۱۱- باب: مجاهدت
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٦٩﴾[العنكبوت: ٦٩]
و کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، بهطور قطع به راههای خویش هدایتشان میکنیم. و بیگمان الله، با نیکوکاران است.
﴿وَٱعۡبُدۡ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأۡتِيَكَ ٱلۡيَقِينُ ٩٩﴾[الحجر: ٩٩]
و تا زمانی که مرگت فرا رسد، پروردگارت را عبادت و پرستش کن.
﴿وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلۡ إِلَيۡهِ تَبۡتِيلٗا ٨﴾[المزمل: ٨]
و نام پروردگارت را یاد کن و چنانکه باید یکسو و مخلصانه به عبادت او بپرداز.
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧﴾[الزلزلة: ٧]
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن را میبیند.
﴿وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗا﴾[المزمل: ٢٠]
و هر عمل نیکی که برای خویش پیش میفرستید، پاداش آن را نزد الله بهتر و بزرگتر خواهید یافت.
﴿وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٌ ٢٧٣﴾[البقرة: ٢٧٣]
هر چه انفاق کنید، الله از آن آگاه است.
آیات زیادی در اینباره وجود دارد.
شرح
مؤلف/، بابی تحت عنوان مجاهدت گشوده است که منظور، مجاهدت با نفس و انواع دیگر مجاهدت میباشد. مجاهدت با نفس، برای انسان خیلی دشوار است و سایر مجاهدتها جز با مجاهدت نفس، به انجام نمیرسد. مجاهدت نفس، دو جنبه دارد: اول اینکه انسان، نفس خویش را به اطاعت و بندگی اللهﻷوادارد؛ و دوم، اینکه آن را به ترک گناهان و معاصی عادت دهد؛ زیرا انجام عبادتها و دوری از گناهان بر نفس انسان، سنگین و دشوار است؛ مگر برای کسی که اللهﻷبر او آسان نماید؛ از اینرو باید با نفس مجاهدت کرد؛ بهویژه زمانی که رغبت و علاقهی اندکی به نیکیها وجود دارد؛ لذا انسان، سختی زیادی متحمل میشود تا نفس خویش را به انجام نیکی وادار کند. مهمترین مجاهدت نفس، این است که آن را به اخلاص در همهی عبادتها برای اللهﻷوادار کنیم؛ زیرا رعایت اخلاص، خیلی سخت و دشوار میباشد. حتی یکی از گذشتگان نیک، بدین نکته تصریح کرده است که آنقدر که برای واداشتن نفس خویش به رعایت اخلاص مجاهدت کردم، برای هیچ امر دیگری مجاهدت نکردهام. به همین سبب پاداش کسانی که مخلصانه و از صمیم قلب، لاإله إلااللهمیگویند، این است که بر دوزخ حرام میشوند.
اما این امر، چه زمانی خواهد بود؟ رعایت اخلاص برای نفس، خیلی سنگین و دشوار است؛ زیرا انسان دوست دارد که در نگاه دیگران، محترم و دارای نام و آبرو باشد و او را عبادتگزار و دیندار بدانند و از او به نیکی یاد کنند. شیطان نیز از همین دروازه وارد میشود و انسان را به ریا و خودنمایی وادار میسازد. پیامبرجفرموده است: «مَنْ رَاءَی رَاءَی اللَّهُ بِهِ، ومَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۶۰۱۸، ۶۶۱۹) بهنقل از جندبس؛ و روایت مسلم، ش: ۵۳۰۱ بهنقل از ابنعباسس] یعنی: «هرکس ریاکاری یا خودنمایی کند، الله، ریاکاریِ او را آشکار میسازد؛ و هرکس (با بازگو کردن کارهای نیکش) به دنبال شهرت باشد، الله دستش را رو میکند».
مجاهدت نفس برای واداشتن آن به انجام کارهای نیک و وظایف شرعی مثل روزه، سخت و دشوار میباشد. زیرا روزه، جزو سختترین اعمال برای نفس است؛ چراکه در حال روزه باید از لذتِ خوردن و نوشیدن و ازدواج، پرهیز کرد و از اینرو میبینیم که روزه گرفتن برای مردم سخت میباشد، مگر کسانی که الله برایشان آسان کرده است. وقتی رمضان میرسد، میبینیم که برخی از مردم، انگار کوهی روی پشت آنها قرار گرفته است! چون برایشان سخت است که روزه بگیرند! حتی برخی از آنها، بیشترِ روز را میخوابند و شب را بیهوده و بدون هیچ طاعت و عبادتی بیدار میمانند تا روز بخوابند و سختی روزه را کمتر تحمل کنند.
همهی طاعات و عبادتها به مجاهدت نفس بستگی دارد؛ لذا برای حضور در نماز جماعت باید با نفس، مجاهدت کرد. نماز خواندن در خانه، برای بسیاری از مردم آسان میباشد؛ اما برایشان دشوار است که به مسجد بروند و نماز را با جماعت بخوانند؛ از اینرو با نفس خویش درگیر هستند و با خود میگویند: این کار را انجام دهم، بعد به مسجد میروم یا پس از اینکه چنین و چنان کردم، به مسجد خواهم رفت؛ و بدینسان این لحظه و آن لحظه میکنند تا اینکه نماز جماعت را از دست میدهند. دشوار بودن نماز جماعت بر انسان، بیانگر این است که در دلش نفاق میباشد؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «أَثقَلَ الصَّلوات عَلَى الْمُنَافِقِينَ صَلاةُ العشاء وَصَلاةُ الفجرِ، وَلَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِيهِمَا لأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا»؛ یعنی: «دشوارترین نمازها برای منافقان، نماز عشاء و نماز صبح است؛ و اگر میدانستند که چه پاداش بزرگی در این دو نماز نهفته است، بر روی زمین میخزیدند و در این دو نماز شرکت میکردند». شرکت در نماز جماعت، به مجاهدت نفس نیاز دارد.
و اما موضوع مجاهدت نفس برای ترک گناهان یا دوری از معصیتها؛ معاصی زیادی وجود دارد که ترک آن برای بسیاری از مردم، سخت و دشوار است. از اینرو میبینیم که برخی از مردم به پارهای گناهان و اعمال حرام، عادت کردهاند و ترک این اعمال بر آنها دشوار است. اجازه دهید دو مثال بزنم:
مثال اول: اعتیاد به دخانیات؛ امروزه بسیاری از مردم به دخانیات و سیگار عادت کردهاند؛ ابتدا که سیگار تولید شده بود، علما دربارهاش اختلاف نظر داشتند؛ برخی از علما، آن را جایز میپنداشتند. و عدهای میگفتند: حرام است؛ برخی از علما نیز آن را مکروه میدانستند. گروه دیگری از علما، آن را مانند شرابخواری یا بادهنوشی قلمداد میکردند و میگفتند: حکم استعمال دخانیات، صد ضربه شلاق است. مدتی گذشت و برای همه روشن شد که استعمال دخانیات، حرام است؛ زیرا پزشکان به اتفاق نظر رسیدند که سیگار برای سلامتی انسان، زیانآور است و سبب پیدایش بیماریهاییست که به مرگ میانجامد. از اینرو گاه مشاهده میشود که افراد سیگاری، در حال سخن گفتن هستند و ناگهان به زمین میافتند و میمیرند و گاه بار سبکی برمیدارند، اما قلبشان از کار میافتد و میمیرند. بههر حال عوارض استعمال دخانیات، زیاد است و هر چیزی که برای انسان، مضر باشد، حرام است. زیرا اللهﻷمیفرماید:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا ٢٩﴾[النساء : ٢٩]
و خویشتن را نکشید. بهدرستی که الله به شما مهرورز است.
برای افراد معتاد به دخانیات، دشوار است که آن را ترک کنند؛ حال آنکه میتوانند کمکم آن را کنار بگذارند و خود را به ترک تدریجی آن عادت دهند و از افراد سیگاری دوری نمایند. و اگر سیگار را ترک کنند، چهبسا پس از مدتی از بوی آن نیز بدشان میآید. ترک دخانیات، نیازمند ارادهای قوی و ایمانی راستین است.
