تحفه اثنا عشری

فصل دوم: در تعصبات شیعه

فصل دوم: در تعصبات شیعه

بدانکه معنی تعصب آنست که انکار کنند بر مخالف چیزی را که نزد خود ثابت است بدلیل قطعی و الزام دهند مخالف را بر چیزی که نزد خود نیز منکر است بدلیل قطعی و مخالف نیز در نفی و اثبات موافق خود باشد و الا دلیل الزامی باشد نه تعصب و چون حقیقت غلو نیز همین است که اثبات منفی و نفی ثابت نمایند بجهت افراط محبت پس داخل در تعصب است و در همین فصل مذکور کرده شد و عنوان کلام در هردو قسم تعصب است فقط.

تعصب اول: آنکه براهین روشن مثل آفتاب از کتاب و سنت پیغمبر ج که بطریق تواتر از طریق اهل سنت مروی شده از حضرات اهل بیت و جناب مستطاب پیغمبر چون بر ایشان عرض کرده شود انکار مطلق نمایند و روایات ضعیفه واهیه را که از رجال مجروح و مطعون و غیر معتبر نزد خود هم موافق طریق قوم از راه امامیه رسیده قبول کنند و گویند که آنچه امامی او را روایت کند موجب علم و عمل است که در اسناد او مجاهیل و ضعفا و وضاعین و کذابین واقع شوند و آنچه اهل سنت روایت کنند که بواسطه رجال سقات آنها رسیده باشد واجب الرد و الانکار است حالانکه درباب اخبار از جمیع علماء ایشان منقول شد که موثق مقدم و بهتر و معتبرتر امت از ضعیف و اخبار ثقات اهل سنت بلا شبهه نزد ایشان موثق‌اند و نیز آیات خفیه را که هرگز موافق قواعد اصول و عربیت بر مدعای ایشان دلالت نمی‌کند نص و صریح انگارند و نصوص صریحه را که بر مذهب اهل سنت دلالت واضح دارند متشابه مفاد کنند حالانکه طریق امتحان بارها با علماء ایشان مسلوک شده باین وضع که بعض کافران ذمی را که غرضی بهیچ و علاقه با اهل آن ندارند بعد از تعلیم لغت عرب یا ترجمه تحت اللفظ آن آیات شنوانیده استفسار واقع که شما ازین کلام چه فهمیدید گواهی بر مدعای اهل سنت داده‌اند و مدعای شیعه را هرگز باورنه کرده و از آیه نفهمیده.

تعصب دوم: آنکه پیغمبر خاتم المرسلین و حضرت امیر را برابر دانند حالانکه افضلیت پیغمبر بر جمیع مخلوقات نزد ایشان هم متواتر است .

تعصب سوم: آنکه هرکه محبت علی در دل دارد ولو یهودی و نصرانی و هندو باشد داخل بهشت است و هرکه دوستی صحابه در دل دارد گو متقی و عابد و محب اهل بیت هم باشد داخل دوزخ است چنانچه رضی الدین لغوی از جمله شیعه حکم کرده است به بهشتی بودن زنینا بن اسحاق نصرانی برین چند بیت که گفته است حالانکه ابوبکر و عمر برا بد نگفته.

شعر:

عدي وتيم لا احاول ذكرهم
اذا ذكروا في الله لومه لائم
يقولون ما بال النصاري بحبهم
واهل النهي من اعرب واعاجم
فقلت لهم اني لا حسب حبهم
سري في قلوب الخلق حتی البهائم

و ابن فضلون یهودی را جمیع علماء این فرقه بخوبی یاد کنند برای دو سه بیتی که گفته است

شعر:

رب هب لي من الـمعيشه سؤلي
واعف عني بحق آل الرسول
واسقني شربه بكف علي
سيد الاولياء بعل بتول

حالانکه حب حضرت علی و اهل بیت و مدح گوئی و منقبت خوانی این بزرگواران بالاجماع عبادت است و قبول جمیع عبادات را ایمان شرط است قوله تعالی ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ٩٤[الأنبیاء: ۹۴]. چون محبت پیغمبر ج بدون ایمان بما جاء به تأثیر در کافران نه کرده باشد محبت حضرت امیر و اهل بیت که بلا شبهه تابع آنجناب‌اند در وجوب محبت و تعظیم در حق کافر چه خواهد کرد و نیز نجات کفار از دوزخ و دخول آنها در بهشت نزد خود شیعه در عقاید باطل و محال است هرچند اعمال خیر بجا آرند و دخول اهل ایمان اگرچه معاصی و سیئات داشته باشند نزد ایشان هم در بهشت قطعی است و دوستی صحابه نهایت کار معصیت و گناه کبیره خواهد بود اهل سنت بسبب دوستی آنها چرا محروم از بهشت باشند حالانکه بلاشبهه محبت اهل بیت دارند و چون محبت اهل بیت کافران را از دوزخ خلاص کند و در بهشت درآرد اهل سنت را که بسبب دوستی صحابه مرتکب گناه‌اند و بس چرا از دوزخ خلاص نکند و در بهشت داخل نه سازد.

