کوتاه کردن سبیل
در گذشته حکم ریش را بیان نمودیم اما در مورد سبیل حکم کوتاه کردن آن وارد شده است چنانکه اول[٩٣] این رساله ذکر گردید. همچنین دستور به کندن و قطع کردن آن نیز وارد شده است.
حافظ در فتحالباری[٩٤] گفته است: در حدیث لفظ «حلق» آمده و همین روایت را نسائی از محمدبن عبدالله بن یزید از سفیان بن عینیه[٩٥] با سند در این باب آورده است و تمام یاران ابن عیینه به لفظ «قص» روایت نمودهاند و همچنین بقیه روایات از شیخ ایشان زهری[٩٦] همانگونه آمده است و در نسائی از طریق مقبری از ابوهریره با لفظ «تقصیر الشارب» آماده است، سپس روایت «جزوا» و روایت «أحفوا» و روایت «أنهکوا» را ذکر نموده و گفته است: همه این الفاظ بر آن دلالت دارند که مطلوب مبالغه در ازاله آن میباشد.
و امام بخاری در صحیح[٩٧] خود آورده است که: حضرت ابن عمر ب سبیلها را چنان کوتاه میکرد که سفیدی پوست ظاهر میگشت.
حافظ ابن حجر در فتحالباری[٩٨] فرموده است: طبری و بیهقی[٩٩] از طریق عبدالله بن ابی رافع روایت کرده است که فرمود: من ابوسعید خدری، جابربن عبدالله، بن عمر، رافع بن خدیج، ابا اسید انصاری، سلمه بن اکوع، و ابورافع را مشاهده نمودم که سبیلها را به گونهای کم میکردند که گویا تراشیدهاند این لفظ طبری است و در روایت بیهقی آمده است: سبیلها را همراه کنار لب کوتاه میکردند، و طبری از طریق عروه، سالم، قاسم و ابوسلمه روایت کرده است که ایشان سبیلهایشان را میتراشیدند و در اول باب اثر ابن عمر گذشت که ایشان سبیلها را چنان کوتاه میکرد که سفیدی پوست آن ظاهر میگشت و همه روایات این احتمال را تقویت میکنند که مراد از آن کندن همه موهایی است که بر لب بالا میروید و این احتمال را هم دارد که مراد از آن کندن موهایی باشد که متصل با سرخی لب بالا هستند و بقیه را شامل نگردد. نظر بدان معنی که در مشروعیت آن مخالفت مجوس میباشد و باز در قلب خورنده تشویق نیاید و غذا باقی بماند، و همه در صورتی که ما ذکر کردیم حاصل میگردد و بدینوسیله احادیث متفرق محمل یافتند، و همچنین حافظ پس از چند سطر فرموده است: ابن العربی[١٠٠] برای کم کردن موهای سبیل معنای ظریفی استخراج نموده و فرموده است: آب بینی بنابر چسبندگی به موها میچسبد و در هنگام نظافت، شستن و پاک کردن آن سخت است آن هم در نزدیکی یکی از حواسهای باشرافت انسان یعنی بویایی قرار دارد لذا کوتاه کردن سبیل مشروع گردانیده شد تا زیبایی و منفعت آن به کمال برسد. حافظ گوید: این امر با کم کردن سبیل حاصل میگردد و نیازی به کندن آن نیست گرچه از نظر نظافت بهتر است[١٠١]. عینی در شرح بخاری[١٠٢] گفته است: در این باب اختلاف وجود دارد طحاوی گفته است: گروهی از اهل مدینه برآنند که کوتاه کردن سبیل از تراشیدن آن بهتر است. (عینی میگوید): مراد از این گروه[١٠٣] سالم، سعیدبن مسیب[١٠٤] عروهبن زبیر[١٠٥] جعفربن زبیر[١٠٦]، عبیدالله بن عبدالله بن عتبه[١٠٧] و ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث[١٠٨] میباشند که فرمودهاند، مستحب آنست که کم کردن سبیلها را برگرفتن کامل از آن برگزیند و حمیدبن هلال[١٠٩]، حسن بصری[١١٠]، محمدبن سیرین[١١١]، و عطاء بن ابی رباح[١١٢] بر همین قول رفتهاند و مذهب مالک نیز همین است. عیاض گفته است: بسیاری از سلف بر منع حلق و تراشیدن سبیل رأی دادهاند و مذهب مالک نیز همین است و حلق را مثله میپنداشت و دستور میداد تا فاعل آن ادب داده شود و همین گرفتن از بالایش را ناپسند میپنداشت و مستحب آنست که سبیلها را بطور کامل بتراشد و این عمل بهتر از کوتاه کردن میباشد. (عینی میگوید): مراد از دیگران در قول طحاوی جمهور سلف منجمله اهل کوفه میباشند و مکحول[١١٣]، محمدبن عجلان[١١٤]، نافع مولی ابن عمر[١١٥] و ابوحنیفه، ابویوسف و محمد رحمهمالله تعالی زیرا که اینها فرمودهاند: قطع کردن سبیل مستحب و بهتر از کوتاه کردن آن میباشد، و از عمل ابن عمر و ابوسعید خدری، رافعبن خدیج، سلمه بن اکوع، جابربن عبدالله ابواسید و عبدالله بن عمرو چنین روایت شده است، همه این افراد را ابن ابی شیبه[١١٦] با سند خود تا آنان ذکر نموده است[١١٧].