مثال دوم: یکی از کارهای ناپسندی که بسیاری از مردم بدان مبتلا شدهاند و کنار نهادن این عادت زشت برایشان دشوار است، تراشیدن ریش میباشد،حال آنکه تراشیدن ریش، حرام است؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «خَالِفُوا المَجُوسَ خَالِفُوا الْمُشْرِكِينَ وَفِّرُوا اللِّحَى وَحُفُّوا الشَّوَارِبَ»؛[صحیح بخاری، ش: ۵۴۴۲، بهنقل از ابنعمرس] یعنی: «با مجوسیان و مشرکان مخالفت كنيد؛ ريشهايتان را بگذاريد وسبيلهايتان را كوتاه كنيد». نفسِ بسیاری از مردم، بر آنها غلبه کرده است و از اینرو ریشهایشان را میتراشند. نمیدانم فایدهی تراشیدن ریش چیست؟ اما بهطور قطع، نتیجهاش این است که گناهش روی هم میشود تا اینکه ایمان شخص را سست و ضعیف میگرداند؛ زیرا اهل سنت و جماعت بر این باورند که گناهان، در ایمان، نقص ایجاد میکنند. لذا دستآورد کسی که ریش خود را میتراشد، معاصی و گناهانیست که ایمانش را ضعیف میگرداند. ضمن اینکه تراشیدن ریش، تأثیر مثبتی در شادابی و سلامتیاش ندارد و بیماریها را از او دور نمیکند؛ بلکه به این عمل ناپسند مبتلا شده و گذاشتن ریش، برایش دشوار است. لذا هر انسانی باید برای انجام نیکیها و ادای وظایف شرعی و ترک معاصی، با نفس خویش مجاهدت کند تا جزو مجاهدان راه اللهﻷقرار گیرد. الله متعال، پاداش چنین کسانی را بیان نموده و فرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٦٩﴾[العنكبوت: ٦٩]
و کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، بهطور قطع به راههای خویش هدایتشان میکنیم. و بیگمان الله، با نیکوکاران است.
اما سایر مجاهدتها بر دو گونه است: جهاد بهوسیلهی علم و بیان حقیقت؛ و جهاد مسلحانه.
در نوع اول با کسانی جهاد میکنیم که در حقیقت، مسلمان نیستند و فقط نام اسلام را با خود یدک میکشند؛ مانند منافقان و آن دسته از اهل بدعت که مرتکب اعمالی میشوند که آنها را از دایرهی اسلام خارج میکند؛ ولی در هر صورت، مدعی اسلام و مسلمانی هستند و بدان سبب که تظاهر به اسلام میکنند، امکان جهاد مسلحانه با چنین کسانی وجود ندارد؛ اما بهوسیلهی علم و با بیان حقیقت، با آنها جهاد میکنیم. اللهأمیفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ٧٣﴾[التوبة: ٧٣]
ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر. و جایگاهشان دوزخ است؛ و چه بد جایگاهیست!
جهاد با کافران، بهوسیلهی اسلحه میباشد و جهاد با منافقان، بهوسیلهی علم و بیان حقیقت؛ از اینرو پیامبرجبا آنکه منافقان را میشناخت، اما هیچگاه آنان را نکشت و با آنها برخورد مسلحانه نکرد؛ حتی زمانی که از او اجازه خواستند تا منافقان را بکشند، فرمود: «لا، يَتَحَدَّثُ النَّاسُ بِأَنَّ محمَّدًايَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۴۵۲۵، ۴۵۲۷)؛ و مسلم، ش: ۴۶۸۲ بهنقل از جابر بن عبداللهس] یعنی: «خیر؛ آنگاه مردم خواهند گفت که محمد، یارانش را بهقتل میرساند».
همچنین با آن دسته از اهل بدعت که نام اسلام را یدک میکشند، جهاد مسلحانه نمیکنیم؛ بلکه کارزار ما با آنان، بهوسیلهی علم و روشنگریست. لذا این وظیفه فراروی جوانان امت اسلامی قرار میگیرد که در راستای کسب علم و دانشی ژرف و ریشهدار، گام بردارند؛ نه اینکه به فراگیریِ سطحی و قشریِ علوم اسلامی بسنده نمایند. متأسفانه در بسیاری از مراکز آموزشی، به صورتی سطحی و بهگونهای به تحصیل علم میپردازند که در ذهن، رسوخ پیدا نمیکند و هدف، کسب مدرک است؛ نه تحصیل علم. علم راستین، دانشیست که در قلب، ریشه دواند و همهی وجود انسان را بگیرد تا وقتی با مسألهای روبهرو میشود، بتواند بر اساس دلایل کتاب و سنت و قیاس صحیح، به کُنه آن پی ببرد و آن را دریابد.
مردم، امروزه نیازمند چنین دانشی هستند؛ زیرا بدعتها روز به روز افزایش مییابد؛ حال آنکه قبلاً کمتر بدعتی در این سرزمین دیده میشد. رفت و آمدهایی که به اینجا انجام میشود یا همینکه برخی از اینجا به سایر مناطق میروند، زمینهای برای ورود یا پیدایش اندیشههای ناسالم در این سرزمین است و از اینرو ظلمتِ بدعتها، رو به گسترش میباشد. این بدعتها، به نور و روشناییِ دانش نیاز دارند تا پرتو علم، راه را روشن سازد و دیگر، کسی به بدعتهای بزرگی که گاه مایهی خروج از اسلام است، دچار نگردد.
بنابراین، باید با بدعتیها و منافقان، با سلاح علم و دانش مبارزه کنیم و نادرستی باورهای پوچ آنها را با دلایلی قانعکننده از کتاب الله و سنت رسولاللهجو اقوال سلف صالح اعم از صحابه و تابعین و امامان هدایت، بیان نماییم.
اما جهاد مسلحانه، بدین معناست که با دشمنان اسلام که کینه و دشمنی خود نسبت به اسلام را آشکار میسازند، پیکار کنیم؛ مانند یهود و نصارا که خود را مسیحی مینامند؛ حال آنکه مسیح÷از آنها بیزار است و اگر ظهور کند، با اینها که ادعای پیروی از او را میکنند، خواهد جنگید. اللهﻷمیفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾[المائدة: ١١٦]
و هنگامی که الله میفرماید: «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که جز الله، من و مادرم را معبود قرار دهید؟» مي گوید: تو پاک و منزهی؛ من حق ندارم چیزی بگویم که شایستهام نیست.
جواب عیسی÷چیست؟
﴿قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١١٦ مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۚ وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ١١٧﴾[المائدة: ١١٦، ١١٧]
(عیسی) میگوید: «تو پاک و منزهی؛ من حق ندارم چیزی بگویم که شایستهام نیست. اگر چنین سخنی گفته باشم، تو خود از آن آگاهی. تو از آنچه در درون من است، آگاهی و من از اسراری که نزد توست، آگاهی ندارم. بهراستی تو، تمام اسرار و امور غیب را میدانی. چیزی جز دستوری که به من دادی، به آنان نگفتم؛ اینکه الله را که پروردگار من و شماست، پرستش نمایید. و تا زمانی که در میانشان بودم، مراقب و گواهشان بودم و چون مرا (از میانشان) برداشتی، خودت مراقبشان بودی و تو بر همه چیز گواهی».
عیسی بن مریم÷مطابق فرمان الله به آنان گفته است: «الله را که پروردگار من و شماست، عبادت و پرستش کنید»؛ اما مدعیان پیروی از عیسی، او و مادرش، مریم را با الله، شریک میسازند و میگویند که الله، سومین عنصر از عناصر سهگانهی الوهیت است! پس چگونه انتساب آنها به عیسی÷درست است؛ حال آنکه آن بزرگوار در پیشگاه اللهﻷاز آنان، اعلام بیزاری میکند؟
یهود و نصارا و مشرکانی چون بوداییها و نیز کمونیستها، دشمن مسلمانان هستند و بر مسلمانان واجب است که برای اعلای کلمةالله و سرافرازی اسلام، با آنها پیکار نمایند؛ اما متأسفانه امروزه مسلمانان، در ضعف و ناتوانی شدیدی بهسر میبرند و بیش از آنکه با دشمنانشان بجنگند، با یکدیگر درگیرند! از اینرو دشمنان اسلام بر ما چیره شدهاند و امت اسلامی در دستشان بهسان توپی گردیده که آن را به هر سو که بخواهند، پرتاب میکنند. لذا مسلمانان باید نسبت به این مسألهی مهم، بیدار و بههوش باشند و برای رویارویی با دشمنان اسلام آماده شوند؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعۡلَمُهُمۡۚ﴾[الانفال: ٦٠]
آنچه از نیرو و آماده ساختن اسبان در توانِ شماست، برای پیکار با آنان آماده سازید (تا) بدینوسیله دشمن الله و دشمن خودتان و دشمنانی را که شما نمیشناسید و الله آنان را میشناسد، بترسانید.
همچنین میفرماید:
﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٢٩﴾[التوبة: ٢٩]
با آن دسته از اهل کتاب که به الله و روز قیامت ایمان نمیآورند و آنچه را الله و پیامبرش حرام نمودهاند، حرام نمیشمارند و دین حق را نمی-پذیرند، پیکار نمایید تا به دست خویش و با خفت و خواری جزیه بپردازند.
علما در بارهی ﴿عَن يَدٖ﴾دو دیدگاه دارند: یکی اینکه جزیه را با اذعان به برتری ما نسبت به خود بپردازند و دیگری اینکه: به دست خود جزیه دهند؛ یعنی اگر یک یهودی یا نصرانی، خدمتکارش را برای پرداخت جزیه فرستاد، از او تحویل نمیگیریم تا آن یهودی یا نصرانی، خود بیاید و جزیه را به مسؤولش بپردازد.
