ناقرآنی ها

نمونه‌هایی از محور دوم: نقطه‌هایی بر حروف

نمونه‌هایی از محور دوم: نقطه‌هایی بر حروف

نمونه‌هایی که برای محور دوم وجود دارد خطرناکتر و گستاخانه‌تر است که با ایجاد تحریفِ کوچک در نص حدیث اعمال می‌شود، اما همین تحریف کوچک برای ایجاد تغییری بزرگ در معنای حدیث به هدف ایراد طعن و عیب‌جویی در حدیث کافی است…

با هم بخوانیم:

«در حدیث انس می‌خوانیم: «زنی از انصار نزد پیامبر  ج آمد و با وی خلوت کرد و [پیامبر] فرمود: به خدا سوگند شم زنان محبوب‌ترین مردم نزد من هستید». روایت می‌خوهد مردم تصور کنند که چگونه چنین خلوتی رخ داده و با این کلمات عشق و محبت به پایان رسیده… اما خوانندۀ باهوش باید از خودش بپرسد چگونه چنین خلوتی رخ می‌دهد ـ به فرض صحت داستان ـ و انس که راوی داستان است می‌داند پیامبر چه گفته؟

حال آن‌که در همین صفحه‌ای که بخاری این حدیث را روایت کرده حدیثی دیگر آورده که پیامبر  ج در آن از خلوت کردن با زنان نهی می‌کند و نص آن چنین است: «مردی با زنی خلوت نکند مگر با وجود یک محرم» و این تناقض در یک صفحۀ «صحیح بخاری» کاملا عمدی است تا خواننده به این گمان برسد که پیامبر  ج از کاری نهی می‌کرد سپس خودش انجامش می‌داد… به مردان می‌گوید: «مردی با زنی خلوت نکند» سپس خودش با زنی خلوت می‌کند و به او می‌گوید: «به خدا سوگند شما دوست داشتنی‌ترین زنان نزد من هستید».

آیا می‌توانیم باور کنیم که پیامبر  ÷ چنین کاری می‌کند؟ نعوذ الله!» پایان نقل قول.

نویسنده در این نقل قول تنها یک حرف را انتخاب کرده که تغییرش معنا را به کلی تغییر می‌دهد. بخاری در طریق دیگر همین روایت، سخن پیامبر  ج را چنین آورده که: «إنکم لأحب الناس إلي» (شما (نه شما زنان) محبو‌بترین مردم (نه محبوب‌ترین زنان) نزد من هستید) (البته این را باید یادآور شدم که نویسنده بعدا لفظ «ناس» (مردم) را به کلمۀ «نساء» (زنان) تحریف کرده است تا با سخن او هم‌خوانی داشته باشد!)

میان «إنکم» (شما) تا «إنکن» (شما زنان) تفاوت بسیاری است… سخن پیامبر  ج تنها متوجه زنان انصار نبود بلکه خطاب ایشان متوجه همۀ انصار بود و این دو سخن تفاوت بزرگی دارد به ویژه اگر در کنار آن پرگویی و سخنان معنادار این نویسنده هم باشد که «خواننده می‌تواند تصور کند در آن خلوت چه رخ داده است!» اما در حقیقت خلوتی که این نویسنده بیان کرده نه آن خلوت است، بلکه پیامبر  ج در گوشه‌ای با آن زن سخن گفت و چیزهایی دربارۀ محبت به انصار به او گفت که اشکال و اختلافی در آن نیست. (در طریق دیگر همین روایت نزد بخاری آمده که آن زن با سه فرزند خود بود یعنی اساسا خلوتی در کار نبوده) و کسی در طول تاریخ اسلام مشکلی با این روایت نداشته تا این نمونه‌های عجیب و غریب آمدند و سعی کردند زیر نام مبارزه با بخاری به جایگاه پیامبر  ج ضربه بزنند…

همینطور ذکر این حدیث در همان صفحه‌ای که حدیث نهی از خلوت کردن با زنان آمده چنان‌که واضح است برای آموزش این است که اختلاط چگونه می‌تواند شرعی باشد، (و منظور از خلوت مورد نهی چیست) به این معنا که خلوت در این حدیث [یک خلوت نسبی و] در برابر مردم بوده طوری که توانسته‌اند آنان را ببینند و حداقل صدای یکی از دو طرف را بشنوند… یا آن‌که همراه زن کودکانی بوده است.