مذهب شوافع آن است که امام نووی در شرح صحیح مسلم[١١٨] و در «شرحالمهذب»[١١٩] بیان داشته است که سبیلها را چنان کوتاه کند که اطراف لب ظاهر شوند و معنای «احفاء که در حدیث آمده است» در نزد کسانی که کوتاه کردن را ترجیح دادهاند از بین بردن موهایی میباشد که فراتر از لبها باشند و مذهب حنابله در این باره همانست که در «الشرح الکبیر»[١٢٠] ذکر گردیده است که کوتاه کردن سبیل مستحب است چون از فطرت میباشد و اگر دراز باشد نازیبا میگردد.
ابن قیم[١٢١] در «الهدی»[١٢٢] گفته است: اثرم[١٢٣] در مورد امام احمدبن حنبل فرمود که ایشان را مشاهده نمود که سبیلهای خویش را بسیار کوتاه میکرد و هنگامی که از ایشان در مورد سنت سبیل پرسیده شد. شنیدم که فرمود: باید بهطور کامل قطع شوند چنانکه رسول اکرم ج فرمود:
«أحفوا الشوارب».
«سبیلها را کاملاً قطع کنید».
حنبل میگوید: به امام احمد گفته شد: آیا سبیل ها را قطع کنند یا کوتاه کنند، فرمود اگر قطع کنند هم اشکالی ندارد و اگر کوتاه کنند باز هم اشکالی ندارد. ابومحمد بن قدامة[١٢٤] در مغنی[١٢٥] گفته است: اختیار دارد که کاملاً سبیلها را قطع کند یا آنها را کوتاه نماید[١٢٦] در أوجز المسالک[١٢٧] نیز چنین آمده است.
قرطبی[١٢٨] گفته است: گرفتن سبیل آنست که زاید از دایره لبها را بگیرد به گونهای که بر خورنده تشویش ایجاد نکند و محل اجتماع چرکها نباشد همچنین گفته است: «احفاء و جز» در مورد سبیل همان «قص» گرفتن است.
با این نقول ثابت گشت که عدهای از مجتهدین کوتاه کردن سبیل را ترجیح دادهاند به گونهای که سرخی لبها ظاهر شود (با توجه به لفظ قص) و نهی از مثله و عدهای از مجتهدین با توجه به لفظ «احفاء و انهاک» مبالغه را در گرفتن سبیل اختیار نمودهاند و هرگز بلند گذاشتن سبیلها را احدی مباح قرار نداده است؛ لذا بلند گذاشتن سبیل در نزد همه مسلمانان ممنوع میباشد. چه آن حضرت رسول ج فرموده است:
«من لم يأخذ من شاربه فليس منا».«أخرجه أحمد والنسائي والترمذي[١٢٩] عن زيد بن ارقم س وقال الترمذي: حديث حسن صحيح».
یعنی هر کسی از سبیلهایش نگیرد از ما نیست.
و این گفتار پیامبر ج که «از ما نیست» وعید شدید و نهی اکیدی است برای کسانی که سبیلهایشان را بزرگ بگذارند.
و کوتاه کردن سبیل داخل است در فطرت چنانچه حدیث در آغاز این رساله[١٣٠] آمده است و از ابن عباس ب روایت شده است که فرموده: «کان النبي ج يقص أو يأخذ من شاربه وکان خليل الرحمن إبراهيم يفعله». (أخرجه الترمذی[١٣١] و حسنه).
