دستور گذاشتن ریش و کوتاه نمودن سبیل
٢- امام بخاری در صحیح[٢١] خود از ابن عمر ب روایت نموده است که رسول خدا ج فرموده:
«أنهکوا الشوارب وأعفوا اللحى».
(سبیلها را خوب کوتاه نموده ریش را بلند بگذارید).
٣- حضرت ابوهریره س از رسول خدا ج روایت کرده است که فرمود:
«جزوا الشوارب وأرخوا اللحى وخالفوا المجوس». رواه مسلم[٢٢].
یعنی سبیلها را قطع نمایید و ریش را بگذارید، به مجوس مخالفت نمایید.
٤- حضرت انس ج از رسول خدا ج روایت نموده است که فرمود:
«أحفوا الشوارب وأعفوا اللحى ولا تشبهوا باليهود». رواه الطحاوی[٢٣].
سبیلها را قطع نموده، ریش را بگذارید و با یهود مشابهت اختیار ننمایید.
امام نووی[٢٤] در شرح صحیح مسلم[٢٥] گفته است، قول ایشان «أرخوا» با همزه و خاء معجمه است و در بیشتر روایتها چنین آمده است و در نزد ابن ماجه «أرجوا» با جیم آمده است اصل آن «أرجئوا» با همزه بوده است و همزه را تخفیفاً حذف نمودهاند. و در روایت بخاری آمده است: «وفروا اللحى» بنابراین پنج روایت بدست آمد: «أعفوا، وأوفوا، وأرخوا، وأرجوا ووفروا» و معنای همه آنست که ریش به حال خود گذاشته شود و عدهای از علماء «وفروا» را به معنای «اکثار» تفسیر نمودهاند، حافظ در فتحالباری[٢٦] از ابن دقیق[٢٧] العید چنین نقل نموده است: تفسیر اعفاء به تکثیر از قبیل قرار دادن سبب در مقام مسبب میباشد چون حقیقت «اعفاء» همان ترک است و گذاشتن ریش به حال خود مستلزم تکثیر آن میباشد.
٥- حضرت ابن عمر ب از رسول اکرم ج روایت نموده است که ایشان دستور دادند به قطع نمودن سبیل و گذاشتن ریش. (رواه مسلم)[٢٨].
این روایات بر آن دلالت دارند که در اسلام دستور به بلند گذاشتن ریش داده شده است و معنای اعفاء که در حدیث آمده است، همان اکثار، کامل گذاشتن، و بلند گذاشتن آن میباشد و ظاهر است که امر برای ایجاب میآید تا زمانی که مانعی نباشد و در اینجا هیچ مانعی[٢٩] وجود ندارد. و همچنین اهتمام رسول اکرم ج در طول عمر بر کامل نگهداشتن ریش و همچنین کامل گذاشتن آن از جانب اصحاب کرام رضوانالله علیهم اجمعین به گونهای که از هیچکدامشان تراشیدن ریش و یا کوتاه نمودن آن کمتر از مشت روایت نشده است؛ لذا اینها همه، دلایل واضحیاند که: گذاشتن ریش واجب میباشد.
[٢١]- بخاری ٧/٢٠٩ در کتاب اللباس (باب اعفاء اللحیة) و مسلم در صحیح خود ١/٢٢٢ در کتاب الطهارة (باب فی خصال الفطرة) به شماره ٢٥٩ به لفظ: احفرا الشوارب و اعفوا اللحى، و ا بن ابی شیبة در مصنف خود ٨/٣٧٩ در کتاب الادب (باب ما یؤمر به الرجل من اعفاء اللحیة و الاخذ من الشارب، به شماره ٥٤٤).
[٢٢]- مسلم در صحیح خود ١/٢٢٢-٢٢٣ در کتاب الطهارة (باب خصال الفطرة، به شماره ٢٦٠، و احمد در مسند خود ٢/٣٦٥-٣٦٦).
[٢٣]- طحاوی در شرح معانیالآثار ٤/٢٣٠ در کتاب الکراهة (باب حلق الشارب) عجلونی در (کشف الخفاء و مزیل الإلباس) ١/٥٨ گفته است: از آن جمله روایتی است که طحاوی آن را با سند ضعیفی از انس روایت نموده است، چنانچه سیوطی نیز گفته است با لفظ: «أحفوا الشوارب وأعفوا اللحى ولا تشبهوا بالیهود». اما طحاوی ایشان احمدبن سلامة ازدی، مصری، طحاوی، حنفی میباشد، ابوجعفر، امام، علامه، حافظ، فقیه، ثقه و قابل اعتماد و شخصیتی بینظیر بود، از تصانیف ایشان میتوان: «شرح معانیالآثار» و «مشکلالآثار» را نام برد. در سال ٢٣٧ ه دیده به جهان گشود و در سال ٣٢١ ه چشم از جهان فرو بست (ر. ک: تذکرة الحفاظ علامه ذهبی ٣/٨٨).
[٢٤]- نووی: یحیی بن شرفالدین بن حسن حزامی: حورانی، نووی، شافعی، ابوزکریا، محیالدین میباشد، علامهای در زمینه فقه و حدیث بود ولادت و وفاتش در نوی صورت گرفت، از کتابهای ایشان: (المنهاج فی شرح مسلم) و (منهاجالطالبین) و (المجموع شرحالمهذب) و (ریاض الصالحین من کلام سیدالمرسلین) و غیره میباشند در سال ٦٣١ هجری وفات یافت. (ر. ک: الأعلام زرکلی ٨/١٤٩).
