قسمت چهارم: حکومت طاغوت چه حکومتی است؟
اگر در آیات زیر اندکی دقت کنید متوجه میشوید که هر کجا به کلمات ارباب (متولیان حکومت یا مذهب) و یا طاغوت اشاره شده، صحبت از اهل کتاب است و این یعنی آنکه نظامهای استبدادی و طاغوتی فقط با نیروی مذهب و مخلوط کردن حق و باطل و استفاده از احساسات کور و شدید مردم میتوانند دوام بیاورند. به همین دلیل من در ابتدای این قسمت نوشتم: یک حکومت فقط با نیروی مذهب (یا همان خرافات) میتواند تبدیل به طاغوت شود:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤﴾[آل عمران: ۶۴]
«بگوای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به آقایی نگیرد پس اگر (از این پیشنهاد) اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم».
دقت کنید که نزدیکترین ترجمه برای کلمه ارباب در فارسی کلمه آقا میباشد و آیا عجیب نیست که برادران حزب اللهی به رهبر خود میگویند: آقا؟!!! جالب است که نزدیکترین ترجمه برای کلمه مولی نیز در فارسی همین کلمه آقا میباشد! با این تفاوت که ارباب (یا طاغوت همانطور که در آیات بعدی خواهید دید) دارای بار منفی بوده و به معنای کسی است که خود را نماینده خدا و واسطه بین او و خلق معرفی کرده و با فریب و نیرنگ خود را به دین چسبانده و حق و باطل را به هم مخلوط کرده و در نهایت، جامعه را به سوی شرک و گمراهی و تباهی میکشاند در حالیکه مولی به آن سَروری گفته میشود که دوست مردم بوده و انتقاد پذیر بوده و خود را چون ذات مقدس الهی بری از خطا و عیب نمیداند! (مانند حضرت علیس) [۴۲]و در یک کلام دارای بار مثبت میباشد. براستی اینقدر که در ذهن و فکر عناصر حزب الله، نقش و تصویر و نام و یاد رهبر وجود دارد یادی از خدا وجود دارد؟ آنقدر که همه جا تصویر آقا وجود دارد و از او سخن میرود، از خدا هم سخنی هست؟
و این آیات متصل به هم در سوره نساء، بسیار عجیب به هم مرتبط است و تکلیف حکومتهای طاغوتی را مشخص کرده دقت کنید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا ٥١ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا ٥٢ أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ فَإِذٗا لَّا يُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِيرًا ٥٣ أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا ٥٤ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُۚ وَكَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا ٥٥ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا ٥٦ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَنُدۡخِلُهُمۡ ظِلّٗا ظَلِيلًا ٥٧ إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا ٥٨ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا ٦٠ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا ٦١ فَكَيۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا ٦٢﴾[النساء: ۵۱-۶۲]
«آیا کسانی را که از کتاب (آسمانی) نصیبی یافتهاند ندیدهای که به جبت و طاغوت ایمان دارند و درباره کسانی که کفر ورزیدهاند میگویند اینان از کسانی که ایمان آوردهاند راهیافتهترند [۴۳](۵۱) اینانند که خدا لعنتشان کرده و هرکه را خدا لعنت کند هرگز برای او یاوری نخواهی یافت (۵۲) آیا آنان نصیبی از حکومت دارند (اگر هم داشتند) به قدر نقطه پشت هسته خرمایی (چیزی) به مردم نمیدادند (۵۳) خدا به شما فرمان میدهد که امانات را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم حکم میکنید به عدالت حکم کنید در حقیقت نیکو چیزی است که خدا شما را به آن پند میدهد خدا شنوای بیناست (۵۸) ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را (نیز) پس هر گاه در امری اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به (کتاب) خدا و (سنت) پیامبر عرضه بدارید این بهتر و نیکفرجامتر است (۵۹) آیا ندیدهای کسانی را که میپندارند به آنچه به سوی تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آوردهاند (با این همه) میخواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند با آنکه قطعا فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند و شیطان میخواهد آنان را به گمراهی دوری دراندازد (۶۰) و چون به ایشان گفته شود به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید منافقان را میبینی که از تو سخت روی برمیتابند (۶۱) پس چگونه هنگامی که به (سزای) کار و کردار پیشینشان، مصیبتی به آنان میرسد نزد تو میآیند و به خدا سوگند میخورند که ما جز نیکویی و موافقت قصدی نداشتیم».
