمالِ آن دسته از شما که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند، در دنیا و آخرت برباد میشود؛ و چنین افرادی، دوزخیاند و برای همیشه در دوزخ میمانند.
رسولاللهجدر پایان، برای سعد بن خولهساظهار تأسف كرد. سعدسجزو کسانی بود که از مکه هجرت کرده بودند، ولی سرنوشتش از سوی اللهﻷچنین رقم خورده بود که در مکه بمیرد؛ از اینرو رسولاللهجبرای او اظهار تأسف کرد؛ زیرا برای آنان ناگوار بود که کسی از سرزمینی هجرت کند، ولی روزی در همان سرزمین بمیرد.
مؤلف- نووی/- این حدیث را در باب اخلاص و داشتن نیت آورده است؛ زیرا در این حدیث، رسولاللهجبه سعد بن ابیوقاصسفرمود: «اعمالي بهقصد دیدار الله انجام میدهي که موجب رفع درجات تو میگردد». و نیز فرمود: «هرچه برای خشنودي الله انفاق كني، پاداش آن را خواهی یافت». پس در این حدیث، به این نکته اشاره شده که انسان، با عمل و انفاق خالصانهی خود، به اجر و ثواب میرسد و درجه و جایگاهش نزد اللهﻷبلند میگردد.
***
۸- وَعَنْ أبیهُريْرة عَبْدِ الرَّحْمن بْنِ صخْرسقال: قالَ رَسُولُاللهج: «إِنَّ الله لا يَنْظُرُ إِلى أَجْسامِكْم، وَلا إِلى صُوَرِكُم، وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَأَعمالِكُمْ». [روایت مسلم][صحیح مسلم، ش:۲۵۶۴. در مقدمهی کتاب، نکاتی از آلبانی/، دربارهی این حدیث آمده است.]
ترجمه: ابوهریره، عبدالرحمن بن صخرسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «همانا الله به جسمها و چهرههای شما نگاه نمیکند؛ بلکه به دلها و اعمالتان مینگرد».
شرح
این حدیث، به همان نکتهای اشاره دارد که در آیهی ۱۳ سورهی حجرات آمده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾[الحجرات: ١٣]
ای مردم! ما، شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را تیرهها و قبیلههایی قرار دادهایم تا یکدیگر را بشناسید. بیگمان گرامیترین شما نزد الله باتقواترین شماست.
الله، به جسم و پیکر بندگانش نگاه نمیکند که بزرگ است یا کوچک، سالم است یا ناسالم و به چهرهها نیز نمینگرد که زیباست یا زشت. هیچیک از اینها نزد الله، مهم نیست. همینطور الله، به نسب و ریشهی خانوادگی افراد، نگاه نمیکند که در چه جایگاهی هستند و به اموال و داراییها و به هیچیک از اینها نمینگرد. هیچ پیوندی جز تقوا، میان الله و بندگانش وجود ندارد. هرکه باتقواتر باشد، به اللهﻷنزدیکتر است و نزدش گرامیتر. پس نباید به مال و ثروت خویش، به زیبایی و جمالت، و نیز به تنومندی و تندرستی خود و فرزندان و خانههای مجلل و ماشینهای خویش و دیگر چیزهایی که از این دنیا داری، افتخار کنی. اگر خداوندﻷتوفیقت داد که تقوا پیشه کنی، آن را فضل و لطف الله بدان و شکر و سپاسش را بهجای آور و فراموش نکن که اعمال، به نیتها بستگی دارند و محور اعمال، بر دلهاست. چه بسیار انسانهایی که ظاهرِ عملشان صحیح و درست است، ولی بدان سبب که بر پایهی خرابی بنا شده، عملشان نیز تباه و برباد میباشد. نیت، پایه و اساس هر عملیست. دو نفر در یک صف و پشت سرِ یک امام نماز میخوانند؛ ولی نمازهایشان بهاندازهی فاصلهی مغرب و مشرق با هم تفاوت دارند؛ چراکه قلب یکی از آنها غافل است و حتی در آن، ریا وجود دارد و دیگری، با حضور دل و برای رضای الله و پیروی از رسولاللهجنماز میگزارد. ایندو چقدر با هم فرق دارند! در روز قیامت نیز بر اساس نیتهایی که در دل میگذرد، حکم خواهد شد؛ همانگونه که اللهأمیفرماید:
﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ ٨ يَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩﴾[الطارق: ٨، ٩]
بیگمان الله بر بازگرداندن و زنده کردن دوبارهی انسان، تواناست. روزی که رازها فاش میشود.
ولی در دنیا در میان مردم، به ظاهر آنها حکم میشود؛ همانطور که رسولاللهجفرموده است: «فإِنَّمَا أَقْضِي بِنحْو ما أَسْمَعُ»؛ یعنی: «من مطابق چیزی که میشنوم، حکم میکنم». الله، باطن همهی ما را پاک بگرداند. اگر باطن، درست و پاک باشد، چه خوب است؛ و اگر طور دیگری باشد، خیر و نیکی را بهکلی از دست داده است. اللهﻷمیفرماید:
﴿۞أَفَلَا يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ ١٠﴾[العاديات: ٩،١٠]
آیا نمیداند هنگامی که آنچه در گورهاست، زیر و رو و برانگیخته شود. و آنچه در سینههاست، آشکار گردد.
آری! راز دلها و آنچه در آن گذشته، آشکار میشود. با اینهمه تأکیدی که در قرآن و سنت پیامبرجدربارهی اصلاح نیت شده، باید نیتهایمان را درست کنیم؛ در واقع دلهایمان را اصلاح نماییم و دقت کنیم که هر شک و تردیدی را که در دل وجود دارد، از میان ببریم و یقین و باور درست و کامل را جایگزینش نماییم. چگونه میتوان چنین کاری کرد؟ با نگریستن به نشانههای الله و تفکر در آنها. اللهأمیفرماید:﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠﴾[آل عمران: ١٩٠]
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز، نشانههایی برای خردمندان وجود دارد.
و میفرماید:﴿إِنَّ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ ٣ وَفِي خَلۡقِكُمۡ وَمَا يَبُثُّ مِن دَآبَّةٍ ءَايَٰتٞ لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٤﴾[الجاثية : ٣، ٤]
بهیقین درآسمانها و زمین، نشانههایی برای مؤمنان وجود دارد. و در آفرینش شما و جنبندگانی که (در زمین) پراکنده میکند، نشانههایی برای اهل یقین است.
هنگامی که شیطان شکی در دلت میآورد، در نشانههای الهي بیندیش و بنگر که اللهﻷچگونه هستی را تدبیر میکند؛ به دگرگونی اوضاع و احوال توجه کن که چگونه اللهﻷروزگار مردم را میگرداند تا دریابی و یقین کنی که هستی، تدبیرکنندهی حکیم و فرزانهای دارد.
قلبم را بدینسان پاک میکنم که با خود میگویم: اگر از الله نافرمانی کنم، مردم هیچ سودی به من نمیرسانند و نمیتوانند مرا از مجازات الهی نجات دهند و اگر از الله اطاعت نمایم، آنها نمیتوانند پاداشی به من برسانند.
