فاطمه زهرا رضی الله عنها وفات یا شهادت

فهرست کتاب

تسامح سیده فاطمه با ابوبکر س

تسامح سیده فاطمه با ابوبکر س

از فاطمه با سند صحیح ثابت است که پس از آن درخواست، از ابوبکر رضایت داشته و با رضایت از ایشان از دنیا رفته‌ است. بیهقی با سندش از شعبی روایت می‌کند: «وقتی فاطمه بیمار شد، ابوبکر آمد و اجازه خواست، علی گفت: فاطمه! ابوبکر است، اجازه‌ی ورود می‌خواهد؟ گفت: دوست داری اجازه دهم؟ علی سگفت: آری! فاطمه ‌اجازه داد و ابوبکر وارد شد، با او به گفتگو پرداخت تا راضی شود و گفت: سوگند به خدا، منزل، مال، خانواده و خویشاوندی را ترک نکردم مگر به خاطر رضای خداوند و خشنودی رسول الله جو شما اهل بیت، سپس از او خواست که ‌اعلام رضایت کند و همچنان به توضیح و تبیین پرداخت که فاطمه قانع و راضی شد» [۱۷۱].

ابن کثیر می‌گوید: «این اسناد جید و قوی است و ظاهراً عامر شعبی این روایت را از علی ‌یا از کسانی که ‌از علی شنیده‌اند، شنیده ‌است» [۱۷۲].

با این واقعیت، طعنه‌ها و ایرادهایی که بر ابوبکر صدّیق سوارد می‌نمایند و ادعا می‌کنند که فاطمه را ناراحت و خشمگین کرده‌ است -هر چند چنین نبوده- دفع می‌شود و حتی اگر در ابتدای امر ناراحت بوده باشد، بعداً راضی شده و با رضایت از دنیا رفته ‌است، برای هیچ فرد صادقی که در محبّتش به سیده فاطمه ‌استوار باشد، مجالی نیست جز اینکه‌ از آن کسی که فاطمه‌ از وی راضی و خوشنود بود، راضی و خشنود باشد [۱۷۳]، گفتنی است آنچه گفته شد با روایتی که‌ از ام المؤمین عائشه نقل است هیچ تعارضی ندارد که ‌ابوبکر سگفت: آل محمد جفقط می‌توانند از این مال بخورند و سوگند به خدا که من هیچ‌چیز از این صدقه‌ی رسول الله جرا تغییر نخواهم داد و آن را بر همان حالی که در زمان رسول الله جبوده ‌است، باقی خواهم گذاشت، قطعاً نسبت به آن به همان صورت رفتار می‌کنم که پیامبر جرفتار و عمل می‌کرد، به ‌این ترتیب ابوبکر ساز این که چیزی به فاطمه علیهاالسلام بدهد امتناع ورزید و فاطمه هم از ابوبکر دل خور شد و تا وفات با او قهر (قطع رابطه) کرد [۱۷۴]، چون به طور طبیعی عائشه چیزی گفته ‌است که خبر داشته و محدود به علم او بوده ‌است و در روایت شعبی افزون بر آن علم و معلوماتی وجود دارد. ملاقات ابوبکر با سیده فاطمه مستند است و گفتگو و رضایت فاطمه نیز ثابت است، روایت عائشه بر نفی و روایت شعبی بر اثبات رابطه‌ی بین ابوبکر و سیده فاطمه دلالت دارد و از دیدگاه علماء و صاحب نظران اثبات بر نفی مقدم است، چون احتمال می‌رود نفی کننده ‌از آن بی‌خبر بوده ‌است، به ویژه در این مسأله، چون رفتن ابوبکر به عیادت فاطمه ‌از حوادث بزرگی نبوده که در میان مردم منتشر و شایع شده باشد و همه ‌از آن آگاه شده باشند، بلکه‌از امور عادی است که همه حضور نداشته و به طور طبیعی عموم مردم از آن بی‌خبر بوده‌اند و از مسائلی است که به دلیل عدم نیاز به نقل و روایت آن، بدان توجّه زیادی نشده‌است. علماء و صاحب نظران می‌گویند: هرگز فاطمه عمداً با ابوبکر قطع رابطه نکرده ‌است، چون فردی مانند فاطمه پاک‌تر از آن است که بر خلاف نهی رسول الله جکاری کند، چراکه که پیامبر جاز این که مسلمان بیشتر از سه روز با کسی قهر باشد نهی فرموده و حتّی اگر حرفی نزده ‌است علّتش عدم نیاز بوده ‌است [۱۷۵].