در این آیات مشخصا هدف از حکومت را اجرای عدالت بر مبنای قرآن و سنت پیامبر اسلام جاعلام نموده است و هر حکومتی جز این را حکومتی طاغوتی معرفی کرده. برای همین اگر شما در جامعه خود شاهد عدالت نبودید، اگر در اداره و یا کارخانه شما حقوق افراد متناسب با کارکرد و فعالیت آنها نبود و یک مستخدم بدبخت ماهی ۳۰۰ هزار تومان میگرفت و یک مدیری که همیشه یا زیر کولر است یا داخل بنز: ماهی ۳ میلیون تومان و اگر شرایط تحصیل برای همه مساوی نبود و بچه پولدارها در مدارس غیرانتفاعی از امکانات بهتری برخوردار بودند و اگر هنگام اعطای و امهای بانکی با مردم به عدالت و مساوات برخورد نمیشد و اگر اهل سنت نمیتوانستند مانند شیعیان در شهرهای بزرگ مسجد بسازند و اگر امکان چاپ و نشر کتاب برای همه آزاد نبود و اگر برخی سایتها باز بود و برخی فیلتر بود و اگر ملاک استخدامها گرایشات سیاسی و مذهبی خاص بود و اگر مسئولی با شنیدن انتقاد عصبانی میشد، و اگر کارهای بزرگ به افراد کوچک و کارهای کوچک به افراد بزرگ داده میشد، و اگر دزد کوچک مجازات میشد ولی کسی حتی نمیتوانست اسم دزدهای بزرگ را بیاورد (و مانند پالیزدار به زندان محکوم میشد!) و اگر رهبر فقط توسط یک مشت آخوند درباری دست راستی گزینش شده توسط همان رهبر انتخاب میشد و اگر رای ۷۰ میلیون نفر را یک نفر باید تنفیذ میکرد و اگر برای خمینی گنبد و بارگاه ساخته و هر سال برای مرگ او با تبلیغات آنچنانی، آنچنان مراسم هنگفت گرفته ولی خانواده منتظری حتی اجازه شب سوم و هفته هم نداشت و اگر به بیت صانعی و منتظری فقط برای کلمه حقی که گفته بودند هجوم آورده شد و اگر فقط برخی مجوز میگرفتند که بتوانند جلوی مجلس فحاشی کنند و به قانونگذاران اعتراض کنند و انواع تهمتها را به آنها بزنند [۴۴]و اگر فقط ریشیها و چادریها خوب و مثبت ارزیابی شدند و اگر در فیلمها و سریالها اشخاص منفی همیشه اسم ایرانی داشتند و اگر فقط ثروتمندان محترم بودند و اگر کارها فقط با رشوه و پارتی پیش میرفت و اگر هر سال آمار تورم و طلاق و فقر و فساد و بی نمازها بیشتر و بیشتر میشد و اگر... آری در این صورت، شک نکن که تو تحت حکومت یک طاغوت زندگی میکنی! [۴۵]
آیاتی که اعطای نیابت و ولایت خاصه و عامه را کاملا تخطئه و رد میکند:
در سوره کهف آیه ۴۴ میخوانیم:
﴿هُنَالِكَ ٱلۡوَلَٰيَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَيۡرٞ ثَوَابٗا وَخَيۡرٌ عُقۡبٗا ٤٤﴾[الکهف: ۴۴]
«آنجا (در قیامت) ولایت (تحکم) خاص خداست که به حق فرمان دهد و بهترین ثواب و عاقبت نیکو را او عطا کند».
در آیه ۴ سوره فاتحه نیز میخوانیم:
﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾[الفاتحة: ۴] «(خداوند) مالک روز قیامت است».
ولی در اینجا سئوالی پیش میآید: مگر خدا حاکم و مالک این دنیا نیست؟ و اگر هست که هست، پس چرا این حکومت را مختص آخرت ذکر نموده است؟
به نظر من در اینجا نکته ظریفی وجود دارد و آن اینکه: خداوند نمیخواسته با اعلام سلطنت دنیوی برای خودش، دست فرعونیان زبان نفهم و متکبر تاریخ را برای حکومت به اسم خدا بر مردم بازگذاشته و بهانهای دست آنها بدهد این دو آیه دقیقا لزوم ماهیت قدسی هر حکومتی را نفی میکند و حتی صریحا مواردی مانند خلافت منصوص حضرت علی و ولایت (به معنای مورد نظر علمای شیعه) را نیز رد میکنند. زیرا وقتی خدا بساط حکومت خود را به آخرت منتقل کرده دیگر بنده او چه میخواهد بگوید؟ (حکومت تحت لوای دین به معنای آنگونه اقتداری که در آن کسی را اختیار نباشد و همه جا خبر از زور و استبداد باشد).
