بدبختیها، دردها و انحرافات
نمیدانم ما ایرانیها، چرا وقتی با کسی بد میشویم چشم را بر همه نقاط مثبت و کارهایی که او کرده میبندیم و میخواهیم او را به لجن بکشیم و تصویری از او ارائه کنیم، یکپارچه سیاه و بد. عزیزانم، بد مطلق و یا خوب مطلق، وجود ندارد. این چیزها مربوط به شخصیت داستانهای قدیمی و قصههای شاه پریان و فیلمهای هالیوودی است. همانطور که تمام پدیدههای جهان (دولتها، مکاتب ایدئولوژیها، فرهنگها و...) هم نقاط مثبت دارند و هم نقاط ضعف. انسانها نیز اینگونهاند. مطمئن باش هیچکس نمیخواهد در تاریخ، نام بدی از خود به یادگار بگذارد. این فقط چشم احساس است که از نگاه خود، همه چیز را قشنگ یا همه چیز را زشت میبیند.
دنیایی به رنگ خاکستری: نظریه مجموعههای فازی، نظریهای است برای اقدام در شرایط عدم اطمینان. این نظریه قادر است بسیاری از مفاهیم متغیرها و سیستمهایی را که نا دقیق و مبهم هستند (که در عالم واقعی در غالب موارد چنین است) صورت بندی ریاضی کند. و زمینه را برای استدلال، استنتاج، کنترل و تصمیم گیری در شرایط عدم اطمینان فراهم آورد در واقع، مجموعههای فازی تعمیمی از مجموعههای کلاسیک و یا معمولی هستند. چرا که در ریاضیات کلاسیک فرض بر این است که مرزها و محدودهها به طور دقیق تعریف شدهاند بطوریکه هر پدیدهای یا درست است یا نادرست یا سیاه است و یا سفید ((آدم به یاد حرف جرج بوش میافتد که گفت: هر کس با ما نیست با تروریستهاست یا کارمندان مذهب که اگر نکته مثبتی از عمر گفتی تو را سنی و دشمن علی میدانند... نهایت آی کیو)) در حالی که پدیدههای دنیای واقعی تنها سیاه و سفید نیستند بلکه خاکستری و همواره فازی هستند و سیاه و سفید بودن، تنها دو حالت خاص مرزی از پدیدههاست[۵۷] (که فقط قابل درک توسط آی کیوهای بالاست!!!) در رابطه با بحث ما: بد مطلق و خوب مطلق، فقط مال قصهها و فیلمهای است.
یکی از دلایل رواج خرافات و اینکه مردم به سختی زیر بار حقایق نمیروند این است که: صنعت چاپ در حدود نیم قرن است که در ایران فراگیر شده و چاپ کتب تاریخی از این هم کمتر و چاپ کتب تخصصی کمتر و مطالعه مردم از همه این موارد کمتر! خوب، نتیجه معلوم است ۱۴۰۰ سال است که علم در انحصار افرادی خاص بوده که فراغت و توانایی مالی به آنها اجازه خرید و یا مطالعه کتب خطی را میداده و این افراد نیز مطابق سلایق، عقاید و تعصبات خود آنرا خورد مردم میدادهاند ولی اکنون نوبت آن است که ما خودمان بفهمیم نه اینکه دیگران به جای ما بفهمند. و یا اینکه مانند میت، مطالبی را به ما تلقین کنند.
