وجوب گذاشتن ریش

مقدمه مؤلف

مقدمه مؤلف

الحمد لله الذي خلق فسوى، وجعل من الإنسان الذکر والأنثى، وميز بينهما فزين النساء بالذوائب[٢] والرجال باللحي، والصلوة والسلام على من جاء بالنور والهدى، وفاق نوره الشمس في الضحى، وعلى آله وأصحابه أولي التقى، ومن تبعهم بإحسان من أهل الأمصار والقرى.

اما بعد:

بدون تردید تراشیدن ریش امری ناروا و گناهی شنیع می‌باشد؛ چنانکه در احادیث صحیح و کتاب‌های مذاهب چهارگانه بدان تصریح شده است و بنده از همان دوران نوباوگی تراشیدن و کوتاه نمودن ریش را ناپسند می‌داشتم؛ چون الحمدالله در خاندانی صالح و در دامان صالحان پرورش یافتم و شکوفایی من در محضر استادان کامل و علمای ربانی و عرفا [٣] صورت گرفت و در سرزمین هندوستان، عوام و خواص درباره ریش از اهتمام خاصی برخوردار هستند تا جایی که عوام پشت سر کسی که ریش می‌تراشد یا آن را کوتاه می‌کند نماز نمی‌خوانند، گرچه خود دارای ریش نباشند.

با توجه به اینکه استعمار انگلیس مدت مدیدی در سرزمین هندوستان باقی ماند، مردم از آن متأثر گشتند و می‌پسندیدند که در زندگی‌شان فرنگی باشند، و در لباس‌ها، غذاها، ظاهر، و رفتار، شیوه کفّار یهود و نصاری را برگزیدند، و از آنان پیروی نمودند. بر نهج آنان قدم گذاشتند. چون به عرب و عجم نظری بیفکنی، مشاهده خواهی نمود که اغنیا، فقیران، پیران، جوان‌ها، مردان و زنان و حتی کودکان از هر گروه و فرقه‌ای که باشند لباس دشمنان اسلام را به تن کرده‌اند و جزء مؤمنان مخلص کسی از آن مستثنی نخواهد بود و آنان نیز اندک‌اند.

من در حیرتم از مسلمانانی که خویشتن را به رسول ‌اکرم  ج نسبت می‌دهند؛ اما صورت و ظاهر ایشان را نمی‌پسندند؛ لذا ریش را تراشیده، در گفتار و کردار به رسول ‌اکرم  ج اقتدا نمی‌کنند.

جای بسی تأسف است که این وبا عام شده است تا بدانجا که حاملین قرآن، راویان حدیث و دعوتگران به سوی دین و اسلام مشاهده می‌شوند که در زندگی‌شان فرنگ‌مآبی را می‌پسندند و آن را تمدن، پیشرفت و روشنفکری می‌نامند و گمان می‌کنند که عزّت و سربلندی در همین روشنفکری تاریک و در همین پیشرفتی است که آنان را از اتباع دین و سیره پیامبرشان باز داشته است.

پس ای برادر مسلمان و مؤمن، تو را به خداوند سوگند می‌دهم که بگو: آیا انسان مسلمان با معصیت و نافرمانی خداوند عزت می‌یابد؟ و با اتخاذ نمودن شیوه دشمنان خدا به سربلندی می‌رسد؟ به ربّ کعبه سوگند که چنین چیزی هرگز امکان‌پذیر نخواهد بود.

﴿أَيَبۡتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلۡعِزَّةَ فَإِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا ١٣٩ [النساء: ١٣٩].

آیا گفتار زیبای حضرت عمربن خطاب س به حضرت ابوعبیده بن جراح، امین امت، برای عبرت ما کافی نیست؟ هنگامی که در سفرش به شام فرمود: «إنا کنا أذل قوم فأعزنا الله بالإسلام، فمهما نطلب العز بغير ما أعزنا الله أذلنا الله».(أخرجه الحاکم[٤] في کتاب الإيمان من المستدرک[٥] وقال: صحيح علی شرط الشيخين وأقره الذهبي)[٦].

