حیلۀ نخست: طاعت مورد نظر برای رسول است نه برای نبی!
حیلۀ اول تلاش دارد با اجرای یک عمل جراحی، محمد رسول و محمد نبی را از همه جدا سازد. محمد رسول همان محمدی است که زبان به گفتن رسالت (یعنی قرآن؟) میگشاید و ما تنها باید از این محمد [ ج] اطاعت کنیم، اما محمد نبی، شخص محمد در زندگی خصوصی و شخصی خود است که طاعت او برای ما لازم نیست!
باری دیگر این را از یکی از مهمترین کتابهایشان نقل میکنم:
«مردم در فهم امر به اطاعت رسول و پیروی از رسول اشتباه میکنند، زیرا آنان در فهم تفاوت بین معنای نبی و معنای نبی دچار خلط میشوند.
«نبی» همان شخص محمد بن عبدالله در زندگی و امور خاص و روابط انسانیاش با دیگران و رفتارهای بشری ایشان است.
برخی از این رفتارهای بشری باعث عتاب و سرزنش الهی میشود برای همین است که سرزنشهای خداوند خطاب به ایشان با لفظ «نبی» آمده مانند این سخن خداوند متعال که:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ﴾[التحريم: ١]
«ای نبی چرا برای خشنودی همسرانت آنچه را الله برای تو حلال گردانیده حرام میکنی؟»
سخن از روابط ایشان با مردمِ اطرافشان نیز با وصف نبی آمده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ﴾[الأحزاب: ٥٩]
«ای نبی به زنان و دخترانت و به زنان مومنان بگو پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند»
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤۡذَنَ لَكُمۡ﴾[الأحزاب: ٥٣]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید داخل خانههای پیامبر نشوید مگر آنکه به شما اجازه داده شود»
﴿وَيَسۡتَٔۡذِنُ فَرِيقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوۡرَةٞ﴾[الأحزاب: ١٣]
«و گروهی از آنان از نبی اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما بیحفاظ است»
و به این صورت «نبی» همان شخص محمدِ انسان در رفتارها و روابط خصوصی و عمومی است. به همین سبب ایشان به اعتبار صفت «نبی» خود مامور به پیروی از وحی بود…
اما وقتی این «نبی» قرآن را به زبان میآورد و بنابر قرآن سخن میگوید او همان رسولی میشود که طاعتش طاعت خداوند است:
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ﴾[النساء: ٨٠]
«هرکه از رسول فرمان برد در حقیقت الله را فرمان برده است»
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ﴾[النساء: ٦٤]
«و ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر آنکه به فرمان الله از او اطاعت شود»
و محمد نبی با صفت بشری خود نخستین کسی است که از وحی قرآنی اطاعت میکند و اولین کسی است که آن را بر روی خودش پیاده میسازد… و به همین شکل در هنگامی که «نبی» مامور به پیروی از وحی است، امر به اطاعت از «رسول» آمده یعنی طاعت پیامبر هنگامی که به رسالت یعنی قرآن سخن میگوید:
﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۖ﴾[النور: ٥٤]
«بگو از الله و پیامبر او اطاعت کنید»
زیرا طاعت برای شخص نبی نیست بلکه برای رسالت است یعنی برای رسول. یعنی برای کلام خداوند متعال که بر نبی نازل شده و در آن شخص نبی خود نخستین مطیع است، چنانکه در قرآن مطلقا ایشان ÷ به وصف رسول مورد سرزنش قرار نگرفته است».
نقل قول از کتاب القرآن و کفی (قرآن و بس) فصل دوم با عنوان: قرآن و نبی و رسول.
استراتژی این حیله بر این پایهها بنا شده است:
اولا: فرض اینکه تفاوت دو لفظ «رسول و نبی» مستلزم جدا کردن آنان از یکدیگر است. این فرض هیچ دلیلی ندارد اما برای طرز فکری که به این فرضیه وابسته است، اساسی است. این فرضیه همانقدر سست و بیاساس است که کسی بگوید: تعدد نامهای نیک پروردگار به معنای تعدد خود اوست. الله از سخنان آنان پاک و منزه است.