هنگام گفتن عقایدم، نکتهای را در خوارج حزب اللهی دیدم که واقعاً نمیدانم بگویم خندهدار بود. تاسف آور بود. مسخره بود. زشت بود. واقعاً از یافتن کلمه عاجز شدهام و آن نکته این بود که هر گاه در برابر دلایل و سخنان من هیچ راه فرار و توجیه و تاویل و تفسیری نداشتند حالتی شبیه عصبانیت به خود گرفته و به افکار خود برای یافتن پاسخ فشار آورده سپس چشم عقلشان را بسته و هنگامیکه هیچ راهی برای فرار از افکار منحط خود پیدا نمیکردند مانند کبک سرشان را به زیر برف فرو کرده و یا قهر میکردند و میرفتند و یا در دلشان به منی که تنها نیتم، نجات آنان از جهل و خرافه بود ناسزا میگفتند یا به خود افتخار میکردند که: عجب ثبات عقیدهای داریم. هر چند همین ثبات عقیدهها بود که پدر ابوجهل و ابن ملجم را در آورد. مثلاً من از یکی از این افراد پرسیدم: مگر سلمان فارسی و عمار یاسر در زمان عمر، حاکم کوفه و مدائن نبودهاند. گفت: بله، من گفتم چطور سلمان و عمار یاسر حاضر شدهاند عملۀ ظلم شوند؟ و آنگاه آن دوست عزیز همین حالاتی که گفتم را به خودش گرفت. عرق کرد. به فکر فرو رفت. حالت تدافعی گرفت خشمگین شد و در نهایت قهر کرد و رفت[۵۸] . (و پس از چند روز به من تلفن زد و گفت: آنها با اجازه حضرت علی این سمتها را قبول کردند!!!).
یک زمان است که آدم نمیداند. یک موقع است نمیخواهد بداند. خوارج حزب الهی اینگونهاند اولین شرط تحقیق این است که آدمی بخواهد بفهمد. وگرنه اگر از همان اول کار، خودش را برحق بداند (مثل ابوجهل) مسلماً نمیخواهد و موضع گیری میکند و چون نمیخواهد، نمیفهمد. و آدم نفهم یعنی: ابوجهل.
ممکن است آقایان مانند همیشه در برابر تحقیق حاضر از چماق تکفیر و وهابی بودن نویسنده و اینکه کسانی میخواهند شبهه وارد کنند استفاده کنند ولی باید بگویم: نویسنده این کتاب، شب نخوابیده و صبح بیدار نشده که ناگهان سئوالی به عنوان شبهه مطرح کند بلکه تحقیق حاضر حاصل روزها و ساعتها و ماهها مطالعه و تحقیق و تفکر و تعمق در میان کتب مختلف دینی و تاریخی و گفتگو و بحث با اساتید مربوطه است. ایراد یک شبهه که براحتی قابل پاسخگویی است بسیار متفاوت است با صدها صفحه دلیل و مدرک معتبر تاریخی و عقلی و علمی که حتی برای یک صفحۀ آن هم پاسخ قانع کننده پیدا نخواهید کرد.
دانشمندان، معتقدند برای درک و شناخت هر چه بهتر و دقیقتر یک پدیده باید آنرا به ریزترین قطعات تقسیم و سپس آنرا مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. و من اینک در این تحقیق سعی در آنالیز تفکرات خرافی شیعه دارم.
علت اینکه روحانیون میترسند حقایق تاریخی و پوچ بودن افسانههای تاریخی را برای مردم بگویند و به جای آن مرتباً در صدد توجیه دروغهای تاریخی هستند این است که فکر میکنند با گفتن حقیقت مردم نسبت به آنها بی اعتنا میشوند و حتی ممکن است نسبت به کل دین بد بین شوند. البته شاید در قرون گذشته که توده مردم بیسواد بودند چنین چیزی اتفاق میافتاد ولی من به شما قول میدهم اگر حقیقت را برای مردم بگویید ارزش شما نزد مردم دو چندان خواهد شد.
هر چند من، افتخار ملاقات حضوری و تک تک با خوانندگان محترم را ندارم و در نتیجه امکان مباحثه وجود ندارد. ولی ممکن است خواننده عزیز، هنگام مطالعه با من دوم خودش (یا همان وجدان) گفتگوهایی داشته باشد. پس برای اینکه شیطان درونی او را به جای مباحثه به مجادله نکشاند باید تفاوت جدل و بحث، برای خواننده روشن شود:
هنگام جدل، دو طرف تلاش میکنند نظرات خود را به یکدیگر تحمیل کنند و هیچ توجهی به نظرات یکدیگر ندارند!.
