۱۰- باب: تعجیل در انجام کارهای نیک و تشویق به اینکه باید تصمیمهای نیک را هرچه زودتر و با جدیت و بدون دودلی عملی ساخت
الله متعال میفرماید:
﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ﴾[البقرة: ١٤٨]
پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید.
و میفرماید:
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣﴾[آل عمران: ١٣٣]
به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش به گستردگی آسمانها و زمین میباشد و برای پرهیزکاران آماده شده است.
شرح
مؤلف/، بابی بدین عنوان گشوده است: «تعجیل در انجام کارهای نیک و تشویق به اینکه باید تصمیمهای نیک را هرچه زودتر و با جدیت و بدون دودلی عملی ساخت».
این عنوان، دو امر اساسی را در برمیگیرد:
اول: تعجیل یا شتافتن در انجام کارهای نیک.
و دوم: اینکه هرگاه انسان تصمیم خوبی میگیرد، باید بدون دودلی آن را هرچه زودتر عملی بسازد.
مبادرت به انجام کارهای نیک، بدین معناست که انسان در انجام آنها درنگ نکند و سستی و تنبلی به خود راه ندهد؛ چه بسیار انسانهایی که در انجام نیکیها درنگ کرده یا تنبلی نمودهاند و بدینسان خیر و نیکی زیادی را از دست دادهاند! از اینرو پیامبرجفرموده است: «المُؤمنُ القَويُّ خيرٌ وأحبُّ إلی اللهِ مِن المؤمنِ الضَّعيفِ وفي کُلٍّ خير، احرِص علی ما ينفَعُكَ واستَعِن باللهِ ولاتَعجِز»؛[صحیح مسلم، ش: ۴۸۱۶.] یعنی: «مؤمنِ توانمند و قوی نزد الله، از مؤمن ضعیف، بهتر و محبوبتر است و در هر دو، خیر و نیکیست؛ مشتاق چیزی باش که به نفع توست و از الله کمک بخواه و عاجز و درمانده نشو».
لذا انسان باید به سوی کارهای نیک بشتابد و درانجام آنها درنگ نکند؛ کارهایی مانند: نماز، صدقه، حج، روزه، نیکی به پدر و مادر، صلهی رحم و دیگر کارهای نیکی که باید به سوی آنها شتافت.
گاه، انسان در انجام نیکیها درنگ میکند و فرصت را از دست میدهد و دیگر، نمیتواند به سبب بیماری یا مردن و دیگر عوامل بازدارنده، به انجام آن کار نیک بپردازد. در حدیثی آمده که پیامبرجفرموده است: «إذا أَرَادَ أحَدُکُم الْحَجَّ فَلْيَتَعَجَّلْ فَإِنَّهُ قَدْ يَمْرَضُ الْمَرِيضُ وَتَضِلُّ الرَّاحِلَةَ وَتَعْرِضُ الْحَاجَةُ»؛[حسن لغیره است؛ روایت: ابن ماجه (۲۸۸۳) بهنقل از ابنعباسس. بوصیری در الزوائد (۳/۱۷۹) گفته است: «در سندش، اشکالی وجود دارد». البته این حدیث، طرق دیگری دارد که آن را به مرتبهی حسن میرساند. آلبانی/در صحیح ابیداود (۱۵۲۲) آن را حسن دانسته است و نیز در المشکاة (۹۹۰) و الإرواء (۹۹۰).] یعنی: «هرگاه کسی از شما قصد ادای حج کرد، تعجیل کند؛ زیرا ممکن است بیمار شود یا سواریاش گم گردد و ضرورت و نیازی شدید پیش آید (و نتواند به حج برود». به عبارت دیگر: ممکن است مسألهای پیش آید که از ادای حج (یا هر کار نیک دیگری) باز بماند. لذا در انجام نیکیها درنگ نکنید.
سپس مؤلف/این آیه را ذکر کرده است که اللهأمیفرماید: ﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ﴾یعنی: «در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید». این، بلیغتر از این است که به سوی کارهای نیک بشتابید؛ بلکه دستور میدهد که سعی کنید در انجام نیکیها، پیشگام و جلوتر از سایر مردم باشید. مانند اینکه انسان سعی کند خودش را به صفهای اول نماز جماعت برساند؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «خَيْرُ صُفُوفِ الرِّجَالِ أَوَّلُهَا وَشَرُّهَا آخِرُهَا وَخَيْرُ صُفُوفِ النِّسَاءِ آخِرُهَا وَشَرُّهَا أَوَّلُهَا».[صحیح مسلم، ش: ۶۶۴، بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «بهترین صفهای مردان، صف نخست است و بدترین صفِ آنها، صفِ آخِر؛ و بهترین صفِ زنان، صف آخر میباشد و بدترینش، صف اول». همچنین پیامبرجعدهای را دید که در انتهای مسجد نشستهاند و در صفهای اول حاضر نشدهاند؛ از اینرو فرمود: «لاَ يَزَالُ قَوْمٌ يَتَأَخّرُونَ حَتّى يُؤَخّرَهُمُ الله»؛[صحیح مسلم، ش: ۶۶۲، بهنقل از ابوسعید خدریس.] یعنی: «برخی همواره (در صفهای) عقب میایستند تا اینکه الله، آنها را (از رحمتش) عقب میاندازد». لذا هر فرصتی را غنیمت بدانید و به سوی نیکیها بشتابید.
اللهأمیفرماید:
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣﴾[آل عمران: ١٣٣]
به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش به گستردگی آسمانها و زمین میباشد و برای پرهیزکاران آماده شده است.
شتافتن به سوی مغفرت و آمرزش الهی، بدین معناست که انسان به سوی کارهایی بشتابد که باعث آمرزش گناهان میگردد؛ مانند استغفار: گفتن «أستغفر الله»یا: «اللهم اغفر لي»یا «اللّهم إنّی أستغفركَ»؛ و نیز باید به سوی کارهایی مانند وضو گرفتن، نمازهای پنجگانه، نماز جمعه و رمضان بشتابد که مایهی آمرزش گناهان است؛ زیرا هنگامی که انسان وضو میگیرد و دعای پایان وضو را میخواند،[دعای وضو: أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنَّ محمدًا عبده ورسوله، اللهم اجعلني من التوابین واجعلني من المتطهرین.] هشت دروازهی بهشت برایش باز میشود و از هر کدام که بخواهد، وارد بهشت خواهد شد. همچنین با هر قطره از آب وضو، گناهانش از اندام و اعضای او میریزد؛ لذا وضو گرفتن، یکی از اسباب آمرزش گناهان بهشمار میرود. نمازهای پنجگانه هم کفارهی گناهانی هستند که انسان در فاصلهی میان نمازها مرتکب میگردد و نیز نماز جمعه تا جمعهی دیگر و همچنین رمضان تا رمضان بعدی، هر یک کفارهی گناهانیست که در میان آنها انجام میشود؛ البته بهشرطی که انسان، از گناهان بزرگ پرهیز کند. لذا انسان باید به سوی کارهایی بشتابد که باعث آمرزش گناهان است.
دومین فرمان الهی در این آیه، این است که «به سوی بهشتی بشتابید که پهنایش به گستردگی آسمانها و زمین میباشد». و این، با انجام دستورهای الهیست؛ یعنی باید برای رسیدن به بهشت کار نمود و عملی که برای رسیدن به بهشت مفید است، کار نیکو و شایسته میباشد. اللهﻷمیفرماید: ﴿وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ﴾و بدینسان وصف بهشت را بیان میکند که پهنایش به گستردگی آسمانها و زمین است. این، بیانگر عظمت و بزرگی بهشت میباشد و اندازهاش را فقط اللهﻷمیداند. لذا با انجام کارهای نیکی که تو را بهشت میرساند، به سوی این بهشت بزرگ بشتاب. آنگاه اللهﻷمیفرماید: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ﴾یعنی: «بهشت برای پرهیزکاران، آماده شده است». و کسی که بهشت را برای پرهیزکاران آماده کرده، اللهﻷمیباشد؛ همانطور که در حدیث قدسی آمده است: «أَعْدَدْتُ لِعِبَادِي الصَّالِحِينَ مَا لا عَيْنٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»؛[صحیح بخاری (۳۰۰۵، ۴۴۰۶، ۴۴۰۷، ۶۹۴۴) و صحیح مسلم (۵۰۵۰، ۵۰۵۱، ۵۰۵۲) بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «برای بندگان نیکم نعمتهایی (در بهشت) فراهم کردهام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است». حال ببینیم که پرهیزکاران چه کسانی هستند یا چه ویژگیهایی دارند؟ اللهأمیفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤ وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٣٥ أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ ١٣٦﴾[آل عمران: ١٣٤، ١٣٦]
کسانی که در توانگری و تنگدستی انفاق میکنند و خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند. و الله، نیکوکاران را دوست دارد. و آنان که چون کار زشتی انجام دهند یا بر خویشتن ستم نمایند، الله را یاد میکنند و برای گناهشان آمرزش میخواهند.- و چه کسی جز الله، گناهان را میبخشد؟- و آگاهانه به گناه کردن ادامه نمیدهند. پاداش چنین کسانی، آمرزش پروردگارشان و باغهاییست که فرودستش جویبارها روان است و آنان جاودانه در آن میمانند. و پاداش نیکوکاران، چه خوب است!
لذا پرهیزکاران کسانی هستند که در توانگری و تنگدستی، تا آنجا که بتوانند، بذل و بخشش میکنند. الله متعال، گرچه در این آیه مقدار بذل و بخشش را بیان نفرموده، اما در آیههای دیگری مقدارش را بیان نموده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ﴾[البقرة: ٢١٩]
و از تو میپرسند: چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: مازاد نیازشان را.
همچنین میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا ٦٧﴾ [الفرقان: ٦٧]
و آنان كه چون انفاق مىكنند، زيادهروى نمىنمایند و بخل نمىورزند؛ و انفاقشان همواره ميان اين دو حالت، در حدّ اعتدال است.
یعنی در انفاقشان، نه بخل وجود دارد و نه زیادهروی؛ بلکه مازاد نیازشان را بذل و بخشش میکنند.
در بیان ویژگیهای پرهیزکاران فرموده است:﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ﴾یعنی: «و کسانی که خشمشان را فرو میخورند» و در حالت عصبانیت دست به انتقام نمیزنند و با وجودی که فروبردن خشم، دشوار است، صبر و شکیبایی میورزند. رسولاللهجفرموده است: «لَيْسَ الشديدُ بالصُّرَعةِ إِنمَّا الشديدُ الَّذي يمْلِكُ نَفسَهُ عِنْد الْغَضَبِ»؛[صحیح بخاری، ش: ۵۶۴۹ ؛ و صحیح مسلم، ش: (۴۷۲۳، ۴۷۲۴).] یعنی: «پهلوان، کسی نیست که رقیب (همآوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان، کسیست که هنگام خشم، خودش را کنترل کند». انسان، در حالت خشم و عصبانیت، بهگونهای برافروخته میشود که چشمانش سرخ میگردد و رگهای گردنش بالا میآید و دوست دارد انتقام بگیرد؛ اما اگر خویشتنداری نماید و خشمش را فرو ببرد، این، یکی از اسباب ورود به بهشت است.
باید دانست که خشم، اخگر آتشیست که شیطان در دل انسان میاندازد؛ اما رسولاللهجبه ما آموزش داده است که چگونه این آتش را خاموش کنیم: باید در هنگام خشم و عصبانیت، از شیطان راندهشده به الله پناه ببریم. لذا هنگامی که انسان، عصبانی میشود و فکر میکند که خشمش بر او چیره خواهد شد، باید بگوید: «أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم»؛ اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، دراز بکشد. همچنین وضو بگیرد؛ زیرا وضو، آتش خشم را خاموش میکند. لذا رهنمود رسولاللهجرا در هنگام خشم، بهکار گیر تا خشمت فروکشد. رفتار خشمآلود، نتیجهای جز پشیمانی نخواهد داشت؛ بسیار اتفاق میافتد که انسان در حالِ عصبانیت، همسرش را طلاق میدهد و گاه آخرین طلاقیست که دیگر، بازگشتی ندارد. چهبسا انسان به هنگام خشم، مالش را نابود کند؛ آن را بسوزاند یا بشکند. گاه اتفاق میافتد که پدر در شدت عصبانیت، فرزندش را کتک میزند و حتی ممکن است فرزندش زیر کتک زخمی شود! از اینرو اللهﻷکسانی را که خشمشان را فرو میخورند، ستوده و فرموده است:﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ﴾یعنی: «و کسانی که خشمشان را فرو میخورند». در ادامه میفرماید:
﴿وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ﴾و از خطای مردم، گذشت مینمایند.
یعنی: هنگامی که مردم به آنها بدی میکنند، آنان را میبخشند و از خطایشان میگذرند. بهراستی کسی که عفو و گذشت پیشه کند، اجرش با خداست. الله متعال در این آیه بهطور مطلق، از عفو و گذشت سخن گفته است؛ اما در جای دیگری، عفو و گذشت را توضیح داده و فرموده است:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ﴾[الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.
