ناقرآنیها: وقتی نماز عصر ابوجهل دیر میشود!
هر مسلمان دیندوستی هنگام رویارویی با کسانی که خود را «قرآنی» میدانند سوالی بدیهی را مطرح میسازد: یک مسلمان بدون در نظر داشتن سنت نبوی چطور قرار است نماز بخواند؟ پاسخ به این سوال منکران سنت را به هزارتویی وارد میکند که عملا به این سوال منتهی میشود: آیا «قرآنیها» اصلا نماز هم میخوانند؟! نماز برای آنها نیز مانند دیگر مسلمانها فرض است؟ شکل خاصی دارد؟
قرآنیها از حساسیت مسلمانان نسبت به نماز یعنی رکن دوم دینشان آگاهی دارند (طبعا قرآنیها چنین باوری ندارند چون خود این قضیۀ ارکان اسلام هم از حدیث برداشت میشود!) اما آنها قضیه را طوری جلوه میدهند که انگار این تعجب حق آنان است و مثلا میگویند: «به شما میگوییم قرآن کافی است و شما دربارۀ نماز میپرسید؟ عجب مشرکانی هستید! ابلیس ملعون توانسته شما را به صف خود درآورد!» و بدین شکل سوال ما در چشم به هم زدنی از سوال یک مسلمان دیندوست به پرسش یک سرباز ابلیس لعین تبدیل میشود! در ادامه خواهیم دید که همۀ تعریفات شرک نزد این جماعت منحصر به شریک ساختن سنت با قرآن است. انگار قرآن برای این نازل شده که از درهم آمیختن قرآن و سنت جلوگیری کند… شرک دیگر ربطی به بتها و طواغیت یا مفاهیم ندارد بلکه منظور از شرک، باور داشتن به سنت نبوی است!
برای آنکه متهم به مبالغه نشوم شما را با چند نقل قول از رهبر این جماعت تنها میگذارم. پیش از آن البته بابت رکاکت و ابتذال محتوای این سخن عذرخواهی میکنم:
«… از وقتی شروع به مناقشۀ میراث سنی و نقد کتاب بخاری و دیگر کتب کردم پرسشی که همیشه با آن روبرو بودم این بود: پس چطور نماز بخوانیم؟ تعداد رکعات نماز و کیفیت آن در کجای قرآن کریم آمده است؟
در هر خطبۀ جمعهای که در اواخر دهۀ هشتاد میلادی در مساجد مصر ایراد میکردم در بحثهای پس از نماز مجبور میشدم به این سوال پاسخ دهم و از کثرت این پاسخ خسته و دلزده شده بودم. مجبور میشدم هر فردی را که به قرآن قانع نیست گوشهای ببرم و همان پاسخ را برایش تکرار کنم. در اوج این تنگنا پیشنهاد خندهداری را با خودم مطرح کردم و به خود گفتم پاسخ را روی نوار ضبط میکنم و دستگاه پخش را با خودم میبرم تا دیگر به خودم زحمت تکرار ندهم و به مجرد مطرح شدن سوال پیشین دستگاه را روشن کنم. سپس تصمیم گرفتم کتاب کوچکی دربارۀ این موضوع بنویسم…».
این همان کتابی است که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت به عنوان «نماز در قرآن کریم» که به دست همان نویسندۀ کتاب «قرآن کافی است» نوشته شده است و بر روی سایت «اهل قرآن» موجود است.
او میگوید:
«تکذیب کنندگان قرآن کریم از متهم ساختن پروردگار و قرآن او به کمکاری و کژی و نقص و ابهام، ابایی ندارند و برای ناتوان نشان دادن قرآن تلاش میکنند و این سوال را مطرح میسازند که تفصیل چگونگی نماز در کجای قرآن آمده است؟ این چیز و آن چیز کجای قرآن است؟
از همان آغاز کار میگوییم: این کتاب با وجود آن همه آیات قرآنی نمیتواند کژی آنان را اصلاح کند زیرا آنان ـ به سادگی تمام ـ به قرآن کریم ایمان ندارند…»
بدین ترتیب به مجرد پرسش دربارۀ چگونگی ادای نماز «تکذیبگر» قرآن میشویم و نه فقط این، ما در حال تلاش برای تخطئۀ آیات پروردگاریم، یا به بیان دیگر جهنمی هستیم:
﴿وَٱلَّذِينَ سَعَوۡاْ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ٥١﴾[الحج: ٥١]
«و کسانی که در [تخطئه و ناتوان نشان دادن] آیات ما میکوشند [و گمان میکنند] عاجز کنندگان ما هستند آنان اهل دوزخند».
