زینب دختر خزیمهل
بعد از ازدواج آن حضرت با حفصه دختر عمر بن خطاب، با حضرت زینب دختر خزیمه ازدواج نمود. زینب زنی مؤمن، نیکوکار، صالح، متقی، مجاهد در راه خدا و صبور در سختیها و ناملایمات است، همسر او پهلوان بینظیری از دلاور مردان جنگ بدر بود که تاریخ اسلامی شکوه و عظمت قهرمانی و جهاد و جانفشانیهایش را که در راه خدا نمود تا به سرحد فدای نفس که همانا عالیترین درجه از خودگذشتگی است و با سعادت به شهادت رسید، برایمان حفظ نموده است.
او قهرمانی پیشرو، عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب بود، محکم در مقابل دشمنان دین ایستاد و بسان مؤمنان صابر نبردی جانانه نمود و مردانه جنگید تا کلمة الله بر جهان برتری نماید.
گفتهاند که در جنگ بدر، ابتدا مبارزه بین حضرت علی بن ابیطالبسبا ولید بن عقبۀ مشرک و بین حمزه بن عبدالمطلب عموی گرامی پیامبر با شیبة بن ربیعه عموی ولید درگرفت. دلاور اسلام حضرت علیسولید مشرک را به درک واصل کرد و نیز حضرت حمزه سید الشهداء اسلام و مجاهد اول، شیبۀ مشرک را به قتل رساند، اما حضرت عبیدة بن حارث که با عقبة بن ربیعه برادر شیبة بن ربیعه درگیر بود، نبردشان ادامه یافت و هرکدام بر یکدیگر دو ضربه سختی وارد کرده و هردو سخت زخمی شده و بر زمین افتادند، آنگاه حضرت علی و حمزه بر عقبه یورش برده و او را به قتل رساندند. و جسد نیمهجان حضرت عبیدة بن حارث را به سوی پیغمبر خدا جبرده و آن حضرت رخسار آن مجاهد مجروح را بر زانوی مبارک خود نهاد، سپس مجاهد مجروح چشمش را باز نمود تا با آخرین نگاه، محبوب همیشگی اش یعنی آن یاور نستوه محمد مصطفی جرا وداع گوید. در حالی که آن لحظه هیچگاه بر اندیشه اش خطور نکرد که از حال زن و فرزند و اهل و عشیره یا از زخم وارده و یا از اشیای دیگر دنیا سئوالی کند، با این که او میدانست این آخرین وداعی است که میکند، بلکه از همه بالاتر از حبیب خود پرسید: آیا من شهید نیستم ای رسول خدا؟ پیغمبر عظیم الشأن، آن که هرگز از هوای نفس سخن نمیگوید، او را به آن بشارت سعادت بخشی که همراه خود به جنت فردوس میبرد، پاسخ فرمود: «گواهی میدهم به این که تو شهیدی».
این بانوی مؤمن یعنی زینب بنت خزیمه همسر این دلاور شهید بود، و هنگامی که شوهرش به شهادت رسید او مسئولیت خود را در برابر برادران مؤمن جهادگر در راه خدا به نحو شایستهای انجام میداد و هیچگاه شهادت همسرش او را از انجام مسئولیتهای دینی و اجتماعی باز نداشت، بلکه او در جهاد و تلاش مستمر بود تا این که خداوند در این جنگ بزرگ مسلمانان را به پیروزی رساند.
وقتی که حضرت مصطفی جاز حالت و دلاوری و شکیبایی و استقامت و پایداری او اطلاع یافت و این که در آنجا کسی نیست تا او را سرپرستی و جانبداری کرده و از او دفاع نماید و حامی او باشد. بنابراین، پیغمبر خدا جخود تصمیم گرفت در مقابل اسلامآوردن و جهادکردن و صبرنمودن او عالیترین پاداش و خیرات را نصیب او نماید، پس او را برای خود خواستگاری کرد. و بدین وسیله او را در پناه خود جای داد و همه دلشکستگیهایش را جبران کرد بعد از این که او بییار و یاور مانده بود، و نیز بدین وسیله شوهر درگذشته اش را که در قبر مدفون بود پاداش داد.
و آنگاه که رسول خدا جبا او ازدواج کرد در حدود شصت سال سن داشت، و بیشتر از دو سال در نزد رسول خدا نماند تا این که خداوند او را در حال خشنودی و بهرهمندی به سوی خویش دعوت نمود و دارفانی را وداع گفت.
آری، یاوهسرایان و کجاندیشان در مورد چنین ازدواج شرافتمندانه و بزرگوارانه چه میگویند؟ آیا در این چیزی مییابند؟ از آنچه که دروغگویان و افترا زنان میبافند؟ آیا در آن اثری از شهوترانی مییابند؟ یا این که آن دلالت بر بزرگواری، عفت، پاکدامنی، عظمت، رحمت، احسان و بخشش رسول بزرگ انسانیت دارد، آن رسولی که رحمت برای عالمیان و چراغ راه مردمان است، بنا به نص صریح قرآن که میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾[الأنبیاء: ۱۰۷].
«و ما تو را نفرستادیم مگر این که رحمتی باشی برای جهانیان».
پس همۀ خاورشناسان کینهتوز باید از خدای سبحان بترسند و امانت علمی را ادا نمایند و به خاطر اهداف پلید و غیر انسانی و مقاصد شوم شیطانی خیانت نورزند. آنانی که علوم اسلامی را یاد گرفته و خاورشناس شدند فقط بخاطر توطئه و مکر و حیلهگری و انتقام از سرور انسانیت در عالم هستی ج. اما تیرشان به خطا رفت و آرزوها و خوابهای شیرینشان برباد رفت، چرا که رسول بزرگوار اسلام بسیار بسیار بالاتر از آن است که تیر اینان به سوی او هدف رود، اینان هرچه گویند جز دروغ و گمان کج چیزی نیست و هرگز ظن و گمان انسان را به حق نمیرساند و از رسیدن به حق بینیاز نمیسازد، بلکه باید اعتراف کرد که فقط خداوند حق و درست فرمود و او تنها هدایتکننده به راه راست است.