ذاتی که پاداش میدهد و مجازات میکند، الله است؛ پس حال که چنین است، چرا به اللهﻷشرک میورزی؟ چرا با عبادت خود، قصد تقرب و نزدیکی به مردم را در دل میآوری؟ هرکس با عبادتی که ویژهي الله است و با آن میتوان به الله نزدیکی جست، درصدد تقرب و نزدیکی به مردم برآید، الله و مردم از او دور میشوند؛ یعنی نزدیکی جستن شخص به خلق با آنچه که بهوسیلهی آن به الله تقرب میجویند، فقط سبب دوری از الله و مردم خواهد شد؛ زیرا وقتی که الله از تو راضی شود، مردم را نیز از تو راضی میکند و محبت تو را در دل مردم میاندازد. و اگر الله بر تو خشم گیرد، مردم را هم بر تو خشمگین میگرداند. «پناه بر الله از خشم و مجازت او».
برادرم و خواهرم! همواره در پی درمان دل خویش باش؛ همواره قلبت را شستشو بده تا پاک و پاکیزه گردد و از کسانی نباشی که اللهﻷدربارهی آنان فرموده است:﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡۚ﴾[المائدة: ٤١]
اینها کسانی هستند که الله ارادهی پاک کردن دلهایشان را نکرده است.
پاکسازیِ دلها، خیلی مهم است. از الله درخواست میکنم که دل من و دلهای شما را پاک بگرداند و ما را مخلص و پیرو پیامبرش قرار دهد.
***
۹- وعَنْ أبي مُوسَى عبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ الأَشعرِيِّسقالَ: سُئِلَ رسولاللهجعَنِ الرَّجُلِ يُقاتِلُ شَجَاعَةً، ويُقاتِلُ حَمِيَّةً ويقاتِلُ رِياء، أَيُّ ذلِك في سَبِيلِ اللَّهِ؟ فَقَالَ رسولاللهج«مَنْ قاتَلَ لِتَكُون كلِمةُ اللَّهِ هِي الْعُلْيَا فهُوَ في سَبِيلِ اللَّهِ». [متَّفق عليه][صحیح بخاری، ش: ۱۲۳ و...؛ مسلم، ش:۱۹۰۴)]
ترجمه: ابوموسی، عبدالله بن قیس اشعریسمیگوید: از رسولاللهجدربارهی مردی پرسیدند که از روی شجاعت، و از روی تعصب، یا از روی ریا و خودنمایی میجنگد. کدامیک در راه الله است؟ فرمود: «کسی که برای اعلای کلمه ي الله (وسرافرازی دین او) بجنگد، او، مجاهد راه الله است».
شرحدر روایتی آمده است: «لیُری مکانُهُ». یعنی: «برای ریا و خودنمایی». رسولاللهجفرمود: «کسی که برای اعلای کلمه ي الله (وسرافرازی دین او) بجنگد، او، مجاهد راه الله است».
در این حدیث، به اخلاص و درست کردن نیت برای اللهﻷاشاره شده و به همین سبب، مؤلف/آن را در این باب آورده است. از رسولاللهجدربارهی شخصی پرسیدند که بر اساس یکی از این انگیزهها میجنگد: شجاعت، تعصب و خودنمایی.
«کسی که از روی شجاعت میجنگد»؛ یعنی شخصی، شجاع است و جنگیدن را دوست دارد و این شجاعت، باید در جایی نمایان شود؛ از اینرو انسان شجاع آرزو میکند که خداوند، او را در شرایط جنگی قرار دهد تا بتواند شجاعتش را نشان دهد و بدین ترتیب انگیزهی جنگیدن چنین شخصی، شجاعت اوست.
«کسی که از روی تعصب میجنگد»؛ تعصب نژادی، تعصب قومی، تعصب ملی یا هر تعصب دیگری، انگیزهی پیکار کردن در چنین شخصیست.
«کسی که با انگیزهی خودنمایی میجنگد»؛ چنین شخصی برای این میجنگد که مردم، او را ببینند و بدانند که آدمِ شجاعیست.
رسولاللهجبرای پاسخ به این پرسش، از ذکر دوبارهی چنین انگیزههایی، خودداری کرد و پاسخی مختصر در اینباره داد و فرمود: «کسی که برای اعلای کلمه ي الله بجنگد، او، مجاهد راه الله است». رسولاللهجاز آن جهت سه انگیزهی یادشده را نام نبرد که پاسخش، کاملتر و فراگیرتر باشد؛ زیرا انگیزههای جنگیدن به همین سه مورد خلاصه نمیشود و امکان دارد شخصی، بهقصد کشورگشایی و تسلط بر سایر سرزمینها بجنگد یا قصدش از جنگیدن، این باشد که با تاخت و تاز، زنانی را به اسارت خویش درآورد. نیتها و انگیزهها، حد و اندازهای ندارند؛ ولی معیار و سنجهای که رسولاللهجبیان فرمود، معیار فراگیر و کاملیست. اینجاست که درمییابیم باید لهجههای مبارزاتی و گرایشهایی را که امروزه از زبان بسیاری از مردم میشنویم، در سنجهی رسولخداجمورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم.
دو گرایش و لهجهی مبارزاتی وجود دارد:
لهجه و گرایش کسانی که با اهداف و انگیزههای نژادی میجنگند و از ناسیونالیسم عربی سخن میگویند. بهطور قطع جنگیدنی که بر اساس باورها و انگیزههای قومی و نژادی باشد، جاهلیست و هر کس در چنین مسیری کشته شود، شهید نیست؛ بلکه در دنیا و آخرت، زیانکار است. زیرا پیکارش، در راه الله نبوده است. به همین خاطر است که با وجود اینهمه انگیزههای عربی، هیچ خیر و بهرهای از ناسیونالیسم عربی نبردهایم. یهودیان، بر سرزمین اسلامی ما تسلط یافتهاند و ما، پراکنده شدهایم. بهگونهای که یهودیان و نصرانیهای عرب را به خاطر اشتراک نژادی، در سنجهی ناسیونالیسم عربی گنجاندهاند و مسلمانان غیرعرب، بدان راه ندارند! و بدینسان به سبب این گرایش قومی، از میلیونها مسلمان غیرعرب محروم شدهایم و کسانی بدین جمع راه یافتهاند که هیچ خیری در آنها نیست؛ بلکه به هر چیزی که درآیند، سبب نکبت و خفت آن میشوند.
و دوم، لهجهی مبارزاتی و گرایش کسانی که با انگیزههای ملی میجنگند. در پیکاری که برای وطن است، مسلمان و کافر، تفاوتی با هم ندارند؛ چراکه کافر نیز برای وطن میجنگد. کسی که فقط برای وطن میجنگد و کشته میشود، شهید نیست. ما که در سرزمینی اسلامی بهسر میبریم، وظیفه داریم جنگیدن در سرزمینمان را در راستای دفاع از اسلام قرار دهیم. ایندو، تفاوت زیادی با هم دارند. ما از اسلام که در سرزمین ماست، دفاع میکنیم و موقعیت جغرافیایی سرزمین، فرقی نمیکند؛ مهم، این است که اسلامی باشد. باید این نکته را اصلاح کنیم و بگوییم: ما، به خاطر اسلام در سرزمین خود میجنگیم. به عبارت دیگر، ما، از سرزمین خود بدین سبب دفاع میکنیم که سرزمینی اسلامیست. در واقع از اسلام و آیین راستینی که در آن است، دفاع مینماییم.