یعنی عفو و گذشت، زمانی خوب است که نتیجهاش اصلاح باشد؛ به عنوان مثال: شخصی که به شما بدی میکند، آدم شروریست که به شرارت مشهور میباشد و اگر او را ببخشید، شرارتش بیشتر میشود. در چنین حالتی، بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه حقتان را بهقصد اصلاح از او بگیرید؛ ولی اگر بخشیدن، پیآمدی منفی نداشته باشد یا کسی که به شما بدی کرده است، آدم بد و شروری نیست، در این حالت بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید؛ مثل تصادفهای رانندگی که امروزه زیاد شده است؛ برخی از مردم در محاکمهی رانندهی مقصر، عجله میکنند؛ این، خوب نیست؛ بلکه بهتر است بررسی کنید و ببینید که اگر راننده، آدمِ مردمآزاریست که قوانین رانندگی را رعایت نمیکند و معمولا با سرعت غیرمطمئن رانندگی مینماید، به او رحم نکنید و حقتان را بهطور کامل از او بگیرید؛ اما اگر رانندهی خداترسیست که قوانین رانندگی را رعایت میکند و حالا چنین حادثهای رخ داده، بهتر است که او را ببخشید و از حق خود بگذرید؛ زیرا اللهأمیفرماید:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ﴾[الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است.
لذا باید دقت کرد که بخشیدن خطای دیگران، پیآمد مثبتی در پی داشته باشد.
اللهﻷپس از بیان ویژگیهای پرهیزکاران، میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾[آل عمران: ١٣٤]
و الله، نیکوکاران را دوست دارد.
دوستی و محبت اللهﻷ، خواستهی هر انسانیست و هر مؤمنی دوست دارد که اللهﻷاو را دوست داشته باشد. اللهأمیفرماید:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾[آل عمران: ٣١]
بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد.
نگفت که برای اثبات ادعای خود مبنی بر محبت الله، از من پیروی کنید؛ بلکه فرمود: «از من پیروی کنید تا الله، شما را دوست بدارد»؛ زیرا اینکه اللهﻷانسان را دوست داشته باشد، والاترین و باارزشترین مقامیست که انسان بدان دست مییابد. الله متعال همهی ما را جزو دوستانش بگرداند.
میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾[آل عمران: ١٣٤]
و الله، نیکوکاران را دوست دارد.
احسان و نیکوکاری، دو جنبه دارد: یکی احسان در عبادت و بندگی اللهﻷ، و دیگری، احسان و نیکوکاری به بندگان الله.
رسولاللهجدر پاسخ جبرئیل÷که دربارهی احسان پرسید، فرمود: «أن تَعبُدَ اللهَ کأنَّكَ تراهُ فإن لم تَکُن تراه فإنَّهُ یراكَ»؛[صحیح بخاری، ش: (۴۸، ۴۴۰۴) بهنقل از ابوهریرهسو صحیح مسلم، ش: (۱۰، ۱۱) و نیز روایت مسلم در صحیحش بهشمارهی (۹) بهنقل از عمر بن خطابس.] یعنی: «الله را چنان عبادت کنی که گویا او را میبینی؛ و اگر نمیتوانستی اینچنین عبادتش کنی که گویا او را میبینی، پس با یقین به اینکه او تو را میبیند، عبادتش نما». به عبارت دیگر: احسان در عبادت، این است که پروردگارت را با حضور دل و بهگونهای عبادت کنی که گویا او را میبینی و گرنه، با یقین به اینکه او، تو را میبیند، با بیم و امید عبادتش کن و این، پایینتر از مرحلهی اول قرار دارد.
پس مرحلهی اول، این است که الله را با اشتیاق و میل و رغبت عبادت کنی.
و مرحلهی دوم، این است که با بیم و خوف و خشیت به عبادتش بپردازی.
و اما احسان و نیکوکاری به بندگان الله، این است که با بهترین گفتار و رفتار، با آنها برخورد کنی و به بهترین شکل به آنان بذل و بخشش نمایی و از اذیت و آزار آنان بپرهیزی. اللهﻷمیفرماید:
﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾[النساء : ٨٦]
و هنگامی که به شما سلام میگویند، بهتر یا همانند آن پاسخ دهید.
یعنی اگر بهتر از سلامی که به شما میگویند، پاسخ نمیدهید، لااقل همانگونه که به شما سلام گفتهاند، پاسخ دهید؛ از اینرو بسیاری از علما گفتهاند: اگر سلامکننده «السلام عليکم ورحمة الله»گفت، در جوابش بگو: «السلام عليکم ورحمة الله وبركاته»؛ یعنی بهتر است «وبركاته»را اضافه کنید؛ زیرا اللهﻷدستور داده که بهتر از آن پاسخ دهید و سپس فرمود: یا «همانند سلامی که گفته است، پاسخ بگویید». هنگامی که شخصی، با صدای واضح و روشن به شما سلام میگوید، شما نیز با صدای واضح و روشن پاسخ سلامش را بدهید. برخی از مردم، وقتی به آنها سلام میکنی، جوابت را از درون بینی و بهگونهای میدهند که آدم بهسختی آن را میشنود؛ این، درست نیست که با صدای رسا و واضح به تو سلام کنند و آنوقت جوابشان را از درون بینی بدهی؛ این، بر خلاف رهنمود الهیست.
و اما احسان در رفتار، مانند کمک کردن به مردم در کارهایشان؛ هر کمکی که به کسی بکنی، در حقیقت به او احسان نمودهای؛ چه کمک مالی باشد و چه به او هدیه بدهی یا به او بذل و بخشش نمایی. اینها، همه احسان و نیکوکاری به دیگران بهشمار میروند.
یکی از انواع احسان و نیکوکاری به دیگران، این است که وقتی برادر مسلمانت را دیدی که مرتکب گناه میشود، به او تذکر دهی و او را از آن کار باز داری؛ این، احسان بزرگی در حق اوست. پیامبرجفرمود: «به برادرت کمک کن؛ چه ظالم باشد و چه مظلوم». گفتند: ای رسولخدا! کمک کردن به مظلوم که روشن است؛ اما به ظالم چگونه کمک کنیم؟ فرمود: «بدینسان که او را از ظلم و ستم باز دارید». لذا همینکه او را از ظلم و ستم بازمیدارید، نوعی احسان و نیکی در حقش بهشمار میرود. خلاصه اینکه در تعامل با مردم، همواره این آیه را به یاد داشته باشیم که:
﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾[آل عمران: ١٣٤]
و الله، نیکوکاران را دوست دارد.
و با توجه به این آیه، تا آنجا که میتوانیم به دیگران نیکی کنیم.
و اما ویژگی دیگری که اللهﻷبرای پرهیزکاران برشمرده است:
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ﴾[آل عمران: ١٣٥]
و آنان که چون کار زشتی انجام دهند یا بر خویشتن ستم نمایند، الله را یاد میکنند و برای گناهشان آمرزش میخواهند.
یعنی: کسانی که مرتکب گناهان بزرگ و ناپسندی مانند زنا یا شرابخواری و قتل و امثال آن میشوند یا با ارتکاب گناهان کوچکتر بر خویشتن ستم میکنند، عظمت و بزرگی الله و مجازاتش را بهیاد میآورند و رحمت و توبهپذیری او را یاد میکنند و به سویش بازمیگردند؛ یعنی اللهﻷرا از دو جهت یاد میکنند:
اول: اینکه عظمت و مجازاتش را بهیاد میآورند و میترسند و شرمنده و خجالتزده میشوند و درخواست آمرزش میکنند.
دوم: رحمت الهی و توبهپذیری او را بهیاد میآورند و از اینرو توبه و درخواست مغفرت مینمایند. لذا اللهﻷفرمود: ﴿ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ﴾؛ یعنی: «الله را یاد میکنند و برای گناهانشان آمرزش میخواهند». بهترین عبارتی که انسان بهوسیلهی آن، استغفار و درخواست آمرزش میکند، عبارت ذیل است که بهفرمودهی رسولاللهج«سید الاستغفار»یا بهترین استغفار میباشد:
«اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ خَلَقْتَنِي وَأَنَا عَبْدُكَ وَأَنَا عَلَى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ أَبُوءُ لَكَ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَأَبُوءُ بِذَنْبِي فَاغْفِرْ لِي فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ».
اللهﻷمیفرماید: ﴿وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾، یعنی: «و چه کسی جز الله، گناهانش را میبخشد؟» به عبارت دیگر، تنها اللهﻷگناهان را میآمرزد. اگر همهی انسانها از ابتدا تا انتها، و همهی جنها و فرشتگان جمع شوند تا یک گناهِ تو را ببخشند، نمیتوانند؛ زیرا تنها اللهﻷگناهان را میبخشد. لذا برای خود و برادرانمان که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، درخواست آمرزش میکنیم؛ اما آمرزش به دست ما نیست و فقط اللهﻷگناهان را میآمرزد. اللهأهمچنین میفرماید:
﴿وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٣٥﴾[آل عمران: ١٣٥]
و آگاهانه به گناه کردن، ادامه نمیدهند.
آری! در حالی که میدانند که فلان عمل، گناه و معصیت است، به گناه کردن و نافرمانی از الله ادامه نمیدهند؛ لذا درمییابیم که اگر انسان بداند و گناه کند، گناهش به مراتب بزرگتر است؛ از اینرو بسیاری از علما بر این باورند که اصرار بر گناه صغیره، باعث میشود که آن گناه کوچک، گناهی بزرگ قلمداد گردد؛ مثل تراشیدن ریش که امروزه بسیاری از افراد ناآگاه مرتکبش میشوند و میبینیم که ریش خود را میتراشند و آن را جمال و زیبایی میپندارند؛ حال آنکه خیلی زشت و ناپسند است؛ زیرا پیآمد هیچ معصیتی، خیر نیست؛ بلکه بسیار زشت و ناپسند میباشد. گرچه این کار، گناه صغیره است؛ اما از آنجا که اینها بر آن پافشاری میکنند و به تراشیدن ریش ادامه میدهند، گناه بزرگی بهشمار میرود؛ زیرا بیپروا این کار را انجام میدهند و هر روز که میخواهند از خانه به بازار یا محل کارشان بروند، جلوی آینه میروند و نگاه میکنند که اگر مویی ببینند، آن را بتراشند. بدون شک، این کار، نافرمانی از رسولخداجاست و بیم آن میرود که انسان با ارتکاب این معصیت، به گناهان بزرگتر دچار شود.
اللهﻷاین نوید را به پرهیزکاران داده است که:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ ١٣٦﴾[آل عمران: ١٣٦]
پاداش چنین کسانی، آمرزش پروردگارشان و باغهاییست که فرودستش جویبارها روان است و آنان جاودانه در آن میمانند. و پاداش نیکوکاران، چه خوب است!
پروردگارا! ما را جزو نیکوکاران بگردان و بهشت را پاداش اعمال نیکمان قرار بده، یا رب العالمین!
***
وأمَّا الأحادیث:
۸۸- فالأوَّل: عَنْ أبي هريرةسأن رسولَ اللَّهِجقال: «بادِروا بالأعْمالِ فِتَنًا كقطَعِ اللَّيلِ الْمُظْلمِ يُصبحُ الرَّجُلُ مُؤمنًا ويُمْسِي كافرا، ويُمسِي مُؤْمنًا ويُصبحُ كافرا، يبيع دينه بعَرَضٍ من الدُّنْيا».[صحیح مسلم، ش: ۱۱۸.] [روایت مسلم]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «به سوی کارهای نیک بشتابید که فتنههایی مانند شب تاریک پدید خواهد آمد. بدینسان که شخص، صبح مسلمان است و غروب، کافر؛ و شب ایمان دارد و صبح، کافر است و دینش را در برابر کالای ناچیز دنیا میفروشد».
شرح
مؤلف/حدیثی از ابوهریرهسنقل کرده که رسولاللهجفرموده است: «بادِروا بالأعْمالِ»؛ یعنی «به سوی کارهای نیک بشتابید». کار نیک و شایسته، به هر عملی گفته میشود که خالص برای الله و مطابق سنت و رهنمود رسولاللهجباشد؛ یعنی عمل صالح بر دو اصل استوار است: اخلاص برای الله و پیروی از رسولاللهجو این، تطبیق عملی شهادتین میباشد؛ لذا هر عملی که خالص نباشد، نیک و شایسته نیست؛ از اینرو اگرچه نماز خواندن عمل نیکیست، اما اگر بهقصد ریا و خودنمایی باشد، عمل شایستهای محسوب نمیشود؛ حتی اگر همهی شرایط، ارکان، واجبات و سنتهای نماز را رعایت کند و بهظاهر، آن را بهخوبی ادا نماید؛ اما قابل قبول نیست؛ زیرا با ریا و شرک، آمیخته شده است و هرکس غیر الله را با الله شریک سازد، الله متعال عملش را نمیپذیرد. ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «إنّ اللهَ قال: أنا أغنی الشُّرَکاء عَنِ الشِّركِ، مَن عَمِلَ عَمَلاً أَشرَكَ فِیه مَعِیَ غَیرِي تَرَكْتُه وَشِرْكَهُ»؛[صحیح مسلم، ش:۵۳۰۰.] یعنی: «الله فرموده است: من بر خلاف شریکان، بهطور مطلق از شرک بینیازم؛ هرکس عملی انجام دهد و جز مرا در آن عمل شریکم سازد، او را با شرکش (عمل شرکآمیزش) وامیگذارم».
