شهادت:
وی در یکی از سفرهایی که (برای دیدار همسرش که در مدرسه دینی خواهران اهل سنت خنج مشغول به تحصیل بود) به شهر خنج داشت در بین راه به همراه چند تن از دوستان که در ماشین باوی بودند، دچار سانحه رانندگی میشوند که به هیچ یک از سرنشینان ماشین آسیبی جدی نمیرسد و تنها امیر بعلت درد شدیدی که در شانه احساس میکند و بعد دکترها گفتند که شکستگی جزئی و بسیار خفیف است به نزدیکترین بیمارستان که بیمارستان شهر رافضی گراش بود، برای مداوا انتقال مییابد.
درست بخاطر دارم که دو یا سه روز بعد با او تماس تلفنی داشتم و او مرا آسوده خاطرساخت و گفت: الحمدلله چیزیم نیست و دکترها گفتهاند که تنها یک شکستگی جزئیه، فقط احساس درد میکنم.
در خلال این مدت که در بیمارستان گراش بستری میشود، اتفاقاتی رخ میدهد که دوستان و اطرافیانش را مطمئن میسازد که فوتش امری طبیعی نبوده و یک قتل ناجوانمردانه بوده است؛ زیرا در حالی که روز به روز حالش رو به بهبودی بوده است در روز ششم بستری شدنش، بعد از اینکه در شب قبلش (همانگونه که خودش به کسیکه در بیمارستان همراهش بود گفته بود) چند نفر لباس شخصی با قیافههایی کاملا بسیجی و اطلاعاتی به اتاق وی میروند و او بعلت خواب آلودگی ناشی از مصرف دارو، متوجه حرفها و کارهایشان نمیشود و بعد از رفتنشان پس از اینکه همراهش به اتاقش بازمیگردد به وی میگوید که چنین اتفاقی افتاده و از همراهش میخواهد و به وی میگوید، دیگر هرگز مرا تنها نگزار چون این افراد کاملا مشکوک هستند. فردای آنروز ناگهان حالش بشدّت وخیم شده و در ICU بستری و ممنوع الملاقات میشود. بدین ترتیب، از دسترس دوستان و خانوادهاش نیز خارج شده و کلاً در اختیار مسؤلین کشتارگاه گراش قرار میگیرد.
رفتار بسیار نامناسب و خشن پرسنل بیمارستان و همچنین اظهارات دکترش در بیمارستان خصوصی دنای شیراز (که بعد از وخامت حالش با اصرار نزدیکانش به آنجا منتقل شد) که به یکی از دوستانش میگوید: ما کاریش نکردیم! هر کاری کردند در بیمارستان گراش کردند. هنگامیکه آن شخص از دکتر توضیح بیشتری میخواهد، میگوید: در گراش کار امیر را تمام کردهاند زیرا عفونت تمام اعضای بدنش را فرا گرفته و از کار انداخته است و از دست ما کاری برنمیآید. و گفته پزشکی دیگر که میگوید: «کشتنش بعد آوردنش اینجا» و اینکه: «این عفونتهای داخلی آثار تصادف و حادثه رانندگی نیست». همچنین گرفتن تعهد توسط پزشک قانونی شیراز از خانوادهاش مبنی بر اینکه هیچ شکایتی از بیمارستان گراش و بیمارستان دنای شیراز نداشته باشند و بعد از تعهد گرفتن اعلام کردند که گردن امیر شکسته است!! در حالی که امیر هرگز از درد گردنش چیزی نگفته بود و از تصاویر موجود که در بیمارستان گراش فیلمبرداری شده است، هم میتوان تشخیص داد که امیر براحتی سر و گردن خود را بدون هیچگونه مشکلی حرکت میدهد!!!
همه این موارد نشان میدهد که امیر برخلاف اظهارات دکترهای دجالصفت و جلّاد پیشهاش بر اثر ایست قلبی فوت نشده است، بلکه مظلومانه روی تخت بیمارستان در حالی که قدرت هیچ دفاعی از خود نداشته و خانوادهاش از مکر و حیلههای شیطانی دشمنانش بیخبر بودهاند به قتل رسیدهاست، یا بهتر بگویم؛ به اذن الله عزوجل به شهادت رسیده است.
بعد از شهادت امیر، امام جمعه قُصبا (اروند کنار)، شیخ عبدالحمید دوسری و برادر مجاهد و دعوتگر دیگری را که از دوستانش و اهل آبادان است زندانی میکنند و هر سه مسجد آبادان را تعطیل کرده و بسیاری از دعوتگران اهل سنت آن دیار را دستگیر و تعدادی را نیز به جرم وهابیت و تروریست و... رسما اعدام میکنند.
ولی باز هم بعضی از علمای مزدور و بیخبر و خود فروخته اهل سنت هنوز هم مشغول تقریب بین شیعه و سنی هستند.
تا اکنون در اهواز و آبادان و شهرهای دیگر این استان صدها هزار نفر سنی شدهاند که بسیاری از آنها در زندان هستند و تعداد زیادی هم شهید شدهاند و تعدادی نیز مجبور به هجرت شدهاند.
رحمه الله رحمة واسعة وأسکنه فسیح جناته.
عکس شهید امیر حیاوی در بیمارستان