ملیگرایی، نیت و انگیزهی باطلیست که هیچ سودی برای اسلام ندارد و در جنگی که با اهداف ملی انجام میشود، مسلمان و غیرمسلمان، فرقی ندارند. اینکه میگویند: «دوست داشتن وطن، از ایمان است»[هیچ اساسی ندارد؛ هروی قاری در «المصنوع فی معرفۀ الحدیث الموضوع» (۱۰۶) این را گفته است] و آن را حدیث پیامبرجمیپندارند، دروغ است و هیچ پایه و اساسی ندارد. اگر کشوری، اسلامی باشد، باید آن را به خاطر اسلامی بودن آن دوست داشت؛ خواه زادگاه تو باشد و خواه سرزمینی دوردست؛ در هر صورت، بدان سبب که سرزمینی اسلامیست، وظیفه داریم از آن دفاع کنیم.
در هر صورت، باید بدانیم که نیت درست در جنگیدن، این است که در دفاع از سرزمین خود، به خاطر اسلام بجنگیم یا انگیزهی ما در دفاع از وطن، اسلامی باشد، نه صرفاً ملی.
ولی اگر کسی، در خانهات به تو حملهور شد و میخواست مالت را به یغما ببرد و یا به خانوادهات بیآبرویی کند، باید به مقابله با او برخیزی؛ زیرا این، فرمان رسولخداجاست. از رسولاللهجدربارهی شخصی پرسیدند که کسی به سراغش میرود و میگوید: مالت را به من بده و میخواهد مالش را بهناحق بگیرد؛ رسولاللهجفرمود: «مالت را به او نده». گفت: «اگر با من جنگید، چه کنم؟» فرمود: «با او بجنگ». عرض کرد: «اگر مرا کشت، چه؟» فرمود: «اگر تو را کشت، شهید هستی». پرسید: «اگر من، او را بکشم، حکمش چیست؟» فرمود: «اگر تو، او را بکشی، دوزخیست»؛[صحیح مسلم، ش: ۱۴۰] زیرا او، تجاوزکار وستمگر بهشمار میرود؛ هرچند مسلمان باشد. اگر مسلمانی با تو درگیر شد تا تو را از خانهات بیرون کند، با او بجنگ و اگر او را کشتی، دوزخی خواهد بود و اگر او، تو را کشت، شهید هستی. نگو: چگونه مسلمانی را بکشم؟ او، تجاوزکار است. اگر در برابر تجاوزکارانی که دربارهی مؤمنان به هیچ تعهدی پایبند نیستند، کوتاه بیاییم و با آنها برخورد نکنیم، سرانجام، مسلط میشوند و در زمین، فساد و تباهی ایجاد میکنند. اینچنین مبارزهای، تدافعیست، نه تهاجمی. روشن است که به جنگ یک مسلمان نمیرویم؛ بلکه از جان و مال و ناموس خود دفاع میکنیم؛ گرچه تجاوزکار، مسلمان باشد. امکان ندارد شخصی، ایمان داشته باشد و بخواهد بر مال و ناموس مسلمانی چیره شود؛ از اینرو رسولاللهجفرموده است: «سبابُ المسلم فسوق وقتالُهُ کفر»؛ یعنی: «ناسزاگویی به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر». کسی که با مسلمانان میجنگد، ایمان ندارد. پس باید با چنین شخصی که ایمان ندارد یا کمایمان است، مقابله کنیم و این، به فرمودهی رسولاللهجواجب است؛ زیرا فرمود: «با او پیکار و مقابله کن» و حتی فرمود: «اگر او را بکشی، دوزخیست». و همینطور «اگر او، تو را بکشد، بهشتی هستی». نتیجه اینکه دو نوع پیکار وجود دارد: یکی، پیکار تهاجمیست که فقط در شرایط خاصی جایز میباشد. مثلاً اگر مردم یک شهر یا آبادی، اذان را ترک کنند، - هرچند اذان، جزو ارکان اسلام نیست- اما بر ولی امر واجب است که با آنان پیکار نماید تا اذان بگویند؛ زیرا آنها یکی از شعایر اسلامی را ترک کردهاند. همچنین اگر نماز عید را با آنکه جزو ارکان اسلام نیست، ترک نمایند، بر ما واجب است که با آنان پیکار کنیم. اگر کسانی بگویند: مگر اذان، جزو ارکان اسلام است، در پاسخشان میگوییم: خیر؛ ولی جزو شعایر اسلامیست که باید گرامی داشت و ما با آنان میجنگیم تا اذان دهند.
هرگاه دو گروه از مسلمانان با هم درگیر شدند، بر ما واجب است که در میانشان صلح و آشتی برقرار کنیم؛ ولی اگر یکی از این دو گروه، بر دیگری تجاوز کند، بر ما واجب است که با گروه تجاوزگر بجنگیم تا دست از تجاوز بردارد و دوباره به فرمان الله بازگردد؛ هرچند گروه تجاوزگر، مسمان است. بنابراین پیکار تهاجمی با پیکار تدافعی، تفاوت دارد. در عین حال، از یاد نبریم که درست کردن نیت، خیلی مهم است. متأسفانه در روزنامهها و جراید، دربارهی وطن بسیار مینویسند، ولی در آنها نامی از اسلام نیست. و این، نقص بزرگی بهشمار میرود. از اینرو روی آوردن امت به راه و روش درست، یک ضرورت گریزناپذیر است. از پروردگار متعال درخواست میکنیم که همهی ما را به آنچه که رضای او در آن است، توفیق دهد.
***
۱۰- وعن أبي بَكْرَة نُفيْعِ بْنِ الْحارِثِ الثَّقفِيسأَنَّ النَّبِيَّجقال: «إِذَا الْتقَى الْمُسْلِمَانِ بسيْفيْهِمَا فالْقاتِلُ والمقْتُولُ في النَّارِ» قُلْت: يَا رَسُول اللَّه، هَذَا الْقَاتِلُ فمَا بَالُ الْمقْتُول؟ قَال: «إِنَّهُ كَانَ حَرِيصاً عَلَى قَتْلِ صَاحِبِهِ». [متفقٌ عليه][صحیح بخاری، ش:۳۱ و...؛ صحیح مسلم، ش: ۲۸۸۸.]
ترجمه: ابوبکره، نُفَیع بن حارث ثقفیسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «هرگاه دو مسلمان، با شمشیرهایشان رویاروی هم قرار بگیرند، قاتل و مقتول، در دوزخاند». گفتم: ای رسولخدا! (دوزخی بودن) قاتل روشن است؛ ولی گناه مقتول چیست؟ فرمود: «او بر کشتن طرف مقابلش حریص بود».
شرح:
«إِذَا الْتقَى الْمُسْلِمَانِ بسيْفيْهِمَا»؛ یعنی: «وقتی دو مسلمان، به روی هم شمشیر بکشند». شمشیر را به عنوان نمونه، ذکر کرد؛ ولی هر وسیلهای مانند تفنگ که نام سلاح بر آن اطلاق شود، و نیز سنگ یا هر چیز دیگری که برای قتل بهکار رود، در این مفهوم میگنجد. آری! وقتی دو مسلمان به روی هم اسلحه بکشند و در صدد قتل یکدیگر برآیند و یکی از آنها، دیگری را به قتل برساند، هر دو- قاتل و مقتول- دوزخیاند. ابوبکرهسعرض کرد: دوزخی بودن قاتل، روشن میباشد؛ چون مؤمنی را بهعمد و ناحق کشته است؛ پس دوزخیست. اللهأمیفرماید:﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣﴾[النساء : ٩٣]
و هر کس، مؤمنی را بهعمد بکشد، جزایش دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند؛ و الله بر او خشم گرفته، و او را از رحمتش دور نموده و عذاب بزرگی برایش آماده ساخته است.