تصورش را بکنید که الله چه عزت و رویکرد عزتمندانهای از ما در برابر دشمنانمان میخواهد و اسلام چه همه عزت دارد؛ بدینسان که اگر مسؤولی بلندپایه از آنها خواسته باشد جزیه را به یکی از مسؤولان حکومت اسلامی تحویل دهد، نباید با خدمتکار و محافظ یا سپاه و سرباز برای پرداخت جزیه، حاضر شود؛ بلکه جزیه را به دست خویش و با خفت و خواری میپردازد. شاید کسی بگوید: چگونه امکان دارد که دستورها و آموزههای اسلامی، اینچنین باشد؟ آیا این، تعصب نیست؟
میگوییم: تعصب برای چه کسی؟ آیا این تعصب، برای آن است که مسلمانان، بر دیگران جور و ستم روا دارند یا به آنها دستدرازی کنند؟ هرگز؛ مسلمانان، از همه خوشاخلاقترند. آنها فقط در پی سرافرازی دین و شریعت الله متعال هستند که همهی انسانها را آفریده است و اعلای کلمۀالله، جز با برتری مسلمانان تحقق نمییابد؛ اما مسلمانان چه زمانی برتر خواهند بود؟ پاسخ، روشن است؛ زمانی که در ظاهر و باطن، به دین راستین اللهﻷچنگ بزنند و بدانند که عزت، از آنِ الله و پیامبرش و از آنِ مؤمنان است؛ ولی اگر از دین الله منحرف شوند و در برابر دشمنان الله، به خفت و خواری تن دهند و قبول کنند که از دشمنان الله، پیروی و فرمانبرداری نمایند، پس عزت و سرافرازی کجاست؟ هرگز نمیتوان بدین وسیله یا با چنین رویکردی به عزت و سرافرازی دست یافت.
اسلام، دین حق است؛ اسلام، دین برتریست. اللهﻷمیفرماید:
﴿فَلَا تَهِنُواْ وَتَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلسَّلۡمِ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ وَٱللَّهُ مَعَكُمۡ﴾[محمد : ٣٥]
ضعف و سستی نورزید و به سازش فرا نخوانید- و تن به سازش ندهید- که شما برترید و الله با شماست.
چه میخواهید؟ شما، برترید؛ الله، با شماست. پس چرا و چگونه به سازش تن میدهید؟ چرا سستی میورزید؟ اما بدان سبب که از دینمان دور شدهایم، عقب ماندهایم و نتیجه، برعکس بوده است. مسلمانان در زمان سلف صالح در زمین خدا راه میرفتند و خود را مستحق و وارث زمین میدانستند؛ زیرا اللهأدر کتابش فرموده است:
﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ١٠٥﴾[الأنبياء: ١٠٥]
و پس از تورات در زبور چنین نوشتیم که بندگان شایستهام، زمین را به ارث میبرند.
آری! مسلمان در گذشته، خودش را صاحب زمین میدانست؛ اما متأسفانه اینک اوضاع برعکس شده است. لذا از جوانان درخواست میکنیم که به فراگیری علوم اسلامی بپردازند و نسبت به دشمنان اللهﻷهوشیار باشند و بدانند که به هیچ عنوان امکان ندارد که دشمنان الله و دشمنان آنها، در جهت مصالح ایشان حرکت کنند؛ آنها به دنبال منافع خود هستند و میخواهند از طریق نابود کردن مسلمانان، به گمان خود، کار اسلام را یکسره کنند. از الله متعال بخواهیم که ما را بهوسیلهی دینش عزت دهد و ما را برای عزت و سرافرازی دینش، بهکار گیرد و ما را جزو دعوتگران و یاوران حق و حقیقت بگرداند و پیشوایانی برای امت اسلامی مهیا و آماده سازد که امت را به سوی رستگاری و منافع دین و دنیایشان، رهنمون شوند.
***
وَأمَّا الأحاديث:
۹۶- فالأَول: عن أبي هريرةسقال قال رسول الله ج: «إِنَّ الله تعالى قال: منْ عادى لي وليًّاً فقدْ آذنتهُ بالْحرْب. وَمَا تقرَّبَ إِلَيَّ عبْدِي بِشْيءٍ أَحبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْت عليْهِ، وما يَزالُ عبدي يتقرَّبُ إِلىَّ بالنَّوافِل حَتَّى أُحِبَّه، فَإِذا أَحبَبْتُه كُنْتُ سمعهُ الَّذي يسْمعُ به، وبَصره الَّذي يُبصِرُ بِهِ، ويدَهُ الَّتي يَبْطِش بِهَا، ورِجلَهُ الَّتي يمْشِي بها، وَإِنْ سأَلنِي أَعْطيْتُه، ولَئِنِ اسْتَعَاذَنِي لأُعِيذَّنهُ». [روایت بخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۶۵۰۲]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «الله متعال میفرماید: هرکس با دوستان من دشمنی نماید، با او اعلام جنگ میکنم؛ و محبوبترین چیز نزد من اين که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید، اعمالیست که بر او فرض کردهام. و بندهام همواره با انجام دادن نوافل، به من نزدیک میشود تا آنکه او را دوست میدارم و آنگاه که او را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود؛ و چشم او میگردم که با آن میبیند؛ و دست و پایش میشوم که با آنها میگیرد و راه میرود. و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا میکنم و اگر به من پناه جوید، به او پناه میدهم».
شرح
مؤلف/روایتی از ابوهریرهسنقل کرده که رسولاللهجفرموده است: «الله متعال میفرماید: «هرکس با دوستان من دشمنی نماید، با او اعلام جنگ میکنم».
اللهﻷویژگیهای اولیا و دوستان خود را بیان فرموده است:
﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣﴾[يونس : ٦٢، ٦٣]
بدانید که بر دوستان الله هیچ ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمیشوند؛ آنان که ایمان آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکردند.
دوستان الله، کسانی هستند که ایمان به همهی چیزهایی که ایمان بدان واجب است، در دلهایشان جای گرفته و با اندام و جوارح خویش کارهای نیک انجام میدهند و از همهی کارهای ممنوع میپرهیزند و در انجام وظایف شرعی خود، کوتاهی نمیکنند؛ یعنی در ظاهر و باطن، نیک و شایستهاند. در باطن، ایمان دارند و در ظاهر، تقوا و نیکوکاری پیشه میکنند. [ ولایت و دوستی اللهﻷ، ویژهی گروه خاصی مانند خاندان پیامبرجنیست؛ بلکه هرکس ایمان و تقوا داشته باشد، متناسب با ایمان و تقوایش، از دوستی خدا برخوردار است و به نسبت کمبود در ایمان و تقوایش، سهمی از ولایت شیطان دارد] دوستی و ولایت اللهﻷبهادعا نیست؛ آنگونه که برخی از دروغگویان دجالصفت مردم را میفریبند و خود را دوستان پروردگار مینامند؛ حال آنکه در حقیقت، دشمنان الله هستند. گاه کسانی پیدا میشوند که ادعا میکنند که ما، اولیای خدا هستیم و با تظاهر به عبادت و ظاهرسازی، مردم را فریب میدهند تا بتوانند به نان و نوایی برسند و خود را در چشم مردم، عزیز کنند و با سوءاستفاده از احساسات مردم، پولی به جیب بزنند؛ اما الحمدلله که اللهﻷقاعده و ضابطهی روشنی برای شناخت دوستانش بیان فرموده است:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣﴾[يونس : ٦٣]
آنان که ایمان آوردهاند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکنند.
اینها، دوستان و اولیای خدا هستند و هرکس با دوستان الله دشمنی نماید، اللهﻷمیفرماید: «با او اعلام جنگ میکنم». لذا هرکس به دشمنی با دوستان الله برخیزد، به جنگ با الله برخاسته است و هرکس به جنگ با الله برخیزد، خوار و زبون میگردد و شکست میخورد و کار به جایی نمیبرد.
سپس الله متعال فرمود: «محبوبترین چیز نزد من که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید، اعمالیست که بر او فرض کردهام». بنابراین نمازهای پنجگانه، نزد الله از نماز شب و از نمازهای نفل، محبوبتر است. یا روزهی رمضان، بهتر و محبوبتر از روزههای نفلی مانند روزه گرفتن در روزهای دوشنبه و پنجشنبه یا شش روز از ماه «شوال» میباشد. فرایض، نزد الله محبوبتر از نوافل است؛ زیرا اللهﻷبر فرایض تأکید کرده و بندگانش را به انجام آنها، مکلف نموده است و این، بیانگر اهمیت فرایض و محبت الله متعال به آنهاست؛ ولی در رابطه با نوافل، به خودِ انسان بستگی دارد؛ اگر بخواهد، به انجام اعمال نفل میپردازد و به خیر و نیکی بیشتری دست مییابد؛ اما در هر صورت، فرایض، نزد اللهﻷمحبوبتر است و اهمیت بیشتری دارد؛ البته شگفتآور است که شیطان، برخی از مردم را فریفته و آنها را میبینی که اعمال نفل را بهخوبی انجام میدهند. مثلاً وقتی که نماز شب میخوانند، خضوع و خشوع دارند و با حضور قلب نماز میخوانند؛ اما هنگام ادای نماز فرض، نشانی از خضوع و خشوع در آنها دیده نمیشود و با حضور قلب نماز نمیخوانند! این، فریب شیطان است. اگر اعمال نفل را خوب و کامل انجام میدهید، نباید از یاد ببرید که فرایض، اهمیت بیشتری دارد و باید به انجام درست و صحیح فرایض، توجه بیشتری داشته باشید؛ زیرا فرایض نزد اللهﻷاز نوافل محبوبتر است.
