ام حبیبه «رمله دختر ابوسفیان اموی»ل
در سال ششم یا هفتم هجری پیغمبر گرامی اسلام جبا حضرت ام حبیبه رمله دختر ابوسفیان ازدواج کرد، و او بزرگ قریش و رئیس مکه و دشمن سرسخت مسلمین در آن زمان و دشمن کینهتوز پیغمبر و قومش بنوعبد شمس که دشمن بنیهاشم قوم پیغمبر خدا بوده و در مقابل پیغمبر و دعوت اسلامی ایستادگی کرده و تمام توان خود را در مقابله با این دین بکار گرفته تا پیغمبر خدا را از این دعوت مبارک که از جانب خداوند بود، بازدارند در صورتی که هرگز نتوانستند در این کار موفق شوند، بلکه با تمام یأس و حسرت و شکستخوردگی عقبنشینی کردند.
در آن زمان، مردان و زنانی از اهالی مکه به اسلام گرویدند که از جمله آنان، یکی ام حبیبه دختر ابوسفیان بود، وی دین را به خوبی پذیرفت و از ترس پدرش بخاطر حفظ دین عزیزش همراه با شوهرش عبیدالله بن جحش به سرزمین حبشه هجرت نمود. شوهرش نیز مسلمان بوده، لذا ام حبیبه نیز به همراه او به حبشه رفت.
اما در سرزمین حبشه خداوند این شوهر را گمراه کرد و از دین حنیف اسلام برگشت و به کیش نصرانیت گروید. ام حبیبه از او تبری جست، و وقتی که شوهرش از او درخواست کرد به او بپیوندد، ام حبیبه درخواست او را نپذیرفت و هرگز راضی به قبول اندیشۀ او نگشت، بلکه بر دین خود استوار ماند و به آیین اسلام خود چنگ زد، و در حالت تنهایی و غربت در سرزمین حبشه هزاران مشکلات و گرفتاریها را به جان خرید و در قبال همۀ این سختیها و رنجها با سپر محکم صبر و شکیبایی ایستاد و خم به ابرو نیاورد و از همه مهمتر او از غلبه و سرکوبی پدرش که در آن روز سردار و بزرگ و سرور مطاع قریش بود، و همچنین از خشم مادرش یعنی هند دشمن نخستین رسول خدا و خصم سرسخت آن حضرت، کسی که همیشه سعی داشت مردم را برعلیه رسول خدا بشوراند و تنفرشان را نسبت به او زیاد کند، در هراس و ترس و نگرانی بود.
همچنین ام حبیبه از غلبه و سرکوبی و شماتت قوم و قبیلهاش سخت هراسان بود، و سختترین چیزی که انسان عربی را به وحشت میاندازد شماتت دشمنان است نسبت به او در حال گرفتاری، همه این عوامل وحشتزا، بسان صاعقهای بر سر این بانوی مؤمنِ صبور فرود آمد.
همسرش در همانجا در حال ارتداد بر کیش نصرانیت از دنیا رفت. و این مؤمنه، تنها، آواره، غریب میماند و نمیداند چه کند! لذا به خدای خویش پناه میبرد و دست نیاز بسوی او برمیدارد و کارش را بدو میسپارد و بر او توکل میکند که ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥ﴾[الطلاق: ۳] «همانا هرکه بر خدای خویش توکل کند پس خدا برایش کافی است».
آری، خداوند به فریادش رسید، و عهدهدار او شد و برای همیشه او را نگهداری و حمایت کرد، مادامی که او امر خود را تنها و تنها به او تعالی سپرد و به نیکی بدو توکل کرد.
پیغمبر مهربان اسلام از اوضاع و احوال این بانوی بزرگ و حالت حزنآور او آگاه شد، پس قلب بزرگ وی بر حالت او رقت آورد، لذا اراده کرد بخاطر پاسخگویی به صبر و تحمل و استقامت و جهاد و تلاشهایش عالیترین پاداش را تقدیم او کند.
بدین خاطر، رسول اسلام جنامهای به نجاشی پادشاه حبشه نوشت تا او را به ازدواجش درآورد. نجاشی این پیغام را به ام حبیبه ابلاغ کرد. ام حبیبه با شنیدن این خبر نزدیک بود از خوشحالی و سرور پرواز کند و تمام اندوه او به شادی تبدیل شد و همه دل شکستگیهایش جبران شد و به نهایت شادی مبدل گشت، به اندازهای که جزء خداوند دانندۀ غیب و آشکار احدی مقدار آن را نمیداند.
سپس نجاشی بر او کرامت نمود و لطف و احسان بوی نمود و از جانب رسول اسلام جچهارصد دینار کابین او کرد و با هدایای پرقیمتی که بوی عطا نموده به اتفاق شراحبیل بن حسنۀ مرد با عزت مکه روانه سفر کرد. هنگامی که ام حبیبه به مدینه منوره بازگشت نمود پیغمبر خدا با او ازدواج نمود، و در این ازدواج بزرگ حضرت عثمان بن عفان ولایت عقد نکاح را بعهده داشت.
و باید به شگفت آیند، همه اندیشمندان از رفتار رسول خدا در این ازدواج با حکمت، آن ازدواجی که به نهایت تفکر و اندیشه بود و شاید اگر عنایت پروردگار آسمان و نور هدایت او نمیبود، ارزش و مقام این ازدواج به این حد نمیرسید.
