تکرار فاجعه

فهرست کتاب

قسمت دوم: آیا حکومت، باید ماهیتی قدسی و الهی داشته باشد؟ و آیا حاکم باید منتخب خدا باشد؟

قسمت دوم: آیا حکومت، باید ماهیتی قدسی و الهی داشته باشد؟ و آیا حاکم باید منتخب خدا باشد؟

دقت در همین سئوال، سرنخ را به شما می‌دهد! براستی چرا این سئوال همیشه در خصوص سیاست و حکومت مطرح شده و پاسخ به آن (چه مثبت و چه منفی) بیشترین دردسر را برای جوامع بشری به دنبال داشته است. چرا سئوال نمی‌شود که: آیا ورزش ماهیت قدسی دارد! یا: آیا اقتصاد ماهیت الهی دارد؟ یا: آیا هنرمندان یا پیشه وران و کشاورزان منتخب خداوند بوده و باید به تایید او برسند؟ اگر اینجا اندکی درنگ کنید، سرنخ و پاسخ مساله را پیدا می‌کنید! آری مساله، مساله انتخاب و مشروعیت است! نیازی به گفتن ندارد که (در طول تاریخ) هر گاه کسی قدرت سیاسی داشته به دنبال آن، عزت و احترام و ثروت و بقیه چیزها نیز برای او فراهم شده است. پس عجیب نیست که قدرت طلبان باهوش یا قلدری که در پی ارضای هوای نفس (حس خود کم بینی) شهرت، جمع آوری ثروت و یا اشاعه یک ایدئولوژی هستند به هر طریق ممکن در صدد تصاحب قدرت باشند و برای رسیدن به اهداف خود، ناچار به جلب حمایت و کمک مردم شوند و در این راه چه نیرویی بهتر از نیروی مذهب (به خصوص اگر مذهب مردم از روی احساس و نه معرفت باشد! درست مانند مردم ایران) و از آنجا که چنین حکومت‌هایی به تدریج (خواسته یا ناخواسته) رو به استبداد می‌روند، پس ناچار باید ماهیت مذهبی و دینی خود را برای فریب توده‌ها و سرکوب منتقدان و آزادیخواهان حفظ کنند! و این است خلاصه حرف ما که می‌گوییم: سیاست نباید خودش را به دین بچسباند (این جمله بهتر است از جمله: دین باید از سیاست جدا باشد) [۳۵]البته ما اگر دین را اخلاق تعریف کنیم (نبی اکرم اسلام ج«بُعثت لاُتمم مکارم الأخلاق»من مبعوث شدم برای تکمیل مکارم اخلاقی) دین نه تنها از سیاست بلکه از سایر شئون زندگی نیز نباید جدا باشد (اقتصاد، ورزش، جنگ و... ) ولی اگر دین را به معنای روحانیت یا ولی فقیه و یا استفاده از نمادها و ابزار دینی (ریش، انگشتر، چفیه، تظاهر به خواندن نماز و خود را انسانی مسلمان و حزب اللهی جا زدن، بهره برداری فرقه‌ای از آیات قرآن با کمک قصه و احادیث تاریخی و نفوذ زورکی آراء فقهی متناقض در تمامی شئون اجتماعی مردم) تعریف کنیم نه تنها این چنین دینی باید از سیاست جدا شود بلکه بهتر است آن را از سایر شئون زندگی اجتماعی انسان‌ها نیز خارج کنیم! دقت کنید که ایرانی‌ها بسیار با هوش و زیرکند و برخی از آن‌ها به راحتی می‌توانند در جِلد دین فرو روند به نحویکه مادر آن‌ها نیز فریب ژست اسلامی آن‌ها را می‌خورد و عده‌ای به قدری هنر پیشه‌های ماهری هستند و به قدری در این حس و نقش فرو می‌روند که امر بر خود آن‌ها نیز مشتبه می‌شود! و برای کسانی که باز هم در شک و شبهه هستند می‌نویسم: اگر صرف ادعای اسلام و در مسند قدرت بودن دلیل حق باشد، مگر یزید یا سایر خلفای بنی عباس و بنی امیه، مدعی خلافت رسول الله جو نمایندگی الله بر روی زمین نبوده‌اند! (یا کلیسای کاتولیک طی ۱۰۰۰ سال قرون وسطی!) به فرض که حق دوازده امام شما غصب شد! این موضوعی بوده تا سال ۲۵۰ هجری. تکلیف ۱۲۰۰ سال بعد از آنچه می‌شود؟