در بحث، پیرامون روشها و موضوعات اصلی بررسی و تبادل نظر میشود و پای افراد و اشخاص به میان نمیآید ولی در جدل، از آنجا که هدف اصلی کوبیدن طرف مقابل است پای افراد و اشخاص نیز به میان میآید!.
در مباحثه طرفین از قبل قصد دارند و میخواهند به یک نتیجه روشن و واحد دست یافته و حقیقت و راه درست را پیدا کنند ولی در مجادله دو طرف از قبل، خودشان را برای نبرد و پیروز شدن آماده میکنند! اینکه حق با آنها باشد یا نباشد چندان مهم نیست. هدف پیروز شدن و به کرسی نشاندن حرف خود است.
هنگام جدل، طرفین، آرام آرام، احساساتی شده و لحظه به لحظه به نقطه دشمنی و تضاد نزدیک میشوند ولی در بحث، نتایج به دست آمده مورد رضایت طرفین واقع میشود و لحظه به لحظه به توافق و اتحاد نزدیک میشوند.
ولی متاسفانه در مسائل مذهبی از آنجا که پای خدا و پیغمبر درمیان است و معیارها (حق مخلوط با باطل) در عمق و روح افراد ریشه کرده و با باورهای چند صد ساله مردم گره خورده است، تصحیح اشکالات، بسیار دشوار است. و کمتر اتفاق افتاده مشکلی از طریق مباحثه حل شده باشد بلکه متاسفانه در بیشتر مواقع کار به جدل و در نهایت، خشونت و فحاشی و حتی زد و خورد منجر میشود.
اعتقاد به اصول دین، باید بر مبنای تحقیق باشد و نه تقلید. برای همین هر شیعه موظف است اصل امامت را با تحقیق برای خود روشن کند. البته با توجه به موضوع زیر:
پیش از ورود به اصل بحث لازم است به این نکته اشاره کنم که کلمات در ادبیات عرب، غنای فراوانی دارد و همین نکته مثبت در برخی مواقع موجب بروز سوء تفاهماتی شده است که یکی از این موارد، تشابه ظاهری میان عناوین: امامت، ولایت(با فتح و و با کسر و که در یکی میشود دوست داشتن و در دیگری میشود حکومت و خلافت!) و وصایت است. ما در این تحقیق، هیچ بحث و مناقشه و ایرادی پیرامون امامت، ولایت (با کسر واو به معنای دوستی و محبت) و وصایت حضرت علی و سایر ائمه نداریم. عمده تحقیق ما روی مساله خلافت، متمرکز بوده و در پی آنیم که ثابت کنیم خلافت با سه عنوان دیگر، متفاوت بوده و لازمه آن قبول اکثریت جامعه میباشد.[۵۹] ضمن اینکه خلافت، محدود به دوره زمانی و مکانی خاص و برای افرادی خاص (اعراب) و تحت فرهنگی خاص بوده ولی امامت (الگو و پیشوا بودن) میتواند برای تمام دورانها و همه انسانها باشد.[۶۰] برای همین حضرت علی÷و سایر انسانها و اصحاب خوب نبی اکرم میتوانند پیشوای مسلمین باشند.
تمام ترس محقق شیعه این است که اگر خلافت ابوبکر، تایید شود امامت حضرت علی زیر سئوال میرود در حالیکه این دو هیچ ربطی به هم ندارد زیرا:
خلافت، متعلق به دورهای کوتاه است ولی امامت معیار همیشگی یک گروه یا یک ملت است.
خلافت، به تایید اکثریت مردم نیاز دارد ولی امامت متکی به تایید تاریخ است.حتی اگر یک نفر هم انسان را تایید نکند.(خداوند ابراهیم را یک ملت و یک امام مینامد در حالیکه او تا زنده بود پیروی نداشت).
