نکتهای چند در مورد قرآن
برخی از افراد معتقدند که فهم آیات قرآن فقط از طریق افرادی خاص امکان پذیر است. در صورتی که این مربوط به آیات احکام و موضوعات فقهی است و همچنین آیات متشابهات. ولی درباره بقیه موارد هر کسی میتواند از قرآن درس بگیرد، مویداین مطلب آنکه: بیشتر خطابها در قرآن یا ایها الناس، یا قوم و... است ونه یا ایها الامام و یا ایها الروحانی و در بسیاری از موارد به جملاتی از این قبیل بر میخوریم: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ ٢٤﴾[محمد: ۲۴] . چرا در قرآن اندیشه نمیکنید (تازه خطاب با کافران جاهلی بیسواد است. مومن و مسلمان درس خوانده قرن بیستمی که جای خود دارد) در احادیث بیشمار نیز پیامبر اکرمجو امامان نیز به مردم سفارش به تدبر در آیات قرآن و عمل به آن، کردهاند.
پیامبر اکرمجمیفرمایند: «هر گاه حدیثی از من به شما برسد پس آنرا بر کتاب خدا عرضه کنید پس آنچه با آن موافق بود بپذیرید و آنچه مخالف بود بر دیوارش بزنید»[۱۲۴] . نکات جالبی در این حدیث نهفته است. اول اینکه خطاب پیامبرجبا عموم مردم است پس تطبیق حدیث با آیات قرآن و فهم و عمل به آن در انحصار افراد خاصی نیست [۱۲۵] دوم اینکه آیات قرآن، ملاک تایید یک حدیث است. بر خلاف محققین دانشمند شیعه که احادیث را ملاک توجیه و تحریف آیات قرآن قرار میدهند. به طور کلی بهترین روش، تفسیر آیات قرآن با آیات دیگر و تبیین احادیث با سایر احادیث و روایات معتبر موجود است.
• بزرگترین اشتباه محققان و نویسندگان و سخنرانان شیعه این است که:مسائل تاریخی را مطابق فرهنگ زمان حال، تجزیه و تحلیل میکنند. به عنوان مثال در زمانۀ ما مرگ نزدیکان از مهمترین مسائلی است که برای آن سوم و هفته و چهلم و سال و مسجد و مداح و تاج گل و شام و... تهیه میکنند. ولی در تاریخ میخوانیم که حضرت علی÷به کسانی که برای مرگ یک نفر گریه میکردند میگوید آیا او تا کنون به سفر نرفته بود اکنون هم به سفر رفته منتها دیگر بر نمیگردد بلکه شما باید به سوی او بروید. برای همین محقق شیعه عصبانی میشود که چرا مردم مدینه، پیامبر را دفن نکرده مشغول انتخاب خلیفه شدند و نمیتوانند بفهمند که افرادی مانند ابوسفیان چه نقشههایی در سر داشتهاند. نمیدانند که خطر حمله قبایل راهزن به مدینه لحظه به لحظه تشدید میشد. نمیتوانند یا نمیخواهند بفهمند که ابتدا دو قبیله اوس و خزرج در سقیفه بر سر انتخاب خلیفه درگیری ایجاد کرده بودند و نمیتوانند اینگونه تحلیل کنند که با انتخاب یک نفر از این دو قبیله (و با عنایت به سوابق دشمنی بین آنها) و عدم تبعیت قریش از افراد قبیلهای دیگر[۱۲۶] ، ممکن بود اسلام در جا ریشه کن شود[۱۲۷] و زنده نگاهداشتن نوزاد اسلام، مهمتر از به خاک سپردن بدن مطهر پیامبر بوده است که افرادی نیز برای اینکار (بنا به وصیت پیامبر) وجود داشتهاند. و وقتی پیامبرجحضرت علی÷را وصی اینکار کرده آیا دیگران حتی اجازه دخالت کردن دارند؟ و اصولا در حجره کوچک عایشه جا برای چند نفر وجود داشته است؟ و نمیتوانند بفهمند که مسائلی از این دست برای ما که در قرن بیستم و در نظامات خاص شهری و دولتی زندگی میکنیم عجیب است و اعراب ۱۴۰۰ سال پیش به مسائل فرهنگی و اجتماعی، به گونهای دیگر نگاه میکردند. و درک نمیکنند که در جمع سقیفه کار به زد و خورد کشیده و حتی بعضی دست به قبضۀ شمشیر بردهاند چنانچه عمر بعدها میگوید من تا وضعیت را اینگونه دیدم دستم را به سرعت به طرف حضرت ابوبکرسدراز کرده و با او بیعت کردم. به هر حال اگر حضرت ابوبکرسدر آن لحظه خلیفه نمیشد صد در صد یک نفر دیگر از همان حاضرین خلیفه شده بود و صد در صد حضرت علی÷خلیفه نمیشد و صد در صد اسلام در نطفه نابود میشد.
مثال دیگر: آقای فضل الله کمپانی در کتاب علی کیست مینویسند که: «این سخن پوچی است که چون حضرت علی÷از هر قبیله چند نفر را کشته بود پس کسی از ایشان فرمانبرداری نمیکرد زیرا حضرت علی÷آنها را به فرمان خدا و پیامبر، کشته بود». جالب است ولی اگر آقای کمپانی در آن زمان زنده بودند و برادر یا عموی ایشان به دست حضرت علی کشته میشد آیا باز هم ایشان همین نظر را داشتند؟ آری این نکته ساده را عرب بدوی که پدر و برادر و شجاعان قبیلهاش به دست حضرت علی کشته شده را نمیتوانسته بفهمد بر عکس آقای کمپانی که بعد از ۱۴۰۰ سال و در میان جامعه شیعه و با مطالعه دهها جلد کتاب متوجه این موضوع شدهاند ضمن اینکه اگر کسی با خلافت حضرت علی مخالف نبوده چرا ایشان میگویند اگر در جریان سقیفه ۴۰ نفر یار داشتم حقم را میگرفتم؟ باید دقت کنیم که ۵۰ سال بعد یزید پس از کشتن امام حسین (که در هنگام جنگ بدر حتی متولد هم نشده بودند) میگوید امروز انتقام کشته گان بدر را گرفتیم در صورتی که امام حسین در جنگ بدر حتی متولد هم نشده بودند، آنگاه حضرت علی÷که بنا به قولی در بدر ۳۰ نفر (یا ۱۵ نفر) را کشته آیا هیچ مخالف و دشمنی نداشته است؟
• شیعه به تمام مسائل، نگاهی ایده آلیستی و آرمانگرا دارد برای همین میگوید بهترین گزینه برای پس از پیامبر اکرمجحضرت علی بوده ولی نمیتواند درک کند که طبق شرایط رئالیستی بوجود آمده در جو سقیفه، اگر یک نفر دیگر خلیفه میشد ممکن بود فاتحه اسلام در همانجا خوانده شود. و اگر یک نفر از قبایل اوس و یا خزرج و یا بنیهاشم و بنی امیه خلیفه میشد با توجه منازعات قبیلهای میان این چهار قبیله که از دیر باز وجود داشته و همچنین شورش اهل رده و نقشههایی که ابوسفیان در سر داشت و خطر حمله قبایل راهزن و... چه اتفاقی ممکن بود بیفتد؟ و با توجه به این جریانات، اینکه به عمر و ابوبکر خبر میرسد عدهای در سقیفه جمع شدهاند آیا بیشتر شبیه یک معجزه نیست؟ زیرا فقط قبیله این دو نفر در منازعات سیاسی در تاریخ عرب هیچ نقش (و به تبع آن، هیچ رقیب و دشمنی) نداشتهاند.
• به صرف یک سخن یا یک حرکت از یک نفر، کل شخصیت او را تجزیه و تحلیل کرده و طبق نظر خود یک جریان سیاسی یا یک دسته بندی واهی را پایه گذاری میکنند. در صورتیکه برای درک حقیقت باید شرایط فرهنگی، جامعه شناسی و قوم شناسی، و همچنین تمامی سخنان آن فرد در کل عمر او و تمامی عملکردهای او را مطابق همان پس زمینههای خاص فرهنگی، بررسی کرد تا مثلا فهمید آن شخص آن جمله خاص را برای چه گفته یا منظور واقعی او از آن حرکت و عملکرد خاص چه بوده است؟ مثلا در جریان فدک ما مشاهده میکنیم که بسیاری از قبایل پس از رحلت پیامبر (و انتخاب حضرت ابوبکرس) از دادن زکات سرباز زدهاند و مسلما دولت اسلامی برای سرکوبی شورش اهل رده نیاز به بودجه داشته است. با مطالعه سوابق حضرت ابوبکرسنیز میبینیم که او از ابتدای اسلام مرتب از اموال خودش جهت آزادی بردههای مسلمان (مانند بلال و...) تدارکات جنگها (جنگ تبوک و...) هزینه میکرده در زمان ۲ سال خلافتش نیز نه کاخی ساخت و نه... پس فدک را برای خودش نمیخواسته است. پس از آنکه حضرت عمر به خلافت رسید و غنایم بیشماری از ایران و شام و... به مرکز رسید حضرت عمر، تولیت فدک را به حضرت علی پس میدهد ولی بین علی و عباس بر سر این تولیت مشاجره میشود و هنگامیکه دعوی را به حضرت عمر میبرند او میگوید وظیفه من پس دادن آن بود و بقیهاش به من ربطی ندارد و... آنگاه با جمع بندی تمامی این حوادث، موضوع فدک برای ما بهتر روشن میشود. که هم در اصل مالکیت آن اختلاف بوده و هم...
• بزرگنمایی وقایع مخدوش و دروغ و پنهان کردن یا مغالطه در وقایع درست و موثق:
یکی دیگر از اشتباهات محققین و نویسندگان شیعه این است که طبق همان اصل انتخاب گزینشی بر مبنای تعصب و احساسات از وقایع تاریخی، موارد مبهم و دروغ را در نوشته خود بزرگ جلوه داده و اتفاقات یقینی و صددرصد را یا پنهان کرده یا به سرعت از روی آن رد شده و یا بدتر از همه سعی در توجیه و تحریف و مغالطه در آن میکنند به عنوان مثال در رابطه با اخذ بیعت از حضرت علی÷ما طبق متون تاریخی شکی نداریم که در این رابطه از سوی حضرت علی و بنیهاشم و افرادی مانند سلمان، مقداد و... اعتراضاتی بعمل آمده [۱۲۸] و سپس عدهای[۱۲۹] به سمت خانه علی راهپیمایی کرده و ایشان را به اجبار برای بیعت به مسجد بردهاند ولی طبق تحلیلی که پیش از این به عمل آمده به طور قطع و صددرصد شاخ و برگهای فراوانی در طول تاریخ به این واقعه داده شده است از جمله اینکه عمر یا قنفذ عامل اصلی شهادت حضرت فاطمه و محسن بودهاند ولی آیا ممکن است کسی دخترش را به قاتل مادر و برادر آن دختر بدهد؟ نویسندۀ شیعه واقعه اخذ بیعت اجباری از حضرت علی را با آب و تاب تمام و با تمام شاخ و برگهای آن نقل میکند ولی اینکه عمر (پس از این جریانات) داماد حضرت علی شده است را پنهان کرده و یا مثل شیخ عباس قمی با آن ذهن خلاق داستانسرا میفرماید بله این ازدواج واقع شده ولی رابطه زناشویی وجود نداشته است!!![۱۳۰] و اینگونه با پنهانکاری یا مغلطه سعی در مخدوش کردن واقعهای یقینی میکنند.
• چسبیدن به استثنائات و رها کردن اصل
اصل بر تحکیم اتحاد است نه ترویج تفرقه. اصل بر ماهیت سخن است نه شخص گوینده. اصل بر عمل است نه دعا. اصل بر صراحت است نه تقیه و...
• جستجو در لابه لای متون در هم تاریخی و یافتن نکاتی بر ضد افرادی که هیچکس آنها را معصوم نمیداند و پنهان کردن موارد و نکات مثبت. در یک کلام: بیطرف و مانند یک محقق عادل قضاوت نمیکنند
• برخی از مفسرین با فراموش کردن این حدیث پیامبرجکه قرآن ۷ بطن دارد و هر بطن آن ۷ بطن دیگر و... ولی طبق نظر آنها: یک آیه فقط متعلق به زمان ظهور امام زمان میشود. یک آیه در مدح افرادی خاص. یک آیه در ذم افرادی خاص. یک آیه فقط مربوط به زمان پیامبر. یک آیه فقط مربوط به روز قیامت و... و در انتها چیزی برای ما و زمان حال باقی نمیگذارند. در صورتیکه قرآن کتابی است جاویدان برای تمام دوران و همه شرایط و مکانها[۱۳۱] .
• رد معنا و مفهوم آیات قرآن با یک حدیث و حتی بدتر از آن با یک روایت تاریخی. در حالیکه در حدیث موثقی از رسول اکرم آمده: اگر حدیثی با مفاد آیات قرآن هماهنگ نبود آنرا دور بیندازید. ولی برخی نویسندگان نه تنها در تحریف آیات از برخی احادیث مجعول استفاده میکنند بلکه حتی دست به دامان روایات تاریخی نیز میشوند[۱۳۲] و بدتر از همه اینکه حتی همین روایات تاریخی، روایات معارض خود را دارند. مثلا آیاتی که در ستایش اصحاب در بدر و بیعت رضوان و هجرت به مدینه و... نازل شده است را با برخی احادیث و یا داستانهای تاریخی تحلیل کرده و تلویحاً میگویند که عمر و ابوبکر از شمول این آیات خارجند، در حالیکه حتی همین روایات تاریخی، موارد ضد هم دارد. مانند تعریفی که حضرت علی در خطبه ۲۱۹ نهج البلاغه از عمر ابن خطاب دارند.
• نکته عجیب و بچه گانهای که برخی از محققین در استناد به منابع دارند این است که وقتی سئوال میکنی چرا تاریخ در مورد فلان قضیه ساکت است. با ژستی حق به جانب اظهار نظر میفرمایند که: خفقان موجود در زمان خلفاء اجازه ثبت برخی موارد را نمیداده است!!! ولی:
- جای تعجب است که پس چگونه اینهمه نکات منفی وحشتناک بر علیه خلفاء در کتاب بحارالانوار وجود دارد؟ چگونه جمله سلمان که گفت: کردید و نکردید ثبت شده؟ چگونه یک غلام خارجی به نام: ابولولو جرات میکند، عمر یعنی خلیفه مقتدر وقت را تهدید به مرگ کند و بعد هم تهدید خودش را عملی کند؟ چطور آن عرب بدوی در مسجد در حضور همه بر میخیزد و به عمر میگوید اگر خواستی کج شوی تو را با این شمشیر راست میکنم؟ چطور آن عرب دیگر به عمر ایراد میگیرد که این پارچهای که پوشیدهای بیشتر از مقدار بیت المال است و عمر فرزندش را میآورد و او شهادت میدهد که من سهم خودم را به پدرم دادهام؟ این چه دیکتاتوری است که فرزندش زیر تازیانه عدل او جان میدهد؟!!! و چطور خلیفه زورگو و ظالم و ترسو و... بادی گارد نداشته است؟ زیرا اصولاً حکام -با صفاتی که شیعه معرفی میکند- همیشه در طول تاریخ، محافظ داشتهاند و دارند.