پس این امر از ملت ابراهیم ÷ است که دستور به اتباع آن داده شدهایم پس آنچه که عدهای از جوانان و پیران سبیلها را بدون اینکه کوتاه کنند چنان بلند میکنند که لبهایشان را میپوشاند امری ناپسند و ناجایز میباشد. از سنت انبیاء † و از روش اسلام نیز بیرون است؛ بلکه کردار مجوس و کفار میباشد، خداوند ما را از مشابهت آنان محفوظ دارد. (آمین)
[٩٣]- حدیثی که مسلم و غیره آن را روایت نمودهاند: «عشر من الفطرة» است که تخریج آن در قبل گذشت.
[٩٤]- فتحالباری ١٠/٤٢٦ در کتاب اللباس (باب قص الشارب).
[٩٥]- سفیان بن عیینه بن ابی عمران، امام کبیر، حافظ دوران خویش، شیخالاسلام، کوفی ثم مکی میباشد، حدیث را فرا گرفت و بزرگان را دریافت و ٩١ سال زیست در سال ١٠٧ هجری زاده شد و به سال ١٩٨ وفات یافت. (سیر اعلام النبلاء ٨/٤٥٤).
[٩٦]- او ابوبکر محمدبن مسلم بن عبیدالله بن عبدالله بن شهاب قرشی زهری مدنی است از ابن عمر و انس بن مالک و سعیدبن مسیب و غیره حدیث فراگرفت در سال ٥٠ هجری متولد شد و به سال ١٢٤ وفات یافت. (تذکرة الحفاظ ١/١٠٨).
[٩٧]- بخاری آن را در ترجمة الباب ٧/٢٠٥ در کتاب اللباس (باب قص الشارب) تعلیقا آورده است. پس از آن ابن حجر در فتح ١٠/٤١٢ آورده است: این روایت را ابوبکر اثرم از طریق عمربن سلمة از پدرش متصلاً بیان نموده است که فرمود: ابن عمر را مشاهده نمودم که سبیلها را چنان کوتاه میکرد که هیچ چیزی از آن نمیگذاشت و طبری از طریق عبدالله بن عثمان آورده است که: «ابن عمر را مشاهده کردم که بالا و پایین سبیلها را میگرفت و این روایت تأویل کسانی را که در مورد این عمر چنین تأویل میکنند که مراد از آن تنها ازاله موهایی است که بر کناره لب هستند رد میکند. (فتحالباری).
[٩٨]- فتحالباری ١٠/٤٢٧.
[٩٩]- او احمد بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی شافعی است، ایشان محدث و فقیه است، برای فراگیری حدیث سفرها نمود و در آن بسیار تألیف نمود، مثل «السنن الکبرى» و «الجامع المصنف فی شعب الایمان» و غیره، در سال ٣٨٤ هجری زاده شد و در سال ٤٥٨ وفات یافت (معجمالمؤلفین ١/٢٠٦).
[١٠٠]- او محمد عبدالله بن محمد مسافری، اشبیلی، مالکی، ابوبکر بن العربی است. ایشان قاضی و از حفاظ حدیث به شمار میرفت از کتابهایش «عارضة الاحوذی فی شرح الترمذی» و «احکامالقرآن» و «الناسخ و المنسوخ» میباشند در سال ٤٦٨ هجری زاده شد و به سال ٥٤٣ دار فانی را وداع گفت.
[١٠١]- گفتار حافظ ابن حجر تا اینجا به پایان رسید.
[١٠٢]- عمدة القاری شرح صحیح البخاری ٢٢/٤٤ در کتاب اللباس (باب قص الشارب).
[١٠٣]- سالم بن عبدالله بن عمربن خطاب میباشد، ایشان فقیه و حجت است و در میان علم و عمل و زهد و شرف جمع نمود، از پدرش و عائشه و غیره سماع نمود و در سال ١٠٦ هجری دار فانی را وداع گفت. (تذکرة الحفاظ ذهبی ١٠/٨٨-٨٩).
[١٠٤]- سعیدبن مسیب بن حزن بن ابی وهب ابن عمرو است، ایشان امام و پیشوا و عالم اهل مدینه و سیدتابعین در دوران خود بود در سال ٨٦ هجری وفات یافت. (سیر اعلام النبلاء ٤/٢١٧).