«وما يَزالُ عبدي يتقرَّبُ إِليَّ بالنَّوافِل حَتَّى أُحِبَّه»؛ یعنی: «و بندهام همواره بهوسیلهی نوافل به من نزدیکی میجوید تا این که او را دوست میدارم». نوافل، مایهی تقرب و نزدیکی بنده به اللهﻷمیباشد و فرایض را کامل میگرداند. کسی که علاوه بر فرایض، به اعمال نفل نیز میپردازد، محبوب الله متعال قرار میگیرد و همانطور که اللهﻷفرموده است: «و آنگاه که او را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود؛ و چشم او میگردم که با آن میبیند؛ و دست و پایش میشوم که با آنها میگیرد و راه میرود». به عبارت دیگر، اللهﻷاو را درستکار میگرداند و به اندام چهارگانهی او که در حدیث ذکر شده، توفیق انجام کارهای نیک یا پرهیز از کارهای زشت را عنایت میفرماید؛ لذا گوش او، فقط چیزی را میشنود که الله را راضی میکند و نیک و شایسته است و از شنیدن چیزهایی که مایهی خشم و غضب الهیست، دوری مینماید و بدینسان بنده، در جرگهی کسانی قرار میگیرد که وقتی سخن بیهودهای میشنوند، از آن رویگردان میشوند و میگویند: اعمال ما، از آنِ ماست و اعمال شما، از آن خودتان.
همچنین تنها به چیزی نگاه میکند که مایهی خشنودی الله متعال است و به چیزی که نگریستن به آن حرام است، نمینگرد و با دستش، فقط کاری انجام میدهد که الله میپسندد و همینطور با پایش در جهتی گام برمیدارد که رضایت الله در آن است. این، معنای فرمودهی الهیست که میفرماید: «و آنگاه که او را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود؛ و چشم او میگردم که با آن میبیند؛ و دست و پایش میشوم که با آنها میگیرد و راه میرود»؛ یعنی اللهﻷشنوایی، بینایی، گرفتن و راه رفتن بندهاش را در جهت درست قرار میدهد و وقتی الله متعال، کردار انسان را در این چهار مورد، نیک و شایسته بگرداند، آن وقت انسان، قدرِ اوقاتش را میداند و از هر فرصتی بهنیکی استفاده میکند.
این فرمودهی الهی، بدین معنا نیست که الله، عینِ گوش و چشم و دست و پای بندهاش میگردد؛ امکان ندارد؛ زیرا اینها، اندام یک مخلوق هستند و یکی شدن خالق و مخلوق، محال است. همچنین الله متعال در ادامه، ثابت فرموده است که درخواستکننده و پاسخدهنده و پناهجو و پناهدهنده، متفاوتند؛ چنانکه میفرماید: «و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا میکنم و اگر به من پناه جوید، به او پناه میدهم».
اینکه فرمود: «و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا میکنم»، نشان میدهد که دوست اللهﻷپس از آنکه با فرایض و نوافل به الله تقرب و نزدیکی میجوید، مستجابالدعوه میگردد و هرچه بخواهد، الله متعال به او عطا میکند؛ البته نه هر چیزی؛ بلکه همانطور که در احادیث دیگر آمده است، اگر درخواست متقاضی، بر پایهی گناه و معصیت یا قطع رابطهی خویشاوندی نباشد، درخواستش را اجابت مینماید. لذا اگر چیزی بخواهد که گناه است، پذیرفته نمیشود؛ گرچه غالباً دوستِ خداوندﻷ، چیزی درخواست نمیکند که گناه است؛ زیرا ولی یا دوست الله، مؤمن و پرهیزکار میباشد و هیچ مؤمن پرهیزکاری، خواهان گناه و معصیت یا قطع پیوند خویشاوندی نیست.
فرمود: «و اگر به من پناه جوید، به او پناه میدهم»؛ یعنی هرگاه دوست و ولی من به من پناهنده شود و از شرّ چیزی به من پناه بیاورد، ضمن پذیرش خواستهاش، به او پناه میدهم.
نکاتی چند از این حدیث برداشت میشود:
اول: اثبات ولایت و دوستی برای اللهﻷ؛ ولایت الهی، بر دو گونه است: ولایت عمومی و فراگیر که به معنای برتری و چیرگی بر همهی بندگانش میباشد و بدین معناست که اللهﻷامور بندگانش را تدبیر می کند و به آنها رسیدگی مینماید. لذا ذاتی که امور همهی انسانها را سرپرستی و تدبیر و اداره میکند، اللهﻷمیباشد؛ همانطور که میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ ٦١ ثُمَّ رُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّ﴾[الأنعام: ٦١، ٦٢]
و چون مرگ هر یک از شما فرا رسد، فرستادگان ما جانش را میگیرند و کوتاهی نمیکنند. سپس به سوی الله، سرور راستینشان بازگردانده میشوند.
لذا الله، سرور و کارساز بندگانش میباشد و این، همان ولایت عام و فراگیر الهیست که همهی مخلوقها و آفریدههایش را دربرمیگیرد.
اما دومین نوع ولایت، یعنی ولایت خاص و ویژهی اللهﻷ؛ میفرماید:
﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِ﴾[البقرة: ٢٥٧]
الله، یاور و کارساز مؤمنان است؛ آنان را از تاریکیها(ی کفر و شرک) به سوی نور هدایت میکند؛ اما اولیای کسانی که کفر ورزند، معبودان باطل و طغیانگرانی هستند که آنها را از نورِ (حق و هدایت) به تاریکیها(ی کفر و تردید) میکشانند.
ولایت عمومی و فراگیر الهی، ربطی به انسان ندارد و الله متعال هر که را بخواهد، بدون تأثیر یا خواست و ارادهی او، یاری میکند یا به دوستی خویش برمیگزیند؛ اما ولایت و دوستی خاص یا ویژهی الهی، به انسان بستگی دارد و انسان، خود برای دستیابی به مقام دوستی با الله، پیشقدم میشود تا اینکه اللهﻷ، دوست و یاور او میگردد و این، با ایمان و تقوا میسر میشود:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣﴾[يونس : ٦٣]
آنان که ایمان آوردهاند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکنند.
از این حدیث به فضیلت و جایگاه والای اولیا و دوستان اللهﻷ، پی میبریم و درمییابیم که الله متعال، دشمن کسانیست که با دوستان او، دشمنی میکنند و بلکه با آنان اعلام جنگ مینماید.
حدیث مذکور، بیانگر این نکته است که اعمال واجب از قبیل: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، فراگیری علم و امثال آن، از اعمال مستحب، بهمراتب برتر میباشد؛ زیرا اللهﻷدر این حدیث قدسی فرموده است: «محبوبترین چیز نزد من که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید، اعمالیست که بر او فرض کردهام».
این حدیث، صفت محبت و دوستی را برای اللهﻷثابت میکند و بیانگر این است که الله متعال، برخی از اعمال را بیش از سایر اعمال، و برخی از افراد را بیش از دیگران، دوست دارد. اللهﻷنیکوکاران را دوست دارد و محبتش بهمقتضای حکمتش، متفاوت میباشد.
از این حدیث، چنین برداشت میشود که هرکس، علاوه بر انجام واجبات، بهوسیلهی نوافل به پروردگار متعال، تقرب و نزدیکی بجوید، در همهی کارهایش موفق خواهد بود و رویکرد درستی خواهد داشت؛ همانطور که اللهﻷدر این حدیث قدسی میفرماید: «و بندهام همواره با انجام دادن نوافل به من نزدیک میشود تا آنکه او را دوست میدارم و آنگاه...» تا پایان حدیث.
این حدیث، همچنین نشان میدهد که دستیابی به دوستی و محبت الهی برای کسی که خواهان آن است، در صورتی که الله توفیقش دهد، آسان میباشد و میتواند با ادای واجبات و کثرت نوافل به دوستی و ولایت اللهﻷدست یابد.
این حدیث، بیانگر عطا و بخشش الهیست و نشان میدهد که پروردگار متعال، دعای دوست خویش را اجابت میکند؛ چنانکه در این حدیث قدسی میفرماید: «و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا میکنم و اگر به من پناه جوید، به او پناه میدهم».
