ابوبکر و سیده فاطمه و میراث پیامبر ج
ام المؤمین عائشه میگوید: فاطمه و عباس پیش ابوبکر آمدند و خواهان ارث خود بودند که از پیامبر به جا مانده بود. از ابوبکر خواستند که زمین فدک پیامبر جو سهم خیبر را به آنها واگذار کند، ابوبکر گفت: من از رسول خدا جشنیدم میفرمود: «لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ». «ما -پیامبران- ارث مالی به جای نمیگذاریم (کسی از ما ارث نمیبرد) هر چه از ما میماند، صدقه است». تنها آل محمد از این مال میخورد [۱].
در روایتی دیگر آمده که ابوبکر گفت: «.... هرچه پیامبر جانجام میداد، من نیز به آن پایبند خواهم بود و اگر چیزی از آنچه پیامبر جعمل میکرده ترک کنم، بیم آن دارم که منحرف شوم» [۲].
از عائشه روایت است: بعد از وفات رسول خدا ج، همسران ایشان خواستند عثمان بن عفان را قاصد کنند که ابوبکر سهم ارثشان از پیا مبر را به آنان بدهد، عائشه به آنها گفته بود: مگر نه این است که رسول خدا جفرموده: «لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ» [۳]. «ما ارثیه نداریم، هر چه از ما بماند صدقه است».
از ابوهریره روایت است رسول خدا جفرمود: «لاَ يَقْتَسِمُ وَرَثَتِى دِيِنَارًا مَا تَرَكْتُ بَعْدَ نَفَقَةِ نِسَائِى وَمَئُونَةِ عَامِلِى فَهُوَ صَدَقَةٌ» [۴]. «از میراث من دیناری تقسیم نکنید و از آنچه بعد از من باقی میماند، نفقه زنانم و مزد کارگرانم را پرداخت کنید و باقی را صدقه بدهید».
این برخورد و رفتار ابوبکر با فاطمه در واقع عمل به توصیه و حدیث رسول خدا جبود، لذا گفت: «عملی که پیامبر انجام داد، ترک نخواهم کرد» [۵]. و گفت: «سوگند به خدا، کاری که دیدم پیامبر انجام میدهد، ترک نخواهم کرد» [۶].
فاطمه بعد از آن کهابوبکر حدیث رسول خدا جرا برایش خواند و شرح داد، دست از این خواستهاش برداشت و این دلیل بر آن است که حق را قبول کرده و به سخن پیامبر اذعان و اعتراف نمود، ابن قتیبه میگوید: منازعهیی که سیده فاطمه با ابوبکر سداشت امری منکر نبود، چون از حدیث رسول خدا جخبر نداشت و گمان میکرد که مانند: افرادی عادی از پدرش ارث میبرد، وقتی ابوبکر ساو را در جریان حدیث پیامبر گذاشت، دست برداشت [۷]. و دیگر ادعای میراث نکرد.
امّا برخی در موضوع میراث پیامبر جغلو کرده و از حق منحرف شدهاند و جاهلان از آنچه در روایات صحیح آمده اعراض کردند و این موضوع را یکی از اصول اختلاف بین صحابه و اهل بیت جلوه دادند وآن را ادامهی مسئلهی اختلاف در باب خلافت دانستهاند و صحابه را به ویژه ابوبکر و عمر متهم کردند که به اهل بیت ظلم و ستم روا میداشتند، چون به باور مخالفان این دو نفر بودند که خلافت را از اهل بیت غصب کردند و بعد از آن غصب اموال اهل بیت را بر آن افزودند، همان اموالی که خداوند برای اهل بیت فرض کرده و حقوق مالی ایشان قرار داه بود. به باور روافض مسألهی فدک و ندادن ارث فاطمه از همان مسائلی است که بعد از این که ابوبکر خلافت را به تعبیر آنها غصب کرد، صحابه بر آن دست زدند و گفتهاند: این بدان دلیل بود که مردم به اهل بیت گرایش پیدا نکنند و این مال موجب نشود که مردم اطراف آنان جمع شوند و او را از خلافت خلع کنند.
