وجوب گذاشتن ریش

فتواهای اصحاب مذاهب

فتواهای اصحاب مذاهب

نظریه اصحاب مذاهب چهارگانه و غیره این است که تراشیدن ریش حرام است و کسی که آن را می‌تراشد گنهکار و فاسق می‌باشد شیخ محمود خطاب[٥٤] (صاحب المنهل العذب المورود فی شرح سنن ابی داود) فرموده است: «لذا تراشیدن ریش نزد ائمه مجتهدین مسلمانان ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد و غیره[٥٥] حرام است».

همچنین گفته[٥٦] است: «اقوال فقهایی که اهلیت استنباط احکام را دارند بر حرمت تراشیدن ریش تصریح دارند چنانکه مقتضای احادیث می‌باشد پس باید بر مقتضای احادیث عمل کرده شود چون بر مکلف بویژه اهل علم واجب است که از عمل بر احکامی که بر زبان حضرت رسول  ج وارد شده است، امتناع نورزند».

همچنین گفته است[٥٧]: «و در این دوران بسیاری از دانش‌پژوهان تساهل به خرج داده، ریش را می‌تراشند و سبیل‌های کلفتی می‌گذارند عده‌ای از آن‌ها با بعضی از کفار مشابهت اختیار نموده‌اند و اطراف سبیل‌ها را تراشیده، زیر بینی را بزرگ می‌گذارند و بسیاری از نادانان در دام فریب آنان گرفتار آمده‌اند».

ابن حزم[٥٨] در «المحلی»[٥٩] گفته است همانا کوتاه کردن سبیل و بلند گذاشتن ریش فرض است و از حدیث ابن عمر ب استدلال نموده است که مرفوعاً روایت نموده:

«خالفوا المشرکين، أحفوا الشوارب وأعفوا اللحي»[٦٠].

«با مشرکین مخالفت ورزیده، سبیل‌ها را قطع نمایید و ریش را بلند بگذارید». صاحب «الإبداع في مضار الإبتداع»[٦١] چنین آورده است:

مذاهب اربعه بر وجوب بزرگ گذاشتن ریش و حرمت تراشیدن آن تصریح نموده‌اند»[٦٢].

اول مذهب احناف است: در «الدرالمختار»[٦٣] گفته است: حرام است بر مرد تراشیدن ریش و در «النهایه» تصریح نموده است بر وجوب قطع مازاد بر قبضه اما گرفتن از ریش در صورتی که کمتر از قبضه باشد چنانکه عده‌ای از اهل مغرب و مردان زن‌نما می‌کنند، هیچ کس آن را جایز ندانسته است و تراشیدن همه ریش کردار یهودیان، هندوها و آتش‌پرستان عجمی می‌باشد (فتح) و این قول صاحب نهایه که واجب است قطع نمودن مازاد بر قبضه، از رسول‌الله  ج نیز همین گونه روایت شده است که «ایشان از طول و عرض ریش مبارک خود می‌گرفت». چنانکه این حدیث را امام ترمذی در جامع‌الترمذی[٦٤] آورده است و در اکثر کتاب‌های احناف[٦٥] چنین تصریحاتی یافته می‌شود و حکم مازاد بر قبضه جلوتر گذشت و قول ایشان که «هیچ کس آن را جایز ندانسته است» بر اجماع در این باره تصریح دارد.

دوم: مذهب مالکیه نیز حرمت تراشیدن ریش است و همچنین اگر کوتاه کردن به صورت مثله باشد هم ممنوع است؛ اما اگر اندکی بزرگ شود و کوتاه کردن آن صورت مثله را به خود نمی‌گیرد آن هم خلاف اولی و مکروه است چنانچه از شرح رساله ابوالحسن و حاشیه[٦٦] عدوی ( /) بر آن ظاهر می‌گردد[٦٧].

سوم: مذهب شافعیه، در شرح عباب گفته است: (فایده) شیخان گفته‌اند: تراشیدن ریش مکروه است و ابن الرفعه[٦٨] بر این قول اعتراض نموده می‌فرماید، امام شافعی در کتاب الام بر حرمت تراشیدن ریش تصریح نموده است و اذرعی[٦٩] گفته است: قول صواب آنست که تراشیدن همه ریش بدون علت حرام است، در حاشیه ابن قاسم عبادی[٧٠] نیز چنین آمده است.

چهارم: مذاهب حنابله تصریح بر حرمت تراشیدن ریش می‌باشد، عده‌ای از آنان تصریح نموده‌اند که قول معتمد حرمت تراشیدن آن است و بعضی از آنان بر حرمت تراشیدن ریش تصریح نموده اختلافی ذکر نکرده‌اند مثل صاحب انصاف[٧١]، چنانچه با آگاهی از شرح‌المنتهی[٧٢] و شرح‌الآداب[٧٣] و غیره[٧٤] فهمیده می‌شود[٧٥].