مؤلف/این حدیث را از آن جهت در باب مجاهدت آورده است که ادای واجبات و کثرت نوافل به مجاهدت نفس نیاز دارد. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد.
***
۹۷- الثاني: عن أَنسسعن النبيج فيمَا يرْوِيهِ عنْ ربهِﻷ قال: «إِذَا تَقَرَّبَ الْعبْدُ إِليَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِراعاً، وإِذَا تقرَّب إِلَيَّ ذراعاً تقرَّبْتُ منه باعاً، وإِذا أَتانِي يَمْشِي أَتيْتُهُ هرْوَلَة». [روایت بخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۷۵۳۶؛ و صحیح مسلم بهشمارهی ۲۶۷۵ بهنقل از انس از ابوهریرهس]
ترجمه: از انسسروایت است که پیامبرجدر آنچه از پروردگارﻷنقل نموده، فرموده است که اللهﻷمیفرماید: «اگر بنده یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع [ ذراع، بهاندازهی فاصلهی آرنج تا سر انگشتان دست است] به او نزدیک میشوم و اگر یک ذراع به من نزدیک گردد، من به اندازهی یک باع (فاصلهی باز کردن دو دست) به او نزدیک میشوم؛ اگر قدمزنان به سوی من بیاید، من دواندوان به سویش میروم».
۹۸- الثالث: عن ابن عباسب قال: قال رسول الله ج: «نِعْمتانِ مغبونٌ فيهما كثيرٌ مِنَ النَّاسِ: الصِّحَةُ والفراغُ». [ صحیح بخاری، ش: ۶۴۱۲]
ترجمه: ابنعباسبمیگوید: رسولاللهجفرموده است: «بسیاری از مردم دربارهی دو نعمت، زیان میبینند (و آنگونه که باید از آنها استفاده نمیکنند): تندرستی و فراغت».
شرح
مؤلف/حدیثی از ابنعباسسنقل کرده که رسولاللهجفرموده است: «بسیاری از مردم دربارهی دو نعمت، زیان میبینند (و آنگونه که باید از آنها استفاده نمیکنند): تندرستی و فراغت». آری؛ بسیاری از مردم، آنگونه که باید از این دو نعمت استفاده نمیکنند. انسان، تا زمانی که سالم و تندرست است، توانایی انجام دستورهای الهی را دارد و میتواند از آنچه که اللهﻷنهی کرده، دوری نماید؛ زیرا صحیح و سالم و آسودهخاطر است. انسان، از فراغت خود نیز آنگونه که باید استفاده نمیکند و از اینرو در زمینهی این نعمت نیز زیان میبیند. انسانی که درآمد کافی دارد و یا از عهدهی مخارج و هزینههای زندگی برمیآید، آسودهخاطر است و فراغت دارد. آدم، هنگامی که سالم و آسودهخاطر است، بسیاری از اوقات خود را بیهوده از دست میدهد. ما، سالم و آسودهخاطریم؛ اما با این حال، اوقات خود را ضایع میکنیم و نمیدانیم که این، ضرر بزرگیست. انسان، زمانی به عمق ضررش پی میبرد که مرگش فرا میرسد یا قیامت برپا میگردد؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُ﴾[المؤمنون : ٩٩، ١٠٠]
و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، میگوید: ای پروردگارم! مرا بازگردان تا در سرایی که (کارهای نیک را) رها کردم، به انجام اعمال شایسته بپردازم.
در سورهی «منافقون» نیز میفرماید:
﴿... مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١٠﴾[المنافقون: ١٠]
پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد و بگوید: «ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم.
اما اللهﻷمیفرماید:
﴿وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١١﴾[المنافقون: ١١]
و الله، هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده، بهتأخیر نمیاندازد. و الله، به کردارتان آگاه است.
واقعیت، این است که بسیاری از اوقات ما، بیهوده از دست میرود و ما، هیچ استفادهای از آن نمیبریم و به دیگران نیز فایده نمیرسانیم و بر این زیان بزرگ، زمانی افسوس میخوریم یا پشیمان میشویم که مرگمان فرارسد؛ در آن هنگام، انسان آرزو میکند که ای کاش یک دقیقه هم که شده، به او فرصت دهند تا توبه کند؛ اما به آروزیش ترتیب اثر نمیدهند و بدینسان میمیرد و این دو نعمت ارزشمند، یعنی سلامتی و فراغت را از دست میدهد. گاه، پیش از مردن نیز از این دو نعمت، محروم میشود؛ مثلاً بیمار میگردد و از انجام وظایف شرعی خویش بازمیماند یا درگیر کار و مسایل زندگی و روزمرگیهای خود و خانوادهی خویش میشود و خسته و رنجور میگردد و دیگر فرصتی نمییابد که آنگونه که باید به طاعت و عبادت برسد؛ از اینرو هر انسان عاقل و خردمندی، باید از فرصت سلامتی و فراغت، تا آنجا که میتواند در جهت اطاعت و بندگی اللهﻷبهرهبرداری کند. اگر قرآنخوان است، زیاد قرآن بخواند و اگر قرآنخوان نیست، الله را زیاد ذکر کند یا امر به معروف و نهی از منکر نماید یا تا آنجا که میتواند به برادرانش احسان و کمک مالی کند. به هر حال، نیکیهای زیادی وجود دارد که میتوان با انجام آنها از هدر رفتن اوقات، جلوگیری کرد و آدم عاقل، هر فرصتی را غنیمت میداند و نعمت سلامتی و فراغت را بیهوده ضایع نمیکند.
این حدیث، نشان میدهد که ارزش و جایگاه نعمتهای الهی، متفاوت و گوناگون است و برخی از نعمتها، ارزش و اهمیت بیشتری دارند. بزرگترین نعمتی که الله متعال به بندهاش عنایت میکند، نعمت اسلام میباشد که بسیاری از مردم را از آن، منحرف و محروم گردانیده است. الله متعال، میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾[المائدة: ٣]
امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم.
بزرگترین نعمت، این است که اللهﻷانسان را از نعمت اسلام برخوردار نماید و سینهاش را برای پذیرش اسلام بگشاید.
نعمت عقل نیز یکی از بزرگترین نعمتهای الهیست. انسان با دیدن افراد دیوانه و برخی از رفتارهایشان- حتی رفتارهایی که نسبت به خود و نزدیکانشان انجام میدهند- الله را شکر میکند که از نعمت عقل، برخوردار است.
امنیت عمومی هم یکی از بزرگترین نعمتهای اللهﻷبهشمار میرود. هیچ نعمتی جز اسلام و عقل، بالاتر از نعمت امنیت نیست.
برکت روزی هم یکی دیگر از نعمتهاییست که الله متعال به ما ارزانی داشته و الحمدلله سفرهها، پُر از غذاهاییست که برای چندین نفر کافی میباشد. این هم یکی دیگر از نعمتهای الهیست که باید اللهﻷرا بر آن، سپاس بگزاریم و به اطاعت و بندگی او کوتاهی بپردازیم تا نعمتهای بیشتری به ما ارزانی بدارد؛ زیرا اللهأمیفرماید:
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكُمۡ لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡۖ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٞ ٧﴾[ابراهيم: ٧]
و آنگاه که پروردگارتان وعده داد: اگر سپاسگزاری نمایید، حتماً نعمتم را بر شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید، بیگمان عذابم، سخت و شدید است.
***
۹۹- الرابع: عن عائشةل أَنَّ النَّبِيَّج كَان يقُومُ مِنَ اللَّيْلِ حتَّى تتَفطرَ قَدمَاهُ، فَقُلْتُ لَهُ: لِمْ تصنعُ هذا يا رسولَاللَّهِ، وقدْ غفَرَ الله لَكَ مَا تقدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وما تأخَّرَ؟ قال: «أَفَلاَ أُحِبُّ أَنْ أكُونَ عبْداً شكُوراً؟»[متفقٌ عليه؛ این، لفظ بخاری است.] [ صحیح بخاری، ش: ۴۸۳۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۸۲۰]
ترجمه: عایشهلمیگوید: پیامبرجشب را بهاندازهی به عبادت میایستاد که پاهایش ترَک (وَرَم) میکرد؛ به ایشان گفتم: ای رسولخدا! چرا چنین میکنی، حال آنکه الله، گناهانِ گذشته و آیندهات را بخشیده است؟ فرمود: «آیا من، دوست ندارم که بندهای سپاسگزار باشم؟»
۱۰۰- و مانند روایت پیشین، در صحیحین از مغیره بن شعبهسروایت شده است. [ صحیح بخاری، ش: ۴۸۳۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۸۱۴]
شرح
مؤلف/حدیثی از عایشهی صدیقهلدر باب مجاهدت نقل کرده است؛ پیشتر بیان کردیم که مجاهدت نفس، یکی از انواع مجاهدتهاست؛ بدینسان که نفس را به عبادت اللهﻷو پایداری بر آن وادار کنیم.