هر کس کتابهای روافض را بررسی و در آنها تحقیق کند، متوجّه میشود که آنها در تلاشند تا حدیث رسول خدا جرا که میفرماید: «نحن معاشر الأنبياء لانورث، ما تركنا صدقة». را رد کنند و مهمترین دلایل که درپی باطل جلوه دادن این حدیث هستند به شرح زیر است:
۱- ادعا میکنند که این حدیث را ابوبکر صدیق ساز خودش ساختهاست، حِلّی میگوید: فاطمه آن حدیثی که ابوبکر از خودش ساخته بود: «هر چه ما به جای گذاریم، صدقه است» را قبول نکرد و نیز میگوید: در این باره به روایتی پناه آورده که تنها خودش روایت کرده است [۸].
مجلسی میگوید: ابوبکر و عمر فدک را تصرف کردند و برای توجیه غصب آن، روایت دروغین ِپلید: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث...» را از خودشان ساختند [۹].
خمینی میگوید: ما معتقدیم آن روایتی که به پیامبر نسبت دادهاند، صحیح نیست و به هدف ریشهکن کردن خانواده و اهل بیت پیامبر ساختهاند [۱۰]. ما در پاسخ این ادعاها میگوییم: اینها همه تهمتهایی واضح و کذب محض است، چرا که فقط ابوبکر ساین حدیث را روایت نکرده، بلکه علاوه بر ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، سعد، عبدالرحمن بن عوف، عباس بن عبدالمطلب، همسران رسول خدا ج، ابوهریره و حذیفه بن الیمان سما روایت کردهاند [۱۱].
ابن تیمیه/میگوید: این روایت از تمام افراد مذکور در کتابهای صحیح و مستند، ثابت و مشهور است و علمای حدیث از آن آگاهند و این که فردی بگوید: ابوبکر به تنهایی این حدیث را روایت کرده، دلالت بر نهایت نادانی یا دروغ عمدی او دارد [۱۲].
ابن کثیر پس از ذکر نام کسانی کهاین حدیث را روایت کردهاند، میگوید: «این پندار روافض باطل است و حتّی اگر تنها ابوبکر صدیق ساین حدیث را روایت میکرد، برای تمام زمینیان واجب بود قبول نمایند و در این مسأله از او اطاعت کنند» [۱۳]. دکتر سلیمان بن رجاء سحیمیمؤلف کتاب ارزشمند: «العقيدة في أهل البيت بين الإفراط والتفريط» میگوید: این حقیقت در کتابهای شیعه وجود دارد. کلینی، صفار و شیخ مفید از امام جعفر پنجمین امام معصوم شیعیان روایت میکنند که رسول خدا جفرمود: «هر کس به راهی به قصد یادگیری علم و دانش برود، خداوند راه رفتن به بهشت را برایش هموار و آسان میکند و علماء امانتدارانند و پرهیزگاران دژهای محکماند و سفارش شدهگان (اوصیا) سرداران و ساداتاند و فضیلت عالم بر عابد همانند فضیلت ماه در شب چهارده بر ستارگان است و بیگمان علماء وارثان پیامبرانند و پیامبران از خودشان درهم و دیناری به ارث نمیگذارند، لیکن آنها از پیامبران علم را به ارث بردهاند، لذا هر کس علم را از پیامبران بگیرد بهرهای کامل بردهاست» [۱۴]. و در روایتی دیگر از پیامبر نقل میکند: «بیگمان علماء وارثان پیامبرانند و پیامبران درهم و دیناری به ارث نمیگذارند، بلکه احادیث و سخنانشان را به جا میگذارند و علماء احادیثشان را به ارث میبرند» [۱۵].
پرسیده شد: ای رسول الله! چه چیز به ارث میگذاری؟ فرمود: «آنچه پیامبران دیگر گذاشتهاند».
۲- گمان کردهاند این حدیث با این آیه مخالفت دارد که میفرماید:
﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾[النساء: ۱۱].
«خداوند درباره (ارث بردن) فرزندانتان (و پدران و مادرانتان) به شما فرمان میدهد و بر شما واجب میگرداند که (چون مُردید و دخترانی و پسرانی از خود به جای گذاشتید) بهره یک مرد به اندازه بهره دو زن است».
ادعا کردهاند که خداوند در باب میراث در این آیه پیامبر را استثناء نکرده و این حکم را مخصوص امّت قرار نداده است [۱۶].
