نکاتی دیگر
۱- حدیث شمارهی ۸: (وَعَنْ أبيهُريْرةس قال: قالَ رَسُولُاللهج : «إِنَّ الله لا يَنْظُرُ إِلى أَجْسامِكْم، وَلا إِلى صُوَرِكُم، وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَأَعمالِكُمْ».) [روایت مسلم] یعنی: «همانا الله به جسمها و چهرههای شما نگاه نمیکند؛ بلکه به دلهایتان مینگرد».
میگویم: مسلم/و دیگر محدثان افزودهاند: در روایتی آمده است: «وَأَعمالِكُمْ»؛ یعنی: «بلکه به دلها و اعمال شما مینگرد». میتوانید تخریج این روایت را بنگرید در: «غایة المرام في تخریج الحلال والحرام»، صفحهی ۴۱۰.
گفتنیست: این بخشِ روایت، خیلی مهم است؛ زیرا بسیاری از مردم، بدون در نظر گرفتن این بخش حدیث، برداشت نادرستی از آن میکنند؛ بدینسان که هرگاه آنان را به سوی یکی از اوامر و دستورهای دینی همچون گذاشتن ریش و خودداری از همانندی به کافران و یا به سوی دیگر وظایف دینی فرا میخوانی، میگویند: مهم این است که قلب، پاک باشد! و به همین حدیث استناد میکنند. بیآنکه بدانند بخش ناگفتهی حدیث که ذکر شد، صحیح و بيانگر این نکته است که پروردگار متعال به اعمالشان نیز نگاه میکند؛ اگر کردارشان نیک باشد، میپذیرد و در غیر این صورت کردارشان را به خودشان باز میگرداند؛ چنانکه در بسیاری از نصوص و متون دینی بدین نکته تصریح شده است. مانند این فرمودهی رسولاللهجکه: «مَنْ أَحْدثَ في أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فهُو رَدٌّ»؛ یعنی: «کسی که در دینمان، چیزی ایجاد کند که از آن نیست، بداند که عملش مردود است».
در حقیقت نمیتوان از نیکی و پاکی دلها، تصوری جز اعمال نیک و شایسته داشت و یا چنین تصور نمود که درستی و شایستگی کردار، جدا از نیکی و پاکی دلهاست. چنانکه رسولاللهجدر حدیثی که نعمان بن بشیرسروایت کرده، با بیانی زیبا و شیوا این نکته را روشن نموده و فرموده است: «أَلاَ وإِنَّ في الجسَدِ مُضغَةً إذا صلَحَت صَلَحَ الجسَدُ كُلُّه، وَإِذا فَسَدَتْ فَسدَ الجَسَدُ كُلُّه: أَلاَ وَهِي القَلْبُ». [حدیث شمارهی ۵۹۳ همین کتاب] یعنی: «بدانید که در بدن، پارهگوشتیست که صلاح و فساد همهی بدن وابسته به آن است. بدانید که آن عضو، قلب است».
و در حدیث دیگری آمده است: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّه بَيْنَ وُجُوهِكمْ».[حدیث شمارهی ۱۰۹۶] یعنی: «صفهایتان را (هنگام نماز) راست کنید؛ وگرنه، بیم آن میرود که الله چهرههایتان را مسخ کند (یا در میان شما اختلاف و کینه بیندازد)».
همچنین فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الجَمالَ»؛ [حدیث شمارهی ۶۱۷] یعنی: «همانا الله زیباست و زیبایی را دوست دارد». این حدیث، بر خلاف پندار بسیاری از مردم، دربارهی جمال و زیبایی ظاهری و مادی در چارچوب شریعت و آموزههای دینیست.