مسلم در صحیح[٧٦] خود از ابن عمر ب روایت نموده است که رسول خدا  ج فرمود: «با مشرکین مخالفت نموده، سبیل‌ها را قطع کنید و ریش را بزرگ بگذارید». رسول اکرم  ج به مخالفت مشرکین و همچنین به مخالفت مجوس، یهود و نصاری دستور داد چنانچه در احادیث آمده است و یکی از دستورات شریعت مطهره اسلام مخالفت با دشمنان می‌باشد، و اسلام پیروانش را با هویتی ویژه و بسیاری از علامت‌ها از دشمنان اسلام، امتیاز بخشیده است تا چون نمک در آب در میان دشمنان از بین نروند و در هر منزل و جایگاهی و در هر جا و مکانی از آنان ممتاز باشند. و چنانکه مسلمانان بوسیله عقاید که از اعمال قلب می‌باشد از دیگران امتیاز دارند همچنین در زمینه اعمال جوارح و ظواهر و غیره نیز باید امتیاز داشته باشند که پس از آن امتیاز ظاهری و باطنی به تکامل می‌رسد. انگیزه این مخالفت آنست که مشابهت در ظاهر از نوع دوستی و مودت باطنی سرچشمه می‌گیرد چنانکه محبت باطنی، مشابهت ظاهری را در بر دارد و این امری عیان است. و مشابهت ظاهری به تدریج و ناخودآگاه به مشابهت باطنی منجر می‌گردد به گونه‌ای که شخص پس از گذشت زمان بدان آگاهی می‌یابد. شیخ‌الاسلام سیدحسین احمد مدنی نورالله مرقده در رساله‌ای که در زمینه بیان حکمت بلند گذاشتن ریش و لزوم امتیاز ویژۀ مسلمانان می‌باشد گفتاری ارزشمند دارد که برای تکمیل فایده قسمتی از آن را می‌آوریم:

«در هر حکومت معتبر و یا نظام سیاسی هر کشوری لباس ویژه‌ای دارد لباس پلیس و ارتش جداجدا می‌باشد لباس نیروی زمینی و دریایی جداجدا است و لباس پستچی‌ها با همه فرق دارد. اگر افسری از این‌ها در دوران وظیفه‌اش لباس ویژه خویش را استعمال نکند به شدت مورد مؤاخذه و بازخواست قرار خواهد گرفت؛ بلکه جریمه هم می‌شود. پس چنانکه ادارات هر سلطنت خداوند عزوجل نیز برای بلندی معیار مسلمانان از بقیه اقوام و قبایل، گذاشتن ریش برای آنان ضروری قرار داده شده است. اگر بررس شود مشاهده خواهد شد که فرانسه، انگلستان، آلمان و غیره هر یکی پرچم جدا و ویژه و لباس‌های مخصوصی دارند تا مردم آنجا افراد خودی را در همان لباس بشناسند و با همان لباس در میدان جنگ، مرزها و مراکز سیاست شناخته شوند و هر قومی خواهان آنست که پرچم خود را تا حد توان محفوظ نگهدارند و معیار شناخت ملی خود را به‌طور کامل حفظ کند، و حقیقت آنست که هرگاه در چنین اموری مداخله صورت گرفته حالات نامناسبی رخ داده است، اگر پرچم کسی را بیرون آورده بیندازید و یا به نوعی به آن بی‌احترامی کنید می‌بینید که چگونه نوبت جنگ هم فرا خواهد رسید از زمان قدیم تا به حال این نظام شناختن کشورها اقوام و گروه‌های مذهبی رایج بوده است و اگر چنین نباشد پس شناخت کارمندان ارگان‌های دولتی کشورها امکان‌پذیر نخواهد بود، و اگر چنین بناشد پس امتیاز ارتش و شهری، سپاهی و راهزن چگونه خواهد بود.

همه ملت‌ها و کشورها این را ضروری می‌دانند و تا امروز بر همین منوال ادامه داشته و اقوام و کشورهایی که امتیاز و علامت ویژه خویش را نمی‌توانند برقرار کنند، در ملت‌های دیگر هضم خواهند شد و چنان معدوم می‌گردند که نام و فرهنگ آن‌ها هم باقی نخواهد ماند، قوم «سیک» امتیاز خود را با گذاشتن مو و ریش ظاهر می‌کنند و همین امر، آنان را حیثیت یک قوم آزاد عطا گردانیده است، و امروزه یک قوم زنده‌ای به شمار می‌روند.

انگلیس در آخر قرن شانزدهم به هندوستان آمد و تقریباً دویست و پنجاه سال آنجا ماند و آنان از یک کشور سردسیر آمده بودند اما با این وجود، در این کشور هم کت و شلوار و کلاه‌های مخصوص‌شان را رها نکردند در حالی که هندوستان بسیار گرم بود و به همین سبب بود که با تعداد اندکی که داشتند در جمعیت بزرگ هندوستان هضم نگشتند بلکه بر سر اقتدار آمدند و بعنوان یک ملت مسقلی امتیاز شان را برقرار گذاشتند.