ولی حقیقت این است که خطاب این آیه شامل کسانی است که مورد هدف و قصداند و در این آیه هیچ نشانهای نیست که لزوماً رسول الله جهم از افراد مورد خطاب باشد [۱۷]، چون پیامبر جبا هیچ کس از افراد بشر قابل مقایسه نیست و نسبت به مؤمنان از خودشان بهتر و شایستهتر است، خداوند زکات و صدقات مستحبی را بر او حرام کرده و به او چیزهایی اختصاص داده که به کسی غیر از او اختصاص ندارد. از جمله چیزهایی که به او اختصاص داده این بود که کسی از آنها ارث نمیبرند، این بدان دلیل است که خداوند آنها را از این شبهه که بر نبوتشان طعنهی دنیاطلبی برای ورثهشان وارد شود، حفظ کرده، امّا دیگر افراد بشر چون پیامبر نیستند، این ایراد و طعنه بر آنها وارد نخواهد شد، همان طور که خداوند پیامبر جما را از نوشتن و طبع شعر و شاعری حفظ کرده تا شبههای بر رسالت ایشان وارد نشود و غیر از ایشان کسی نیاز به این حفاظت و صیانت ندارد [۱۸].
ابن کثیر در رد استدلال روافض با آیهی مذکور میگوید: «تردیدی نیست که رسول الله جدر میان پیامبران احکام مخصوص به خود دارد که دیگر پیامبران با او مشارکت ندارند، اگر فرض را بر این بگیریم که از دیگر انبیاء وارثانشان ارث بردهاند -در حالی که هرگز چنین نبوده- قطعاً آن چه صحابه و در رأس آنها ابوبکر روایت کردهاند، بیانگر این است که این حکم فقط به ایشان جاختصاص دارد [۱۹]. و بدینصورت باطل بودن استدلال آنها در مخالفت با حدیث روشن و واضح میشود.
۳- گمان کردهاند که ندادن ارث و استدلال به این حدیث با آیهی: ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَ﴾[النمل: ۱۶]. «سلیمان وارث (پدرش) داود شد»، مخالف است و به پندار آنان با آنچه خداوند از پیامبرش زکریا حکایت کرده، مخالف است که خداوند میفرماید:
﴿وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ ٱمۡرَأَتِي عَاقِرٗا فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا ٦﴾[مریم: ۵-۶].
«(پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (چرا که در ایشان شایستگی و بایستگی به دست گرفتن کار و بار دین را نمیبینم) و همسرم هم از اوّل نازا بودهاست، پس از فضل خویش جانشینی به من ببخش. از من (دین و دانش) و از آلیعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد و او را پروردگارا (در گفتار و کردار) مورد رضایت گردان».
و گفتهاند: در این آیات میراث عام است و اقتضاء میکند که اموال و آنچه در مفهوم مال است را شامل شود، کسی نمیتواند بگوید: منظور فقط علم است و مال را شامل نمیشود [۲۰].
پاسخ این است که «ارث» اسم جنس است که انواع مختلفی دارد و در ارث علم، نبوّت و پادشاهی و انواع چیزهای قابل انتقال را شامل میشود، خداوند متعال میفرماید:
﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَا﴾[فاطر: ۳۲].
«(ما کتابهای پیشین را برای ملّتهای گذشته فرستادیم و) سپس کتاب (قرآن) را به بندگان برگزیده خود (یعنی امت محمّدی) عطاء کردیم».
و میفرماید:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ ١٠ ٱلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ١١﴾[المؤمنون: ۱۰-۱۱].
«آنان مستحقّان (سعادت) و فراچنگآورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشتِ برین را تملّک میکنند و جاودانه در آن خواهند ماند».
