آلفوس - پاسخ عقلی به دروغهای تاریخی در فرهنگ شیعه - جلد اول

فهرست کتاب

مقدمه

مقدمه

هر کس مرا بر ابوبکر و عمر، برتری دهد بر او حد مفتری جاری می‌کنم. [حضرت علی÷(روایت شده از هشتاد طریق!)] .

در اشعار مثنوی مولوی داستانی وجود دارد به این قرار که: شخصی به چهار نفر، یک درم می‌بخشد. ترک و رومی و فارس و عرب. هر چهار نفر، دلشان می‌خواسته با آن یک درم، انگور بخرند ولی چون زبانشان متفاوت بوده ندانسته شروع می‌کنند به سر و مغز هم کوفتن. در این کتاب، خواهیم دید که اختلاف اصلی شیعه با اهل سنت بر سر مساله امامت بوده و اشتباه شیعه این است که امامت و خلافت را یک موضوع واحد می‌داند در حالی که در این کتاب، با هزاران دلیل منطقی و عقلی و تاریخی برای شما به خوبی ثابت خواهیم کرد که امامت و خلافت، دو موضوع کاملاً جداگانه بوده و جنگ و کینه و حتی اختلاف شیعه با اهل سنت، نیز اختلافی بسیار پوچ و عبث است.

من نیز مانند هر شیعۀ دیگر وقتی که برای اولین بار با حدیث فوق و احادیثی از این دست، روبرو شدم ابتدا عصبانی شده و بعد به خودم می‌گفتم این هم یکی دیگر از همان روایات جعل شده توسط جاعلین حدیث در زمان خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس است. افسوس، زیرا من حتی زحمت خواندن یک کتاب از مخالفان را به خودم ندادم. چون زیر سایۀ سنگین سالها تلقین روحانیون و صدا و سیما و کتب متعدد شیعه و... قرار داشتم و حتی به خیالم هم خطور نمی‌کرد که ممکن است حتی یک کلمۀ خرافی یا دروغ در کتب شیعه وجود داشته باشد.

سال‌ها گذشت تا به صورتی بسیار اتفاقی با یک نفر از برادران اهل سنت وارد بحثی عقیدتی شده و در اثنای بحث به او گفتم: برخی از شیعیان معتقدند که دو دختر نبی‌اکرم به خاطر اذیت و آزار عثمان (شوهر آنها) جان باخته‌اند. آن برادر عزیز بدون لحظه‌ای درنگ گفت: مگر همین پیغمبر نگفته آدم مومن یا عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود؟ اگر دختر اول پیامبرجبه خاطر آزار عثمان، کشته شده چرا پیامبر اکرم، دختر دومش را هم به عثمان داد؟ و من مات و مبهوت شدم و همین یک کلمه آن دوست خوب بود که مرا به شک انداخت و خوشبختانه همین شک، باعث شد من وارد مرحله تحقیق شده و روز به روز متوجه خرافات بیشماری شوم که در مذهب شیعه وارد کرده‌اند و تعجب و تاسفم وقتی بیشتر شد که فهمیدم روحانیون به هیچ وجه حاضر به شنیدن هیچ‌گونه ساز مخالفی نبوده و مردم عامی نیز چشم و گوششان فقط به سوی این گروه است.

گزارش من درباره مردانی است که شجاعت و فداکاری و عزم و همت آنها عامل اصلی پیروزی و موفقیت اسلام و گسترش آن در سطح جهان بود[۱] . و انتظار من این است که خوانندۀ عزیز مانند یک قاضی بی‌طرف، گزارش من را بخواند و دست آخر، خودش به دور از هیاهوی مرغ و خروسها و اشباه‌الرجال به قضاوت بنشیند.

تمام فرهنگها و مذاهب در طول قرون متمادی، اشتباهات، انحرافات و خرافات فراوانی را به خود جذب می‌کنند که این علل فراوانی دارد از قبیل:

تداخل با سایر فرهنگها و ادیان و مذاهب،

سوء‌نیت دشمنان نفوذی،

گذر زمان و تغییرات محیطی و فرهنگی و...،

اشتباهات و سوء تعبیرها،

این تغییرات و تحریفات به حدی است که اگر مومنین اولیۀ آن مذهب‌، پس از چند قرن، زنده شوند بی‌شک بسیار متعجب خواهند شد[۲] . این یک اصل و قانون ثابت در میان تمامی ادیان و مذاهب جهان است و مختص یک دین و یا مذهب خاص نیست و هیچ دین و مذهبی نیز از گزند آن مصون نیست تو گویی سرنوشتی است که گریبانگیر تمامی ادیان و مذاهب جهان شده و می‌شود[۳] . البته جای تعجب نیست از آنجا که فرهنگ‌های جهان در یکدیگر تاثیر و تاثر می‌گذارند و دین و مذهب نیز از عناصر یک فرهنگند پس به ناچار دین و مذهب از این امر مستثنی نیستند.