ثانیا: بنای هر آنچه بعدا میآید بر این فرضیه و بمباران خواننده با سخنانی که درست بودن این فرضیه را به او وانمود سازد. سرزنش همیشه متوجه شخص نبی است نه شخص رسول و این یعنی نبی میتواند به شکل منظم اشتباه کند و در نتیجه طاعتش واجب نیست… این کار بنابر همان فرایندی انجام میشود که بر روی نوع خاصی از خوانندگان کارگر میافتد. (خوانندهای که در محیط فرهنگیای جامد بار آمده و قادر به تحلیل و نقد اندیشه نیست. خوانندۀ تنبل و خوانندهای که میخواهد در هر صورت خواستۀ دلش را به کرسی بنشاند و رنگ شرعی دهد).
این فرایند به مانند همیشه بر گزینش آیاتی معین تکیه دارد که معنای مورد نظر آنان را میرساند همراه با نادیده گرفتن کامل آیاتی که خلاف معنای دلخواه آنان است.
برای مثال: آنان میگویند آیات طاعت تنها همراه با لفظ «رسول» آمده است تا نتیجه گیرند طاعت «نبی» الزامی نیست. در اینجا نبی در مفهوم مورد نظر آنان تنها شامل «سنت نبوی» نیست که قصد نابودسازی و الغایش را دارند، بلکه شامل هر سیاق قرآنی است که لفظ نبی در آن آمده است!
برای مثال آنان به عمد این موارد را نادیده میگیرند:
۱- جمع بین دو لفظ در یک آیه، مانند:
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ﴾[الأعراف: ١٥٧]
«همان کسانی که از این رسولِ نبیِ درس ناخوانده که [نام و صفات] او را نزد خود [در تورات و انجیل] نوشته مییابند پیروی میکنند»
و آیۀ:
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٨﴾[الأعراف: ١٥٨]
«بگو ای مردم من رسول الله به سوی همۀ شما هستم. همان [پروردگاری] که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ معبودی [به حق] جز او نیست که زنده میکند و میمیراند، پس به الله و رسول او آن نبی درس نخواندهای است که به الله و کلمات او ایمان دارد ایمان آورید و از او پیروی کنید، امید که هدایت شوید».
در نتیجه رسولی که ما امر به طاعت او شدهایم به نص قرآن همان نبی است و اینجا هیچ فاصله و مانعی برای جداسازی بین این دو وجود ندارد. (صرف سخن گفتن از این مسئله باعث میشود احساس کنم دارم وقتم را در تفسیر چیزی که نیاز به تفسیر ندارد هدر میدهم).
۲- مفهوم «اتباع» یا پیروی که در آیۀ کریمه همراه با لفظ نبی آمده از مفهوم طاعت قویتر است. اطاعت به امر خاصی اشاره دارد که خطاب به شخص یا اشخاص معین وارد شده اما اتباع به معنای انقیاد همیشگی است که به امر محدود نشده است… تو از فلانی وقتی امر کند اطاعت میکنی، اما وقتی از او پیروی میکنی یعنی پشت سر او حرکت میکنی و گامهای او را دنبال میکنی حتی بدون آنکه امری از سوی او صادر شود. باری دیگر تکرار میکنم: ما عملا میان شخص رسول و شخص نبی تفاوتی قائل نیستیم که طاعت را صرفا برای رسول بدانیم و پیروی را برای نبی، اما اینجا به مناقشۀ استدلال اصلی قرآنیها میپردازیم و بر بطلان آن از نظر دلالت لغوی کلمۀ اتباع تاکید میکنیم.
