گل‌های پرپر (شهدای اهل سنت ایران)

فهرست کتاب

۳۹- مولانا محمد عمر سربازی/- زاهدان (کوه ون)

۳۹- مولانا محمد عمر سربازی/- زاهدان (کوه ون)

ایشان در یکی ازروستاهای واقع در کوه‌های منطقه سرباز بنام کوه ون زندگی می‌کرد، دیدن محل سکونت این شخص بیانگر ایمان و اخلاص و مقاومت و جهد و ورع او می‌باشد، شخصیتی که بعد از اتمام دروس دینی در زاهدان راهی سرزمین پاکستان و هندوستان و افغانستان می‌شود تا اینکه به درجه والایی از علوم اسلامی می‌رسد و به محل خود بر می‌گردد مردم محل را می‌بیند که بیشترشان به قبر پرستی و شرک آلوده هستند و با هزاران رنج و محنت مردم را به راه توحید باز می‌گرداند.

تا چهار سال قبل مدرسه ایشان فاقد آب و برق و جاده بود. در ابتدا که انگلیس و فرانسه مهره خود (خمینی) را به ایران فرستادند و امید داشتند که اسلام را بوسیله این فرد بد نام کنند از مولانا طلب همکاری می‌کنند، وی به هیچ نوع همکاری حاضر نگردید. چندین بار از قم و تهران به مدرسه ایشان رفته اما نتیجه‌ای حاصل نمی‌کنند. وزارت اطلاعات ایران تصمیم می‌گیرد دو نفر طلبه اطلاعاتی را که اهل بیرجند بودند بعنوان طلبه اهل سنت به مدرسه دینی بفرستد که در حدود چهار سال در نزد مولانا مشغول درس می‌شوند اما مخفیانه تمام گزارشات کار مدرسه و شیخ و طلابش را به حکومت می‌رساندند. تا اینکه این دو شخص اجیر فرستاده شده روزی به مولانا می‌گویند که در شهر ما اکثر مردم شیعه هستند ما اهل سنت تنها ۳۰ درصد هستیم، ما را راهنمایی کنید که چگونه با آن‌ها برخورد کنیم تا باعث هدایت آنان شویم. مولانا می‌گویند: شما شب بیایید خانه من تا با هم در این زمینه صحبت کنیم، آخر شب که به منزل مولانا می‌روند بحثی طولانی را شروع می‌کنند و هنگامی که خدا حافظی می‌کنند یکی از این شیاطین اطلاعاتی مقداری سمّ بوسیله دستکش بدست می‌کند و در آن اثناء با مولانا خدا حافظی می‌کند دست ایشان را فشار می‌دهد و می‌بوسد بعد از سه الی چهار ساعت مولانا حالش بهم می‌خورد و خانواده خود را با خبر می‌سازد و نزدیک به نماز صبح به درجه شهادت نایل می‌آیند.

مدرسین و علماء منطقه جمع می‌شوند و برادر وی جنازه را غسل می‌دهد و به مدرسین می‌گویند که شما عده‌ای خاص را تعیین کنید و مدرسه را زیر نظر داشته باشید. طلاب همه در حال گریه بودند و این دو ملعون هم خود را به گریه زده بودند که کسی به آن‌ها شک نکند تا اینکه شب چهارم، نصف شب ساک خود را بر می‌دارند که بروند، زیرا مأموریت خود را به اتمام رسانده بودند و می‌خواستند بی‌سر و صدا بروند که کسی متوجه آن‌ها نشود و به مأموریت‌های دیگری بپردازند. آن دو دستگیر شده و در جلو دوربین فیلمبرداری قرار می‌گیرند و به جنایت خود اقرار و اعتراف می‌کنند که ما جاسوس هستیم و ابراز می‌کنند که ما از طرف اطلاعات این مأموریت را داشته‌ایم و حالا بسیار پشیمان هستیم. اما بعد از تحقیق و بررسی فراوان هردو خبیث را به جزای عملشان می‌رسانند. و ماجرا و فیلم اقرار را در اختیار علماء اهل سنت قرار می‌دهند و سی دی کامل اعترافات این دو خبیث موجود می‌باشد.

آثار شوم فتنه رافضی‌ها حتی به پیر مردی که عمرش بیشتر از ۸۰ سال است نیز رحم نمی‌کند. پیرمردی که در کمال سادگی و بی‌آلایش در دل کوه می‌زیست.

شیخ -رحمة الله علیه- همیشه می‌گفت: خداوند همه چیز را به من داده است بجز یک چیز که مانده، نمی‌دانم آخر مرگم ساده و همینطور داخل این کوه‌ها باشد یا با شهادت بروم!

آری برادر، دسیسه‌های این حکومت خائن هزاران چهره دارد.