البته علمای شیعه این اصل ثابت را در مورد مذهب شیعه قبول ندارند و حتی اگر به زبان، منکر شوند و دم از اسلام ناب بزنند ولی در عمل، هیچکس حق ندارد کوچکترین ایرادی به خرافات وارده در مذهب تشیع بگیرد[۴] زیرا یا دکان عده‌ای بسته می‌شود و یا اندیشۀ مردم در مسیر درست قرار می‌گیرد. دامنۀ این اختناق، حتی به داستان‌های تاریخی نیز کشیده شده است![۵] فقط و فقط به این دلیل مضحک که این خرافات در کتب اهل سنت هم وجود دارد! موضوعی که در دیگر کشورها حتی برای کودکان دبستانی حل شده است در کشور ما برای علماء و محققین و... به عنوان اصولی ثابت و حتمی شناخته شده است که مثلاً: حضرت عمر، قاتل محسن است!!! در صورتیکه با یک حساب بسیار سادۀ سرانگشتی می‌توان فهمید پدر هیچ شخصی، دخترش را به قاتل مادر و قاتل برادر آن دختر نمی‌دهد!!! آری ۴۰۰ سال گذشت تا فهمیدیم قمه زنی حرام است (گرچه فکر می‌کنم بسیاری هنوز هم نفهمیده‌اند! و فقط به خاطر مناسبات بین المللی آنرا بد می‌دانند!!!) آیا باید ۴۰۰ یا ۱۴۰۰ سال دیگر هم بگذرد تا متوجه بقیۀ قضایا بشویم!!!.

در قرآن کریم، آیاتی در زمینه نفی تبعیت وراثتی از آباء و اجداد[۶] و نفی تقلید کورکورانه از آقا بالاسرها[۷] وجود دارد. ولی متاسفانه روح هشیار فرهنگ اسلامی در قرون بعد از صدر اسلام، با ورود خرده فرهنگهای دیگر و تداخل با عقاید سایر ادیان و مذاهب و به خصوص به دست علماء و همچنین توسط دو علم فقه و کلام، مسخ شد و از حرکت افتاد.

متاسفانه در مقوله اسلام، بیشتر مواقع، سخن از تغییر و تبدیل، راه به بدعت و انحراف برده است[۸] برای همین در اینجا باید هرگونه تحقیق یا تفکری بر مبنای شناختی عمیق و اصیل از اسلام حقیقی باشد. و درک واقعی پیامی که حضرت محمدج۱۴ قرن پیش برای بشریت به ارمغان آورد. و برای فهمیدن اسلام ناب، چاره‌ای نیست جز اینکه بفهمیم ناخالصی‌های وارد شده در دین، چیست‌؟

برای اینکه بفهمیم اضافات وارد شده در دین (ناخالصی‌ها) و معانی مسخ شده و تحریف شده چیست، ابتدا باید:

در عقاید موجود، شک کنیم، زیرا شک، پله اول و مهم‌ترین گام هر تحقیق است. کسی که همه چیز را برایش به صورت یک تابو و قانون حتمی و قطعی درآورده‌اند نیازی به تحقیق ندارد![۹] .

در برخورد با حقایق و مدارک مسلم و واضح منطقی و تاریخی در جستجوی یافتن توجیه و تحریف واقعه نباشیم[۱۰] و روحیه‌ای داشته باشیم که براحتی حرف حق را قبول کنیم.

با دید عقل محض و با نگاهی همه جانبه، اطلاعات و اسناد موجود را بررسی کنیم.

در دام تعصبات مذهبی و فرقه‌ای و حتی علاقه مندی‌های شخصی گرفتار نشویم.

زیر نفوذ تلقینات کتابها، سخنرانان، مداحان،‌ فیلمها،‌ اشعار،‌ داستان‌هایی که قبلاً دیده و شنیده و خوانده ایم، قرار نگیریم[۱۱] .

تحت تاثیر کتبی[۱۲] که بر مبنای انتخاب گزینشی از منابع تاریخی و تحت شرایط سیاسی فرهنگی خاصی نوشته شده‌اند قرار نگیریم[۱۳] . زیرا در بهترین شرایط و نسبت به واقع بین‌ترین نویسندگان، مورد فوق (تاثیر پذیری از فرهنگ زمان و محیط اجتماعی[۱۴] و...) صادق است و هیچ فردی (هر چند عناوین علامه، ‌مجتهد و... را داشته باشد) معصوم و عاری از خطا و اشتباه نیست[۱۵] . و به هوش باشیم به خاطر حفظ وجهۀ یک نفر، حق را زیر پا نگذاریم[۱۶] .