و نه فقط این…
«تسلط شیطان بر عقل این «مسلمانان» در مواضع گوناگونی که هنگام خواندن این کتاب میگیرند جلوه مییابد.
برخی از کثرت آیات قرآنی در این کتاب دچار ملال میشوند و به سبب خستگی و رویگردانی از فهم آن فرار کرده و فراموش میکنند که اصلا عنوان این کتاب «نماز در قرآن کریم» است و روش جستجوی آن همین است که اساسا به آیات قرآن استناد کند حتی اگر دیگران را خوش نیاید!»…
یعنی احساس ملال شما از خواندن این کتاب نه برای خستهکننده بودن آن یا عادت نداشتن شما به روش بیان آن یا دیگر اسبابی است که به خود این کتاب برمیگردد… بلکه تنها دلیلش تسلط شیطان ملعون بر شماست… (خلاصه مواظب باشید هنگام خواندن کتاب من چرت نزنید!)
در هر صورت مشکل این کتاب اصلا خستگی یا ملال نیست بلکه برعکس، لبخندی است که با دیدن منطق کتاب بر لبانتان خواهد آمد…
پس از آنکه نویسنده نتیجه گرفت چنین سوالی در حقیقت نوعی تخطئۀ آیات خداوند است مجبور است به سوالات مردم دربارۀ نماز پاسخ دهد هرچند میداند که پاسخهای او هیچ عاقلی (یا نصف عاقلی) را قانع نمیکند برای همین پیشدستی کرده بیان میدارد که این کتاب کجفکری پرسشگران را اصلاح نمیکند و بدین ترتیب، این قانع نشدن را به حجتی برای خود نه علیه خود تبدیل میکند.
دلایلی که ایشان برای توجیه نبودن کیفیت نماز در قرآن میآورد بدون شک «بیسابقه» است و باید بگویم که ایشان لابد تلاش بسیاری برای یافتن این پاسخ به خرج داده و باز هم باید بگویم که استدلال او با هر منطق و روش علمیای بیگانه است.
استدلال او این است که قرآن کیفیت و چگونگی و اوقات نماز را ذکر نکرده زیرا عرب جاهلیت و مشرکان قریش نماز را بلد بودند و در نتیجه مسلمانان نیز میدانستند چگونه نماز بخوانند بنابراین به نظر او نیازی به ذکر دوبارۀ آن در قرآن نبود و آموزش نمازی که بلد بودند وقتکشی به حساب میآمد!
اما دلیل ایشان چیست؟ هیچ! جز اینکه قرآن آنقدر که از برپا داشتن نماز سخن گفته دربارۀ خود نماز سخن نگفته بنابراین ایشان از پیش خود و بنابر مبدا «اول بپذیر بعد برایش استدلال کن» به این نتیجه رسیده که عرب جاهلیت از جمله ابوجهل و ابولهب و دیگر مشرکان مانند ما این نمازهای پنجگانه را به جای میآوردند اما در نمازشان خاشع نبودند و نسبت به آن بیتوجهی نشان میدادند (یعنی اینکه مثلا ابوجهل نمازش عصرش را دیر میخواند!)… و برای همین قرآن از آنان خواسته که نماز را برپا دارند و برپا داشتن یعنی «خشوع به علاوۀ محافظت از نماز»… و اینگونه مشکل نماز حل میشود!
او میگوید:
«خداوند متعال دربارۀ اسماعیل میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا٥٤ وَكَانَ يَأۡمُرُ أَهۡلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرۡضِيّٗا٥٥﴾[مريم: ٥٤-٥٥] «و در این کتاب از اسماعیل باد کن زیرا او درست وعده و فرستادهای پیامبر بود * و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان میداد و همواره نزد پروردگارش پسندیده بود».