- آیا اینهمه مطالبی که بر ضد خلفاء وجود دارد و شما آنرا از لابه لای کتب اهل سنت جمع آوری میکنید آیا نشانه خفقان و دیکتاتوری است؟ یا اینکه آنقدر آزادی بوده که حتی نویسندگان سنی هر داستانی که بر لب مردم در کوچه و بازار بوده را برای جلوگیری از نابودی نوشته اند؟ و اکنون باید با معیارهای کارشناسی، تایید یا رد شود و صرف آمدن آنها در کتب خود آنها نشانه حتمی بر اتفاق افتادن این وقایع نیست.
- آری اگر تلقی ما از آزادی مانند تلقی آمریکا باشد که دول اسلامی را به جرم نقض حقوق بشر محکوم میکند حرفمان درست است ولی من فکر نمیکنم جانیها، شرابخوارها، سارقین، زناکارها و... در حکومت حضرت علی÷آزاد بوده و از مجازات معاف بوده باشند که عمر و ابوبکر را دیکتاتور بدانیم.
- اینکه حضرت عمر و حضرت ابوبکر از ضعیفترین و کم اهمیتترین تیرههای قریش بوده و توانستند خلیفه شوند نشان دهنده فضای آزاد و باز سیاسی در آن زمان است.
- مشورت پذیری بالای حضرت عمرسدر بیشتر زمینهها از حضرت علی÷زیرا یک دیکتاتور در هیچ جای تاریخ مشورت پذیر نبوده است.
- عدم قیام و شورش مردمی، حتی در زمان حکومت سخت گیر حضرت عمر. با توجه به روحیه بدوی و عدم انقیاد پذیری اعراب. (بر خلاف زمان حضرت عثمان که با اندک بهانه ای، تمام مردم علم طغیان بر میدارند و ایشان به قتل میرسند).
- وابستگیها و عصبیتهای قومی قبیلهای اجازه ظلم و ستم و یا کشتن افراد را نمیداده دقیقا برای همین، پیامبر اکرم (و حتی ابوذر که تمام قبیلهاش راهزن بوده اند) در مکه سالم میمانند. با اینکه به خدایان زمان توهین میکردهاند.
ما یکی از علل شکست سپاهیان ابرقدرت زمان یعنی ایران را دیکتاتوری و ظلم و ستم پادشاهان ایرانی میدانیم. پس چگونه معتقدیم که: روحیه سلحشور و شهادت طلب سپاه اسلام و پیروزی آنها بر ایران و روم، در خفقان و دیکتاتوری شکل گرفته است!؟.
• گزینش یک قسمت از یک واقعه و پنهان کردن بقیه موارد
نمونه جالب آن جریان فدک میباشد که فقط مدت ۲ سال خلافت حضرت ابوبکرسو آن هم فقط مالکیت آن و نه استفاده از عین و نمائات آن از اختیار حضرت فاطمه خارج شد و حضرت عمر پس از خلافت آنرا هم پس داد علت کار حضرت ابوبکر نیز شورش اهل رده و عدم پرداخت زکات و نیاز به تجهیز لشکر اسلام برای سرکوب شورش بوده است. محقق و نویسنده شیعه با قضاوتی کاملاً یکجانبه یک حکم کلی صادر میکند و میگوید: فدک را غصب کردند. در حالیکه به احتمال قریب به یقین حتی اگر پیامبرجنیز زنده بودند از فدک برای تجهیز سپاه اسلام و سرکوب شورش اهل رده استفاده میکردند.
• شاخ و برگ دادن به روایات تاریخی یا انتخاب روایاتی که شاخ و برگ بیشتری دارد یا از همه بدتر: مخلوط کردن چند روایت مختلف که دارای موضوع واحدی هستند. نمونه مشخص آن اخذ بیعت از حضرت علی÷در جریان سقیفه است. با بررسی تمامی روایات این نکته مشخص میشود که بنیهاشم و در راس آنها حضرت علی÷به شیوه انتخابات معترض بودهاند و نه به اصل انتخابات. آن هم به خاطر اینکه آنها با وجود قرابت نزدیکتر با پیامبر، حضور نداشتهاند. نکته دیگر اینکه راهپیمایی دستهای مسلح به سوی خانه حضرت علی به این علت بوده که به حضرت ابوبکر و حضرت عمر خبر میرسد عدهای در خانه حضرت علی برای شورش تجمع کردهاند. ولی به طور قریب به یقین بقیه موارد ساخته ذهن داستانسرایان است. زدن سیلی به گوش حضرت زهرا. سقط جنین محسن. آتش زدن در و...[۱۳۳] ولی نویسنده شیعه تمام روایات مختلف را کنار هم گذاشته و با ترکیب آنها واقعه را جذابتر و دراماتیکتر نشان میدهد.
• تحلیلهای متضاد
نمونه جالب آن این است که ایراد میگیرند اگر به قول سنیها رسول خدا برای خودش جانشین نگذاشت پس چرا حضرت ابوبکرسجانشین گذاشت؟ و چرا حضرت عمر کار را به شوری برگزار کرد؟ و علت این عملکردهای متفاوت چیست؟ من از علامههای خودمان در تعجبم که چرا همیشه مسائل را به نفع احساساتشان تجزیه و تحلیل میکنند! ما وقتی سئوال میکنیم چرا امام حسن با معاویه صلح کرد ولی امام حسین با یزید جنگید و امام سجاد فقط نیایش میکرد و امام صادق تدریس و امام رضا ولایتعهدی را پذیرفت و... میفرمایند: شرایط و اوضاع و احوال متفاوت جامعه و تفاوت حکام و سیاستهای مختلف در هر زمان، مستلزم یک نوع برخورد متفاوت است. که البته این پاسخ، کاملاً صحیح است. ولی تعجب اینجاست که وقتی امام معصوم با آن قدرت روحی و طرفداران از جان گذشته و عنایات الهی، باید طبق مقتضیات زمان عمل کنند چرا ما به حضرت عمر و حضرت ابوبکر برای رفتارهای متفاوت ایراد میگیریم؟ حتی درباره برخی رفتارها که میگویند عمر بدعت گزار بوده نیز همین پاسخ جاریست. مگر جمهوری اسلامی حسب شرایط سیاسی زمان، به مدت ۳ سال حج واجب را تعطیل نکرد؟ پس حضرت عمر کجا گفته که برای ابد برخی از احکام را صادر کرده و گناه حضرت عمر چیست اگر دیگران این احکام را ابدی کردهاند؟ (البته حضرت عمر حکمی بر خلاف سنت پیامبر صادر نکرده و از حضرت علی به تواتر در کتب تاریخی و نامهها میباشد که آندو به سنت عمل کردند).
• اشتباه ساده لوحانه دیگری که بسیاری از علمای شیعه مرتکب میشوند این است که: به جای آنکه ماهیت و موضوع حدیث را بررسی کرده و به چالش بکشند و آنرا با قرآن تطبیق و با عقل محض (خالی از تعصب) تایید و با فرهنگ آن زمان، هماهنگ کنند به جای اینکارها مینشینند و فقط ثقه بودن و یا غیر ثقه بودن سلسله روات را بررسی میکنند[۱۳۴] . که این چندان سرنخی به انسان نمیدهد زیرا:
هر انسان هنگام نقل قول و هر سخن هنگام دهن به دهن شدن دچار تغییرات زیادی میشود. ضمن اینکه طرز برداشت هر کس از یک سخن ممکن است متفاوت باشد.
هر سخن تحت شرایط خاص فیزیولوژیکی که گوینده داشته گفته شده. چه بسا انسان در هنگام ناراحتی و خشم، سخنی بگوید ولی بعد آنرا نقض کند (مثال بارز آن سخن پیامبرجبود که پس از شنیدن خبر شهادت حمزه و مثله شدن او قسم خورد که ۷۰ نفر از مشرکین را بگیرد و مثله کند ولی بعد، مسلمانان را از اینکار به شدت نهی کرده و سخن خود را ابطال فرمودند) پس وقتی حضرت عمر به آن شخصی که میگوید اگر آب پیدا نکردم نماز را چه کنم و حضرت عمر به او میگوید: نماز نخوان. با توجه به روحیه تند حضرت عمر باید متوجه شویم که این لحن او عتابی بیش نبوده است زیرا تمام متون معتبر تاریخی در حد تواتر حضرت عمر را در برگزاری مناسک دینی فرد سختگیری معرفی میکنند.
هر سخن در یک محیط فرهنگی خاص زده میشود که افراد حاضر چون در همان محیط زندگی میکنند به خوبی منظور گوینده را میفهمند ولی آیندگان در فرهنگها و زمانهای دیگر ممکن است دچار اشتباه شده و آن سخن را مطابق فرهنگ (و یا حتی عقاید و سلایق) خود تجزیه و تحلیل کنند. برای مثال امام خمینی گفتند: راه قدس از کربلا میگذرد. در همین زمان فعلی نیز بسیاری از مردم ایران حتی افراد حزب اللهی معنی این سخن را نمیدانند و فکر میکنند یعنی اینکه اول باید کربلا را گرفت و بعد رفت سراغ قدس. ولی این سخن امام، خطاب به پاسدارانی بود که در زمان جنگ ایران و عراق برای نبرد به لبنان رفته بودند.
هر انسان در طول عمر خود دارای ایدهها و روشهای متفاوت است. اکنون یک نفر که تحت عنوان کلی ثقه معرفی میشود آیا در تمام طول عمر خود به یک راه و روش ثابت و مشخص بوده و یا... ضمن اینکه دوران جوانی و میانسالی و پیری در طرز برداشت و احساسات انسان و نوع تفکر او بسیار موثر است. اکنون آن سخن در کدام دوره حیات آن فرد گفته شده؟
افراد سوء استفاده گر در طول تاریخ به راحتی میتوانستهاند به نوشتن نام افراد ثقه، تفکر خود را رواج دهند. زیرا بنا به اعتراف بیشتر مورخین، حتی نسخه برداران و کاتبان هنگام مشاهده یک مطلب و یا موضوع در یک کتاب، نقطه نظرات خود را نه به صورت پاورقی بلکه در متن اصلی کتاب مینوشتهاند! پس آیا بهتر نیست متد علمی و تحقیقی جدیدتر و کارآمدتری را جهت استناد به احادیث مد نظر قرار دهیم؟
• یکی دیگر از اشتباهات محققین شیعه آن است که مسائلی که طبق شرایط یک دوره ایجاد شده است را به دورههای قبل یا بعد سرایت میدهند. به عنوان مثال در تبیین بیعت حضرت علی و همکاری ایشان با خلفاء، میگویند امام رضا÷نیز ولایت عهدی مامون را پذیرفت. در حالیکه امام رضا÷میفرمایند بین کشته شدن و قبول این امر مخیر شدم. ضمن اینکه شرایط زمانی و مکانی و حتی فرهنگی این دو امام بسیار متفاوت است. مثال دیگر وقتی است که میپرسیم چرا حضرت علی در رابطه با فلان خلیفه فلان نکته مثبت را گفته یا فلان حرکت مثبت را انجام داده. پاسخ میدهند از باب مماشات بوده یا تقیه و توریه را پیش میکشند. در حالیکه این موارد طبق متون معتبر تاریخی متعلق به زمان امام صادق÷به بعد بوده است (بصورت گسترده و آن هم توسط توده شیعه و نه رهبران آن مانند امام صادق) و در صدر اسلام به صورت بسیار موردی (فقط عمار یاسر که آن هم به خاطر نداشتن قبیله مطرح و فقر مادی و زیر شکنجه و خطر مرگ کفار و...) وجود داشته. دلیل محکم ما سخن حضرت علی÷به عبدالرحمن ابن عوف است که فرمودند من طبق سنت پیامبر و نظر قرآن و روش خودم عمل میکنم که اگر تقیه و توریه و مماشات جا داشت جایش دقیقاً همینجا بود. ولی حضرت علی÷میخواستهاند به ما به ظاهر شیعیان بگویند که تحت هیچ شرایطی نمیتوانی مصلحت را فدای حقیقت کنی یا برای یک ریال پول یا یک ذره آبروی نداشته، تحت عنوان تقیه[۱۳۵] ، دست به دروغ و نیرنگ بزنی..
• منطق غلط
در بررسی قضایای تاریخی نمیتوان مانند اصول ریاض گفت ۲+۲ میشود۴[۱۳۶] زیرا در جهان واقعی بسیار کمند کسانی که مانند علی ۱ باشند و یا مانند ابوجهل ۰ بلکه بیشتر انسانها در دامنهای بین ۰ و ۱ در نوسانند. و مظهر حق کامل و باطل کامل، بسیار کمیاب است (و فقط مخصوص فیلمها است) برای همین، محقق شیعه سئوال میکند که اگر حضرت علی÷حق بود، حضرت عمر و حضرت ابوبکر به ناچار باطل بودند.[۱۳۷] ولی مگر حضرت علی÷در پاسخ ابن عباس در جریان خلافت حضرت ابوبکرسنمیفرمایند: انی اکره عن اختلاف: من از اختلاف کراهت دارم. این یعنی اینکه ایشان حتی در اندیشه مخالفت هم نبودهاند چه برسد به دشمنی و نبرد و تضاد...
• طبق بسیاری از آیات قرآن مانند: ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا ٤٣﴾[فاطر: ۴۳] . و قوانین مسلم علمی و تجارب تاریخی، خداوند، جهان را از روی یکسری اصول ثابت اداره میکند که همین نکته نیز یکی از دلایل عدالت و حکمت اوست. ولی برخی محققین تحلیلهای متضاد و منحصر به فردی روی وقایع تاریخی میگذارند که فقط مخصوص زمان و عدهای خاص میشود! مثلاً میگویند عمر و ابوبکر پایه گذار تحریف و تضعیف اسلام بودند ولی پادشاهان و علمای صفویه که در این زمینه نقش بیشتری داشته و به زمان ما نزدیکتر و متعلق به همین آب و خاک بودهاند را فراموش میکنند. در حالیکه از دیگر سو هیچگاه یک یا دو نفر نتوانستهاند مسیر تاریخ را عوض کنند. یا اینکه عمر و ابوبکر باعث بدبختی مسلمین هستند در حالیکه هیتلر ۶۰ سال قبل آلمان را به ورطه نابودی کشاند ولی اکنون، آلمان یکی از ملل قدرتمند جهان است و...