نویسنده همین کار را هنگام روایت داستان زنی از قبیله «بنی الجون» تکرار کرده و آن را طوری به تصویر کشیده که انگار داستان آدم ربایی و تلاش برای تجاوز به عنف است… بیایید نخست خود داستان را از صحیح بخاری بدون توضیحات و سر و صدای ایشان بخوانیم:

از ابو اُسید  س روایت است که گفت: همراه پیامبر  ج بیرون رفتیم تا به دیواری (باغی) رسیدیم که به آن «شوط» گفته می‌شد، سپس به دو دیوار رسیدیم و بین آن‌ها نشستیم. پیامبر  ج فرمود: «همینجا باشید». زنی از قبیلۀ بنی الجون را آورده بودند و در خانه‌ای در نخلستان در خانۀ امیمه دختر نعمان بن شراحیل به همراه دایه‌اش گذاشته بودند. هنگامی که پیامبر  ج نزد او آمد فرمود: «خود را به من هبه کن» آن زن گفت: و آیا ملکه خود را به رعیت تقدیم می‌کند؟ راوی می‌گوید: پیامبر خواست دست خود را بر او بگذارد تا آرامش کند اما آن زن گفت: از تو به خدا پناه می‌برم.

پیامبر  ج فرمود: «به پناه دهنده‌ای پناه بردی» سپس از نزد وی بیرون آمد و فرمود: «ای ابا اُسید دو لباس رازقی به او تقدیم کن و او را به نزد خانواده‌اش ببر». رازقی لباسی است بلند از جنس کتاب سفید.

این حدیث از طریقی دیگر نیز نزد بخاری روایت شده: سعید بن ابی مریم از ابوغسان از ابوحازم از سهل بن سعد  س روایت کرده که برای پیامبر  ج دربارۀ زنی از زنان عرب گفتند، پس به ابو اُسید ساعدی امر کرد تا کسی بفرستد و او را بیاورند. او آمد و در یکی از دژهای بنی ساعده سکنی گزید و پیامبر  ج به نزد وی رفت و بر او وارد شد. آن زن سر به زیر انداخته بود و همینکه پیامبر  ج با او سخن گفت، خطاب به ایشان گفت: از تو به الله پناه می‌برم. ایشان فرمودند: «از خودم پناهت دادم». به آن زن گفتند: دانستی او چه کسی بود؟ او رسول الله  ج بود که آمده بود تو را خواستگاری کند. گفت: من بدبخت‌تر از آن بودم [که همسر پیامبر شوم]. پس پیامبر  ج برگشت و همراه با یارانش در سقیفۀ بنی ساعده نشست و سپس فرمود: «ای سَهل ما را بنوشان». بیرون رفتم و برایشان قدحی آوردم و با آن به آن‌ها [آب] نوشاندم. سپس سهل [راوی حدیث] آن قدح را آورد و از آن نوشیدیم. راوی می‌گوید: عمر بن عبدالعزیز از من خواست آن را به او هدیه دهم و من نیز آن را به ایشان بخشیدم.

بنابراین داستان دربارۀ زنی است که از وی با پیامبر  ج سخن گفته بودند و ایشان آمده بود که از او خواستگاری کند اما آن زن خودداری کرد ـ یا آنطور که برخی گفته‌اند فریبش داده بودند که به پیامبر بگوید از تو به خداوند پناه می‌برم، چنان‌که در روایات دیگران به جز بخاری آمده ـ مهم آن است که آن زن بدون در نظر گرفتن آن‌که واقعا نمی‌خواست یا حرفش از روی ناز زنانگی بوده، اظهار بی‌میلی کرده و پیامبر  ج نیز گرامی‌اش داشته و به نزد خانواده‌اش برگردانده است. (گفته شده وی همیشه این نپذیرفتن پیامبر را با افسوس ذکر می‌کرده).

اما شیخ قرآنی‌ها چگونه با این روایت برخورد کرده است؟ او می‌گوید:

«یکی از آن‌ها حدیثی روایت کرده می‌گوید: «همراه با پیامبر  ج رفتیم تا به دیواری ـ یعنی باغ یا بوستانی ـ رسیدیم به نام شوط و نزد دو دیوار نشستیم. پیامبر گفت: اینجا بنشینید و خود رفت. زن جونیه را آوردند و در خانۀ امیمه بنت نعمان سکنی دادند و دایه‌اش نیز همراهش بود. هنگامی که پیامبر  ج نزد او آمد فرمود: خود را به من هدیه کن. گفت: و آیا ملکه خودش را به رعیت هدیه می‌دهد؟ پیامبر دستش را به سمت او برد تا ساکتش کند پس گفت: از تو به خدا پناه می‌برم…