همچنین اگر انسان اخلاص داشته باشد، اما عملی انجام دهد که رسولاللهجآن را مشروع قرار نداده است و به عبارت دیگر، در دین بدعت و نوآوری کند، عملش پذیرفته نمیشود؛ اگرچه آن را با اخلاص انجام دهد و از خشوع گریه کند و اشک بریزد؛ زیرا رسولاللهجبدعت و نوآوری در دین را ضلالت و گمراهی برشمرده و فرموده است: «فإنَّ كُلَّ محدثةٍ بدعةٌ وكلَّ بدعةٍ ضلالةٌ»؛[صحیح است؛ نک: صحیح الجامع (۲۵۴۹، ۴۳۶۹).] یعنی: «هر عمل خودساختهای، بدعت است و هر بدعتی، گمراهیست».
رسولاللهجفرمود: به سوی کارهای نیک بشتابید. کار نیک به هر عملی گفته میشود که خالص برای الله و مطابق شریعت باشد. سپس فرمود: «فتنههایی مانند شب تاریک پدید خواهد آمد». فتنههایی که مانند شب تاریک، همه جا را میگیرد و انسان نمیداند به کدامین سو برود و سرگردان میشود. الله متعال، همهی ما را از فتنهها درامان بدارد.
فتنههای گوناگونی وجود دارد؛ گاه به صورت شبهات و پندارهای نادرست وبیاساس هستند و گاه در قالب شهوت و امیال نفسانی پدیدار میشوند. هر فتنهای که مبتنی بر جهل و نادانی باشد، شبهه بهشمار میرود؛ مانند باورهای نادرست برخی از بدعتیها که هیچ اصل و اساسی در دین ندارد و مطابق شریعت الهی نیست؛ چنانکه اهل بدعت دیدگاهها و اعمالی پدید آوردهاند که هیچ جایی در شریعت الهی ندارد و چه بسا انسان به چنین بدعتها و شبهاتی فریفته میشود و به یک شبهه از راه حق، منحرف میگردد.
در این زمینه میتوان به برخی از معاملات اشاره کرد که هیچ شبههای در رابطه با نادرستی آن، در دل پاک و سالم از انحراف وجود ندارد و فقط دلهای منحرف، نسبت به چنین معاملاتی سهلانگاری میکنند؛ از اینرو میبینیم با آنکه حرام بودن برخی از معاملات واضح و روشن است، باز هم عدهای از چنین معاملاتی پرهیز نمیکنند و دلیلش، این است که زنگار گناه بر دلهایشان نشسته و کردار بدشان در نظرشان، آراسته شده و اعمال زشت و حرام را نیک میپندارند. اللهأدربارهی اینها فرموده است:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾[الكهف: ١٠٣، ١٠٤]
بگو: آیا شما را به زیانکارترین مردم در کردار آگاه کنیم؟ آنان که تلاششان در زندگی دنیا تباه گشت و با این حال گمان میکنند کار نیکی انجام میدهند.
فتنهها، گاه به صورت شبهات و پندارهای نادرست پدیدار میشوند و گاه به صورت امیال و خواستههای نفسانی. در حالت دوم، انسان میداند که عملی که مرتکب میشود، حرام است؛ اما نفس و امیال درونیاش، او را به انجام آن عمل وامیدارد و از اینرو بیپروا مرتکب حرام میگردد یا میداند که فلانعمل واجب است، اما خواستههای نفسانی، او را به سوی تنبلی و سستی فرامیخواند و او نیز واجب الهی را ترک میکند. این، فتنهی شهوت و امیال نفسانیست. آری! یکی از بزرگترین فتنههای نفسانی، همجنسبازی و زناست. پناه بر الله! این، بزرگترین و زیانبارترین فتنهی این امت میباشد؛ رسولاللهجفرموده است: «مَا تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةً أَضَرَّ عَلَى الرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ»؛[صحیح بخاری، ش: ۴۷۰۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۴۹۲۳ بهنقل از اسامه بن زیدس.] یعنی: «پس از من، زيانبارترین فتنهای که برای مردان برجای میماند، فتنهی زنان است». همچنین فرموده است: «وإنَّ أول فتنة بنيإسرائیل کانت في النساء»؛[صحیح مسلم، ش: ۴۹۲۵ بهنقل از ابوسعید خدریس)] یعنی: «نخستین فتنهای که در بنیاسرائیل پدید آمد، بهخاطر زنان بود». اینک کسانی در جامعهی ما پیدا میشوند که به شیوهها و نامهای گوناگون به سوی پستی و فرومایگی فرامیخوانند و برای رسیدن به اهداف شوم خویش، در قالبها و پوششهایی فعالیت میکنند که هیچ ربطی به ادعاهای آنها ندارد و از این نامها و پوششها، فقط استفادهی ابزاری مینمایند تا زن، حجاب و پوشش شرعی خود را کنار بزند و در قالب مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، در کنار مردان به کار و فعالیت بپردازد و بدینترتیب فتنه و بلایی که بدخواهان جامعه دنبال میکنند، تحقق یابد. اللهﻷدسیسه و نیرنگشان را به خودشان بازگرداند.
نخستین و بزرگترین فتنهای که در بنیاسرائیل پدید آمد، در رابطه با زنان بود؛ و اینک عدهای با تمام وجود و در کمال گستاخی میکوشند تا کرامت زن را از میان ببرند و جنس زن را در حد صورتکهایی قرار دهند که بازیچهی دست این و آن باشد و فاسقان و فرومایگان هرطور که بخواهند، از او بهره ببرند و هر دم و ساعت که میلشان باشد، به صورتش نگاه کنند! پناه بر الله! اما به حول و قوهی الاهی و با دعای مسلمانان، اینها به اهداف شوم خود نخواهند رسید و زن مسلمان، همچنان کرامت و جایگاه والای خود را که اللهﻷبه او بخشیده است، حفظ خواهد کرد.
به هر حال، رسولاللهجما را از فتنههایی که مانند شب تاریک پدید میآید، برحذر داشته است؛ در آن هنگام، انسان، صبح مؤمن است و شب، کافر! در یک روز از اسلام برمیگردد! پناه بر خدا! صبح، ایمان دارد و شب، کافر است. اللهﻷهمهی ما را در پناه خویش قرار دهد؛ اما چرا اینگونه است؟ رسولاللهجفرمود: «يَبِيعُ دينَه بعَرَضٍ من الدُّنْيا»؛ برای اینکه «دینش را در برابر کالای ناچیز دنیا میفروشد». همهی لذتهای دنیا، در معرض زوال و پایانپذیر و فانیست؛ چه مال و ثروت باشد و چه پست و مقام و چه ریاست و زن و امثال آن. اللهأمیفرماید:
﴿تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞ﴾ [النساء : ٩٤]
تا (مبادا) برای به دست آوردن کالای بیارزش دنیا (مؤمنی را بکشید) و بدانید غنایم فراوانی نزد الله است.
کسانی که صبح ایمان دارند و شب، کافرند یا شب باایمان هستند و صبح کافر میشوند، دینشان را در برابر کالای ناچیز و فانی دنیا میفروشند. خداوندﻷهمهی ما را از فتنه محافظت کند. همواره از فتنهها به الله پناه ببرید و بهتر از همه، این است که مطابق رهنمود پیامبر÷در پایان آخرین تشهد، این دعا را بخوانید که: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ»؛[صحیح مسلم، ش: ۵۸۸ بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
الله متعال، ما را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار، پایدار بگرداند.
***
۸۹- الثَّاني: عنْ أبي سِرْوَعَةَ بكسرِ السين المهملةِ وفتحها عُقبةَ بنِ الْحارِثِسقال: صَلَّيتُ وراءَ النَّبيِّجبالمدِينةِ الْعصْر، فسلَّم ثُمَّ قَامَ مُسْرعاً فَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ إلى بعض حُجَرِ نسائِه، فَفَزعَ النَّاس من سرعَته، فخرج عَليهم، فرأى أنَّهُمْ قدْ عَجِبوا منْ سُرْعتِه، قال: «ذكرت شيئاً من تبْرٍ عندَنا، فكرِهْتُ أن يحبسَنِي، فأمرْتُ بقسْمتِه». [روایت بخاري][صحیح بخاری، ش: ۸۵۱ )]
وفي رواية له: «كنْتُ خلَّفْتُ في الْبيتِ تِبراً من الصَّدقةِ ، فكرِهْتُ أنْ أُبَيِّتَه».
ترجمه: عقبه بن حارثسميگويد: نماز عصر را در مدینه، پشت سر پیامبرجخواندم. پس از سلام دادن (و پایان نماز) با شتاب برخاست و از روي شانههای مردم، عبور كرد و به خانهی يكي از همسران خود رفت. مردم از شتاب رسولاللهجشگفتزده و نگران شدند. اندکی بعد، نزد مردم برگشت و ديد كه از تعجیل او، شگفتزده شدهاند. فرمود: «به يادم آمد كه مقداري طلا (نقره) در خانهی ماست و دوست نداشتم كه مرا به خود مشغول سازد؛ لذا دستور دادم آن را تقسيم كنند».
در روایت دیگری آمده است که فرمود: «قطعهای از طلای صدقه، در خانه گذاشته بودم و دوست نداشتم که آن را شب در خانه نگه دارم».
شرح
مؤلف/روایتی از عقبه بن حارثسنقل کرده که میگوید: روزی نماز عصر را پشت سر رسولاللهجخواند. پیامبرجپس از پایان نماز برخاست و با شتاب، از روی شانههای نمازگزاران عبور کرد و به خانهی یکی از همسرانش رفت و پس از اندکی، از خانه بیرون آمد و مشاهده کرد که مردم تعجب کردهاند که چرا با عجله به خانه رفته است؟ پیامبرجدلیل عجلهاش را برای آنها بیان کرد و فرمود: «به یادم آمد که مقداری طلا در خانهی ماست» که باید آن را تقسیم کنم و «دوست نداشتم که مرا به خود مشغول سازد؛ لذا دستور دادم که آن را تقسیم کنند». این حدیث، بیانگر این است که باید در انجام کارهای نیک، شتاب کرد و درنگ، درست نیست؛ زیرا انسان نمیداند و شاید مرگش فرارسد و نتواند آن کار نیک را انجام دهد. لذا انسان باید زیرک و بانشاط باشد و برای آخرت خود کار کند و سستی و تنبلی به خود راه ندهد. آری! انسان همانگونه که برای کارهای دنیایش، زرنگ است و هر فرصتی را غنیمت میداند، باید برای آخرت خود نیز زیرک و بلکه زرنگتر باشد. اللهأمیفرماید:
﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ ١٧ إِنَّ هَٰذَا لَفِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ ١٨ صُحُفِ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ ١٩﴾[الأعلى: ١٦، ١٩]
ولی شما زندگی دنیا را ترجیح میدهید؛ حالآنکه آخرت، بهتر و پایدارتر است. این رهنمود، در صحیفههای نخستین نیز بود؛ صحیفههای ابراهیم و موسی.
روایت عقبهسنشان میدهد که رسولاللهجبیش از همه برای انجام کارهای نیک، شتاب میکرد و مانند دیگران نیازمند انجام کارهای نیک و شایسته بود؛ از اینرو خود، زمانی که فرمود: «هیچکس در برابر عمل خود وارد بهشت نمیشود»، از او پرسیدند: «حتی شما ای رسولخدا؟» فرمود: «ولا أَنَا إلا أنْ يتَغَمَّدني اللَّهُ برَحْمته»؛[صحیح بخاری، ش: (۵۹۸۲، ۵۲۴۱)؛ و مسلم، ش: (۵۰۳۶، ۵۰۳۷) به نقل از ابوهریرهسو همچنین روایت بخاری، ش: ۵۹۸۶ بهنقل از عایشهل.] یعنی: «و من نیز (نجات نمییابم) مگر اینکه رحمت الله، شامل حالم شود».
از این حدیث، بدین نکته نیز پی میبریم که پس از پایان نماز، عبور کردن از روی شانههای نمازگزاران، جایز است؛ زیرا برخی از مردم پس از نماز، کار دارند و سرِ جایشان نمینشینند؛ البته پیش از نماز، عبور کردن از روی شانههای مردم، (برای رفتن به صفهای جلو) جایز نیست؛ زیرا باعث اذیت و آزار مردم میشود. باری رسولاللهجدر روز جمعه، در حال ایراد خطبه بود؛ شخصی را دید که از روی شانهها میگذشت. رسولاللهجخطبهاش را قطع کرد و به آن شخص فرمود: «بنشین که باعث اذیت و آزار دیگران شدی».
حدیث عقبهسبیانگر این است که رسولاللهجنیز مانند سایر انسانها میباشد و دچار نسیان و فراموشی میگردد؛ زیرا همانطور که از این حدیث برمیآید، چیزی را که پیشتر بهیاد داشت، فراموش کرد؛ لذا از باب اولی، نسبت به چیزی که پیشتر از آن بیاطلاع بوده، بیخبر است و علم غیب ندارد. اللهأبه او فرموده است:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ﴾[الأنعام: ٥٠]
بگو: نمیگویم گنجها و خزانههای الله نزد من است. و من، غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشته-ام.