حال که این نکته روشن شد، باید بگویم از بزرگترین اشتباههایی که بنده در کتاب ریاضالصالحین اعم از نسخههای خطی و چاپیای که در دست داشتم، مشاهده کردم، این بود که مؤلف/واژهی «أَعمالِكُمْ»را که در حدیث شمارهی ۸ از قلم افتاده، در حدیث شمارهی ۱۵۷۸ آورده است، ولی متأسفانه قلم وی یا کاتبش بهاشتباه آن را در قسمتی از حدیث آورده که معنا را بهکلی نادرست میکند؛ بدینسان که نوشته است: «...وَلا إِلَى صُوَرِكُمْ وأعْمَالِكُمْ وَلكِنْ يَنْظُرُ...»؛ بر این اساس، مفهوم حدیث بهکلی نادرست میشود و چنین معنا میگردد که «پروردگار، به جسمها و چهرهها و عملهایتان نگاه نمیکند؛ بلکه...». متأسفانه این نکته بر همهی کسانی که به چاپ، تصحیح و شرح ریاض الصالحین پرداختهاند، پوشیده مانده است؛ حتی بر «ابنعلان»، شارح ریاضالصالحین؛ از اینرو در شرح این حدیث گفته است: «پروردگار متعال، اجر و پاداش را بر اساس بزرگی جسم، زیبایی چهره و فراوانی عمل، استوار و فراهم نکرده است». ناگفته پیداست که چنین شرحی از حدیث، نادرست و بلکه بر خلاف متن صحیح حدیث مذکور میباشد و با بسیاری از آموزهها و نصوص کتاب و سنت در تعارض است؛ زیرا نصوص کتاب و سنت نشان میدهد که بندگان خدا مطابق اعمالشان، درجات و جایگاههای متفاوتی دارند:
﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ …﴾[الأنعام: ١٣٢]
«برای همه مطابق اعمالشان درجاتی وجود دارد».
و در حدیثی قدسی آمده است: «يَا عِبَادِي إنَّما هِيَ أعْمَالُكُمْ أُحْصِيهَا لَكُمْ، ثُمَّ أوَفِّيكُمْ إيَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَيْراً فَلْيَحْمدِ اللَّه...»؛ [حدیث شمارهی ۱۱۳] یعنی: «ای بندگان من! این، اعمال شماست که آن را برای شما محاسبه میکنم و نتایج آن را بهطور کامل به شما میدهم؛ لذا هرکس، عمل و نتیجهی نیکی یافت، الله را ستایش نماید...».
بنابراین آیا عاقلانه است که الله همانطور که به جسمها و چهرهها نمینگرد، به اعمال بندگانش نیز نگاه نکند، حال آنکه پایه و اساس ورود به بهشت، پس از ایمان، اعمال و کردار نیکوست؟! اللهأمیفرماید:
﴿… ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٣٢﴾[النحل: ٣٢]
«به پاداش کردارتان، وارد بهشت شوید».
لذا باید در این نکته تأمل و درنگ نمود که بهراستی تقلید، چه همه باعث دوری مقلدان از راه و اندیشهی درست میگردد و آنان را در وادی اشتباه میافکند. آری! سببش، تنها رویگردانی آنان از بررسی سنت در کتابهای صحیح و اصلیِ رواییست.
اشتباهی شبیه به این در حدیث انسسبهشمارهی ۳۶۴و۴۵۷ به روایت مسلم، صورت گرفته که در آن آمده است: «إِنِّي لاَ أَبْكِي إِنِّي لأَعْلَمُ...»؛ یعنی: «من نمیگریم؛ بلکه من میدانم که...». حال آنکه مطابق روایت مسلم (۷/۱۴۵)، صحیحش بدین صورت است که: «مَا أَبْكِي أن لاَ أَکُونَ أَعْلَمُ...»؛ یعنی: «دلیل گریهام این نیست که ندانم...». در روایت ابنماجه (۱۶۳۵) چنین آمده است: «قالت: إِنِّي لأَعْلَمُ مَا عنْدَاللهِ...»؛ و این، مطابق همان الفاظیست که در ریاضالصالحین آمده است؛ البته به استثنای عبارت «إِنِّي لاَ أَبْكِي»که معنا و مفهوم نادرستی از روایت، ایجاد میکند. عبارتی که در روایت مرسل عکرمه توسط دارمی نقل شده، به الفاظ و عبارت مسلم نزدیک است: «قَالَت: إنّي والله ما أبکي علی رسولاللهج أن لا أکون أعلم أنَّهُ قد ذَهَبَ إلی ما هو خیرٌ لَهُ من الدّنیا، ولکنّي أبکي...»؛ یعنی: «(امایمنل) گفت: سبب گریهام بر رسولاللهج، این نیست که ندانم که او به آنجا رفته که برایش از دنیا بهتر است؛ بلکه من از این جهت میگریم که...».
