گل‌های پرپر (شهدای اهل سنت ایران)

فهرست کتاب

۱۶- دکتر علی مظفریان/- شیراز

۱۶- دکتر علی مظفریان/- شیراز

شهید دکترعلی مظفریان پزشک و جراح ارتوپد در اسفند ماه سال ۱۳۲۵هـ.ش. در شهر کازرون (تقریبا ۲۵۰ کیلومتری شمال شرقی شیراز) در خانواده‌ای که پایبند به اصول و معتقدات شیعه بودند پا به عرصه وجود گذاشت، پدرش مردی متین و موقر و کارمند یکی از ادارات دولتی بود که با همت همسرش و توکل بر خدا بخوبی از عهدۀ تربیت فرزندانشان برآمدند تا آنجائیکه اکثر آنان از جمله علی بدانشگاه راه یافتند، (علی) دانشجوای دانشگاه شیراز (دانشکده پزشکی) بود و این مصادف با حکومت شاهنشاهی در ایران بود که سعی می‌شد مذهب به فراموشی سپرده شود، در آن دروان اختناق (علی) در دانشگاه با کمک عده‌ای از دوستانش انجمن مذهبی تشکیل دادند و بهمین سبب طی چند نوبت جمعا حدود یکسال زندانی شد، در این انجمن مذهبی بود که در اثر بحث و مجادله با دوستانش نسبت به صحت و حقانیت مذهب شعیه دچار تردید شد و با حالت قهر انجمن را ترک کرده و به محضر اساتید و بزرگان مذهبی در شیراز رفت و در آنجا نیز چیزی قانع کننده نیافت و این موضوع باعث شد که شک و تردیدش به یقین تبدیل شود، او که تا این موقع فکر می‌کرد اسلام فقط شیعه است و با اصول و عقایدش بزرگ شده و خو گرفته و برایش تبلیغ کرده بود اکنون آن را با طبع اسلام خواهی و روح خدا جویش مطابق نمی‌دید و این موضوع بر احساس و روانش بسیار سنگینی می‌کرد تا اینکه در سال ۱۳۵۱هـ.ش. با عنوان دکتر از دانشگاه فارغ التحصیل شده و طبق مقررات باید مدت سه سال در مناطق محروم و دور از مرکز خدمت نماید، برای این منظور به بندرلنگه رفت، شهری که اکثریت جمعیت آن اهل سنت هستند با مساجد متعدد و مدرسه علوم دینی در آنجا بود که صدای اذان پنج وقت از مناره‌های مساجد توجهش را جلب می‌نمود و این برایش غیر عادی و جدید بود و باعث شد که بسوی آن کشیده شود، در نتیجه بحث و گفتگو با علمای اهل سنت آنجا بود که احساس کرد به اسلام راستین محمدی نزدیک می‌شود پس از مدتی تحقیق و بررسی بیشتر به این نتیجه رسید آنچه که بدنبالش بوده یافته و به مرداش رسیده است، دکتر می‌گفت: «اولین جرقه ای که مرا وادار به تحقیق و مطالعه نمود کتابچه‌های کوچک استاد مردوخ کردستانی بود. کتابچه‌ی حل اختلاف و ندای اتحاد و ناله بی‌هنگام - مصاحبه شیخ مردوخ و خمینی - و کتاب‌های دیگر. و سپس راهی بیمارستان بندر لنگه شدم و با مفتی اعظم آن دیار شیخ محمد علی خالدی آشنا شدم طی چند جلسه بحث و گفتگو، مذهب پاک اهل سنت را قبول کردم». پس از اتمام دوره سه ساله خدمت از بندر لنگه به شیراز برگشت، در آن زمان به همت عده‌ای از دانشجویان پاکستانی که در ایران بودند در یکی از سالن‌های دانکشده مهندسی شیراز نماز جمعه اهل سنت بر پا می‌شد و دکتر نیز هر هفته برای نماز بدانجا می‌رفت تا اینکه کم کم جماعت او را شناخته و بعنوان امام جمعه مورد قبول همگان واقع شد، این جریان تا بعد از انقلاب ادامه داشت تا آنکه از طرف دانشگاه به بهانه‌های مختلف سعی می‌شد از اقامۀ نماز جمعه جلوگیری شود، این باعث شد که جماعت بفکر مسجدی مستقل برای اهل سنت شیراز بیفتند تا اینکه با همت و تلاش دکتر و پشتوانۀ مالی یکی از افراد خیراندیش خانه دو طبقه‌ای در شیراز خریداری شد و بعنوان مسجد الحسنین اهل سنت و جماعت شیراز در ادارۀ اوقاف شیراز ثبت شد و وقف گردید، پس ار تغییراتی که در بنای این خانه بعمل آمد دو طبقه آن تبدیل به دو سالن بزرگ شد و حیاط وسیع آن با سایبان پوشیده و تبدیل به مسجد شد، بدین ترتیب اهل سنت شیراز پس از سال‌ها سرگردانی صاحب مسجدی در شیراز شدند.