[١٠٥]- عروة بن زبیر بن عوام، ابوعبدالله قریشی اسدی تابعی و عالم مدینه میباشد ایشان عالم به سیرت، حافظ و انسان بسیار مضبوطی (ثبت) هستند در خلافت عثمان متولد و در سال ٩٤ وفات یافت. (تذکرة الحفاظ ١٠/٦٢).
[١٠٦]- جعفربن زبیر بن عوام، قریشی اسدی میباشد و از کوچکترین فرزندان زبیر میباشد، فرزندان او شعیب، محمد و غیره از ایشان روایت کردهاند او شاعر خوشگفتاری بود. (تهذیب التهذیب ٢/٩٢).
[١٠٧]- عبیداللهبن عبدالله بن عتبة بن مسعود، فقیه چیرهدست و یکی از فقهای هفتگانه میباشد از عائشه، ابوهریره و ابن عباس ش اخذ علم نمود و به سال ٩٨ هجری دار فانی را وداع گفت. (تذکرة الحفاظ ١/٨٨-٨٩).
[١٠٨]- ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام قریشی مخزومی مدنی است، ایشان فقیه و یکی از فقهای هفتگانه میباشد و تابعی نیز است، ایشان ثقه، حجت، امام و کثیرالروایة میباشد به سال ٩٤ هجری در مدینه وفات یافت. (تذکرة الحفاظ ١/٦٣).
[١٠٩]- حمیدبن هلال عدوی، بصری، ابونصر است، از انس، ابوقتادة عدوی و عبدالله بن صامت و غیره اخذ علم کرد، و ثقه بود گفته شده است: در بصره عالمتر از ایشان یافته نمیشد. (تهذیب التهذیب، ٣/٥١).
[١١٠]- حسن بصری بن یاسر، ابوسعید، تابعی جلیل و حبر امت در زمان خود بود و یکی از علماء، فقهاء بود. در سال ٢١ هجری متولد و در سال ١١٠ وفات یافت. (الاعلام ٢/٢٢٦).
[١١١]- محمدبن سیرین ابوبکر، غلام انس بن مالک است ایشان فقیه و امام متبحری در علم و علامهای در تعبیر خواب بود و در پرهیزگاری سرآمد بود به سال ١١٠ هجری وفات یافت. (تذکرة الحفاظ ١/٧٨).
[١١٢]- عطاءبن ابی رباح، ابومحمد قریشی راهنمای برجسته و مفتی و محدث اهل مکه بود در خلافت عثمان و بنابر قولی خلافت حضرت عمر دیده به جهان گشود، از عائشه و غیره سماع نمود، در سال ١١٤ هجری وفات نمود. (تذکرة الحفاظ).
[١١٣]- مکحول، ابوعبدالله بن ابی مسلم هذلی، فقیه و حافظ و عالم اهل مدینه بود اصل او از کابل افغانستان میباشد، از انس بن مالک و غیره روایت کرد، به سال ١١٣ هجری دار فانی را وداع گفت. (تذکرة الحفاظ ١/١٠٧-١٠٨).
[١١٤]- محمد بن عجلان ابوعبدالله مدنی، مقتدا بود، از انس و پدرش و عکرمة و غیره روایت کرد و مفتی، فقیه و عالم عاملی بود، در سال ١٤٧ هجری وفات نمود. (تذکرة الحفاظ ١/١٦٥-١٦٦)
[١١٥]- نافع، ابوعبدالله عدوی مدنی، از آقای خویش ابن عمر و از عائشه و غیره حدیث بیان کرد، بخاری و غیره گفتهاند: صحیحترین سندها مالک از نافع از ابن عمر میباشد در سال ١١٧ هجری وفات یافت. (تذکرة الحفاظ ١/٩٩-١٠٠).
[١١٦]- او عبدالله بن محمدبن ابراهیم بن عثمان کوفی عبسی ابوبکر میباشد، ایشان محدث، حافظ، فقیه و مفسر هستند. از تألیفات ایشان: «المصنف فی الأحادیث والآثار والمسند» و «الإیمان» میباشند. در سال ١٥٩ هجری دیده به جهان گشود و به سال ٢٣٥ دار فانی را وداع گفت. (الاعلام زرکلی ٤/١١٧).
[١١٧]- کلام عینی به پایان رسید.