شگفتآوراست که این اشتباه در همهی نسخههای خطی و چاپی ریاضالصالحین، از جمله در شرح ابنعلان (۲/۲۲۳) تکرار شده است! ولی در نسخهی جدیدی که توسط دار المأمون دمشق به چاپ رسیده، این اشتباه، از لحاظ معنایی، البته بدون مراجعه به اصل روایت، یعنی روایت صحیح مسلم و بدون اشاره به وجود و تکرار این خطا در نسخههای مختلف ریاضالصالحین، تصحیح شده است.
۲- حدیث ابوسعید خدریس، شمارهی ۲۵۹ و۶۲۰ به روایت مسلم/:
میگویم: مسلم/همهی حدیث را نیاورده؛ بلکه تنها بخش اول و بخش پایانی حدیث یادشده را نقل کرده است و در مورد سایر بخشهای حدیث به روایت ابوهریرهسکه قبل از این حدیث قرار دارد و به همان معناست، حواله داده و الفاظ و عباراتش، با الفاظ و عباراتی که در حدیث ۲۵۹ ریاضالصالحین آمده، متفاوت است. آری؛ این روایت را امام احمد (۳/۷۹) عیناً به همین شکل آورده و چنین به نظر میرسد که نووی/آن را از امام احمد/نقل کرده و به امام مسلم/نسبت داده است! ضمن اینکه حدیث مذکور نزد بخاری/در «التفسیر»به روایت ابوهریرهسکاملتر از روایت ابوسعیدساست که اگر مؤلف - نووی- روایت بخاری را ذکر میکرد، بهتر بود.
۳- مؤلف، برخی از احادیث را به بخاری/نسبت داده است؛ در صورتی که همان احادیث، نزد بخاری/، معلّق است؛ مانند احادیث (۳۷۴، ۶۰۸، ۱۰۳۲). بدینسان این تصور نادرست شکل میگیرد که این احادیث، نزد بخاری/، متصل میباشد؛ در صورتی که چنین نیست. چه خوب بود مؤلف ضمن نسبت دادن این روایات به بخاری، قید میکرد که بخاری/آن را معلّقاً یا تعلیقاً روایت کرده است. علما اتفاق نظر دارند که احادیث معلّق بخاری، خارج از چارچوب نقد و بررسی نیست و پارهای از آنها ضعیف است. از اینرو همانطور که در ردّ خود بر شیخ محمد المنتصر الکتانی صفحهی ۶ شرح دادهام، اینجا نیز قابل یادآوریست که علما بر ضرورت نسبت دادنِ مقیّدِ چنین روایاتی -یعنی بیان معلّق بودن چنین احادیثی به هنگام نسبت دادن آنها به بخاری- اتفاق نظر دارند؛ هرچند بسیاری از متأخران به این اصل عمل نمیکنند. بنده گمان نمیکردم که نووی/چنین رویکردی در رابطه با این اصل داشته باشد؛ چنانکه شخص وی، در «التقریب»تفاوت روایتهای متصل و معلّق بخاری را از لحاظ صحت و عدم صحت، ذکر کرده و سیوطی در «تدریب الراوی»، صفحههای ۶۰-۶۳ به حد کافی به شرح این موضوع پرداخته است.
۴- مؤلف، پس از ذکر حدیث ۹۵۴ میگوید: «شافعی/گوید: مستحب است که پس از دفن میّت، بخشی از قرآن تلاوت شود و اگر همهی قرآن ختم گردد، خوبست».
میگویم: نمیدانم شافعی/کجا چنین سخنی گفته است؛ بلکه از نظر من در ثبوت این سخن از امام شافعی، شک و تردید زیادی وجود دارد؛ چراکه دیدگاه شافعی، این است که ایصال ثواب قرائت قرآن به مردگان، بیمعناست و ثوابش به آنها نمیرسد؛ همانطور که حافظ ابنکثیر/در تفسیر آیهی ۳۹ سورهی النجم، این دیدگاه امام شافعی/را ذکر کرده، و صاحب «إقتضاء الصراط المستقیم»به عدم ثبوت این گفتار از امام شافعیساشاره کرده و گفته است: «دربارهی این مسأله، سخنی از امام شافعی/به ثبوت نرسیده است؛ زیرا چنین عملی، از دیدگاه وی بدعت بوده، و امام مالکسنیز گفته است: هیچکس را سراغ ندارم که این عمل را انجام داده باشد. از اینرو پرواضح است که صحابه و تابعین، چنین عملی را انجام ندادهاند».