بنابراین در حقیقت آیهی: ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَ﴾[النمل: ۱۶]. آیهی: ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَ﴾[مریم: ۶]. بر جنس ارث دلالت دارد و هیچ دلالتی بر ارث مالی ندارد، چون داود اولاد و فرزندان زیادی غیر از سلیمان داشت و طبعاً سلیمان تنها فردی نبود که به صورت خاص از او ارث ببرد، بنابراین مشخص میشود که منظور از ارث علم نبوت و مانند اینها است نه مال. این آیه برای مدح سلیمان و نعمتهایی است که خداوند به او اختصاص دادهاست و حصر ارث به ارثیه مال هیچ مدحی نیست، چرا که ارث بردن مال از امور عادی مشترک بین مردم است و منظور از آیهی: ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَ﴾ارثیهی مالی نیست، چون آلیعقوب هیچ ارثیهی مالی بجا نگذاشتند و حتّی اگر میداشتند، فرزندان و دیگر ورثهاش ارث میبردند نه تنها فرزند زکریا [۲۱].
همانطور که آیهی: ﴿وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي﴾[مریم: ۵] هیچ دلالتی ندارد که منظور از ارث، ارث مالی باشد، چون زکریا بیم این نداشت که بعد از مرگش، مال و اموال او را بردارند چون مال چندانی نداشته، بلکه طبق روایت صحیح مسلم و بخاری از دسترنج خود میخورد [۲۲]. او کسی نبود که بیش از رزق و روزی شبانهروزش را ذخیره کند و از خداوند بخواهد که به او فرزند و اولاد بدهد تا مالش را از او به ارث ببرند، به این ترتیب این دو آیه بر آن دلالت دارد که منظور از ارث، نبوت و جانشینی نبوت است [۲۳].
قرطبی در تفسیر آیهی مذکور مینویسد: به همین دلیل کسی از انبیاء مالی به ارث نمیبرد و ذکریا از خداوند نخواسته بود که کسی را وارث مالش گرداند، چون کسی مال و ثروت انبیاء را به ارث نمیبرد و این صحیحترین دو قول در تفسیر این آیهاست. منظور زکریا این بوده که علم و نبوتش را به ارث ببرد نه مال و دارایی و دلیل این مدعا حدیث صحیحی است که رسول الله جفرموده: «ما پیامبران ارثیه نداریم، هر چهاز ما بماند صدقهاست» [۲۴]این حدیث تفسیر آیهی: ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَ﴾است و قول زکریا علیهالسلام را که خداوند نقل میکند:
﴿... فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَ...﴾[مریم: ۵- ۶].
«پس برایم از جانب خود جانشینی ببخش که از من و آلیعقوب ارث ببرد»، تفسیر میکند، در حقیقت این حدیث عام بود و آیه را خاص میکند، چرا که سلیمان از داود مالی که به جای گذاشته بود به ارث نبرد، بلکه حکمت و علم او را به ارث برد، به همین صورت یحیی از آلیعقوب علم و نبوت را به ارث برده است نه مال، علماء و صاحبنظران جز روافض در تفسیر قرآن همین را گفتهاند [۲۵].
شایسته است بدانیم که خود روافض هم با این استدلالشان مخالفت کردهاند، چرا که آنها میراث پیامبر را منحصر به فاطمه میدانند و گمان کردهاند که کسی جز او از رسول الله جارث نمیبرد و همسران و عصبه ی رسول الله جرا از ارث ایشان محروم میدانند، به این صوت با عموم آیهی مورد استدلال خودشان مخالفت کردهاند، شیخ صدوق با سندش از ابوجعفر باقر روایت میکند: «سوگند به خدا، عباس و علی از رسول الله جارث نمیبرند و هیچ کس جز فاطمهاز او ارث نمیبرد و علی و کسانی دیگر دست به سلاح نبردند، مگر این که از طرف او جدینش را ادا کنند» [۲۶]. کلینی، صدوقی و طوسی با سندهایشان از امام باقر روایت میکنند: «علی ساز رسول الله جعلمش را به ارث برد و فاطمه ترکهاش را» [۲۷]، آنها حتّی فاطمه را هم از ارثیهاش محروم کردهاند و گمان کردند زنان از زمین ارث نمیبرند، کلینی در اصول کافی بابی به نام «زنان از زمین هیچ ارثی نمیبرند» نوشته و تحت آن روایاتی که ذکر کرده است، از جمله: از ابوجعفر صادق روایت است که گفت: زنان از زمین و چیزهای غیر منقول هیچ ارثی نمیبرند [۲۸].