رسول اسلام با این ازدواج توانست شدت عداوت بنیامیه را نسبت به خود فرو نشاند. و در روایت است، هنگامی که ابوسفیان خبر ازدواج رسول خدا را شنید گفت: «او شیرمردی است که بینی او به خاک مالیده نمیشود» در هرحال ابوسفیان به وجود رسول اکرم جافتخار نمود و شایستگی وی را انکار نکرد.
و در این ازدواج بود که رسول خدا این بانوی مجاهد نیکوکار صبور را پرستاری نمود و او را از این تنگنا سختی نجات داد و بخاطر ارزش او و قوم او برای خود اختیار نمود، و اگر او را به غیر همتایش میسپرد هرآئینه بنیامیه راهی مییافت برای آشوبگری و فتنهانگیزی و آتش افروزی و شوراندن قوم خود برعلیه مسلمانان، آن مسلمانانی که در آن زمان بر تعداد اندک و ضعف قدرت بودند.
و پیغمبر بزرگوار با این زن ازدواج فرمود، درحالی که این زن به سن پیری رسیده بود.
آیا بعد از این بیان مجالی برای سخن یاوهسرایان، دروغگویان و کسانی که به دروغ و باطل گمان میکنند که در تعدد زوجات نبی پاک و معصوم اثری از هوای نفس و شهوت است، وجود دارد؟ بدون شک این قلبهای سیاهی هستند که سیاهی آنها را دربر گرفته و چراغ راهنماهای حقیقت تغییر کرده و پردههای ضخیمی از افترا و گمراهی بر آن انداخت.
در سیرت رسول بزرگوار و ازدواج او با زنان متعدد، نمونه بزرگ انسانی است که هر کینهتوز حسود نسبت به اسلام را مجبور میسازد که در جلوی این دین الهی، دینی که قلوب زنان و مردان مؤمن را مملو از نور و روشنایی نموده و به عظمت و ارزش و رحمت و انسانیت این دین یقین کردهاند، به سجده افتند.
﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾[آل عمران: ۱۹].
«همانا دین نزد خدا تنها اسلام است».
تاریخ اسلامی برای ام حبیبه حادثه عجیب و زیبایی را به یادگار گذاشته است که برای من شایسته نیست از آن بگذرم و ذکری از آن را برای مردم به میان نیاورم، در صورتی که این حادثه درس بزرگی با خود به همراه دارد.
و این موضوع ما را بر قدرت تأثیر اسلام در نفوس آراسته به روح ایمان نشان میدهد، آن ایمانی که شخص آراسته به آن را وادار میکند به تحقیر و ناچیزشمردن همه چیز حتی فرزندان، پدران و قبیله خود. و اینک آن حادثه!
روزی ابوسفیان به منزل دخترش ام حبیبه آمد در حالی که گمان میکرد پدری مهربان بوده و آن مقام بلندی را که در قلب دختر نیکوکارش نسبت به او داشته، مییابد. پس به منزلام حبیبه داخل شد و چون خواست بر روی فرش او بنشیند، آن را جمع کرد و نگذاشت دست پدرش به آن فرش بخورد. لذا پدرش خشمگین شد و گفت: ای دختر، آیا تو این فرش را از پدرت ترجیح میدهی؟ یا این که مرا از آن بهتر میدانی؟ فوراً جواب داد: بلکه آن را بر تو ترجیح میدهم چرا که آن فرش رسول خدا جاست، و تو فردی کافر و نجسی. ابوسفیان خشمگین شد و به او گفت: مثل این که بعد از من شر بزرگی به تو رسیده است. پس از آن ام حبیبه گفت: نه به خدا شری به من نرسیده، بلکه خیر و نیکی به من رسیده است، در آن لحظه این بانوی باایمان درس درستی از ایمان به پدرش رهبر مشرکان داد، درسی که همه نیرو و توان ابوسفیان را درهم کوبید و استخوانهایش را خورد کرد و عظیمتش را منهدم ساخت و او را ناکام و زیاندیده ساخت. و خود در حال پیروزی و خوشبینی بازگشت نمود و همه مردان و زنان مؤمن با شنیدن این خبر و دانستن این جریان به عظمت و ارزش ام حبیبه بیشتر پی برده و مکانت او در بین مردم بالا رفت، پس مردم او را به بزرگی یاد کردند. و این روح جهشدار اسلامی را در او رشد دادند و نهایت کار به جایی رسید که پدرش مسلمان شد، و پس از این که رسول خدا جدل او را بدست آورد و به او احسان و نیکی نمود، مسلمان خوبی گشت.
و در روز فتح مکه رسول خدا جاو را گرامی داشت و در آن روز فتح و پیروزی منادی رسول ندازد: «من دخل المسجد الحرام فهو آمن، ومن دخل دار أبي سفيان فهو آمن»«هرکه به مسجدالحرام وارد شود در امان است، و هرکه به منزل ابوسفیان وارد شود در امان است».
و اینچنین دین مبین اسلام با بخشش و گذشتش هر ستیزهای را به بهترین روش خنثی میکند و هرکسی را در مقام لایق خودش قرار میدهد، و تا جایی که راه دارد در میان مردم انس و الفت ایجاد میکند. و این ازدواج بزرگوار با مادر مؤمنان، ام حبیبه دلیل عظمت رسالت محمدجو بُعد نظر و تیزبینی و ژرفاندیشی و عظمت لطف و رحمتش را به مردان و زنان مؤمن و مسلمان میرساند.
خداوند از همه آن مؤمنان راضی شده و بهشت جاویدان را روزیشان گرداند و آنان را به نصرت خود یاری کند، همانا خداوند تنها عالیترین یار و یاور است.