ردی بر شبهه‌ پانزده ساله‌ تاریخ زندگی پیامبر اسلام

فهرست کتاب

فایده‌ی علم تاریخ

فایده‌ی علم تاریخ

یکی از فوایدی که برای تاریخ ذکر شده، این است که از تاریخ هم آشنایی با عقاید و ادیان حاصل می‌شود و هم می‌توان رنج‌ها و گرفتاری‌هایی را که در زندگی پیش می‌آید به وسیله‌ی آن و با توجه به تجارب گذشته رفع و درمان کرد.

از اینجاست که تاریخ را به علم ابدان- علم طب- تشبیه کرده‌اند از آنجا که به تعبیر ابوالحسن بیهقی هیچ واقعه‌ای از خیر و شر نیست که «سانح گردد، مگر آن که در گذشته مثل آن یا نزدیک بدان واقعه بوده باشد» پس همچنان که «اطبا از بیماری‌های گذشتگان» دستور کار برای خویش می‌سازند، اهل خبر نیز از حوادث گذشته سرمشق می‌گیرند و از «آن چه در عهد گذشته از آن احتراز کرده باشند» دوری کنند [۲]. این همان فایده‌ای است که یونانی‌ها از تاریخ «پراگماتیک» [۳]می‌جسته‌اند.

اگرچه از تاریخ به همان آسانی که از علم طب بهره می‌گیرند نمی‌توان استفاده برد، اما اگر ارزش هرچیز را از روی فایده‌ای که در زندگی دارد در نظر بگیرند، تاریخ- که گزارش‌کننده‌ی زندگی گذشتگان است- می‌تواند ما را در زندگی کمک و راهنمایی کند. به خصوص برای جوانان این بهره را دارد که می‌تواند زودتر از حد معمول آن‌ها را به سطح عصر خویش برساند، پنجره‌ها را بر روی آنان بهتر بگشاید و به آن‌ها اجازه می‌دهد تا عواملی را که در جهان آن‌ها حاکم بوده است و هنوز وجود دارد، زودتر تمییز دهند. بی‌شک از فواید مهم دیگر تاریخ کمک به شناخت بهتر خود است، خود را از دیگران تمییز دهد و در مقایسه با احوال دیگران انگیزه‌ها و اسرار نهفته‌ی رفتار خویش را چنان که هست و چنان که باید باشد، دریابد. انسان، خواه وجود وی عبارت باشد از آنچه می‌اندیشد و یا از آنچه عمل می‌کند، در ضمن مطالعه‌ی تاریخ و بررسی احوال کسانی که اهل نظر یا اهل عمل بوده‌اند، بهتر می‌تواند رسالت خود را ارزیابی کند و در ارتباط با دیگران حقوق و مسئولیت‌هایش را بشناسد.

در این گونه مسایل آن چه دین یا اخلاق و علومی مانند حقوق یا اقتصاد ممکن است به وی یاد دهند، فقط نظری است. نمونه‌ی واقعی عمل را تاریخ و تأمل در سرگذشت انسان‌های گذشته به انسان می‌آموزد، به علاوه تاریخ در احوالی که از نام‌آوران گذشته نقل می‌کند، نه فقط تجربه‌های زنده برای مسایل زندگی در دست‌رس ما می‌گذارد، بلکه دایره‌ی آشنایی‌ها و آشنایان ما را نیز وسیع‌تر می‌کند و ما را با کسانی که قدرت و ضعف آنان حتی به وسیله‌ی تاریخ هم عادلانه و منصفانه توصیف نشده است و قابل تصور و حتی در خور تصدیق است، رو به رو می‌کند و از قدرت و ضعف آن‌ها نمونه‌هایی ارائه می‌دهد که انسان می‌تواند از بررسی آن‌ها آنچه را که باید انجام داد و یا نباید عمل کرد، آسان‌تر درک کند.