ما قوم بسیار فرومایه بودیم که خداوند عزوجل بوسیله اسلام ما را عزت بخشید و هرگاه عزت را در غیر آنچه خدا ما را بدان عزت داده است جستجو نماییم خداوند ما را ذلیل خواهد کرد و در روایتی دیگر از حاکم[٧] چنین آمده که حضرت عمر س فرمود: «إنا قوم أعزنا الله بالإسلام فلن نبتغي العزة بغيره».

«ما قومی هستیم که خداوند عزوجل ما را به حرمت اسلام عزّت بخشیده است؛ پس عزتی را ورای اسلام جستجو نخواهیم کرد».

بدون تردید حضرت عمر س راست و حقیقت را بیان داشته است؛ زیرا مسلمانان تا وقتی عزتی را که خداوند به آنان داده، عزت خود می‌دانستند آن‌ها در تمام عالم عزتمند بودند و مستکبرانِ عالم، همه در برابر آنان سر تسلیم فرود آوردند. اما زمانی که به سوی دشمنان مایل گشته، عادات آنان را پسندیدند و تقلیدشان نمودند در نزد آنان نیز ذلیل و پست گشتند. چنانچه این امر بر همه مشهود و غیرقابل انکار می‌باشد. بدون تردید این گناه عام شده است؛ حتی در میان علما، مشایخ و صاحبان تفسیر و حدیث و دانش‌پژوهان علوم اسلامی. این‌ها را هم مثل دانشجویان مدارس امروزی می‌بینیم، ریش را می‌تراشند یا کوتاه می‌کنند، إنا لله وإنا اليه راجعون.

این مصیبت بزرگی است که باید صاحبان مسؤولیت بدان توجه نمایند و شکی نیست که آن‌ها گنهکار و مقصر اند. و در مورد احکام خداوند بی‌توجه و نسبت بدان مسؤولند. خداوند آنان را به سوی بازگشت، توبه و رجوع به طرف حقی که باطل را بدان راهی نیست هدایت گرداند. در سال ١٣٩٥ هجری هنگامی که از مدینه منوره به طرف سهارنپور[٨] هند سفر کردم، نسبت به تراشیدن ریش تنفر بیشتری قلبم را فرا گرفت بیش از آنچه که در قبل بود. پس در هر مجلس و بزمی بیش از پیش کسانی را که ریش را می‌تراشیدند یا کوتاه می‌کردند نکوهش می‌کردم و علتش هم این بود که این گناه عام شده بود. همچنین حضرت مولانا سیدحسین احمد مدنی[٩] در سال‌های اخیر زندگی‌اش این عمل را به شدت مورد نکوهش قرار می‌داد. و در این باره دو چیز در ذهن می‌آمد:

اول: اینکه گناهان بسیار اند مثل: زنا، لواط، نوشیدن شراب و غیره اما هنگام ارتکاب آن بنده گنهکار می‌گردد؛ چنانکه حضرت رسول  ج بدان اشارت نموده است:

«لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن ولا يسرق السارق حين يسرق وهو مؤمن، ولا يشرب الخمر حين يشربها وهو مؤمن».(الحدیث، رواه البخاری ومسلم).

وقتی کسی زنا می‌کند، در آن وقت او زانی گفته می‌شود نه مؤمن؛ وقتی کسی دزدی می‌کند در آن وقت او سارق گفته می‌شود نه مؤمن؛ وقتی کسی شراب می‌نوشد در آن وقت او شرابی و می گسار گفته می‌شود نه مؤمن.

عکرمه می‌گوید: من به ابن عباس ب گفتم: ایمان چگونه از آدمی جدا می‌گردد؟

فرمود: اینگونه و انگشتانش را داخل هم قرار داده، سپس بیرون آورد؛ پس اگر توجه کنید، دوباره باز می‌گردد و انگشتان را دوباره داخل هم قرار داد. (رواه‌البخاری)[١٠].

پس این گناهان با پایان یافتن عمل به انتها می‌رسند؛ اما تراشیدن ریش و کوتاه نمودن آن برخلاف شرع[١١]، گناهی مستمر و در حال انجام و زمانی باقی است چون برای مسلمان و مؤمن در هر حال لازم است که ریشش همواره بزرگ و موافق با شریعت مطهر اسلام باشد. پس وقتی از امر شریعت سرپیچی می‌نماید، در هر لحظه‌ای که از زندگی‌اش می‌گذرد گنهکار است تا وقتی که توبه نکند و ریش را هم آنگونه که دستور حضرت رسول  ج است، نگذارید؛ و بلندتر از سنت، نگذارید.

