سخنی از ناشر
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و ثنا قیومی را که عقول بنی آدم از ادراک کنه ذات بیچون او عاجز است و آیات صنعش در ایجاد عالم ظاهر است، و شکر و سپاس آن قدیمی را که بر وحدت أزلیت او در آثار قدرت و تکوین مکونات عالم دلیلها و برهانهاست، آن خالقی که به یک امر "کن" نور و ظلمت را در ترتیب ترکیب روح انسانی ازدواج پذیرانید، و ابناء آدم را به خلعت کرامت "ولقد کرمنا بنی آدم" مشرف گردانید، و کمال ایشان را در معرفت ربوبیت و وحدانیت خود ـ جلت عظمته و علت کلمته ـ پیوست و توفیق بوجه کمال رفیق طایفهای گردانید که مستعدان حال و طالبان اقبال بودند، و از برای ارشاد ابناء انسان انبیاء مرسل فرستاد تا نور حق از ظلمت باطل و نفس از زنگ شبهه و کدورت شرک بزدودند، و سرور ایشان در رسالت و خاتم ایشان در نبوت سید المرسلین و امام المتقین ابو القاسم محمد بن عبدالله ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ از برای زیور نبوت و تاج رسالت از میان خلق برگزید....
از دم صبح ازل تا بقیام عرصات
بر سر و پای دلارای محمد صلوات
شکند تیغ زبانم همدم شاخ نبات
باد بر قامت رعنای محمد صلوات
فرض عینست میبگویم تا وقت ممات
دمبدم بر گل رخسار محمد صلوات
این کتاب در حقیقت یک نامه محبت آمیزی است از شخصی که خداوند راه و رسم هدایت را بدو آموخت و از منجلاب بدعتها و گمراهیها او را نجات داد.
در این کتاب او بر تپهی نجات ایستاده و به پشت سر خود مینگرد. قوم و خویش خود را در گمراهیها میبیند. با یک چشم از فرط شادی و خوشحالی از نجات اشک سرد میریزد. و چشم دیگرش لبریز از بخار آتشین دل سوختهاش بر ملت مردمش است. و آه میکشد که ... ﴿قِيلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَۖ قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ٢٦ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ٢٧﴾[یس: ۲۶-۲٧]. «.. اى کاش قوم من بدانند. که بچه چیز بیامرزید مرا پروردگار من و ساخت مرا از نواختگان».
نویسنده کتاب با اسلوب بسیار ساده وعامیانه بدور از اصطلاحات و فلسفه گرائیها و سفسطه بازیهای آخوندها عقل و بینش هر آزادهای را مورد خطاب قرار میدهد.
نویسنده از مکر و حیله و از دروغ و نیرنگ و از بازی با سرنوشت مردم بیزار است. و میخواهد به همه یاد آور شود که روزی در مقابل دادگاه عدل الهی خواهند ایستاد.
برای آنروز چه جوابی دارند؟ آیا تقلید کورکورانه از آخوندهای جاه طلب و مال پرست و دنیا دوست، و زیر پا نهادن عقل و منطق در آن روز خریداری خواهد داشت؟!ز
نویسنده از خواننده کتابش جز بخود اندیشیدن و از عقل سراغ گرفتن هیچ نمیخواهد. او تلاش دارد دست تو را بگیرد و از باتلاق هلاکت بیرون کشیده در کنار خود روی تپهی نجات قرار دهد..
در این کتاب هیچگونه سحر و جادوای نیست اما وردی است که طلسم جادوگران را درهم میشکند...