جالب است که در آیه ۲۶ همین سوره کهف خداوند میفرماید:
﴿مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٦﴾[الکهف: ۲۶]
«آنها جز خداوند ولی (صاحب اختیاری) ندارند و خداوند احدی را در حکم خودش شریک قرار نداده است».
این آیه نیز اعتقاداتی مانند: «السلام عليك يا شريك القرآن وکتاب الله وعترتي»(دقت کنید به معنای لازم و ملزوم بودن قرآن و نه احترام به عترت، زیرا کسی حتی اهل سنت منکر سفارش و احترام به این دو، یعنی قرآن و عترت نیست) را نیز زیر سئوال میبرد. و باز هم جالب است که ماجرای سوره کهف: فرار عدهای جوانمرد از زیر یوغ یک حاکم ظالم و از شر طاغوت زمانه است (ولایت مطلقه فقیه!) که روح آزادی و آزادگی را در حکومتی خودکامه و مستبد در مردم کشته است.
آری، آنجا که خداوند به آدم÷اسماء را میآموزد (دانش و اگاهی) نوع بشر را خلیفه خودش در زمین مینامد (و بساط خلافت خود را طبق آیات فوق به آخرت منتقل میکند) و بر آفرینش خودش تبریک میگوید، بار امانتی را بر دوش انسان میگذارد که نام آن اختیار و آزادی است. آنگونه آزادی که باید حاصل: اقراء (خواندن، همان چیزی که مردم ایران از آن فراری هستند) و آگاهی باشد. انسان آنگاه در زمین به پیروزی میرسد که آزادانه (و فارغ از هر ولایتی) خلیفه پاک و هوشیار و دانای خداوند بر روی زمین باشد و در جهت اتحاد با همنوعان خود (و حتی طبیعت) سرود آفرینش سر داده و فقط یک خدا را تقدیس کرده و زیر بار ولایت احدی جز او نرود. هر چند فهم این حقیقت به خاطر سالها بمباران تبلیغاتی در جوامع شرک زدهای چون ایران، بسیار دشوار است.
ضمنا از آنجا که میدانم حضرات محرف کلام الله، سیل آیات و روایات ولایت را برای ما ردیف خواهند کرد، باید خدمت آنها عرض کنم که: در تمامی موارد مورد نظر شما (همانگونه که از معنای کلی جملات و احادیث و آیات بر میآید) ولایت بین انسانها (و نه بر انسانها) به معنای دوستی و همکاری (و موده) و مشورت است و نه خلافت و سلطنت موروثی و اقتدار انسانی بر انسانی دیگر. زیرا همانطور که میدانید ولی و ولایت مورد نظر حضرات، همان معنای تعیین ولی و قیم برای کودک یا محجور و یا دیوانه را دارد ولی خداوند با ختم رسل، آن هم در چنان محیطی، اعلام نمود که بشر به رشد و بلوغ فکری رسیده و دیگر نیازی به قیم و آقابالا سر ندارد. پس باب وحی تا ابد بسته شد!
و اینک، مهمترین آیه در بحث مورد نظر ما که اتفاقا علمای شیعه و سنی نیز زیاد به آن استشهاد میکنند ولی متاسفانه هر دو گروه، دقت زیادی بر قسمت مهم و کلیدی انتهای آیه ندارند! دقت کنید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾[النساء: ۵۹]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و فرماندهان خود را، پس هرگاه در امری با (حاکمان و فرماندهان) اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن (اختلاف را) به خدا (قرآن) و پیامبر (سنت) عرضه بدارید این بهتر و نیک فرجامتر است»
۱- خداوند در این آیه فرموده از خدا اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید، ولی نگفته از اولی الامر اطاعت کنید بلکه گفته و از اولی الامر! در اینجا نکته ظریفی وجود دارد که ادامه آیه به نوعی آن را توضیح میدهد و آن سخنی است که در حدیث هم آمده: «لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق»مردم نباید در موارد خلاف و گناه از حاکم اطاعت کنند. اطاعت اول و دوم مطلق و اطاعت اولی الامر مشروط است به انطباق رفتار او با قرآن و سنت.