• تمسک به استدلالات قدیمی و از کار افتاده نویسندگان ده قرن قبل
برخی از نویسندگانی که بر طریق جدل، کتاب مینویسند تا جایی که امکان دارد از این اصطلاحات استفاده نکرده و به قول معروف این کلمات را به عنوان آخرین تیر ترکش نگه میدارند: تقیه، مصلحت، توریه، مماشات، تقدیر، شرایط زمان. و هر گاه که به بن بست برخورد کرده و هیچ راهی نداشته باشند دست به دامان این کلمات میشوند. البته باید دانست که مواردی از این دست متعلق به نویسندگان هزار سال پیش است و در زمانۀ فعلی کاربردی ندارد و فقط میتواند تعداد اندکی از طلاب حوزهها و پیرمردها و پیرزنها را قانع کند. و دیگر زمان آن گذشته که با اصطلاحاتی مبهم و گنگ و پا در هوا مانند مصلحت، معجزه، مماشات، توریه، تسامح، تقیه و از همین قبیل مصالح شیطانی، حقایق تاریخی را ابتدا تجزیه و تحلیل و سپس تاویل و در نهایت، تحریف کرد.
تنهاترین و شاید قویترین مستمسک تمامی نویسندگان شیعه، وجود احادیثی است که در کتب اهل سنت نیز وجود دارد [۱۳۸] و در ظاهر به نفع عقاید شیعه و به ضرر اهل سنت میباشد. در جای جای کتابهای شیعیان و حتی وبلاگهای فراوانی که در این اخیر نوشته شده از این مورد به عنوان قویترین دلیل شیعه یاد میشود که اکنون من در رد این ادعای پوچ، موارد زیر را برای روشن شدن ذهن خواننده عزیز بیان میکنم البته امیدوارم طولانی بودن این قسمت را بر من ببخشید زیرا مهمترین و بیشترین دلیلی که نویسندگان شیعه همیشه به آن اشاره میکنند همین مورد است و اگر این تنها برگ برنده از دست آنها گرفته شود دیگر هیچ دلیلی برای ادعاهای پوچ خود در دست ندارند[۱۳۹] .
احادیث موجود در کتب اهل سنت که شیعه به نفع خود به آنها استناد میکند.
شاید این دلیل جدلی مهمترین برگه برنده شیعه در تمامی مناظرات و نوشتهها باشد که برای روشن شدن ذهن شما توصیه میکنم مطالب زیر را به دقت مورد مطالعه قرار دهید:
۱- اولین نوشتهها به ۲ قرن پس از رحلت پیامبرجباز میگردد. یعنی حدود ۵ نسل بعد. آیا مکتوب کردن نقل قولهای شفاهی احادیث و روایاتی که در کوچه و بازار بر سر زبان غالیان و صدیقان و کذابان و یهودیان و مومنان و... بوده آنهم پس از ۲۵۰ سال، صد در صد صحیح است و هیچ جای ایراد و خطایی در آن نیست؟ اگر چه نویسنده اش، سنی هم باشد طبق اصول علمی و پژوهشی نمیتوان برای هر حدیث یا روایت (به خصوص واحد یا بدون قرینه) بدون در نظر گرفتن سایر موارد و شرایط، اعتبار کامل و صد در صد قائل شد[۱۴۰] .
۲- ما در کتب شیعه نیز به موارد ضد و نقیض بسیار زیادی بر خورد میکنیم (مثلا در جامع الاحادیث بروجردی ۵ حدیث مختلف و متضاد از زراره داریم – یا بحارالانوار که سرشار از احادیث متضاد و متناقض است) این نشان دهنده این موضوع است که نویسندگان کتب تاریخی و یا حدیثی و حتی مسندها و سایر کتب در نوشتن مطالب اهمیتی به تضاد و تناقضهای موجود نمیداده و فقط از باب جمعآوری دست به این کار میزدهاند.
۳- محققین و اسلام شناسان غربی از بین انبوه کتب و منابع مسلمانان (که اکثراً متعلق به برادران اهل سنت است) مطالبی را بر علیه اسلام و حتی شخص نبیاکرم پیدا کرده و عنوان میکنند که آقا اینها را شما در کتب خودتان نوشتهاید. جالب است که تنها نقطه اتکاء شیعه در مناظرات و استدلال علیه سنیها همین نکته است: آقا این مطالب در کتب اهل سنت هم نوشته شده است! گرچه اشتراک این آبشخور، برای خودش جای تحقیق و سئوال فراوان دارد!.
۴- محققان ما فکر میکنند نویسندگان سنی مانند نویسندگان شیعه باید واقعیات ناخوشانید را کتمان میکردند و فکر میکنند مچ آنها را گرفتهاند در صورتیکه برادران سنی من مانند محققان شیعه، آرمانگرا نبوده بلکه واقعگرا و رئالیست هستند و واقعیت را مینویسند البته شیعه فقط آن واقعیاتی را از کتب سنت، قبول دارد که به نفع او و خوشایند او باشد و موضوعات دیگر را با دیده تمسخر و دروغ نگاه میکند.
۵- شاید ۹۰ % احادیثی که از طریق شیعه نقل قول شده یا مورد استناد قرار میگیرد مربوط به اهل سنت است پس بیان یک مطلب به نفع شیعه از لابه لای این متون، جایی برای فخر فروشی ندارد زیرا راهی جز این وجود ندارد و بیشتر مطالب از طریق برادران اهل سنت، نقل قول شده، دست شیعه در این زمینه (یعنی اولین منابع روایی یا مکتوب) تا حدود زیادی خالی است.
۶- برادران اهل سنت مانند شیعیان، شخصیت عظیمی برای پیامبرجقائل بوده و مانند ما ایشان را خاتم انبیاء و بهترین پیامبر و... میدانند ولی اگر سری به کتب تاریخی و روایی آنها بیندازی مشاهده میکنی که برخی داستانها و روایات دروغین و تا حدی ناپسند علیه پیامبر اکرم نیز در کتب آنها وجود دارد که به احتمال فراوان، بدون غرض و فقط به خاطر جمع آوری یا سهلانگاری، ثبت شده است. خوب، وقتی در مورد پیامبر اکرم چنین اتفاق افتاده چرا ما فکر میکنیم هر چه در کتب اهل سنت بر علیه عمر و ابوبکر آمده راست است؟ با توجه به این نکته که بر خلاف پیامبراکرم، حضرت عمر و حضرت ابوبکر، هیچگونه قداستی (از نقطه نظر عصمت و یا خلافت منصوص الهی) نزد ایشان ندارد. نتیجه اینکه: آنها پیامبرجو حضرت عمر و حضرت ابوبکر را قبول دارند و روایات و داستانهای دروغین بر علیه این اشخاص (و حتی علیه حضرت علی) در کتب آنها وجود دارد ولی شیعه معتقد است روایاتی از این دست، که مربوط به پیامبرجو حضرت علی است دروغ و روایاتی که علیه حضرت عمر و حضرت ابوبکر است راست است! که بچهگانه و مضحک بودن چنین استدلالی از ظاهر آن به خوبی روشن است.
۷- ما میدانیم که مجلسی در بحارالانوار همۀ احادیث و روایات ضد و نقیض را صرف نظر از صحت و سقم آنها فقط جمع آوری کرده و در برخی موارد، نظر شخصی خود را نیز پیرامون آن حدیث آورده است. نویسندگان سنی نیز (به جز در مورد کتبی که به نام صحاح معروفند) در کتبشان، شان نزولهای مختلف پیرامون یک آیه و روایات مختلف و بعضا ضد و نقیضی را آورده و بعضاً نظر خود را درباره صحت و سقم و چگونگی آن حدیث بیان کردهاند ولی تنها هنر نویسنده یا محقق شیعه آن است که در این میان، فقط روایات و شان نزولهایی که به نفع خودش است را از بین کتب اهل سنت جمع آوری کرده و نه به روایات ضد آن اشاره میکنند و نه نظر نویسنده سنی را درباره صحت و سقم آن حدیث میآورند و صرفاً مانند بچهها با هیاهو مدعی میشوند که در کتب خود آنها هم نوشته شده!.
۸- نویسندگان سنی از باب جمع آوری و جلوگیری از نابودی، احادیث موجود را نوشتهاند. مانند کاری که مجلسی با نوشتن بحارالانوار انجام داد. اگر کسی پیرامون بحارالانوار تحقیق جامعی انجام دهد میتواند مطالب وحشتناک زیادی را بر علیه شیعه جمعآوری نماید. ولی آیا این روش علمی است؟ مطالب فراوانی (حتی در حد تواتر) مبنی بر تحریف قرآن (در حالیکه میدانیم معتقد به این موضوع، کافر است) یا همکاری و اظهار تواضع امامان با خلفای بنیعباس و بنی امیه. یا اینکه عدد امامان که ۱۳ میباشد و از این دست، مطالبی که حتی اظهار آن از سوی یک شیعه، حکم تکفیر او را در پی دارد. به همین دلیل، احادیث را چه در کتب شیعه باشد چه در کتب سنی باید با معیار: قرآن، فرهنگ همان زمان و همان مردم، سنت نبوی و عقل محض مورد سنجش و بررسی علمی همه جانبه قرار داد.
۹- به احتمال فراوان، نویسندگان سنی ۳۰۰ سال پس از هجرت، تحصیلات آکادمیک برای تعیین و تشخیص علمی و کارشناسانه احادیث و روایات و تعیین صحت و سقم آنها نداشتهاند بلکه صرفاً و فقط برای جلوگیری از نابودی احادیثی که بر سر زبان مردم کوچه و بازار بوده است آنها را جمعآوری میکردهاند. به همین دلیل بهترین روش برای تشخیص صحت و سقم یک حدیث یا قصه، بررسی و سنجش آن در کنار روایات و سخنان و اتفاقات قطعی دیگر است. مثلا روایات توهین آمیز و بسیار زشتی که به حضرت عمر نسبت میدهند مبنی بر درهم آمیختن آب با شراب و نوشیدن آن توسط او در زمان خلافتش! ولی مگر ممکن است علی دخترش را به یک شرابخوار بدهد؟ آن هم دختر فاطمه را؟ یعنی نوه پیامبر را؟ مگر میشود عربی که به حضرت عمر، گیر میدهد که چرا پارچۀ عبای تو یک وجب بلندتر است آنگاه بنشیند تا حضرت عمر شراب بخورد؟ تا او برود در جنگ با ایران یا روم کشته شود؟ مگر میشود حاکمی عملی را انجام دهد و بعد جلوی مردم را از انجام همان عمل بگیرد و تازه با کمک همین مردم فاسد و بیحال، سه امپراطوری را به زمین بزند؟ پس اگر کمی سلولهای خاکستری مغز خودمان (که ابوجهلها فاقد آنند) را بکار بیندازیم متوجه میشویم این احادیث و روایات (یا همان اسرائلیات) در زمانهای بعدی توسط یهودیان مکار برای گسترش فساد در امت اسلامی و موجه جلوه دادن آن، ساخته و از طریق آنها وارد کتب اهل سنت شده است.(البته تهمتهای دیگری نیز علیه حضرت عمر وجود دارد که من به خاطر رعایت ادب و به تمسک از پیشوایم علی از نوشتن آنها خودداری میکنم) براستی آیا میشود حضرت عمر اینگونه آدمی بوده و آنگاه علی پس از مرگ او آن سخنان را در تعریف و ستایش از او بیان کرده باشد[۱۴۱] .
۱۰- آیا میتوان باور کرد یهودیان و مسیحیانی که ضربه شست اسلام را از همان لحظه نخست درک کرده بودند بیکار نشسته و دست به جعل روایات و احادیث نزده باشند؟ به شهادت تاریخ، موارد زیادی که به اسرایلیات معروف است ناخواسته وارد متون نویسندگان مسلمان شده است. و مسلماً آنها داستانهایی میساختهاند که ایجاد تفرقه و نفاق کند و جالب است که اسلافشان هنوز که هنوز است دارند از ثمرۀ آن استفاده میکنند.
۱۱- بیشتر این احادیث، احادیث مکمل یا ضد نیز دارند که حتی ممکن است در کتب شیعه نیز وجود داشته باشد، ولی برادران محقق من، فقط احادیثی که به نفع خودشان است را جمعآوری میکنند. و احادیث موجود در کتب شیعه را با بهاینههایی مانند تقیه و مصلحت نادیده میگیرند.
۱۲- محققین شیعه در بررسی این احادیث، سلسله روات و راستگو و دروغگو بودن و صحت و سقم حدیث و انطباق یا عدم انطباق آن با آیات قرآن را در نظر نمیگیرند، معیار عقل سلیم و به دور از تعصب را فراموش میکنند و فقط همینکه یک نفر سنی آن را در کتابش نوشته و به ضرر خود آنهاست، کافی است.
۱۳- اگر کسی اندکی باهوش باشد متوجه میشود که برخی از احادیث منتسب به پیامبرجاز روی اتفاقات بعدی، جعل شده است. مانند نوشتههای کتابی که در قرن چهارم هجری پیدا میشود(کتاب سلیم ابن قیس) و در آن از قول پیامبرجمیخوانیم که عدد ائمه ۱۲ (و در جایی ۱۳) است. یا دلخوری و آزار حضرت فاطمه از حضرت عمر و حضرت ابوبکر و پس از آن این حدیث که: هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است و هرکه مرا بیازارد خدا را آزرده[۱۴۲] و... (در حالیکه در جایی دیگر پیامبر اکرم به دخترشان میفرماید: فکر نکنی دختر من بودن برای تو سودی دارد فقط عمل توست که در نزد خدا ملاک است ـ به عبارتی دیگر در دستگاه خداوند، پارتی بازی و تفاوت میان انسانها وجود ندارد ـ آیات قرآن و روش پیامبرجو حضرت علی به طور قاطع این نکته را تایید میکند و چرا پیامبری که اینهمه سفارش به عدل و مساوات کردهاند باید میان فرزندان خود تفاوت قائل شوند و فقط درباره حضرت فاطمه چنین سخنی گفته باشند و هزاران چرای دیگر که عقل سلیم پاسخی برای آن ندارد، گرچه عقل مریض میتواند پاسخهای فراوانی تحت عنوان: توریه و تقیه و غیب بینی و آینده بینی و مماشات و مصلحت و... برای آن فراهم کند).