هنگام مطالعۀ منابع،‌ به صورت گزینشی عمل نکرده و ملاک انتخاب و تایید سخنان، عقاید و یا داستانها: شخصیت شناخته شده و کلی افراد در همان زمان،‌ فرهنگ همان زمان، نحوه عملکرد‌ها،‌ نتیجه عملکردها، کل آنچه آنها بر زبان رانده‌اند[۱۷] و کل عملکرد آنها قرار داده و از ورود به مقوله‌های مبهم و پا در هوایی (مانند نیات شوم، حسادت،‌ نفاق،‌ توطئه، مصلحت، مماشات، معجزه، توریه، تقیه، خبرها و احادیث واحد و تک و...) و یا انتخاب یک یا دو سخن از آنها و یک یا دو حرکت از آنها و بطور کلی از سیاه نمایی و قلب واقعیات، دوری کنیم.

سعی کنیم مدارک و اسنادی را انتخاب کنیم که: نزدیکترین فاصلۀ زمانی با اصل موضوع را داشته و بیشتر محققین (غربی، شیعه و سنی) روی آن اتفاق نظر دارند. به عبارتی دیگر به منابع قدیمی رجوع کنیم. البته چنانچه از سایر منابع، اسنادی وجود دارد که مورد اتفاق شیعه و سنی است می‌توان به آن استناد کرد با این پیش فرض که حتی در این حالت نیز احتمال اشتباه و دروغ وجود داشته و ضمناً تحت نفوذ و تاثیر تحلیل‌های متضاد متعصبین از دو فرقه، پیرامون یک قضیۀ واحد، قرار نگیریم.

با غور و تحقیق فراوان در موارد فوق، یکی از مهمترین این انحرافات، برای تحقیق حاضر انتخاب شده است:

تفرقه در امت اسلام، کینۀ موجود شیعه با اهل سنت بر مبنای قلب روایات و داستان‌های تاریخی[۱۸] .

باید دقت داشت که منظور، اختلاف بین سنی و شیعه است و نه اختلاف بین تسنن و تشیع. زیرا به هر حال، تشیع و تسنن دو مکتب و راه و روش متفاوت است که متاسفانه از زمانی که علماء، مسائل تاریخی را به میان مردم کوچه و بازار کشاندند و سیاست وارد گود شد[۱۹] ، به تدریج بین سنی و شیعه درگیری به عمل آمد و با وجود اینکه موارد مشترک بین این دو مکتب بسیار فراوان است[۲۰] (‌قرآن واحد، پیامبر واحد،‌ توحید،‌ معاد،‌کعبه، فروع دین و... حتی اکثر برادران اهل سنت امامان شیعه را به عنوان افرادی عالم و متقی قبول دارند) و تنها اختلاف اساسی که در خصوص جانشینی پیامبر است مربوط به ۱۴ قرن قبل بوده که اثبات و یا عدم اثبات آن به اندازۀ ذره‌ای فایده عملی ندارد. ولی وجود اختلافی که باعث ناسزاگویی و کینه‌توزی میان افراد این دو مذهب می‌شود فواید بیشمار زیادی دارد به خصوص برای صهیونیست بین‌الملل و سرمایه‌دارانی که چشم طمع به ذخایر نفتی منطقه دوخته‌اند. دولتها[۲۱] نیز از این آب گل‌آلود در مقاطعی برای منحرف کردن اذهان عمومی از مشکلات و دردها و بدبختی‌های داخلی، به سوی مسایل بی‌فایده تاریخی، استفاده فراوان برده، آنرا دامن زده و توسط عوامل خود[۲۲] شاخ و برگ فراوانی به آن داده‌اند. زیرا با وجود تمام تغییرات پیش آمده، عواطف مذهبی همچنان در تودۀ مردم به عنوان عاملی نیرومند وجود داشته و از آنجا که متاسفانه این عواطف، با مطالعه و علم و تعقل همراه نیست[۲۳] و فقط ریشه در احساسات دارد و تنها منحصر به پاره‌ای داستانهای تراژیک و سردرهوا می‌باشد، قدرتهای سیاسی به راحتی می‌توانند آنها را جهت‌ دهی کرده و از آن بصورت غیر مستقیم، به نفع اغراض سیاسی و‌ اجتماعی بهره برداری کنند.

البته تند بیشتر حملات و علت اصلی کینه توزیها، به طور مشخص متوجه خلفای اول و دوم یعنی عمر و ابوبکر می‌شود که در فرهنگ اصطلاحات شیعه تحت عناوینی مانند: اولی و دومی،‌ فلان و فلان از آنها نام برده شده است[۲۴] .

