چگونگی هدایتش:
وی در همان دانشگاه همدان پس از اینکه مانند بسیاری از جوانان که از این دین خرافاتی و رافضی خسته شده و به تنگ آمدهاند، ابتدا به مکتب کمونیسم روی میآورد و با توجه به هوش بالایی که داشت چنان در این فکر باطل رشد میکند که بعنوان یکی از داعیان کمونیسم در دانشگاه مطرح میشود. اما (همانگونه که خودش میگفت) همیشه دچار ترس و دلهره و اضطراب بودم و خوابها و کابوسهای بدی میدیدم. ذهن کنجکاو و جستجوگر وی بدنبال حقیقت و دینی که دلش با آن آرام پذیرد به پیش میرود تا اینکه در دانشگاه با دانشجویان اهل کردستان دوست شده و با آنان انس میگیرد و روز بروز بیش از پیش در مورد دین و عقیده شان میپرسد و بدین ترتیب به دین اسلام (اهل سنت و جماعت) میپیوندد و بعد از آن سفرهایی را به کردستان و بلوچستان داشته که در آن با بعضی از علماء دیدار میکند. در طی این رفت و آمدها مطالب زیادی از عقیده و فقه اهل سنّت میآموزد و زندگیاش از بیدینی و کفر به سوی توحید و دینداری اوج میگیرد و با علاقه زیاد کتب دینی اهل سنّت را در زمینههای مختلف مطالعه میکند.