خلافت، سرپرستی خزاین مادی و امامت، عهده داری خزاین معنوی الهی است[۶۱] .
خلافت، تبعیت در امور سیاسی و لشکری و کشوری است ولی امامت پیروی در اصول دینی و فقهی و معنوی است. مانند سنیها که امامشان: ابوحنیفه، شافعی و... است.
تشخیص فرد لایقتر از لایق و حتی نالایق، ملاک مشخصی نداشته و منوط به تایید خبرگان و اکثریت جامعه است و حتی طبق شرایط زمانی و فرهنگی متفاوت، میتواند متفاوت شود یعنی جامعه ای، مانند اعراب صدر اسلام، ممکن است بیشتر نیاز به فردی مانند حضرت عمر داشته باشد و یا جامعه پر مهر و محبت مانند ایران (البته در ۱۴۰۰ سال پیش) نیاز به شخصی با خصوصیات حضرت علی÷دارد و...
آیا تا کنون برای لحظهای هم که شده با خودت فکر کردهای آیا خدا تو را آفریده تا عمر عزیزت را بر سر دعواهای عمر و علی و شیعه و سنی و چپ و راست و مال و منال و... تلف کنی. براستی،آیا خداوند ما را برای این چیزها آفریده؟
اگر شما ساعتها داخل اتاقی باشید که همه سیگار میکشند آنگاه یک نفر وارد شود و به شما اعتراض کند و بگوید این هوا برای شما ضرر دارد و بیرون اتاق، هوای تمیزی وجود دارد متوجه سخنان او نمیشوید مگر اینکه با اجبار شما را از آن اتاق، خارج کنند! و پس از یکی دو ساعت به همان اتاق، برگردانند آنوقت متوجه جو کثیف اتاق میشوید! من نیز انتظار ندارم به صرف این چند صفحهای که نوشتم نظر کسانی را عوض کنم که از کودکی در هوای ضد عمر و ابوبکر، نفس کشیدهاند. (پس چه بزرگوار بودهاند کسانی که پس از یک عمر زندگی در محیط جاهلی به پیامبر اکرم ایمان آوردند!) ولی هدف من، بستن راه عذر و بهانه برای دیگران است تا در روز قیامت نگویند: ما نمیدانستیم و فریب آقا بالاسرهای خود را خوردیم[۶۲] .
مردم ایران بسیار ساده دل و زودباور هستند و اگر اشخاصی با چهرههایی به ظاهر موجه، سخنانی گفتند آنها بدون تحقیق و با اعتماد کامل قبول میظکنند. من با اینکه به تنهایی و با تلاشی شبانه روزی تحقیق حاضر را برای شما آماده کرده ام مصرانه از شما خواهش میکنم مطالب مرا بدون تحقیق و تفکر قبول نکنید و به تمام مطالب این کتاب با دیده شک و تردید نگاه کنید. تو را به خدا هر کس میخواهد با شما درباره مسائل عقیدتی صحبت کند به دید یک دروغگوی شارلاتان به او نگاه کنید (حتی به من!) و تا مطمئن نشدهاید حرف هیچکس را قبول نکنید.
روحانیون که سالها با سخنرانی و نوشتن کتاب در بطن تودۀ ایرانی جا داشتهاند با روشهای بسیار پیشرفته تبلیغاتی(مانند چینش غیر علمی و متعصبانۀ مطالب تاریخی به نفع خود در کنار هم و بزرگنمایی و تکرار شبانه روزی آنها) آنچنان، ذهن مردم ساده لوح را پر کردهاند که اینجا همه فکر میکنند مثلا پیامبر اکرمج، فقط نظر خاص بر یک نفر داشته و فقط چند نفر را دوست داشته و جای شیعه وسط بهشت است و تمام علماء و کتب علمی متعلق به شیعه است و... اکنون خواننده عزیز اگر با صبر و حوصله این تحقیق را تا انتها مطالعه کند میفهمد که داستان، دقیقاً خلاف اینهاست. کمترین فایدۀ مطالعۀ این تحقیق، اضافه شدن اطلاعات عمومی شما و بیشترین فایدۀ آن رهایی از آتش دوزخ است.