این، ردی صریح و قاطع در برابر کسانیست که در کارها و مشکلاتشان به پیامبرجپناه میبرند و او را بهفریاد میخوانند. بهیقین چنین کسانی دشمنان رسولاللهجهستند، نه دوستان او؛ زیرا اگر پیامبرجزنده بود، از آنها میخواست که توبه کنند؛ و گرنه، به حسابشان میرسید و آنها را مجازات میکرد؛ زیرا آنها مشرکند. به هیچ عنوان جایز نیست که انسان، کسی جز اللهﻷرا بهفریاد بخواند؛ نه فرشتهی مقرب و نه پیامبری مرسَل. رسولاللهجبرای حمایت و پشتیبانی از توحید و اجرای درست و دقیق عبادت و بندگی اللهﻷآمده است. او، غیب نمیدانست و چه بسا چیزهایی را که از قبل میدانست، فراموش میکرد و به خوردن و آشامیدن و پوشیدن لباس و محافظت در برابر دشمنان نیاز داشت؛ چنانکه هنگام رویارویی با دشمنان در «احد»، لباس رزم (زره) پوشیده بود تا آسیبی نبیند. پیامبرجمانند سایر انسانهاست و از ویژگیها و محدودیتهای بشری، مستثنا نیست؛ از اینرو اللهﻷبه او فرموده است:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ﴾[الأنعام: ٥٠]
بگو: نمیگویم گنجها و خزانههای الله نزد من است. و من، غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشته-ام.
پیامبرجدر قرآن کریم بدینسان وصف شده که بشری مانند شماست؛ و این، درخور توجه و تدبر میباشد و فقط کافی بود که بگوید: او، بشر است؛ یعنی اگر میگفت که من، انسان یا بشر هستم، خود کافی بود؛ زیرا از طریق قیاس درمییافتیم که او، مانند سایر انسانهاست؛ اما فرمود: مانند شما هستم و هیچ تفاوت یا امتیازی بر شما ندارم و تنها تفاوت من با شما، وحییست که بر من نازل میشود:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ﴾[الكهف: ١١٠]
بگو: جز این نیست که من نیز بشری همانند شما هستم و به من وحی میشود که پروردگارتان یگانه معبود برحق است.
این حدیث، بیانگر اهمیت والای ادای امانت است و اگر انسان برای ادای آن درنگ کند، چه بسا از ادای آن باز بماند؛ چنان که رسولاللهجفرمود: «فكرِهْتُ أن يحبسَنِي»؛ یعنی: «دوست نداشتم که مرا به خود مشغول کند» و در تقسیم آن، درنگ کنم.
دَین یا بدهی نیز، همینگونه است و انسان باید برای ادای بدهیاش عجله کند؛ مگر اینکه صاحب دَین (بستانکار) به او فرصت دهد؛ و گرنه، باید برای ادای آن، شتاب نماید. حتی برخی از علما رحمهم الله گفتهاند: فریضهی حج از کسی که بدهکار است، ساقط میگردد تا آنکه بدهیاش را پرداخت کند؛ زیرا مسألهی بدهکاری، دارای اهمیت است. پیامبرجعادت داشت که وقتی جنازهای میآوردند تا بر آن نماز بخواند، میپرسید: «آیا بدهکار است؟» و اگر پاسخ، منفی بود، جلو میرفت و بر او نماز میخواند؛ اما اگر میگفتند که بدهکار است، خود بر او نماز نمیخواند. چنانکه یک بار جنازهی یکی از انصار را آوردند تا بر او نماز بخواند. چند قدمی جلو رفت؛ آنگاه پرسید: «آیا بدهکار است؟» گفتند: آری؛ سه دینار بدهکار بوده و ادا نکرده است. لذا رسولخداجبه عقب برگشت و فرمود: «بر رفیقتان نماز بخوانید». رنگ چهرهی حاضران عوض شد که چرا رسولاللهجبر رفیقشان نماز نخواند؟ ابوقتادهسجلو رفت و عرض کرد: ای رسولخدا! بدهیاش را من میپردازم. لذا رسولاللهججلو رفت و بر جنازهی آن شخص، نماز خواند.[صحیح بخاری، ش: (۲۱۳۳، ۴۹۵۲)؛ و مسلم، ش: ۳۰۴۰، بهنقل از ابوهریرهس.]
متأسفانه امروزه خیلی از افراد بدهکار، با وجودی که توانایی پرداخت بدهی خود را دارند، در پرداخت آن، تأخیر میکنند؛ حال آنکه رسولاللهجفرموده است: «مَطْلُ الْغَنِيِّ ظُلْمٌ»؛[صحیح بخاری، ش: (۲۱۲۵، ۲۱۲۶، ۲۲۲۵) و مسلم، ش: ۲۹۲۴ بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهیاش، ظلم است».
دَین، شامل هرگونه بدهیای میشود که بر گردن انسان است؛ مانند: وام یا قرض، کرایهی منزل، کرایهی ماشین و هر بدهی دیگری که بر عهدهی انسان میباشد. و باید بلافاصله برای پرداخت آن، اقدام کرد.
این حدیث، دلیلیست بر اینکه تعیین وکیل یا نماینده برای تقسیم اموالی که قسمت کردن آن بر انسان واجب است، جایز میباشد؛ چنانکه رسولاللهجفرمود: «دستور دادم که آن را تقسیم کنند». لذا تعیین نماینده یا وکیل در همهی اموری که امکان اخذ نماینده وجود دارد، جایز است؛ مانند تعیین نایب یا نماینده برای ادای حج و پرداخت زکات، و ادای حقوق مردم در داد و ستدها، یا رهن و دیگر معاملههای شرعی.
نتیجهای که از این حدیث برداشت میکنیم، این است که نباید در کارهای نیک درنگ یا سستی کرد؛ بنابراین به سوی کارهای نیک بشتابید و بدانید که اگر سستی به خود راه دهید، به تنبلی و سستی عادت میکنید؛ اما اگر همت خود را بالا بگیرد و زود، دست بهکار شوید و در انجام کارهای نیک درنگ نکنید، به تصمیمگیری درست و بههنگام عزم و ارادهی استوار عادت مینمایید. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد.
***
۹۰- الثَّالث: عن جابرسقال: قال رجلٌ للنَّبيِّجيومَ أُحُدٍ: أرأيتَ إنْ قُتلتُ فأينَ أَنَا؟ قال: «في الْجنَّةِ». فألْقى تَمراتٍ كُنَّ في يَدِه، ثُمَّ قاتل حتَّى قُتِلَ. [متفقٌ عليه][صحیح بخاری، ش: ۴۰۴۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۹۹.]
ترجمه: جابرسمیگوید: روز جنگ احد، شخصی از پیامبرجپرسید: اگر کشته شوم، کجا خواهم بود؟ پیامبرجفرمود: «در بهشت». آن مرد خرماهایی را که در دست داشت، انداخت و جنگید تا به شهادت رسید.
شرح
مؤلف/روایتی از جابرسو پدرش نقل کرده که مردی، در روز جنگ احد از پیامبرجسؤال کرد: اگر امروز بجنگم و کشته شوم، جایم کجاست؟ رسولاللهجفرمود: «در بهشت خواهی بود». آن مرد خرماهایی را که در دست داشت، انداخت و به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید.
این حدیث، بیانگر شتافتن صحابهشبه سوی کارهای نیک است و نشان میدهد که آن بزرگواران، در انجام کارهای نیک درنگ نمیکردند و چون چنین وضعیتی داشتند، به عزت دنیا و آخرت دست یافتند.
در یکی از عیدها، رسولاللهجپس از سخنرانی برای مردم، نزد زنان صحابهشرفت و برایشان سخنرانی کرد و آنها را به صدقه دادن در راه الله تشویق نمود. زنها، گوشوارهها و انگشترهای خود را بیرون میآوردند و در دامان بلالسمیانداختند که مشغول جمعآوری صدقات بود تا آنها را به پیامبرجدهد. زنان صحابه، در صدقه دادن درنگ نکردند و زیورآلات خود را در راه الله صدقه دادند.
از حدیث جابرسچنین برداشت می کنیم که هرکس در راه الله کشته شود، بهشتیست؛ اما پیکار چه کسی در راه خداست؟ پیکار کسی در راه خداست که برای اعلای کلمه ي الله و سرافرازی دین میجنگد؛ نه از روی شجاعت یا تعصب یا برای ریا و خودنمایی. لذا کسانی که از روی حسّ قومی و نژادی و با انگیزههای ناسیونالیستی مثلاً بهخاطر وابستگی به نژاد عربی میجنگند و کشته میشوند، شهید بهشمار نمیروند؛ زیرا جنگیدن با چنین انگیزههایی، در راه الله نیست.
همچنین کسی که شجاعتش او را به پیکار و میدان نبرد میکشاند و کشته میشود، شهید بهشمار نمیرود؛ زیرا انسان معمولاً دوست دارد ویژگی یا صفتی را که با آن شهرت یافته است، به اثبات برساند. آری؛ اگر کسی از روی شجاعت کشته شود، پیکار و کشته شدنش راه الله نیست.
همینطور کسی که برای ریا و خودنمایی، با دشمنان کافر پیکار میکند؛ او نیز مجاهد راه الله بهشمار نمیرود و اگر کشته شود، شهید نیست؛ زیرا از رسولاللهجدربارهی شخصی پرسیدند که بر اساس یکی از این انگیزهها میجنگد: شجاعت، تعصب و خودنمایی؛ سؤال کردند که کدامیک مجاهدِ راه خداست؟ فرمود: «مَنْ قاتَلَ لِتَكُون كلِمةُ اللَّهِ هِي الْعُلْيَا فهُوَ في سَبِيلِ اللَّهِ»؛[صحیح بخاری، ش: (۱۲۰، ۵۹۹، ۲۸۹۴، ۶۹۰۴) ؛ مسلم، ش: (۳۵۲۴، ۳۵۲۵، ۳۵۲۶) بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «کسی که برای اعلای کلمهي الله و سرافرازی دین او بجنگد، مجاهد راه الله است».
حدیث جابرسنشاندهندهی اشتیاق فراوان صحابهشبه شناختن مسایل مهم است؛ چنانکه این شخص، از رسولاللهجدربارهی نتیجهی پیکارش در راه اللهﻷسؤال کرد. این، عادت صحابهشبود که هیچ فرصتی را از دست نمیدادند و مسایل گوناگون را از رسولاللهجمیپرسیدند و بدینسان از لحاظ علمی و عملی، استفادهی زیادی میبردند. الله متعال به وسیلهی علم، منت بزرگی بر عالِم دین نهاده که اگر با عمل، همراه شود، خود نعمت و منت دیگری از سوی الله متعال است. همهی صحابهشاینچنین بودند و احکام شرعی را از پیامبرجمیپرسیدند تا بدان عمل کنند. بر خلاف رويكردی که امروزه، عموم مردم دارند و اگر دربارهی احکام شرعی سؤال میکنند، با بیتوجهی از کنار آن میگذرند و بدان عمل نمینمایند؛ گویا تنها هدفی که از پرسیدن یا کسب علم دنبال دارند، شناختن برخی از دیدگاههاست و به جنبهی تئوری آن بسنده میکنند. این، در حقیقت، زیان بزرگیست؛ زیرا اگر انسان نداند و عمل نکند، بهتر است از اینکه بداند و عمل نکند.
گاه، این پرسش مطرح میشود که عدهای میجنگند و ادعا میکنند که پیکارشان، بهخاطر اسلام و دفاع از آن است؛ آیا اگر کسی از آنها کشته شود، میتوانیم او را شهید بنامیم؟
پاسخ، منفیست و ما نمیتوانیم شهادت دهیم که او، شهید است؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «مَا مِن مکلومٍ یُکلَمُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُكْلَمُ فِي سَبِيلِهِ- إِلاَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَجُرحُه یَثعَبُ دمًا اللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّيحُ رِيحُ الْمِسْكِ»؛[صحیح بخاری، ش: ۵۱۰۷ بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی:«كسی که در راه الله زخمي شود- و الله بهتر میداند که چه كسي در راه او زخمي میگردد- روز قيامت در حالي برانگیخته میشود که از زخمش خون میریزد؛ رنگش، به رنگ خون و بویش، بوي مشك خواهد بود». میبینیم که رسولاللهجفرموده است: «الله بهتر میداند که چه کسی در راه او زخمی میگردد». این فرمودهی پیامبرجنشان میدهد که این مسأله، به نیت شخص بستگی دارد که برای ما معلوم نیست و فقط اللهﻷنیت هر رزمندهای را میداند. عمر بن خطابسدر یکی از سخنرانیهایش فرمود: ای مردم! شما میگویید: فلانی، شهید است؛ فلانی، شهید است. حال آنکه شاید شتر یا مرکبش را از غنایمی که در جنگ دزدیده است، بار کرده باشد. لذا چنین نگویید؛ بلکه بگویید: هرکس در راه الله بمیرد یا کشته شود، شهید است.
بنابراین در رابطه با شخص معینی نگویید که شهید است؛ مگر اینکه پیامبرجبه شهید بودن او گواهی داده باشد. لذا به همین گفتار عمومی بسنده کنید که «هر کس در راه الله کشته شود، شهید است» و دربارهی افراد معین، بگویید که امیدواریم جزو شهدا باشد یا عبارتهای دیگری به همین مضمون بگویید.