۱۴- برای انسان، جای تعجب است که اگر مطالبی که در کتب علمای اهل سنت وجود دارد مدرک و دلیلی برای تایید نظریات شیعه است پس چرا آنها خودشان به این مطالب بیعقیدهاند؟! آیا میتوان گفت: تاثیر علم و ایمان در روحیه آنها ایجاد حالت تعصب و کج فکری کرده؟ پس بهتر نیست کسی دنبال علم نرود؟ یا اینکه میگویید آنها نیز منافق بودند و برای کسب مقام خلافت مسلمان شدند!! و یا همه آنها متعصب و کج فکر بوده اند! یا اینکه آنها نیز مانند تمام اصحاب پس از پیامبر (البته به قول سلیم ابن قیس) مرتد شدند؟ با اینهمه پس چرا چنین مطالب فراوانی را در تایید مقام والای حضرت علی÷در کتب خود آورده اند؟ زیرا اصولا متعصبین و حسودان واقعی و حقیقی، سعی میکنند فضایل دیگران را کتمان و خدشه دار کنند یعنی دقیقاً همان کاری که نویسندۀ شیعه با شخصیت ابوبکر و عمر انجام میدهد[۱۴۳] !!! براستی آیا فکر میکنید عطار و مولوی و سعدی و خیام هم، نادان بودند یا مغرض و حسود؟ شاید هم طبق همان کلک قدیمی میگویید: تقیه میکردند؟
۱۵- برخی از احادیث و روایاتی که شیعه به آنها استناد میکند صحیح است ولی ربطی به کسانی که اکنون خود را شیعه مینامند ندارد. مانند این حدیث پیامبر که: علی و شیعیانش رستگارند. مسلم است که منظور پیامبر از شیعه، یاران حضرت علی در همان دوره بوده و ما میدانیم حضرت علی در خصوص نبرد با خوارج از سوی پیامبر اجازه داشته و پیامبر از طریق وحی برخی از دشمنیهای بعدی با حضرت علی را میدانستهاند و در همین خصوص فرموده اند: یاران علی رستگارند. و این موضوع هیچ ربطی به بهره برداریهای سیاسی شیعه در زمانه فعلی ندارد.
۱۶- اگر صرف وجود حدیث یا روایتی در کتب اهل سنت دال بر صحت آن باشد پس دیگر علم رجال و درایه و روایه و تطبیق احادیث با عقل و قرآن و... چه فایدهای دارد؟ و چرا به خودمان دردسر مطالعه این علوم سخت را بدهیم کافی است طبق این اصل عمل کنیم: هر حدیثی که در کتب اهل سنت بود و به نفع ما هم بود آن حدیث صحیح است و هرحدیثی که در کتب اهل سنت است و به نفع ما نیست، ساختۀ امویان و جاعلان حدیث و طرفدران خلفای راشدین است!.
۱۷- ما میدانیم که افرادی با گرایشها و عقاید متفاوت در سپاه حضرت علی وجود داشتهاند. عدهای از آنها انسانهایی خوب و مسلمانانی راستین بودهاند و احادیثی که از زبان پیامبرجدر فضیلت حضرت علی را به خاطر داشتهاند مرتب برای احتجاج و کوبیدن حریف به کار میبردهاند در حالیکه در زمان خلافت حضرت عمر و حضرت ابوبکر و حتی تا قرنها پس از آن کسی نیازی به بازگو کردن احادیثی که پیامبرجبه نفع ابوبکر و عمرگفته بود نداشته زیرا این دو نفر دشمنی نداشتند. عدهای نیز در سپاه علی بودهاند که تندرو و افراطی بوده و حتی حضرت علی نیز آنها را قبول نداشتهاند این افراد عمدتا جزو قاتلین و شورشیان علیه حضرت عثمان بودهاند و اگر حضرت علی، شکست میخورد مطمئن بودند که به دست بنی امیه و سایر اصحاب پیامبرجبه قتل میرسند مسلم است که این افراد که کشتن عثمان و سرپیچی از دستور حضرت علی برایشان کار آسانی بوده دروغ بستن بر پیامبر برایشان کاری داشته است این افراد احادیث زیادی را به دروغ از جانب پیامبر در فضیلت حضرت علی ساخته و نشر میدادهاند. ما در کتب تاریخی قدیمی و معتبر در جریان جنگهای جمل و صفین و نهروان نشانی از این احادیث نمیبینیم. در صورتی که جا داشت حضرت علی و اصحاب ایشان از این احادیث استفاده میکردند. (حتی در نامهنگاریهایی که بین حضرت علی با مخالفین وجود داشته) پس مسلم است که این احادیث از زمان خلافت امام حسن و برقراری صلح و قیام مختار و... ساخته شده است (احادیثی مانند الحق مع علی و علی مع الحق یا علی خیر البشر یا...).
۱۸- حتی تواتر یک قصه نمیتواند دلیل قاطعی بر صحت همه جانبه آن باشد حتی اگر در کتب اهل سنت نیز وجود داشته باشد. چند نمونه جالب آن: یکی شیوه وضو گرفتن است که پیامبر اکرمج۲۳ سال روزی ۵ مرتبه وضو میگرفتند ولی اکنون در شیوه انجام آن اختلاف است و دیگر تعداد دفعات تکبیری که در نماز میت گفته میشود. پیامبر اکرمجدر طول ۲۳ سال برای افراد بسیار زیادی (حتی منافقین مدینه که آیات در منع از آن نازل شد) نماز میت خواندند ولی دقیقا پس از رحلت ایشان در تعداد دفعات تکبیر بین تمام اصحاب، اختلاف بوجود آمد. لازم به ذکر است که این نمونهها نه داستان است که به آن شاخ و برگ داده شود و نه دربردارنده منافع سیاسی یا قومی و قبیله ای، با اینهمه درباره آن اینهمه اختلاف وجود دارد وای به حال داستانهایی که در پس آنها منافع و تضادهای سیاسی نیز وجود دارد. مورد دیگر داستان قطام و تحریک ابن ملجم، برای کشتن حضرت علی÷است[۱۴۴] . ماجرای عریش (سایه بان) در جنگ بدر که عنوان میکند پیامبرج، از آنجا جریان نبرد را پی گیری میکرد. افسانۀ غرانیق و صدها داستان دیگر که اکنون برای محققین، هیچ جای شکی بر دروغ بودن آن باقی نمانده است. البته این موارد از آنجا که سیاسی نیست و عواطف کور عوام را تحریک نمیکند توسط محققین شیعه نیز، رد شده است ولی کسی جرات رد کردن داستانهایی که منبع ارتزاق عدهای شده است را ندارد!!!.
۱۹- چه کسی مطمئن است و میتواند قسم بخورد که چه کسی سنی است و چه کسی شیعه؟ سنیها ابن ابی الحدید را که عاشق علی بوده شیعه میدانند و شیعهها در شیعه بودن ابن اسحاق، شک دارند زیرا حقیقت را نوشته و در کتابش به حضرت عمر و حضرت ابوبکر فحش نداده است آری در طول تاریخ، هر کس حقیقت را فهمیده چماق تعصبات مذهبی بر سر او فرود آمده است. (البته از آنجا که انسانهای فهیم و عالیقدر از شائبه هر گونه فرقهای دور بودهاند اکنون نیز در اینکه مثلا فردوسی یا امام محمد غزالی چه دینی داشتهاند بسیار جای بحث و گفتگوست و بهترین پاسخ همان است که غزالی میدهد: من در شرعیات، مذهب قرآن و در عقلیات مذهب برهان دارم. روحش شاد).
۲۰- ما میدانیم در مقام استدلال یا ارائه یک روش و شیوه در هر نوع تحقیقی همان روش استدلالی میتواند علیه خود ما نیز بکار گرفته شود اگر این استدلال شیعه درست باشد یعنی هر چه در کتب اهل سنت وجود دارد و به نفع ما و به ضرر آنهاست را باید قبول کرد آنها نیز خواهند گفت در کتب بحارالانوار و حتی اصول کافی و کتب شریعتی (که بنا به اعتراف خودش در ستایش و عشق به علی و حتی اطرافیان او مانند سلمان و ابوذر، بسیار تندرو بوده) یا من لا یحضر الفقیه شیخ صدوق[۱۴۵] و کتب: علامه برقعی و آیت الله مصطفی طباطبایی و آیتالله غروی (اصفهانی) و آیت الله زنگنه و آیت الله سنگلجی و... که همگی جزو علمای متخصص و طراز اول شیعه هستند نیز مطالب بسیار زیادی حتی در نقض مهمترین اصل مذهب شیعه یعنی امامت وجود دارد پس طبق استدلال شما این موارد میتواند علیه شما مدرک و دلیل واقع شود!.
۲۱- این اصل که هر فرهنگ و عقیدهای در سایر فرهنگها و عقاید تاثیر گذاشته و متقابلاً از آنها تاثیر میگیرد اصلی است که به تجربه و تحقیق ثابت شده است. ما میدانیم که حد اقل تا ۴ قرن پیش (یعنی قبل از حکومت صفویه) بسیاری از جوامع سنی و شیعه در شهرهای مختلف ایران براحتی و آزادی کامل در کنار یکدیگر زندگی میکردهاند (حتی هم اینک نیز در عراق یا نواحی مرزی مانند مهاباد و نقده و... شیعه و سنی در کنار هم زندگی میکنند) و مسلم است که کتب اهل سنت نمیتوانسته خود را از تاثیر عقاید شیعه مصون نگاه دارد برای همین بسیار محتمل است که برخی از آراء و عقاید شیعه به صورت مستقیم یا تغییر شکل یافته وارد کتب اهل سنت شده باشد. قرینه محکم برای تایید این فرضیه آن است که علمای شیعه و سنی متفق القولند که دروغهایی از جانب یهودیان به نام اسرایلیات وارد کتب روایی و تاریخی مسلمانان شده است دروغهایی حتی در حد تواتر (مانند شاخ و برگهایی که به واقعه معراج داده شده یا افسانه غرانیق و حتی تحریف و حذف و زیاد شدن قرآن و...) پس وقتی آراء غیر مسلمانها به این راحتی وارد کتب مسلمین میشود بسیار محتملتر است که آراء دو گروه عمده از مسلمانان (یعنی شیعه و سنی) وارد کتب یکدیگر شده باشد. این فرضیه هنگامی محکمتر میشود که ما بدانیم اختلاف عقیدتی و سیاسی ما بین شیعه و سنی به مرور و طی سدههای بعد و به خصوص از دوران صفویه به این سو شدت گرفته و نویسندگان اولیه اهل سنت (به خاطر کمرنگ بودن شدت اختلافات بین شیعه و سنی و همچنین بدون در موضع اقتدار) دقتی در ثبت این احادیث نداشتهاند.
۲۲- ما میدانیم که در لابه لای کتب قدیمی اهل سنت به خصوص کتب تاریخی و حدیثی و حتی دو صحیح مسلم و بخاری مطالب اشتباه و خطایی علیه پیامبر گرامی اسلام وجود دارد اکنون آیا درست است که طبق این استدلال برادران محقق شیعه یک نفر مسیحی غربی بیاید و بگوید: آقای مسلمان در کتب خود شما این مطالب زشت، علیه پیامبر شما وجود دارد؟ (مانند افسانه غرانیق) کما اینکه مستشرقین و اسلام شناسان مغرض غربی در نوشتههای خودشان، کم از این حیلۀ کثیف و غیر علمی استفاده نکردهاند که ما بعضاً در کتب شیعه مشاهده میکنیم که نویسندگان شیعه به آنها تاختهاند پس چرا نوبت به مجادله بین شیعه و سنی که میشود میتوان از این حربۀ کثیف غیر علمی سود جست؟
۲۳- پیامبر اکرمجدر حدیث معتبر و معروفی فرموده اند: آنچه از من به شما میرسد را با قرآن مطابق دهید اگر موافق قرآن بود قبول کنید و اگر مخالف قرآن بود آنرا به دیوار بکوبید! ولی ایشان در هیچ حدیثی نفرموده اند: اگر احادیث من در کتب اهل سنت بود و به نفع شیعه هم بود آنرا قبول کنید! هنگام تطبیق احادیث پیامبرجبا آیات قرآن نیز باید سیاق آیات قبلی و بعدی را نیز در نظر بگیریم. ولی عجیب است که حتی یکی از آیات مورد نظر شیعه را نمیتوان با توجه به آیات قبل و بعد آن تفسیر کرد! و حتما برای فهم آن باید به روایات و افسانههای تاریخی رجوع کنیم. تازه کار به اینجا ختم نمیشود بلکه باید از بین انبوه داستانها و روایات متضاد و مختلف آن روایتی را گزینش کنیم که بیشتر با عقاید شیعه جور در میآید. باز هم کار به اینجا ختم نمیشود و اکثر این آیات اگر با سلیقه شیعه تفسیر شود با اصول و قواعد کلی زبان عرب جور در نمیآید پس باید به استثنائات این زبان رجوع کرد و فقط پس از اینهمه دوز و کلک میتوان عقیدهای فرقهای را ثابت کرد.
۲۴- این دلیلی است که شاید فقط بتوان در مقابل برادران اهل سنت به آن تمسک کرد ولی پاسخ من شیعه را چه میدهید که هم کتب اهل سنت را پر از اشتباه میدانم و هم کتب شما را پر از دروغ و غلو و افسانه؟ مانند اینکه به یک مسیحی بیاعتقاد بگوییم بیا به مسیح ایمان بیاور زیرا در کتاب قرآن نیز حقانیت او تایید شده! آن مسیحی با پوزخند به تو میگوید: خوب من نه اسلام را قبول دارم نه مسیحیت را!.
۲۵- این دلیل در صورتی درست است که خود برادران اهل سنت تمام مطالب کتب خودشان را قبول داشته باشند ولی در عصر حاضر (و نه در زمانهای پر از تعصب گذشته) محققین خود آنها نیز معترفند که برخی اشتباهات در کتب قدیمی آنها وجود دارد.
۲۶- برخی از احادیث که در کتب اهل سنت و به ضرر خلفاء وجود دارد مسلم است که توسط اطرافیان خلفای بنی امیه و بنی عباس ساخته شده است. مانند احادیثی که میگوید حضرت عمر یا حضرت ابوبکر شراب مینوشیده اند! مسلم است که این احادیث را ساختهاند تا سرپوشی باشد برای شرب خمر توسط خودشان! یعنی وقتی ابوبکر و عمر شراب خوردهاند پس ما هم میتوانیم و وقتی آنها به اهل بیت ظلم کردهاند پس ما هم میتوانیم!.
۲۷- تمام اعتقادات شیعه یک صحت جزئی و اولیه دارد ولی در قرون بعدی بعلت نفوذ اندیشههای غالیان و نفوذ فرهنگ مسیحیت و یهود و ایرانی و هندی به آنها شاخ و برگ داده شده و دچار غلو و خرافه و زیادهروی شده و علت اینکه علمای شیعه برای تمام اشتباهات و نتیجهگیریهای غلط خود یک یا چند آیه و حدیث و داستان در چنته دارند وجود همین صحت اولیه و جزئی است.برای مثال: پیامبر اکرم جهت طلب آمرزش و آموزش عبرت گیری به دیگران به قبرستان بقیع میرفتهاند ولی ساختن گنبد و بارگاه و ضریح و زیارتنامه خوانی و دور ضریح گشتن (مانند کعبه) قفل و طلب شفا و بوسیدن درو دیوار و براه انداختن گروه ارکستر و... به هیچ وجه در سنت و روش ایشان جایی نداشته و قطعاً از فرهنگ ایرانی مسیحی وارد فرهنگ شیعه شده است. به همین ترتیب زیاده رویهای دیگر را بررسی کنید مانند سفارش به دوستی با علی که سر از ولایت مطلقه و خلافت و امامت و.. و درآورده است.