تعصب چهارم: آنکه گویند با محبت علی هیچ معصیت ضرر نمی‌کند حالانکه نصوص قرآن بخلاف آن ناطق است «من يعمل سوءاً يجز به» الایه. و اخبار صحیحه از حضرات ائمه نیز بر خلاف آن شاهد کما مرّ مرارا.

تعصب پنجم: آنکه بسبب فرط بغض صحابه تمام امت محمدیه را امه ملعونه نامند و نص قرآنی را که ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ١١٠[آل عمران: ۱۱۰]. است مطروح سازند و روایت حضرت امام حسن عسکری در تفسیری که ابن بابویه به سند صحیح از آنجناب روایت کرده فراموش نمایند و لفظ آن روایت اینست که «اما علمت ان فضل امه محمد علی سائر الامم كفضلي علی خلقي» و نیز آیه ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ١٤٣[البقرة: ۱۴۳]. را گوش ننهند.

تعصب ششم: آنکه از قرآن مجید که بلاشبهه از حضرت ائمه نزد ایشان منقول بالتواتر است و همیشه آنحضرات او را به نیت عبادت در نماز و خارج نماز تلاوت می‌فرمودند و امام حسن عسکری و دیگر ائمه او را تفسیر کرده‌اند و در کلام خود استشهاد باآیات و الفاظ آن می‌آوردند تبرا نمایند و گویند که این قرآن منزل نیست محرف عثمان است بجهت آنکه خدمت جمع و ترویج آن عثمان سبجا آورده سبحان الله این چه مرتبه از بغض و عناد است که بکجا رسانیده.

تعصب هفتم: لعن عمر سرا ترجیح دهند بر ذکر الهی و تلاوت قرآن مجید حالانکه در هیچ شریعت بد گفتن بدان ثواب ندارد چه جای آنکه از ذکر خدا که بااجماع ملل و نحل افضل اشغال و اعمال است بهتر باشد قوله تعالی

﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ٤٥[العنکبوت: ۴۵].

تعصب هشتم: لعن کبراء صحابه و ازواج مطهرات رسول علیه و علیهم الصلوات و التسلیمات را عبادت عظمی دانند و مثل صلوات خمس مداومت و مواظبت بران فرض انگارند و ابوجهل و فرعون و نمرود را که بلاشبهه اعداء خدا و دشمنان پیغمبران خدا بوده‌اند گاهی سب نکنند و بد نگویند و در کتب ایشان مسطور است که لعن شیخین بهر صبح برابر هفتاد حسنه است و لعن ابوجهل و فرعون و نمرود را برابر نیم دانگ حسنه هم نشمارند.

تعصب نهم: حضرت رقیه و حضرت ام کلثوم را بجهت ازدواج ایشان با عثمان ساز اولاد پیغمبر ج خارج نمایند و گویند که اینها دختران آن حضرت نبوده‌اند بلکه بعضی ایشان گویند که دختران حضرت خدیجه نیز نبوده‌اند تا مشارکت مادری هم با حضرت زهرا بحاصل نشود حالانکه صریح خلاف نص قرآنی است قوله تعالی ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا٥٩[الأحزاب: ۵۹]. و در نهج البلاغه مذکور است که حضرت امیر در مقام عتاب بر تغیر سیرت شیخین عثمان سرا گفت قد بلغت من صهره ما لم‌ینالا یعنی الشیخین و شیخ الطایفه ابو جعفر طوسی در تهذیب از امام جعفر صادق سروایت می‌کند که کان یقول فی دعائه اللهم صل علی رقیه بنت نبیک اللهم صل علی ام‌کلثوم بنت نبیک و کلینی نیز روایت کرده است که «تزويج رسول الله ج خديجه وهوابن بضع وعشرين سنه فولد له منها قبل مبعثه ÷القاسم ورقيه وزينب وام كلثوم وولد له بعد الـمبعث الطيب والطاهر وفاطمه» و در روایت دیگر آورده «انه لـم يولد له بعد الـمبعث الا فاطمه عليها السلام وان الطيب والطاهر ولدا قبل الـمبعث انتهي وملا خليل قزويني» در شرح تفصیل این ماجرا نموده.