پس فرد ریش‌تراش روزه می‌گیرد، نماز می‌خواند، حج و عمره می‌کند. و در حال انجام این همه عبادات بزرگ است و با این حال مرتکب این معصیت می‌باشد. و حتی در حال خواب و خورد و نوش هم خواه‌ناخواه حامل این گناه است و در هر ثانیه، صحیفه‌اش از سیاهی و گناه پرتر می‌شود؛ به سبب همین معصیت ناروا و همیشگی.

دوم: واضح است که چهره‌ای را که ریش آن تراشیده شده است، حضرت رسول اکرم  ج بسیار ناپسند می‌دارد. پس هنگامی که یکی از این افراد می‌میرد و در قبر نهاده می‌شود، چگونه به خود جرأت می‌دهد که با این چهره ناپسند با رسول اکرم  ج روبرو گردد؟ چون در احادیث آمده است که در قبر مورد سؤال قرارگرفته، پرسیده می‌شود که:

نظرت در مورد این شخص حضرت رسول  ج چگونه بوده است؟[١٢] عده‌ای از شارحان حدیث گفته‌اند: در آن هنگام چهره حضرت رسول  ج به او نمایانده[١٣] می‌شود.

و به خاطر همین امور، در دلم آمد که رساله مختصری به رشته تحریر درآورم و حکم ریش را از دیدگاه رسول اکرم  ج صحابه، فقها و اصحاب فتوی از مذاهب اربعه گردآوری نمایم.

وقتی به حجاز بازگشتم در روز چهارشنبه ٢٩ ذوالحجه (١٣٩٥ هجری) پس از نماز ظهر در مسجد نبوی شریف (على صاحبه الصلوة والسلام) این رساله را آغاز نمودم و به توفیق خداوند آن را به پایان رساندم و در پنج صفر (١٣٩٦ هجری) و سپس (بحمدالله) در هند و پاکستان چاپ شده، پخش گردید و بسیاری از بندگان خدا از آن بهره بردند. (والحمدالله)

آرزومندم که برادران مسلمان با تدبّر و تفکّر و به نیت عمل و اطاعت دستور خدا و دستور رسول خدا  ج این رساله را مورد مطالعه قرار دهند و در مورد آنچه آنان را در روز رستاخیر نفع می‌دهد، اندیشه کنند و به سرسبزی و تازگی دنیا فریب نخورند که آن را بقایی نیست و در آخرت جز محبت خداوند و محبت رسول  ج و اعمال صالح و پرهیز از منکرات و ممنوعات و دوری از گناهان و بیهودگی‌ها چیزی دیگر سودمند نخواهد بود.

امری که در اینجا قابل تذکر است اینکه همانگونه که برای شخص، تراشیدن ریش ناجایز است برای آرایشگر نیز حرام است که ریش کسی را بتراشد یا برخلاف حکم شریعت آن را کوتاه نماید، و همچنین بر آرایشگر حرام است که موهای مسلمانان را به روش فرنگی‌ها کوتاه کند چون همه این اعمال یاری در جهت گناهان و معصیت است؛ لذا حرام می‌باشند.

من خود برخی از آرایشگران خوش بخت را مشاهده کرده‌ام که در راه تأمین نیازهای زندگی‌شان به کار آرایشگری مشغول‌اند اما با وجودی که در تنگی معیشت قرار دارند از تراشیدن ریش امتناع می‌ورزند فقط بخاطر پرهیز از این معصیت. ولی همواره بر عهدشان استوار هستند که به هیچ صورتی حاضر به تراشیدن ریش مشتریان نخواهند بود.

خداوند عزوجل ایشان را جزای خیر عطا فرموده، همه را به سوی رضامندی خویش توفیق عنایت فرماید.

این رساله من شامل دو بخش است:

یکی در مورد احادیث نبویه (علی صاحبها الصلوة والتحية) و برداشت‌های آن.

دیگری درباره دلایل مخالفین و پاسخگویی به آنان.

والحمد لله الذي جعلنا من أمة حبيبه وصفيه صلى الله تعالى عليه وعلى آله وصحبه وبارك وسلم والله أسأل الرشاد والسداد، لجميع أهل القرى والبلاد والعفو والغفران يوم التناد. إنه رؤوف بالعباد.