نماز با چگونگی ادایش تا دوران محمد که اوامر پروردگارش و وصیت جدش اسماعیل را انجام میداد به تواتر حفظ شده، وصیتی که در آن آمده است:
﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ﴾[طه: ١٣٢]
«و خانوادۀ خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش»
محافظت بر نماز در سلوک و در قلب همان معنای شکیبا بودن بر نماز است.
میان دوران اسماعیل و محمد، مردم عرب نماز را با همان کیفیتی که خداوند متعال به ابراهیم و اسماعیل آموزش داد میدانستند. هنگامی که در حین ساخت کعبه در دعایشان گفتند:
﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا﴾[البقرة: ١٢٨]
«پروردگارا ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما امتی مسلمان (فرمانبر) خود [پدید آور] و مناسک ما را به ما نشان ده»
و نماز مهمترین مناسک است…»
روش «سه برگهای» را دیدید؟ نخست برگهای را بیرون میآورد که در آن آیهای دربارۀ اسماعیل ÷ آمده و توصیۀ ایشان به خانوادهشان دربارۀ نماز… سپس برگهای دیگر میآورد حاوی همان آیۀ کریمه خطاب به پیامبرمان ج و سپس برگۀ سوم را رو میکند که به هیچ عنوان ارتباطی به دو آیۀ پیشین ندارد و نتیجه میگیرد که عرب بین اسماعیل و محمد نماز را «با همین کیفیت» میدانستند. از کجا فهمید که میدانستند؟
ایشان میگوید:
«از آنجایی که عرب در جاهلیت و همچنین قریشیان نماز میخواندند و روش نماز را میدانستند اما نماز را «اقامه» و برپا نمیکردند در مکه آیاتی نازل شد و آنان را به «اقامۀ» نماز امر کرد یعنی به محافظت از نماز و مرتکب نشدن شرک و گناهان و خشوع در ادای نماز. برای مثال امر به برپا داشتن نماز در مدت مکی در این سورهها آمده است: سورۀ فاطر آیات ۱۹ و ۲۹ و شوری آیۀ ۳ و سورۀ روم آیۀ ۳۱.
نماز را به آنان آموزش نداد زیرا آنان عملا با نماز آشنا بودند و ادایش میکردند بنابراین صرفا آنها را به انجام آنچه انجام نمیدادند یعنی برپا داشتن نماز با خشوع و محافظت بر نماز امر کرد تا آنکه نماز به نقش خود در ارتقای سلوک اخلاقی و تهذیب نفس بپردازد…»
بیایید موقتا فرض کنیم که این حرف درست است، اما باز این سوال پیش میآید که اگر عرب جاهلیت نماز و روش نماز و جزئیات ادای نماز و اوقاتش را میدانستند آیا این را از طریق یک کتاب آسمانی (مثلا صحف ابراهیم) یاد گرفته بودند یا از طریق اقوال و تعلیمات پیامبران (در این حالت ابراهیم و اسماعیل) که بین خودشان سینه به سینه نقل کرده بودند؟ پاسخ به این سوال واضح است ـ اگرچه حرف ما فرض است ـ بنابراین چطور است که عرب جاهلیت حق دارند از سنت ابراهیم و اسماعیل پیروی کنند و ما حق نداریم پیرو سنت خاتم پیامبران باشیم؟ مجرد پذیرش این حرف همۀ عقیدۀ این قرآنیها را از اساس ویران میکند. اگر عرب جاهلیت نماز را به همان روش پیامبرمان ج ادا میکردند این یعنی پذیرش آنچه از طریق روایت و تلقین (نه یک کتاب آسمانی) نسل به نسل به آنان رسیده است و پذیرش این اصل باعث میشود همیشه آن را بپذیریم و قطعا ما نسبت به سنت پیامبرمان اولیتریم تا مشرکان مکه!