مسلمانان تقریباً هزار سال قبل (به هندوستان) آمدند اگر این‌ها امتیازشان را برقرار نمی‌گذاشتند همچون ملت‌هایی که قبل از این‌ها آمده بودند با هندوها پیوسته یکی می‌شدند و از آن ملت‌ها بجز اینکه در کتاب‌ها از آن‌ها و فرهنگ‌شان ذکری به میان آمده است هیچ جای دنیا از آن‌ها نام و نشانی وجود ندارد مسلمانان نه تنها اینکه لباس خویشتن را برقرار گذاشتند؛ بلکه از ارزش‌های دینی، نام‌های مردان و زنان، روش زندگی، رسم و رواج و زبان خویشتن را هم برقرار داشتند و به همین سبب است که آن‌ها در هندوستان یک ملت زنده‌اند و تا زمانی که امتیازشان را برقرار بگذارند زنده خواهند ماند و هرگاه نسبت به این امر بی‌پروا شوند به‌طور خطرناکی در ملت‌های دیگر هضم خواهند شد.

از این سخنان این امر روشن می‌شود که هر ملت و مذهبی فقط تا آن زمان می‌تواند برقرار بماند که به‌طور کامل از شکل، فرهنگ و تمدن، زبان و رسم و رواج پاسداری کنند؛ لذا به منظور حفظ و بقای دین اسلام، بر همۀ امت مسلمان واجب است که سنن گرانبهای پیامبر اکرم  ج را ارج نهند و خود را به زیور سنت آن حضرت  ج مزین نمایند. استقامت در کردار، رفتار و روش گویا قائم نگذاشتن می‌باشد و برای این مقصد مسلمانان باید قربانی بدهند.

ظاهر است که پیامبر  ج به سوی همه انسان‌ها مبعوث گشت؛ به سوی عرب و عجم، همه خلایق از انس و جنس که همه امت دعوت‌اند، قبل از بعثت ایشان، دنیا را شرک و کفر فراگرفته بود و فساد و خونریزی بسیار بود؛ پس پیامبر  ج همه انسان‌ها را به سوی توحید خداوندی و به سوی اعمال صالح و عدل و تقوی فرا خواند، و هر آن کسی که ایمان آورده، آن حضرت ج را پیروی نمود در گفتار و کردار با مشرکین و کفار مغایرت پیدا می‌کرد، لذا انسان‌های بسیاری نزد ایشان گرد آمده، گروه‌گروه در دین الله داخل می‌شدند؛ خداوند آنان را امت ممتاز از دیگران گردانید و دستور داد تا در سیرت و صورت، هیئت و کردار و عادات و در همه شئون زندگی از سنت پیغمبرشان  ج پیروی کنند و فرمود:

﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ [الأحزاب: ٢١].

پس امت مسلمه باید به سیرت پیغمبرشان تأسی جسته، سنت‌های ایشان را در ظاهر و باطن و در هر حال و موقع و هر جا و مکان و در هر حرکت و قدمی پیروی نمایند؛ و از مشرکین و کفار و یهود و نصاری مشابهت ننمایند و برای همین است که رسول‌الله فرمودند: «من تشبه بقوم فهو منهم»[٧٧].

هرکس با انسان‌هایی مشابهت اختیار کرده خود را مثل آنان کند از همان‌ها شمرده می‌شود.

و همچنین فرموده است: «فرق ما بيننا وبين المشرکين العمائم على القلانس»[٧٨]. فرق میان ما و مشرکان عمامه بر کلاه می‌باشد.

و مسلمانان را به مخالفت با اهل شرک و کفر و یهود و نصاری و غیره در لباس و پوشش دستور فرموده است حتی که در دراز گذاشتن شلوار (پایین‌تر از شتالنگ) نیز منع نموده است تا از متکبران و سرکشان جدا باشند.

خلاصه کلام آنکه هر قومی را امتیازاتی است و ما نیز امتیازاتی داریم که از رسول‌الله فرا گرفته‌ایم یکی از آنان بلند گذاشتن ریش و قطع نمودن سبیل و غیره می‌باشد؛ پس بر ما لازم است که با دل و جان بر آن پایبند باشیم تا در نزد خدا و رسول و در نظر دوستان و دشمنان در دنیا و آخرت در شمار مسلمانان درآییم.

ظاهر است که دوستدار هر آنچه را از صورت، سیرت، لباس، و همه حالات حبیبش ببیند، می‌پسندد، و این سخن را عاقلی انکار نخواهد کرد و احزاب و گروه‌ها را می‌بینیم که تصویر رهبرشان را دوست می‌دارند و پوشش آنان را اختیار می‌نمایند، پس بر ما لازم است که بر سیرت و صورت حبیب و پیامبر مان تأسی جسته از غلامی آمریکا و اروپا بدر آییم و همچنین از چسبیدن به دامان بی‌خردان شرق و غرب دوری گزیده، مقام والای خود را دریابیم و با تمسک جستن به سیره اولین و آخرین پیامبر  ج که خداوند ما را به سبب آن بزرگی بخشیده است، عزت حاصل نماییم.