محمد زکریا کاندهلوی مهاجر مدنی کان الله له

١٥/٤/١٤٠٠

[٢]- الذوائب: جمع ذوابة، به موی بافته شده سر اطلاق می‌گردد. (لسان‌العرب ٥/١٥).

[٣]- مؤلف( /) در خاندانی پرورش‌یافته بود که شهرت بلندی در راستای زهد، تقوی و نیکویی داشتند و قبل از همه می‌توان از پدر گرامی‌اش حضرت علامه محمدیحیی کاندهلوی و عموی بزرگوار ایشان حضرت مولانا محمدالیاس کاندهلوی ( /) نام برد چنانکه به‌طور تفصیل در زندگینامه مؤلف ذکر گردید.

[٤]- محمد بن عبدالله بن نعیم الضبی النیسابوری مشهور به حاکم، از حفاظ بزرگ حدیث و صاحب تصانیف در این زمینه می‌باشد از جمله تألیفات ایشان: المستدرک علی‌الصحیحین و معرفة علل الحدیث و تاریخ نیشابور و غیره می‌باشد. در سال ٣٢١ هجری زاده شد و در سال ٤٠٥ دار فانی را وداع گفت. (رجوع کنید به: الاعلام للزرکلی ٦/٢٢٦).

[٥]- حاکم در مستدرک خود ١/٦٢ و با سند خود از طارق‌ابن شهاب روایت کرده است که فرمود: حضرت عمر س راه شام را در پیش گرفت و ابوعبیدةبن جراح س نیز همراه با ما بود حضرت عمر س بر شتر سوار بود که بر گذرگاه آبی رسیدند، از شتر پیاده شده، موزه‌هایش را درآورد و بر شانه‌اش گذاشت. لذا لگام شترش را گرفته به سوی گذرگاه آب حرکت نمود. حضرت ابوعبیده س فرمود: ای امیرالمرمنین، شما چنین کاری می‌کنید، موزه‌هایت را درآورده بر شانه‌هایت قرار می‌دهید و لگام شترت را گرفته در آب داخل می‌شوید؟ مرا ناپسند است که اهل شهر شما را در چنین حالی مشاهده نمایند. حضرت عمر س فرمود: «او، ای ابوعبیده، اگر این سخن را کسی دیگر به جای تو می‌گفت او را عبرتی برای امت محمد  ج قرار می‌دادم، ما ذلیل‌ترین قوم بودیم که خداوند به حرمت اسلام ما را عزت بخشید، پس هرگاه عزت را در غیر آنچه که خداوند ما را بدان عزّت بخشیده است جستجو کنیم، خداوند ما را ذلیل خواهد کرد».

[٦]- ذهبی: او محمدبن احمد بن عثمان بن قایماز بن عبدالله فاروقی است اصلش ترکمانی، ساکن دمشق ملقب به ذهبی و شافعی مذهب نیز می‌باشد. (ابوعبدالله، شمس‌الدین) محدث و مورخ و از بزرگان حفاظ حدیث و ناقدان می‌باشد، در سال ٦٧٣ هجری در دمشق متولد شد و به سال ٧٤٨ در همان شهر وفات یافت. از تصانیف بسیارش به تعدادی اشاره خواهیم نمود: تاریخ‌الاسلام الکبیر، میزان الاعتدال فی نقدالرجال، تذکرة الحفاظ، سیر اعلام النبلاء و غیره ... (رجوع کنید به معجم‌المؤلفین ٨/٢٨٩-٢٩٠).