ثانیا ـ باز هم به فرض ـ اگر عرب جزیرة العرب چنانکه اصحاب این منهج مدعیاند نماز و چگونگی آن را میدانستند، گناه دیگر سرزمینها چه بود که اطلاعی از چگونگی نماز نداشتند؟ آیا آنان نیز بعدها روش نماز را از مسلمانان دیگری که جلوتر از آنها بودند فرا نگرفتند؟ در این صورت روش نقل به این شکل خواهد بود: آنچه پیروان ابراهیم یا اسماعیل به نسلهای بعد از خود منتقل کردند تا به پیامبر ما رسید، سپس پیروان او همان روش را به گوشه و کنار جهان منتقل نمودند… همۀ اینها در حالی است که این روش نماز در هیچ کتاب آسمانی موجود نیست! آیا این باعث نمیشود منبع نقل شفاهی کارها و گفتههای پیامبر ما مصداقیت بیشتری بیابد؟ این دقیقا همان منبعی است که اینها سعی میکنند از اساس ویرانش کنند.
ثالثا ـ و باز هم جدلا و فرضا ـ نماز که تنها هیئتهایی مانند رکوع و قیام و سجود و اوقات پنجگانه نیست. نماز همچنین قرآنی است که در آن خوانده میشود. نماز همچنین حداقل سورۀ فاتحه است که در هر رکعت باید خوانده است. آیا اینها واقعا فکر میکنند که مشرکان مکه سورۀ فاتحه را میدانستند؟ آیا واقعا تصور میکنند که قرآن قبل از نزول بر پیامبر بزرگوار ج در مکه شناخته شده بود؟ اگر معتقدند که قرآن به اعمالی که قبلا معروف بود افزوده شده (به نماز مردم افزوده شده) باید آیهای از قرآن بیاورند که این چیز را به مسلمانان یاد میدهد (البته اگر فرض کنیم که آنها معتقد به خواندن سورۀ فاتحه در نماز باشند).
این سه فرض ـ که همه مبنی بر این دلیل است که مشرکان عرب نماز را به همین شکلی که ما به جا میآوریم میشناختند ـ برای ویران کردن این استدلال از اساس کافی است… البته باور دارم که ممکن نیست هیچ عاقلی به این استدلال باور داشته باشد، اما در کنار آن معتقدم هوای نفس و اعتقاد بر اساس دلخواه باعث میشود آدم هر آنچه غیر عاقلانه باشد را زیبا ببیند.
اما در حقیقت ما برای ابطال ادعای آنان نیازی به جدل و فرض کردن نداریم زیرا اساس روش «سه برگهای» نیازمند تردستی و مخفی ساختن برخی «آیات» متناقض با ادعای آنان است؛ این ادعا که قرآن صرفا به سخن دربارۀ «برپا داشتن» نماز پرداخته است و بس.
اولا: آیات امر به برپا داشتن نماز فقط متوجه مومنان و مسلمانان است زیرا اساسا سخن گفتن از نماز با مشرکان و کفار معنایی ندارد مگر پس از جدا شدن آنان از منظومۀ کفر و بتپرستی… آیا میتوان باور کرد که کفار را پیش از آنکه ایمان به عقل و قلبشان راه یابد به نماز یا برپا داشتن نماز امر کنیم؟
ثانیا: فرض اینکه اقامۀ نماز یعنی ویرایش نماز از آنچه واردش شده و محافظت از نماز ـ با شناخت قبلی ـ باعث میشود این نماز به دوران ما قبل ابراهیم ÷ باز گردد… این یعنی ما نمازی را برپا میداریم که قوم ابراهیم برپا میداشتند، با همان اعمال و همان اوقات (حال آنکه قوم ابراهیم کافر بودند و دلیل بر احتمالی دیگر نداریم) وگرنه این سخن ابراهیم ÷ چه معنایی دارد که در دعایش میگوید:
﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِي مُقِيمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّيَّتِيۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ٤٠﴾[إبراهيم: ٤٠]
«پروردگارا مرا برپا دارندۀ نماز قرار ده و از نسل من نیز، پروردگارا و دعای مرا بپذیر»
اینجا ابراهیم از پروردگارش میخواهد که «برپا دارندۀ» نماز باشد نه صرفا نمازگزار و این بنابر نظر قرآنیها یعنی او پیشتر و از طریق قوم خود نماز را میدانسته!
ثالثا: انتخاب «خشوع و محافظت بر نماز» به عنوان معنای اقامه و برپا داشتن نماز صرفا یک رویکرد گزینشی و عمدی است برای کوچک کردن معانی بزرگ برپا داشتن نماز که متاسفانه اینجا مجال ذکر این معانی نیست.