آیا تاریخ مانند هر نظام نظری و شاید بیش از هر نظام دیگر، انسان را از عمل که هدف زندگی است، باز نمی‌دارد؟ بدون شک این گفته‌ی «گوته» [۴]که می‌گوید: «من از هر آنچه بی‌آن که فعالیتم را بیفزاید یا آن را مع الواسطه تحریک کند، فقط به من تعلیم می‌دهد نفرت دارم» در خور آن است که مورد نظر قرار گیرد. «نیچه» [۵]که در آغاز بحث از سود و زیان تاریخ این کلام گوته را تأیید می‌کند، می‌گوید: «اگر تاریخ مورد حاجت است برای کمک به زندگی و عمل است، نه برای این که انسان را از زندگی و عمل باز دارد». همچنین «نیچه» تصدیق می‌کند که تاریخ انسان را با کارهای بزرگ اعصار گذشته آشنا می‌کند، بسا که فعالیت آفرینندگی را در انسان برمی‌انگیزد و وی را به ادامه‌ی سنت‌های افتخارآمیز گذشته تشویق می‌نماید.

تاریخ با ایجاد شوق و علاقه به چیزهای دور مربوط به گذشته، زمان حال را زیبایی می‌بخشد و بالاخره به انسان یاد می‌دهد که هرچه مربوط به گذشته است، محکوم به زوال است و هرچه هم به وجود می‌آید، به ناچار روزی نابود خواهد شد. با تلقین این تصور تاریخ در واقع به حیات و به زمان حال کمک می‌کند، پس سودمندی تاریخ را نمی‌توان انکار کرد، زیان و گزند آن زمانی آشکار می‌شود که آن را علمی بینند که هیچ تعلقی به زمان حال ندارد و در این صورت از آن موجودی خواهد ساخت که جز مجموعه‌ای از اطلاعات نیست و موجودی بی‌طرف، بی‌خاصیت و بی‌اثر خواهد بود.

استغراق در تاریخ ممکن است انسان را حتی به جایی برساند که خود را به آموختن تاریخ مشغول می‌کند و از ساختن تاریخ عاجز بدارد، چنین کسی که در وجود خویش احساس ثبات و دوام نمی‌کند به خودش هم پای‌بند و معتقد نمی‌ماند و همه‌ی عالم را یک سلسله نقاط متحرک می‌یابد که وجود وی در میان آنان نامحسوس و مستهلک می‌گردد و وی حتی جرات نمی‌کند انگشت خود را در میان این غوغای تحرک و استمرار به حرکت درآورد. به علاوه عمل واقعی که تاریخ گزارشگر آن است، قبل از هرچیز احتیاج به فراموشی و حتی خود فراموشی هم دارد و کسی نمی‌تواند خویشتن را از گذشته برهاند.

در نتیجه با توجه به آنچه که ذکر گردید، تاریخ از اهمیت خاصی برخوردار است و توجه به تاریخ یعنی توجه به گذشته برای کسب تجربه برای حال و آینده و نقد تاریخ و رادمردان تاریخ، مستلزم آن است که بینشی عمیق و صحیح و علمی نسبت به موضوعات داشته باشیم و آن برهه‌ی تاریخی و شخصیت آن رادمردان تاریخ را درک و تصور کنیم، در عصر ما در میان مردم به خصوص قشر جوان و به اصطلاح روشن فکر، نقد تاریخ اسلام و قرآن و پیامبر جرواج یافته و این انتقادهای غیر منصفانه به ظاهر بیانگر روشن‌فکری است، اما من به جوانان عزیز به خصوص قشر دانش‌جو توصیه می‌نمایم که هر چیزی را علمی و منطقی قبول یا رد کنید که این عمل نشانه‌ی روش‌فکری است. دین اسلام خواهان تقلید کورکورانه نیست و اولین پیام در این دین برای پیامبر «اقرأ» بوده است و مسایلی همچون نماز، روزه، جهاد و... بعد از آن مطرح شده است. پس ما اگر می‌گوییم انتقاد منصفانه و علمی باشد، به معنی تحجز ما نیست، بلکه به معنای علمی‌بودن دین ماست، در واقع کسانی که از اسلام انتقاد می‌کنند به دو دسته تقسیم می‌شوند:

الف) کسانی که با شبهه پراکنی در صدد زدن تیشه بر ریشه‌ی اسلامند و می‌خواهند اسلام را لکه‌دار نمایاند.- که تعدادشان هم اندک است- این دسته دشمنان دین اسلامند و به ظن خود با این کار می‌توانند اسلام را از بین ببرند، ولی:

ب) کسانی که در واقع از این قضایا و عوامل پشت پرده خبردار نیستند و کورکورانه از افراد شبهه افکن تقلید می‌کنند و با این کار احساس بزرگی و روشن‌فکری به آن‌ها دست می‌دهد، ولی با این کار آلت دست کسانی می‌شوند که آن‌ها را به تمسخر گرفته‌اند و نزد خداوند متعال که صاحب تمام دنیا و آخرت است، خود را بی‌ارزش و بدبخت می‌کنند؛ چون عزت و ذلت واقعی در دست خداست و بس. شبهه‌ای که امروزه دوباره احیا شده و در میان مردم رواج یافته و بهانه ای شده است، در دست دشمنان و دوستان نادان و به پیکر اسلام برخورد می‌کند، این است که می‌گویند: «چرا تاریخ در مورد کودکی و نوجوانی پیامبر تا سن ۲۵ سالگی بحث کرده است و از این به بعد به مدت پانزده سال پیامبر جدر تاریخ اسمی ندارد؟» که این منتقدین معتقدند پیامبر جدر این مدت ۱۵ سال خود را مخفی کرده و قرآن را نوشته و در سن ۴۰ سالگی شروع به ابلاغ گفته‌های خود نموده است.

به امید خداوند متعال در صددیم تا این ادعا را با ترازوی علم تاریخ و منطق و قرآن بسنجیم و واقعیت این گفته را معلوم نماییم تا کسانی که به اشتباه و از روی کم علمی و ناآگاهی چنین حرفی را تأیید می‌کنند، بدانند که واقعیت خلاف آن چیزی است که به گوششان رسیده است و کسانی که چنین شبهه‌ی را در میان مردم ایجاد می‌کنند، بدانند که اسلام با چنین یاوه‌هایی لکه‌دار نمی‌شود و تا دنیا پر برجاست، قرآن هم حاکم و برقرار است و کم نیستند کسانی که از واقعیت دفاع می‌کنند.

قرآن کلام پروردگار است که برای راهنمایی بشر آن را توسط جبرییل بر محمد جنازل فرموده تا ایشان مجری واقعی قرآن گردند و انسانی‌بودن (برای انسان) این برنامه و قانون را به اثبات برسانند و کسانی که در این مورد مشکوک‌اند و قرآن را کلام خداوند نمی‌دانند، اولین کسانی نیستند که چنین ادعایی دارند. در روزگار نزول وحی هم رهبران چنین تصوری در تلاش بودند که طرز تفکر خود را در میان مردم اشاعه دهند و از هدایت واقعی مردم جلوگیری کنند، نه این سخن برای اهل ایمان تازگی دارد و نه جواب ما برای آنان. برای رد این شبهه به دلایلی اشاره می‌کنیم که بیانگر واقعیت به اصطلاح سکوت تاریخ در پانزده ساله‌ی میانی زندگی پیامبر جاست.

[۲] تاریخ بیهقی، ابوالحسن بیهقی، به تصحیح احمد بهمنیار، به نقل از کتاب تاریخ در ترازو، عبدالحسین زرین کوب. [۳] Pragmatikos (Pragmatic) [۴] Gothe - j. W [۵] Nietzsche- f