در اینجا خالی از لطف نیست که بگوییم علت مجهول ماندن شخصیت این دو نفر برای مردم ایران و اینکه کسی از ایرانی‌ها تا کنون در صدد بررسی و تحلیل عادلانۀ موضوع بر نیامده آن است که: افراد مذهبی در ایران به خاطر سیاه نمایی‌هایی که به خصوص پس از دوران صفویه در ایران شدت گرفت و توسط روحانیون درباری به آن دامن زده شد در این زمینه حتی حاضر به شنیدن کوچکترین ساز مخالف نیستند. کسانی هم که مذهبی نبوده و عاشق ایران و درگیر مسائل ناسیونالیستی هستند از عمر به خاطر حمله به ایران و شکست پادشاهی آن و تغییر دین مردم متنفرند‌. نتیجه آنکه هر دو گروه ضد (مذهبی و لا مذهب) در اینجا موضع واحدی اتخاذ می‌کنند و با عمر و ابوبکر دشمن می‌شوند و اگر هم کسی در این میانه حقیقت را بگوید یا تنها می‌ماند و یا آماج لعن و نفرین قرار می‌گیرد.

نکته مهم قابل ذکر برای کسانی که ممکن است در علوم تاریخی تبحر یا شناخت چندانی نداشته باشند این است که متون قدیمی تاریخی (به خصوص در زمینه روایات صدر اسلام) به قدری فراوان و متنوع و پراکنده و ضد و نقیض است که هر کس با هر مرام و عقیده‌ای می‌تواند مطالبی به نفع خود از میان روایات متعدد و مختلف تاریخی جمع آوری کرده و سند قرار دهد. متاسفانه برخی از مستشرقین و اسلام شناسان غربی یهودی یا مسیحی مغرض در تحقیقات خود از موازین علمی خارج شده و با سند قرار دادن برخی از این مدارک تاریخی علیه اسلام و حتی علیه پیامبر گرامی اسلام، تاخته‌اند فقط به این بهانه که این مطالب در کتب خود مسلمانها نوشته شده و وجود دارد و ما چیزی از خود ننوشته ایم! (مانند افسانه غرانیق یا داستانهای مربوط به با سواد بودن پیامبر و اینکه ایشان معلمانی داشته‌اند و کتبی خوانده‌اند و....!) البته از آنها جای تعجب نیست زیرا شاید وظیفه‌ای بر عهده دارند ولی تعجب من از محققان و نویسندگان شیعه است که آنها نیز دقیقاً از همین حربۀ غربیها، علیه برادران اهل سنت استفاده کرده و از بین متون فراوان و ضد و نقیض تاریخی، مطالبی را به نفع خود گردآوری کرده و بعد می‌گویند این مطالب در کتب خود اهل سنت هم وجود دارد! پس صحیح است!.

نکته ۱:

بیشتر پیامبران (به خصوص اولوالعزم) از محیط جامعه خود دور بوده‌اند. چوپان بوده یا در محیطی غیر از جامعه خود رشد کرده‌اند. آیا علت آنرا می‌دانید؟ شما اگر داخل یک اتاق بسته بنشینید و صبح تا شب شما یا دیگری سیگار بکشید پس از زمانی کوتاه به هوای اتاق عادت می‌کنید و دیگر نمی‌فهمید هوای اتاق کثیف است و در بیرون، ممکن است هوای تمیزی هم وجود داشته باشد. انسانهایی که یک عمر از کودکی در جامعه‌ای زندگی می‌کنند به زشتی‌های آن جامعه عادت می‌کنند و نه می‌توانند جامعه را اصلاح کنند و نه حتی متوجه انحرافات می‌شوند. اگر کسی هم نغمه خلاف سر داد مانند مشرکین مکه یا او را دیوانه می‌نامند یا یاغی و یا زندیق و مرتد و منحرف و... پیامبرجوقتی مشاهده می‌کنند که شخصی مانند ابوجهل ابوالحکم نام دارد!!!‌ در صورتیکه گاو پیش او افلاطون است و عقل یک مرغ از او بیشتر است. اندک اندک تعجب می‌کند که این دیگر چه محیطی است که پدر حکمتش این ابله است پس وای به حال بقیه!!! ناچار می‌فهمد این محیط محیط زندگی نیست پس بر آن محیط شورش می‌کند اگر به آن محیط عادت کرده بود دیگر نمی‌توانست متوجه عیب و نقص کار شده و جامعه را از آن عادات خارج کند...