ابوبکرهسگفت: «هذا القاتل». چنین جملههایی در مناظره، برای پذیرش و قبول کردن موضوع بهکار میرود؛ یعنی: قبول داریم و درست است که قاتل، دوزخیست؛ ولی گناه مقتول چیست؟ رسولاللهجفرمود: «او بر کشتن رفیقش، حریص بود». به همین خاطر نیز وسیلهی قتل را با خود آورده بود؛ ولی موفق نشد و طرف مقابلش، بر او برتری یافت. بنابراین از آنجا که نیت قتل داشته و بدین کار مبادرت کرده است، با وجودی که به مقصودش نرسیده، حکم قاتل را دارد. آری! اعمال، به نیتها بستگی دارند و این شخص به خاطر نیت قتل، گویا مرتکب قتل شده است. اینجاست که به تفاوت این حدیث با این فرمودهی رسولاللهجپی میبریم که: «مَن قُتِلَ دون دمِه فهو شهیدٌ، و من قُتِلَ دون أهلِه فهو شهیدٌ و من قُتِلَ دون مالِه فهو شهیدٌ»؛ یعنی: «کسی که در دفاع از جانش کشته شود، شهید است؛ کسی که به خاطر دفاع از خانوادهی خود کشته شود، شهید است؛ و کسی که در دفاع از مالش کشته شود، شهید است». پیشتر نیز حدیثی گذشت که در آن آمده بود: «اگر او را بکشی، دوزخیست و اگر او، تو را بکشد، بهشتی هستی»؛[صحیح الجامع، ش: ۶۴۴۵، از شیخ آلبانی/] زیرا انسانی که از مال، خانواده، آبرو و جان خویش دفاع میکند، در برابر تجاوزگری به مقابله برمیخیزد که تنها با پیکار و قتال، میتوان جلویش را گرفت. در این صورت اگر تجاوزگر کشته شود، دوزخیست و اگر کسی که به دفاع برخاسته، به قتل برسد، شهید و بهشتی میباشد. تفاوت در اینجا روشن میشود؛ یعنی کسی که بهقصد و با نيت قتل برادر مسلمانش را بکشد، دوزخی خواهد بود و همینطور کسی که به دست برادر مسلمانش، کشته میشود و خود نیز قصد کشتن او را داشته، ولی موفق نشده است؛ چنین مقتولی نيز دوزخیست.
حدیث ابوبکرهسبیانگر بزرگ بودن گناه قتل است و نشان میدهد که قتل، یکی از مهمترین عوامل ورود به دوزخ بهشمار میرود. از این حدیث چنین برداشت میشود که صحابهشهر شبهه و اشکالی که داشتند، مطرح میکردند و رسولاللهجبه پرسشها و شبهاتشان پاسخ میداد؛ از اینرو هیچ شبههای در کتاب و سنت، بیپاسخ نیست؛ در پارهای پاسخگویی به شبهات در کتاب و سنت با طرح سؤال همراه است و در مواردی نیز بیآنکه پرسشی مطرح شود، پاسخ شبههها ارائه میگردد. به عنوان مثال: رسولاللهجدربارهی «دجال» خبر داد که چهل روز در زمین میماند که روز اولش، مانند یک سال است و روز دومش، همچون یک ماه و روز سوم، بهاندازهی یک هفته و سایر ایام، همانند روزهای عادیست. صحابهشپرسیدند: آیا در روزی که مانند یک سال است، باید فقط یک وعده نماز بخوانیم؟ رسولاللهجفرمود: «لا، لکن اقدروا له قدره».[صحیح مسلم، ش: ۲۹۳۷. [مفهوم حدیث این است که پس از طلوع صبح، بهاندازهی فاصلهی نماز صبح تا ظهر در روزهای عادی صبر کنید و با گذشت این مدت از طلوع صبح، نماز ظهر را بخوانید و به همین منوال، سایر نمازها را با اندازهگیری فاصلهی اوقات نماز در روزهای عادی، بهجا آورید. (مترجم] بنابراین به فضل الهی، هیچ شبههای در کتاب و سنت، برای ما بیپاسخ نمانده است. اگر در پارهای از موارد، اشکالی پیش میآید که فکر میکنیم حل آن در کتاب و سنت وجود ندارد، دلیلش این است که ما، از شناخت حل آن در قرآن و سنت، عاجزیم یا برای شناخت آن، کوتاهی کردهایم و بهاندازهی کافی به کنکاش و بررسی نپرداختهایم؛ ولی در حقیقت، هیچ شبههای در کتاب و سنت، بیپاسخ نیست.
***
۱۱- وَعَنْ أبي هُرَيْرَةَسقال: قال رسول اللهج: «صَلاَةُ الرَّجُلِ في جماعةٍ تزيدُ عَلَى صَلاَتِهِ في سُوقِهِ وَبَيْتِهِ بضْعاً وعِشْرينَ دَرَجَةً، وذلِكَ أَنَّ أَحَدَهُمْ إِذا تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوء ثُمَّ أَتَى الْمَسْجِد لا يُرِيدُ إِلاَّ الصَّلاَةَ، لا يَنْهَزُهُ إِلاَّ الصَّلاَةُ، لَمْ يَخطُ خُطوَةً إِلاَّ رُفِعَ لَهُ بِها دَرجةٌ وَحُطَّ عَنْهُ بِهَا خَطيئَةٌ حتَّى يَدْخلَ الْمَسْجِد، فَإِذَا دخل الْمَسْجِدَ كانَ في الصَّلاَةِ مَا كَانَتِ الصَّلاةُ هِيَ التي تحبِسُه، وَالْمَلائِكَةُ يُصَلُّونَ عَلَى أَحَدكُمْ ما دام في مَجْلِسهِ الَّذي صَلَّى فِيه، يقُولُون: اللَّهُمَّ ارْحَمْه، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَه، اللَّهُمَّ تُبْ عَلَيْه، مالَمْ يُؤْذِ فِيه، مَا لَمْ يُحْدِثْ فِيهِ». [متفق علیه؛ این، لفظ مسلم است.][صحیح بخاری، ش: ۶۴۷؛ و صحیح مسلم، ش: (۶۴۹، ۲۷۲))]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «نماز انسان بهصورت جماعت بر نمازی که در بازار و خانهاش میخواند، بیست و چند درجه برتری دارد؛ زیرا هرگاه یکی از شما، وضوی درست و کاملی بگیرد و به مسجد برود و قصدی جز نماز نداشته و انگیزهای جز نماز بلندش نکرده باشد، تا زمانی که وارد مسجد گردد، با هر قدمی که برمیدارد، یک درجه بر درجاتش افزود میشود و یکی از گناهاش کم میگردد. و هنگامی که وارد مسجد شود، مادامی که در انتظار نماز نشسته، گویا در حالِ نماز است. و فرشتگان برای کسی که در جای نمازش نشسته تا مادامی که بیوضو یا باعث آزار کسی نشده است، دعا میکنند و میگویند: یا الله! بر او رحم فرما و او را بیامرز؛ یا الله! توبهی او را بپذیر».