تعصب دهم: آنکه گویند ابوبکر و عمر و عثمان شاز منافقان بوده‌اند حالانکه نزد خود ایشان ثابت است که آنجناب در آخر حیات خود که منافق از مؤمن متمیز شده بود بموجب نص قرآنی ﴿مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ١٧٩[آل عمران: ۱۷۹]. ابوبکر س را امام نماز فرمود و منافق را بالاجماع امام نماز کردن جایز نیست و حضرت امیر به او و عمر و عثمان شهمیشه اقتدا نماز می‌کرد و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار همه نیز باین هرسه اقتدا می‌نمودند.

تعصب یازدهم: آنکه تیمی و عدوی یعنی ابوبکر و عمر برا دو بت بود که پنهان در خانهای خود داشتند و عبادت آن بتان می‌کردند حالانکه نزد خود ایشان ثابت است که محمد بی‌ابی بکر را حضرت امیر متبنی فرمود و اراده انکاح دختر خود با او داشت پس درین صورت که ابوبکر مشرک بود نکاح اسماء بنت عمیس که بلاشبهه مومنه بود با وی صحیح نشد و محمد بن ابی بکر ولد الزنا برآمد و اراده نکاح دختر خود با او نمودن چه قسم صحیح شود و نیز عمر س را دختر خود نکاح فرمود اگر مشرک بود این نکاح چه قسم درست شد و با بت پرستان این معاملات از معصوم چگونه راست آمد قوله تعالی ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ٢٢١[البقرة: ۲۲۱].

تعصب دوازدهم: آنکه گویند که آیات وارده در فضایل اصحاب از مهاجر و انصار خصوصاً در حق ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و عائشه شهمه متشابهات‌اند غیر مفهوم المعنی ذکره ابن شهر اشوب السروی المازندرانی و غیره من علمائهم.

تعصب سیزدهم: گویند که اهل سنت افراط می‌کنند در بغض حضرت علی و ذریت طاهره او شذکره ابن شهر اشوب و بهمین سبب ایشان را بنواصب ملقب کنند حالانکه خود ایشان در کتب خود از کتب اهل سنت خصوصا از بیهقی و ابوالشیخ و دیملی نقل کرده‌اند «قال ج(لایومن احدکم حتی اکون احب الیه من نفسه و یکون عترتی احب الیه من نفسه) وعن ابن عباس قال قال رسول الله ج (احبوا الله لـمـا يغذوكم من نعمه واحبوني لحب الله واحبوا اهل بيتي لحبي) الى غير ذلك» و نیز می‌دانند که اهل سنت حب امیر و ذریه طاهره او را از فرایض ایمان می‌شمارند حضرت شیخ فرید الدین احمد بن محمد نیشابوری معروف بعطار در اشعار عربی می‌فرمایند.

فلا تعدل باهل البيت خلقا فاهل البيت هم اهل السعاده فبغضهم من الانسان خسر حقيقي وحبهم عباده

این اشعار را شیخ بهاء الدین آملی در کشکول خود نقل نموده باز از شیخ موصوف نقل می‌کنند که می‌فرمود من آمن بمحمد و لم یومن باهل بیته فلیس بمومن.

و محبت ابوحنیفه و پرخاش او با اعمش وقتی که قصه خطبه بنت ابوجهل را که از حضرت امیر بوقوع آمده بود و آنجناب ج بر وی عتاب فرموده بود روایت می‌کرد مشهور و معروف است ابوحنیفه با او گفت که هرچند این قصه صحیح است لیکن ترا چه لایق است که این قصه را بی‌ادبانه بحضور مردم روایت کنی مسئله دینی بران قصه موقوف نیست و شریک بن عبدالله و ابن شبرمه و ابن ابی لیلی همه با ابوحنیفه متفق شده بخانه اعمش رفتند و او را بر روایت این قصه ملامت کردند اعمش گفت که من از شما پیش قدمم در محبت علی لیکن حدیث را چنانچه شنیده‌ام روایت کردم کارم همین است باز دفتری از مناقب امیر المومنین روایت کرد تا آنکه همه ازو خوش شدند و به خانه‌های‌‌ خود مراجعت کردند و صحبت و تلمذ و اخذ علم و طریقه که ابوحنیفه را با امام محمد باقر و با امام جعفر صادق علیهما السلام و با زید ابن علی بن الحسین س ثابت است مستغنی است از بیان و پدر ابوحنیفه که ثابت نام داشت در صغر سن همراه پدر خود زیارت امیر المومنین حاصل نموده و حضرت امیر سدر حق او دعای برکت اولاد فرمود و بموجب برکت دعای او ابوحنیفه فقیه عالیقدر ببارآمد.