[٧]- مستدرک حاکم، و بطور کامل چنین آمده که طارق ابن شهاب گفت: وقتی که حضرت عمر س به شام رسید لشکرها به استقبال ایشان آمدند در حالی که بر ایشان شلوار، دو موزه و عمامه‌ای بود و خود لگام شترش را گرفته بود و قصد عبور از گذرگاه را داشت کسی آمد گفت: ای امیرالمؤمنین، لشکرها و فرماندهان شام به دیدار شما می‌آیند و شما در چنین حالی هستید؟ حضرت عمر س فرمود: «ما قومی هستیم که خداوند ما را به حرمت اسلام عزّت بخشیده است و ما به غیر از آن، عزتی را جستجو نخواهیم کرد». سخن مناسبی که ایرادش ضروری می‌نماید، همانا گفتار زیبای حضرت محدث کبیر، فقیه و قاضی مولانا محمدتقی عثمانی حفظه‌الله (نائب رئیس مجمع فقه اسلامی جده) می‌باشد که آن را در کنفرانس سیرت نبوی که در سال ١٤٠٠ هجری در دوحه پایتخت قطر برگزار گردید، ایراد کرد. ایشان فرمود: هنگامی که در مورد این موضوع زندگی صحابه س را بررسی می‌کنیم به این نتیجه می‌رسیم که ایمان آنان تنها ایمان عقلی و نظری نبود، بلکه ایمانی قلبی و طبیعی بود که محبت شدیدشان نسبت به خدا و رسول آن را نیرو می‌بخشید. پس آنان نمی‌پسندیدند مگر سیرت رسول خدا  ج را در زندگانی، همزیستی، اخلاق، سیرت، عبادت و معامله حتی در صورت و پوشش. و یکی از ویژگی‌های اتباع سنّت آن‌ها آن بود که در این باره از ملامت هیچ ملامت‌گر و انکار هیچ منکری هراس نداشتند و هیچ‌گاه به مسخره کفار، استهزاء بیگانگان و سبک شمردن مشرکان توجه نکردند بلکه بنابر محبتی که با سنت داشتند بر آن استوار ماندند و اعتقاد جازمی بر آن داشتند که ورای سنت خیری وجود ندارد و بخاطر ارضای مشرکین یا مدارات با کفار یا به خاطر بدست آوردن قلب بیگانگان و حتی در اشیایی که ما آن را بسیار سطحی می‌دانیم نیز سنت را رها نکردند. ابن ابی شیبه و غیره از ایاس‌بن سلمة و او از پدرش (در قصه‌ای دراز) روایت نموده است که در معرکه حدیبیه هنگامی که حضرت عثمان‌بن عفان س بعنوان پیغام‌رسان به سوی مکه فرستاده شد، لشکر کفار او را مسخره نموده، با او به بدی سخن گفتند. سپس پسرعموی او ابان بن سعید، او را بر زین پشت سر خود سوار نموده و به منزل خود برد. وقتی رسیدند ابان گفت: ای پسر عمویم، چرا تو را فروتن می‌بینم؟ شلوارت را پایین بکش؛ زیرا شلوار ایشان تا نصف ساق بود. تردیدی نیست که در این مشوره در ظاهر بعضی مصالح را در نظر گرفته بود؛ اما عثمان س بدان رضایت نداد و اینگونه آنان را جواب داد گفت: شلوار سرور ما چنین است. (کنزالعمال ٨ / ٥٦). همچنین ابن منده و ابونعیم از جثامة بن مساحق کنانی س که حضرت عمر س ایشان را بعنوان سفیر به سوی هرقل فرستاده بود، روایت کرده‌اند که فرمود: من نشستم اما ندانستم که بر چه نشسته‌ام، ناگهان متوجه شدم که من بر صندلی زرینی نشسته‌ام، وقتی آن را مشاهده نمودم و فرود آمدم. هرقل خندید و گفت: ما عزت تو را با این صندلی بجا آوردیم؛ چرا از آن فرود آمدی؟ گفتم: من از رسول‌الله  س شنیده‌ام که از استفاده صندلی طلا نهی می‌کرد؛ لذا فرود آمدم (کنزالعمال ٧/١٥ و الاصابة ١/٣٢٨). چنین روایاتی در کتب احادیث بسیار یافت می‌شوند و تاریخ ما مملو از چنین واقعات مبارک و زیبایی از اتباع سنت می‌باشند. اما حاصل این روایات و وقایعش آن است که: اصحاب کرام ش به‌طور کامل در راه اتباع سنت قدم برداشتند؛ به‌گونه‌ای که هیچ‌گاه خواهشات آنان را مغلوب نساخت؛ نه دچار تحریف شدند و نه از اجانب هراسی داشتند و نه از استهزاء کفار و مشرکین پروایی. اما، ما با این که ایمان داریم بر این امر که سیرت حضرت رسول  ج بهترین سیرت است، باز هم در میان سنت‌های ایشان امتیاز قائل می‌شویم، آن را که مطابق خواسته‌مان باشد برمی‌گزینیم و دیگری را رها می‌کنیم گاهی می‌گوییم این سنت عادی است و اتباع آن بر ما لازم نیست. گویا ما عادتی بهتر از عادت حضرت رسول‌الله  ج را یافته‌ایم. لذا آن را اتباع و پیروی نمودیم العیاذبالله و گاهی مرتکب می‌شویم که این سنت در حال حاضر خلاف مصلحت می‌باشد و گاهی همچنین بهانه‌تراشی می‌کنیم که این سنت در دوران رسول‌الله  ج مشروع بوده، اما اکنون مشروع نیست. پس چنین تأویلاتی که ما شب و روز مرتکب می‌شویم بر آن دلالت دارد که ایمان‌مان از جنبه محبت با سنت رسول خدا  ج نقص دارد و فرق عظیمی که در میان ایمان ما و ایمان صحابه ش وجود دارد، همین است. پس اگر ما می‌خواهیم به همان عزت و کرامت و پیشرفت و سربلندی که مسلمانان صدر اسلام و قرون اولیه به سبب اتباع سنت بدان دست یافتند برسیم، لازم است که ما نیز پیروی رسول خدا  ج را بکنیم، آنگونه که صحابه و تابعین پیروی نمودند بدون تحریف و تمویه و بدون ارضای خواهشات نفسانی و بدون خوف و هراس از مسخره بیگانگان، پس به خدا سوگند، عزت در ساختمان‌های بلند، قصرهای عالی و لباس‌های فاخر نیست؛ بلکه همانا عزت در اتباع و پیروی رسول اکرم  ج می‌باشد. کسی که روزی سیر و روزی دیگر گرسنه بود آنکه بر حصیر می‌خوابید و بر شکم مبارکش از فرط گرسنگی سنگ می‌بست، آنکه خندق را حفر می‌کرد و با دست مبارک خویش خشت‌های بنای مسجد را کار می‌کرد، پس برای ما نیز عزتی نیست؛ مگر اینکه به‌طور کامل و در همه چیز به رنگ ایشان درآییم. (برگرفته از کتاب «جهان‌دیده» به زبان اردو، ص ٣٩٧ و مابعد آن از حضرت علامه قاضی محمدتقی عثمانی حفظه‌الله).