شرح:
مفهوم حدیث، این است که اگر انسان با جماعت نماز بخواند، نمازش بر نمازی که در خانه یا در محل کسب و کارش میخواند، بیست و هفت درجه برتری دارد؛ چراکه ادای نماز با جماعت، عمل کردن به حکمیست که الله، واجب کرده است. قول راجح علما، این است که نماز جماعت، فرض عین میباشد و بر هر مسلمانی واجب است که نمازش را با جماعت و در مسجد بخواند؛ زیرا احادیثی در اینباره آمده است و آیهی ۱۰۲ سورهی نساء نیز به همین نکته اشاره دارد:﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ﴾ [النساء : ١٠٢]
و هنگامی که در میانشان بودی و برایشان نماز را برپا کردی، باید گروهی از آنان، با تو به نماز بایستند.
این، مربوط به زمان جنگ و حالت خوف است؛ پس وقتی خداوندﻷنماز جماعت را در چنین حالتی واجب کرده، بهطور قطع نماز جماعت در شرایط عادی، به طریق اولی واجب میباشد.
سپس رسولاللهجدلیل برتری نماز جماعت را بیان فرمود: «زیرا هرگاه یکی از شما وضوی درست و کاملی بگیرد و به مسجد برود و قصدی جز نماز نداشته و انگیزهای جز نماز بلندش نکرده باشد، تا زمانی که وارد مسجد گردد، با هر قدمی که برمیدارد، یک درجه بر درجاتش افزود میشود، و یکی از گناهاش کم میگردد». فرقی نمیکند که مسجد، دور باشد یا نزدیک؛ در هرقدمی، دو فایده وجود دارد:
فایدهی اول: اینکه الله در ازای آن، یک درجه بر درجاتش میافزاید.
و فایدهی دوم: اینکه اللهأیکی از گناهانش را از او کم میکند. و این، فضل بزرگیست.
علاوه بر این، فضیلت بزرگ دیگری نیز دارد و آن، اینکه تا در انتظار نماز نشسته، گویا در حالِ نماز است. هنگامی که وارد مسجد میشوی و نماز تحیةالمسجدو هر نمازی را که خدا بخواهد، بهجا میآوری و به انتظار نماز جماعت مینشینی، برای تو ثواب نماز منظور میشود.
فضیلت چهارمی هم وجود دارد؛ فرشتگان برای کسی که در جای نمازش نشسته است، دعا میکنند و میگویند: «یا الله! بر او رحم فرما و او را بیامرز؛ یا الله! توبهی او را بپذیر». این پاداش، نصیب کسی میگردد که با این نیت و با این اعمال، در مسجد حاضر شود. دلیلش، این بخش حدیث است که: «سپس از خانهاش بیرون شود و انگیزهای جز نماز، او را خارج نکرده باشد». این، نشان میدهد که آنچه برای دستیابی به چنین فضیلتی اعتبار دارد، نیت است؛ اما اگر از خانهاش به قصد دیگری خارج شود، از این فضیلت برخوردار نمیگردد؛ مثلاً اگر بهقصد مغازهاش از خانه بیرون شود و چون صدای اذان را بشنود، به مسجد برود، در این صورت بدین پاداش دست نمییابد؛ زیرا این پاداش از آنِ کسیست که فقط با انگیزهی نماز، خانهاش را ترک میکند. البته پاداش چنین شخصی، از زمانی ثبت میشود که مغازه یا محل کسب و کارش را بهقصد مسجد و در حالت وضو، ترک کند.
***
۱۲- و َعَنْ أبي الْعَبَّاسِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَِّلببعَنْ رسولاللهج، فِيما يَرْوى عَنْ ربِّه تَبَارَكَ وَتَعَالَى قال: «إِنَّ الله كتَبَ الْحسناتِ والسَّيِّئاتِ ثُمَّ بَيَّنَ ذلك: فمَنْ همَّ بِحَسَنةٍ فَلمْ يعْمَلْهَا كتبَهَا اللَّهُ عِنْدَهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى عِنْدَهُ حسنةً كامِلةً وَإِنْ همَّ بهَا فَعَمِلَهَا كَتَبَهَا اللَّهُ عَشْر حَسَنَاتٍ إِلَى سَبْعِمَائِةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ كثيرةٍ ، وَإِنْ هَمَّ بِسيِّئَةِ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كَتَبَهَا اللَّهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كامِلَةً، وَإِنْ هَمَّ بِها فعَمِلهَا كَتَبَهَا اللَّهُ سَيِّئَةً وَاحِدَةً». [متّفق عليه][صحیح بخاری، ش: ۶۴۹۱؛ و صحیح مسلم، ش:۱۳۱.]
ترجمه: از ابوعباس، عبدالله بن عباس بن عبدالمطّلببروایت است که رسولاللهجبهنقل از پروردگارش فرمود: «همانا الله، نيکیها و بدیها را نوشته است و سپس این را بیان کرد که: هرکس ارادهی انجام عمل نیکی را بکند، ولي آن را انجام ندهد، الله تبارک و تعالی برای او نزد خود، يک نيکي کامل ثبت میکند. و اگر کسی قصد انجام عمل نيکي را نمايد و به آن عمل كند، الله نزد خود، ده تا هفتصد نيكي و بيشتر، برایش مینویسد. و هرکس قصد انجام عمل بدي را بکند، ولی آن را انجام ندهد، خداوند نزد خود، يک نيکي کامل برایش ثبت میکند. و اگر قصد انجام عمل بدي را نمايد و انجامش دهد، خداوند برایش يک بدي، ثبت مینمايد».
شرح:
فرمود: «الله، نيکیها و بدیها را نوشته است». نوشتن نیکیها و بدیها، شامل دو معناست:
معنای نخست: ثبت کردن نیکیها و بدیها در «لوح محفوظ»؛ چراکه اللهﻷهمه چیز را در آن، ثبت کرده است. چنانکه میفرماید:﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩﴾[القمر: ٤٩]
بهراستی ما، هر چیزی را به اندازه ي (مقرر در لوح محفوظ) آفریدهایم.
و نیز میفرماید:﴿وَكُلُّ صَغِيرٖ وَكَبِيرٖ مُّسۡتَطَرٌ ٥٣﴾[القمر: ٥٣]
و هر (عمل) کوچک و بزرگی نوشته شده است.
آری! اللهأنیکیها و بدیها را در «لوح محفوظ» ثبت و مقدر کرده است.
معنای دوم: هرگاه بندهای نیکی یا بدیای انجام دهد، الله متعال آن را مطابق حکمت و همینطور بر طبق عدل و فضل خویش ثبت میکند.
بنابراین، نوشتن و ثبت و ضبط اعمال بر دو گونه است:
۱- ثبت و ضبط، یا تقدیری که پیشتر رقم خورده و فقط اللهﻷاز آن، آگاه است و هیچیک از ما نمیداند که الله، برای او بدی رقم زده یا نیکی؛ تا آنکه نیکی یا بدیِ رقمخورده، واقع شود.
۲- ثبت و ضبط اعمال به هنگامی که انسان، آن را انجام میدهد؛ وقتی انسان عملی انجام دهد، عملش مطابق حکمت، عدل و فضل الهی ثبت میشود.
«ثم بیَّن ذلک»؛ یعنی پیامبرجبیان کرد که ثبت و ضبط اعمال انسان چگونه انجام میشود. وقتی ارادهی انجام عمل نیکی را بکند، ولي آن را انجام ندهد، الله تبارک و تعالی برای او نزد خود، يک نيکي کامل ثبت میکند. مثلاً شخصی وضو میگیرد تا قرآن بخواند، ولی به کار دیگری میپردازد و از تلاوت قرآن خودداری میکند. نیکی کاملی برای او ثبت میگردد.