و محبت امام شافعی خود با این خاندان و اشعار ایشان درین باب در کتب شیعه مسطور و مشهور است آنچه اشعار بنام ایشان در کتب شیعه دیده شد ثبت می‌افتد مع ذلک.

شعر:

يا اهل بيت رسول الله حبكم
فرض من الله في القرآن انزله
يكفيكم من عظيم الفخر انكم
من لـم يصل عليكم لاصلوه له

مذهب شافعی همین است که درود را در نماز فرض می‌دانند و صیغه صلوه البته مشتمل بر ذکر آل می‌باشد و ایضا له.

شعر:

الام الام وحتي متي
اعاتب في حب هذا الفتي
فهل زوجت فاطم غيره
وفي غيره هل اتي

شعر:

قالوترفضت قلت كلا
ما الرفض ديني ولا اعتقادي
لكن تواليت من غير شك
خير امام وخير هادي
ان كان حب الوصي رفضا
فانني ارفض العبادي

و ایضا له.

شعر:

يا رب بالقدم التي اوطأتها
من قاب قوسين الـمحل الاعظمـا
وبحرمه القدم التي جعلت له
كتف الـمويد بالرساله سلمـا
ثبت علی متن الصراط تكرما
قدمي وكن لي محسنا ومكرما
واجعلهمـا زخرا فمن كانا له
امن العذاب ولا يخاف جهنمـا وايضاًله

شعر:

واذا ذكروا عليا اوبنيه
وجاؤا بالروايات العليه
يقال تجاوزوا يا قوم عنه
فهذا من حديث الرافضيه
برئت الى الـميهمن من اناس
يرون الرفض حب الفاطميه

* و ایضا له.

شعر:

اذا فتشوا قلبي اصابوا به
سطرين قد خطا بلا كاتب
العلم والتوحيد في جانب
وحب اهل البيت في جانب

این همه اشعار در کتب معتبره شیعه بنام امام شافعی موجود است لهذا بر این قدر اکتفا رفت.

و امام مالک خود از یاران خاص حضرت صادق ÷بود و طول العمر با وی صحبت داشت و اخذ علم نمود و از شاگردان عمده اوست بالاجماع و چون حضرت امام علی رضا در نیشابور داخل شد بر استری سوار بود و شقیق بلخی که از اعاظم صوفیه اهل سنت است پیش امام میرفت و جلوداری می‌کرد و جماعه دیگر از صوفیه اهل سنت به چادرهای خود بر امام سایه کرده بودند و حافظ ابوذرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی با جمیع طلبه علم و کتاب حدیث از مدارس و رباطاب خود برای زیارت امام بر آمدند و غوغای عظیم در شهر برخاست و مردم برای دیدار مبارکش هجوم آوردند محدثین اهل سنت عرض داشتند که اگر یک دو حدیث بسند آبای خود که سلسله الذهب است این وقت که مجمع خلق الله است روایت فرمائی کمال منت خواهی نهاد امام بسند آباء خود روایت این حدیث فرمود «لا اله الا الله حصني فمن قالها دخل حصني ومن دخل حصني امن من عذابي» دران وقت از محدثین اهل سنت و طلبه علم ایشان بیست هزار کس ارباب محابر شمرده شدند و امام احمد ابن حنبل چون این سند را ذکر می‌کرد می‌گفت «لوقرا هذا علی مجنون لافاق اوعلي مريض لبرا كذا ذكره ابن الاثير في الكامل وذكره صاحب الفصول من الاماميه ايضا في تاريخ الائمه واز سعيد بن الـمسيب روايت مشهور است كه كان عنده رجل من قريش فاتاه علي بن الحسين سفقال له الرجل القرشي يا ابا عبدالله من هذا قال سعيد هذا الذي لا يسع مسلمـا ان يجهله هوعلي بن حسين بن علي بن ابي طالب شاجمعين» و جمیع سلاسل صوفیه اهل سنت در طریقت منتهی می‌شوند بائمه پس اینها پیران جمیع طوایف اهل سنت‌اند و معلوم است که نزد اهل سنت عظمت و مقدار پیر در چه مرتبه است و بچه حد محبت پیران می‌کند و بغض و اهانت او را ارتداد طریقت می‌دانند و حالا به نظر انصاف باید دید که مدار اهل سنت نیست الا بر شریعت و طریقت و همین دو امر را موقع ریاست و بزرگی می‌شمارند و کبراء شریعت فقها اربعه‌اند و کبراء طریقت اصحاب خانوادهای صوفیه و هر فرقه را رجوع به اهل بیت است و ذله برداری از خوان فیض ایشان پس بغض اهل سنت را نسبت به اهل سنت نمودن مثل انکار محسوسات و دعوای اجتماع اضداد است که هیچ عاقل آن را باور نمی‌کند و اینها را نواصب لقب دادن ازان باب است که نور را ظلمت و آفتاب را تاریک گویند بالقطع از روی تاریخ معلوم است که اهل سنت همیشه با نواصب مقابله نموده‌اند و جواب هزیانات آن اشقیا داده و پرخاش ها نموده کثیر غره که شاعر مشهور است در مقابله آن ملاعین به تنگ آمده از مضامین شعریه در گذشت نوبت بلعن بر دعای بد رسانیده شعر او مشهور است.