با دقت در این روایت دروغین متوجه میل شدیدی از سوی بخاری برای متهم ساختن پیامبر به تلاش برای تجاوز می‌شویم! زنی غریبه را برای او آورده‌اند و آن زن پیامبر را رد می‌کند و به ایشان توهین می‌کند و سخن تحقیرآمیز می‌گوید. راوی پیامبر را طوری به تصویر کشیده که به عمد به مکانی مورد اتفاق می‌رود و یارانش بیرون منتظر اویند و زن قربانی ـ به نام جونیه ـ را برایش آورده‌اند که از داستان فهمیده می‌شود که او را از خانواده‌اش ربوده و به زور آورده‌اند. آن زن در روایت کذایی برای پیامبر حلال نبوده برای همین از او می‌خواهد خودش را بدون مقابل به او ببخشد. زن نیز با گفتن «آیا ملکه خودش را به رعیت می‌بخشد» او را رد می‌کند. این یعنی ـ به زعم بخاری ـ آن زن در چهرۀ پیامبر به او توهین می‌کند و به جای آن‌که به سبب این توهین خشمگین شود پافشاری می‌کند که از او کام بگیرد و به او نزدیک می‌شود که در نتیجه آن زن از ایشان به خدا پناه می‌برد. یعنی ـ بنابر روایت باطل ـ او را همانند شیطانی قرار می‌دهد که از او به خداوند پناه برده می‌شود… اما ساختار این داستان دراماتیک توهمی بخاری ناگهان در برابر عقل خوانندۀ آگاه فرو می‌ریزد، زیرا چگونه ممکن است راوی در بیرون منتظر پیامبر باشد و سپس توصیف دقیقی از آنچه در داخل گذشته و گفتگوهای رد و بدل شده در خلوت ارائه دهد؟» پایان نقل قول.

تنها چیزی که شیخ قرآنی‌ها می‌خواهد این است که هر چه به سنت و سیرت پیامبر  ج مربوط است نابود شود حتی اگر به قیمت تغییر داستان یک خواستگاری عادی به یک سناریوی جیمزباندی باشد که در آن زن قهرمان زیباوری فیلم ربوده شود… اما همۀ داستان پر آب و تاب احمد صبحی منصور به مجرد آن‌که خواننده اصل داستان را ـ به دور از سخنان این نویسنده و بمب‌های دودزایش ـ از خود صحیح بخاری بخواند فرو می‌ریزد. هرچند این نیازمند آن است که خود خواننده نیز غبار تنبلی را از خود دور کرده سعی کند داستان را از منابع اصلی‌اش بخواند که این با وجود آسانی‌اش در دوران دیجیتال کنونی به سبب فرهنگ آماده‌خواه و فست فودی دوران ما چندان آسان نیست. به ویژه اگر خواننده اساسا به دنبال بهانه‌ای برای ترک سنت باشد.

اما تزویر در این داستان به نظرات شخصی و آب و تاب‌های نویسندۀ ما محدود نمی‌ماند بلکه ایشان جسارت کرده و یک حرف را در این داستان تغییر داده و داستان را چنین روایت کرده است: «پس دستش را به سمت او برد تا ساکتش کند» (فأهوى بیده علیها لتسکت) اما لفظ صحیح نزد بخاری این است: «تا آرامش کند» (لتسکن) یعنی ترس او بخوابد که تفاوت بین این دو لفظ بسیار است… اما لفظ ساکت کردن با روایت ادعایی نویسندۀ ناقرآنی و داستان ربودن و تجاوز هم‌خوانی دارد، انگار نمی‌خواهد سر و صدای قربانی بلند شود… بلکه نویسنده به شکل عمدی لفظ «یضع یده علیها» را از جملۀ «فَأَهْوَى بِیَدِهِ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیْهَا لِتَسْکُنَ» را از سیاق داستان حذف کرده تا شکل تهدید گونه‌ای به داستان بدهد.

آیا چیزی می‌تواند این همه دروغگویی را توجیه کند؟ آیا مثلا کسی می‌تواند مدعی شود که ایشان از یک چاپ بخاری استفاده کرده که حاوی این اشتباهات بوده؟ آیا چنین چیزی در دورانی که همه چیز به مجرد فشردن یک دکمه در اختیار پژوهشگران قرار می‌گیرد توجیه‌پذیر است؟ آیا مثلا اگر چنین چیزی را از یک چاپ صحیح بخاری برداشت کند در چاپ دوم هم همین گونه خواهد بود؟

آیا این دروغ‌ها نشان‌دهندۀ این نیست که آنان می‌دانند اشتباه می‌کنند… اگر به باور خود ایمان داری چرا باید برایش دروغ بگویی؟ چرا مجبور به دروغگویی علیه بخاری هستی وقتی معتقدی که «فقط قرآن کافی است»؟ آیا ادعای «قرآن کافی است» فقط با دروغگو دانستن بخاری اثبات می‌شود؟ یعنی اگر بخاری دروغ نگفته باشد بلکه برعکس، رهبر ناقرآنی‌ها علیه بخاری دروغ گفته باشد ادعای «قرآن کافی است» اشتباه خواهد بود؟

همۀ چیزهایی که این شخص در کتابش ـ که منبع اصلی این گروه است ـ ذکر کرده از جملۀ این دروغ‌هاست که یا از طریق تحریف شرح حدیث اتفاق افتاده یا با بزرگنمایی و داد و بی داد بر سر یک مسالۀ ساده، یا تغییر کلمات.