اراده میکند صدقه دهد و حتی مال صدقه را هم مشخص مینماید، ولی صدقه نمیدهد. با نیتی که کرده، یک نیکی کامل برایش نوشته میشود. و همینطور تصمیم میگیرد دو رکعت نماز بخواند، ولی نمیخواند. آری! پاداش کاملی برای او ثبت میگردد.
ممکن است کسی بگوید: چگونه نیکی کاملی برای او ثبت میشود، حال آنکه آن را انجام نداده است؟ پاسخ، این است که: لطف و فضل الله، بیکران میباشد. همین ارادهی نیک، برای او یک نیکی محسوب میشود؛ زیرا ارادههای زیادی در دل میآید؛ چه نیک و چه بد. اگر ارادهی نیک کند، برایش نوشته میشود؛ اگر به ارادهی نیک خود عمل نماید، ده تا هفتصد نیکی و بلکه بیشتر از این، برایش ثبت میگردد. البته این تفاوت اجر و پاداش، به میزان اخلاص و پیروی او از رسولاللهجبستگی دارد. هر چه اخلاص و پیرویاش از رسولاللهجبیشتر باشد، عبادتش کاملتر، و ثوابش بیشتر است.
و نیز فرمود: «و هرکس قصد انجام عمل بدي را بکند، ولی آن را انجام ندهد، خداوند نزد خود، يک نيکي کامل برایش ثبت میکند». به عنوان مثال شخصی، تصمیم میگیرد که دزدی کند، ولی از ترس الله، این کار را انجام نمیدهد؛ بنابراین، یک نیکی کامل برایش ثبت میشود؛ زیرا او به خاطر الله، معصیتی را ترک گفته است و به همین سبب نیز پاداش مییابد. چنانکه در حدیثی آمده است: «تَرَكَهَا مِنْ جَرَّايَ»؛ یعنی: «او به خاطر من، آن را ترک کرده است».[نگا: صحیح بخاری، ش:۷۵۰۱؛ ومسلم، ش: ۱۲۹] پس، اگر عمل بدی انجام دهد، فقط یکی بدی برای او نوشته و ثبت میشود، نه بیشتر. زیرا الله متعال میفرماید:﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١٦٠﴾[الأنعام: ١٦٠]
هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش مییابد و هر کس کار بدی انجام دهد، تنها به اندازهی کارِ بدش مجازات خواهد شد. و هیچ ستمی به آنها نمیشود.
این حدیث، دلیلیست بر اعتبار نیت و اینکه نیت، صاحبش را به خیر و نیکی میرساند.
پیشتر این نكته بیان شد که اگر انسان قصد انجام عمل بدی را بکند و به انجام آن عمل مبادرت ورزد، ولی نتواند آن را به انجام برساند، برای او گناه آن نوشته میشود؛ همانطور كه پیشتر در حدیث آمده بود: «هرگاه دو مسلمان، به روی هم شمشیر بکشند، قاتل و مقتول، در دوزخاند». گفتند: ای رسولخدا! (دوزخی بودن) قاتل روشن است؛ ولی گناه مقتول چیست؟ فرمود: «او، بر کشتن طرف مقابلش حریص بود».[صحیح بخاری، ش: (۳۱، ۷۸۷۵)؛ و مسلم، ش: ۲۸۸۸]
***
۱۳- وعن أبي عَبْد الرَّحْمَن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخطَّابِبقال: سَمِعْتُ رسولَاللهجيَقُولُ: «انْطَلَقَ ثَلاَثَةُ نفرٍ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَتَّى آوَاهُمُ الْمبِيتُ إِلَى غَارٍ فَدَخَلُوهُ، فانْحَدَرَتْ صَخْرةٌ مِنَ الْجبلِ فَسَدَّتْ عَلَيْهِمْ الْغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ لا يُنْجِيكُمْ مِنْ الصَّخْرَةِ إِلاَّ أَنْ تَدْعُوا اللهَ تعالى بصالح أَعْمَالِكُم.
قال رجلٌ مِنهُم: اللَّهُمَّ كَانَ لِي أَبَوانِ شَيْخَانِ كَبِيران، وكُنْتُ لاَ أَغبِقُ قبْلهَما أَهْلاً وَلا مالاً فنأَى بي طَلَبُ الشَّجرِ يَوْماً فَلمْ أُرِحْ عَلَيْهمَا حَتَّى نَامَا فَحَلبْت لَهُمَا غبُوقَهمَا فَوَجَدْتُهُمَا نَائِميْنِ، فَكَرِهْت أَنْ أُوقظَهمَا وَأَنْ أَغْبِقَ قَبْلَهُمَا أَهْلاً أَوْ مَالاً، فَلَبِثْتُ وَالْقَدَحُ عَلَى يَدِى أَنْتَظِرُ اسْتِيقَاظَهُما حَتَّى بَرَقَ الْفَجْرُ وَالصِّبْيَةُ يَتَضاغَوْنَ عِنْدَ قَدَمى فَاسْتَيْقظَا فَشَربَا غَبُوقَهُمَا. اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَة، فانْفَرَجَتْ شَيْئاً لا يَسْتَطيعُونَ الْخُرُوجَ مِنْه.
قال الآخر: اللَّهُمَّ إِنَّهُ كَانتْ لِيَ ابْنَةُ عمٍّ كانتْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيَّ وفي رواية: كُنْتُ أُحِبُّهَا كَأَشد مَا يُحبُّ الرِّجَالُ النِّسَاء، فَأَرَدْتُهَا عَلَى نَفْسهَا فَامْتَنَعَتْ مِنِّى حَتَّى أَلَمَّتْ بِهَا سَنَةٌ مِنَ السِّنِينَ فَجَاءَتْنِى فَأَعْطَيْتُهَا عِشْرينَ وَمِائَةَ دِينَارٍٍ عَلَى أَنْ تُخَلِّىَ بَيْنِى وَبَيْنَ نَفْسِهَا ففَعَلَت، حَتَّى إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهَا وفي رواية : «فَلَمَّا قَعَدْتُ بَيْنَ رِجْليْهَا، قَالت: اتَّقِ الله ولا تَفُضَّ الْخاتَمَ إِلاَّ بِحَقِّه، فانْصَرَفْتُ عَنْهَا وَهِىَ أَحَبُّ النَّاسِ إِليَّ وَتركْتُ الذَّهَبَ الَّذي أَعْطَيتُهَا، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعْلتُ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيه، فانفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ غَيْرَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَطِيعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهَا.
وقَالَ الثَّالِث: اللَّهُمَّ إِنِّي اسْتَأْجَرْتُ أُجرَاءَ وَأَعْطَيْتُهمْ أَجْرَهُمْ غَيْرَ رَجُلٍ وَاحِدٍ تَرَكَ الَّذي لَّه وذهب فثمَّرت أجره حتى كثرت منه الأموال فجاءنى بعد حين فقال يا عبدالله أَدِّ إِلَيَّ أَجْرِي، فَقُلْت: كُلُّ مَا تَرَى منْ أَجْرِك: مِنَ الإِبِلِ وَالْبَقَرِ وَالْغَنَم وَالرَّقِيق فقال: يا عَبْدَاللَّهِ لا تَسْتهْزيْ بي، فَقُلْت: لاَ أَسْتَهْزيُ بك، فَأَخَذَهُ كُلَّهُ فاسْتاقَهُ فَلَمْ يَتْرُكْ مِنْه شَيْئا، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِكَ ابْتغَاءَ وَجْهِكَ فافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيه، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ فخرَجُوا يَمْشُونَ. [متفق عليه][صحیح بخاری، ش: ۲۲۱۵و...؛ صحیح مسلم، ش: ۲۷۴۳.]
