ولی یک سوال!
علمای شیعه که اینقدر خبرهاند و روی حرف علمای متخصص ما در علم حدیث حرف میزنند، اینها چرا به خود زحمت نمیدهند تا احادیث مهمترین کتابهای خود را تحقیق کنند و سره را از ناسره و صحیح را از ضعیف جدا کنند؟ ظاهرا که بسیار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتابهای ما میگردند. ظاهرا راویان احادیث ما را اینطور میشناسند که ناوارد به امور خیال میکند که این محققین !!! شیعه، برادران دوقلوی راویان احادیث ما هستند.
اما آیا ای خواننده شیعه بنظر شما عجیب نیست که یک ایرانی نام کوچه پس کوچههای قاهره را بشناسد اما نام شهرهای مهم کشور خود مثل تبریز و اصفهان را نشناسد؟!.
ای خواننده شیعه آیا میدانی مهم ترین کتاب شیعه اصول کافی است. آیا میدانی تا حالا علمای شما در این کتاب تحقیقی نکردهاند و ما نمیدانم دقیقا کدام احادیث کافی صحیح است تا در بحث با شیعه از آنها استفاده کنیم؟ تکلیف اصول کافی دوجلدی که تا حالا معلوم نشده پس تکلیف بحارالانوار ۱۱۰ جلدی تا روز قیامت معلوم نخواهد شد.
با این کارنامه، باز این مکاران میآیند درباره یک حدیث ما ۲۵ صفحه طولانی مینویسند و روی حرف آلبانی و ابن حجر و هیثمی و ذهبی حرف میزنند درست مثل اینکه یک حجه الاسلام اوگاندایی ایراد بگیرد که هواپیمایی ایرباس آمریکا غیر فنی ساخته شده در حالیکه خودش یک دوچرجه نمیتواند بسازد و بعد خیال کند با پر کردن ۲۵ صفحه حرفش اثبات میشود!!.
اما آیا علمای شیعه خجالت میکشند کلا و حاشا حالا یک سوال خیلی مهم دیگر (واقعا مهم دقت کنید)
شما ببینید شیعهها ۲۵ صفحه عرق ریختند تا ثابت کنند این حدیث بدون شک و ریب صحیح است. بسیار خوب! بسیار خوب!! ما قبول میکنیم که صحیح است تعجب نکنید بله قبول میکنیم صحیح است!! حالا روایت را اول نقل میکنیم تا شیعه خبط خود را ببیند و بداند با قبول کردن روایت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زیر ناودان پناه برده!.
روایت این است:
عبد الرحمن بن عوف میگوید به هنگام بیمارى ابوبکر سبه دیدارش رفتم و پس از سلام، احوالپرسى کردم و ابوبکر در جواب گفت:
میبینی که رو به مرگم و البته بهترین شما را، بعد از خود برشما امیر کردم (یعنی عمر سرا).
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چیزى که انجام دادهام تأسف مىخورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس میخورم سه کار را هم ای کاش از رسول الله میپرسیدم سپس ابوبکر آن نه چیز را برشمرد از جمله گفت ای کاش به خانه فاطمه حمله نمىکردم، اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و ای کاش خلافت را قبول نمیکردم و عمر یا ابوعبیده را برای خلافت پیش میکردم و به جای من یکی از ان دو امیر میشد. و ای کاش درباره خلافت و جانشینی از رسول الله جمیپرسیدم که بعد او کی باشد.... الی اخر داستان.
حالا جواب دندان شکن ما به شیعه!.
یا عالم شیعی یا حجه الاسلام یا ایت الله!!.