بی نتیجه بودن و بی فایده بوده جدلهای کلامی: تاریخ شیعه پر است از مناظرههای کتبی و شفاهی که همگی جنبه کلامی داشته و بعضاً به ضد و نقیض گویی و تناقض منتهی شده است برای نمونه: شیعه یک جا میگوید پیامبر اکرمجحتما باید در آن شرایط خطرناک (یعنی وجود منافقین و کفار و یهودیان و...) جانشینی برای پس از خود انتخاب میکرد و محال است پیامبر اکرمجچنین موضوع مهمی را در آن شرایط آشفته، مسکوت گذاشته باشند ولی در جایی دیگر برای اینکه ثابت کند موضوع آیۀ ابلاغ،چیزی جز خلافت حضرت علی نبوده مینویسد: نگرانی پیامبر اکرم و مهمترین موضوع باقیمانده مورد اشاره در این آیه نمیتواند منافقین باشد زیرا آنها قلع و قمع شده بودند و کفار نیز نبودند زیرا همۀ اعراب، مسلمان شده بودند و یهودیان نیز نبودند زیرا همه آنها از شبه جزیره رانده شده بودند! (تفسیر نمونه) برای همین، از خوانندۀ عزیز میخواهم برای اینکه حقیقت را بفهمد، خودش را از این مسائل جدلی و کلامی روحانیون دور نگه دارد.
تفکر تقدس: علت بسیاری از نتیجه گیریهای غلط و تحلیلهای اشتباه نویسندگان شیعه از وقایع تاریخی این است که برای برخی از افراد، جنبهای خدایی و مافوق بشری قائل شده و معتقدند محال است آنها حتی مرتکب خطا و اشتباه شوند و با این مقدمه چینی غلط، دست به یکسری نتیجه گیریهای غلط دیگر میزنند. در حالیکه خداوند در مورد نبی اکرم فرموده: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾[الکهف: ۱۱۰] . بگو من نیز بشری مانند شما هستم. و ما در تاریخ و حتی در قرآن مجید، موارد متعددی را مشاهده میکنیم که پیامبر اکرم تصمیمی گرفتهاند که پس از آن، آیاتی نازل شده که خلاف نظر پیامبرجبوده است (و چه دلیلی محکمتر از این بر صداقت محمد؟) مواردی مانند: آیات عبس و تولی -تصمیم آزاد کردن اسراء بدر- نگفتن انشاء الله در مورد داستان اصحاب کهف -خطاب به پیامبر که دیگر بر نماز میت منافقین حاضر نشو- خطاب به پیامبر که دیگر در خصوص واقعه بئر معونه لعن و نفرین نکن) دقت کنید که به جز پیامبر اکرم بقیه افرادی که شیعه درباره آنها غلو میکند با وحی در ارتباط نبودهاند تا از درست یا غلط بودن تصمیمات خود آگاه شوند. براستی اگر سوابق ابوسفیان نبود شیعه اکنون چه تجلیلی از او میکرد زیرا او اولین کسی بود که در تاریخ تشیع، با جدیت و شور هر چه تمامتر میخواسته با علی بیعت کند؟ یا اگر زبیر، بعدها در مقابل علی قرار نمیگرفت آیا اکنون جزو مقدسین نبود؟ یکی از دوستان میگفت: اگر حمزه در جنگ احد کشته نشده بود مسلماً طبق عرف اعراب که عموی هر فردی را نزدیکترین فرد به او میدانند اعراب پس از رحلت پیامبرجبا حمزه بیعت میکردند و شیعه اکنون به جای عمر کشان، حمزه کشان به راه میانداخت[۶۳] ! پس بنا بر فرمایش حضرت علی÷افراد نباید ملاک حق و باطل باشند بلکه این خود حق و باطل است که افراد با آن سنجیده میشوند. ممکن است شیعه پاسخ دهد پیامبر اکرم در مورد علی فرمودهاند: علی با حق است و حق با علی است. ولی سئوال من اینجاست: مگر نعوذ بالله پیامبر اکرم باطل بودند که آن تصمیمات خطا را گرفته و خداوند ایشان را راهنمایی فرمود؟ آری، صرف چند اشتباه و خطا را نمیتوان معیار حق و باطل قرار داد زیرا در اینصورت تمامی افراد بشر از آدم تا روز قیامت همگی بر باطلند! بر همین منوال است اختلاف سلیقههایی که بین حضرت فاطمه و ابوبکر پیش آمده است. زیرا یقیناً هر دو طرف، نیتی پاک و خدایی داشتهاند زیرا به عنوان مثال در قضیه فدک حتی یک مدرک تاریخی هم وجود ندارد که عمر و ابوبکر از عواید فدک برای خوشگذرانی خودشان استفاده کرده یا آن را به نزدیکان خود داده باشند بلکه نیت آنها تجهیز سپاه برای دفع شورش رده بوده است. و برای همین نیز عمر ابن خطاب دو سال بعد (تولیت) آنرا پس داد و...
پیامبران و امامان از نظر جسمی و روحی مانند بقیۀ انسانها هستند ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾[الکهف: ۱۱۰] . بگو من بشری مانند شما هستم. خوشبختانه آقایان دیگر نمیتوانند در اینجا داستانسرایی کنند) و بلند مرتبهگی آنان نیز دقیقاً به همین خاطر است زیرا اگر کسی به طور خودکار، قادر به انجام گناه نباشد و به طور فیزیولوژیکی قادر به تحمل سختیها باشد، هنری نکرده است. این که این بزرگواران با تکیه بر ایمان و اندیشههای والای خود مرتکب گناه نشده و سختیها را تحمل میکردهاند جالب است ومیتواند برای دیگران درس و الگو بوده و قابل ستایش باشد و نه اوهام مالیخولیایی و شرکآمیز.
شیعه در بیشتر موارد اصول را رها میکند و سرگرم فروع و حواشی میشود. اصل در اسلام، اتحاد است ولی او به دنبال جنگ و تفرقه و بازکردن مسائل تاریخی است. یا در مورد قرآن، اصل، خواندن، حفظ کردن و... نیست بلکه اصل تامل و اندیشه در آیات آن و سپس به عنوان اصل مهمتر: عمل به آن است. در مورد روش زندگی، اصل بر تعقل و عمل و ایمان و نیت پاک است ولی او اصل را بر شفاعت و تعبد قرار میدهد. در حالیکه بالاترین عبادتها نیز اندیشه و تعقل عنوان شده است. در مورد جریان عاشورا، اصل: ایجاد روحیه حماسی و مبارزه طلبی با ظلم و نشان دادن زشتی و تحقیر ظلم و ظالم است ولی در اینجا آدم فکر میکند ظالم همیشه پیروز است و مظلوم شکست خورده. برای رسیدن به هدف، اصل بر تلاش و کوشش و برنامه ریزی و مشورت با اهل فن و تعقل و تدبر است ولی او اصل را بر دعا و نذر و نیاز گذاشته است. اینها که برشمردم واقعاً در سطح جامعه وجود دارد و کسانی که میدانند و مردم را آگاه نمیکنند گناهکارند. و طرفه اینجاست که خود او به فروع چسبیده و دیگران را متهم میکند که سرچشمه و اصل را رها کردهاند!!!!.