مؤلف/روایتی از عایشهلدر این باب آورده است که پیامبرجشبها به نماز میایستاد تا آنکه پاهایش وَرَم میکرد. مادر مؤمنان از او پرسید: چرا چنین میکنی، حال آنکه الله متعال، گناهان گذشته و آیندهات را آمرزیده است؟ فرمود: «آیا دوست ندارم که بندهای شکرگزار باشم؟»
عایشه و دیگر همسران رسولاللهجبیش از هرکسی میدانستند که پیامبرجدر خانهاش چه میکند؟ از اینرو بزرگان صحابهشدربارهی اعمال و عبادتهای رسولاللهجدر خانهاش، از همسران ایشان پرسوجو میکردند. پیامبرجبهاندازهی به تهجد (نماز شب) میایستاد که پاهایش وَرَم میکرد. الله متعال، در سورهی «مزمل» میفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَعۡلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَيِ ٱلَّيۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ مَعَكَۚ﴾[المزمل: ٢٠]
پروردگارت میداند که تو، نزدیک به دوسوم شب، و (گاهی) نیمی از شب و یا یکسوم آن را (برای عبادت) برمیخیزی و نیز گروهی از کسانی که با تو هستند.
لذا پیامبرجگاه، بیشترِ شب را به نماز و عبادت میایستاد و گاه نیمی از شب را به عبادت سپری میکرد و گاه یکسوم آن را؛ زیرا نفس خویش را با عبادت کامل پروردگارش، آرام میساخت و بیش از نیمی از شب و نزدیک به دوسوم آن را در حد توانش، در عبادت و نماز میگذراند؛ بهگونهای که پاهایش تَرَک برمیداشت. گاه برخی از اصحاب جوانششبا او به نماز میایستادند؛ اما خسته میشدند. ابنمسعودسمیگوید: یکی از شبها با پیامبرجبه نماز ایستادم. رسولاللهجبهقدری قیام را طولانی کرد که تصمیم بدی گرفتم. از او پرسیدند: ای ابوعبدالرحمن! چه تصمیمی گرفتی؟ پاسخ داد: تصمیم گرفتم بنشینم و پیامبرجرا تنها بگذارم؛ [ صحیح بخاری، ش: ۱۰۶۷ بهنقل از عبدالله بن مسعودس] یعنی ابنمسعودستوان ایستادن نداشت و نمیتوانست با رسولاللهجهمچنان به نماز بایستد. حذیفه بن یمانسنیز یک شب با رسولاللهجبه نماز ایستاد. پیامبرجسورهی بقره، نساء و آلعمران را که بیش از پنج جزء میشود، در یک رکعت خواند. حذیفهسمیگوید: هرگاه به آیهی رحمت میرسید، درخواست رحمت میکرد و هنگامی که به آیهای با موضوع تسبیح و ستایش الله میرسید، الله را ستایش مینمود و چون به آیهی وعید میرسید، به الله پناه میبرد.
فکرش را بکنید که خواندن بیش از پنج جزء قرآن، بدین شکل، چه همه طول میکشد! ضمناً پیامبرجعادت داشت که وقتی در نماز شب، قیام را طولانی میکرد، رکوع و سجده را نیز به همان نسبت طولانی مینمود. به عنوان مثال در زمستان که هر شبی دوازده ساعت است، بیش از نیمی از شب، یعنی هفت ساعت را به نماز میایستاد؛ فکرش را بکنید که پیامبرجدر آن شبهای طولانی، با آن نمازهای طولانی چه حالی پیدا میکرد؟! اما با این حال، با نفس مجاهده میفرمود و میگفت: «آیا نباید بندهای شکرگزار باشم؟»
لذا درمییابیم که شکر و سپاس اللهﻷ، این است که به اطاعت و بندگی او بپردازیم و انسان هرچه بیشتر عبادت کند، شکر و سپاس اللهﻷرا بیشتر ادا کرده است. شکر و سپاس، فقط این نیست که انسان بهزبان بگوید: «الحمدلله»یا «شکر خدا». این، شکر و سپاسِ زبانیست؛ و شکر و سپاس عملی، این است که انسان هرچه میتواند به اطاعت و پرستش اللهﻷبپردازد.
این حدیث، نشان میدهد که اللهﻷهمهی گناهان اول و آخِر رسولاللهجرا بخشیده است؛ از اینرو پیامبرجدر حالی دنیا را وداع گفت که هیچ گناهی با خود نداشت؛ زیرا معصوم و آمرزیده بود.
الله، برخی دیگر از مسلمانان را نیز از چنین فضیلتی برخوردار کرده است؛ مانند اهل «بدر» که بیش از سیصد و ده نفر بودند؛ از آن جمله حاطب بن ابیبلتعهسبود که پیامبرجدر آن ماجرای مشهور، دربارهی حاطب و سایر اهل بدرشبه عمرسفرمود: «آیا نمیدانی که الله، به اهل بدر نظر کرده و فرموده است: هرکاری که میخواهید، بکنید؛ همانا من، شما را بخشیدهام». [ بخاری، ش: (۲۷۸۵، ۲۸۵۱،۴۵۱۱، ۵۷۸۹)؛ و مسلم، ش: ۴۵۵۰ بهنقل از علی بن ابیطالبس] این، یکی از ویژگیهای اهل بدر میباشد که الله متعال، همهی گناهانی را که از آنها سر زده، بخشیده است؛ وگرنه، حاطب بن ابیبلتعهسمرتکب گناه بزرگی شد؛ ماجرا از این قرار بود که وقتی رسولاللهجتصمیم به فتح مکه گرفت، حاطبسنامهای به اهل مکه نوشت و آنها را از تصمیم رسولاللهجآگاه ساخت. الله متعال، پیامبرش را از این ماجرا باخبر فرمود. حاطبسنامه را با یک زن، به مکه فرستاد. پیامبرجاز طریق وحی از این قضیه اطلاع یافت و علی بن ابیطالبسو شخصی دیگر را فرستاد تا نامه را از آن زن پس بگیرند. آن دو بهراه افتادند و در سبزهزاری به نام «روضهی خاخ» به آن زن رسیدند و دستگیرش کردند و به او گفتند: نامه کجاست؟ گفت: نامهای با من نیست. گفتند: بهخدا سوگند که نه ما دروغ میگوییم و نه پیامبرجبه ما دروغ گفته است؛ نامه را بده و گرنه، تو را برهنه و بازرسی میکنیم. آن زن وقتی دید که آن دو جدّی هستند، نامه را بیرون آورد. نامهای از حاطب بن ابیبلتعهسبه قریش بود که آنها را از تصمیم پیامبرجباخبر میساخت. نامه را نزد رسولاللهجبازگرداندند؛ عمرسکه از جدیترین افراد دربارهی دین اللهﻷبود، عرض کرد: ای رسولخدا! حاطب، منافق شده و اسرار ما را برای دشمنان ما نوشته است؛ اجازه دهید گردنش را بزنم. پیامبرجفرمود: «آیا نمیدانی که الله، به اهل بدر نظر کرده و فرموده است: هرکاری که میخواهید، بکنید؛ همانا من، شما را بخشیدهام»؟ حاطبسجزو اهل بدر بود؛ و گرنه، جُرمش خیلی بزرگ بود.
