حيدر علی قلمداران، نابغهی گمنام:
شاید کمتر کسانی باشند که بدانند روزی تمام ملت ایران کنونی اهل سنت بودهاند، و اهل سنت یعنی دوستداران واقعی اهل بیت پیامبر جو صحابهی جانفدای آن حضرت، که با چشم حقیقت به دین و زندگی مینگرند، پس اهل سنت واقعی با شیعهی واقعی یعنی دوستدار علی؛ وهیچ فرقی نمیکند، مشکل فقط در افراط و تفریط است، حقایق را وارونه جلوه دادن نه شیعیت است و نه سنیت، صحابهی فداکار رسول الله جرا ملعون خواندن و یاران و همسران و خانوادهی درجه یک پیامبر گرامی جرا لعنت و نفرین کردن نه تنها پیروی از علی نیست بلکه دشمنی با علی و پیامبر و دین علی است، و غلو و افراط دربارهی اهل بیت پیامبر جنه تنها محبت با پیامبر و اهل بیت حضرتش نیست، که دشمنی با آنان است.
آری، امروز نیز در جامعهی ایران علماء و دانشمندانی هستند که حاضر به تقلید کورکورانه از خرافات موجود در جامعهی کنونی ایران نیستند بلکه با حس حقیقتجویی در تلاش حق مخلصانه گام بر میدارند و آنچه از قرآن و سنت واقعی برایشان حق بنماید بدور از تعصب آن را با جان و دل میپذیرند.
اما متأسفانه کمتر کسانی در ایران بزرگ با علماء و دانشمندانی همچون آیت الله شریعت سنگلچی و آیت الله العظمی سید رضا بن ابوالفضل البرقعی، و علامه اسماعیل آل اسحاق و استاد حیدر علی قلمداران و دکتر علی مظفریان، و دکتر مرتضی رادمهر و دهها عالم و دانشمند دیگری آشنا هستند که مذهب پدری را با تشخیص دقیق رها کرده و مکتب حق را برگزیدهاند، گرچه شخصیتهای مذکور همگی به رحمت خدا رفتهاند اما آثار گرانبهایشان نشاندهنده و معرف شخصیتهای والای این بزرگواران است.
و به علت فقر و عاجز ماندن از پرداخت حتی دو قران پول مکتب خانه روستا از حضور در کلاس درس زن آخوند محروم بود، فقط پشت در میایستاد و مخفیانه به درس پیرزن گوش میداد، باری بدلیل پاسخ دادن به همهی پرسشهای پیرزن که بچهها از آن عاجز مانده بودند اجازه یافت مجانی در کلاس شرکت کند.
به علت نداشتن قلم و کاغذ و شوق روز افزون خواندن و نوشتن از دودهی حمام به جای مرکب، و از کاغذهای اضافی ریخته به جای دفتر استفاده میکرد. حیدرعلی در سن پانزده سالگی پدرش را نیز از دست داد، پدر وی مردی خشن و تند مزاج و مخالف درس خواندن وی بود حیدر علی در سن بیست و هفت سالگی ازدواج کرد و در سی سالگی به خدمت ادارهی فرهنگ قم در آمد از آن پس که دائرهی تحقیقات و مطالعات وی گسترش یافته و قلمش از مهارت خوبی بهره یافته بود در روزنامههای استوار و سرچشمه در قم و وظیفه، در تهران مقاله مینوشت. مجله یغما نیز مقالات و اشعار زیبای استاد را چاپ میکرد و همچنین مقالات فقهی و ارزشمندی در مجلهی وزین حکمت که آیت الله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان نیز در آن قلم میزدند هم به چاپ میرسید.
باری در یک مجلهای که از سوی ادارهی فرهنگ به چاپ رسید مقالهای منتشر شد که به حجاب اسلامی اهانت کرده بود استاد جوابیهای قاطع و کوبندهای در رد آن نگاشت و در مجلهی استوار به چاپ رساند این اقدام از سوی یک شخصیت فرهنگی، خشم رئیس فرهنگ قم را برانگیخت، و در یک جلسه عمومی در برابر حضّار از استاد انتقاد کرد و تهدید به اخراج وی نمود و استاد میگوید: من نیز اجازه خواستم و پشت تریبون رفتم و با کمال صراحت لهجه، سخنان پوچ و تهدیدات پوشالی وی را در برابر حضّار پاسخ دادم، پس از سخنان من جلسه به هم خورد و الحمد لله هیچ اتفاقی برایم نیفتاد و رئیس فرهنگ پس از مدتی منتقل شد.
استاد میفرمود: علت انتقال رئیس فرهنگ قم اقدام یکی از روحانیون معروف قم بود که در آن وقت در قم درس اخلاق میدادند، ایشان بعد از قضیهی اداره فرهنگ، کسی را به منزل ما فرستاد که با شما کار دارم وقتی نزد ایشان رفتم موضوع را جویا شدند، و پس از تعریف ماجرا گفتند ابدا نترس هیچ غلطی نمیتواند بکند من نمیگذارم این مردک در این شهر بماند اگر باز هم چیزی گفت جوابش را بدهید من در جواب گفتم: آقا پیش از اینکه شما حمایت کنید من جوابش را دادم چه رسد از این پس که شما هم وعده حمایت میدهید.