اطلاعات و بیان و عمل شیعه بیشتر از روی داستانهای تاریخی است تا احادیث (چه برسد به قرآن) در صورتیکه ملاک همه کارها و حتی ملاک و محک احادیث، قرآن است. آری در قرآن نمیتوان دستکاری کرد ولی با روایت و داستان و حدیث (که مردم هم بهتر آنرا دوست دارند و هم بیشتر در آنها اثر میگذارد) میتوان همه کاری کرد. این آقایان گاه حتی یک حدیث یا یک آیه هم از حفظ نیستند ولی تمام قصههای دروغین را با تمام شاخ و برگهای آن مو به مو از حفظند.
آدم امروز همه در دعواها و نزاعهایی که بین دوست و افراد نزدیک رخ میدهد نمیتواند بفهمد حق باکیست و من نمیدانم چگونه عدهای از روی چند داستان تحریف شده و دروغین تاریخی درباره افراد قضاوت میکنند.
اگر ما براستی پیرو علی هستیم و رفتار او الگوی ما است و ما باید جای پای او پا بگذاریم (و از همین شعارها که گفتن آن آسان و عمل به آن دشوار است) حضرت علی با حضرت عمر و حضرت ابوبکر و حتی حضرت عثمان، بیعت کرد و حتی از آنها با شمشیر فرزندانش دفاع هم کرد. این یعنی چه؟ یعنی اینکه تو اگر واقعا پیرو او هستی درباره خلفاء، ساکت باش و هیچ نگو. آیا تو کاسۀ داغتر ازاش شده ای. من از مردم عامی تعجب نمیکنم ولی از کسانی که ادعای فضل و دانش و ملا بودن میکنند در تعجبم مگر اینکه قبول کنم کاسهای زیر نیم کاسه است و این افراد، منافعی دارند و وظیفهای از سوی استعمار برای ایجاد تفرقه.
[۵۷] نقل از ص ۱۰ روزنامه جام جم شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۳ سال پنجم شماره ۱۲۲۵ پونه شیرازی، جملات داخل پرانتز از اینجانب است. [۵۸] البته بنده خدا فراموش کرده بود که در چنین مواردی، براحتی میتوان از کلمات: مصلحت، تقیه، توریه، مماشات و... استفاده کرد. چماقهایی که همیشه بر سر حقیقت برافراشته بوده است. [۵۹] به زودی این نکته را تحلیل میکنیم که لازمه اصل خاتمیت، بلوغ فکری بشر در پذیرش و حفظ میراث وحی بوده و اینکه بالاخره بشر پس از رسیدن به سن بلوغ، خودش باید مستقل روی پای خود بایستد و تصمیم بگیرد مانند یک نوجوان که اگر پدر و مادر مرتب از او حمایت بی شائبه به عمل آورند او هیچگاه قادر به استقلال در زندگی خود نیست حتی در بین حیوانات این اصل (یعنی راندن و بیرون کردن فرزند) مشاهده میشود... [۶۰] دقیقاً به همین علت قبول خلافت ابوبکر منافاتی با قبول امامت حضرت علی نداشته و ما ابوبکر را به عنوان خلیفه اول و حضرت علی را به عنوان امام اول خود قبول داریم. زیرا لازمه اصلی خلافت: قبول اکثریت جامعه و تطابق فرهنگی میان جامعه و شخص خلیفه است. ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾[النساء: ۵۹] . دقت کنید منکم یعنی از میان خودتان و...). [۶۱] همانگونه که اینک با حضور حکومت در دست دیگران است. (اگر چنین چیزی صحت داشته باشد که متاسفانه من آن را قبول ندارم) [۶۲] ﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧﴾[الأحزاب: ۶۷] . [۶۳] جالب است که بدانید همانطور که در تاریخ برای شیعه مصالحی مبنی بر شرابخوار بودن عمر وجود دارد داستانهای پوچی نیز مبنی بر شرابخوار بودن حمزه نیز وجود دارد.