ترجمه: ابوعبدالرحمن، عبدالله بن عمر بن خطاببمیگويد: از رسولاللهجشنيدم كه فرمود: «سه نفر از امتهای گذشته، در سفری با هم بودند تا اینکه شب فرا رسید و برای بیتوته (سپری کردن شب) به غاري پناه بردند و وارد غار شدند. ناگهان سنگ بزرگي از كوه، سرازير شد و دهانهی غار را بهرویشان بست. به يکدیگر گفتند: از اين سنگ نجات نمییابیم، مگر اينكه با توسل به اعمال نيك خود، الله را بخوانیم (و درخواست نجات کنیم). يكي از آنان دعا كرد و گفت: پروردگارا! پدر و مادرِ سالخوردهای داشتم؛ و عادتم بر این بود که پیش از غذا دادن به زن و فرزندان و غلامان خود، به پدر و مادرم غذا میدادم. روزي در جستجوی چراگاه (برای چراندن گوسفندانم)، دير به خانه برگشتم و وقتی نزد پدر و مادرم بازگشتم، آن دو خوابیده بودند. برایشان شير دوشيدم و چون هنوز خوابیده بودند، نپسندیدم که بیدارشان کنم یا خودم و زن و فرزندان و خدمتکارانم، پیش از آنها شیر بنوشیم. ظرف شیر را بهدست گرفتم و در حالی که بچهها، پیشِ من از گرسنگی بیقراری میکردند، منتظر ماندم تا پدر و مادرم بیدار شوند تا اینکه سپیدهی صبح سر زد و آنها بيدار شدند و شیرشان را نوشیدند. پروردگارا! اگر اين عمل را بهخاطر خوشنودي تو انجام دادهام، ما را از اين مصيبت كه گرفتارش شدهايم، نجات بده. آنگاه سنگ، اندكي تكان خورد؛ اما نه بهاندازهای كه آنان بتوانند از غار، بيرون بيايند.
دیگری، گفت: پروردگارا! من، دخترعمويي داشتم كه محبوبترین مردم نزد من بود.- به روایت دیگر: بهشدتِ وضعیتی که مردان، شیفتهی زنان میشوند، من دلباختهاش شده بودم.- باری از او درخواست کامجویی کردم؛ ولی او قبول نکرد تا اینکه در يكي از سالها نياز پيدا كرد و نزدم آمد. گفتم: اگر خود را در اختيارم قرار دهي، يكصد و بيست دينار به تو خواهم داد. او بهناچار پذيرفت. وقتي بر او دست یافتم،- و به روایتی: وقتی میان پاهایش نشستم- به من گفت: «از خدا بترس و بهناحق گوهرِ (عفّت) را نشکن». من از انجام آن عمل، منصرف شدم و آن مبلغ را به او بخشيدم و در حالی از او جدا شدم كه محبوبترین مردم، در نزد من بود. پروردگارا! اگر اين كار من، بهخاطر خشنودي تو بوده است، از اين بلا که گرفتارش هستیم، نجاتمان ده. آنگاه سنگ اندكي از جايش تكان خورد؛ ولی نه بهاندازهای كه آنان بتوانند از غار بيرون بيايند.
سومی گفت: پروردگارا! چند كارگر را به كاري گماشتم و مزدشان را پرداخت نمودم؛ مگر يك نفر كه بدون دريافت مزد، رفته بود. من، مزد او را به كار انداختم تا اينكه ثروت زيادي بهدست آمد. پس از مدتي آن كارگر، نزدم آمد و گفت: ای بندهی خدا! مزدم را بده. گفتم: آنچه از گاو، گوسفند، شتر و برده ميبيني، از آنِ تو هستند. گفت: ای بندهی خدا! مرا مسخره نكن! گفتم: تو را مسخره نمیكنم. سرانجام، او تمام آنها را گرفت و با خود برد و چيزي نگذاشت. پروردگارا! اگر اين كار را بهخاطر رضای تو انجام دادهام، ما را از اين گرفتاري نجات ده. آنگاه سنگ، از دهانهی غار كنار رفت و آنها بيرون آمدند و به راهشان ادامه دادند.
شرح:
«حَتَّى آوَاهُمُ الْمبِيتُ إِلَى غَارٍ فَدَخَلُوهُ»یعنی: به غاری رفتند تا در آن بیتوته کنند. صخرهای از کوه سرازیر شد و دهانهی غار را بست؛ آن سنگ بهقدری بزرگ بود که نمیتوانستند آن را تکان دهند؛ از اینرو به اعمال نیکشان متوسل شدند. یکی از آنها، نیکیاش به پدر و مادر را ذکر کرد و دیگری، عفت و پاکدامنیاش را و سومی، به درستکاری و پرهیزکاریاش متوسل شد.
اولی، گفت: پدر و مادر پیر و سالخوردهای داشته که پیش از غذا دادن به اهل و غلامان خود، به پدر و مادر خویش غذا میداده است. در نص حدیث، «اهل» و «مال» آمده است؛ منظور از اهل، همسر و فرزندان شخص هستند. و منظور از مال، غلامان و خدمتکاران او. این شخص، گوسفندانی داشت که آنها را به چراگاه میبرد و در پایان روز باز میگشت و شیرشان را میدوشید و ابتدا به پدر و مادر پیرش میداد و سپس به همسر و فرزندان و خدمتکاران خویش. روزی در جستجوی چراگاه برای چراندن گوسفندانش، مسیر دورتری رفت و چون دیر کرد، هنگامی بازگشت که پدر و مادرش خوابیده بودند. با خود فکر کرد که آیا ابتدا به خانواده و خدمتکارانش شیر دهد یا منتظر بیدار شدن پدر و مادرش بماند. گزینهی دوم را انتخاب کرد؛ یعنی ظرف شیر را تا سپیدهدم در دست گرفت و منتظر ماند تا پدر و مادرش بیدار شوند. بدینترتیب ابتدا والدینش شیر نوشیدند و سپس همسر و فرزندان و غلامان او.
آن شخص در غار دعا کرد و گفت: «پروردگارا! اگر اين عمل را بهخاطر خوشنودي تو انجام دادهام، ما را از اين مصيبت كه گرفتارش شدهايم، نجات ده»؛ یعنی: اگر در کارم مخلص بودهام، از این مصیبت نجاتمان ده.
این حدیث، دلیلیست بر اینکه باید در هر عملی اخلاص داشت و اخلاص، محور اصلی پذیرش اعمال بهشمار میرود. چنانکه اللهﻷاین وسیله را از آن شخص پذیرفت و سنگ، اندکی جابهجا شد؛ البته بهاندازهای که نمیتوانستند از غار بیرون بروند.