شعر:

لعن الله من يسب حسينا
واخاه من سوقه وامام
ورمي الله يسب عليا
بصدام واولق وجذام

و فی الواقع محبت اهل سنت را شیعه نمی‌توانند دانست مگر چندی برای امتحان مذهب نواصب را اختیار کنند باز به بینند که اینها در مقابله چه می‌کنند بنگر که دست من بگریبان چه می‌کند.

تعصب چهاردهم: گویند اهل سنت قتل علی سرا فسق نمی‌دانند و از قاتل او که ابن ملجم است علیه اللعنه بخاری در صحیح خود روایت کرده است و او را تعدیل و توثیق نموده و این کذبی است که نهایت ندارد و افترائی است مبنی بر فرط وقاحت و بیحیائی زیرا که بخاری کتابی نیست که نادر الوجود و عزیز و کمیاب باشد هزاران نسخه در شهر اسلام یافته می‌شود و رجال وی معدود و مضبوط‌اند و اهل سنت قتل نفس مومنه را اکبر الکبائر بعد الشرک بالله در عقاید خود می‌نویسند علی الخصوص قتل این نفس مقدسه را بموجب حدیث نبوی جکفر می‌دانند و حدیث اشقی الاخرین در حق آن ملعون در جمیع کتب اهل سنت مروی است چه امکان که در کتابی از کتب اهل سنت از وی روایتی ماخود باشد چه جای بخاری «روي الطبراني عن ابن عمر سعن النبي صلي الله عليه وشلم قال «اشقي الناس ثلاثه عاقر ناقه ثمود وابن آدم الذي قتل اخاه وقاتل علي بن ابي طالب» و این افترا را هم ابن شهراشوب در مثالب خود بر بخاری ذکر نموده و ازین جا قیاس باید کرد که روایات این صاحبان و اقوال اینها در حق اهل سنت در چه مرتبه بیصرفه گی دارد.

تعصب پانزدهم: آنکه از راه کمال بغض و عناد اهل سنت که خود را بسنت پیغمبر ج نسبت نموده‌اند علماء ایشان سنت پیغمبر ج را لعنت کنند و کافر شوند و گویند که ما را کفر قبول و خوب گفتن سنت پیغمبر جقبول نیست و درینجا مثل مشهور است آمد که غارت علی الضره و قتلت بعل‌ها معاذ الله من ذلک صاحب ابن عباد که از وزرای سلاطین دیالمه بود ودرین فرقه مثل او داعی نگذشته در شعر خود می‌گوید.

شعر:

حب علي بن ابي طالب
هوالذي يهدي الى الجنه
ان كان تفضيلي له بدعه
فلعنه الله علی السنه