میگویم: دیدگاه امام احمد/نیز همین است که نباید بر سرِ قبر، قرآن خواند؛ چنانکه این موضوع را در کتابم «احکام جنایز» مورد بررسی قرار دادهام؛ در کتاب یادشده به بررسی دیدگاه امام ابوالعباس حرانی/نیز پرداختهام.
۵- مؤلف/بابی تحت عنوان «صدقه دادن از سوی میّت و دعا برای او» گشوده و ذیل آن، دو حدیث آورده که نه بهصراحت و نه بهاشاره، بيانگر صدقه دادن از سوی میّت نیست و تنها بیانگر صدقه دادن فرزند برای والدینش میباشد که هیچ اختلافی در اینباره وجود ندارد؛ ولی از ظاهر نصوص، چنین برمیآید که ثواب صدقهی افراد بیگانه و کسانی که با میّت، نسبت فرزندی ندارند، به میّت نمیرسد و نفعی به او نمیرساند. [نگا: «احکام جنایز»، صفحهی ۱۷۷ و تفسیر «المنار»، جلد ۸، صفحهی۲۵۴.]
۶- حدیث ۵۷۴: «عن سهلِ بنِ سعدٍس أَنَّ رسولَ اللَّهج أُتِيَ بِشَرَابٍ، فَشَرِبَ مِنهُ وَعَن يَمِينِهِ غُلامٌ»؛ یعنی: «از سهل بن سعدسروایت است که برای رسولاللهجنوشیدنی آوردند؛ پیامبرجاز آن نوشید و سمت راستش پسربچهای بود».
میگویم: بنا بر روایت بخاری/دلیل اینکه ابتدا رسولاللهجآن نوشیدنی را نوشید، این بود که خود، آن را درخواست کرده بود. پس بر خلاف آنچه نزد متأخرین مشهور شده، دلیلی وجود ندارد که آغاز کردن پذیرایی از بزرگتر محفل را سنت بدانیم. همانطور که مؤلف/در باب شمارهی ۱۱۱ بدین نکته اشاره نموده است؛ اگرچه آغاز کردن پذیرایی را از سمت راست، با عبارت «بعد المبتدئ»، یعنی «پس از آغازکننده» مقیّد کرده، ولی صحیح، این است که این عبارت یا این قید، حذف شود و جهت پیروی از فرمودهی مطلق و عامِ رسولاللهج، ترتیب پذیرایی از سمت راست رعایت گردد. همانطور که در حدیث ابنعباسبآمده است: «الأَيْمَنَ فالأَيْمنَ»؛ این حدیث، مفهوم رعایت ترتیب پذیرایی از سمت راست را میرساند.
۷- مؤلف، بابی به نام «سنت جمعه» بهشمارهی ۲۰۳ گشوده است.
میگویم: گویا منظورش، سنت پس از جمعه است؛ زیرا احادیثی که در این باب آورده، دربارهی نماز سنت پس از جمعه میباشد؛ ولی در رابطه با سنت پیش از جمعه، بر خلاف میل و کوشش برخی از متعصبان حنفی، هیچ حدیث صحیحی وجود ندارد؛ البته نووی/با خودداری از ذکر هرگونه حدیثی در باب سنت پیش از جمعه، بدین نکته اشاره کرده است؛ اگرچه در اینباره احادیثی در «سنن ابنماجه» یافت میشود، ولی همانطور که در «الأجوبة النافعة»بیان کردهام، بهشدت ضعیف است؛ اما آیا مقلدان از این رویکرد نووی که هیچ حدیثی دربارهی سنت پیش از نماز جمعه نیاورده، عبرت نمیگیرند؟ مؤلف در کتابهای دیگرش به حدیث دیگری استدلال نموده که حافظ/در ردّ بر او گفته است: «هیچ دلیلی در آن وجود ندارد». و بنده، سخن حافظ را در اینباره در «الأجوبة النافعة»، ص۲۷ نقل کردهام که میتوانید به آن مراجعه کنید.