نکته ۲:

در اینجا لازم است توجه خواننده عزیز را به این نکته جلب کنم که در تحقیقات علمی جایی برای سرزنشهای بچه گانه و ایرادهای خاله زنکی وجود ندارد. شما اگر سری به کتب قدیمی بیندازید می‌بینید که بحثهای طولانی بی سر و تهی بین شیعه و سنی وجود داشته که مثلاً طبق فلان روایت، حضرت عمر چنین گفت و طرف مقابل می‌گوید نه! علت چنان بود. و شما به جز سردرد از این مباحث پوچ، چیزی عایدتان نمی‌شود. برای همین ما سعی می‌کنیم بیشتر به کلیات امور و مواردی که به تواتر قطعی رسیده بپردازیم و اگر جایی وارد جزئیات شدیم فقط به خاطر پاسخ دادن به ایرادات بچه‌گانه است. و گرنه این نکته‌ای مسلم است که از بین انبوه کتب تاریخی هر کسی با هر عقیده و مرامی می‌تواند مواردی یک خطی و واحد و کم اعتبار به نفع خود خارج کند. در نتیجه: با صرف یک یا دو روایت که اساتید دانشگاهی نیز آنها را قبول ندارند نمی‌توان حکم تکفیر کسی را صادر کرد و با ایراد‌گیری نیز نمی‌توان راه به جایی برد. به طور خلاصه بحثهای پامنبری و جدلی را باید دور افکند.

نکته ۳:

در صفحات آینده مشاهده خواهید کرد که من به ناچار به برخی از مداحان و وعاظ و روحانیون، ایراداتی گرفته‌ام. این به هیچ وجه به معنای دشمنی با روحانیت یا تشویق مردم به شورش نیست. زیرا من هم مانند مولایم حضرت علی÷از اختلاف، کراهت دارم[۲۵] . و عمیقاً معتقدم انجام هر گونه اصلاحات، فقط وابسته به تغییر فرهنگ مردم است. و شورش و انقلاب نه تنها دردی را دوا نمی‌کند بلکه خود دردی می‌شود روی سایر دردها و مشکلات.

نکته ۴:

از خوانندۀ عزیز تقاضایی دارم و آن این است که ذهن خودش را از تعصبات و علائق فرقه‌ای خالی کند و سعی کند به عمق این نکته برسد که چنانچه تشیع را پیروی از مرام و روش حضرت علی و سخنان ایشان تعریف کنیم به همان اسلام می‌رسیم و این چیزی خوبی است و حتی اهل سنت نیز در این خصوص با ما اختلافی نخواهند داشت و چنانچه تسنن را پیروی از رسوم و روش‌های نبی اکرم تعریف کنیم باز هم شیعه در این خصوص با سنی اختلافی ندارد و باز هم به اسلام می‌رسیم و آنگاه است که متوجه می‌شویم تمامی این دعواها بیهوده بوده است و باید همه مسلمان باشیم «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإِسْلامُ».

۱- برای رعایت انصاف و عدالت در این تحقیق و رعایت ادب اسلامی نام تمامی شخصیت‌ها و خلفاء و... را با احترام (و عنوان حضرت) آورده‌ام.

۲- من، دشمن باند بازی، فرقه گرایی، دسته بندی و حتی ایجاد تغییر در مباحث دینی هستم. به همین دلیل، هیچکس نمی‌تواند با استناد به مطالب این کتاب، قصد باز کردن دکانی تحت عنوان مسلک یا حتی ایده‌ای نو را داشته باشد. زیرا بزرگ‌ترین هدف من از نوشتن این مطالب، ایجاد اتحاد واقعی و عمیق و یکپارچه در امت اسلامی و در یک کلام: توحید مذاهب اسلامی است. نه براه انداختن یک فرقه و ایده جدید!.

۳- بنا به همین دلایل و با وجود اینکه برای تحقیق حاضر وقت و تلاش زیادی صرف نمودم نام خود را مخفی نگاه می‌دارم و اجر خود را از خداوند متعال خواستارم. تا خواننده عزیز بداند من در پی کسب نامی و نانی، یا باز کردن دکانی نیستم.

۴- چنانچه خواننده عزیز در صدد تطبیق و صحت منابعی که در پاورقی هر صفحه به آن اشاره نموده‌ام برآمد، سعی کند به کتب قبل از انقلاب مراجعه کند زیرا متاسفانه در برخی از کتب بعد از انقلاب (حتی مانند نهج البلاغه) تغییراتی (اگر مودب باشیم و نگوییم تحریفاتی) صورت گرفته است[۲۶] .

۵- تمامی اشعاری که در این کتاب وجود داشته و به نام شاعر آن اشاره‌ای نشده است از نویسنده این سطور می‌باشد که تقدیم می‌کند به روح بزرگوار علی پسر ابو طالب. البته آن علی که من شناختم و می‌شناسم و نه آن علی که به من شناسانده‌اند.