عده‌ای از دانشگاهیان می‌گویند: ما مجبوریم برای تراشیدن ریش؛ تا بتوانیم در زمینه امتحانات علمی و دانشگاهی در دانشکده‌های هندسه و طب و غیره با هموطنان هندو و مشرک و نصاری و غیره به رقابت بپردازیم، اگر ریش بگذاریم در امتحانات مردود خواهیم شد و از رسیدن به پست‌های حکومتی باز می‌مانیم.

این گفتارشان قوی‌تر از تار عنکبوت نخواهد بود، زیرا سیک‌ها را می‌بینیم که با هموطنان دیگر خود در زمینه علوم امروزی رقابت می‌کنند و در امتحانات و ارزشیابی‌های مذکور پیروز می‌گردند و به پست‌های دولتی نیز می‌رسند با وجود کمی جمعیت و محکم نگهداشتن امتیازات‌شان از گذاشتن ریش کامل و غیره. پس آیا غیر از آنچه که با آنان می‌شود با ما معامله می‌شود؟ البته ما اگر بر روش پیامبران  ج مستقیم باشیم چگونه از تحصیل علم امروزی باز می‌مانیم و به چه علتی در امتحانات مردود می‌شویم؟ و این کلام فاسدشان به غیر از گمانی که آنان را به هلاکت انداخته است چیزی دیگر نیست. (گفتار شیخ‌الاسلام مدنی ( /) به پایان رسید).

هنگامی که رسول خدا  ج نامه دعوت به اسلام را به دست عبدالله‌بن حذافه س به سوی کسری فرستاد، عبدالله س آن نامه را بدست سردار بحرین تحویل داد؛ او نیز آن نامه را به کسری داد وقتی کسری آن نامه را خواند، پاره‌اش کرد؛ لذا رسول‌الله  ج علیه ایشان بددعایی نمود که خداوند آنان را به‌طور کامل تکه‌تکه نماید، و پس از آنکه نامه رسول‌الله  ج را پاره نمود نامهء به باذان که حاکم یمن بود بدین مضمون فرستاد که دو نفر قوی را بسوی این مرد که در حجاز است بفرست تا او را گرفته بیاورند پس باذان قهرمان خود بابویه و یکی دیگر از فارسیان را فرستاد و این‌ها به مدینه منوره نزد رسول‌الله  ج آمدند، و هنگامی که بر رسول خدا  ج با سبیل‌های بلند و ریش تراشیده وارد شدند چهره را از آنان برگرداند و از نگریستن بسوی آن دو امتناع ورزید و فرمود: «ويلکما من أمرکما بهذا؟» «وای بر شما چه کسی شما را به چنین عملی دستور داده است؟».

آن دو گفتند: صاحب نعمت ما یعنی کسری ما را چنین دستور داده است، پس رسول خدا  ج فرمود: «ولکن أمرني ربي بإعفاء لحيتي وقص شاربي»: لیکن مرا پروردگارم به کندن سبیل‌ها و گذاشتن ریش دستور داده است.

سپس رسول خدا  ج به آن دو فرمود: «إن ربي قتل ربکما الليلة» «همانا پروردگارم دیشب رب شما را کشته است». فرزند او (شیرویه) را بر او چیره ساخت تا او را از پای درآورد، آن دو برگشته به نزد باذان آمدند چنانکه این قصه را ابن جوزی در «الوفاء بأحوال المصطفی»[٧٩] و ابن کثیر[٨٠] در «البداية والنهاية»[٨١] ذکر کرده‌اند.

از این قصه ظاهر گشت که رسول اکرم  ج نگریستن بدان دو مرد را ناپسند داشت و در حقیقت این امر باید انگیزه‌ای باشد برای مسلمان که کردارش موجب آزار رسول خدا  ج را فراهم نیاورد؛ در حالی که ما گروه‌ها یمیهنی و احزاب سیاسی را مشاهده می‌کنیم که هر کدام می‌کوشد تا رضایت زعیم و رهبر خویش را فراهم آورد؛ بگونه‌ای که در سیرت و صورت و لباس و هیئت از او پیروی می‌نماید و از کرداری که موجب آزردگی او گردد پرهیز می‌کنند. من در حیرتم از آنان که ریش را می‌تراشند و با وجود چنین کردار ناروایی که رسول‌الله  ج را با آن می‌آزارند چگونه خویشتن را به آنحضرت  ج نسبت می‌دهند و هیچ‌گونه احساسی هم قلب‌شان را نمی‌فشارد.

در این میان قصه میرزا قتیل قابل ذکر است که سخن‌های صوفیانه ایشان را یک ایرانی شنیده و متأثر گردید و برای دیدار و ملاقات ایشان روانه شد. وقتی به نزد میرزا رسید مشاهده نمود که او در حال تراشیدن ریش است؛ بسیار حیران شد. گفت: آقا، ریش می‌تراشی؟

گفت: آری، ریش می‌تراشم اما دل کسی را نمی‌خراشم، و این نظر صوفیانه را حواله داد که هرچه خواهی کن ولیکن دل کسی را نرنجان.