۸- حدیث ۱۱۷۶: «صَلاةُ اللَّيْلِ مَثْنَى مَثْنَى»؛ یعنی: «نماز شب، دو رکعت دو رکعت خوانده میشود».
میگویم: تفسیرش، در روایت مسلم/بدین لفظ آمده است که: از ابنعمربسؤال شد: «دو رکعت دو رکعت چگونه است؟» پاسخ داد: «بدین شکل که در هر دو رکعت، سلام دهد». ناگفته پیداست که راوی، بیش از دیگران به آنچه روایت میکند، داناست؛ در اینباره احادیثی وجود دارد که بیانگر سلام دادن پیامبرجدر هر دو رکعت در نماز شب میباشد و میتوانید برخی از این احادیث را در کتابم «صلاة التراویح»ببینید.
۹- حدیث۱۲۳۱ که بهشمارهی ۱۲۰۱ نیز آمده و در آن، لفظ «وَجَدَّ»افزون بر الفاظ حدیث ۱۲۳۱ وجود دارد و فقط روایت مسلم/میباشد.
۱۰- حدیث ۱۴۳۹: مؤلف میگوید: «...این حدیث در کتاب مسلم با لفظ «أَوْ يُحَطُّ»آمده است؛ برقانی میگوید: شعبه و ابوعوانه و یحیی القطان، آن را از موسی که مسلم/آن را از ناحیهی وی روایت کرده، نقل نمودهاند؛ البته با لفظ «وَ يُحَطُّ»، بدون الف».
میگویم: ولی احمد/در «المسند» (۱/۱۸۰) این روایت را از یحیی القطان با لفظ «أَوْ يُحَطُّ»همچون روایت مسلم آورده و سپس گفته است: «ابننمیر و یعلی گفتهاند: أَوْ يُحَطُّ»؛ یعنی ابننمیر و یعلی بهنقل از موسی در این لفظ از یحیی القطان پیروی کردهاند. ترمذی/(۲/۲۵۸) از طریق یحیی با لفظ «وَ يُحَطُّ»روایتش کرده است؛ ولی از آنجا که ابننمیر و یعلی، از یحیی پیروی کرده و مطابق او روایت نمودهاند و مسلم نیز روایت او را برگزیده، بنابراین لفظ نخست، نزد من راجح است؛ اگرچه در معنا یکیست. والله اعلم.
۱۱- مؤلف/پس از ذکر حدیث ۱۷۲۰ میگوید: «از پیامبرجروایت شده که: ریا، شرک است».
میگویم: نووی/با بهکار بردن عبارت «روایت شده»، بدین نکته اشاره کرده که سند حدیث مذکور، ضعیف است. و همینطور نیز میباشد. بنده، این حدیث را در «الأحادیث الضعیفة والموضوعة و أثرهاالسیئ في الأمة»(۱۸۵۰) تخریج کرده و سبب ضعفش را بیان نمودهام.
۱۲- مؤلف در باب شمارهی ۳۳۴ که پیرامون ناپسندبودن گفتگو پس از نماز عشاءست، میگوید: اما در گفتگوهایی که خیر است، همچون پرداختن به مباحث علمی و... کراهیتی نیست؛ بلکه مستحب نیز میباشد».
میگویم: چه خوب بود این نکتهی مهم را هم قید میکرد که بیدار ماندن و گفتگوهای پس از نماز عشاء در صورتی درست است که سبب تباهی و ضایع شدن واجبات عینی نگردد؛ مانند برخی از جوانان که شب امتحان تا نیمههای شب بیدار میمانند و از شدت خستگی به خواب میروند و نماز صبح را از دست میدهند. این شبزندهداری و بیدار ماندن اگرچه برای کسب علم است، ولی جایز نیست و بیشتر به عمل کسی میماند که کاخی بنا مینهد و در عوض، شهری را ویران میکند؛ بلکه باید بلافاصله پس از نماز عشاء بخوابد تا بتواند برای نماز صبح برخیزد و پس از نماز صبح به مرور درسهایش بپردازد. آری! رسولاللهجراست و درست فرموده است که: «بُورِكَ لِأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا»؛ یعنی: «برای امتم در صبحگاهانشان خیر و برکت است». اینک که بسیاری از جوانان از این برکت غافلاند، چه خوبست که به این رهنمود نبوی عمل نماییم.