۶- ممکن است تحقیق حاضر مورد مطالعه برادران اهل سنت قرار گیرد به همین دلیل لازم می‌دانم نکاتی را خدمت این برادران متذکر شوم: ممکن است این برادران با خواندن مطالب این کتاب، فکر کنند این چنین خرافاتی در بین تمامی شیعیان رواج دارد و نسبت به شیعه بدبین‌تر از قبل شوند ولی باید خدمت این برادران عزیز عرض کنم: عده‌ای در ایران، قید دین و خدا را زده‌اند و عمر و ابوبکر و علی در پیشگاه آنها یکسان است و اصولاً در بند دین یا خدا نیستند. عده‌ای نیز مخالف خرافات بوده و مانند من فکر می‌کنند. ولی به شما قول می‌دهم اکثریت شیعیان با خواندن مطالب این کتاب، نظرشان عوض خواهد شد و در نهایت، شاید فقط اقلیت بسیار اندکی از روحانیون و مریدان آنها براه کج خود ادامه دهند البته هر چند اینجانب امیدی واهی به هدایت این گروه نیز دارم ولی می‌دانم حتی اگر پیامبر اکرمجنیز زنده شوند و خداوند نیز از آسمان به آنها بگوید دست از حماقت بردارید متاسفانه بیفایده است و به قول شاعر: نرود میخ آهنین در سنگ.

۷- سخنی درباره روحانیون و روحانیت: هر چند من و بسیاری از مردم کشور از عملکرد علمی و عملی و سیاسی روحانیون دل خوشی نداریم ولی من عمیقاً معتقدم که:

به هر حال آنها نیز انسانند و دارای خانه و خانواده و در هر صورت باید کرامت انسانی آنها حفظ شود و هر گونه توهین به این افراد بر خلاف ادب و روحیۀ انسانی و اسلامی و عقلی و قانونی است.

من معتقد به حذف روحانیت نیستم بلکه معتقد به اصلاح روحانیتم. اگر روحانیت اصلاح شود می‌تواند مردم را تغییر دهد و مردم نیز به راحتی متوجه حقیقت اسلام ناب می‌شوند.

بیشتر روحانیون، نیتی پاک و درست داشته ولی راه را غلط رفته‌اند و افکار و روحیۀ آنها در محیطی خاص و تحت مطالعۀ کتبی خاص شکل گرفته است برای همین برای راهنمایی آنها باید حوصله و مدارا و دلیل و منطق و صبر و حوصله به خرج داد و به همین علت از خواننده عزیز عمیقاً خواهشمندم با این افراد وارد درگیرهای لفظی و... نشود.

تمام انقلابها به خصوص در ایران از روی احساس و به صورت عجولانه بوده و نتایج اسفباری به دنبال دارد برای همین هر گونه اصلاحاتی باید آرام آرام و از درون فرهنگ مردم صورت گیرد برکناری قهری و ناگهانی روحانیون بدون داشتن برنامه‌ای جهت جایگزین، هیچ دردی را دوا نمی‌کند و فقط باری می‌شود بر دیگر مشکلات عدیده کشور. برای همین باید بسیار مراقب باشیم دست به حرکتی نزنیم تا اینکه روزی بنشینیم و بگوییم صد رحمت به روحانیون.

نکته ۴:

در انتها باید بگویم عقیده داشتن به پاره‌ای از اصول، تنها به صرف اینکه گذشته گان ما آنها را قبول داشته‌اند، اندیشۀ بسیار باطل و خطرناکی است. اندیشه‌ای که ابوجهل و ابولهب را به جهنم کشاند!

ممکن است در پایان این تحقیق، برای خواننده، این سئوال مطرح شود که نویسنده چه دین یا مذهبی داشته است. این سئوال را شخصی از امام محمد غزالی می‌پرسد و من در اینجا هر چند در خانواده‌ای شیعه متولد شده ام، همان پاسخ غزالی را به شما می‌دهم:

من در شرعیات، مذهب قرآن و در عقلیات، مذهب برهان دارم.

و در این کتاب خواهید دید که متاسفانه مذهب مردم و روحانیون و نویسندگان ما مذهب جعلیات، موهومات، اشتباهات، احساسات، سوء برداشتها و خرافات تاریخی است. و متاسفانه نه مفاهیم عالیۀ قرآنی در اعتقادات و علایق آنها نقش پررنگی دارد و نه عقل و منطق، جایگاهی. خدا نیز در قرآن فرموده: دین نزد او فقط اسلام است و سخنی از مذهب در قرآن نیست.

آری در این تحقیق شما متوجه این نکته بسیار ساده خواهید شد که نبی اکرم و اصحاب ایشان و چهار خلیفه اول در هیچ کجای تاریخ، خودشان را سنی یا شیعه معرفی نکرده و یا نگفته‌اند ما مقلد فلان شخصیم بلکه همه خودشان را مسلمان و مومن دانسته و پیرو قرآن و سنت نبی اکرم.