ایرانی سخن او را شنیده فوراً فرمود: جناب شما دل رسول‌الله  ج را می‌خراشید؛ شما فکر می‌کنید دل کسی را نرنجانده‌اید در حالی که دل رسول‌الله  ج را آزرده‌اید. با شنیدن این جواب میرزاقتیل افتاده و بی‌هوش شد، وقتی به هوش آمد، گفت:

جزاک الله که چشمم باز کردی
مرا با جان دل همراز کردی

[٥٤]- او محمودبن محمدبن احمد خطاب سبکی، مالکی ازهری است ایشان فقیه مشهور و محدث بود در ازهر تدریس نمود، از تصانیف ایشان: «شرح سنن ابی داود» که مذکور شد، و «أعذب المسالک المحمودیة» و غیره را می‌توان برشمرد در سال ١٢٧٤ هجری زاده شد و به سال ١٣٥٢ به دیار باقی شتافت (معجم‌المؤلفین ١٢/١٩٣).

[٥٥]- المنهل العذب المورود فی شرح سنن ابی داود ١/١٨٦ در کتاب الطهارة (باب السواک من الفطرة).

[٥٦]- مصدر سابق ١/١٨٨-١٨٩.

[٥٧]- مصدر سابق.

[٥٨]- او علی ابن احمدبن سعیدبن حزم ظاهری، ابومحمد است دانشمند اندلس در دوران خود و یکی از ائمه اسلام می‌باشد مشهورترین تصنیفات ایشان: «الفصل فی الملل والأهواء والنحل» و «المحلی» و «الاحکام فی أصول الاحکام» در سال ٣٨٤ زاده شد و درسال ٤٥٦ به دیار باقی شتافت. (ر. ک: الاعلام للزرکلی، ٤/٢٥٤).

[٥٩]- المحلی ٢/٢٢٠ در باب (باب الفطرة).

[٦٠]- تخریج آن قبلاً گذشت.

[٦١]- او شیخ علی محفوظ ( /) می‌باشد، ایشان سخنور، مرشد و عالم بود که از ازهر فارغ‌التحصیل گشته بود و استاد وعظ و ارشاد در دانشکده اصول دین دانشگاه ازهر نیز بود، از تألیفات ایشان: «الدرة البهیة فی أخلاق الحمیدیة» و «الإبداع فی مضار الابتداع» و «هدایةالمرشدین» را می‌توان نام برد، به سال ١٣٦١ هجری چشم از جهان فروبست. (معجم‌المؤلفین ٧/١٧٥).

[٦٢]- الابداع فی مضار الابتداع ٤٢٣ و بعد آن ... و تدریس این کتاب در قسمت وعظ و سخنرانی ازهر شریف جزء برنامه بود چنانکه علامه شیخ محمد حامد ( /) در مجموعه رسائل ٩٤ آن را آورده است. همچنین در کتاب الابداع ... ٤٢٣ آمده است «و از قبیح‌ترین عادت‌هایی که مردم آن را امروزه اختیار نموده‌ند، تراشیدن ریش و گذاشتن سبیل می‌باشد و این بدعت مثل بقیه بدعت‌ها بنابر همزیستی با بیگانگان و پسندیدن عادات‌شان به اهل مصر نیز سرایت نموده است تا جایی زیبایی‌های دین‌شان را ناپسند داشته، سنت رسول اکرم  ج را ترک نموده‌اند».

[٦٣]- ر. ک: «حاشیه رد المحتار علی الدر المختار» ٢/١١٣ در کتاب الصوم (مطلب فیما یکره للصائم).

[٦٤]- ترمذی آن را در سنن خود ٤/٤٧٢ در ابواب‌الادب عن رسول‌الله  ج (باب ما جاء فی الاخذ من اللحیة) شماره ٢٧٦٢ از عمروبن شعیب از پدرش و او از جدش آورده است، ترمذی گفته است: «این حدیث غریب است. از محمدبن اسماعیل شنیدم که می‌گوید: «عمروبن هارون مقارب‌الحدیث (اصطلاحی در فن رجال حدیث) است حدیثی دیگر از رسول‌الله  ج سراغ ندارم که اصل نداشته باشد یا فرمود: او منفرداً روایت کرده باشد به جز این حدیث که پیامبر از طول و عرض ریش مبارک خود می‌گرفت این حدیث را نمی‌شناسم مگر از حدیث عمروبن هارون». ابن حجر در فتح‌الباری ١٠/٤٣٠ در کتاب‌اللباس (باب اعفاء اللحیة) آورده است: «از حدیث عمروبن شعیب از پدرش و از جدش که پیامبر  ج از طول و عرض ریش مبارک می‌گرفت استدلال شده است و این حدیث را ترمذی آورده است و از امام بخاری نقل شده است که در مورد عمروبن هارون فرمود: من حدیثی از او سراغ ندارم که منکر ناشناخته باشد بجز این حدیث. به‌طور عموم گروهی عمروبن هارون را ضعیف گفته‌اند.