در روز‌های جمعه سالنها و حیاط آن مملو از جمعیت نماز گزار بود بخصوص در اعیاد که در اثر کثرت نماز گذران کوچه خیابان جنب مسجد نیز برای نماز خواندن اشغال می‌شد، این تعداد جماعت نسبت به جماعت اهل تشیع شیراز بسیار زیاد و چشمگیر بود بخصوص که در نماز جمعه اهل سنت تعدادی از افراد تحصیل کرده و دانشجوی اهل شیعه نیز شرکت می‌کردند، که این باعث ترس و حسادت عده‌ای از آخوندهای شیعه و افراد متعصب گردید که پس از حدود یکسال به بهانه‌های مختلف و بیجای آن‌ها منجر به تعطیل شدن مسجد گردید که بازهم با تلاش دکتر و دیگران مسجد باز شد، ولی بهانه‌ها و اشکال تراشیها همچنان ادامه داشت و از دشمنی با دکتر چیزی نکاست و بارها دکتر و اعضاء هیئت امناء به اداره اطلاعات احضار شدند و آن‌ها را تحت فشار و محدودیت‌های فراوان قرار دادند و بعد از جر و بحث فراوان با مسؤولین اداره اطلاعات نتیجتاً راهی زندان شد و بعد از هشت ماه یعنی درسال ۱۹۹۲ میلادی وی را رسما اعدام کرده و جنازه مُثله شده او را تحویل پدرش ناصر مظفریان دادند.

اطلاعات ایران برای جلوگیری از هر حرف و حدیثی و برای فریب دادن بسیاری از ساده‌لوح‌ها تهمت‌هایی بسیار ناروا را به ایشان وارد ساخته اتهاماتی که از طرف رژیم به‌اصطلاح اسلامی ایران بعنوان جرم و سند محکومیت دکتر صادر شد از این قرار بود!:

جاسوسی برای آمریکا، سعودی، عراق، عمل فحشاء (لواط و زنا) در مسجد و توهین به مقدسات شیعه، در این مورد فیلمی دروغین از او ساختند و مدعی شدند که خودش این اتهامات را پذیرفته است. ﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ. که همه‌اش دروغ بود و تنها جرمش خروج از مذهب شیعه بود و بس، هر کس آن فیلم ساختگی با آن اتهامات واهی دید از دوست و دشمن، در برائت دکتر و شهادت او گواهی دادند و لکه ننگی بر دامن سیاه حکومت ایران شد. ایشان در میدانی در شهر شیراز و در محضر عام بدار کشیده شد. مثل این واقعه، جریانات بسیاری برای اهل سنت در ایران بوقوع پیوسته و همچنان ادامه دارد، علماء‌ اهل سنت در ایران به بهانه وهابیت تحت فشار هستند، این در حالی است که سردمداران حکومت ایران ادعای وحدت شیعه و سنت را دارند و خود را رهبر مسلمین جهان می‌دانند و با بوق تبلیغاتی خود، همه کشورهای اسلامی را به‌صدا در آورده‌اند و مسلمانان ظاهر بین و ساده‌لوح را فریب می‌دهند و می‌خواهند که آنان را از اسلام دور کنند و بمذهب شیعه گرایش دهند، بنابراین آن‌هائیکه در خارج از ایران هستند حکومت ایران را فقط از طریق چرب زبانی‌ها و دروغ‌هایی که شنیده‌اند می‌شناسند و عمل آن‌ها را در داخل ایران ندیده‌اند، که حتی با مسلمانان آگاه شیعه خودشان به چه طرز فجیع و وحشتناکی رفتار می‌کنند.

مساجد را خراب و یا تعطیل می‌کنند و بجای آن حسینیه‌ها و بارگاه‌های خود را رونق بیشتری می‌دهند و روضه‌ خوانان با نام امام جمعه از منبر و جایگاه مطهر رسول الله جمسلمانان را بر ضد یکدیگر می‌شورانند و مساجد اهل سنت چه در ایران و چه در خارج ایران را مسجد ضرار می‌نامند و خواستار تعطیل و خراب کردن مساجد بیشتری می‌شوند.

اما باید بدانیم که الله متعال هرگز از ظلم ظالمان غافل نمی‌ماند.