چه کسی حضرت زهرا سلام الله علیها را اذیت کرد؟
به قلم: آیت الله محسنی بسطامی
این حدیث معروف از رسول خدا جرا بارها شنیدهاید، «قالَ رَسُولَ اللَّهِ ج: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى مَنْ آذَاهَا آذَانِى» [۱۷۰]. «فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است، هر کس اورا بیازارد مرا آزرده است». این حدیث از جمله احادیث معتبر و مورد قبول است اما هم اینجا وهم در بسییاری از جاهای دیگر یک سوال مهم باقی است، سوالی که گاه اصلا پرسیده نمیشود یا کمتر به ذهن میآید.
سوال این است که چرا پیامبر جاین سخن را گفتند؟ اگر منظور ایشان ابراز علاقه به دخترشان بود که خوب باید چنین جملاتی در مورد رقیه وزینب هم میگفتند، مگر آنها دختران پیامبر نبودند؟ ومگر میشود رسول خدا جفاطمه را دوست داشته باشد اما به زینب و رقیه علاقمند نباشد؟ و سوال دوم اینکه ..چه اتفاقی روی داده بود؟ چه شده بود که پیامبر جاز آزار زهرا سلام الله علیها سخن میگویند؟ چه کسی زهرا سلام الله علیها را آزار دادهاست یا میتواند زهرا سلام الله علیها را بیازارد؟ خطاب این جمله به کیست؟ آیا عموم مردم مخاطبند یا فرد خاصی مورد نظر است؟
اگر نگاهی به کتب حدیث شیعه بیاندازیم ..این حدیث و ماجرای فدک در کنار هم ذکر میشود، از آنجا که پس از رحلت رسول خدا جفاطمه سلام الله علیها با خشم وعصبانیت بهسوی ابوبکر آمد و از او خواست تا باغ فدک را که متعلق به رسول خدا بود به او بدهد و ابوبکر از این کار امتناع کرد. این حدیث را به آن ماجرا وصل کردهاند تا نتیجه بگیرند که ابوبکر باعث غضب زهرا شد پس پیامبر را آزرده است و... بقیه داستان را خودتان میتوانید حدس بزنید. اما واقعیت این است که این دو ماجرا هیچ ارتباطی بایکدیگر ندارند، باغ فدک پس از رحلت پیامبر جبه بیت المال بر گردانده شد چون پیامبر بارها فرموده بودند «نحن معاشر الانبياء لا نورث». یا بزبانی ساده چیزی از پیامبران به ارث نمیرسد و بر همین مبنی ابوبکر باغ را به بیت المال برگرداند، اگر ابوبکر اینکار را نمیکرد خود او نیز وضعیت بهتری پیدا میکرد چرا که اولا باغ فدک تنها به فاطمه نمیرسید بلکه بقیه دختران پیامبر و همسرانش هم از این باغ سهمی بدست میآوردند، در اینصورت بخشی از باغ فدک به همسر عثمان میرسید و بخشی هم به عایشه دختر ابوبکر که همسر رسول خدا بود لذا برای ابوبکر نیز وضعیت بهتری پیش میآمد هم دخترش صاحب بخشی از باغ میشد و هم رابطه عاطفی او و زهرا بسیار خوب میشد. اما ابوبکر از همه این منافع گذشت ورضای خدا را بالاتر از همه رضایتها دانست، بگذریم که سالها بعد زمانی که علی سبه خلافت رسید میتوانست باغ فدک را به صاحبانش یعنی فرزندان زهرا که فرزندان خود او هم بودند بر گرداند اما نه ابوبکر نه عمر نه عثمان و نه علی هیچکدام چنین کاری نکردند زیرا آن سخن پیامبر برایشان حجت بود.. البته در کتب شیعه گاه آیاتی که در آنها کلمه یورث یا ورث آمده است مورد استناد قرار میگیرد، مثلا اینکه خداوند میفرماید: ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَ﴾[النمل: ۱۶]. منظور این نیست که اموال پیامبر خدا به ارث رسیده است. بلکه سخن از علم ودانش است و این موارد در قرآن زیاد است، بگذریم. زندگی علی سو فاطمه سلام الله علیها نیز مانند همه افراد بشر شادیها و غمهایی داشته است اگر چه دوران زندگی حضرت زهرا مانند بقیه دختران پیامبر کوتاه بود اما دوران کوتاه زندگی مشترک زهرا سلام الله علیها وعلی سنیز فراز ونشیبهایی داشته است. گاهی اوقات فقر وکمبودهای مالی مشکلاتی ایجاد میکرد وگاه بیماریها مشکل ساز میشد اما با صبوری زهرا سلام الله علیها این مشکلات چندان موثر واقع نمیشد. در این میان یک موضوع با بقیه موضوعات متفاوت بود.