[٦٥]- بعضی از نصوص کتاب‌های احناف در این‌جا آورده می‌شود: «الفتاوی الهندیة» ٥/٣٥٨ از کتاب الکراهیة چنین آمده است: اشکالی ندارد که ریش خود را با مشت بگیرد. اگر چیزی فراتر از مشتش بود آن را قطع نماید و سنت در این باره قص می‌باشد و قص آنست که مرد ریش خود را با مشت بگیرد اگر چیزی افزون بر مشتش بود آن را قطع نماید. و کاسانی در کتاب الحج از «البدائع» ٢/١٤١ آورده است: «تراشیدن ریش از قبیل مثله می‌باشد چون خداوند عزوجل مردان را با ریش و زنان را با گیسوها زینت بخشیده است چنانچه در حدیث وارد شده است». و در کتاب الکراهیة «الإختیار لتعلیل المختار» (فصل فیما ینبغی للمؤمن من‌الآداب) آمده است: و اعفاء ریش. محمد از ابوحنیفه آورده که اعفاء ریش گذاشتن آن است تا گنجان و زیاد شود و تقصیر در آن سنت است و تقصیر آنست که مرد ریش را با مشت گرفته مازاد بر آن را قطع نماید چون ریش زینت و کثرت آن از کمال زینت و طول فاحش آن خلاف سنت است.

[٦٦]- عدوی صاحب حاشیه: او علی‌بن محمد احمد بن مکرم صعیدی عدوی است ایشان فقیه، مالکی و مصری می‌باشد، شیخ المشایخ عصر خود بود از تصانیف او: «حاشیه‌ای که ذکر شد» و «حاشیة علی شرح‌الجوهر لعبد السلام» و «حاشیة علی شرح القاضی زکریا على ألفیة العراقی» در مصطلح حدیث، در سال ١١١٢ هجری زاده شد و به سال ١١٨٩ دار فانی را وداع گفت. (الاعلام، ٤/٢٦٠).

[٦٧]- این حاشیه شیخ علی صعیدی عدوی بر شرح امام ابوالحسن است به نام «کفایة الطاب الربانی» بر رساله ابن زید قیروانی ١/٤٠٩-٤١٠ (باب الفطرة و نص آن چنین است: «و اشکال ندارد گرفتن یعنی مستحب است از طول آن اگر بسیار بزرگ شود و همچنین مستحب است گرفتن از عوارض آن. (قوله: اگر بسیار بزرگ شود) یعنی اگر بسیار بزرگ نباشد یا کمی بزرگ باشد. حکمش این نیست بعضی از شارحان کثرت را بدین نحو تفسیر کرده‌اند که از حد معمولی که غالب مردم دارند فراتر باشد. پس مستحب است که زاید را کم کند زیرا که ماندنش در نظر قبیح جلوه می‌کند. اگر گویی: در صورتی که طویل نباشد یا اندکی بزرگ باشد حکم کوتاه کردن چیست؟ گویم: عده‌ای از شارحان تصریح نموده‌اند که کم کردن آن در صورت حرام است همانگونه که تراشیدن حرام است و ظاهر آنست که محل حرمت در صورتی است که از کم کردن صورت مثله حاصل گردد. و این امر در صورت عدم طول یا طول کم که در کوتاه کردن از حد بگذرد ظاهر است اما اگر ریش بزرگ شود و با کوتاه کردن به صورت مثله درنمی‌آید ظاهر آنست که این هم خلاف اولی می‌باشد. همچنین در همان کتاب آمده است که: مقابل قول مالک این است که چیزی را از ریشش کم نکند گرچه بزرگ شود، به گونه‌ای که به حد شهرت رسیده است یعنی مطلق کوتاه کردن ریش مکروه است مگر در حج و یا عمره.

[٦٨]- او احمدبن محمدبن علی انصاری، ابوالعباس معروف به ابن الرفعة است. ایشان فقیه شافعی و از فاضلان مصر می‌باشد، کتاب «الایضاح والتبیان فی معرفة المکیال والمیزان» و غیره از او است در سال ٦٤٥ هجری زاده شد و به سال ٧٠١ چشم از جهان فروبست. (ر. ک: الاعلام للزرکلی).