آری، اگر حاکمان، نیات سوئی نداشته باشند (ابوبکر، عمر، عثمان و علیش، نه ذره‌ای از بیت المال برای خود برداشتند، نه حرمسرا درست کردند! نه خلافت را در نسل خود موروثی کردند و نه اجازه سوء استفاده به نزدیکان خود دادند، نه در اجرای حدود بر اقوام خود پارتی بازی کردند و نه کسی را زندانی سیاسی و شکنجه کردند و همه آن‌ها چون بادی گارد نداشتند مظلومانه به شهادت رسیدند. در این مواردی که برشمردم هیچ اختلاف نظری بین منصفان علمای شیعه و سنی وجود ندارد! [۳۶]مردم به راحتی از آن‌ها انتقاد می‌کنند و به آن‌ها ایراد می‌گیرند. حکومت آن‌ها رو به فساد و استبداد نمی‌رود و پس از گذشت ۱۴۰۰ سال مهر و محبت و علاقه آن‌ها هنوز در جان میلیاردها نفر (حتی غیر مسلمان) روشن و فروزان باقی می‌ماند.

برای اینکه بدانیم یک حکومت، تا چه حد درست عمل می‌کند و در مسیر صحیح قدم بر می‌دارد نیاز به هوش فراوانی نیست من برخی از ملاک‌های حکومت‌های فاسد و مستبد که از اخلاق انسانی دور هستند را در اینجا ذکر می‌کنم، قضاوت با عقل و شعور خواننده محترم:

۱- وجود پدیده‌ای به نام زندانی سیاسی: چنین پدیده‌ای در زمان پیامبر اسلام جو ۴ خلیفه پس از ایشان وجود نداشته زیرا استبدادی وجود نداشته و هر کسی می‌توانسته حرف دلش را بزند و حتی به پیامبر خدا جایراد بگیرد. زیرا ماهیت شوری و مشورت، مخالفت است و در این مخالفت و اظهار نظر بر کسی ایراد و باکی نیست.

۲- در جا زدن و پیشرفت نکردن: (اگر کارها بر مبنای مشورت و حق گویی - و نه چاپلوسی و ارائه آمار و اطلاعات غلط - پیش برود پس جامعه پیشرفت می‌کند.)

۳- قحط الرجال: (در حکومت واقعا خدایی – که هیچ ادعای خدایی هم ندارد! - مدیران و رهبران شجاع، آزاده و کارآزموده، زیاد می‌شوند. مدیران و رهبران موفق، کارخانه تولید مدیر و رهبر هستند و در خلاء آن‌ها کمبود رهبری مشاهده نمی‌شود. پس از رحلت پیامبر اسلام ما شاهد وجود چندین فرد مقتدر برای جانشینی ایشان بوده‌ایم (ابوبکر، عمر، علی، عثمان، معاذ ابن جبل، سالم مولی ابوحذیفه، سلمان فارسی، صهیب رومیشو بسیاری دیگر که نامشان در تاریخ به فراموشی سپرده شده [۳۷]ولی اکنون آیا پس از درگذشت رهبر فعلی ایران، چند نفر شایستگی و توانایی رهبری کشور را دارند؟ [۳۸]

۴- وجود تضاد طبقاتی: پیامد و نتیجه حتمی استبداد، فساد و تبعیض طبقاتی است پس در جامعه‌ای که حکومتش، اصول اخلاقی و انسانی را رعایت می‌کند ما شاهد فساد و تبعیض نیستیم. (دقت کنید که ایران: رتبه‌های اول در زمینه ذخایر نفت و گاز را دارا بوده و مغزهای متفکر دارد و مردم از جان گذشته و بهترین دین و بهترین منطقه جغرافیایی، دسترسی به آب‌های آزاد و... ولی امان از وقتی که فرهنگ، خراب باشد و چشم دل: کور!)