***
۹۱- الرابع: عن أبي هُريرةَسقال: جاءَ رجلٌ إلى النَّبيِّجفقال: يا رسولَ اللَّهِ، أيُّ الصَّدقةِ أعْظمُ أجْرا؟ قال: «أنْ تَصَدَّقَ وأنْت صحيحٌ شَحيحٌ تَخْشى الْفقرَ، وتأْمُلُ الْغنى، ولا تُمْهِلْ حتَّى إذا بلَغتِ الْحلُقُومَ. قُلت: لفُلانٍ كذا ولفلانٍ كَذَا، وقَدْ كان لفُلانٍ». [متفق عليه][صحیح بخاری، ش: ۱۴۱۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۳۲.]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: شخصی نزد پیامبرجآمد و پرسید: ای رسولخدا! کدامین صدقه، اجر و پاداش بیشتری دارد؟ فرمود: «صدقهای که آن را در حالی بدهی که خود، سالم و تندرستی و نسبت به مال و ثروت، حریص و علاقهمندی و از فقر میترسی و به مال و ثروت، امیدواری؛ نه اینکه آنقدر در صدقه دادن درنگ کنی تا جانت به گلو برسد و آنگاه بگویی: این، مال فلانی باشد و آن، از آنِ فلانی. در حالی که آن مال، دیگر، از آنِ وارثان توست».
شرح
مؤلف/این حدیث را در باب تعجیل برای انجام کارهای نیک آورده است که وقتی انسان، برای انجام کار نیکی تصمیم میگیرد، نباید در انجامش درنگ کند. آن مرد از رسولاللهجپرسید: کدامین صدقه، بهتر است؟ منظور سؤالکننده، نوع و کمیت یا مقدار و اندازهی صدقه نبود؛ بلکه میخواست بپرسد که در چه حالت یا چه زمانی، صدقه دادن، بهتر است و پاداش بیشتری دارد؟ پیامبرجفرمود: «صدقهای که آن را در حالی بدهی که خود، سالم و تندرستی و نسبت به مال و ثروت، حریص و علاقهمند هستی»؛ زیرا انسان زمانی که سالم و تندرست است، علاقهی بیشتری به مال و ثروت دارد و به زندگی، امیدوار میباشد و از اینرو نگرانِ فقر است که مبادا فقیر شود؛ اما زمانی که بیمار است، به دنیا دلبستگی ندارد و صدقه دادن برایش آسانتر میباشد.
در این روایت، آمده است: «تَخْشى الْفقرَ، وتأْمُلُ الْغنى»؛ یعنی: «از فقر میترسی و به مال و ثروت، امیدواری». در روایت دیگری آمده است: «تأْمُلُ الْبقاء وَتَخْشى الْفقرَ»؛ یعنی: بدان سبب که سالم و تندرستی، به زندگی و طول عمر، امیدوار هستی؛ زیرا آدمِ تندرست، مرگ را از خود دور میپندارد؛ حال آنکه ممکن است به صورت ناگهانی بمیرد. بر خلاف بیمار که مرگش را نزدیک میداند و اگر بمیرد، مرگش، ناگهانی نیست. فرمود: «وَتَخْشى الْفقرَ»؛ یعنی: چون به زندگی، امیدواری و فکر می کنی که عمر طولانی خواهی کرد، نگرانِ فقر هستی. انسانی که تصور میکند، زیاد عمر خواهد کرد، از فقر میترسد؛ زیرا نگران است که شاید داراییاش تمام شود یا اوضاع، دگرگون گردد. لذا صدقهای که انسان در حالی میدهد که سالم و تندرست است و به مال و ثروت علاقهزیادی دارد، بهترین صدقه میباشد.
«ولا تُمْهِلْ». یعنی در صدقه دادن، درنگ نکن؛ «حتَّى إذا بلَغتِ الْحلُقُومَ، قُلت: لفُلانٍ كذا ولفلانٍ كَذَا، وقَدْ كان لفُلانٍ»؛ یعنی وقتی که جانت به گلو میرسد و یقین میکنی که مرگت، فرارسیده است و باید دنیا را ترک کنی، بگویی: این، از آنِ فلانی باشد و آن، مالِ فلانی؛ در حالی که آن مال، دیگر از آنِ وارثان توست. هنگامی که انسان میمیرد، هرچه دارد، به وارثانش میرسد و هیچ مالی برای او باقی نمیماند.
بنابراین درمییابیم که باید پیش از فرارسیدن مرگ صدقه دهیم و صدقهای که انسان در بالین مرگ میدهد، به مراتب اجر و پاداش کمتری نسبت به صدقهای دارد که در حال تندرستی یا زمانی میدهد که به مال و ثروتش، دلبسته و علاقهمند است.
البته باید دانست که سخن یا وصیت انسان در بالین مرگ، تا زمانی اعتبار دارد که انسان، بههوش باشد و گرنه، سخن و وصیتش بیاعتبار میباشد؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «حتَّى إذا بلَغتِ الْحلُقُومَ، قُلت: لفُلانٍ كذا ولفلانٍ كَذَا، وقَدْ كان لفُلانٍ»؛ یعنی: وقتی که جانت به گلو میرسد و یقین میکنی که مرگت، فرارسیده است و باید دنیا را ترک کنی، بگویی: این، از آنِ فلانی باشد و آن، مالِ فلانی؛ در حالی که آن مال، دیگر از آنِ وارثان توست.
این حدیث نشان میدهد که جان انسان، از پایین بدنش جدا میشود و به بالا میرود تا آنکه به اندام بالای بدن میرسد و آنگاه جان انسان بهطور کامل از بدن جدا میگردد؛ از اینرو رسولاللهجفرمود: «حتَّى إذا بلَغتِ الْحلُقُومَ»؛ یعنی: «تا وقتی که جان، به گلو میرسد...». همانگونه که اللهأمیفرماید:
﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ ٨٣ وَأَنتُمۡ حِينَئِذٖ تَنظُرُونَ ٨٤﴾[الواقعة: ٨٣، ٨٤]
پس آنگاه که جانِ (انسان) به حلقوم (گلوگاه) میرسد و شما در آنهنگام نظارهگر هستید.
ابتدا اندام پایین انسان میمیرند تا اینکه روح در بدن بالا میرود و به گلوگاه میرسد و آنگاه فرشتهی مرگ، جان انسان را میگیرد. الله متعال، عاقبت همهی ما را نیک و سعادتمند بگرداند.
***
۹۲- الخامس: عن أنسسأَنَّ رسولَ اللَّهجأَخذَ سيْفاً يوم أُحدٍ فقَالَ: «مَنْ يأْخُذُ منِّي هَذا؟» فبسطُوا أَيدِيهُم، كُلُّ إنْسانٍ منهمْ يقُول: أَنا أَنا. قَالَ: «فمنْ يأَخُذُهُ بحقِه؟» فَأَحْجمِ الْقوم، فقال أَبُو دجانةس: أَنا آخُذه بحقِّه، فأَخَذهُ ففَلق بِهِ هَام الْمُشْرِكينَ. [روایت مسلم][صحیح مسلم، ش: ۲۴۷۰.]
ترجمه: انسسمیگوید: رسولاللهجدر روز احد، شمشیری به دست گرفت و فرمود: «چه کسی این شمشیر را از من میگیرد؟» همه دست خود را دراز کردند و هر یک از آنها میگفت: من، من. پیامبرجفرمود: «چه کسی آن را بهحق آن از من میگیرد (تا حقش را ادا کند)؟» مردم توقف کردند؛ اما ابودجانهسگفت: من آن را میگیرم و حقش را ادا میکنم. آنگاه آن را گرفت و با آن، سرهای مشرکان را شکافت.
[نام ابودجانه، سماک بن خرشه است.]
شرح
مؤلف/حدیثی از انس بن مالکسروایت کرده است که به یکی از ماجراهایی که در جنگ احد اتفاق افتاد، اشاره میکند. جنگ احد، یکی از غزوههای بزرگیست که شخص رسولاللهجدر آن، حضور داشت. کوه «احد»، کوهی در نزدیکی مدینه است. شکست مشرکان در جنگ «بدر» و کشته شدن تعدادی از سران و بزرگانشان در بدر، آنان را بر آن داشت که برای انتقام، جنگی تمامعیار بر ضد پیامبرجترتیب دهند؛ لذا بهقصد جنگ با پیامبرجبه سوی مدینه حرکت کردند. زمانی که خبر سپاه قریش به پیامبرجرسید، جلسهای تشکیل داد تا پیرامون این موضوع به رایزنی و مشورت با یارانش بپردازد. برخی از یارانش، مشورت دادند که در مدینه بمانیم و در درون مدینه با آنها بجنگیم. این دسته از صحابهشمیگفتند: اگر مشرکان به مدینه حمله کردند و وارد مدینه شدند، میتوانیم از روی بامها آنها را هدف بگیریم. تعدادی از صحابه، بهویژه جوانان و کسانی که از افتخار حضور در نبرد بدر بازمانده بودند، مشورت دادند که به سوی مشرکان حرکت کنیم و در بیرون مدینه با آنان بجنگیم. پیامبرجبه خانهاش رفت و لباس رزم پوشید. آنگاه نزد یارانش بازگشت و فرمان حرکت را صادر کرد. دو لشکر در «احد» رویاروی هم قرار گرفتند. پیامبرجفرمان آمادهباش داد و صفوف لشکرش را به بهترین شکل آراست و پنجاه نفر از تیراندازان ماهر را برگزید و فرماندهی آنها را به عبدالله بن جبیرسسپرد و به آنان دستور داد در مکانی که بعدها به «جبلالرماة»، یعنی کوه تیراندازان شهرت یافت، مستقر شوند و به آنها فرمود: «چه در حالت شکست باشیم و چه در حالت پیروزی، سرِ جایتان بمانید». جرقهی جنگ زده شد و جنگ، آغاز گردید؛ مشرکان شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند و مسلمانان مشغول جمعآوری غنایم شدند. هنگامی که تیراندازان پیروزی دوستانشان را مشاهده کردند، به یکدیگر گفتند: برای گرفتن غنیمت و جمعآوری آن پایین برویم. فرماندهی تیراندازان، فرمان پیامبرجرا به آنان یادآوری کرد که نباید تحت هیچ شرایطی، گردنه را ترک کنند؛ اما آنان گمان کردند که کار تمام شده است؛ زیرا دیدند که مشرکان گریختند و فقط تعداد اندکی از آنها ماندهاند؛ لذا گردنه را ترک کردند.
سوارکاران قریش، فرصت را از دست ندادند و با عبور از این گردنه، مسلمانان را از پشت سر غافلگیر کردند و به میان مسلمانان حملهور شدند و همان اتفاقی افتاد که پروردگار توانا و حکیم، مقدّر کرده بود؛ هفتاد تن از مسلمانان، از جمله شیر خدا و رسولش، حمزه بن عبدالمطلبس، عموی پیامبرجبه شهادت رسیدند.
پس از این مصیبت بزرگی که به مسلمانان رسید، به خود آمدند و گفتند: چرا شکست بخوریم؟ رسولاللهجبا ماست و ما، سپاهیان الله هستیم و آنها سربازان شیطان هستند و شیطان، با آنهاست؟ اللهﻷمیفرماید:
﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَيۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡۗ﴾[آل عمران: ١٦٥]
چرا هنگامی که در (جنگ احد) تلفاتی به شما وارد شد که خودتان دو برابرش را (در جنگ بدر) به دشمن وارد کرده بودید، گفتید: این آسیب از کجا به ما رسید؟ بگو: از ناحیهی خودتان بود.
شما، خود باعث این تلفات بودید؛ زیرا سرپیچی کردید. همانطور که اللهأمیفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَشِلۡتُمۡ وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ وَعَصَيۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰكُم مَّا تُحِبُّونَۚ﴾[آل عمران: ١٥٢]
تا آنکه سستی کردید و به کشمکش پرداختید و پس از آن، نافرمانی نمودید که نشانههای پیروزی را که مورد پسندتان بود، به شما نشان داد.
در نتیجه، این تلفات ناگوار به شما وارد شد؛ اگرچه این اتفاقها ناگوار بود، اما برآمده از حکمتهای بزرگی بود که اللهﻷدر سورهی «آلعمران» ذکر فرموده و حافظ ابنالقیم/در «زاد المعاد» دربارهی حمکتهای بزرگ این غزوه، بهخوبی سخن گفته است و بنده، چنین تحلیلهای دقیقی را هیچجا ندیدهام.
بههر حال، رسولاللهجدر عزوهی «احد» شمشیری برداشت و فرمود: «چه کسی، این شمشیر را از من میگیرد؟» همه، دستان خود را دراز کردند تا شمشیر را بگیرند و هر یک از آنها میگفت: من، من. پیامبرجفرمود: «چه کسی، آن را از من میگیرد تا حقش را ادا کند؟» آنجا بود که همه، پا پَس کشیدند؛ چون میترسیند که شاید نتوانند حقش را ادا کنند؛ زیرا حق شمشیر، زیاد بود و باید به قولی که به پیامبرجمیدادند، عمل میکردند و این، برای آنها نگرانکننده بود که شاید از ادای حقش عاجز باشند؛ اما اللهﻷبه ابودجانهستوفیق داد که بگوید: من، آن را میگیرم و حقش را ادا میکنم. و بهراستی حقش را ادا کرد و با آن، جنگید و سرهای مشرکان را شکافت.
لذا درمییابیم که انسان باید برای کارهای نیک، پیشقدم شود و درنگ نکند و بدین منظور از اللهﻷکمک بخواهد و بداند که اگر از الله متعال درخواست کمک کند و به او حسن ظن داشته و به کمکش امیدوار باشد، بهطور قطع اللهﻷکمکش میفرماید.