چهارم: قرآن کریم ـ که این قوم مدعی آن هستند ـ کافران را چنین خطاب قرار داده است که:
﴿لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ٦﴾[الكافرون: ٦]
«دین شما برای خودتان و دین من برای خودم»
این یعنی ما با دو منظومۀ متفاوت و کاملا جدا از یکدیگر سروکار داریم بدون آنکه شعائر مشترکی میان آنها باشد… به این معنا که سخن شیخ قرآنیها که مدعی است وظیفۀ پیامبر صرفا یک وظیفۀ اصلاحی برای از بین بردن برخی شوائب از دین پیشین است به نص قرآن صحیح نیست: دین شما برای خودتان و دین من برای خودم!
پنجم: که مهمترین مورد است: قرآنیها دروغی را گفته و خودشان باورش کردهاند… چه کسی گفته سخن فقط از برپا داشتن نماز بوده؟ در آیهای که در دورانی خیلی زود نازل شده آمده است:
﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يَنۡهَىٰ٩ عَبۡدًا إِذَا صَلَّىٰٓ١٠﴾[العلق: ٩-١٠]
«آیا دیدی آنکس را که باز میداشت * بندهای را آنگاه که نماز میگزارد؟».
این آیه حسب نگاه قرآنیها معنایی نخواهد داشت. چرا باید کفار مکه از نمازی باز بدارند که خودشان با آن آشنا بودند؟ در آیۀ دیگری که باز هم در مرحلهای زودهنگام نازل شده آمده است:
﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ٣١ وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ٣٢﴾[القيامة: ٣١-٣٢]
«او هرگز تصدیق نکرد و نماز نخواند * بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد».
اگر کافران همانند ما نماز میخواندند اصلا نیازی به ذکر این مورد بود؟ در آیهای دیگر که باز از جملۀ آیات نخست است آمده است:
﴿إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٤١ مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ٤٣﴾[المدثر: ٣٩-٤٣]
«به جز یاران دست راست * در میان باغها از یکدیگر میپرسند * دربارۀ مجرمان * چه چیز شما را به دوزخ در آورد؟ * گفتند ما از نمازگزاران نبودیم».
نمازگزاران! نه برپا دارندگان نماز… و سخن دربارۀ «مجرمان» است، یعنی دربارۀ کافرانی که قرار است به آتش در آیند…
اما دربارۀ نمازی که قرانیها به آن ایمان دارند چه؟ حداقل بنابر آنچه در کتاب مورد نظر ما آمده است؟
منصفانه بگوییم ایشان هرگز نگفته که نماز صرفا یک حالت درونی و خشوع به دور از حرکات نماز از جمله رکوع است. در این کتاب بسیار سخن از این آمده که نماز صرفا یک «وسیله» است نه «هدف» که این سخن بر حسب سیاق میتواند صحیح باشد یا غلط، اما نویسنده تلاش دارد که این وسیله را صرفا عاملی برای «ترقی اخلاقی» بنامد که آنچنان صحیح نیست زیرا اهداف نماز بیش از آن است که آن را محدود به ترقی اخلاقی بدانیم به ویژه اگر بدانیم منظور او دقیقا چیست.
تکرار میکنم: اینجا مدعی نیستم که قرآنیها یا رهبرشان مدعی انکار نماز با این حرکات معروفی باشند که ما میشناسیم. اما اجازه دهید بدگمان باشم (شاید برخی بگویند مثل همیشه!) و بگویم شاید این واکنش آنان برای این باشد که انکار نماز واکنش مردمی بدی به همۀ دعوت آنان خواهد داشت (بدتر از ادعای انکار سنت)… این سوء ظن من وقتی قویتر میشود که سخن به ظاهر حق آنان (که نماز یک وسیله است نه یک هدف) در سیاقی خیلی مشکوک آمده است.