مگر تو ۲۵ صفحه را سیاه نکردی تا صحیح بودن روایت را ثابت کنی؟ مگر نمیگویی این روایت درست است؟
خب از این روایت ثابت میشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علی را به جانشینی انتخاب کرده است از این روایت ثابت میشود که واقعه غدیر خم یا بقول شما غید غدیر خم از پایه دروغ و بیاساس است و نه ابوبکر میدانسته که پیامبر علی را جانشین خود کرده نه راوی (عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمی بود) آری اگر عبدالرحمن بن عوف میدانست به ابوبکر میگفت چرا افسوس میخوری (که ای کاش از پیغمبر پرسیده بودم) مگر در عید غدیر خم نگفت علی جانشین است؟
حالا شیعه چه راهی برایش باقی مانده؟ هیچ!! همان کاری را میکندکه در همان ۲۵ صفحه کرده یعنی با دقت تمام از این روایت طولانی فقط یک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
ای مردم باید توضیح بدهید که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خیانت عظیم از نظر شما (غصب خلافت) اصرار میورزد و گناه بیلذت میکند؟ و خلافت را میدهد به عمر و میگوید دادم به بهترین شما!.
ای مردم! کسی که سر مظلوم را میبرد و آن را خوب میداند آیا معقول است که افسوس بخورد که چرا یک تار موی همان مظلوم را کندم؟ (به خانه فاطمه حمله کردم)
اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجیه نیست پس یا روایت دروغ است یا شما درباره عید غدیر دروغ میگویید و انتخاب با شماست!!.
حتی یک شیعه ساده و صد در صد هالو، گمان نمیکنم اگر بگویید: راوی روایت در نقل یک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدی کاذب بوده! این را از شما بپذیرد.
شیعه اگر جواب دارد بگوید.
اما نقد سند روایت:
نمیخواهیم مثل شیعه ۲۵ صفحه پرگویی کنیم چون او این را دوست دارد. چون آدم بیمنطق پرگوست، پس جواب خلاصه این است:
اولا چنانکه در اول گفتم شیعه صلاحیت این بررسی را ندارد زیرا (کل اگر طبیب بودی،.......صحیح و ضعیف اصول کافی خود را اول جدا نمودی).
دوما این درست نیست که یک روایت دروغ را، اگر سه دروغگو جدا جدا روایت کردند آن روایت صحیح میشود آیا این را عقل میپذیرد؟ این از اصول علم حدیث نیست البته دروغ شیعه را انتهایی نیست.
آنچه که اهل سنت (آنهم فقط گروهی از آنها) میگویند این است که در عبادات و اذکار و دعا میتوان به احادیث ضعیف استناد کرد زیرا این ضرری ندارد، اما در اعتقادات باید حتما حدیث صحیح باشد و حدیث مورد بحث حول اعتقادات است و در اینجا حدیث ضعیف اصلا اعتبار ندارد.
البته خیلی از علمای اهل سنت، حتی درباره عبادات نیز حدیث ضعیف را قبول ندارند و میگویند آنقدر حدیث صحیح درباره عبادات داریم که نیازی به احادیث مشکوک نیست.
سوما اما از نظر علمای طراز اول این حدیث مردود است مثل نظر هیثمی در «مجمع الزواید» این است:
«رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليه».
این روایت را طبرانی نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راویان است که روایتش اعتبار ندارد علاوه بر این از نظر من که هیثمی باشم میگویم، این روایت از جمله روایات منکر است (بخاطر متنش).
و نظر ذهبی در «میزان الاعتدال» «قال البخاري: «علوان بن داود - ويقال ابن صالح منكر الحديث».
«وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به».
«وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث».
امام بخاری احادیث او را قابل قبول نمیدانم، و عقیلی میگوید گفتههای علوان قابل پیروی نیست و روایتهای دارد که غیر از او کسی نگفته (در قوطی هیچ عطاری نیست). و ابو سعید میگوید که او دروغگو است.
اما اینکه یک عالم با بقیه اختلاف کرده باشد این کاری عادیست. این بسیار اتفاق افتاده، اما نظر علمای اهل سنت عموما همین است و اختلاف چند نفر با این نظر، از ارزش آن نمیکاهد و بیاعتباری علوان بن داود همچنان برقرار است.
اما اگر شیعه هنوز اصرار دارد که این روایت درست و صحیح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! یعنی باید تمام متن حدیث را قبول کند (نه فقط نیم جمله را) یعنی باید عید غدیر خم را باطل بداند.
سجودی