گاه، برخی از مردم عبادتی را که انجام میدهند، بزرگ و زیاد میپندارند و از اینرو از عبادت باز میایستند؛ اما انسان باید از الله کمک بخواهد و توکلش بر او باشد. اگر از اللهﻷدرخواست توفیق کنی و بر او توکل نمایی و به کاری بپردازی که مورد پسند اوست، مطمئن باش که به خیر و نیکی، دست مییابی و الله متعال، تو را یاری میدهد. همانطور که فرموده است:
﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾[الطلاق : ٣]
و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافیست.
حدیث انسسبیانگر توجه رسولاللهجبه همهی امتش میباشد؛ چنانکه شمشیر را به یکی از یارانش، اختصاص نداد؛ بلکه این فرصت را به همه داد که هر یک از آنها که خواسته باشد، شمشیر را تحویل بگیرد و حق را ادا کند. از اینرو هرکس که مقام و مسؤولیتی دارد، باید از جانبداری و تبعیض بپرهیزد و رویکردش بهگونهای نباشد که دیگران گمان کنند که از افراد مشخصی جانبداری میکند؛ زیرا پیآمد تبعیض در میان افراد و قشرهای جامعه، پیدایش اختلاف و چنددستگی خواهد بود و این تأثیر بدی در جامعه دارد؛ البته اگر سبب برتری دادن فرد یا افرادی بر دیگران، تواناییها و ویژگیهایی باشد که دیگران از آن نابرخوردارند، اشکالی ندارد؛ اما باید دلیل این امتیاز یا برتری را برای همه بیان کرد تا بدبینی یا اعتراضی پیش نیاید.
***
۹۳- السَّادس: عن الزُّبيْرِ بنِ عديِّ قال: أَتَيْنَا أَنس بن مالكٍسفشَكوْنا إليهِ ما نلْقى من الْحَجَّاجِ. فقال: «اصْبِروا فإِنَّه لا يأْتي زمانٌ إلاَّ والَّذي بعْده شَرٌ منه حتَّى تلقَوا ربَّكُمْ». سمعتُه منْ نبيِّكُمْج. [روایت بخاري][صحیح بخاری، ش: ۷۰۶۸.]
ترجمه: زبیر بن عدی میگوید: نزد انس بن مالکسرفتیم و از رفتاری که حجاج با ما میکرد، شکایت کردیم. انسسفرمود: «صبر کنید؛ زیرا هر زمانی که میآید، زمان بعدی، بدتر خواهد بود و این رویه ادامه دارد تا آنکه پروردگارتان را ملاقات کنید». این را از پیامبرتانجشنیدم.
شرح
مؤلف/از زبیر بن عدی روایت کرده است که او و عدهای دیگر نزد انس بن مالکس، خدمتگزار رسولاللهجرفتند. انسسعمری طولانی کرد و تقریبا ۹۰ سال پس از هجرت نبوی زنده بود و در طول زندگیاش، فتنههای زیادی پدید آمد. مردم نزد انس بن مالکسرفتند تا از ظلم و ستم حجاج بن یوسف ثقفی شکایت کنند؛ حجاج، یکی از امیران و کارگزاران خلفای بنیامیه بود و به ستم و خونریزی و قتل و کشتار، شهرت داشت و ستمگر و خودکامه بود. حجاج، همان کسیست که مکه را برای دستگیری و کشتن عبدالله بن زبیربمحاصره کرد و کعبه را با منجنیق هدف قرار داد تا اینکه کعبه یا بخشی از آن، ویران شد. وی، ستم زیادی به مردم میکرد. از اینرو مردم برای شکایت نزد انس بن مالکسرفتند. انسسبه آنها فرمود: «صبر کنید». این صحابی بزرگوار، مردم را به صبر و شکیبایی در برابر ستمِ حاکمان فراخواند؛ زیرا یکی از دلایل سیطره و چیرگی ستمگران بر مردم، ظلم و ستمیست که در میان خودِ مردم رواج دارد؛ همانگونه که اللهﻷمیفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ نُوَلِّي بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضَۢا بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ١٢٩﴾[الأنعام: ١٢٩]
اینچنین برخی از ستمکاران را بر برخی دیگر به سبب کردارشان مسلّط میکنیم.
وقتی شاهد ظلم و ستم حاکمان بودی و دیدی که به جان و مال مردم تعرض میکتتد یا میان آنها و دعوت به سوی اللهﻷمانعتراشی مینمایند، در وضعیت مردم و شهروندان آن جامعه بیندیش و خواهی دید که ریشه و خاستگاه این مصیبت، خودِ مردم هستند؛ زیرا از راه حق، منحرف شدهاند و الله متعال، حاکمان ستمگری را بر آنها مسلط کرده است. حدیث نیست؛ اما سخن بزرگان است که حاکم شما، آنگونه است که خود، هستید. گفته میشود که به یکی از شاهان اموی خبر رسید که پشت سرش سخنانی میگویند؛ گمان میکنم عبدالملک بن مروان بوده است؛ از اینرو مردم و بزرگانشان را جمع کرد و گفت: ای مردم! گویا شما میخواهید که ما برای شما، مثل ابوبکر و عمر باشیم؟ گفتند: آری. گفت: اگر میخواهید که ما برای شما، همانند ابوبکر و عمر باشیم، شما برای ما مثل مردم و شهروندان ابوبکر و عمر باشید!
یعنی مردم، بر دین حاکمان خود هستند و اگر ظلمی از سوی حکومتها صورت میگیرد، ریشه در رفتار و رویکرد خودِ مردم دارد. یکی از خوارج نزد علی بن ابیطالبسرفت و پرسید: ای علی! چرا مردم از ابوبکر و عمر اطاعت میکردند، ولی از تو اطاعت نمیکنند؟ علیسپاسخ داد: «برای اینکه شهروندان ابوبکر و عمر، من و امثال من بودیم؛ اما شهروندان من، تو و امثال تو هستند».
بنابراین، انسسفرمود: «صبر کنید». صبر و شکیبایی، یک وظیفه است و انسان باید صبور و شکیبا باشد و هر سختی و رنجی، گشایشی دارد؛ نباید گمان کنیم که مشکلات، بهسادگی حل میشوند. گاه بدیها بهیکباره پدید میآیند و به صورت ناگهانی سر میرسند، اما ماندگار نیستند؛ لذا باید صبر کنیم و مسایل و مشکلات را با حکمت و صبر و حوصله، حل و فصل نماییم. اللهﻷمیفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٢٠٠﴾[آل عمران: ٢٠٠]
ای مؤمنان! شکیبایی کنید و پایداری نمایید و برای جهاد آماده باشید و تقوای الله پیشه سازید تا رستگار شوید.
اگر خواهان رستگاری هستید، راهش همان است که در این آیه، ذکر شده است: «شکیبایی کنید، پایداری نمایید، پیوسته به دنبال کار نیک باشید (که جهاد، در رأس آن است)، و تقوای الهی پیشه سازید».
سپس انس بن مالکسفرمود: «هر زمانی که میآید، زمان بعدی، بدتر خواهد بود و این رویه ادامه دارد تا آنکه پروردگارتان را ملاقات کنید». این را از پیامبرتان، محمدجشنیدم؛ یعنی پیامبرجفرموده است: «هر زمانی که میآید، زمان بعدی، بدتر خواهد بود تا آنکه پروردگارتان را ملاقات کنید». از جمله اینکه وضعیت دینی، بدتر خواهد شد؛ البته بدتر شدن اوضاع، مطلق نیست. به عبارت دیگر: اگر در پارهای از موارد، اوضاع بدتر میگردد، در مواردی هم اوضاع بهتر میشود. البته هرچه رفاه و آسایش عمومی بیشتر میشود، شرارتها و بدیها نیز افزایش مییابد. آسایشطلبی، انسان را به نابودی میکشاند؛ زیرا وقتی انسان به آسایش جسمی خود میاندیشد، به آرامش قلبی خویش کمتر فکر میکند و همهی فکر و خیالش، این میشود که جسم خاکی خود را که سرانجام، خوراک مار و مور میگردد و میپوسد، در رفاه و آسایش قرار دهد. این، همان بلای بزرگیست که امروزه بر سرِ انسانها آمده و کمتر کسی دیده میشود که از خانه و کاخ و ماشین و فرش و خورد و خوراکش حرف نزند. حتی برخی از کسانی که درس میخوانند، هدفی جز رسیدن به موقعیتهای مالی ندارند. گویا انسانها از یاد بردهاند که برای هدف بزرگی آفریده شدهاند و دنیا و نعمتهای آن، فقط یک وسیله است؛ نه هدف.
علامه ابوالعباس حرانی/میگوید: انسان باید از مال و ثروتش آنگونه استفاده کند که از الاغ برای سوار شدن، کار میگیرد یا از دستشویی برای قضای حاجت استفاده مینماید.
آری! آنها که از مالشان استفاده میکنند، حقیقت مال دنیا را درک کردهاند؛ پس مال و ثروت، همهی فکر و خیالت را به خود مشغول نسازد و دنیا، همهی هدف و مقصدت نباشد.
از اینرو میگوییم: هرچه دروازهی دنیا به سوی مردم گشوده شود و نگاهِ مردم به سوی دنیا برود، به همان نسبت دربارهی آخرت، زیان میکنند. پیامبرجفرموده است: «وَاللَّهِ مَا الْفَقْرَ أَخْشَى عَلَيْكُمْ وَإنَّمَا أَخَشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا فَتَنَافَسُوهَا كَمَا تَنَافَسهَا مَن قبلَکُم فَتُهْلِكَكُمْ كَمَا أَهْلَكَتْهُمْ»؛[صحیح بخاری، ش: (۲۹۲۴، ۳۷۱۲، ۵۹۴۵)؛ و مسلم، ش: ۵۲۶۱)] یعنی: «من برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه از این میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا با هم رقابت کردند، شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا همانگونه که آنان را به هلاکت کشاند، شما را نیز به هلاکت برساند».
رسولاللهجدرست فرموده است؛ دنیا و دنیاطلبی، همان چیزیست که امروزه مردم را به هلاکت و نابودی رسانیده و کارشان به جایی رسیده که گویا آنها برای دنیا آفریده شدهاند و دنیا، برای آنها خلق نشده است! و بدینسان به چیزی مشغول گشتهاند که برای آنها آفریده شده و هدفی را که خودشان برای آن خلق شدهاند، فراموش کردهاند. این، چیزی جز تیرهروزی و بدبختی نیست. الله، همهی ما را از این بلا مصون بدارد.
این حدیث، دلیلی بر وجوب صبر و شکیبایی در برابر ظلم و جور حاکمان است؛ زیرا روزی فرا میرسد که ما و حاکمان در برابر شاهِ شاهان و فرمانروای راستین، اللهﻷمیایستیم و همه با هم برابر و یکسان خواهیم بود و اگر به ما ستم کرده باشند، میتوانیم در دادگاه عدل الهی از آنها شکایت کنیم. اینطور نیست که ظلم و جور ستمگران، مانند گرد و غبار، از میان برود و مورد رسیدگی قرار نگیرد؛ هرگز! روز قیامت، حق هر مظلوم و ستمدیدهای را از ستمکاران، میگیرند و همه در برابر اللهﻷمیایستند تا در میانشان، به عدالت داوری شود. پس، صبر کن و منتظر گشایشی از سوی الله باش تا آرام و آسودهخاطر شوی. انتظار گشایش، عبادتیست که میتوانی بهوسیلهی آن به الله متعال، نزدیکی بجویی؛ رسولاللهجفرموده است: «واعْلَمْ أنّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْر، وأَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْكَرْب، وأَنَّ مَعَ الْعُسرِ يُسْراً»؛[صحیح است؛ نک: صحیح الجامع (۶۸۰۶).] یعنی: «و بدان که پیروزی و موفقیت با صبر و شکیباییست و گشایش، با تحمل رنج و سختی؛ و در کنار هر سختی، آسانیست».
این حدیث، هشداری نسبت به این است که با گذشت روزگار، اوضاع بدتر میشود. پیامبرجروزی به یارانش فرمود: «مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فَسَيرى اخْتِلافاً كثِيرا»؛[السلسلة الصحیحة از آلبانی/، ش: ۹۳۷؛ و صحیح الجامع، ش: ۲۵۴۹؛ و إرواء الغلیل، ش: ۲۴۵۵ و....] یعنی: «هرکس از شما زنده بماند، شاهد اختلافهای زیادی خواهد بود». گمان میکنم به نسبت عمرِ کمترمان نسبت به پیشینیان، شاهد اختلافات و نابسامانیهای بیشتری بودهایم. یکی از افراد قابل اعتماد برایم تعریف میکرد که سالها قبل هنگام اذان صبح، صف اول این مسجد (مسجد جامع عنیزه) آکنده از نمازگزارانی بود که برای نماز شب به اینجا میآمدند؛ اما این شبزندهداران اینک کجا هستند؟ خیلی کماند! اوضاع، عوض شده. قبلاً توکل مردم، مثل پرندگان بود؛ همانطور که رسولاللهجفرموده است: «كَالطَّيْرِ تَغْدُو خِماصاً وترُوحُ بِطَانًا»؛[صحیح است؛ نک: صحیح الجامع از علامه آلبانی/، ش: ۵۲۵۴.] یعنی: «مانند پرندگان که ابتدای روز، لانههایشان را گرسنه و با شکم خالی ترک میکنند و در پایان روز، با شکم سیر بازمیگردند». مردم در گذشته، بامداد دعا میکردند و از الله روزی میخواستند و با امید و دلبستگی به اللهﻷ، روزی خود را دریافت مینمودند؛ اما اینک بیشتر مردم از دعا و درخواست روزی، غافلند و به غیر الله، امید و اعتماد دارند. و هرکس به چیزی واگذار میشود که بدان وابسته است.