قرطبی در شرح حدیث عائشه می‌گوید: بعد از آن دیگر شرایط ملاقات فاطمه با ابوبکر فراهم نشد، زیرا فاطمه به مصیبت از دست دادن پدر بزرگوارش گرفتار بود، به همین دلیل راوی، عدم ایجاد شدن شرایط ملاقات را به هجران (ترک رابطه) تعبیر کرده ‌است، چون رسول الله جفرمود: «لا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثٍ» [۱۷۶]. «برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بیش از سه روز با برادر مسلمانش قهر باشد». این در حالی است که سیده فاطمه‌ یکی از آگاهترین صحابه به حرام و حلال بوده و از همه‌ی مردم بیشتر از مخالفت با رسول الله جاجتناب می‌کرد، چگونه چنین نباشد در حالی که‌ او پاره تن رسول الله جو سید و سردار زنان بهشت است [۱۷۷].

نووی می‌گوید: آن چه در روایت آمده که فاطمه با ابوبکر قطع رابطه کرده، معنایش این است که به ملاقاتش نیامده و با هم ملاقات نداشتند، بدون شک این امر از نوع ترک رابطه‌ی حرام نیست که به ‌یکدیگر سلام نکنند و هنگام رویارویی از همدیگر روی بگردانند و اعراض کنند، آنچه در روایت آمده که وی با ابوبکر حرف نمی‌زد، به این معناست که درباره فدک و ارثیه دیگر با او حرف نزد و ‌یا به خاطر قطع رابطه و سرگرم بودن به مصیبت خود از او چیزی درخواست نکرد و به ملاقاتش نرفت. هرگز در هیچ روایتی نیامده که فاطمه به دلیل از دست دادن شرافتمندترین مخلوقات و گرفتار شدن به اندوه ‌آن از تمام چیزها به خود سرگرم بود و آن برایش مصیبتی بود که تمام مصیبت‌ها را تحت تأثیر قرار می‌داد. فاطمه چنان بیمار شد که در بستر به سر می‌برد و به همین دلیل از مشارکت در تمام امور باز ماند، چه برسد به این که با خلیفه‌ای که در تمام لحظات شبانه‌روز به امور مسلمانان و امّت اسلامی‌مشغول بود، ملاقات داشته باشد. ناگفته پیداست که در مدّت کوتاه زندگی سیده فاطمه خلیفه‌ی اوّل سرگرم جنگ با مرتدان بود، از طرفی رسول الله جبه فاطمه خبر داده بود که ‌او اوّلین فرد از اهل بیت خواهد بود که به او ملحق می‌شود. به طور طبیعی کسی که در چنین وضعیتی باشد، امور دنیوی به ذهنش خطور نمی‌کند و برایش اهمیتی ندارد. چه نیکوست سخن مهلب! -که عینی نقل کرده- در هیچ روایتی نیامده که ‌ابوبکر و فاطمه ملاقات کنند و سلام و احوالپرسی نکنند، چون فاطمه‌ از خانه‌اش بیرون نمی‌آمد، راوی این عملش را به هجران (ترک رابطه) تعبیر کرده ‌است. ‌یکی از نشانه‌های وجود رابطه‌ی محکم و استوار بین ابوبکر و سیده فاطمه ‌این است که در مدّت بیماری ایشان، اسماء بنت عمیس همسر ابوبکر از او پرستاری می‌کرد و تا آخرین نفس‌های عمر پر برکت فاطمه بالای سرش بود، در غسل و تجهیز وی مشارکت داشته ‌است و علی نیز از سیده فاطمه پرستاری می‌کرد و اسماء زن ابوبکر با او همکاری داشت، سیده فاطمه در مورد چگونگی کفن و دفن و تشییع جنازه‌اش به ‌اسماء زن ابوبکر سفارش‌هایی نمود و اسماء نیز به سفارش‌هایش عمل کرد [۱۷۸].

فاطمه به اسماء گفته بود: من ناپسند می‌دانم که روی جنازه‌ام نیز همانند مردان پارچه‌ای بیاندازند که ‌اعضاء و اندام مشخص می‌شود! اسماء گفت: ای دختر رسول خدا آیا چیزی نشان بدهم که در سرزمین حبشه دیده‌ام؟ سپس تعدادی از چوب‌های تر خرما را درخواست کرد و آن‌ها را به هم بافت، سپس پارچه روی آن انداخت، فاطمه که ‌این را دید گفت: چقدر زیبا و خوب است؟! اینگونه مشخص می‌شود که ‌این جنازه زن است، نه مرد! [۱۷۹]، ابن عبدالبر روایت می‌کند که: فاطمهلاولین زنی بود که در اسلام جنازه‌اش را پوشاندند و بعد از او جنازه‌ی زینب دختر جحش را پوشاندند.