۳- کدامیک قویتر است؟ طاعت رسول بزرگوار یا اینکه او ﴿نسبت به مومنان از خودشان سزاوارتر باشد﴾؟ [احزاب: ۶] معنای اخیر بسیار از معنای طاعت فراتر است و الله ﻷ خواسته است که دقیقا برای این سیاق لفظ نبی را به جای لفظ رسول بیاورد:
﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِكُم مَّعۡرُوفٗاۚ كَانَ ذَٰلِكَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَسۡطُورٗا٦﴾[الأحزاب: ٦]
«پیامبر به مومنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است و همسرانش مادران ایشانند و خویشاوندان [بنابر] کتاب الله برخی [نسبت] به برخی اولویت دارند [و] مومنان و مهاجران [مقدمند] مگر آنکه بخواهید به دوستان [مومن] خود [وصیت یا] احسانی کنید و این در کتاب [پروردگار] نگاشته شده است».
۴- همچنانکه ایشان ج نه تنها از خود مومنان به آنان سزاوارتر است، بلکه او به خود ابراهیم نیز سزاوارتر است، حال آنکه ابراهیم، ابراهیم است! بار دیگر در سیاق قرآنی، اینجا از لفظ نبی به جای رسول استفاده شده است:
﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٨﴾[آل عمران: ٦٨]
«در حقیقت نزدیکترین مردم به ابراهیم همان کسانی هستند که او را پیروی کردهاند و این نبی و کسانی که [به آیین او] ایمان آوردند و الله ولی مومنان است».
۵- سیاق قرآنی از نبی به این صفت که ایشان شاهد و بشارت دهنده و هشدار دهنده و چراغ روشنگر است سخن گفته است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا٤٦﴾[الأحزاب: ٤٥-٤٦]
«ای نبی ما تو را شاهد و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم * و دعوت کننده به سوی الله به فرمان او و چراغی روشنگر».
آیا در این سیاق قرآن دربارۀ امور شخصی نبی سخن میگوید که برای پیروانش الزامی نیست یا برعکس به صراحت سخن از وجوب پیروی و اطاعت و انقیاد از ایشان به میان آورده؟
۶- والاترین جایگاه ایشان ج همراه با لفظ «نبی» آمده نه لفظ رسول:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦﴾[الأحزاب: ٥٦]
«همانا الله و ملائکۀ او بر پیامبر درود میفرستند. ای کسانی که ایمان آوردهاید بر او درود و سلام فرستید».
آیا آمدن لفظ نبی در این آیه بیهوده است؟ با علم به اینکه درود بر پیامبر ج تنها به معنای گفتن درود نیست بلکه همچنان پیروی و اقتدا به سنت ایشان است (و همینطور رد آزار کسانی که سعی در الغای سنت ایشان دارند).
۷- در حقیقت میان رسول و نبی تفاوتی نیست زیرا برخی از آیات کریمه ایشان را بدون اشاره به هیچیک از دو لفظ پیشین مورد خطاب قرار داده است. برای مثال:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾[النساء: ٦٥]
«ولی چنین نیست؛ قسم به پروردگارت ایمان نمیآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایۀ اختلاف است به داوری گیرند سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند و کاملا تسلیم شوند»
و:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡۚ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَيۡهُ ٱللَّهَ فَسَيُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا١٠﴾[الفتح: ١٠]
«در حقیقت کسانی که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با الله بیعت میکنند؛ دست الله بالای دستهای آنان است، پس هر که پیمانشکنی کند تنها به زیان خود پیمان میشکند و هر که بر آنچه با الله عهد بسته وفادار بماند به زودی الله پاداشی بزرگ به او میبخشد».