علی سدر دوران زندگی مشترک با زهرا سلام الله علیها عاشق دختر ابوجهل شده بود. و این عشق علی را به سمتی کشانده بود که در آستانه ازدواج با او قرار داشت. زمزمههایی در شهر پیچیده بود وپچ پچ سخنان زنان کم کم به خانه زهرا نیز کشیده شد. زهرا باور نمیکرد که علی سممکن است همسر دیگری هم داشته باشد.
زهرا در غم و اندوه فرورفت و در گوشه اطاق خانه آرام میگریست. پیامبر طبق عادت معمول سراغ دخترشان آمدند. فاطمه برای پیامبر بسیار عزیز بود تا آنجا که او را ام ابیها یا مادر پدرش نام نهاده بودند. او یادگار بزرگ خدیجه بود وخدیجه نام زنی بود که هرگاه به زبان کسی میآمد اشک در چشمان پیامبر حلقه میزد. پیامبر به خانه فاطمه آمدند اما اینبار دخترشان را محزون و اندوهگین یافتند. از او علت را پرسیدند اما فاطمه سخنی نمیگفت با اصرار زیاد پیامبر فاطمه لب گشود و موضوع را بیان کرد. چهره پیامبر خشمگین شده بود. رسول خدا خانه فاطمه را ترک کرد و به مسجد آمد. نماز ظهر نزدیک بود و مومنین آرام آرام جمع میشدند و صفهای نماز یکی از پس از دیگری شکل میگرفت، پیامبر به جمعیت خیره شده بود و علی را در آن میان جستجو میکرد.
علی سوارد مسجد شد و در صف نخست جای گرفت، موقع نماز بود. اما اینبار پیامبر قبل از نماز سخنی داشتند، رسول خدا رو به جمعیت حاضر کرد. جمعیتی که همگی از این سخن مطلع بودند اما آن را در دل پنهان نگاه داشته بودند، رسول خدا لب به سخن بازکرد ای مردم شنیدهام که فرزند ابیطالب میخواهد به خواستگاری دختر ابوجهل برود این حق اوست و خداوند این حق را به همه مردان داده است. اما دختر دشمن خدا و دختر رسول خدا در یک مرد جمع نمیشوند، من اجازه نمیدهم فرزند ابیطالب چنین کاری بکند. و علی سسر به زیر انداخته بود و سخنی نمیگفت. پیامبر ادامه دادند. من اجازه نمیدهم، فاطمه پاره تن من است واگر کسی او را بیازارد من را آزرده است، و آنگاه پیامبر به نماز ایستاد، علی سدر خانه رسول بزرگ شده بود. او از کودکی در آغوش پیامبر بود و مگر میشد رسول خدا چیزی بخواهد و علی انجام ندهد؟ هرگز..
علی سدختر ابوجهل را فراموش کرد وتا زمان رحلت زهرا هرگز به فکر ازدواج با زنان دیگر نیفتاد. ششماه آخر عمر زهرا تنها در کنار او بود تا به گفته رسول خدا عمل کرده باشد. اما آنگاه که زهرا رحلت کرد علی نیز با زنان زیادی ازدواج کرد و طبق تواریخ موجود ابتدا زنی از حنفیه را به عقد خود در آورد که حاصل آن ازدواج محمد ابن حنفیه است. سپس با زنان دیگری ازدواج کرد که حاصل آنها ۳۶ فرزند بود وعباس نیز از فرزندان آن حضرت از ام البنین بود. حتی اسماء همسر ابوبکر نیز پس از رحلت ابوبکر به همسری علی در آمد و محمد ابن ابوبکر نیز فرزند خوانده علی بود. این حدیث تنها به داستان خواستگاری علی از دختر ابوجهل مربوط میشود و مخاطب آن شخص علی است.
حال ببینید این حدیث چگونه معنا شده وبه چه صورتهایی تحریف شده است. استناد این واقعیت تاریخی به کتاب سیره ابن هشام است که در کشور ما توسط انتشارات امیر کبیر بنام سیرت رسول الله جچاپ شده است، اما مشابه این داستان در اغلب کتب تاریخی دیگر هم یافت میشود.
[۱۷۰] أَنَّ رسولَ الله قالَ: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي». [رواه البخاری فی الصحیح عن أبی الولیدِ. ورواه مسلم عن أبی مَعْمَرٍ عن سفیانَ].