۲۸- این استدلال شما در صورتی صحیح است که شما نیز تمام مطالب موجود در کتب خودتان مانند اصول کافی و یا «بحارالانوار» را قبول داشته باشید ولی به عنوان مثال ما میدانیم یکی از چهار کتاب اصلی شیعه کتاب «من لا یحضر الفقیه» شیخ صدوق است او در این کتاب، غالیانی که جملۀ اشهد ان علی ولی الله را در اذان اضافه کردهاند را لعنت کرده است پس چرا شما فقط میگویید نباید این جمله را به نیت اذان گفت (این هم یکی دیگر از همان کلاههای شرعی) یا ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم که در اصول کافی به آن اشاره شده است ولی شما آنرا قبول ندارید و...
۲۹- پیروان باب و مکتب بهاییت نیز مطالب فراوانی به نفع خود از بین کتب شیعه بیرون کشیدهاند (به خصوص در زمینه ظهور منجی) پس آیا آنها نیز با این ادعای پوچ میتوانند حرف خود را به کرسی بنشانند.
۳۰- کسی چه میداند شاید در برابر آنهمه دلیل قرآنی و روایی و عقلی و اجماعی، وجود این مطالب، فتنهای از سوی خداوند برای گمراهی شیعیان باشد.
۳۱- در مقام تحقیق و دوری از تعصب، به جا و شایسته است وقتی مطلبی از کتب اهل سنت نقل میشود مطالب و روایات مخالف آن نیز که در همان کتاب وجود دارد نقل شود و حتی اگر نویسنده پیرامون آن مطلب توضیحاتی داده آن توضیحات، نوشته شود نه این که با انتخاب و بیرون کشیدن یک مطلب، مانند بچهها به هو کردن بپردازیم.
۳۲- در انتها باید گفت: مگر سنیها دشمن خونی حضرت علی÷هستند که میگویید آنها در کتابهای خودشان هم نوشتهاند. آنها بر خلاف آنچه که روحانیون در مغز ما کردهاند علی را بهتر از ما میشناسند و بیشتر از ما دوست دارند. و همانطور که به نفع حضرت علی مطالبی را در کتب خودشان نوشتهاند به نفع حضرت عمر و حضرت ابوبکر نیز مطالب زیادی در کتب آنها وجود دارد.
۳۳- در اینکه چرا در کتب اهل سنت یا شیعه مطالبی به نفع طرف مقابل وجود دارد نباید از تاثیر و تاثر و تقابل فرهنگها و عقاید این دو گروه غافل ماند. زیرا این اصل در علم تاریخ و جامعه شناسی با اثبات رسیده که دین و مذهب و روایات تاریخی یکی از دهها عناصر تشکیلدهنده هر فرهنگی میباشند و تمام فرهنگهای جهان همیشه با یکدیگر در حال تبدل و داد و ستد بوده از یکدیگر تاثیر پذیرفته و در هم تاثیر میگذارند. دین اسلام و مذاهب موجود در آن نیز از این امر مستثنی نمیباشد. اگر به کتب روایی شیعه و سنی نگاهی محققانه داشته باشیم به خوبی متوجه میشویم که داستانهایی تحت عنوان اسرایلیات از قوم یهود به آنها راه یافته است. و همینطور از طریق فرهنگ ایرانی و حتی هندی و مسیحی موضوعاتی وارد فرهنگ اسلامی شده است. و حتی یکی از عللی که باعث شکل گیری مذهب شیعه شد همین نکته است یعنی تئوریسینهای شیعه مطالبی که به نفع خودشان در کتب اهل سنت بود را انتخاب کرده و عقاید خود را بر مبنای آن پایه ریزی کردند و طرفه اینجاست که اکنون پس از ۱۴ قرن میگویند این مطالب در کتب اهل سنت هم وجود دارد! ولی از این نکته غافلند که در ابتدا وجود همین موارد در کتب اهل سنت دستاویز شیعه برای اعلام موجودیت شد! نکته دیگر اینکه اهل سنت حضرت علی را به عنوان خلیفه چهارم و صحابی بزرگوار پیامبرجقبول داشته و در نوشتن آنچه به نفع ایشان بوده ابایی نداشتهاند و در ابتدای امر که هنوز تشیع شکل منسجمی به خود نگرفته بود برای آنها مهم نبوده که تحقیق و تاملی در صحت و سقم این موارد داشته باشند چون حضرت علی نیز مانند بقیه صحابه برای آنها دارای ارج و قرب خاصی بوده است. خلاصه آنکه: شیعه در ابتدا دانسته یا ندانسته و مستقیم یا غیرمستقیم اصول مورد علاقه خودش را با خرافات موجود در کتب اهل سنت (که آن هم بر اثر تاثیر فرهنگ یهود و مسیحی و حتی ایرانی و شیعیان کوفی و غالیان و... نوشته شده) وفق داده و از آنها تاثیر گرفته و آنها را در خودش هضم کرده و اکنون میگوید این مطالب در کتب خود آنها هم هست! نمونه بارز آن اعتقاد به موعود و منجی میباشد. که از طریق فرهنگ یهود وارد فرهنگ مسیحی و از آنجا وارد فرهنگ اسلامی و کتب اهل سنت شد و شیعه میخواهد به نفع خود از آن استفاده کند. طرفه آنکه حدیث منسوب به نبی اکرم میگوید: نام آن موعود همنام من و نام پدرش هنمام پدر من است. در صورتی که نام پدر حضرت مهدی، حسن بوده و نه عبداله!.
۳۴- مبانی نظری، ایدئولوژی و تئوری شیعه بر اساس دروغهای (آحاد) موجود در کتب اهل سنت در قرن اول هجری شکل گرفت و بر همین مبانی در قرون بعدی بسط یافت و در سطح تودۀ شیعه به جریان درآمد.
۳۵- در کتب شیعه نیز مطالب فراوانی به نفع حضرت عمرسو حضرت ابوبکرسوجود دارد که شما آنها را با چوب تقیه حراج میکنید. حضرت علی در نهج البلاغه پس از کشته شدن حضرت عمر از او تعریف و تمجید کرده و در نامههای خود به معاویه، خلافت آن دو نفر را تایید نموده است. شریعتی که شیعه است در کتاب حجر ابن عدی حکومت حضرت عمر و حضرت ابوبکر را بهترین حکومتها دانسته و خطبه موجود در نهج البلاغه را متعلق به حضرت علی و در ستایش حضرت عمر میداند در اصول کافی امام صادق در پاسخ آن زن میگوید آن دو نفر (عمر و ابوبکر) را دوست داشته باش و...
۳۶- شیخ صدوق یکی از پایه گذاران فقه شیعه است و کتاب «من لایحضرالفقیه» او یکی از چهار کتاب اصلی شیعه است. او در این کتاب غالیان را لعنت کرده که جمله «اشهد ان علی ولی الله» را وارد اذان کردهاند. پس شما که به کتب اصلی و مرجع خود عقیده ندارید حق ندارید مطلبی را از کتب اهل سنت شاهد بیاورید.
۳۷- در کتب شیعه حتی کتب مرجعی مانند اصول کافی و بحار الانوار مطالب اشتباه، کفر آمیز و خرافی وحشتناکی وجود دارد از قبیل تحریف قرآن، ترس و خضوع امامان در برابر خلفای بنی عباس یا بنیامیه، گفتگوی الاغ با پیامبر، هر کس انار بخورد به بهشت میرود و... آیا درست است که سنیها شما را به این بهانه تکفیر کنند که آقا در کتب خود شما این مطالب نوشته شده است؟
۳۸- برخی از روایات دروغ از طریق غلاه و رافضیها و باند ابن سباء وارد کتب اهل سنت شده است زیرا
نویسندگان سنی نیز مانند علامه مجلسی از باب جمع آوری هر چه را به دستشان میرسیده در کتابهای خودشان ثبت میکردهاند.
جذابیت داستان گونه برخی از روایات آنها را ترغیب به ثبت میکرده است.
از آنجا که تمام برادران اهل سنت حضرت علی را به عنوان فردی بسیار عالم و متقی و خلیفه چهارم قبول دارند و حتی برخی مانند ابن ابی الحدید او را افضل همه صحابه میدانستهاند در نقل این احادیث تردید نکردهاند.
دسته بندیهای فرقهای و سیاسی در قرون بعدی تشدید شده و در ابتدایی که نویسندگان سنی اینگونه روایات را ثبت و نقل میکردهاند تضادی وجود نداشته است تا آنها دقتی در تعیین دروغ از راست داشته باشند.
ثبت و کتابت بسیاری از کتب قدیمی بدون کارشناسی به عمل میآمده به عنوان مثال مورخی (حتی سنی) که سر رشتهای از علوم قرانی نداشته روایت «انما ولیکم الله» را منسوب به حضرت علی معرفی میکند ولی چنانچه به زودی شرح میدهیم ایرادات بسیاری به سیاق آیه و ارتباط آن با خلافت حضرت علی÷وارد است که فقط یک کارشناس علوم قرآنی از آن مطلع است.
۳۹- نگاه به بسیاری از وقایع از دید مثبت و از موضع قدرت مانند آن شاعری که حمله حضرت عمر به خانه حضرت فاطمه را نقطه مثبتی برای عمر تلقی کرده و حتی در شعرش تعریف و تمجید هم میـکند مسلماً اگر حضرت علی به سمت خانه حضرت عمر حمله میکرد شاعر شیعی نیز از اینکار و ایستادن حضرت علی مقابل شخصیتی چون حضرت عمر، تعریف و تمجید میکرد.
۴۰- پس به این نتیجه میرسیم که وجود یک مطلب در نوشتههای برادران اهل سنت دلیل بر صحت آن نیست بلکه معیار صحت یک روایت یا حدیث در هر کتابی:
قدمت آن و نزدیک بودن آن است به شخص گوینده یا زمان اتفاق.
عقلانی بودن آن.
صداقت گوینده یا سلسله روات.(اسناد روایت)
تطبیق آن سخن با قرآن (هم با روح کلی قرآن و هم با آیات مشخص)
تطبیق با سایر احادیث و روایات معتبرتر و قطعیتر.
تطبیق با شرایط همان زمان و همان فرهنگ.
تطبیق آن سخن یا حادثه با: کل سخنان آن گوینده در طول عمرش و یا با کل روش شخص گوینده در طول عمرش.
درک علت بیان آن سخن یا موضوع که در چه شرایطی و به چه دلیل و در چه فرهنگی و در برابر چه افرادی و برای چه گفته شده است.
به عنوان یکی از تحلیلهای رایج نویسندگان شیعه این سخن منتسب به پیامبرجکه در کتب اهل سنت نیز وجود دارد: هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است. سپس میگویند: فاطمه از عمر و ابوبکر، خشمگین بود. آنگاه نتیجه میگیرند عمر و ابوبکر موجب خشم پیامبرجو خداوند شده و در نتیجه جهنمی هستند. در اینجا این سئوال به ذهن خطور میکند که پیامبرجبرای چه این سخن را گفتند؟ آیا در زمان حیات پیامبر اکرم، مردم مدینه فاطمه را اذیت میکردند؟ پاسخ منفی است. مسلماً خواهید گفت: پیامبر با علم غیب میدانسته که عمر و ابوبکر پس از او موجب آزار فاطمه خواهند شد! ولی در اینجا مساله پیچیدهتر میشود اگر پیامبرجاین موضوع را میدانسته و میدانسته آن دو نفر موجب شهادت فاطمه و غصب خلافت و تحریف اسلام و... میشوند پس چرا اینهمه آنها را به خود نزدیک کرد؟ مگر ابوبکر به دلیل همین نزدیکی همیشگی با پیامبرجنتوانست در سقیفه خلیفه شود؟ چرا پیامبرجدر جنگ تبوک او را علمدار لشکر کرد؟چرا در سفر حج سال هفتم هجری او را امیر حجاج کرد؟ چرا هجرت تاریخی و سرنوشت ساز خود را از خانه او شروع کرد و فقط او را از این موضوع آگاه ساخت و فقط او در آن لحظاتی که کفار قصد جان پیامبرجرا داشتند در غار در کنار او بود؟ چرا همیشه با او مشورت میکرد؟ چرا به او اجازه خرج مدوام در زمینه آزادی بردهها و هزینه نبردها خرید زمین مسجد و غیره را میداد؟ چرا در ایام بیماری ایشان ابوبکر امام جماعت مسجد بود؟ چرا با دختر او و دختر حضرت عمر ازدواج کرد؟ چرا عایشه را اینقدر دوست داشت؟ چرا خواست در ایام بیماری در اتاق عایشه بستری شود؟ چرا طبق سیره ابن هشام (که تردید در صحت آن فقط علامت حماقت است) فقط ابوبکر حق داشت درب خانهاش بروی مسجد النبی، باز باشد و در همه خانهها بسته شود؟ و هزاران چرای دیگر که محقق شیعه با هزار جور تفسیر و توجیه و دوز و کلک، قصد تخطئه آنرا میکند! ولی برای ذهنی که بیمار نیست این سئوالها بی پاسخ میماند!.
بیایید برای درک بهتر وقایع، خود را به آن زمان ببریم. عایشه دختری تیزهوش و پر جنب و جوش و بسیار جوان بوده. فاطمه با علی ازدواج میکند و بچه دار میشود ولی عایشه نه! به علت گسترش شایعهای دروغ[۱۴۶] ، حضرت علی به پیامبر، توصیه میکند که عایشه را طلاق دهد! آیا همینها کافی نیست عایشه اندوهگین شود؟ اگر نگاهی به ناقل حدیث (هر کس فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده) بیندازیم، با تعجب به نام عایشه برمیخوریم و آنگاه متوجه میشویم پیامبر اکرم تحت چه شرایطی و خطاب به چه کسی و برای چه این سخن را فرمودهاند! البته در برخی متون دیگر نیز آمده که حضرت علی پس از ازدواج با فاطمه قصد ازدواج با یک دختر از قبیله بنی مخزوم (احتمالا دختر ابوجهل) را داشته که باز مانند همیشه جنجالها و شایعات خاله زنکی باعث آزار حضرت فاطمه شده و پیامبر اکرمجمیگویند: هر کس فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده. و حضرت علی از این ازدواج منصرف میشوند[۱۴۷] . اکنون چرا محقق مرد ایرانی قرن بیستمی خودش را داخل دعواهای خاله زنکی ۱۴۰۰ سال پیش اعراب کرده است. و الله اعلم.