شیخ صدوق با سندش تا میسر روایت میکند: که از امام صادق سؤال کردم دربارهی حق زنان از میراث؟ فرمود: از زمین و اشیاء غیرمنقول میراثی ندارند [۲۹]. با این روایات روشن میشود که سیده فاطمه بدون استدلال از حدیث: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث». حق ارثیه نداشتهاند، اگر که زن - آنطور که در روایات شیعه آمده از چیزی غیرمنقول و زمین میراث نمیبرد، چگونه میگویند فاطمه حق داشته درخواست کند فدک را - آن طور که میگویند - به او واگذار کنند و این در حالی است که فدک زمین بوده است!!؟ [۳۰]. این دلیلی است بر دروغ و تناقضگویی آنها، همچنین دلیل است بر جهل و نادانی [۳۱].
امّا ادعای رافضه مبنی بر اینکه ابوبکر ساز فاطمه جهت اثبات مدعا درخواست شاهد کرد و گویا او علی سو امایمن را به عنوان شاهد آورد، امّا ابوبکر شهادت آن دو را قبول نکرد، دروغی آشکار است، حماد بن اسحاق میگوید: «این که برخی میگویند: فاطمه آمد و فدک را درخواست نمود و یادآور شد که پیامبر جآن را به او داده و علی نیز گواهی داد، امّا ابوبکر سبا استدلال به این که علی شوهر او است، شهادت علی را قبول نکرده، این ادعا هیچ اصلی ندارد و از هیچ روایت صحیحی ثابت نشده که فاطمه چنین ادعایی کرده باشد، در حقیقت این مسأله خودساختهای ست که هیچ ثبوتی ندارد [۳۲].
۴- به دلالت سنّت و اجماع کسی از پیامبر جارث نمیبرد، ابن تیمیه میگوید: این که کسی از پیامبر ارث نمیبرد با احادیث صحیح و اجماع صحابه ثابت است و هر یک از این دو دلیل قطعی است، لذا نمیتوان گفت: این با آیه، که عام است، تعارض دارد و اگر عمومیت آیه را بپذیریم، باز هم حکم آن با این دو تخصیص میشود، حتّی اگر عام بودن آیه را دلیل به حساب آوریم، ظنی است که قابلیت تعارض با دلیل قطعی را ندارد، چون ظن نمیتواند با امر قطعی معارض باشد و این بدان دلیل است که این روایت را اشخاص زیادی از صحابه در اوقات و مجالس مختلف روایت کردهاند و کسی از صحابه این روایت را انکار نکرده، بلکه همه آن را پذیرفته و تأیید کردهاند، آری، به همین دلیل کسی از همسران رسول الله جدر خواست میراث نکردهاند و به طور عام هیچ کس از وارثان بر درخواست میراث اصرار نورزیدند، هر کس ادعای ارثیه کرد، وقتی حدیث پیامبر جرا به او میگفتند، از ادعایش دست میکشید و این مسأله به همین حالت، در تمام دوران خلافت خلفای راشدین استمرار یافت و علی در دوران خلافت خودش هیچ تغییری در این باره به وجود نیاورد و ترکهی پیامبر جرا که هنوز وجود داشت، مانند باغ فدک تقسیم نکرد [۳۳].
ابن تیمیه میگوید: علی خلافت را بعد از ذیالنورین به دست گرفت و فدک و دیگر اموال ترکهی پیامبر تحت حکم او واقع شد و از آنها هیچ چیز به فرزندان فاطمه، همسران رسول الله جو فرزند عباس نداد، اگر ندادن اینها ظلم و ستم بود، علی در آن شرایط میتوانست این ظلم را دفع کند، چرا نکرد؟ حتّی از جنگ با معاویه و سپاه شام برایش آسانتر بود، چرا برای عملی کردن آن هیچ اقدامینکرد؟؟؟ مگر نه این است که با معاویه جنگید، در حالی که در جنگ با او آن شر بزرگ به پا شد و به آنان کمترین هدیه و بخشش مالی نداد، امّا برگرداندن حق فرزندان فاطمه -آن طور که ادعا میکنند- برایش کاری بسیار آسانتر بود، چرا این کار را نکرد؟!.
به این ترتیب به اجماع خلفای راشدین کسی از پیامبران ارث نمیبرد و آن چه به جای میگذارند، صدقهاست.