۱۳- در حدیث ۱۸۷۰ از ابیزید عمرو بن اخطبسنقل شده که: «پیامبرجآنچه را که اتفاق افتاده و آنچه را که اتفاق خواهد افتاد، به ما گفت».
میگویم: یعنی: ما را از فتنههای گذشته و فتنههایی که اتفاق خواهد افتاد، آگاه ساخت؛ چنانکه حدیث دیگری که از حذیفهسروایت شده، بیانگر همین نکته است. مسلم/نیز حدیث عمرو بن اخطبسرا در «کتاب الفتن» صحیح خویش روایت نموده است.
۱۴- مؤلف پس از ذکر حدیث ۱۸۶۹ میگوید: «منظور از صلاة بر کشتهشدگان احد، دعا برای آنان است؛ نه نماز معروف یا نماز جنازه».
میگویم: نووی با این عبارت، نماز خواندن رسولاللهجبر شهدای احد را به دعا کردن برای آنان معنا کرده و تصریح نموده که منظور از این روایت، خواندن نماز جنازه بر آنان نیست؛ این، گفتار اشتباه و نادرستیست؛ زیرا در صحیح بخاری آمده است: ... بر شهدای احد آنگونه نماز خواند که بر مردگان نماز میخوانند. میتوانید تخریج این حدیث را به پیوست عبارت تفسیری آن، در کتابم «احکام جنایز» ببینید که از کتابهای ششگانهی حدیث و دیگر کتابها تخریج کردهام.
۱۵- در حدیث ۱۸۸۳ میگوید: «از ابنمسعودسروایت شده که رسولاللهجفرمود:...». و سپس در پایان میگوید: «روایت ابوداود، ترمذی و حاکم که آن را صحیح دانسته است».
میگویم: گفتار مؤلف، این تصور نادرست را ایجاد میکند که ابوداود و ترمذی، این حدیث را از ابنمسعودسروایت کردهاند؛ حال آنکه چنین نیست؛ بلکه فقط حاکم/این حدیث را از ابنمسعودسبا سند قوی روایت کرده است و ابوداود و ترمذی، چنین حدیثی را از زیدس نقل نمودهاند که در سندش، راوی مجهولیست؛ ولی شواهد دیگری جز روایت ابنمسعود برای این حدیث وجود دارد که آن را بیاشکال میکند و بنده در «التعلیق الرغیب»(۲/۲۶۹) به شواهد این حدیث اشاره کردهام. [پایان گفتار آلبانی/]
از آنجا که علامه آلبانی/همهی احادیث «ریاضالصالحین»را تخریج نکرده است، ما با تکیه بر اقوال و دیدگاههای او در سایر کتابهایش به تکمیل این عمل، یعنی تخریج احادیث ریاضالصالحین پرداختیم تا بدینسان همهی تخریج انجامشده، منسوب به علامه آلبانی/و برگرفته از پژوهشهای رواییِ وی باشد و همچنین متن اصلی کتاب را با نسخهای که مورد توجه علامه آلبانی/بوده و توسط «المکتب الإسلامي»به چاپ رسیده، مقایسه نمودیم و در این میان از نسخهی خطی آن نیز بهره بردیم. گفتنیست: این نسخهی چاپی، دقیقترین نسخه میباشد؛ هرچند اشتباههای چاپی اندکی در آن وجود داشت که تصحیح کردیم.
و اما در رابطه با شرح علامه ابنعثیمین/بدین شکل عمل نمودهایم که به تخریج احادیث موجود در شرح پرداختهایم و در این میان دامنهی تخریج خود را نسبت به شیوهی خویش در تخریج احادیث متن، توسعهی بیشتری دادهایم؛ بدینسان که در بیشتر موارد، در جمعآوری طرق حدیث و ذکر منابع روایی و نیز بیان علل روایتها و احوال راویان، روش مذکور را دنبال کردهایم و سپس خلاصهی بحث و بررسی خویش را بهگونهای که خللی در پژوهش انجامشده ایجاد نگردد، مختصر و ذکر نمودهایم و در پارهای از موارد نیز به اقوال آلبانی/بسنده کردهایم. این، شیوه و رویکرد ما دربارهی احادیث و آثاریست که در صحیحین نیست؛ ولی در رابطه با احادیث و آثار موجود در صحیحین، ضمن ذکر صحابی حدیث، روایت را به صحیحین نسبت دادهایم و از بررسی و جمعآوری سایر طرق حدیث، خارج از روایات بخاری و مسلم رحمهماالله خودداری کردهایم تا پانوشت کتاب، سنگین و طولانی نشود. ضمن اینکه انجام چنین عملی زمانی طولانی میطلبید.