[٦٩]- او احمدبن حمدان بن عبدالواحد، شهاب‌الدین اذرعی، فقیه شافعی می‌باشد، در قاهره فقه را فرا گرفت، کتاب‌های «شرح المنهاج» و غیره از ایشان می‌باشند در سال ٧٠٨ هجری زاده شد و به سال ٧٨٣ دیده از جهان فروبست. (الاعلام ١/١١٩)

[٧٠]- حاشیه ابن قاسم عبادی بر تحفه المحتاج شرح المنهاج نووی ٩/٣٧٦ (فصل فی العقیقة) و در حاشیه عبدالحمید شروانی بر تحفة المحتاج نیز چنین آمده است و هر دو با هم چاپ شده‌اند. ابن قاسم عبادی: اواحمدبن قاسم صباغ، عبادی، مصری شافعی و ازهری شهاب‌الدین، فاضلی از اهل مصر می‌باشد و غیر از حاشیه مذکوره و تألیفات دیگری نیز دارد مثل: «حاشیه علی شرح جمع الجوامع» در اصول فقه و غیره. در مجاورت مکه در سال ٩٩٢ جان بجان آفرین تسلیم کرد. (الاعلام ١/١٩٨) و نووی در «المجموع» ١/٢٩٠ در کتاب الطهارة (مسائل فی خصال الفطرة) گفته است: «فرع: در حدیث مذکور گردید که بزرگ گذاشتن ریش از فطرت می‌باشد و خطابی و غیره گفته‌اند: اعفاء یعنی زیاد گذاشتن ریش و گذاشتن بدون گرفتن چیزی از آن و گرفتن آن مثل عجمی‌ها برای ما مکروه است گفته است: پوشش کسری کوتاه کردن ریش و بلند گذاشتن سبیل بود، غزالی در احیاء گفته است: سلف در مورد ریش بزرگ اختلاف نموده‌اند، عده‌ای گفته‌اند: اشکالی ندارد که آن را با مشت گرفته افزون بر آن را قطع نمایند. ابن عمر: سپس گروهی از تابعین چنین کرده‌اند و شعبی و ابن سیرین آن را پسندیده‌اند و و حسن و قتاده آن را ناپسند داشته و گفته‌اند: آن را بزرگ بگذارد چون رسول‌الله -صلى الله علیه وسلم- فرموده است (ریش را بزرگ بگذارید) ... غزالی می‌گوید: امر در این مورد سهل است اگر منجر به کوتاه شدن فاحش آن نگردد، چون طولی که از حد بگذرد در آفرینش عیب ایجاد می‌کند، این گفتار غزالی بود و صحیح آنست که گرفتن از ریش مطلقاً مکروه و ناپسند است بلکه آن را به حال خود رها کند چون در حدیث آمده است که ریش را بزرگ بگذارید، اما حدیث عمروبن شعیب از پدر و جدش که پیامبر  ج از طول و عرض ریش خود می‌گرفت، این حدیث را ترمذی با سند ضعیفی روایت کرده است که قابل استدلال نمی‌باشد. و همچنین در حاشیه ابن قاسم عبادی بر تحفة المحتاج شرح منهاج‌ نووی ٢/٤٦٨ در کتاب الصلوة (فصل فی آداب الجمعة) آمده است: «فرق این است که غیر ریش در همه موارد ازاله موی آن بطور عموم مطلوب است برخلاف ریش و همانا گفته شده است به حرمت ازاله موی ریش برخلاف بقیه اشیاء».

[٧١]- او علی‌بن سلیمان‌بن احمد مرداوی، دمشقی فقیه حنبلی می‌باشد، از کتاب‌هایش «الإنصاف فی معرفة الراجح من الخلاف» و «تحریرالمنقول» در اصول فقه در سال ٨١٧ ه‍ زاده شد و در سال ٨٨٥ ه‍‌ وفات یافت. (الأعلام: ٤/٢٩٢) و نص کتاب الإنصاف از این قرار است: ١/١٢١ در کتاب الطهارة (باب السواک و سنة الوضوء): و ریش را بلند بگذارد. ابن جوزی در مذهب چنین گفته است: مادامی که بزرگی‌اش ناپسند نباشد و تراشیدن آن حرام است شیخ تقی‌الدین این را ذکر کرده است و گرفتن افزودن بر مشت مکروه نیست و عبارتش این است. اشکالی ندارد گرفتن آن و گرفتن آنچه که زیر حلق باشد و در المستوعب گفته است: «رها کردن آن بهتر است».

[٧٢]- شرح منتهی الارادات از بهوتی ١/٨٥ در کتاب الطهارة عبارتش چنین است: «و ریش را بزرگ بگذارد و تراشیدن ریش حرام است، شیخ تقی‌الدین این را ذکر کرده است و گرفتن مازاد بر مشت و آنچه که زیرگلو باشد اشکالی ندارد».

[٧٣]- غذاء الألباب شرح منظومة الآداب از سفارینی حنبلی ١/٣٣٣-٣٣٤ و همچنین آمده است «و گذاشتن ریش و موی رخسارها و ذنخ و چیزی از آن نگیرد، ابن جوزی گفته است: مادامی که طولش ناپسندیده نباشد، و گفته شده است «خذن» فعل امر مؤکد است، برای مویی که نزدیک به حلق است یعنی حلقوم، پس مذهب معتمد چنانچه در اقناع و غیره آمده است این که گرفتن موهای زیر ریش مکروه نیست و همچنین آنچه که زاید از قبضه باشد و آنچه حکایت شده مذهب معتمد است». و همچنین آمده است: معتمد در مذهب حرمت تراشیدن ریش است.