خلیفهی عباسی یا همان عباس سفاح با استدلال به اجماع با مناظرهکنندگانش در این مورد استناد میکرد، همانگونه که ابن جوزی در کتاب (تلبیس ابلیس) مینویسد: از سفاح روایت است روزی در حال سخنرانی بود که مردی از آل علی برخواست و گفت: من از فرزندان علی هستم، سپس گفت: ای امیر مؤمنان مرا علیه کسانی که به من ستم کردهاند، یاری کن، پرسید: چه کسی به تو ظلم کردهاست؟ آن مرد گفت: من از خاندان علی هستم، همان کسی که ابوبکر با ندادن فدک به فاطمه ظلم کرد، سفاح گوید: این ظلم به شما ادامه داشت تا آن که ابوبکر از دنیا رفت؟
گفت: آری! گفت: بعد از او چه کسی به ستم بر شما ادامه داد؟ گفت: عمر، سفاح گفت: و عمر تا پایان عمر به ستم کردن به شما ادامه داد؟ گفت: آری. پرسید بعد از او چه کسی به ستم بر شما ادامه داد؟ گفت: عثمان، گفت: و تا آخر عمرش بر ستم به شما ادامه داد؟ گفت: آری، باز پرسید: بعد از او چه کسی به شما ستم کرد؟ راوی میگوید: آن مرد سؤال کننده متوجّه شد نمیتواند بگوید: علی هم تا پایان عمر بر ما ستم کرد، لذا پریشان به این طرف و آنطرف نگاه میکرد که جایی پیدا نموده و فرار کند!؟ [۳۴].
برخی از فرزندان علی ستصریح کردهاند که اگر آنها هم به جای ابوبکر سمیبودند، همان حکم ابوبکر را میدادند و تایید کردهاند که اجتهاد ابوبکر سدرست بوده است. بیهقی با سندش از فضیل بن مرزوق روایت میکند که زید بن علی بن حسین بن علی بن ابو طالب گفت: اگر من هم به جای ابوبکر سبودم دربارهی فدک همان حکم ابوبکر را میدادم [۳۵].
ابوالعباس قرطبی آورده که اهل بیت از علی گرفته تا کسانی که بعد از او آمدهاند و فرزندان عباس که بعدها صدقات مربوط به پیامبر جدر اختیار آنها بوده است، اتفاق نظر داشتهاند که ترکهی رسول الله جصدقه بوده است و آنهایی هم که صدقات مربوط به رسول الله جدر اختیارشان بوده، عقیده نداشتند که حق تصرف دارند، بلکه معتقد بودند فقط باید آن را در راه خدا انفاق کنند و بس.
قرطبی گوید: وقتی علی سخلافت را به دست گرفت در هیچ چیز از آنچه در دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمانبصورت میگرفت تغییری نداد و اقدام به تصرف ترکهی پیامبر نکرد و هیچ چیز از آنها را بین ورثه تقسیم نکرد، فقط درآمد آنها را در میان همان افرادی که قبلاً تقسیم میشد، تقسیم میکرد، بعد از او به دست حسن بن علی و بعد از او حسین بن علیبو بعد از او به دست علی بن حسین و بعد از او به دست حسین بن حسن و بعد از او به دست زید بن حسین و بعد از به دست عبدالله بن حسین بود.
سپس طبق روایت برقانی در صحیحش سرپرستی آنها را فرزندان عباس به دست گرفتند، تمام افراد مذکور بزرگان اهل بیت بوده و از دیدگاه شیعه مورد اعتماد و ائمهی آنها هستند و از هیچ یک از افراد فوق روایت نشده که فدک و دیگر موارد مانند آن را تصرف کرده باشند و یا کسی از آنها ارث برده باشد، اگر آنچه میگویند حق میبود، قطعاً علی سیا یکی از افراد اهل بیت بعد از آنکه بر آنها تسلط پیدا کرد، آنها را تصرف میکرد و در اختیار میگرفت [۳۶]، در حالی که چنین نبوده و نشده است.