تعصب شانزدهم: آنکه بر اهل سنت بابت بعضی روایات مثل روایت سهو از پیغمبر جو قضا شدن نماز در لیله التعریس زبان طعن برگشایند و سقط و ناسزا گویند چنانچه ابن مطهر حلی در روایت این دو حدیث خیلی بر اهل سنت زبان درازی کرده حالانکه خود این فرقه در کتب صحیحه خود همان احادیث را روایت کرده‌اند و تصحیح نموده «من ذلك خبر ذي اليدين ان رسول الله ج صلي الظهر اوالعصر ركعتين فقال ذواليدين اقصرت الصلوه ام نسيت يا رسول الله ج فسال رسول الله ج من خلفه اصدق ذواليدين قالوا نعم صليت ركعتين فبنا علی صلوته واتم اربعا وسجد للسهوسجدتين ثم تشهد وثم وخبر ليله التعريس وهوانه جعرس في منصرفه من خيبر فنزل قبل طلوع الصبح فرقد فغلبت عياه فلم يستيقظ حتی وقع عليه حر الشمس ثم استيقظ وتوضأ وصلي قضاء الصبح وقال هذا وادي الشيطان» ابن مطهر گوید که خبر اول دلالت می‌کند بر سهو پیغمبر جدرعبادات و خبر ثانی بر تسلط شیطان بر آنجناب و هردو قادح در نبوت‌اند پس اهل سنت این افترا کرده‌اند حالانکه خبر اول را ابوجعفر طوسی در تهذیب از حسین بن سعید عن ابی عبدالله ÷باسناد صحیح روایت کرده و کلینی نیز از سماعه از ابی عبدالله ÷روایت نموده و بااسناد دیگر نیز از سعید اعرج عن ابی عبدالله ÷روایت کرده و قال «الي آخره ان ربكم عز وجل هوالذي ان شاء رحمته للامه الا تري ان رجلا يوضع مثل العير وقيل ما تقبل صلوتك فمن دخل عليه اليوم مثل هذا قال قد سن رسول الله جوصارت اسوه» و خبر ثانی را طوسی در تهذیب از حسین بن سعید .. ابی عبدالله ÷روایت نموده و کلینی در کافی از حمزه ابن طیار عن ابی عبدالله روایت کرده «وزاد في آخره قال الله تعالي انا انمتك وانا ايقظتك فاذا قمت فصل ليعلموا اذا اصابهم كيف يصنعون ليس كمـا يقولون اذا نام عنها هلك» و آنچه گفته است که هردو امر قادح در نبوت‌اند صریح غلط است زیرا که سهو مثل نسیان و نوم از نوع احکام بشریه است آری سهو در امور تبلیغیه بر انبیا ÷ روا نیست که بجای امر نهی و بجای نهی امر تبلیغ نماید قوله تعالی حکایه عن موسی ÷ ﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا٧٣[الکهف: ۷۳]. و قوله تعالی فی حق آدم ÷ ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا١١٥[طه: ۱۱۵]. و قوله تعالی فی حق نبینا ج﴿إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا٢٤[الکهف: ۲۴]. و تسلط شیطان هرگز بر حضرت جدران وادی واقع نشده بلکه بر بلال واقع شده زیرا که آنجناب بلال را داروغه محافظت وقت نموده خود بااطمینان تمام بخواب رفتند درین وقت شیطان قاپو یافت و بلال را مغلوب کرد تا باین بهانه نماز پیغمبر جو دیگر مسلمین نیز قضا کند و اگر بر گماشته یابر وکیل شخصی غاصب یا ظالم مسلط شود نمی‌توان گفت بران شخص مسلط شد اگرچه نقصانی باو هم برسید.

تعصب هفدهم: آنکه گویند که اگر شخصی و تعالی جدک در نماز گوید نمازش فاسد شود حال آنکه در قرآن مجید﴿وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا٣[الجن: ۳]. واقع شده و این سوره را در نماز هم نزد ایشان توان خواند از سور ممنوعه نیست بعضی از علماء شیعه که با ایشان مطارحه این مسئله شد در جواب گفتند که تعالی قول جن نقل نموده است چنانچه دیگر کلمات کفر هم در ان قرآن از زبان کافران نقل فرموده ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ٣٠[التوبة: ۳۰]. گفته شد که هر جا نقل قول کفره واقع شده تکذیب و رد ان قول نیز در عقب آن پیوسته آمده چنانچه بعد از تتبع قرآن مجید واضح می‌شود و اینجا اصلا رد و تکذیب این قول مذکور نیست مع هذا اگر از تمسک باین آیه دست بردار شویم قول امیر المومنین س را چه خواهند گفت که «در نهج البلاغه در خطبه آنجناب ت مذكور است الحمد لله الفاشي حمده والغالب جنده الـمتعالي جده الى آخر الخطبه».