(البته در راویان این حدیث، جای حرف و نقل زیاد است و ظاهراً آدمهای درستی نبودهاند ولی در اینجا، به عنوان یک موضوع تحقیقاتی، مصرانه از برادران محقق شیعه درخواست میکنم که بیان کنند علت بیان این سخن پیامبر گرامی اسلام ـ هر کس فاطمه را آزار دهد.... ـ چه بوده است؟ زیرا موضوع از دو حالت خارج نیست: اگر این روایت، آحاد است که به آن اعتباری نیست و اگر متواتر است باید بتوانید به سئوالات زیر پاسخ دهید:
علت بیان این سخنان از جانب پیامبر اکرم چه بوده است؟ یعنی چه اتفاقی افتاد تا باعث شد پیامبر اکرم این سخن را بیان کنند؟ پیامبر که بدون مقدمه چنین سخنی را نگفتهاند و اگر هم بدون مقدمه گفتهاند (یعنی پیامبر اکرم نسبت به آینده خبر میدادند) آیا گزارشی در تاریخ ثبت شده که حاضرین - جمعیت مدینه حدود ۳۰ هزار نفر بوده- که علم غیب نداشتهاند علت بیان این سخن را از نبی اکرم سئوال کرده باشند که یا رسول الله کسی که فاطمه را اذیت نکرده پس شما برای چه این سخن را فرمودید؟!).
تحلیل دیگر: داستانها و روایاتی در منابع سنی و شیعه آمده که حضرت علی÷خلیفه یا وصی و یا جانشین پس از پیامبرجاست سنیها نیز این احادیث را قبول دارند ولی میگویند منظور پیامبر اکرم، خلیفه بلافصل نبوده بلکه علی خلیفه چهارم بوده است. و در رابطه اقتدا و پیروی از حضرت عمر و حضرت ابوبکر نیز در کتب آنها احادیثی وجود دارد. اگر این داستانها و احادیث بنا بر عقیده شیعه صحیح باشد چرا حتی یک نفر هم در سقیفه به آنها اشاره نکرد ولی ابوبکر با یک حدیث: الأئمة من قریش(امامان از قریشند) توانست انصار را از صحنه بیرون کند؟ چرا علی هیچ کجای تاریخ نه در سقیفه و نه در نهج البلاغه و نه در نامههایی که به معاویه نوشتهاند به این احادیث متواتر و شایع (البته به اعقتاد شیعه) که همه آنرا میدانستهاند احتجاج و اشاره نکرده اند؟ شاید بگویید ایشان برای حفظ مصلحت اسلام سکوت کردند ولی ایشان نه در هنگامی که پس از دفن پیامبر از خانه بیرون آمدند و نه در مقابل معاویه و نه هیچ جای دیگر، سکوت نکرده و صحبت کردند ولی اشارهای به آیه تبلیغ و احادیث پیامبرجدر زمینه خلافت خودشان نداشتهاند؟ بلکه تمام اعتراض ایشان به خاطر غیبت ایشان در سقیفه و اخذ تصمیم بدون حضور و مشورت با بنیهاشم بوده و تمام استدلال ایشان نیز وجود رابطه خویشاوندی و سابقه در اسلام بوده؟
• یکی دیگر از اشتباهات محققین و نویسندگان ما برگزیدن شیوه جدل به جای بحث است. در مجادله هر یک از دو طرف میخواهد نظر خود را به هر ترتیب، ثابت کند ولی در بحث و مباحثه دو طرف بدون هیچگونه تعصب و کینهای مینشینند و راه حل خوب و منطقی و درست را با مخلوط کردن آراء و نظرات مختلف، به دست میآورند. و تا مردم کشور من روش دوم جزء فرهنگشان در نیاید در همه زمینهها شکست میخورند از مجلس گرفته تا کابینه و شوراهای شهر و....
• تکیه و بزرگنمایی اخبار واحد و عدم توجه به سایر اخبار واحد یا متواتر که ضد خبر مورد علاقۀ آنهاست! مثلا یک قصه را از دل کتب تاریخی بیرون میکشند که حضرت عمر چون حکم تیمم را نمیدانسته به شخص سائل میگوید: نماز نخوان! ولی حتی به اعتراف اساتید شیعه (تشیع در مسیر تاریخ) حضرت عمر در برگزاری مناسک دینی فردی بسیار سختگیر بوده و حتی وقتی از ضربه ابولولو بیهوش میشود با یادآوری نماز او که دارد قضا میشود او را به هوش میآورند و صدها خبر متواتر دیگر که حضرت عمر را در انجام مراسم دینی فردی سختگیر نشان میدهد.
• تطبیق افراد یک مکتب، با فلسفه و هدف اصلی آن مکتب: این یک اشتباه بزرگ است زیرا همانطور که مذهب شیعه حقیقی را نمیتوان با مطالعه افرادی مانند من شناخت، مذهب سنت را نیز نباید با افراد تندرو و خشن سنی تطبیق داد.
• مسامحه و سهل انگاری در امور مورد علاقه و سخت گیری و دقت در اموری که با آن مخالفند. برای مثال من به یکی از حضرات گفتم برخی از افراد در بین همسایگان و یا اقوام خود افراد فقیر و بیکار و مستحق سراغ دارند ولی بلند میشوند و برای چندمین بار به کربلا میروند. آیا اگر امام حسین زنده بودند آنها را توبیخ نمیکردند؟ و آقا فرمودند: نمیشود کاری کرد، مردم عاشقند! یا گفتم چرا به کسانی که اسم خود را عبدالرضا و کلبعلی و... میگذارند یا در مراسم عاشورا صدای سگ میکنند و... اعتراض نمیکنید؟ باز پاسخ فرمودند: مردم عاشقند! آری بی توجهی به بدبختی اطرافیان و گناهان شرک آلود را به راحتی میتوان با به لجن کشیدن کلمه مقدس عشق، ماست مالی کرد ولی کوچکترین خطای صحابه بزرگوار پیامبر از زیر دید تیز بین محقق شیعه مخفی نمیماند!!!.
• اشتباه دیگر محققین آن است که همه چیز را با هم مخلوط میکنند و قاعده ثابتی در رد یا تایید مطالب ندارند و تمام هدفشان تایید یا رد یک مطلب است از هر طریقی که شد. به عنوان نمونه: آیه قرآن را با حدیث رد میکنند و حدیث را با آیه قرآن.
• برخی از تحلیلهای محققین بر مبنای آراء و نظرات مطرح شده در عصر حاضر است مانند این نظریههای احمقانه که: نظر حضرت عمر درباره حکومت، مانند عقیده ماکیاول بوده و یا اینکه آنها حکومت را جنبهای سیاسی داده و جنبه مذهبی آنرا کنار گذاشته و معتقد به جدایی دین از سیاست بودهاند!!! ولی آن زمان، حاکم از مردم و مردم از حاکم جدا نبوده دین جزو فرهنگ مردم و فرهنگ جزئی از دین و همه اینها در داخل هم به عنوان یک مجموعه عمل میکرده و این تزها و بحثهای نظری مسخره، متعلق به عصر جدید است[۱۴۸] ...
• کلی گویی و ابهام: به عنوان مثال میگویند حضرت عمر و حضرت ابوبکر در جنگ احد فرار کردند. سئوال اینجاست:
مگر در صحنه و میدان رزم تمام مسلمانان، دور تا دور پیامبر حلقه زده بودند که شما میگویید پیامبر را تنها گذاشته و فرار کردند؟ سری به سیره معتبر ابن هشام بزنید در این سیره از آنجا که مربوط به نوشتههای ابن اسحاق در قرن اول هجری است، تعصب و جاهلیتی وجود نداشته او میگوید: آنها به همراه چند تن دیگر با شنیدن خبر رحلت پیامبر، غمگین در گوشهای نشسته بودهاند.
به جز حضرت علی÷و ابودجانه و زبیر و طلحه، چه کسی فرار نکرد که آنها فرار نکردند؟ براستی اگر بناست ایرادهای بنی اسراییلی بگیریم باید سئوال کنیم آیا ابوذر و سعد ابن عباده و سعد ابن معاذ و بلال و سلمان فارسی... هم فرار کردند؟ زیرا در متون تاریخی از وجود این افراد نیز در کنار پیامبرجخبری نیست! و شیعه نیز همه این افراد را قبول دارد.
• هر جا به اصطلاح معروف، کم میآورند موارد فرعی و جزیی را به اصول اساسی و کلی تسری میدهند. ما طبق روح کلی آیات قرآن و احادیث و روایات و داستانهای تاریخی میدانیم اصل بر بیان حقیقت است و تقیه فقط به خاطر حفظ نفس، یک مورد بسیار جزیی است که به ندرت ممکن است برای یک نفر در طول عمرش پیش بیاید. ولی این آقایان هر جا به بن بست بر خورد میکنند میگویند: امام تقیه کردند (دقت کنید امام و نه یک فرد عادی، در کنار آن اضافه کنید به این اعتقاد شیعه که امام از ساعت مرگ خود و از قاتل خود و از امور غیبی آگاه است و تقیه برای حفظ نفس است. پس امام برای چه باید تقیه کنند؟!!!) مانند موردی که زنی از امام صادق÷درباره حضرت ابوبکرسو حضرت عمر، سئوال میکند امام میفرماید: آنها را دوست داشته باش. و آیت الله خویی در توجیه این حدیث میگوید: امام تقیه کردهاند؟[۱۴۹] نعوذ بالله یعنی در پاسخ به زنها و بچهها نیز، امام تقیه میکردهاند؟ آن هم چنین سئوالات سادهای! پس تکلیف هدایت و ارشاد و راهنمایی خلق و تولی و تبری و امر به معروف و نهی از منکر و... چه میشود؟ وقتی که امام حتی -نعوذبالله- نمیتواند یک پرسش ساده را پاسخ دهد؟ تو را به خدا بیایید و به خاطر اغراض شخصی و فرافکنی بیعرضهگیهای خود، دست از تحریف و مسخ کردن چهره والای امامان ما، بردارید.
• قبل از تحقیق یا نوشتن مطلبی با این پیش ذهن شروع میکنند که مقام فرد مورد علاقۀ خود را بالا ببرند -به هر طریق- و مقام فرد منفور را نیز پایین بیاورند -به هر طریق- باز با این پیش ذهن که این رفتار آنها مورد رضایت و خشنودی خداوند و ائمه واقع میشود. البته برای نابودی یک چیزی نباید خوب حمله کرد بلکه باید: بد دفاع کرد. یکی از علل سست شدن مبانی دینی در جامعه همین بد دفاع کردنها و دروغ بستنهاست.
• یکی از دلایل محقق شیعه در رد یا تایید یک نفر، موافقان یا مخالفان آن شخصند در این صورت این سئوال پیش میآید که ملاک شما چیست؟ اگر صرف یک سخن یا یک یا دو حرکت میتواند مبنی بر دشمنی دو نفر یا حق بودن یک طرف و باطل بودن طرف دیگر باشد در این صورت به عنوان مثال: حضرت عمر با خالد ابن ولید دشمنی خاصی داشته و اولین کاری که پس از به قدرت رسیدن میکند این است که او را کنار میگذارد! و خالد با حضرت علی ضد بوده پس آیا میتوان در این میانه با اینگونه استدلالات، چیزی را مشخص کرد؟ و نتیجه گرفت که: پس خالد با علی دوست بوده؟!!!.
• برداشت وقایع گذشته طبق روحیات زمانه حال: وقتی انسان در تاریخ میخواند که خالد ابن ولیدی که عامل اصلی شهادت ۷۰ نفر از مسلمانان در احد بود براحتی راهی مدینه میشود تا اسلام بیاورد و پیامبرجنیز اسلام او را قبول میکند دچار تعجب میشویم. یا وقتی مناسبات بیشماری که میان حضرت علی و خلفاء بوده است را میخوانیم تعجب میکنیم. پاسخ اینجاست: آقای محقق و نویسنده قرن بیستمی، اعراب ۱۴ قرن قبل، مانند ما کینهای نبودهاند آنها مانند مردان زن صفت این زمانه زود رنج نبودهاند که بر سر هر مساله کوچک و بی اهمیتی دعواهای خاله زنکی راه بیندازند. پس:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه باشد در نوشتن شیر، شیر
• خلط مبحث و موضوعات بیربط را به مربوط کردن: بارزترین آنها چسباندن واقعه غدیر به مساله خلافت است. درست است که واقعه غدیر توسط بیشتر سنیها نقل شده (اصلا شیعهای در آن زمان نبوده برای همین با آب و تاب فراوان میگویند: تمام سنیها آنرا تایید کردهاند!!!) ولی این موضوع، چه دخلی به مطالب انحرافی شما دارد؟
• یکی از روشهای جدلی بسیار مسخرهای که برخی نویسندگان شیعه از آن استفاده میکنند این است که به یک نفر سنی میگویند: بیا با هم مجادله کنیم و مبنای دلایل خود را کتب نویسندگان سنی میگیریم. اگر موردی بود که ما آنرا تایید کردیم و در کتابهای شما هم بود آن را قبول میکنیم و شما هم باید نظر ما را قبول کنید. ولی بقیه موارد اختلافی را دور میریزیم. پس اگر دلیلی بر خلافت حضرت علی بود قبول میکنیم ولی چون خلافت حضرت عمر و حضرت ابوبکر محل اختلاف است نقطه اشتراک را پذیرفته و موارد اختلافی را رها میکنیم... ولی طبق این استدلال برادران شیعه من ممکن است یک نفر کشیش مسیحی بیاید و به یک نفر مسلمان بگوید آقای مسلمان در کتاب شما یعنی قرآن به این نکته که عیسی رسول خداست اشاره شده و ما مسیحیان نیز عیسی را پیامبر خدا میدانیم ولی ما حضرت محمد را به عنوان پیامبر قبول نداریم و در پیامبری او محل اختلاف است پس شما هم بیایید مسیحی شوید چون هر دوی ما به پیامبری عیسی معتقدیم!!!.
• آنقدر مدلول روشن و صریح آیات قرآن را جهت به کرسی نشاندن یک عقیده و کوبیدن یک عقیده یا یک عده دیگر توسط سایر احادیث و شبهات دیگر زیر سئوال میبرند که دیگر اصولا هیچ آیهای جهت استناد باقی نمیماند. نمونه روشن آن آیاتی است که در ستایش اصحاب پیامبرجنازل شده. آنقدر حدیث و دلیل پیرامون این آیات میآورند تا مثلا ثابت کنند در بین اصحاب، افراد بد هم بودهاند. در صورتیکه این یک فرع و استثناء است و اکثر اصحاب پیامبرج، پاک و با ایمان بوده و پاک و مومن هم از دنیا رفتند ولی شیعه مانند همیشه که اصل را رها میکند و به سراغ فرع میرود اینجا نیز چنین میکند (برای بهشتی شدن: اصل بر عمل صالح و ایمان است نه شفاعت. اصل بر عمل است نه دعا. اصل بر خداست و نه امام و اصل بر تعقل و تحقیق است نه تقلید و...)
• سخنان و کتب افرادی که سالها و قرنها قبل وفات کردهاند برای آنها وحی منزل است. صرفاً به این دلیل که آنها عنوان: علامه را داشتهاند. مانند اینکه ابوعلی سینا زنده شود و بخواهد بدون طی دورههای دانشگاهی و کسب مجوز و... مطب پزشکی دایر کند!!!.