۵- دشمن پروری به جای دشمن نوازی (به عنوان نمونه‌ای کوچک: اخلاق والای پیامبر اسلام جدر محیطی کاملا جاهلی، باعث شد تا تمامی سران قبایل عرب از جان و دل به اسلام گرایش یابند - عمده نبردهای ایشان با عده‌ای از قریش بوده که در طی ۱۰ سال تعداد کشته‌های دو طرف به هزار نفر هم نمی‌رسد! - ولی اگر طی سی سال گذشته به لیست دوستان انقلاب که به خاطر استبداد و حماقت حضرات، آزرده خاطر شده یا به دشمن مبدل شدند نظری بیندازید متعجب خواهید شد: مجاهدین خلق، نهضت آزادی، بازرگان، طالقانی، برقعی، لاهوتی، شریعتمداری، بنی صدر، منتظری، طاهری امام جمعه اصفهان، خاتمی، میر حسین موسوی، کروبی، حسن خمینی، رفسنجانی و اکثر کشورهای همسایه و دست کم، نیمی از جمعیت ایران!)

۶- وجود سانسور، فیلترینگ، گزینش، بستن مطبوعات و...

۷- اقتصاد بیمار و نمایشی! به جای اقتصاد پویا (ممکن است مردم عادی معنی این جمله را درک نکنند ولی متصدیان و متولیان امور در ایران خوب می‌فهمند که من چه می‌گویم!)

۸- سپردن کارهای بزرگ به آدم‌های کوچک! و فرار آدم‌های بزرگ به خارج یا به کنج خانه یا به گوشه زندان، یا به کنج قبر!

۹- علاقه مند شدن مردم به فرهنگ بیگانگان (چون افراد کوچکی که سررشته امور را در دست دارند قادر به ایجاد میل و انگیزه در مردم نسبت به عناصر فرهنگی داخلی نیستند)

۱۰- مجازات دزد کوچک و رها کردن دزدهای بزرگ (این یکی را هم آقای احمدی نژاد و کمیسیون تحقیق و تفحص قوه قضاییه و شخص رهبری بهتر می‌دانند که من چه می‌گویم!)

۱۱- خُرد شدن چماق مصلحت بر گردن حقیقت! (صلاح نیست دزدها را معرفی کنیم! صلاح نیست حقیقت را به مردم بگوییم! صلاح نیست اهل سنت در شهرهای بزرگ ایران مسجد، بسازند! صلاح نیست آمار و اطلاعات دقیق و واقعی ارائه کنیم! و صلاح نیست... [۳۹]

۱۲- فراوان شدن چاپلوس‌ها و نایاب شدن حق گوها!

۱۳- فراوان شدن احمق‌ها و افزایش درجه بی حیایی و بی شرمی در اقشار مختلف مردم از کودک گرفته تا بزرگسال!

۱۴- خراب شدن اعصاب‌ها و افزایش بیماران روانی و افزایش معتادان به مواد مخدر و قرص‌های روان گردان و مشروبات الکلی و قرص‌های آرامش بخش و...

۱۵- تورم

۱۶- کم شدن محبوبیت در بین مردم داخل و خارج کشور.

۱۷- توجه به ظاهر امور تا باطن و ماهیت کارها، توجه به کمیت و نه کیفیت.

۱۸- تعدد مراکز قدرت (به قول قدیمی‌ها همه، همه کاره و هیچ کاره!)

۱۹- و در انتها: سقوط به زباله دان تاریخ!

۲۰- من در اینجا با صدای بلند می‌گویم: تنها راه رسیدن به دین حقیقی و جامعه توحیدی و اتحاد واقعی: حذف خرافات (قصه‌ها و احادیث دروغ و تحلیل‌های دروغ) از ساحت دین و به خصوص کتاب قرآن است. حذف مذهب از عرصه دین، نه سنی و نه شیعه: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗدین نزد خدا اسلام است. پیامبر اسلام جیا حضرت علیسدر کجای تاریخ گفته‌اند ما شیعه هستیم!؟ و یا حضرت عمر و ابوبکر کجای تاریخ گفته‌اند ما سنی هستیم [۴۰]. همه آن بزرگواران خود را مسلمان می‌دانسته‌اند.

براستی اگر خلافت و حکومت و دقیقتر بگوییم شخص حاکم باید به انتخاب خداوند باشد چرا:

۱- چرا چنین موضوع مهمی در قرآن مسکوت گذاشته شده (این پاسخ بچه گانه را ندهید که تعداد رکعات نماز نیز در قرآن نیامده. اولا قیاس در مذهب شما باطل است و در ثانی: مهمترین اصل دین به زعم شما چه ربطی دارد با تعداد رکعات نماز که فرعی از فروع دین است و توسط پیامبر جبه مدت ۲۳ سال شبانه روز تبیین شد و هیچ اختلافی نیز پیرامون آن بین فٍرق اسلامی وجود ندارد!)