الحمدلله که در سالهای اخیر، بسیاری از جوانان به توفیق اللهﻷبه سوی او بازگشتهاند و روز به روز، شاهد بازگشت بیشتر جوانان به سوی دین و ارزشهای دینی هستیم و از الله متعال درخواست میکنم که بر توفیق جوانان بیفزاید. وقتی سالهای گذشته را با چند سال اخیر مقایسه میکنیم، شاهد تفاوت چشمگیری هستیم. بیست سال قبل، کمتر جوانی در مسجد دیده میشد، اما الحمدلله که امروزه بیشتر کسانی که در مسجد حاضر میشوند، جوان هستند. این، لطف الهیست و انسان را به آینده امیدوار میکند. شک نکنید که وقتی مردم نیک و شایسته شوند، حاکمان و مسؤولانشان نیز ناگزیرند خود را اصلاح کنند. ما برای همهی همکیشان نیک و شایستهی خود در تمام نقاط جهان که به توفیق الله متعال بر راه راست استقامت کردهاند، از صمیم قلب آرزو میکنیم که اللهﻷحاکمانشان را اصلاح بگرداند و به برادرانمان نوید میدهیم که صبر کنید؛ سرانجام، حاکمان خوبی خواهید داشت؛ زیرا اگر مردم اصلاح شوند، حاکمانشان نیز ناگزیرند خود را اصلاح کنند.
***
۹۴- السَّابع: عن أبي هريرةسأَنَّ رسول اللَّهجقال: «بادروا بالأَعْمال سبعاً، هل تَنتَظرونَ إلاَّ فقراً مُنسياً، أَوْ غنيٌ مُطْغياً، أَوْ مرضاً مُفسِداً، أَو هرماً مُفْنداً أَو موتاً مُجهزاً أَوِ الدَّجَّال فشرُّ غَائب يُنتَظر، أَوِ السَّاعة فالسَّاعةُ أَدْهى وأَمر».[ضعیف است؛ نک: ضعیف الجامع، ش: ۲۳۱۵؛ و السلسلة الضعیفة، ش: ۱۶۶۶؛ و ضعیف الترمذی، ش: ۴۰۰، از آلبانی/)]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: «رسولاللهجفرمود: «پیش از فرارسیدن هفت چیز، به سوی اعمال نیک بشتابید؛ آیا جز این هفت مورد، انتظار یا توقع دیگری دارید؟ فقری نسیانآور، یا ثروتی طغیانگر، یا بیماری و مرضی تباهکننده، یا پیریای که باعث زوال عقل میشود، یا مرگی ناگهانی، یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد».
شرح
پیشتر چندین حدیث بیان شد که رسولاللهجبه تعجیل در کارهای نیک سفارش نموده است؛ پیامبرجدر این حدیث به هفت مورد اشاره فرموده که انسان باید پیش از فرارسیدن آنها به انجام کارهای نیک بپردازد. فرمود: «بادروا بالأَعْمال سبعًا»؛ یعنی سرانجام، یکی از این موارد هفتگانه، به انسان میرسد؛ از جمله: فقر. انسان همیشه در رابطه با رزق و روزی، دو حالت دارد: گاه، اللهﻷبه او مال و ثروت میبخشد و او را به پست و مقامی میرساند و او را از خانه و خانواده برخوردار میسازد و بدینسان او را ثروتمند و بینیاز میگرداند؛ اگر انسان، در این حالت خودبین شود، سر به طغیان و سرکشی میگذارد و متکبر و مغرور میگردد و از عبادت الله متعال، سرپیچی میکند. همانگونه که اللهﻷمیفرماید:
﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧﴾[العلق: ٦، ٧]
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد. هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
آنگاه اللهﻷبه انسان هشدار میدهد که هر مقام و ثروتی که داشته باشی، سرانجام به سوی الله بازمیگردی:
﴿إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلرُّجۡعَىٰٓ ٨﴾[العلق: ٨]
بهیقین بازگشت، به سوی پروردگار توست.
ثروت و بینیازی، یکی از اسباب و خاستگاههای فساد و سرکشیست؛ برخی از انسانها تا زمانی که فقیرند و ثروتی ندارند، همواره متوجه اللهﻷهستند و آدمهای فروتنی بهنظر میرسند؛ اما همینکه الله متعال ثروتی به آنها میبخشد، سر به طغیان میگذارند و مغرور و متکبر میشوند.
و اما حالت دوم، فقر است که باعث میشود انسان، خیلی چیزها را از یاد ببرد. فقر و تنگدستی، انسان را به تلاش و تکاپو برای کسب روزی وا میدارد و بدینسان انسان از کارهای مهم، بازمیماند؛ از اینرو ثروتِ طغیانآور و فقری که باعث از یاد بردن امور مهم میشود، هر دو برای انسان، بد است. بنابراین اگر اللهﻷبر بندهاش منت بگذارد و او را از ثروت طغیانآور و فقر و تنگدستی نسیانآور، مصون بدارد و انسان وضعیت متوسطی داشته باشد و از عبادت الله متعال غافل نشود، این، از سعادت و خوشبختی اوست.
سعادت و خوشبختی، به مال و ثروت نیست؛ زیرا مال و ثروت، گاه، انسان را به طغیان و سرکشی وا میدارد. لذا در این فرمودهی الهی بیندیش که:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧﴾[النحل: ٩٧]
به هر مؤمن نیکوکاری اعم از مرد و زن زندگی نیک و پاکیزهای میبخشیم و به آنان مطابق بهترین کردارشان پاداش میدهیم.
میفرماید: «زندگی نیک و پاکیزهای به او میبخشیم»؛ چه ثروتمند باشد و چه فقیر. در حدیث قدسی آمده است: «إنَّ مِن عِبادِي مَن لَو أغنيتُهُ لأفسَدَهُ الغنى ، وإنَّ مِن عبادي مَن لَو أفقرتُهُ لأفسدَهُ الفقرُ»؛[نک: ضعیف الجامع از آلبانی/، ش: ۷۵.] یعنی: «در میان بندگانم، کسانی هستند که اگر آنها را ثروتمند سازم، ثروت و بینیازی، آنان را به فساد و تباهی میکشاند؛ و بندگانی هم هستند که اگر آنها را فقیر بگردانم، فقر و تنگدستی مایهی فساد و تباهی آنان میگردد».
آری! واقعیت این است که برای برخی از مردم، فقر بهتر است و برای عدهای هم، ثروت و توانگری؛ اما رسولاللهجنسبت به فقری که نسیانآور است و ثروتی که باعث طغیان و سرکشی میشود، هشدار داده است.
و اما سومین هشدار: «أَوْ مرضاً مُفسِدا»؛ بیماری، وضعیت انسان را نابسامان و تباه میگرداند. انسان هنگامی که سالم و تندرست است، سرحال و شاداب میباشد؛ اما هنگامی که بیمار میشود، بیحال یا بدحال میگردد و احساس خفگی میکند و فقط به خود و سلامتی خویش میاندیشد و از سایر کارها بازمیماند و حال و حوصلهی هیچکس را ندارد؛ چون رنجور و بیمار است.
انسان، همیشه سالم و تندرست نیست و همواره در معرض بیماریهای گوناگون قرار دارد. چه بسیار انسانهایی که وقتی از خواب برمیخیزند، تندرست و سالمند؛ اما بعد از ظهر همانروز، در بستر بیماری میافتند یا قبل از اینکه بخوابند، سالمند؛ ولی هنگامی که میخواهند از خواب برخیزند، احساس کسالت و بیماری میکنند. لذا انسان باید نسبت به سلامتی خود، هوشیار باشد و پیش از آنکه بیمار شود، به کارهای نیک و شایسته بپردازد.
چهارم: «أَو هرماً مُفْنِدًا»؛ یعنی: «پیریای که باعث زوال عقل میشود». انسان هرچه پا به سن میگذارد و عمری از او میگذرد، کمحافظهتر میگردد و گاه به فراموشی و زوال عقل، دچار میشود و به فرمودهی اللهﻷبهحدی از پیری و فرتوتی میرسد که هرچه میدانسته است، از یاد میبرد. چهبسا از خردمندترین مردم بوده، اما حال که پیر و فرتوت گردیده، مانند بچهها و بلکه بچهتر شده است. چون توان درک بچه، پایین میباشد؛ اما آدم پیر و فرتوت که دچار زوال عقل یا فراموشی شده، دورانی را پشت سر گذاشته که دانستنیهای زیادی کسب یا تجربه نموده و حالا آنها را از یاد برده است! و این، خیلی سختتر و دشوارتر میباشد؛ از اینرو میبینیم که بسیاری از سالخوردگان فرتوتی که دچار فراموشی شدهاند، بیش از بچهها، نزدیکان و خانوادهی خود را اذیت میکنند. پیامبرجاز این حالت به اللهﻷپناه میبرد.
از الله متعال بخواهیم که همهی ما را از چنین وضعیتی مصون بدارد؛ زیرا پیری توأم با فراموشی و زوال عقل، هم مایهی رنج و اذیت خودِ انسان است و هم دیگران را به رنج و زحمت میاندازد و چه بسا نزدیکترین و عزیزترین فرد انسان، در آن زمان آرزو میکند که آدم، هرچه زودتر بمیرد و اگر بر زبان نیاورد، چه بسا به زبانِ حال، چنین آرزویی نماید.
و اما پنجمین هشدار: «موتاً مُجهزاً»؛ یعنی: «مرگ ناگهانی و غافلگیرکننده». انسان، بدون هشدار قبلی میمیرد. گاه برای خوابیدن به رختخواب میرود و هیچگاه بلند نمیشود و گاه روی صندلی کارش نشسته و از دنیا میرود و گاه در حال راه رفتن است که مرگش فرامیرسد. انسان همینکه میمیرد، اعمالش قطع میشود؛ پیامبرجفرموده است: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلَاثَةٍ إِلاَّ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ»؛[صحیح مسلم، ش: ۳۰۸۴، بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «هنگامی که انسان میمیرد، پاداش اعمالش قطع میگردد؛ مگر از سه عمل: صدقهی جاری، یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود، یا فرزند شایستهای که برایش دعا میکند».
لذا پیش از آنکه مرگت فرارسد و تو را غافلگیر کند، به سوی کارهای نیک بشتاب.
ششم: «أَوِ الدَّجَّال فشرُّ غَائب يُنتَظر»؛ یعنی: «یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است». «دجال»، یعنی بسیار دروغگو، و کسیست که در آخر زمان ظهور میکند و ادعای ربوبیت و خدایی مینماید. دجال با آن فتنهی بزرگش، چهل روز در زمین میماند. روز اول، برابر با یک سال است؛ روز دوم، برابر با یک ماه و روز سوم، با یک هفته برابری میکند و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست؛ اما اللهﻷتواناییهایی به او میدهد که به هیچکس نداده است؛ چنانکه دجال به آسمان دستور میدهد که ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد. دستور میدهد که زمین بروید، و فرمانش تحقق مییابد. یا امر میکند که زمین بخشکد و بارانی از آسمان نازل نشود و بدینسان همه جا خشک میگردد. بوستان و آتشی با اوست؛ بوستان یا بهشتی که با خود دارد، در حقیقت دوزخ است؛ و برعکس، آتشی که با اوست، بهشت است.
این دروغگوی کذاب، لوچ و نابیناست و چشمش مانند دانهی انگور، برآمده میباشد و میان دو چشمش نوشته شده است: «کافر»؛ (ک، ف، ر) و هر مؤمنی میتواند آن را بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد؛ اما منافقان و کافران، نمیتوانند کلمهی کافر را که در میان چشمان دجال نوشته شده است، بخوانند؛ اگرچه باسواد باشند. این، یکی از نشانههای الهیست.
اللهﻷعیسی بن مریم÷را به زمین میفرستد تا رویاروی دجال بایستد و بدین ترتیب عیسی÷از آسمان، پایین میآید و همانطور که در برخی از احادیث آمده است، در ناحیهای از فلسطین، با او میجنگد و او را شکست میدهد و میکشد.
بههر حال، دجال بدترین غایبیست که ظهور خواهد کرد؛ زیرا فتنهی بزرگیست؛ از اینرو در همهی نمازهایمان دعا میکنیم و میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ»؛[صحیح مسلم، ش: ۵۸۸ بهنقل از ابوهریرهس.] یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
از آن جهت، فتنهی دجال را بهطور خاص ذکر کرد که بزرگترین فتنه در زندگی بشریت بهشمار میرود.
هفتم: «أَوِ السَّاعة»؛ یعنی برپا شدن قیامت که وقتی فرارسد، همه میمیرند. و رستاخیز (قیامت) سختتر و تلختر میباشد؛ همانگونه که اللهﻷمیفرماید:
﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦﴾[القمر: ٤٦]
بلکه رستاخیز، وعدهگاه آنان است و رستاخیز، سختتر و تلختر میباشد.