خود میدانید که شیخ محمد صالح العثیمین/این شرح را به دست خویش ننوشته است؛ بلکه شرحی که از شیخ تقدیمتان میگردد، درسهاییست که برای شاگردانش ایراد نموده و آنها، این درسها را از روی نوارهای موجود، به روی کاغذ آوردهاند. شیخ/، خود اجازه داد که این درسها را جمعآوری و چاپ کنند. ما، یکی از نسخههای چاپشده را برای مقایسه با شرح، انتخاب کردیم و هر جا که دچار مشکل شدیم، از نوارها و لوحهای فشردهی موجود کمک گرفتیم و در مواردی که احساس کردیم چیزی از قلم افتاده، همانجا به آن اشاره نمودیم.
در مواردی که در سخن شیخ، اجمال و کلیگویی یا پوشیدگی و ابهامی وجود داشت که معمولاً کجاندیشان به آن علاقه و گرایش دارند، توضیح دادهایم و مطابق عقیده و منهج آن بزرگوار، یعنی بر اساس عقیده و منهج سلف صالح، به رفع ابهام و بیان منظور وی پرداختهایم. گاهی شیخ در پارهای از مسایل فقهی، دیدگاهی را ترجیح میدهد که بر خلاف قول راجح نزد سایر علماست و چون دیدگاه سایر علما را مطابق دلیل میبینیم، بدور از تقلید و بهپیروی از دلیل، به تبیین موضوع میپردازیم و بر این باوریم که در هر دو صورت، چه پذیرش دیدگاه شیخ و چه ردّ آن، با شیخ/مخالفت نکردهایم؛ زیرا ما، پیرو دلیل هستیم. و الله رحمت کند یکی از گذشتگان نیک را که گفته است: «کسی که مطابق دلیل عمل کند، با ما مخالفت نکرده است». انشاءالله که شیخ در هر صورت، مأجور و سزاوار اجر و پاداش است؛ چون او از امامان و علمای مجتهد بوده و ما از او یاد گرفتهایم که در حد توان و بدون تقلید از هیچکس، کمال تلاش خود را در مباحث علمی بهکار بندیم. همانطور که ازبیشتر امامان ثابت شده که گفتهاند: «هرگاه حدیثی صحیح باشد، مذهب ما همان است».
شیخ محمد صالح عثیمین/شرح ریاضالصالحین را در ششم ماه صفر سال ۱۴۱۱ هجری قمری آغاز کرد و این کلاس، همه روزه پس از نماز عصر ادامه داشت.
این شرح، چه در بیان مفاهیم احادیث و چه در بیان پارهای از اصول و ضوابط اهل حق در زمینهی نامهای الله و صفات و افعالش، نکات ارزشمند و مفیدی در خود دارد و حاوی مطالبی پیرامون منهج اهل سنت و جماعت در مورد پارهای از مسایل اختلافیست که به سبب ناآگاهی و دوری امت از قرآن و سنت پیامبرجو فهم علمای ربانی – صحابه، تابعین و پیروان نیکشان- در میان امت اسلامی رواج یافته است.
شایسته است که در رابطه با سایر احادیث نیز شیوهی عمومی شیخ/بهویژه در زمینهی نامهای الله و صفات و افعالش مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا امام نووی/پیرامون پارهای از مسایل به خطا رفته و مانند اشعریها به تأویل روی آورده است؛ حال آنکه مذهب اهل سنت و جماعت، بر پذیرش اسماء و صفات ثابتشده برای الله، بدور از تأویل، تعطیل، تشبیه و تمثیل میباشد و این روش، به صورت مفصل در کتابهایشان آمده و بیان شده است.
و الحمد لله رب العالمین وصلی الله وبارك علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین
محـمود بـن الجمـیـل
خالد بن محمد عثـمان