از اینرو بر حاکم مسلمانان واجب است که وقتی جاسوسی را دستگیر میکنند که اسرار و اطلاعات ما را به دشمن مخابره نموده است، اعدامش نماید؛ گرچه مسلمان باشد؛ زیرا جرم و فساد بزرگی مرتکب شده است. به عبارت دیگر، کشتن جاسوسی که اسرار و اطلاعات مسلمانان را به دشمن، مخابره میکند- حتی اگر مسلمان باشد- بر حاکم و فرمانروای مسلمانان، واجب است؛ البته چیزی که حاطب بن ابیبلتعهسرا از این مجازات نجات داد، این بود که او در شمار اهل بدر، قرار داشت؛ از اینرو پیامبرجنفرمود که چون او مسلمان است، نباید اعدامش کرد؛ بلکه فرمود: «آیا نمیدانی که الله متعال، به اهل بدر نظر انداخته است»؟
حدیث عایشهلنشان میدهد که پروردگار متعال، گناهان اول و آخِر رسولاللهجرا بخشیده است؛ همانطور که برخی از اصحاب مانند اهل بدرشنیز از این فضیلت برخوردار شدند. بر این اساس، برخی از علما گفتهاند: «هر حدیثی بدین مضمون که هرکس فلان عمل را انجام دهد، گناهان اول و آخرش یا گناهان گذشته و آیندهاش بخشیده میشود، حدیث ضعیفیست»؛ [ یعنی غالباً اینگونه است و گرنه، حدیثی در «صحیح الجامع»، به شمارهی (۶۰۸۶) آمده که حسن میباشد؛ حدیث، از این قرار است: «مَنْ أَكَلَ طَعَامًا ثُمَّ قَالَ: "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَطْعَمَنِي هَذَا الطَّعَامَ، وَرَزَقَنِيهِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنِّي وَلَا قُوَّةٍ"، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ؛ قَالَ: وَمَنْ لَبِسَ ثَوْبًا فَقَالَ: "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَانِي هَذَا الثَّوْبَ وَرَزَقَنِيهِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنِّي، وَلَا قُوَّةٍ"، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ»؛ یعنی: «هرکس پس از خوردن خوراکی، بگوید: [الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَطْعَمَنِي هَذَا الطَّعَامَ، وَرَزَقَنِيهِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنِّي وَلَا قُوَّةٍ] الله، گناهان گذشتهاش را میبخشد. و هر کس، پس از پوشیدن لباس، بگوید: [الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَانِي هَذَا الثَّوْبَ وَرَزَقَنِيهِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنِّي، وَلَا قُوَّةٍ] گناهان اول و آخرش بخشیده میشود». بنا بر ضوابط اهل سنت و جماعت دربارهی نویدها و وعیدهایی که در احادیث آمده است، اگر شخصی عملی انجام دهد که دربارهاش نویدی وارد شده و در عین حال، مرتکب کاری شود که پیرامونش، وعید یا هشداری وجود دارد، وضعیتش به مشیت الهی بستگی خواهد داشت. لذا کسی نباید به چنین نویدهایی فریفته شود و گمان کند که هر معصیتی که بخواهد، میتواند انجام دهد و مجازات نخواهد شد؛ بلکه زیرک، کسیست که از یکسو از عذاب الهی میترسد و از سوی دیگر، به رحمت الله، امیدوار است و در عین حال میکوشد که اوامر الهی را انجام دهد و از معاصی دوری نماید] زیرا این، ویژهی رسولاللهجمیباشد. البته روایتهای صحیحی وجود دارد که به آمرزش گناهان گذشته نوید داده است؛ اما بخشش گناهان آینده، ویژهی پیامبرجبوده است. لذا این، ضابطه و قاعدهی ارزشمندی برای هر دانشجو و پژوهشگریست که هرگاه با حدیثی مواجه شد که در آن آمده بود: انجام فلان عمل، بخشش گناهان گذشته و آیندهی شخص را در پی دارد، بداند که آن حدیث، صحیح نیست.
حدیث عایشهلبیانگر فضیلت نماز شب و قیام طولانی در تهجد میباشد. اللهﻷکسانی را که شب به نماز میایستند، ستوده و فرموده است:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ١٦﴾[السجدة : ١٦]
(شبانگاهان) پهلوهایشان از بسترها دور میماند و با بیم و امید، پروردگارشان را میخوانند و از آنچه نصیبشان کردهایم، انفاق میکنند.
یعنی هنگامی که به گناهان خود مینگرند، میترسند و چون به فضل و رحمت الله نگاه میکنند، امیدوار میشوند. اللهﻷدر ادامه میفرماید:
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة : ١٧]
هیچکس نمیداند چه پاداشهای ارزشمندی که روشنیبخش چشمها (و مایهی شادمانی) است، برای آنان به پاس کردارشان، نهفته شده است.
پهلوهایشان از بستر دور میماند، نه به خاطر تماشای تلویزیون یا پاسوربازی و غیبت مردم و دیگر کارهای زشت و بیهوده. آنها بیدار میمانند تا با پروردگارشان راز و نیاز کنند و با بیم و امید، او را عبادت و پرستش نمایند. ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ﴾؛ یعنی: «و از آنچه نصیبشان کردهایم، انفاق میکنند».
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾[السجدة : ١٧]
هیچکس نمیداند چه پاداشهای ارزشمندی که روشنیبخش چشمها (و مایهی شادمانی) است، برای آنان به پاس کردارشان، نهفته شده است.
این پاداشهای ارزشمند، در کجا برای آنها فراهم شده است؟ پاسخش در حدیثی قدسی آمده که اللهﻷفرموده است: «أَعْدَدْتُ لِعِبَادِي الصَّالِحِينَ مَا لا عَيْنٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»؛ [ صحیح بخاری (۳۰۰۵، ۴۴۰۶، ۴۴۰۷، ۶۹۴۴) و صحیح مسلم (۵۰۵۰، ۵۰۵۱، ۵۰۵۲) بهنقل از ابوهریرهس] یعنی: «برای بندگان نیکم، نعمتهایی (در بهشت)، فراهم کردهام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی، خطور نکرده است». الله متعال، همهی ما را از ساکنان این بهشتهای پرنعمت بگرداند؛ بیگمان او، بخشنده و بزرگوار است.
***
۱۰۱- الخامس: عن عائشةَلأنَّهَا قالَت: «كان رسولُ الله جإذَا دَخَلَ الْعشْرُ أحيا اللَّيْلَ، وأيقظ أهْلَهُ، وجدَّ وشَدَّ المِئْزَرَ». [متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۲۰۲۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۱۷۴]
ترجمه: عایشهلمیگوید: «هنگامی که دههی پایانی ماه رمضان فرامیرسید، پیامبرجشب را به عبادت سپری میکرد و خانوادهاش را بیدار مینمود و کمرش را محکم میبست».
شرح
مؤلف/از مادر مؤمنان، عایشهی صدیقه دختر ابوبکر صدیقبوضعیت رسولاللهجدر دههی پایانی رمضان را نقل کرده است که وقتی دههی پایانی این ماه مبارک فرا میرسید، پیامبرجکمرش را محکم میبست و شبزندهداری میکرد و آستین همت بالا میزد و در عبادت، سخت میکوشید.
در حدیث پیشین بیان شد که رسولاللهجبهاندازهای در شب به عبادت میایستاد که پاهایش وَرَم میکرد و بیش از نیمی از شب و گاه نیمی از آن را و برخی از اوقات، یکسوم شب را در عبادت میگذراند؛ اما در دههی پایانی ماه رمضان، شبزندهداری مینمود و تمام شب را به عبادتهای گوناگونی از قبیل افطار کردن پس از مغرب و نیز ادای نماز عشاء و دیگر اعمالی سپری میکرد که آنها را مایهی تقرب و نزدیکی به اللهﻷمیدانست؛ لذا منظور از شبزندهداری رسولاللهج، این نیست که تمام شب را به نماز میایستاد؛ زیرا همسرش، صفیه دختر حیی بن اخطب نزد رسولاللهجمیرفت و پیامبرجنیز با همسرش، مشغول صحبت میشد؛ ولی در آن شبها بهطور خاص، همهی اعمال پیامبرج برای تقرب و نزدیکی به اللهﻷبود؛ اعمالی مانند نماز یا آماده شدن برای نماز و دیگر کارهای نیک.
این حدیث، نشان میدهد که رسولاللهجدههی پایانی ماه رمضان را به شبزندهداری میگذراند؛ حال آنکه جز دههی آخِر ماه رمضان، هیچ شب دیگری را تا صبح به نماز و ذکر و دیگر عبادتها، سپری نمیکرد؛ زیرا رسولاللهجمیخواست به فضیلت عبادت شب «قدر» دست یابد. شب قدر، در دههی آخر رمضان، بهویژه در هفت شب پایانیست. الله متعال، در شب قدر همهی رویدادهای آن سال را مقدّر میکند و خود در فضیلت شب قدر میفرماید:
﴿لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ ٣﴾[القدر: ٣]
شب قدر، از هزار ماه بهتر است.
لذا رسولاللهجاین شبها را به امید دستیابی به چنین فضیلتی، تا صبح به عبادت سپری میکرد؛ چنانکه خود، فرموده است: «مَنْ قَامَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»؛ [ صحیح بخاری، ش: ۱۷۶۸ بهنقل از ابوهریرهس] یعنی: «کسی که شب قدر را از روی ایمان و به امید اجر و پاداش الاهی، به عبادت سپری کند، گناهان گذشتهاش بخشیده میشود».
در حدیث، این عبارت آمده است: «شَدَّ المِئْزَرَ»؛ یعنی: «کمرش را میبست». مؤلف/میگوید: «برخی از علما، آن را کنایه از دوری جستن از زنان دانستهاند»؛ زیرا دههی آخر رمضان را به اعتکاف میگذراند و آمیزش با همسر، برای معتکف جایز نیست؛ همانگونه که اللهﻷمیفرماید:
﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾[البقرة: ١٨٧]
و در حالی که در مسجدها معتکفید، با همسرانتان آمیزش نکنید.
برخی هم آن را کنایه از جدیت و سختکوشی در عبادت و بالا زدن آستین همت دانستهاند. و هر دو معنا، درست است؛ زیرا رسولاللهجدر ده شب پایانی رمضان، نزد همسرانش نمیرفت؛ زیرا معتکف بود. و همچنین کمرش را برای عبادت میبست و آستین همت بالا میزد و در عبادت سخت میکوشید. و این، یکی از انواع مجاهدت میباشد که انسان، در چنین اوقات ارزشمند و پُرفضیلتی، نفس خویش را به عبادت اللهﻷوادار کند.