• به جای پاسخ به سئوال شما سئوال جدید مطرح میکنند. مثلا میپرسی: چرا در سقیفه هیچکس اشارهای به غدیر نکرده؟ آنها میپرسند: مگر میشود در غدیر در آن گرمای شدید پیامبر مردم را نگهدارد که بگوید علی را دوست داشته باشید؟[۱۵۰] .
• ما میدانیم که:
آیات قرآن ۱۰۰ % صحیح و درست بوده و از جانب خداوند میباشد.
به طور میانگین: امکان صحت روایات و داستانهای تاریخی، ۵۰ % است.
امکان اعتبار یک حدیث بین ۰ تا ۱۰۰ درصد است.
امکان انطباق یک داستان تاریخی (در صورت صحت) با یک حدیث (آن هم در صورت صحت) ۲۰ درصد است.
در انتها امکان انطباق تمامی این موارد (باز هم در صورت صحت) با یک مصداق خارجی (مثلا زید) ۱۰ درصد است.
یعنی احتمال انطباق مفاد یک حدیث با شخص مثلا حضرت ابوبکرسیا حضرت عمر و... یک به صد است!!! یعنی محققین ما با چنین احتمالاتی اصحاب پیامبرجرا روانه دوزخ میکنند!
• مردم ما باید بدانند بسیاری از محققین گرانقدر که تعدادی از آنها نیز روحانی هستند در زمینه تجزیه و تحلیلهای تاریخی به هیچ وجه شایسته الگو شدن و پیروی را ندارند زیرا:
در طول ۲۸ سالی که از انقلاب گذشت به خوبی نشان دادند که به اندازه یک سر سوزن قدرت درک شرایط اجتماعی ایران را هم ندارند یعنی حتی درک درستی از جامعه حالی که در آن زندگی میکنند، پس به طریق اولی صلاحیت درک مسائل جامعه و فرهنگ عرب ۱۴۰۰ سال پیش را هم نخواهند داشت. جدایی روحانیت از سیاست نیز هیچ ربطی به جدایی دین از سیاست ندارد. زیرا اگر دین این است که آقایان دارند همان بهتر که از سیاست جدا باشد!.
تا به حال حتی یک مورد هم مشاهده نشده که یک نفر روحانی به اشتباهش اعتراف کند.
حتی یک مورد هم دیده نشده که یک روحانی عذرخواهی کرده باشد.
حتی یک مورد هم دیده نشده یک نفر روحانی مشورت پذیر بوده و به سخن دیگران عمل کند ممکن است در ظاهر ژست مشورت پذیری را بگیرد ولی در باطن کار خودش را میکند.
• بیان یک سخن درست و نتیجه گیری غلط از آن. به عنوان مثال: درست است که پیامبرجگفته از عترتم پیروی کنید و در جایی از قرآن نیز آمده باید از هر قومی عدهای برای تفقه و شناخت دین بیرون شوند. ولی این مطالب صحیح، چه ربطی به شما دارد؟ وقتی که روش تفکر و زندگی شما غلط است. وقتی از روی تعصب فکر میکنید و هنگامیکه در فرهنگی اشتباه و دروغ رشد کرده اید نمیتوانید خود را مصداق یک حدیث یا آیه کنید و از آن سخن حق به نفع خودتان نتیجه گیری نمایید. به عنوان مثالی دیگر: درست است که دین از سیاست جدا نیست ولی این چه ربطی به شما دارد؟ چه کسی -به غیر از خودتان- گفته که شما دین هستید؟ و مگر در عمل، دین را رو به انهدام نبردید و ثابت نشد ضد دینید.پس از اتفاق دقیقا به خاطر همین که میگویید دین از سیاست جدا نیست باید شما را از سیاست جدا کرد چون شما و تمای رفتارها و هوادارانتان در عمل ضد دین هستند هر چند در ظاهر و به زبان منکر آن شوند.
• پاسخهایی که به قول خودشان در رد شبهات میدهند بافتن آسمان و ریسمان است و سعی و تلاش فراوان نویسنده و پیچیدگی در آن به خوبی پیداست در صورتیکه پاسخ برادران اهل سنت سر راستتر و شفافتر و روشنتر است.
• سعی و کوشش فراوان در اثبات یک امر کلی برای به کرسی نشاندن یک مصداق جزیی در قالب تعصبات فرقه ای. نمونه جالب آن این است که برخی از محققین سعی در اثبات امی نبودن پیامبر میکنند تا افسانه قلم و دوات خواستن پیامبر زیر سئوال نرود زیرا در این افسانه پیامبرجمیفرمایند: قلم و دواتی بیاورید تا برای شما بنویسم!.
• تاکید و اصرار بر موارد مشکوکی که یکبار اتفاق افتاده و ندیده گرفتن موارد ممتد و دامنه داری که بارها اتفاق افتاده و مستمر بوده است. مثال روشن آن: بیان مکرر حمله عمر به خانه علی است که فقط در یک روز و برای چند لحظه (که آن هم مشکوک است)اتفاق افتاده و همانطور که به زودی درباره آن به بحث مینشینیم سراسر دروغ محض است. ولی محقق شیعه مرتب روی این قضیه موردی دروغ، مانور میدهد ولی موارد متعدد دیگری که حضرت عمر به کرات از علی مشورت گرفته با دختر او ازدواج کرده در هر مجلسی جلوی پای او بلند میشده و... را کتمان میکنند. براستی آیا موارد دامنه دار و ممتد در دیگران تاثیر گذار است یا موارد لحظهای و موردی؟
• به هر ساز مخالف و هر گونه انتقادی جنبه مذهبی و خدایی میدهند تا خشم توده را برانگیزند. همانگونه که همکاران آنها در شعبه سیاست هر صدای مخالفی را با مارکهای سیاسی سرکوب میکنند. مثلا اگر توئ انتقادی علیه حکومت کردی به سرعت مارک ضدانقلاب و تودهای و منافق میخوری در حالیکه حتی روحت هم از وجود چنین تشکیلاتی بی خبر است. به همین منوال محققین شیعه نیز مخالفت حضرت علی÷با خلفاء را نه مخالفتی انتقادی و یا حتی سیاسی بلکه مخالفتی مذهبی قلمداد میکنند. در صورتیکه حضرت علی÷بنا به گفته دکتر شهید علی شریعتی با شیوه انتخابات مخالف بود و نه با اصل انتخابات. تمام اشعار و سخنان آن حضرت به این نکته اشاره دارد که چرا ما در زمان انتخاب سقیفه غایب بودیم. و بدون مشورت با ما کاری صورت گرفت. اما متاسفانه نوینده شیعه برای تهییج توده رنگ مذهبی به تمام وقایع میدهد که نتیجهاش چیزی جز تکفیر عمر و ابوبکر نیست.
• خلط مبحث: امامت و خلافت دو امر کاملا جداگانه است ولی محقق شیعه آنها را یک موضوع میداند.
• برخی از محققین و بسیاری از مردم عامی فکر میکنند فقط کسانی حق اظهار نظر در مسائل تاریخ اسلام را دارند که لباس روحانی پوشیده و وارد مکانی خاص به نام حوزه شده باشند و کتابهایی خاص را خوانده و نزد افرادی خاص تلمذ کرده باشند. البته هر چند دروس حوزوی با اینکه قدیمی است ولی بسیار سخت و دشوار و دقیق و بعضاً عمیق است و حتی اساتید مجربی در آن مکانها سرگرم تدریسند ولی چند نکته مهم در این زمینه وجود دارد:
۱- هر کس وارد چنین مکانها و محیطهایی میشود به مرور زمان محور فکری و نوع تفکر او به شیوهای خاص قالبریزی میگردد یعنی: متعصب، دگم، مخالف انتقاد و عاشق هر آنچه قدماء گفتهاند ضمن اینکه اجازه مطرح کردن برخی سئوالات در حوزهها بر خلاف دانشگاه ممنوع است و یا جو حاکم چنین اجازهای را نمیدهد. (مانند سئوالاتی که ما در بخش غدیر و سقیفه مطرح کردیم).
۲- چرا باید سایر تحقیقات فردی یا دانشگاهی را باطل یا کم ارزش جلوه داد.
۳- در کجای قرآن و یا احادیث آمده که چنین مواردی را از افرادی خاص به نام روحانی فرا بگیرید؟
• شیوه بیان: ممکن است در بسیاری از موارد محقق شیعه هیچگونه سوء نیت و یا غرضی نداشته باشد ولی از آنجا که شیوه او در نگرش به مسائل، احساساتی است و نه عقلانی به همین دلیل تاثیری که بر خواننده میگذارد نتیجهاش چیزی میشود به غیر از آنچه میشود که او در سر دارد. درست است که علمائ و وعاظ و نویسندگان شیعه هیچگاه مردم را به عبادت و پرستیدن نبی اکرم یا امام علی یا امام حسین دعوت نکردهاند ولی محور فکری و نوع بیان و تکرار همیشگی یک سیری مطالب به گونهای است که آرام آرام عدهای از مردم احساساتی را به این سمت میکشاند. که نمونههای شرک آمیز آنرا به خصوص در فرهنگ مداحان به وفور مشاهده میکنیم.
• امام سجاد میفرمایند: کم من مفتون بحسن القول... (چه بسیار انسانهای خوبی که از بس تعریفشان را کردند فریفته شدند! و من توجه علماء و محققین شیعه را به این حدیث جلب میکنم).
در انتهای این بحث آیاتی از انجیل را مینویسم تا بدانید که تزویر و حماقت، قصۀ دیرین انسانهاست.
و من، تو را در رحم مادرت نقش بستم. [مزامیر ۱۳:۱۳۹] .
و تو را به پیش آوردم تا روزی که تو متولد شدی. [مزامیر ۶:۷۱] .
اگرچه من بطور نادرستی توسط افرادی که مرا نمیشناسند به تو معرفی شدم. [یوحنا ۴۱:۸-۴۴] .
اما باید بگویم که از تو خشمگین و غضبناک نیستم، بلکه منشاء عشق و محبت هستم [اول یوحنا ۱۶:۴] .
و این آرزوی من است تا تو را مورد محبت و رحمت خود قرار دهم. [اول یوحنا ۱:۳] .
حضرت عیسی مسیح÷، رهبران دینی خودپسند، ریاکار و دنیاپرست را به شدت سرزنش میکرد. همین امر، آنان را برانگیخت تا برای نابودی آن حضرت، توطئه و اقدام کنند. برخی از سخنان او در این باب چنین است:
«...(۱۳) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان[۱۵۱] ریاکار که در ملکوت آسمان را به روی مردم میبندید زیرا خود داخل آن نمیشوید و داخل شوندگان را از دخول مانع میشوید (۱۴) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا خانههای بیوه زنان را میبلعید و از روی ریا نماز را طویل میکنید؛ از آن رو عذاب شدیدتر خواهید یافت (۱۵) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا که بر و بحر را میگردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پستتر از خود، پسر جهنم میسازید...(۲۹) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که قبرهای انبیا را بنا میکنید و مدفنهای صادقان را زینت میدهید (۳۰) و میگویید اگر در ایام پدران خود میبودیم، در ریختن خون انبیا با ایشان شریک نمیشدیم (۳۱) پس بر خود شهادت میدهید که فرزندان قاتلان انبیا هستید، پس شما پیمانه پدران خود را لبریز کنید (۳۳) ای ماران و افعیزادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهید کرد...». [متی ۲۳:۱-۳۶، لوقا ۱۱:۳۹-۵۴] .
﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٥﴾[البقرة: ۷۵] . «آیا انتطار دارید شما را باور کنند با اینکه عدهای از آنان سخنان خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف میکردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند؟».
آیه دوم: ﴿وَإِنَّ مِنۡهُمۡ لَفَرِيقٗا يَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡكِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٨﴾[آلعمران: ۷۸] . «درمیان آنها (یهود) کسانی هستند که به هنگام تلاوت کتاب زبان خود را چنان میگردانند که گمان کنید از کتاب (خدا) است، در حالی که از کتاب (خدا) نیست و میگویند: «آن از طرف خداست» با اینکه از طرف خدا نیست، و به خدا دروغ میبندند، در حالی که میدانند».
آیه سوم: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَيَقُولُونَ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا ٤٦﴾[النساء: ۴۶] .
«بعضی از یهود، سخنان را از جای خود تحریف میکنند، و هم میگویند: «شنیدیم و مخالفت کردیم» و «بشنو که هرگز نشنوی!» و «راعنا» تا با زبان خود حقایق را بگردانند و در آیین خدا طعنه زنند، ولی اگر آنها میگفتند: «شنیدیم و اطاعت کردیم» و «سخنان ما را بشنو» و «انظرنا»، به نفع آنها بود و با واقعیت سازگارتر، ولی خداوند آنها را به خاطر کفرشان از رحمت خود دور ساخته و از این رو، جز عده کمی ایمان نمیآورند».
آیه چهارم و پنجم: ﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَآئِنَةٖ مِّنۡهُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣﴾[المائدة: ۱۳] .
«ولی به خاطر پیمان شکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم، و دلهای آنها را سخت و سنگین نمودیم، سخنان را از موردش تحریف میکنند و بخشی را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی، مگر عده کمی از آنان، ولی از آنها در گذر و صرف نظر کن که خداوند نیکوکاران را دوست دارد».
بازی با کلمات و درهم ریختن آنها برای اهدافی خاص، یکی از عادات ناپسند یهود است و نمونههایی بیشماری از آن، در کتاب تلمود، وجود دارد. همچنین به نقل کتابهای سیره، برخی یهودیان، هنگام سلام دادن به حضرت رسول اکرمج، میگفتند: «السام علیك» یعنی: «مرگ بر تو» آن بزرگوار پاسخ میداد: «علیك»[۱۵۲] .