این مقدمه را با این سخن خداوند به پایان می‌رسانم:

و هنگامیکه به آنها گفته شود به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر، بیایید می‌گویند: آنچه را از پدران خود یافته ایم ما را بس است. آیا نه چنین است که پدران آنها چیزی نمی‌دانستند و هدایت، نشده بودند. مائده آیه ۱۰۴

این کتاب بر مبنای ادب است. بر پایه عقل محض است. بر اساس منطق است. از تعصب خالی است.هدفش ایجاد اتحاد است. اسناد و مدارکش، قرآن است و نهج البلاغه. سیره ابن اسحاق (شیعه) است و تاریخ یعقوبی (شیعه) و تاریخ طبری. برای کسب نانی و جلب نامی نوشته نشده چون نام نویسنده آن پنهان است. اگر حق باشد دست به دست می‌گردد و تا ابد باقی می‌ماند و اگر باطل باشد غم مخور، مطمئن باش نابود خواهد شد.

با خواندن این کتاب خواهید فهیمد که چرا در اسلام اینقدر به علم و دانش سفارش شده و چرا اولین کلام خداوند با اقراء یعنی بخوان، شروع شده است.

مژده‌ای برای خوانندۀ عزیز دارم. گزارشی مانند گزارش حاضر در طول ۱۴ قرن گذشته نوشته نشده است و بسیاری از مباحث پیش روی شما نو و بکر و تازه است و من به شما قول می‌دهم اگر با صبر و حوصله این مطالب را تا انتها دنبال کنید سخن مرا تایید خواهید کرد.

امیدوارم خوانندۀ عزیز طولانی شدن مطالب این تحقیق را بر من ببخشاید. علت آن نیز مشخص است: وجود توجیهات و سفسطه‌های بی‌پایان برادران روحانی من باعث شد که من برای توضیح کامل هر مطلب، مجبور شوم تا حد امکان آنرا تحلیل کرده و به تمام ایرادات کلامی و بچه گانه روحانیون پاسخ دهم. تا دیگر جایی برای سفسطه و کلی گویی باقی نماند. هر چند برای گرد و غباری که شیطان برانگیخته تا فضای حقیقت را مشوش و تاریک کند نیاز است ساعت‌ها باران ببارد.
عامیان را چونکه مذهب خرخری است
ترک عـادت نزد ایشان کافـری است
ابلهــــان تکـرار عــادت می‌کـننــد
ج در گمـان خـود عبـادت می‌کننــد
ج زیـن عبـادتهــــا کسـی آدم نشــــد
راز حق را مسجـدی مـحرم نـشــد
سعی کن کز پای تا سر حـق شـــوی
آدمی گردی به حق ملحــق شــوی‌
[ صادق سرمد] .