ابن کثیر میگوید: برخی در این موضوع با جهالت و نادانی سخنها گفتهاند و در چیزی که علم نداشتند خودشان را به تکلف انداختند، از روی جهل و نادانی دروغ گفتند و چون نتوانستند آن را درست بفهمند، در مسئلهای دخالت کردند که به آنها مربوط نمیشد [۳۷]. اگر مسائل را آنطور که میبایست، درست میفهمیدند قطعاً فضیلت و مقام ابوبکر صدیق سرا درک میکردند و عذرش را میپذیرفتند، همان چیزی که بر تمام افراد مسلمان پذیرش آن واجب است، لیکن آنها به متشابه تمسک جستند و امور معلوم نزد ائمهی اسلام -از صحابه و تابعین گرفته تا علمای معتبری که بعد از آنها بودند- را ترک کردند [۳۸]. [۳۹].
[۱] بخاری: ش /۶۷۲۶. [۲] مسلم: ش/۱۷۵۹. [۳] بخاری: ش/۶۷۳۰ و مسلم /۱۷۵۸. [۴] مسلم: /۱۷۵۸. [۵] بخاری: /۶۷۲۶. [۶] شذرات الذهب: ۲/۱۶۹. [۷] تاویل مختلف الحدیث: ۱۹/۱ [۸] منهاج الکرامة نسخهی چاپ شده با منهاج السنة ۴/۱۹۳ به نقل از العقیدة فی اهل بیت. [۹] حق الیقین: /۱۹۱ به نقل از العقیده فی اهل بیت: /۴۴۳. [۱۰] کشف الاسرار: ۱۳-۱۳۳ به نقل از العقیدة فی اهل بیت. [۱۱] العقیدة فی أهل بیت: /۴۴۴. [۱۲] منهاج السنة: ۴/۱۹۹. [۱۳] البدایة والنهایة: (۵/۲۵۰). [۱۴] الکافی کلینی: ۱/۳۲-۳۴ [۱۵] کافی: ۱/۳۲-۳۴، بصائر درجات صفار: ۱۰-۱۱، الاختصاص مفید: /۴ و علم الیقین کاشانی: ۲/۷۴۷ به نقل از العقیدة فی أهل البیت: /۴۴۴. [۱۶] منهاج الکرامة چاپ شده با منهاج السنة: ۴/۱۹۴. [۱۷] منهاج السنة: ۴/۱۹۴-۱۹۵، العقیدة فی أهل البیت: ۴۴۵. [۱۸] منهاج السنة: ۴/۱۹۴-۱۹۵، العقیدة فی أهل البیت: ۴۴۵. [۱۹] البدایة والنهایة: ۵/۲۵۴، العقیدة فی أهل البیت: /۴۴۶. [۲۰] منهاج الکرامة: /۱۰۹ به نقل از العقیدة فی أهل البیت و دیگر کتابها مانند الطرائف ابن اووس: /۳۴۷. [۲۱] منهاج السنة: ۴/۲۲۲-۲۲۴. [۲۲] مسلم: ش/۲۳۷۹. [۲۳] منهاج السنة: ۴/۲۲۵، البدایة والنهایة: ۵/۲۵۳، العقیدة فی أهل البیت: /۴۴۸. [۲۴] مسلم: ش /۱۷۵۸. [۲۵] تفسیر القرطبی: ۱۱/۳۵-۴۵. [۲۶] من لایحضر الفقیه: ۴/۱۹۰-۱۹۱، العقیدة فی أهل البیت: /۴۵۱. [۲۷] الکافی: ۷/۱۳۷، العقیدة فی أهل البیت: /۴۵۱. [۲۸] الکافی: ۷/۱۳۷. [۲۹] الشیعة وأهل البیت: /۸۹. [۳۰] منبع سابق. [۳۱] العقیدة فی اهل البیت: ص۴۵۲. [۳۲] منهاج السنة: ۴/۲۳۶ -۲۳۸. [۳۳] منهاج السنة: ۴/۲۲۰. [۳۴] تلبیس ابلیس: /۱۳۵. [۳۵] تاریخ المدینة ابن شیبه: ۱/۲۰۰، البدایة والنهایة:۵/۲۵۳. [۳۶] الـمفهم، قرطبی: ۳/۵۶۴. [۳۷] البدایة والنهایة: ۵/۲۵۳. [۳۸] البدایة والنهایة: ۵/۲۵۱. [۳۹] به نقل از: سیره أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالبسو شخصیت و عصر او، تألیف: دکتر علی محمد محمد صلابی.