[۹۰] گزیده تاریخ بلعمی ص ۲۷۳ دکتر جعفر شعار و سید محمود طباطبایی چاپ و نشر بنیاد چاپ صنوبر تهران ۱۳۶۶. [۹۱] گزیده تاریخ بلعمی ص۲۷۷دکتر جعفر شعار و سید محمود طباطبایی چاپ و نشر بنیاد چاپ صنوبر تهران ۱۳۶۶. [۹۲] گزیده تاریخ بلعمی ص ۲۸۴ دکتر جعفر شعار و سید محمود طباطبایی چاپ و نشر بنیاد چاپ صنوبر تهران ۱۳۶۶. [۹۳] گزیده تاریخ بلعمی ص ۲۸۶ دکتر جعفر شعار و سید محمود طباطبایی چاپ و نشر بنیاد چاپ صنوبر تهران ۱۳۶۶. [۹۴] گزیده تاریخ بلعمی ص ۲۸۸ دکتر جعفر شعار و سید محمود طباطبایی چاپ و نشر بنیاد چاپ صنوبر تهران ۱۳۶۶. [۹۵] گفتهها و نکتهها نوشته محمد شریفی و بارانه عمادیان نشر توتیا تهران ۱۳۸۱ ص ۲۳۸. [۹۶] ابوذر و ابوبکر و عمر و عماریاسر و... اگر مانند ابوجهل در عقایدشان شک نمیکردند هم اکنون مانند ابوجهل در قعر دوزخ بودند. [۹۷] برای درک بهتر ایمان واقعی و جریان این تناقض، کتاب ترس و لرز اثر کیگارد را بخوانید. [۹۸] حتی اگر ابوبکر، عمر و عثمان را شهید حساب نکینم. با عنایت به حدیث اذکروا امواتکم بالخیر. [۹۹] اگر شرکت در جنگها، بریدن از اقوام، بذل مال و تحمل تمام سختیها (شعب ابیطالب، هجرت و...) را نقش کوچک بدانیم. [۱۰۰] [۱۰۱] ﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧﴾[الأحزاب: ۶۷] . «ما سروران و بزرگانمان را پیروی کردیم پس آنها ما را گمراه کردند». [۱۰۲] ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦﴾[الاسراء: ۳۶] . «و آنچه را علم نداری پیروی نکن همانا گوش و چشم و دلها همگی در پیشگاه خداوند مسئوولند». [۱۰۳] به عنوان مثال بسیاری سوزاندن ۵ میلیون یهودی در ۵۰ سال قبل توسط هیتلر را دروغ میدانند آنگاه ۱۴۰۰ سال قبل وسط بیابانهای عربستان... [۱۰۴] ۱۴ معصوم، حسین عماد زاده، نشریه مکتب قرآن [۱۰۵] متاسفانه نتوانستم نیت خود را از نوشتن این مطالب قربه الی الله کنم و بیشتر از روی تنفری که نسبت به دروغگویان و حقه بازها داشتم دست به قلم شدم و به همین دلیل فکر نمیکنم با وجود صرف وقت فراوانی که برای نوشتن این مطالب کردم ثوابی نصیبم شود. [۱۰۶] تذکرة الأولياء: -عطار نیشابوری- ص ۴۴۸. [۱۰۷] مانند علامههای درباری پادشاهان صفویه. [۱۰۸] مجددا متذکر میشوم منظور من شیعه شاه عباسی است. [۱۰۹] به زودی با دلیل و مدرک به شما ثابت میکنم که چهار پیشوای اهل سنت جزو عاشقان واقعی اهل بیت بودهاند و در این راه متحمل شکنجههای فراوانی نیز شدهاند. برای نمونه این یک دلیل را داشته باشید که شافعی میگوید من نمازی که در آن صلوات بر آل محمد نباشد را باطل میدانم!!!. [۱۱۰] البته به این کتابها نیز اعتقادی ندارند و مثلا هر جا ستایشی از حضرت عمر و حضرت ابوبکرب از زبان امامان شده است را حمل بر تقیه کردهاند!. [۱۱۱] این نکته حتی یک استثناء هم ندارد! یعنی حتی یک آیه هم در قرآن وجود ندارد که شیعه بتواند با توجه به آیات قبلی و بعدی آنرا به نفع خو بکار بگیرد. [۱۱۲] موقوفی بودن آیات قرآن یعنی اینکه ترتیب آیات قرآن به همین نحوی که هم اکنون در دست ماست توسط پیامبر اکرم تعیین و مشخص شده است. [۱۱۳] البته خرد و خراب کردن یک چیزی کار بچههای خردسال است و سرهم کردن و ساختن یک چیز کار جوانان با استعداد!. [۱۱۴] البته در این مورد حتی اصول قیاس نیز رعایت نشده است زیرا در اینکه باید وضو گرفت و در وجوب وضو هیچ اختلافی بین مسلمانها نیست بلکه در شیوۀ وضو گرفتن اختلاف است ولی در مورد اصل جانشینی نبی اکرم اختلاف اساسی وجود دارد. [۱۱۵] استدلال شیعه این است که خداوند از باب تکریم، خطاب را به صورت جمع آورده است. البته در مقام هدایت دیگران و از قرآنی که خودش را واضح و مفصل و نور و وسیله هدایت و... معرفی کرده است بسیار بعید است این چنین مبهم و گنگ سخن بگوید. [۱۱۶] نگاهی به کتاب الغدیر نوشته علامه امینی بیندازید. [۱۱۷] البته تمامی این موارد زاده اوهام و خیالات تاریخ نویسان و مداحان است. [۱۱۸] البه بعضی که از ریشه منکر این قضیه حتمی شده و میگویند ام کلثوم دختر حضرت ابوبکرسبوده است. [۱۱۹] نعوذ بالله، یعنی پیامبر و حضرت علی در سایر موارد به دلخواه و میل خود عمل میکردهاند. و در برخی موارد دیگر به اذن خداوند. [۱۲۰] البته با عنایت به اینکه بنا به عقیده شیعه این انصار بودند که ابتدا در سقیفه جمع شدند و سنگ اول انحراف را گذاشتند و بعد هم با حضرت ابوبکرسبیعت کردند پس آنها نیز از شمول این آیات خارج میشوند و تنها کسانی که مشمول این آیه میشوند عمار و سلمان فارسی هستند. [۱۲۱] جالب است که ما ایرانیها مسائلی را میفهمیم که خود اعراب در ۱۴۰۰ سال پیش نفهمیدند و تازه دختر آنها را گرفته به آنها دختر داده اجازه دادهاند که زمین مسجد را بخرند و در راه اسلام پول خرج کنند و... [۱۲۲] این هم میتواند به نوبه خود یک شاخه جدید در علوم امروزی باشد: روانشناسی بر اساس متون تاریخی!!!. [۱۲۳] شاید یکی از مصادیق آیه: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ...﴾ [الإسراء: ۳۶] همین مورد باشد. [۱۲۴] تفسیر نوین محمد تقی شریعتی ص ۱۹ و مقدمه تفسیر آیت اله طالقانی ص ۱۷ [۱۲۵] البته پارهای معلومات در زمینه ادبیات عربی و مفاهیم و معانی کلمات و.... نیاز است که با مطالعه و علاقه برای هر شخصی امکان پذیر است. در زمان پیامبر - تا چند قرن بعد- نیز قشر خاصی که مردم دین خود را از کانال آنها فراگرفته و خدای خود و پیامبر و سایر اصول دین را از طریق آنها بیاموزند وجود نداشته است. بیشتر این بازیها مربوط به بعد از زمان صفویه است. [۱۲۶] به خصوص اگر نام آن قبیله: بنیهاشم باشد. [۱۲۷] با درگیری میان سه قبیله قریش و اوس و خزرج [۱۲۸] به خاطر شیوه انتخاب خلیفه که آنها در سقیفه حضور نداشتهاند نه اصل انتخاب رهبر [۱۲۹] حضور قنفذ و خالد بن ولید تقریبا قطعی است ولی حضور عمر در این تهاجم، مشکوک است ضمن اینکه مهاجمین قرار بوده حضرت علی را به بیعت با حضرت ابوبکرسفرا بخوانند (نه اینکه به قول معروف که میگویند اگر به فلانی بگویی فلان شخص را بیاور میرود سر او را میآورد!) و حضرت ابوبکرسبا دیدن دستهای بسته شده حضرت علی÷خشمگین شده و دستور میدهد دست ایشان را باز کنند. [۱۳۰] انگار هدف اصلی از ازدواج، رابطه زناشویی است حتی اگر این تز آبگوشتی درست باشد. [۱۳۱] البته برخی از آیات قرآن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه میباشد ولی آیا این دلیلی برای توجیه نظریات فرقهای میشود؟ [۱۳۲] الغريق يتبعث بكل حشيش. [۱۳۳] در قسمت مربوطه با دلایل محکم و کافی، دروغ بودن این موارد را ثابت میکنیم. [۱۳۴] در صورتیکه چه بسا ممکن است یک نفر آدم بد حرف درستی را نقل کرده باشد الله اکبر به تفکر بالای علوی که ۱۴۰۰ سال پیش میفرماید به سخن نگاه کن و نه به گوینده ولی در طول این ۱۴۰۰ سال همه فقط به گویندگان نظر دارند. [۱۳۵] عجیب است پس تکلیف این حدیث چه میشود: حق را بگو اگر چه هلاک تو در آن باشد که در حقیقت نجات تو در آن است و باطل را رها کن هر چند نجات تو در آن باشد که در حقیقت هلاک تو در آن است. این حدیث یعنی حتی اگر بنا باشد هلاک هم شوی باید حق را بگویی و دست به دامان تقیه و توریه و... نشوی. تازه این دستور برای ما شیعیان است چگونه ممکن است خود امامان بهتر از این حدیث عمل نکنند؟ [۱۳۶] مانند آقای فضل الله کمپانی که در کتابشان برای تایید نظرات خود، مسایل پیچیده ریاضی طرح کردهاند. [۱۳۷] دقیقاً مثل سخن جرج بوش که گفت: هر کس با ما نیست با تروریستهاست. [۱۳۸] مانند: صحیح بخاری و صحیح مسلم و... [۱۳۹] استاد مطهّری میگوید: «چند سال پیش در مؤسّسه حسینیه ارشاد دو سخنرانی ایراد کردم که عنوانش «کتابسوزی اسکندریه» بود و بی پایگی آنرا روشن کردم. یادم هست که بعد از پایان این سخنرانیها، از مؤمن مقدّسی نامهای دریافتم به این مضمون که تو چه داعی داری که دروغ بودن این قصّه را اثبات کنی؟! بگذار اگر دروغ هم هست، مردم بگویند. زیرا دروغی است به مصلحت، و تبلیغی است بر علیه عمر بن الخطّاب و عمرو بن العاص!!». [۱۴۰] طرفه آنکه برخی علما و عوام شیعه سیره ابن هشام را رد میکنند در حالیکه قدیمیترین و معتبرترین سیرهای است که ابن هشام آنرا از روی مطالب ابن اسحاق شیعه، جمعآوری کرده ابن اسحاقی که نسل دوم اسلام را درک کرده است. تمامی محققین غربی و سنی صحت سیره ابن هشام را پذیرفتهاند ولی چون در آن، خلفاء لعن نشدهاند مورد تایید علماء واقع نمیشود بر عکس کتاب جعلی سلیم ابن قیس. آری به زودی مشخص میشود جایگاه کدامیک از این دو کتاب در آتش است... [۱۴۱] در قسمت علی بهترین میزان خطبه آن حضرت را در ستایش از عمر مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم. [۱۴۲] بعید نیست سازنده این احادیث یهویانی بوده باشند که به وجود اختلاف میان شیعه و سنی پی برده بودند. [۱۴۳] البته به غیر از افرادی مانند علامه امینی که در کتاب الغدیر نوشته: نشناختن حق حضرت ابوبکرس، جنایت فاحشی به شمار میآید. [۱۴۴] دکتر شهیدی در کتاب علی از زبان علی با ترس و لرز عنوان میکند که: این ماجرا دروغ است ولی چه کسی جرات عنوان آنرا دارد؟ [۱۴۵] به عنوان مثال شیخ صدوق در این کتاب، غالیانی که أشهد أن عليًا ولي الله را در اذان اضافه کردهاند لعنت کرده است!. [۱۴۶] که اگر از طریق وحی دروغ بودن آن اعلام نمیشد همین نیز توسط شیعه باعث داستانسراییهایی علیه عایشه میشد. [۱۴۷] البته روحانی صفوی ممکن است بگوید پیامبر اکرم خودشان با دختر ابوسفیان ازدواج کردند چرا باید علی را از ازدواج با دختر ابوجهل منع کنند. پاسخ: ۱- دشمنی و عداوت ابوجهل و ابوسفیان مانند هم نبوده ۲- قیاس، عملی شیطانی و در مذهب شیعه باطل است (یعنی نمیتوان علی را با حضرت محمد قیاس کرد ۳- پیامبر اکرم میتوانستهاند در آن واحد بیش از ۴ زن انتخاب کنند ولی دیگران از جمله حضرت علی شرعاً چنین اجازهای نداشتهاند پس در اینجا نیز قیاس کنید و بگویید علی میتواند بیش از ۴ زن بگیرد ۴- بیشتر ازدواجهای پیامبر جنبه سیاسی داشته و هدفی در پشت آن پنهان بوده ولی ازدواج حضرت علی با دختر ابوجهل هیچ نتیجهای در بر نداشته است. ۵- پیامبر اکرم حضرت علی را از ازدواج با دختر ابوجهل منع نکردهاند بلکه نظر شخصی خود را گفته و فرمودهاند هر که فاطمه را آزار دهد مرا آزرده است ۶- قرینه آنکه تا حضرت فاطمه زنده بودند حضرت علی ازدواج نکردند (بر خلاف رسم اکثر اعراب که در آن واحد چند زن داشتهاند) ولی پس از رحلت حضرت فاطمه با چندین زن ازدواج میکنند؟ [۱۴۸] به عنوان یک مثال خنده دار دیگر، که متوجه شوید با چه انسانهای احمقی طرف هستیم در کتاب یکی از اساتید دانشگاه درباره عمر و حضرت ابوبکرسنوشته بود: عناصر نفوذی!!! ولی شما که این دو نفر را نادان و کم شعور نشان میدهید چطور اینقدر باهوش بودهاند که در مکه فهمیدند میشود ۲۳ سال بعد در مدینه خلیفه شد!!! من از حماقت نویسندگان تعجب نمیکنم تعجب من از خریت خوانندگان این کتابهاست. [۱۴۹] دقت داشته باشید که زمان امام صادق از انجا که مصادف با سقوط بنی امیه و روی کار امدن بنی عباس بوده است فضای سیاسی نسبتاً بازی بوجود آمده که به همین دلیل امام صادق میتوانند اینهمه در نشر علم تلاش کرده و شاگردان فراوانی را به جهان اسلام معرفی کنند در کنار این باید دانست که بنی عباس از قبیله بنیهاشم بوده و با خاندان اهل بیت رابطه خویشاوندی نزدیکتری داشتهاند تا با قبیلههای عمر و حضرت ابوبکرسکه امام به جای بیان حقیقت تقیه کنند... [۱۵۰] در بخش سقیفه و غدیر به این شبهه پاسخ دادهایم. [۱۵۱] فریسیان، خوارج زمان حضرت عیسی، انسانهای نادان احمق سطحی نگر قشری متعصب، در زمان ما افراد گروههای کاوه و ابوذر و انصار به اصطلاح حزب الله. کسانی که از نزدیک افتخار آشنایی با این حضرات را دارند با تمام وجود میفهمند که من چه میگویم. (یا بهتر است بگویم چه میکشم!). [۱۵۲] مطالب انتهایی این بحث (آیات انجیل) را از روی اینترنت برداشت کردهام و از نویسنده این سطور نیست.