[٧٤]- بعضی از عبارت‌های دیگر از کتاب‌های حنابله ذکر می‌گردند: در کشاف‌القناع عن متن الإقناع از بهوتی ١/٧٥ در کتاب الطهارة (باب السواک و غیره) آمده است: و بزرگ گذاشتن ریش به گونه‌ای که چیزی از آن نگیرد، در مذهب گفته است: مادامی که طولش ناپسند نباشد تراشیدن آن حرام است، شیخ تقی‌الدین آن را ذکر کرده است و مکروه نیست گرفتن مازاد بر قبضه و عبارتش چنین است: گرفتن از آن مکروه نیست و نه هم گرفتن آن چه زیر حلق است چون ابن عمر چنین کرده است البته در دوران حج و عمره (رواه‌البخاری) و در «الروض المربع بشرح زادالمستنقع» از بهوتی ٢٧-٢٨ در کتاب الطهارة (باب السواک و سنن الوضوء) آمده است و ریش را بزرگ بگذارد و تراشیدن آن حرام است و گرفتن مازاد بر قبضه مکروه نیست و همچنین زیر حلق، و مثل همین در کتاب الفروع ابن مفلح ١/١٢٩-١٣٠ و المعتمد فی فقه الامام احمد ١/٣١ آمده است.

[٧٥]- نقل از الابداع فی مضار الابتداع از شیخ علی محفوظ به پایان رسید.

[٧٦]- ١/٢٢٢ در کتاب الطهارة (باب خصال الفطرة) شماره ٥٢ و بخاری نیز آن را در صحیح خود ٧/٢٠٦ در کتاب اللباس (باب تقلیم الأظفار) با این لفظ: «خالفوا المشرکین وفروا اللحى وأحفوا الشوارب» آورده است.

[٧٧]- این حدیث را ابوداود در سنن خود ٤/٢١٤ در کتاب اللباس (باب فی لبس الشهرة) شماره ٣١، ٤ و امام احمد در مسند خود ٢/٥٠ و ابن ابی شیبة در مصنف خود ٣١٣ در کتاب الجهاد (باب ما ذکر فی فضل‌الجهاد) همه از حدیث ابن عمر ب روایت کرده‌اند. زیلعی در نصب‌الرایة ٤/٢٤٧ گفته است: و در این باب حدیث «من تشبه بقوم فهو منهم» آمده و از حدیث ابن عمر، حذیفه، ابوهریره و انس روایت شده است، حدیث ابن عمر را ابوداود در سنن خود در لباس از عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان از حسان بن عطیة از ابومنیب جرشی از ابن عمر روایت کرده است، و ابن ثوبان ضعیف می‌باشد». من می‌گویم: ابن حجر گفته است: همانا ابن ثوبان مختلف فیه است ابن معین و نسائی او را ضعیف گفته‌اند و علی‌بن المدینی و ابوداود و ابن حبان او را تعدیل کرده‌اند. (تهذیب التهذیب ابن حجر ٦/١٥٠) و اسناد این حدیث را ابن حجر حسن گفته است چنانچه در فتح‌الباری ١٠/٣٣٧ آمده است.

[٧٨]- این حدیث را روایت کرده است ابوداود در سنن خود ٤/٣٤٠ در کتاب اللباس (باب فی‌العمائم) شماره ٤٠٦٦ و ترمذی در سنن خود ٤/٣٨٠ در ابواب اللباس از رسول خدا  ج (باب العمائم علی القلانس) شماره ١٧٤٨ و گفته است: «این حدیث غریب است و سندش برابر نیست و ابوالحسن عسقلانی و ابن رکایة را نمی‌شناسیم، و حاکم در مستدرک خود ٣/٤٥٢ در کتاب معرفة الصحابة و طبرانی در المعجم الکبیر ٥/٧١ به شماره ٤٦١٤ همه از حدیث رکانة روایت کرده‌اند.

[٧٩]- الوفاء بأحوال المصطفی ٢/٧٣٣٠.

[٨٠]- او اسماعیل بن عمربن کثیر بن صنوین درع قرشی، بصروی سپس دمشقی، ابوالفداء، عمادالدین است، ایشان حافظ، مورخ، فقیه، مفسر هستند و برای تحصیل علم سفرها نمود از کتاب‌های ایشان «البدایة والنهایة» و «تفسیرالقرآن الکریم» و «اختصار علوم‌الحدیث» و غیره را می‌توان برشمرد در سال ٧٠١ هجری زاده شد و در سال ٧٧٤ در دمشق وفات یافت. (الاعلام ١/٣٢٠).

[٨١]- البدایة والنهایة ٤/٢٦٩ همچنین ابن جریر آن را در تاریخ خود ٢/٦٥٥٥ از یزیدبن حبیب مرسلا روایت کرده است و ابن اثیر در «الکامل فی التاریخ» ٢/٩٧ آورده است.