نکته مهم دیگر کلمه ﴿مِنكُمۡ﴾است که میفرماید: ﴿وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾حاکمی از خودتان. این یعنی اینکه حاکم باید به شور و مشورت از میان خود مردم انتخاب شود و از خود مردم باشد و اگر عقاید شیعه در خصوص خلافت منصوص حضرت علیسو ماهیت قدسی حکومت درست بود خداوند باید میفرمود: «منا»: از جانب ما! و یا «من أهل بيت نبيکم»: از اهل بیت پیامبرتان! خداوند در آیهای دیگر کلمه ﴿مِنكُمۡ﴾را توضیح داده است که مراد از ﴿مِنكُمۡ﴾چه کسانی هستند: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ مَعَكُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ مِنكُمۡۚ﴾[الأنفال: ۷۵] «و کسانی که بعدا ایمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد کردهاند اینان از زمره شمایند﴿مِنكُمۡ﴾» جالب است که مراد از ﴿مِنكُمۡ﴾در اینجا مهاجرین از اصحاب میباشند و خلیفه با وجود اینکه در مدینه مستقر بوده از میان مهاجرین انتخاب میشد و نه انصار.
و نکته کلیدی و مهم آخر اینکه: اگر حاکم، معصوم است و از جانب خدا و حکومت ماهیتی قدسی دارد و... چرا در انتهای آیه میفرماید: اگر با حاکم، منازعه کردید موضوع مورد نظر را به قرآن و سنت ارجاع دهید؟ ولی طبق نظر شیعه (و متاسفانه بعضی از اهل سنت) مگر اصولا میشود با حاکم منازعه کرد؟ (منازعه چیزی شدیدتر از اختلاف و پایینتر از دشمنی است) آری به قول دکتر شریعتی (در کتاب استحمار) علت اینکه اسلام در زمان عمربن خطاب با وجود ضعف ظاهری عربها، آنچنان پیشرفت کرد و در زمان خلفای بنی عباس (با وجود قدرت ظاهری) آنچنان مضمحل شد آن است که در زمان خلفای راشدین [۴۶]بسترهای نظارتی و انتقادی باز و آزاد بود. امکان انتقاد از حاکم و امر به معروف او وجود داشته [۴۷]و حاکم، مرتبا با دیگران در امور مختلف، شور و مشورت میکرده است. سایتها فیلتر نبوده! مردم اهل تملق و چاپلوسی و ارائه آمار غلط نبودهاند! افراد، حرف حق را رک و راست و صریح و روشن میزدهاند! و کسی به صِرف حرف زدن به زندان اوین نمیافتاده! پس نتیجه میگیریم که: اطاعت از حاکمی واجب است (زیرا اطاعت و نظم تنها راه بقای امنیت و عدالت و انتظام امور در یک جامعه است) که آن حاکم انتقادهای مبتنی بر قرآن و سنت رسول الله جرا پذیرفته و رفتار خود را مطابق با آنها تغییر دهد و این نکته: جان کلام است. البته این ممکن نیست مگر در جامعهای که بسترهای آزادی نهادینه شده و تفکر استبدادی، ریشه کن و نه در جامعه ایران که از بچه ۲ ساله تا پیرمرد ۹۰ ساله از انتقاد و حرف حق، ناراحت و خشمگین میشوند.
[۴۲] دقت کنید که حضرات معتقدند اگر ولی فقیه حتی یک گناه صغیره انجام دهد ولایت او ساقط میشود و این به آن معناست که آقای خامنهای طی این ۲۱ سال حکومت خود، پاک و معصوم بوده و مرتکب هیچگونه خطایی نشده است! [۴۳] جالب است که برادران شیعه چه عالم و چه عامی و چه سیاسستمدار، با مسیحی و یهود و حتی کشورهای کمونیستی احساس نزدیکی و قرابت بیشتری دارند تا اهل سنت!!! [۴۴] ماجرای مالکیت دانشگاه آزاد [۴۵] ممکن است این شبهه مطرح شود که آقا از این اعمال بیزارند. سئوال اینجاست: خمینی در وقایع سال ۱۳۴۲ خطاب به شاه گفت: تو اگر از این فجایع آگاهی که خائنی و باید بروی و اگر نمیدانی باز هم نالایقی و باید بروی! [۴۶] حضرات: ابوبکر و عمر و عثمان و علیش [۴۷] البته در اینجا نکتهای بسیار کلیدی و مهم وجود دارد: نیت مردم هم باید اصلاح باشد و نه شورش و انقلاب و توطئه و آوردن دموکراسی ولنگارانه و فاسد غربی به داخل کشور اسلامی تحت شعار آزادی و انتقاد از حاکم. انتقادها باید در چارچوب: قرآن و سنت پیامبر اسلام جباشد که این دو خود در قالب توحید و اتحاد است.