در هر دو حالت «داور قرار دادن» و «بیعت» معنای موجود در داوری طاعت را نیز شامل میشود و در مبایعه از طاعت نیز بالاتر است است. البته در سیاقی دیگر بیعت ـ که حتما بالاتر از اطاعت است ـ همراه با لفظ نبی آمده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡٔٗا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٢﴾[الممتحنة: ١٢]
«ای نبی چون زنان با ایمان نزد تو آیند که با تو بیعت کنند که چیزی را با الله شریک نسازند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچههای حرامزادۀ پیش دست و پای خود را با بهتان [و نیرنگ] به شوهر منسوب نکنند و در [کار] نیک از تو نافرمانی نکنند با آنان بیعت کن و از الله برایشان آمرزش بخواه زیرا الله آمرزندۀ مهربان است».
هر یک از این ادله برای رد این شبهه که طاعت رسول با طاعت نبی و التزام به سنت نبوی متفاوت است، کافی خواهد بود چه رسد به همۀ آن.
اما چرا سرزنشهای خداوند خطاب به پیامبر با لفظ نبی آمده نه لفظ رسول؟
در حقیقت این شبهه بیش از آنکه علیه «حاکم بودن سنت نبوی» باشد در تایید آن است زیرا وقتی این چند «تصحیح» معدود و انگشتشمار در قرآن کریم آمده باشد معنایش موافقت ضمنی با دیگر سخنان پیامبر ج است، علاوه بر اینکه مثلا سرزنش ﴿چرا آنچه الله برای تو حلال ساخته را بر خود حرام میسازی﴾ اشاره به حکم تشریعی عام ندارد، بلکه پیامبر ج صرفا چیزی را برای خودش حرام کرده بود… همینطور سرزنش گاه در سیاقی آمده که لفظ رسول یا نبی در آن ذکر نشده است:
﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢﴾[عبس: ١-٢]
«چهره در هم کشید و روی گردانید * که آن نابینا پیش او آمد».
اما همۀ اینها نباید ما را از مناقشۀ معنای لفظ نبی و رسول بدون آن جدایی ادعایی دور سازد. لفظ نبی ـ به استثنای دو بار در سورۀ اعراف ـ همراه با لفظ رسول، غالبا در مرحلۀ مدنی بر ایشان ج اطلاق شده است، چنانکه ایشان علیه الصلاة والسلام در میان پیامبران تنها کسی است که قرآن کریم از وی به نام «النبی» با ال تعریف نام برده است. در حالی که به دیگر پیامبران با لفظ «الرسول» اشاره شده است. همۀ این قرائن علاوه بر استقرار لفظ نبی در مرحلۀ مدنی ما را به این اطمینان میرساند که مفهوم نبوت یک ترقی در مراتب رسالت به شمار میآید، پس اگر بنابر قرآن ﴿رسول جز بلاغ آشکار وظیفهای ندارد﴾ نبی نیز مسئولیتهای دیگری دارد که حتما بلاغ مبین یکی از آنهاست اما همچنین و بدون شک علاوه بر آن، وظایف و مسئولیتهای دیگری را نیز بر عهده دارد. (با فهم اختلاف بین دو مرحلۀ مکی و مدنی میتوان به فهم این اختلاف نیز پی برد).
بنابراین اگر طاعت رسول به نص قرآن واجب باشد، طاعت نبی نیز تحصیل حاصل است زیرا مرحلۀ نبوت در بر گیرندۀ مرحلۀ رسالت نیز هست و طاعت نبی بخشی از طاعت رسول است بدون آنکه بین این دو فاصلهای باشد… مسئله ـ بلا تشبیه ـ به گرفتن مدرک پزشکی عمومی و سپس مدرک تخصص میماند. در این حالت با گرفتن تخصص، مدرک نخست یعنی پزشکی عمومی لغو نمیشود بلکه تخصص نیز به آن افزوده میشود. بنابراین اطاعت از رسول من باب اولی به معنای اطاعت از نبی نیز میباشد.[٣]
[٣]- برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ این موضوع به فصل پنجم کتاب «کیمیای نماز» تحت عنوان «سدره المنتهی» مراجعه کنید.