[٨]- شهر سهارنپور در استان اتراپرادش هند قرار دارد و افتخار آن را دارد که یکی از بزرگترین مراکز دینی هند جامعه «مظاهرالعلوم» را در خود جای دهد. این جامعه در اوایل رجب سال ١٢٨٣ هجری تأسیس گردید، و بسیاری از علماء صالح و مردان معنوی را در جنبه‌های مختلف علم و دین تحویل جامعه اسلامی داد و علماء و فارغ‌التحصیلان این جامعه خدمات و آثار ارزنده‌ای را در زمینه شرح کتاب‌های حدیث و خدمت این فن شریف بر جای گذاشتند و بر بسیاری از کتب حدیث شروحات مختلفی را به رشته تحریر درآوردند و در بیشتر مدارس اسلامی هند این روش تعلیم را نشر کردند و این جامعه همان است که مؤلف ( /) تا مدت درازی امهات کتاب حدیث را در آن تدریس نمود. جزاه الله عن الاسلام و المسلمین خیرالجزاء. (بنگرید: المسملون فی‌الهند. از علامه شیخ ابوالحسن ندوی ١٣١).

[٩]- او مجاهد کبیر حضرت علامه شیخ‌الاسلام مولانا حسین احمد مدنی ( /) می‌باشد که از علمای بزرگ و محدثین هندوستان به شمار می‌رود. حدیث را از شیخ‌الهند محمود حسن دیوبندی فرا گرفته، مدت درازی همراه ایشان بود، سپس به مدینه منوره سفر کرد و آنجا مقیم شد و در مسجد نبوی  ج تا هفده سال درس حدیث را جاری نمود، که در خلال این مدت بسیاری از علمای بزرگ و صاحب نفوذ حجاز و مسافرینی که از نقاط مختلف جهان می‌آمدند، در محضر ایشان زانوی تلمذ زدند. سپس به هند بازگشته با همت نادر و نیروی اراده به تدریس و کار در برنامه‌های سیاسی پرداخت و علیه انگلیس از همت والایش کار گرفت و به همین سبب بازداشت شده همراه با شیخ خود حضرت مولانا محمود حسن به جزیره «مالتا» تبعید گردید، و مدت سه سال را در تبعید گذراند؛ اما هنگامی که از تبعید بازگشت، باز هم در زمینه مبارزه و جهاد علیه انگلیس همان رویه را اعمال نمود و چون هندوستان استقلال یافته از چنگال استعمار انگلیس بدر آمد، به تدریس و خطابه و نصیحت روی آورد تا اینکه در سال ١٣٧٧ به دار باقی شتافت. آثار علمی ایشان: «تقریر بخاری» امالی ایشان بر صحیح بخاری، و «معارف مدینه» امالی ایشان بر جامع ترمذی.  /. (بنگرید: دارالعلوم دیوبند، مدرسة فکریة ١٢٢ و اعلام المحدثین فی‌الهند ٧٧-٧٨).

[١٠]- بخاری این حدیث را در جاهای متعدد و با الفاظ نزدیک به هم آورده است. از جمله: ٨/١٩٥ در کتاب الحدود و ما یحذر من الحدود (باب لا یشرب الخمر) و مسلم ١/٧٦ در کتاب الایمان (باب بیان نقصان الإیمان بالمعاصی ونفیه عن الملتبس بالمعصیة علی إرادة نفی کماله). هر دو از ابی‌هریره س مرفوعاً.

[١١]- خلاف شرع، کمتر از یک مشت می‌باشد چنانچه می‌آید.

[١٢]- این جزء حدیث درازی است که امام بخاری آن را در کتاب الجنائز (باب ما جاء فی عذاب القبر وقوله تعالی: ﴿...إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ ٢/١٢٣ و مسلم ٤/٢٢٠٠-٢٢٠١ در کتاب الجنة وصفة نعیمها وأهلها، باب عرض مقعد المیت من الجنة أو النار علیه وإثبات عذاب القبر و التعوذ منه، به شماره ٢٨٧٠ هر دو از انس بن مالک س آورده‌اند.

[١٣]- در (شرح‌الصدور فی شرح حال الموتی فی‌القبور) از سیوطی صفحه ١٤٦ چنین آمده است: «از شیخ‌الاسلام ابن حجر پرسیده شد: آیا برای مرده کشف می‌شود که رسول اکرم  ج را ببیند؟ جواب داد که در این زمینه حدیثی وارد نشده است و کسانی چنین ادعا نموده‌اند که خود قابل اعتماد نیستند آن هم بدون دلیل شرعی غیر از همین عبارت فی هذا الرجل و این نمی‌تواند دلیل قرار گیرد چون در اینجا اشاره به سوی حاضر فی‌الذهن می‌باشد و مؤلف مولانا زکریا در (أوجز المسالک إلی موطأ الإمام مالک ٤/٢٠٣) آورده است: عیاض گفته است: احتمال آن می‌رود که صورت تمثیلی برای مرده در قبر نشان داده می‌شود و قول واضح‌تر آنست که نام مبارک برای میت گرفته می‌شود. در صحیحین از حدیث انس چنین آمده است: در مورد این مرد چه می‌گفتی اشاره به سوی حضرت محمد  ج است الحدیث. علامه طیبی و شارحان مصابیح گفته‌اند: لازم برای عهد ذهنی است و در این اشاره به طور مبالغه حاضر معنوی به منزله صوری قرار داده شده است. امام نووی در شرح مسلم ١٧/٢٠٣ تحریر نموده است: «ما کنت تقول فی هذا الرجل؟» مقصودش از رجل نبی اکرم ج می‌باشد و ایرادش با چنین عبارتی که در آن تعظیمی وجود ندارد به خاطر امتحان مسؤول می‌باشد تا تعظیم عبارت سائل تلقینی برای او نباشد. من گویم: (گوینده محمد بن آدم کوثری صاحب تعلیق می‌باشد) آنچه از این نقول ظاهر می‌گردد آنست که در اینجا نزد عده‌ای از شارحان، پیغمبر  ج ظاهر می‌گردد به گونه‌ای که ایشان را می‌بیند، اما قول راجح و قول اکثر آن است که این اشاره برای حاضر در ذهن می‌باشد. والله اعلم.