[١١٨]- ٣/١٥٠ کتاب الطهارة (باب خصال الفطرة).
[١١٩]- المجموع شرح المهذب ١/٢٨٧ در کتاب الطهارة (مسائل من خصال الفطرة).
[١٢٠]- الشرح الکبیر علی متن المقنع لابن قدامة (شمسالدین) ١/١٥٠ در کتاب الطهارة (باب السواک وسنة الوضوء).
[١٢١]- او محمدبن ابیبکر ایوب بن سعد زرعی دمشقی ابوعبدالله شمسالدین میباشد، پدر ایشان قیم مدرسه جوزیه بود لذا ایشان به قیم الجوزیة لقب یافته بود، یکی از علماء بزرگ بود در نزد امام ابن تیمیة زانوی تلمذ زد به گونهای که از اقوال ایشان خارج نمیشد تصانیف ایشان: «اعلام الموقعین» و «مدارج السالکین» و «زادالمعاد» و غیره میباشد در سال ٩٩١ هجری متولد شد و به سال ٧٥١ به عالم باقی شتافت. (الاعلام زرکلی ٦/٥٦).
[١٢٢]- مراد کتاب «زادالمعاد فی هدی خیرالعباد» میباشد، ١/١٨٠.
[١٢٣]- اثرم، احمدبن محمد هانی طائی ابوبکر بن الاثرم از حفاظ حدیث میباشد، از امام احمد و غیره اخذ علم نمود، کتابهای «علل الحدیث» و «ناسخ الحدیث و منسوخه» از ایشان میباشد به سال ٢٦١ هجری دیده از جهان فرو بست. (الاعلام ١/١٠٥).
[١٢٤]- او عبدالله بن محمدبن قدامة مقدسی دمشقی حنبلی ابومحمد، موفقالدین، فقیهی از اکابر حنابله میباشد. ایشان دارای تصانیفی هستند منجمله: «روضة الناظر» در اصول فقه و «المغنی» در سال ٥٤١ هجری زاده شد و به سال ٦٢٠ وفات نمود (الاعلام ٤/٦٧).
[١٢٥]- المغنی ١/١٠٥.
[١٢٦]- پایان نقل از زادالمعاد.
[١٢٧]- أوجز المسالک إلی مؤطا الإمام مالک از مؤلف ١٤/٢٣ بحث طویلی در مورد کوتاه کردن سبیل در این کتاب مذکور است.
[١٢٨]- المفهم لما أشکل من تلخیص کتاب مسلم ٥١٢ در کتاب الطهارة (باب خصال الفطرة) و قرطبی: احمدبن عمربن ابراهیم ابوالعباس، انصاری، قرطبی، فقیه مالکی میباشد از رجال حدیث و استاد قرطبی صاحب (الجامع لأحکام القرآن) میباشد در سال ٥٧٨ متولد و به سال ٦٥٦ دار فانی را وداع گفت. (الاعلام زرکلی، ١٨٦).
[١٢٩]- ترمذی در سنن خود ٤/٤٧١ در ابواب الآداب (باب ما جاء فی قص الشارب) شماره ٢٧٦١ و نسائی در سنن کبری ١/٦٦ در کتاب الطهارت (باب قص الشارب) شماره ١٤ و احمد در مسند خود ٤/٢٦٦ و ابن ابی شیبة در مصنف خود ٨/٣٧٧ در کتاب الادب (باب ما یؤمر به الرجل من إعفاء اللحیة والأخذ من الشارب شماره ٥٥٤٥).
[١٣٠]- صفحه ٣٢ روایت کردهاند.
[١٣١]- ترمذی در سنن خود ٤/٤٧١ در ابوابالادب (باب ما جاء فی قص الشارب) شماره ٢٧٦٠ و گفته است: «این حدیث حسن، غریب است» و احمد در مسند خود ١/٣٠١ با لفظ: «کان رسولالله ج یقص شاربه وکان أبوکم إبراهیم من قبله یقص الشارب». و ابن ابی شیبة در مصنف خود ٨/٣٧٩ در کتاب الادب (باب ما یؤمر به الرجل من إعفاء اللحیة) به لفظ: «کان رسولالله ج یقص من شاربه أو من شاربیه». و طحاوی در شرح معانی الآثار ٤/٢٣٠ به لفظ: «کان رسولالله ج بجز شاربه وکان إبراهیم یجز شاربه».