[٢٥]- ٣/١٥١ در کتاب الطهارة (باب في خصال الفطرة).
[٢٦]- کتاب اللباس (باب إعفاء اللحیة).
[٢٧]- ابن دقیق العید: محمدبن علیبن وهب بن مطیع، ابوالفتح، تقیالدین قشیری است که چونان پدر و جدش به ابن دقیق العید شهرتیافته است، قاضی، مجتهد و از کبار علماء اصول به شمار میرود، از تألیفات ایشان: (احکامالاحکام)
[٢٨]- مسلم در صحیح خود ١/٢٢٢ در کتاب الطهارة (باب خصال الفطرة) شماره ٢٥٩ و ترمذی در سنن خود ٤/٤٧٣ در ابوابالادب عن رسولالله ج (باب ما جاء فی إعفاء اللحیة) شماره ٢٧٦٤ و گفته است: این حدیث حسن صحیح است.
[٢٩]- کتابهای اصول در این زمینه با بسط و تفصیل به سخن پرداختهاند که ما در این مقام به بخشی از گفتارهای اهل اصول بسنده میکنیم، در «کشف الاسرار فی شرح المنار» علامه نسفی که از اصول احناف است در ١/٣٧ چنین آمده است: «موجب امر وجوب است نه ندب و استحباب و نه هم توقف چنانکه مذهب عدهای میباشد در نزد ما حقیقت امر همان وجوب است، پس بر همان حملش میکنیم مادامی که قرینهای برخلاف آن نباشد و اگر قرینه یافته شد پس بر حسب مقام بر همان قرینه، امر را حمل خواهیم نمود و در «فواتح الرحموت بشرح مسلم الثبوت» ١/٣٧٣ آمده است: مسأله: صیغه افعل نزد جمهور در حقیقت برای وجوب میآید نه غیر آن و نزد ابی حاتم برای ندب است و قول شافعی نیز همین است از میان دو قول ایشان، چون قول دیگرشان آنست که این صیغه برای وجوب است». و در «احکام الفصول فی احکامالاصول» علامه باجی از اصول مالکیه ٧٩ چنین آمده است: «چون ثابت شد که لفظ افعل به تنهایی بر امر دلالت دارد و نیز ثابت گشت که ایجاب و ندب هر دو در تحت امر داخل میگردند، پس مجرد امر بر ایجاب دلالت دارد و در صورتی که به ندب برگردانده میشود که قرینهای وجود داشته باشد و قاضی ابومحمد و شیخ ابوتمام از اصحاب ما بر همین قولاند و مذهب فقها نیز همین است و دلیل گفته ما، قول خداوند عزوجل میباشد: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾ [النور: ٦٣]. پس کسی که از امر ایشان خلافورزی نماید خداوند عزوجل او را به عذاب دردناک وعید داده است و این دلیل واضحی بر وجوب امر ایشان است. دلیل دوم: گفتار خداوند أ: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱرۡكَعُواْ لَا يَرۡكَعُونَ ٤٨ وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ ٤٩﴾ [المرسلات: ٤٨-٤٩]. در اینجا هم مذمت آنانی بیان شده است که امر ایشان را اطاعت ننمودهاند. دلیل سوم: گفتار خداوند أ براى ابلیس: ﴿مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسۡجُدَ إِذۡ أَمَرۡتُكَۖ﴾ [الأعراف: ١٢]. در اینجا هم توبیخ عدم امتثال امر میباشد. دلیل چهارم: گفتار خداوند أ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ ٣٨ إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَيَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيۡٔٗاۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٣٩﴾ [التوبة: ٣٨-٣٩]. خداوند أ ایشان را عتاب و توبیخ نموده است به جهت عدم امتثال امر در گفتار و این دلیل است بر آنکه وجوب به گفتار تعلق مىگیرد نه به قراین و دلیل از جانب احادیث نبوى ج آنست که حضرت رسول اکرم ج هنگامى که حضرت ابوبکر نماز مىداد، ایشان را آواز داد اما او اجابت ننمود، لذا رسول اکرم ج به ایشان فرمود: چرا هنگامى که تو را آواز دادم اجابت نکردى؟ آیا این گفتار خداوند أ را نشنیدهاى که فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ﴾ [الأنفال: ٢٤]. و توبیخ و عتاب خداوند ایشان را بر عدم اجابت، دلیل آنست که مجرد امر اقتضای وجوب را دارد و دلیل این امر از اجماع اینست که امت در تمامی اعصار در مورد همه عبادات و تحریم محرمات اجماع دارند بر رجوع به قول خداوند أ: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [البقرة: ٤٣]. ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ﴾ [الإسراء: ٣٢]. ﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ﴾ [البقرة: ١٨٨]. پس با این دلیل ثابت گردید که اتفاقنظر وجود دارد بر این که ظاهر امر براى وجوب مىباشد، سپس مصنف بعضی از اشکالات و ایرادات را ذکر نموده، بهطور کامل از آن پاسخ گفته است. و همین مضمون را بنگرید در المستصفی غزالی ١/٣ و اصول سرخسی ١/١٤ و الاحکام فی اصول الاحکام آمدی ٢/١٥ و ... و اللمع فی اصول الفقه از شیرازی ٤٧-٤٨ و در سایر کتابهای اصول.