۲- چرا به جای اشاره به نام شخصی که فایده‌اش فقط چند سال حکومت به او بوده ساز و کار و روش و شیوه تعیین حاکم برای همیشه تاریخ توسط پیامبر جیا خداوند، اعلام نشده است؟ (برای زمان بعد از به اصطلاح: غیبت)

۳- ممکن است این شبهه مطرح شود (البته برای حکومت آخوندی) که خداوند اجماع علمای را به طریق درست و به بهترین انتخاب، هدایت می‌کند! پس چرا شما عقیده دارید این اجماع در سقیفه بنی ساعده (و آن هم توسط اصحابشاز جان گذشته‌ای که در یکصد آیه قرآن از آن‌ها تمجید شده) جواب غلط داد و مشیت و خواست الهی در آن حساس‌ترین برحه تاریخ اسلام منجر به بدترین انتخاب شد؟ ولی برای شما منجر به بهترین انتخاب شده است؟! آیا اینهمه خود نشانه افکار مغشوش و توهمات تاریخی شما نیست؟

۴- چنانچه می‌دانیم در طول تاریخ بسیاری از قلدران و فرعونیان تحت پوشش دین و عناوینی مانند: سایه خدا و دست خدا و نماینده خدا و جانشین خدا و... حکومت را قبضه و دمار از روزگار مردم درآورده‌اند! و مردم هم از ترس خدا و اتش دوزخ جرات اعتراض به آن‌ها را نداشته و اگر هم کسی اعتراض کرد به سرنوشت امام حسین دچار شد. و شد وهابی و خارجی و عامل فتنه و منافق و لیبرال و.... به عبارتی دیگر: بدعت شدن این سنت شوم (یعنی لزوم تایید الهی در شکل گیری حکومتی ظالم تحت عنوان دین) باعث شکل گیری حکامی می‌شود که پاسخ گوی هیچ شخص و نهادی نیستند، چون خود را منتخب خدا می‌دانند! و برای من بسیار جالب است که در سنت پیامبر عزیز اسلام چنین موضوعی نبود و خلفای بنی امیه و بنی عباس و صفویه و آخوندها چها که نکردند، اگر بود چه می‌کردند! گر‌‌چه: «الملك يبقى مع الکفر ولا يبقى مع الظلم».

[۳۵] البته منظور مولف محترم، طوریکه در سطور بعدی ذکر می‌کنند دین و مذهب فعلی شیعه است که در ایران حاکم اند، نه دین اسلام و احکام درخشنده‌ی آن در مورد سیاست. طوریکه بمانند آفتاب در روز روشن معلوم است که سیاست جزء لاینفک اسلام است و بدون آن اسلام مکمل نمی‌شود. اصلا اسلام آمده تا حکومت کند و احکام اسلامی را پیاده سازد. [مُصحح] [۳۶] دکتر علی شریعتی در کتاب استحمار می‌نویسد علت اینکه در زمان عمر، اسلام پیشرفت کرد و در زمان خلفای بنی عباس، عقبگرد زد وجود اصل مهم نظارت عمومی آزاد و بدون استبداد و خفقان در زمان عمربن خطاب بوده است! [۳۷] ممکن است برخی به وجود افراد غیر عرب ایراد بگیرند که آن‌ها اجازه خلیفه شدن را نداشتند محض اطلاع آن‌ها باید بگویم عمر قسم می‌خورد که اگر سالم زنده بود او را جانشین خودش می‌کرد! [۳۸] البته من کاملا با اصل ولایت فقیه مخالف بوده و معتقدم رییس جمهور باید زمان مشخصی داشته و منتخب همه مردم باشد نه رهبری برای همه عُمر به انتخاب تعدادی روحانی گزینش شده توسط خودش!!!! [۳۹] دکتر علی شریعتی می‌گوید: هرجا چماق مصلحت بلند شد حقیقت خرد شد! [۴۰] نام دینی باید از شرع گرفته شود و در شرع اسلامی و در کتاب و سنت چنین نام‌هایی وجود ندارد بلکه بطور متواتر به مومن و مسلم بودن تصریح شده است و البته بطور مثال چنانچه سنی به معنای پیروی از سنت پیامبر جباشد اشکالی وجود ندارد ولی چنانچه نام‌ها یکی باشند اختلافات کمتر و اتحاد بیشتر خواهد شد.