تعصب هژدهم: گویند اهل سنت بدترند از یهود و نصاری ذکره ابن المعلم و غیره سبحان الله ایمان ایشان بخدا و رسول و ملایکه و قرآن و جمیع کتب الهیه و روز آخرت و محبت ایشان با رسول و خاندان رسول جو جمیع عبادات ایشان از بدنیات و مالیات و فاتحه و در ودی که بنام این بزرگواران می‌کنند همه بر بادرفته و مردود است و کفر و عناد یهود و نصاری و انکار و عداوت ایشان با پیغمبر و بد گفتن آنها در حق ملائکه خصوصا جبرائیل ÷همه مقبول این طایفه شد آری هر گنده پزی را گنده خوری است و این حرف ایشان چه بسیار ماناست بقول همین فرقه یعنی یهودیان که در عهد آنجناب کفار بت پرست را بهتر از صحابه رسول می‌دانستند گویا شیعه باین طعن ایشان در حق صحابه خشنود شده در جلد وی این خدمت عمده این ترجیح و تفضیل بآنها ارزانی فرموده‌اند آری قدر سگ را سگبان می‌شناسند قوله تعالی ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا٥١[النساء: ۵۱].

تعصب نزدهم: آنکه گویند غلاه و کیسانیه و اسماعیلیه و دیگر فرق رفضه تکذیب ائمه نموده و منکر امامت آنها بوده‌اند و در حق آنها بد گفته آخر کارهمه آنها بمحبت علی در بهشت درآیند و اهل سنت با آنکه همه را دوست دارند و امام خود از شریعت و طریقت شمارند و هیچ‌کس را از میان شان تحقیر نکنند بلکه همه را تعظیم پیش آیند بسبب دوستی چند شخص در دوزخ جاوید باشند خدا داند در حق اهل سنت محبت علی چرا تاثیر نمی‌کند و در حق کیسانیه و اسماعیلیه انکار و تکذیب امامان چرا تاثیر نه کرد.

تعصب بیستم: بر اخبار صحیحه که نزد شیعه بطریق صحیحه ثابت است و از راه شامت تحت آن روایات مضمون آنها موافق مذهب اهل سنت واقع شده عمل جایز ندارند و واجب الطرح و الاسقاط انگارند زیرا که موافقت با اهل سنت لازم خواهد آمد مثل روایات نجاست منی و مذی و نقص و ضو بخرج آن و روایات سجده سهو که ابو جعفر طوسی و غیره تصحیح آن نموده‌اند و روایات غسل در غدیر کبیر کما ذکره و ابن المعلم و استنجا بکلوخ بعد از قضاء حاجت کبری که باعتراف شان سنت پیغمبر است بلا شبهه نص علیه صاحب الجامع و شیخ الطایفه قاعده مقرر کرده که بعضی روایات صحیحه که در کلینی است یا شیخ او محمد بن نعمان آورده یا شیخ الشیخ از محمد بن بابویه قمی آورده یا خود آن شیخ الطایفه روایت کرده و تصحیح آن نموده هرگاه عامه بدان روایات عمل کردن گیرند آنها را متروک العمل باید ساخت الهی تا کجا از خست الشرکاء اهل سنت تحاشی خواهند کرد هرچند دست و پا بزنند آخر بعض اجزاء کلمه و بعض الفاظ قرآن خو مشترک بین الفریقین خواهد ماند و این قاعده دیگر اجماعی علماء ایشان است که چون در مسئله دو روایت وارد شود باید دید هرچه موافق مذهب اهل سنت باشد بر نقیض آن عمل باید کرد که زیرا که رشد و هدایت در همانست.

تعصب بیست و یکم: در بسیاری از کتب ایشان واقع است که اهل سنت نجس تراند از یهود و نصاری اگر ببدن ایشان چیزی برسد آنرا باید شست حالانکه آلودگی بگوه انسان را منجس نمی‌دانند شاید اهل سنت را از دایره انسانیت بلکه فضاء بودن انسان نیز خارج کردند آری المرء یقیس علی نفسه.

تعصب بیست ودوم: آنکه بجای بسم الله شروع کردن هر کاری از خوردن و آشامیدن و پوشیدن و سوار شدن و نشستن و برخاستن به لعن ابوبکر و عمر بمیمون و مبارک دانند و نیز گویند که اگر لعن ابوبکر و عمر برا در تعویذی نوشته بسوزند و دود آن به صاحب تب برسد شفا یابد ظریفی از اهل سنت این مسایل را شنیده گفت که فی الواقع نام ابوبکر و عمر بهمین تاثیر دارد در ضمن لعن مذکور شود که این برکات از وی حاصل شوند و الا نه فرعون و هامان را چرا این خاصیت نباشد و نیز گویند که هرگاه بر طعامی هفتاد بار لعن ابوبکر و عمر بدم کنند برکت بسیار دران پیدا شود و در کافی کلینی موجوداست که مبغوض‌ترین‌ نامهای زنان نزد خدا حمیراست زیرا که لقب ام المومنین عائشه صدیقه است که حضرت پیغمبر ج او را باین لقب یاد فرموده حالانکه نام زن ابولهب را که حق تعالی در نص قرآنی نکوهش او نازل فرموده بد کمالند و نیز روایت کنند که حضرت امیر پسران خود را ابوبکر و عمر و عثمان نام نهاده بود و بالیقین معلومست که بر ذمه پدر حق پسر است که نام نیک برای او مقرر نماید ولی چون نام ابوبکر و عمر و عثمان شبدی نداشته باشد لقب عائشه ل چرا بد باشد که عائشه در بغض و عداوت حضرت امیر زیاده بران سه کس بوده است و رتبه لقب در اختصاص کمتر از رتبه نام است زیرا که تعین و تشخیص در وضع اصلی علم معتبر است و لقب در اصل از صفات می‌باشد و بطریق غلبه استعمال اختصاصی پیدا می‌کند و بدیهی است که آنچه مختص بالذات باشد اقوی است از آنچه بالعرض مختص گردد.