دومی، با توسل به عفت خود، دست به دعا برداشت. او دخترعمویی داشت که به شدیدترین شکلی که مردان، شیفتهی زنان میشوند، دلباختهی دخترعمویش شده بود. حتی باری از او درخواست کرد که خودش را در اختیار او بگذارد؛ ولی دخترعمویش قبول نکرد. سرانجام، نیاز شدید، دخترعمویش را بر آن داشت که به خواستهی وی تن دهد که گرچه از روی نیاز شدید بود، ولی جایز نيست. آن شخص، صد و بیست دینار به دخترعمویش داد، مشروط به اینکه به خواستهی نامشروع وی تن دهد. او نیز از روی فقر و نیاز، قبول کرد. وقتی چیزی نمانده بود که آن مرد، به خواستهی نامشروع خود برسد، در زمانی که میان پاهای وی نشست، آن زن، او را از خدا ترساند و به او گفت: «از خدا بترس و بهناحق گوهرِ (عفّت) را نشکن». آری! او را از اللهﻷترساند و به او یادآوری کرد که میتواند از راه درست یعنی از طریق ازدواج مشروع، به خواستهاش برسد؛ ولی نباید گوهر عفت را بشکند. آن زن که چنین رابطهای را گناه و معصیت میدانست، به پسرعمویش گفت: از خدا بترس و چون این را از تهِ دل بر زبان آورد، در دل پسرعمویش اثر کرد و بدین ترتیب آن مرد برخاست و بهرغم شیفتگی زیادش به او، دست از این کار زشت برداشت؛ یعنی محبت آن زن هنوز در دلش بود، ولی ترس از اللهﻷاو را از این کار بازداشت و پولی را که به او داده بود، پس نگرفت و به او بخشید. آن مرد، در غار چنین دعا کرد که: «پروردگارا! اگر اين كار من بهخاطر خشنودي تو بوده است، از اين بلا که گرفتارش هستیم، نجاتمان ده». آنگاه سنگ، اندكي از جايش تكان خورد، ولی نه بهاندازهای كه آنان بتوانند از غار بيرون بيايند. این، از نشانههای اللهأاست؛ زیرا او بر هر کاری تواناست و اگر میخواست، سنگ را بهیکباره از دهانهی غار برمیداشت و نجاتشان میداد؛ اما الله سبحانه وتعالی، سنگ را بهیکباره برنداشت تا هر یک از آنان، به هر عمل نیکی که میخواست، متوسل شود.
سومی، به امانتداری و اخلاصش در عمل متوسل شد. او داستانش را چنین بازگو کرد که کارگرانی را به کاری گماشته و مزد همهی آنها را داده بود، جز مزد یک نفر که پیش از دریافت مزدش، رفته بود. آن شخص، مزد این کارگر را در کار انداخت و با کسب و کاری که از آن پول بههم زد، به اموال فراوانی از قبیل گاو و گوسفند و شتر دست یافت. کارگری که مزدش را نگرفته بود، پس از مدتی به سراغش آمد و مزدش را طلب کرد؛ آن شخص به او گفت: هرچه شتر و گاو و گوسفند و برده در اینجا میبینی، از آنِ توست. کارگر که گمانش را نداشت، گفت: مسخرهام نکن؛ مزدم را بده. مزدی که نزد تو داشتم، خیلی کم بود؛ چگونه اینهمه شتر و گاو و گوسفند و برده، از آنِ من است؟ مرا مسخره نکن. آن شخص، ماجرا را برایش بازگو کرد و گفت که اینهمه را با سرمایهی او سرِ هم کرده است. کارگر که تازه، اصل ماجرا را فهمیده بود، همه را گرفت و رفت. آن شخص، در غار دست به دعا برداشت و گفت: «پروردگارا! اگر اين كار را بهخاطر رضای تو انجام دادهام، ما را از اين گرفتاري نجات ده». آنگاه سنگ، از دهانهی غار كنار رفت و آنها بيرون آمدند و به راهشان ادامه دادند.
آنها به اعمال شایستهای متوسل شدند که خالصانه برای الله انجام داده بودند. از این حدیث به فضیلت نیکی به پدر و مادر پی میبریم و درمییابیم که نیکی به پدر و مادر، جزو اعمال شایستهایست که با آن، سختیها و تاریکیهای زندگی، از میان میرود.
همچنین به فضیلت عفت و پاکدامنی و دوری از زنا پی میبریم. آری! عفت و پاکدامنی در زمانی که انسان، توانایی زنا کردن را دارد، یکی از برترین عملها بهشمار میرود. از رسولاللهجثابت شده که چنین شخصی، جزو هفت گروهی خواهد بود که الله، آنها را در روزی که سایهای جز سایهی او نیست، زیر سایهی خود جا میدهد: «رَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ فَقَالَ: إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ»؛[صحیح بخاری، ش: (۶۶۰، ۱۴۲۳، ۶۸۰۶)؛ و مسلم، ش: ۱۰۳۱] یعنی: «كسي كه زني زيبا و صاحب مقام او را به فحشا فرا بخواند، ولي (او نپذيرد و) بگويد: من از خدا میترسم».
این مرد، چیزی نمانده بود که به دخترعموی خود که شیفته و دلباختهاش بود، برسد؛ ولی از ترس اللهﻷآن کار زشت را ترک کرد و بدینسان به عفت و پاکدامنی دست یافت و امید است که اللهأ، او را جزو کسانی بگرداند که در روزی که سایهای جز سایهی او وجود ندارد، آنها را در زیر سایهی خود جای دهد.
از این حدیث، به فضیلت امانتداری و درستکاری پی میبریم. برای آن شخص، این امکان وجود داشت که وقتی کارگرش برای مطالبهی مزد خویش نزدش آمد، مزدش را به او بدهد و اینهمه مال را برای خود نگه دارد، ولی امانتداری و درستکاری او نسبت به برادرش، او را بر آن داشت که همهی درآمدهای حاصل از مزد آن کارگر را به او بدهد.
از این حدیث، همچنین به قدرت اللهأپی میبریم که آن سنگ بزرگ را از دهانهی غار برداشت، بیآنکه جرثقیل و یا ماشین بزرگی برای برداشتن آن بیاورند؛ بلکه سنگ به امر اللهﻷاز دهانهی غار کنار رفت. اینکه سنگ، دهانهی غار را بست و نیز کنار رفتنش از دهانهی غار، به امر و فرمان الله متعال بود. و اللهأبر هر کاری تواناست.
از دیگر آموزههای حدیث، این است که اللهأدعاها را میشنود؛ چنانکه دعای این سه نفر را شنید و اجابت کرد.
آموزهی دیگری که از این حدیث برداشت میکنیم، این است که اخلاص، از اسباب گشایش مشکلات است؛ چراکه هر یک از آنان در دعایش چنین گفت: «یا الله! اگر این کار را خالص بهرضای تو انجام دادهام، ما را از مصیبتی که گرفتارش هستیم، نجات بده». در مقابل، ریا و عمل کسی که آن را از روی خودنمایی انجام میدهد تا مردم او را بستایند، همانند کفِ روی آب است که از میان میرود و هیچ سودی برای صاحبش ندارد. از الله درخواست می کنیم که به همهی ما اخلاص عنایت کند.
اخلاص، همه چیز است. در عبادتت، هیچ سهمی برای هیچ کس قرار نده؛ بلکه همهاش را برای اللهﻷقرار ده تا نزدش پذیرفته شود؛ زیرا رسولاللهجاز الله اینچنین نقل کرده که فرموده است: «أنا أغنی الشُّرَکاء عَنِ الشِّركِ، مَن عَمِلَ عَمَلاً أَشرَكَ فِیه مَعِیَ غَیرِي تَرَكتُه وَشِركَهُ»؛[صحیح مسلم، ش: ۲۹۸۵] یعنی: «من بر خلاف شریکان، بهطور مطلق از شرک بینیازم؛ هرکس عملی انجام دهد و جز من را در آن عمل، شریکم بسازد، او را با شرکش (عمل شرکآمیزش) وامیگذارم».