[۱] حتی یک نفر را در تاریخ نمی‌توانید پیدا کنید که به تنهایی و بدون کمک یک عده فراوان در هیچ زمینه‌ای پیروز شده باشد ولی شیعه معتقد است تمامی اصحاب مرتد و منافق بودند. [۲] دین تو را رد پی آرایشند در پی آرایش و پیرایشند بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز. [۳] ﴿سُنَّةَ مَن قَدۡ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِن رُّسُلِنَاۖ وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحۡوِيلًا ٧٧[الإسراء: ۷۷] . [۴] نمونه روشن آن عقیده به استحباب قمه زنی حتی در میان علماء و روحانیون است پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! . [۵] نکته جالب آنکه در خلال همین داستان‌هاست که عمر و ابوبکر را متهم به خفقان می‌کنند!!!. [۶] ﴿بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ[الزخرف: ۲۲] . معنی: «گویند پدرانمان را بر این طریقت یافتیم». [۷] ﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧[الأحزاب: ۶۷] . «و دوزخیان می‌گویند ما سادات و بزرگانمان را پیروی کردیم پس ما را گمراه کردند. اگر تقلید بودی شیوه‌ای خوب پیمبر هم ره اجداد رفتی». (اقبال لاهوری) [۸] و متاسفانه همین امر بهانه خوبی به دست روحانیون داده تا هر نغمه ناسازی را با چماق تکفیر و التقاط در نطفه خفه کنند. [۹] شاید برای همین، اصول دین را تحقیقی می‌دانند و نه تقلیدی. [۱۰] خواننده عزیز به زودی متوجه می‌شود که اگر کلمه‌های تقیه و مصلحت و علم غیب نبود روحانی صفوی در پاسخ بسیاری از سئوالات جوابی جز سرافکندگی نداشت. [۱۱] به قول یک نویسنده: هر چه را تکرار کنی به صورت عادت درمی‌آید و هر عادتی پس از مدتی جزء شخصیت تو می‌شود و شخصیت است که سرنوشت تو را می‌سازد. [۱۲] فرقی نمی‌کند که نویسنده شیعه باشد یا سنی. [۱۳] مانند کتبی که در عهد صفویه و در نزاع میان ایران شیعی و عثمانی سنی نوشته شده است. [۱۴] برای مثال محقق شیعه که از کودکی با جمله لعنت بر عمر، مشغول ذمه عمر و... که ورد زبان همه بوده بزرگ شده بسیار سخت است بخواهد منصفانه قضاوت کند. [۱۵] حتی راویان یا کاتبان اخبار ائمه نیز با وجود صداقت و به فرض دوری از تاثیرات فرهنگی و مذهبی و... ممکن است تحت تاثیر شرایط روانی و شخصیتی، برداشت اشتباه از نقل قولها داشته و یا برخی کلمات را با اندکی تغییر ثبت نمایند تا ماهیت قضیه بسیار متفاوت جلوه کند (مثل کلمات‌: بفرمایید، ‌بنشینید و... که هر سه با اینکه دارای یک معنی است ولی در سه حالت روحی متفاوت بر زبان می‌آید). [۱۶] حضرت علی÷: انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال: به سخن بنگر و نه به شخص گوینده. یا جای دیگر که می‌فرمایند: حکمت را فرابگیر حتی از منافق، یا: چون خبری را شنیدید -همانند ژرف اندیشان و نه چون ظاهر بینان- ژرف در آن بیندیشید و تنها به شنیده خود بسنده نکنید زیرا که روایت گران دانش بسیارند و رعایت کنندگانش اندک. نهج البلاغه الکلمات: ۹۸ و امان از ما که حتی بر سر مسایل دینی و آن هم نسبت به کسانی که مرده‌اند (و مطالبی را فقط تحت عنوان گردآوری نوشته‌اند) رودربایستی می‌کنیم! پیروی کور کورانه از بزرگان نیز هیچ جایگاهی نزد خدا ندارد زیرا در قرآن از زبان دوزخیان می‌شنویم که: ﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧[الأحزاب: ۶۷] . «ما بزرگانمان را اطاعت کردیم پس گمراه شدیم». [۱۷] البته در اینباره ابتدا باید با رجوع به منابع معتبر از صحت آن مطمئن شد و سپس آن جملۀ خاص را با مطالعه کل متن درک کرد و از تفسیر گزینشی جملات بر مبنای سلیقه‌های شخصی و معیارهای زمان و فرهنگ حاضر دوری کرد. و حتی تمام سخنان آن فرد در طول حیاتش پیرامون آن موضوع خاص را بررسی کنیم و فقط به یک سخن در یک موقعیت خاص بسنده نکنیم. (مانند جهنمی دانستن حضرت عمر و ابوبکر فقط با استناد به خطبۀ جعلی شقشقیه). [۱۸] علت اینکه این موضوع را به عنوان مهمترین عامل آورده ایم شرایط حساس روز در لزوم اتحاد بین کشورهای همسایه و همچنین تاکید حضرت علی÷در آخرین لحظات عمر خود بر لزوم دوری از تفرقه و پیوند میان مسلمین می‌باشد. [۱۹] نمونه بارز آن:‌ تقابل دول سنی مذهب عثمانی و شیعی مذهب صفویه و بهره برداریهای سیاسی از داستانهای تاریخی برای تهییج عوام به نبرد. [۲۰] حتی حضرت علی در نهروان به خوارج می‌فرمایند: «همینکه خدای ما، پیامبر ما،‌کتاب ما، قبله ما یکی است برای شما کافی نیست تا دست از برادر کشی بردارید؟» و من سئوال می‌کنم آیا سنی‌ها از خوارج بدترند و براستی اگر علی زنده بود به ما چه می‌گفت؟ البته او زنده است و مرده حقیقی مائیم!. [۲۱] مانند برخی پادشاهان صفوی و یا... [۲۲] مداحان، سخنرانان، نویسندگان، مفتی‌ها و روحانیون، هنرمندان و... [۲۳] حضرت علی÷: حب الشيء يعمي ويصم: دوستی چیزی انسان را کور و کر می‌کند. [۲۴] مردم پست سرگرم اشخاص می‌شوند افراد عادی به حوادث فکر می‌کنند و انسان‌های بزرگ به ایده‌ها!. [۲۵] پاسخ آن حضرت به ابن عباس در ماجرای سقیفه که می‌فرمایند: «إني أكره عن اختلاف». [۲۶] مانند خطبه حضرت علی÷در کتب نهج البلاغه پیش از انقلاب که از قول شیخ رضی نوشته‌اند منظور حضرت شخص عمر بوده است ولی در کتب بعد از انقلاب یا نام عمر را حذف کرده‌اند و موضوع به سکوت برگزار شده و یا مانند آقای دشتی با یک استدلال بسیار بچه گانه نوشته‌اند منظور سلمان فارسی بوده است!