تعصب بیست و سوم: لعن حفصه را نیز همراه لعن عائشه باز عبادات بلکه از فرایض پنج وقت شمارند و بعد از صلوات مکتوبات بجای وظیفه و تسبیح همین ورد را بهترین اوراد انگارند حال آنکه حفصه ل گاهی مصدر امری نشده که موجب بدگوئی او باشد نزد ایشان نیز و گناهی ندارد غیر از دختر بودن عمر س ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ١٦٤[الأنعام: ۱۶۴]. و اگر این انتساب بعمر س موجب وجوب لعن او باشد محمد بن ابی بکر را چرا از دست باید داد و زیر لعن نباید گرفت و اگر رفاقت و صحبت حضرت امیر در حق او مانع لعن است زوجیت و صحبت پیغمبر چرا در حق حفصه ل مانع نمی‌شود.

تعصب بیست و چهارم: مقداد شیخ این فرقه گفته است که عمر بن الخطاب س زنا کرده بود با مادر معاویه حالانکه شریف مرتضی در تنزیه الانبیا و الائمه و دیگر علماء امامیه بالقطع حکم کرده‌اند بانکه عمر و دیگر خلفا پاسداری ظواهر شریعت و ترویج شعایر دین و تقوی و زهد را خیلی رعایت می‌کردند تا در نظر مردم از لیاقت منصب امامت نیفتند و علی الخصوص عمر را س درین باب کدوکاوش و احتیاط و پرهیز تمام بود.

تعصب بیست و پنجم: انکه گویند که آنحضرت جطلاق عائشه ل بلکه جمیع ازواج خود را بحضرت علی تفویض فرموده بود که هرگاه خواهد طلاق دهد هر کرا خواهد حالانکه خدای تعالیپیغمبر را مالک طلاق این ازواج نداشته بود تا بتفویض دیگری چه رسد قوله تعالی ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا٥٢[الأحزاب: ۵۲]. و این فضیلت ازواج را ازان حاصل شد که دنیا را طلاق داده آخرت را اختیار نمودند و صحبت پیغمبر را بر متاع زندگانی و عیش و کامرانی ایثار فرمودند حق تعالی خواست که ایشان را از پیغمبر در دنیا و آخرت جدا نسازد و مراره و تلخی طلاق نچشاند چنانچه در شرح آیت تخییر بتفصیل در کتب و تفاسیر شیعه نیز ثابت قدمی این‌ها مذکور و مسطور است و پیش قدم همه ازواج درین ایثار و اختیار عائشه بود ل بالاجماع پس ممکن نیست که آنحضرت جاورا طلاق میداد تا بتفویض طلاق او بدست دیگری چه برسد و اگر بالفرض تفویض طلاق هم واقع می‌شد باز شیعه را چه فایده زیرا که تا حین حیات آنجناب ایقاع طلاق رو نداد و بعد از وفات تفویض و توکیل باطل شد اذ الوکاله تبطل بموت الموکل بالاجماع در وقتی که عائشه ل را با حضرت امیر س مقابله و مقاتله واقع شد حضرت امیر مالک طلاق او نبود و نیز بدیهی است که ایقاع طلاق بعد از موت معنی ندارد و چون تعصبات این فرقه روزبروز در تجدد و تزاید است هرگز استیعاب و احاطه آنها امکان ندارد لا جرم بنابر نمونه این قدر را مذکور کرده اقتصار نموده آمدیم و درین باب مقصود در هرسه فصل همین عرض نمونه است نه «احاطه واستيعاب والله الـملهم للحق والصواب».