پیامبرجنسبت به این امور هفتگانه هشدار داده و به ما فرمان داده است که پیش از فرا رسیدن هر یک از اینها، به سوی کارهای نیک بشتابیم؛ لذا ای برادر مسلمان! پیش از آنکه فرصت از دست برود، به انجام کارهای نیک بپرداز؛ اینک شاداب و توانمند هستی؛ اما روزی فرامیرسد که توان و نیرویی برای انجام کار نیک نداری. پس بشتاب و خود را به نیکوکاری عادت بده و وقتی به نیکی کردن عادت کنی، بهسادگی میتوانی به انجام کارهای نیک بپردازی؛ ولی اگر خود را به سستی و تنبلی عادت دهی، از پرداختن به کارهای نیک بازمیمانی. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد.
***
۹۵- الثامن: عنه أَنَّ رسولَ اللَّهجقال يوم خيْبر: «لأعطِينَّ هذِهِ الرايةَ رجُلاً يُحبُّ اللَّه ورسُوله، يفتَح اللَّه عَلَى يديهِ». قال عمرس: ما أَحببْت الإِمارة إلاَّ يومئذٍ فتساورْتُ لهَا رجَاءَ أَنْ أُدْعى لهَا، فدعا رسول اللَّهجعليَ بن أبي طالبسفأَعْطَاه إِيَّاها، وقالَ: «امش ولا تلْتَفتْ حتَّى يَفتح اللَّه عليكَ». فَسار عليٌّ شيئاً، ثُمَّ وقف ولم يلْتفتْ، فصرخ: يا رسول اللَّه، على ماذَا أُقاتل النَّاس؟ قال: «قاتلْهُمْ حتَّى يشْهدوا أَنْ لا إله إلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحمَّداً رسول اللَّه، فَإِذا فعلوا ذلك فقدْ منعوا منْك دماءَهُمْ وأَموالهُمْ إلاَّ بحَقِّها، وحِسابُهُمْ على اللَّهِ». [روایت مسلم][ ]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجروز خیبر فرمود: «این پرچم را به مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد و الله، فتح خیبر را به دست او رقم خواهد زد». عمرسمیگوید: هیچگاه دوست نداشتم که به امارات و فرماندهی برسم، جز روز خیبر که خودم را بالا گرفتم تا بلکه مرا بدین منظور صدا بزنند. رسولاللهجعلی بن ابیطالبسرا فراخواند و پرچم را به او داد و فرمود: «برو و روی برنگردان تا الله، تو را پیروز بگرداند». علیسحرکت کرد و مقداری جلو رفت؛ آنگاه ایستاد و بدون اینکه روی بگرداند، با صدای بلند پرسید: ای رسولخدا! بر سرِ چه چیزی با آنها بجنگم؟ پیامبرجفرمود: «با آنان پیکار کن تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست. اگر شهادت دادند، جان و مالشان درامان است؛ مگر به حق آن و حسابشان با خداست».
شرح
مؤلف/از ابوهریرهسنقل کرده است که رسولاللهجروز خیبر فرمود: «این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد». و در روایتی آمده است: «و الله و پیامبرش، او را دوست دارند».
روز خیبر، یعنی روزی که غزوهی «خیبر» روی داد؛ خیبر، قلعهها و مزارعی از آنِ یهودیان بود که در فاصلهی یکصد میلی شمال غربی مدینه قرار داشت و همانطور که در کتابهای سیرت آمده است، توسط پیامبرجفتح شد. مطابق قراردادی که میان پیامبرجو یهودیان خیبر بسته شد، یهودیان به کار کشاورزی در خیبر ادامه دادند و نیمی از محصولات کشاورزی آنجا از آنِ مسلمانان بود و این رویه تا خلافت عمر بن خطابسادامه داشت تا اینکه عمرسآنها را به شام تبعید کرد.
پیامبرجفرمود: «این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله و پیامبرش را دوست دارد». در گذشته، درفش یا پرچم لشکر به دست فرمانده بود تا سربازان یا رزمندگان، به دنبال او حرکت کند. رسولاللهجمشخص نکرد که پرچم را به چه کسی خواهد داد؛ یعنی نام آن شخص را بیان نفرمود. عمر بن خطابسمیگوید: هیچگاه آرزوی امارت و فرماندهی نکردم، جز روز خیبر که خودم را به امید اینکه پیامبرجمرا ببیند و پرچم را به من بدهد، بالا گرفتم. هر یک از صحابهشآن شب را در این آرزو سپری کرد که پیامبرجپرچم را به دست او بدهد. صبح که شد، رسولاللهجپسرعمویش علی بن ابیطالبسرا صدا زد. به پیامبرجخبر دادند که چشم علیسدرد میکند. رسولاللهجعلیسرا به حضور خواست و از آب دهان خویش به چشمانش مالید؛ علیسبلافاصله بهبود یافت؛ انگار هیچ دردی نداشته است. بهیقین الله متعال بر هر کاری تواناست. آنگاه پیامبرجپرچم را به علیسداد و به او فرمود: «برو و برنگرد تا آنکه الله، تو را پیروز گردانَد». علیسمطابق فرمان پیامبرجبه راه افتاد و مقداری که جلو رفت، ایستاد و بدون اینکه روی بگرداند، با صدای بلند پرسید: بر سر چه چیزی با آنها بجنگم؟ علیسروی برنگرداند؛ زیرا پیامبرجبه او فرموده بود: «و روی برنگردان».
رسولاللهجفرمود: «با آنان پیکار کن تا شهادت دهند که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و گواهی دهند که محمد فرستادهی اوست». این، کلمهی بسیار بزرگیست که بر آسمانها و زمین، مزیت و برتری دارد. انسان با گفتن این کلمه، از کفر وارد اسلام میشود. لذا شهادتین، دروازهی اسلام است.
آنگاه رسولاللهجفرمود: «اگر شهادت دادند، جان و مالشان درامان است؛ مگر به حق آن و حسابشان با خداست»؛ یعنی دیگر نباید با آنها جنگید و جان و مالشان در امان است؛ مگر بهحق آن. یعنی مگر در برابر حقوق «لاإلهإلاالله». زیرا این، فقط یک جمله یا عبارتی نیست که انسان، آن را بهزبان بگوید؛ بلکه شروطی دارد که باید بهطور کامل رعایت شود. از یکی از سلف صالح پرسیدند: مگر لاإلهإلاالله، کلید بهشت نیست؟ پاسخ داد: آری؛ کلید بهشت است؛ اما عمل نیز ضروریست؛ زیرا هر کلیدی باید دندانه داشته باشد.
خدا رحمتش کند که درست گفته است؛ هر کلیدی به دندانه نیاز دارد و کلید بدون دندانه درب را باز نمیکند؛ لذا اینکه رسولاللهجفرمود: «...مگر به حق آن»، شامل همهی مواردی میشود که گویندهی لاإلهإلااللهرا از دایرهی اسلام خارج میکند؛ یعنی چهبسا کسی لاالهالااللهمیگوید، اما مرتکب اعمال کفرآمیزی میشود که باعث خروجش از اسلام میگردد و این کلمه، سودی به او نمیرساند.
منافقان لاإلهإلااللهمیگفتند و اگر آنها را میدیدی، ظاهرشان، شما را به شگفت وامیداشت و گمان میکردید که ایمانشان، از همه قویتر است! آنها نزد پیامبرجمیآمدند و به ایشان میگفتند: «نشهد أنَّكَ لَرَسُول الله». سه تأکید در این عبارت وجود دارد: «نشهد»، «أنّ»و حرف «لام»در «لَرَسولالله». لذا ادعا میکردند و میگفتند: ما، گواهی میدهیم که بهطور قطع، و بهیقین، تو فرستادهی خدا هستی؛ ولی پروردگار متعال که از راز سینهها آگاه است، فرمود:
﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ١﴾ [المنافقون: ١]
و الله میداند که تو فرستادهی او هستی. و الله، گواهی میدهد که منافقان، دروغگویند.
لذا اللهﻷگواهی منافقان را که از سرِ ایمان نبود، رد کرد و گواهی داد که آنها در ادعایشان که چنین شهادتی میدهند، دروغگویند. بنابراین، جان و مال کسی که لاالهالااللهبگوید، فقط بنا بر ضوابط و شرایط این کلمه، در امان است؛ زیرا رسولاللهجفرمود: «...مگر به حق آن».
عدهای از عربها پس از وفات رسولاللهجاز ادای زکات امتناع ورزیدند؛ ابوبکر صدیقسآمادهی جنگیدن با آنها شد. برخی از صحابه در اینباره با او سخن گفتند و پرسیدند: چگونه میخواهی با کسانی که لاالهالااللهمیگویند، بجنگی؟ ابوبکرسپاسخ داد: «به الله سوگند، با کسی که میان نماز و زکات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراکه زکات، حق مال میباشد و پیامبرجفرموده است: مگر به حق و حقوق آن». و بدین ترتیب با کسانی که حق اسلام را در اموالشان رعایت نکردند و از ادای زکات امتناع ورزیدند، جنگید و الحمدلله پیروز شد.
نتیجه اینکه هرکس لااله الااللهبگوید، جان و مالش درامان است؛ مگر آنکه از ادای حقوق این کلمه یا رعایت ضوابط و شرایط آن، امتناع نماید؛ از اینرو علما رحمهمالله گفتهاند: اگر مردم یک منطقه یا آبادی، اذان و اقامه را ترک کنند، اگرچه کافر نیستند، اما باید با آنها جنگید و کشتنشان جایز است تا آنکه اذان و اقامه بگویند. روشن است که اذان و اقامه، جزو ارکان اسلام نیست؛ اما جزو حقوق اسلام میباشد. همچنین اگر نماز عید را ترک کنند، پیکار با آنها و کشتنشان واجب است؛ اگرچه نماز عید، مانند نمازهای پنجگانه نمیباشد. لذا باید با آنان جنگید تا نماز عید را برپا کنند. نماز عید، فرض کفایه یا نزد برخی از علما، سنت است؛ یا بنا بر قول راجح، فرض عین میباشد. سخن اینجاست که پیکار با چنین کسانی، جایز میباشد تا به شعایر ظاهری دین، اذعان نمایند؛ از اینرو رسولاللهجبدین نکته تصریح نمود که با گفتن شهادتین، جان و مال انسان در امان خواهد بود؛ مگر در برابر حق و حقوق اسلام.
از حدیث ابوهریرهسچنین برداشت میشود که برای انسان جایز است که بدون گفتن «انشاءالله»، بگوید که در آینده، چنین خواهم کرد؛ البته خبر دادن از عزم و ارادهی درونی برای انجام کاری در آینده، با اینکه انسان بهطور قاطعانه بگوید که میخواهد فلانکار را انجام دهد، متفاوت است. در حالت اول که انسان از عزم و ارادهی درونی خود خبر میدهد، اشکالی ندارد که «ان شاءالله»نگوید؛ اما هنگامی که میگوید: میخواهم این کار را بکنم، باید با قید «ان شاءالله»باشد. اللهﻷمیفرماید:
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الكهف: ٢٣، ٢٤]
و هیچگاه نگو که من فردا این کار را خواهم کرد، مگر اینکه (بگویی:) اگر الله بخواهد.
فردا، دست تو نیست و چه بسا قبل از اینکه فردا فرا برسد، بمیری یا اگر زنده بمانی، موانعی پیش بیاید که نتوانی آن کار را انجام دهی یا شاید الله متعال، تو را از انجام آن کار، منصرف کند. زیاد پیش میآید که انسان تصمیم میگیرد فردا یا بعد از ظهر همان روز کاری انجام دهد، اما از تصمیمش منصرف میشود. صحرانشینها، گاه پاسخی میدهند که برآمده از فطرت و نهاد آنهاست؛ به صحرانشینی گفتند: پروردگارت را چگونه شناختی؟ پاسخ داد: آثار قدمها، بیانگر راه است؛ پشگل شتر، نشان میدهد که شتری آنجا بوده است؛ آسمان، برج و بارو دارد و زمین، دارای درهها و پستی و بلندیست و دریا، مواج و پرتلاطم میباشد؛ آیا اینها، نشانهی وجود پروردگار شنوا و بینا نیست؟
الله اکبر؛ صحرانشینی بیسواد، با فطرت خود استدلال میکند که عظمت هستی، بیانگر وجودِ خالق و آفریدگاریست که آن را آفریده و اداره میکند.
از صحرانشین دیگری پرسیدند: پروردگارت را چگونه شناختی؟ گفت: بدینسان که آدم تصمیمی میگیرد، اما بدون سبب یا دلیل مشخصی نمیتواند آن را عملی کند. چه کسی، مانع عملی شدن این تصمیم میشود یا آن را نقض میکند؟ آری، همان ذاتی که چنین تصمیم و ارادهای را در دل انسان میاندازد؛ اللهﻷ.
لذا اشکالی ندارد که انسان بدون گفتن «إنشاءالله»از عزم و ارادهی درونی خود در آینده خبر دهد؛ اما وقتی که قاطعانه از انجام کاری در آینده سخن میگوید، باید «إنشاءالله»بگوید. چون آینده، از آنِ الله متعال است.
***