بر خلاف آنچه گمان می‌کنند، همواره ‌ابوبکر با علی رابطه داشت و احوال دختر رسول خدا جرا می‌پرسید و در هنگام بیماری فاطمه، علی سنمازهای پنجگانه را در مسجد می‌خواند، بعد از نماز ابوبکر سو عمر ساز او درباره‌ی احوال دختر رسول الله جسؤال می‌کردند، از طرفی همسرش اسماء بنت عمیس جویای احوال دختر رسول الله جبود، چون پرستاری و اشراف بر بیماری و احوالش را به عهده داشت، در آن روزی که فاطمه وفات یافت، گریه‌های مردان و زنان، مدینه را تکان داد و مردم همانند روز وفات رسول الله جبه وحشت افتاده بودند، ابوبکر و عمر نخستین کسانی بودند که به خانه‌ی علی سآمدند و به ‌ایشان تسلیت گفتند و گفتند: ای ابوالحسن پیش از آمدن ما بر جنازه‌ی دختر رسول الله جنماز نخوانی [۱۸۰]و فاطمهلدر شب سه شنبه، سوم ماه رمضان سال ‌یازدهم هجری وفات یافت، ابن مالک بن جعفر بن محمد از پدرش و او از جدش علی بن حسین روایت می‌کند که: فاطمه بین مغرب و عشاء وفات یافت، ابوبکر، عمر، عثمان، زبیر و عبدالرحمن بن عوفبحاضر شدند، وقتی جنازه را گذاشتند که نماز بخوانند، علی گفت: ای ابوبکر، برو جلو! ابوبکر گفت: ای ابوالحسن خودت برو، علی گفت: سوگند به خدا کسی غیر از تو بر او نماز نخواهد خواند، لذا ابوبکر بر او نماز خواند و شبانه او را دفن کردند. در روایتی دیگر آمده که ‌ابوبکر بر او نماز خواند و چهار تکبیر گفت [۱۸۱].

در روایت مسلم آمده که علی سبر او نماز خواند و قول راجح همین است [۱۸۲].

و محمّد اقبال لاهوری قصیده‌ی زیبای سروده است که اینک بعضی از ابیات آن:

مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نور چشم رحمة للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آئین آفرید
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه‌ی کامل بتول

یعنی: فاطمه‌الگو و اسوه‌ی مادران است که گام‌هایش همانند ماه روشن، روشنی می‌آفریند، صبر جمیل غذای روح اوست و خشنودی شوهر ارزشمند، خوشنودی اوست.

تا آنجایی که می‌گوید:

رشته‌ی آئین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفی است
ورنه گرد تربتش گردیدمی
سجده‌ها بر خاک او پاشیدمی

یعنی: اگر به قوانین شریعت مصطفی پایبند نبودم و حدود شریعت را رعایت نمی‌کردم حتماً می‌رفتم و ضریحش را طواف می‌کردم (اما چون جایز نیست نمی‌توانم) و خاک قبرش را غرق در بوسه می‌کردم [۱۸۳].

[۱۷۱] سنن کبرای و بیهقی: ۶/۳۰۱. [۱۷۲] البدایة والنهایة: ۵/۲۵۳. [۱۷۳] الانتصار للصحب والآل: ۴۳۴. [۱۷۴] بخاری: ش۴۲۴۰و مسلم: ش ۱۷۵. [۱۷۵] الانتصار للصحب والآل: ۴۳۴. [۱۷۶] بخاری: ش/۶۰۷۷. [۱۷۷] الـمفهم: ۱۲/۷۳. [۱۷۸] الشیعة وأهل البیت: /۷۷. [۱۷۹] الاستیعاب: ۴/۳۷۸. [۱۸۰] الشیعة وأهل البیت: ۷۷، کتاب سلیم بن قیس ۲۵۵. [۱۸۱] الـمختصر من کتاب الموافقه: /۶۸ و در سند آن ضعف وجود دارد. [۱۸۲] مسلم: ش /۱۷۵۹. [۱۸۳] نگا: رموز بیخودی، علامه اقبال لاهوری.