بخوانید:
«… دست کشیدن آنان از تجاوز و ستمگری همان برپا داشتن نماز و دادن زکات است. این همان مقیاس بشری است که میتوانیم بر آن حکم کنیم. برای مثال ما نمیتوانیم بدانیم که خداوند متعال نماز و صدقات آنان را خواهد پذیرفت یا خیر؟ و نمیتوانیم به این پی ببریم که آنان در نمازشان خاشع بودند یا ریا میکردند. نه میتوانیم و نه وظیفۀ ماست. آنچه میتوانیم بر آن حکم کنیم صرفا رفتار بیرونی آنان است که آیا اهل صلحاند و بیآزار یا اهل تجاوز، آیا بیگناهند یا مجرم؟ انسان بیآزاری که به کسی ظلم نمیکند ـ در نگاه بشری ظاهری ما ـ همان کسی است که نماز را برپا داشته و زکات را ادا کرده است. و فاجر ظالم نزد ما کسی است که نمازش را ضایع ساخته حتی اگر نماز بخواند. و به همین صورت است شناخت مسلمان و کافر و مشرک. بیآزار همان مسلمان است بدون در نظر گرفتن عقیدهاش و کافر یا مشرک همان مجرم متجاوز تروریست است، بدون در نظر گرفتن دینی که ادعایش را دارد…».
«برای همین مشرکان متجاوز هنگامی که پیمانهایشان را زیر پا گذاشتند و به مسلمانان بیآزار حمله بردند خداوند متعال جنگ با آنان را برای حفظ حقوق بشری واجب دانست و معیار اسلام ظاهری را همان پایبندی به اسلام قرار داد.
بنا بر اصطلاحات قرآنی که امامان تراث از آن غفلت ورزیدهاند اسلام دو معنا دارد:
معنای نخست: سلام یا مسالمت است که اینجا معنای سلوکی رفتاری دارد و انسانهای میتوانند آن را از ظاهر فرد و برحسب تعامل او با دیگران تشخیصش دهند. بنابراین هر انسان مسالم بیآزاری یک مسلمان است بدون در نظر گرفتن عقیده و دینش و کسی اجازه ندارد که در مورد عقیدۀ کسی یا درجۀ اخلاص یا ریا یا نفاق یا شرکی که در دل دارد نظر دهد. همۀ اینها به خداوند متعال در روز قیامت برمیگردد.
بنابر معنای اسلام ظاهری، کسی که نماز را برپا داشته و زکات را داده همان انسان بیآزار مسالمی است که به کسی ستم و تجاوز نمیکند بیآنکه به عقیده یا نمازش توجه کنیم. مهم این است که در حق کسی ظلم و تجاوز روا ندارد.
شرک یا کفر در مصطلح قرآنی یک معنا دارند (توبه: ۱ - ۲ - ۱۷) و (غافر: ۴۲) و همینطور دو معنا دارند:
۱- سلوک ظاهری در تعامل با انسانها که انسانها میتوانند به آن نمره بدهند و کفر و شرک به معنی تجاوز و ظلم در حق بشر است برای همین در قرآن اصطلاحات مشابهی برای آن آمده است مانند ظلم، فسق، جرم و تجاوز. هر کس که مرتکب جنایت قتل شود و به مردم ستم روا دارد و خونشان را حلال شمارد او بر حسب سلوک خود مشرک و کافر است و این ربطی به عقیدهاش ندارد… برای همین میتوان در مورد اسامه بن لادن و کسانی که مانند او بیگناهان را میکشند و نسبت به کسانی که در حقشان تجاوزی روا نداشتهاند تجاوزگری پیشه میکنند تا وقتی که توبه نکردهاند وصف کفر و شرک را به کار برد…»
آیا با این حال عجیب است که سوال نخستمان یعنی «قرآنیها چطور نماز میخوانند» را به این سوال تغییر دهیم که: «اصلا قرآنیها نماز هم میخوانند»؟
این سخن ابهامی ندارد… بنابر نظر شیخ قرآنیها نمازگزار کسی نیست که به شکل نماز و مضمون و معانی اخلاقی آن در آنِ واحد پایبند است. نمازگزار کسی است که تنها «بیآزار» باشد!
که اینطور! درست در شرایطی که مسلمانان مورد حملهای همهجانبه قرار گرفتهاند. آیا این تعریف از برپا داشتن نماز زمانبندی معناداری دارد؟ آیا این هم از لوازم مرحلهای است که در آن به سر میبریم؟
در این باره سخنی دیگر خواهیم داشت…