***
۱۰۲- السادس: عن أبي هريرةسقال: قال رسولُ الله ج: «المُؤمِنُ الْقَوِيُّ خيرٌ وَأَحبُّ إِلى اللَّهِ مِنَ المُؤْمِنِ الضَّعِيفِ وفي كُلٍّ خيْرٌ. احْرِصْ عَلَى مَا ينْفَعُكَ، واسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجَزْ. وإنْ أصابَك شيءٌ فلاَ تقلْ: لَوْ أَنِّي فَعلْتُ كانَ كَذَا وَكذَا، وَلَكِنْ قُلْ: قدَّرَ اللَّهُ، ومَا شَاءَ فَعَلَ، فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَان». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۶۶۴]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «مؤمن توانمند و قوی، نزد الله از مؤمن ضعیف، بهتر و محبوبتر است و در هر دو، خیر و نیکیست؛ مشتاق چیزی باش که به نفع توست و از الله، کمک بخواه و عاجز و درمانده نشو. و اگر اتفاقی برای تو افتاد، نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد؛ بلکه بگو: الله، این را مقدَّر کرده و هرچه بخواهد، انجام میدهد؛ زیرا گفتنِ "اگر" دروازهی وسوسهی شیطان را باز میکند».
شرح
مؤلف/، حدیثی از ابوهریرهسنقل کرده که رسولاللهجمؤمن توانمند و قوی را برتر از مؤمن ضعیف برشمرده است.
منظور از مؤمن قوی، مؤمنیست که ایمانش قویتر میباشد؛ نه مؤمنی که جسمی قوی دارد؛ زیرا اگر قدرت بدنی در جهت معصیت و نافرمانی از الله متعال، بهکار گرفته شود، برای انسان ضرر دارد. قدرت بدنی، به ذات خود، نه خوب است و نه بد؛ توان و نیروی بدنی، اگر در جهتی بهکار گرفته شود که برای دنیا و آخرت انسان سودمند است، خوب و پسندیده میباشد و اگر آن را برای نافرمانی از اللهﻷبهکار گیرد، چیز ناپسندیست.
به هر حال، منظور از مؤمن قوی که در حدیث بدان اشاره شده، مؤمنیست که ایمانش قوی میباشد؛ زیرا واژهی «قوی»، وصف واژهی «مؤمن» است؛ همانطور که میگوییم: مرد قوی، یعنی قوی در مردانگیاش؛ لذا مؤمن قوی، یعنی قوی در ایمانش. ایمان قوی، صاحبش را بر آن میدارد که به فرایض الهی عمل کند و تا آنجا که در توان اوست، به انجام نوافل بپردازد؛ اما ایمان ضعیف، نمیتواند صاحبش را بر آن دارد که به اوامر الهی عمل نماید و از کارهای حرام، بپرهیزد؛ لذا کوتاهیهای زیادی از آدمِ سست ایمان، سر میزند.
رسولاللهجمؤمن قوی را از مؤمن ضعیف، بهتر برشمرد و فرمود که مؤمن قوی نزد الله، از مؤمن ضعیف، محبوبتر است و آنگاه تصریح فرمود: «و در هر دو، خیر و نیکیست». بدینسان این ابهام را برطرف نمود که مبادا کسی گمان ببرد که هیچ خیری در مؤمن ضعیف وجود ندارد؛ بلکه در مؤمن ضعیف نیز خیر و نیکیست و بهمراتب از کافر، بهتر است.
علمای بلاغت، به چنین ساختاری در کلام، «احتراز» میگویند؛ یعنی انسان سخنی بگوید که شنونده، معنایی غیر از معنای گوینده برداشت نماید و گوینده برای رفع این برداشت نادرست، عبارتی بگوید که معنای مورد نظرش، واضح و روشن شود؛ نمونهاش را در قرآن کریم نیز میتوانیم مشاهده کنیم؛ اللهأمیفرماید:
﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَى﴾[الحديد: ١٠]
آن دسته از شما که پیش از فتح (مکه) انفاق کردند و (در راه الله) جنگیدند، همسان دیگران نیستند؛ بلکه جایگاه و (پاداش اینها که پیش از فتح مکه، جهاد و انفاق کردند) از کسانی که پس از فتح، انفاق نمودند و جنگیدند، بزرگتر است. و الله به هر یک (از این دو گروه) بهشت را وعده داده است.
ابتدا این گمان پیش میآید که جهادگران و انفاقکنندگانِ پس از فتح مکه، هیچ بهرهای از این نوید الهی ندارند؛ اما الله متعال، این برداشت نادرست را رد میکند و میفرماید: ﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَى﴾یعنی: «و الله، به هر یک از این دو گروه، بهشت را وعده داده است».
نمونهی دیگری از قرآن کریم، ذکر میکنم؛ اللهأمیفرماید:
﴿وَدَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ إِذۡ يَحۡكُمَانِ فِي ٱلۡحَرۡثِ إِذۡ نَفَشَتۡ فِيهِ غَنَمُ ٱلۡقَوۡمِ وَكُنَّا لِحُكۡمِهِمۡ شَٰهِدِينَ ٧٨ فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَيۡمَٰنَۚ وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾[الأنبياء: ٧٨، ٧٩]
و داوود و سلیمان را یاد کن؛ آنگاه که دربارهی کشتزاری که گوسفندان قوم، شبانه در آن چریده بودند، داوری میکردند و ما شاهد قضاوتشان بودیم؛ پس فهم داوری دربارهی این موضوع را به سلیمان دادیم. و به هر یک حکمت و دانش بخشیدیم.
ابتدا چنین برداشت میشود که داوود÷از فهم داوری برخوردار نبوده است؛ اما الله متعال، این برداشت را رد میکند و میفرماید: ﴿وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾یعنی: «و به هر دو (داوود و سلیمان) حکمت و دانش بخشیدیم».
و اما نمونه ی دیگری از قرآن کریم؛ اللهﻷمیفرماید:
﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾[النساء : ٩٥]
مؤمنانی که در خانه نشسته و آسیبی ندیدهاند با آنان که با مالها و جانهایشان در راه الله جهاد میکنند، برابر نیستند. الله، کسانی را که با مالها و جانهایشان جهاد میکنند، بر آنان که بر جای نشستهاند، برتری فراوانی بخشیده است. الله به هر دو گروه وعدهی نیک داده است.
در این حدیث نیز پیامبرجفرمود: «و در هر دو، خیر و نیکیست»؛ یعنی هم در مؤمن قوی، خیر و نیکیست و هم در مؤمن ضعیف؛ اما مؤمن قوی، نزد الله، بهتر و محبوبتر میباشد. آنگاه رسولاللهجفرمود: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست»؛ یعنی برای دستیابی به چیزی که به نفع توست، بکوش. این، رهنمود بسیار ارزشمندی از پیامبرجبرای امتش میباشد. «ضرر»، متضاد «نفع» است؛ البته برخی از کارها، نه ضرر دارند و نه فایده؛ زیرا کارها بر سه دستهاند:
۱- کارهای مفید (سودمند).
۲- کارهای مُضِر (زیانبار).
۳- و کارهایی که نه ضرر دارند و نه فایده.
آدم عاقل و خردمند، رهنمود رسولاللهجرا میپذیرد و برای دستیابی به چیزهایی که به نفع اوست، میکوشد. اما امروزه، بسیارند کسانی که اوقات خود را در کارهای بیفایده و حتی در کارهایی ضایع میکنند که برای خودشان و دینشان، ضرر دارد. شایسته است به چنین کسانی بگوییم: شما به رهنمود رسولاللهجعمل نمی کنید و این، یا به سبب بیاطلاعی و غفلت است یا به دلیل سهلانگاری؛ اما مؤمن عاقل و خردمند، این پند ارزشمند را میپذیرد و به کارهایی میپردازد که برای دین و دنیایش مفید است. لذا چه خوبست که انسان، از این حدیث بزرگ و باارزش به عنوان چراغی روشن در مسیر تمام فعالیتهای دینی و دنیوی خویش استفاده کند؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست». و این، سخن جامعیست که شامل هر کار سودمندی در رابطه با دین و دنیا میگردد؛ اما هنگامی که منافع دینی و دنیوی در تعارض قرار بگیرند، باید منافع دینی را ترجیح داد؛ چراکه صلاح دنیا، به صلاح دین بستگی دارد و دنیای بهظاهر آباد، اما بدون دین، دنیایی فاسد و تباه است.
رسولاللهجفرموده است: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست» و این، شامل منافع دین و دنیا میشود؛ اما همانطور که گفتیم، اگر منافع دین و دنیا، در برابر هم قرار بگیرند، باید منافع دین را بر منافع دنیا ترجیح داد؛ زیرا در این فرمودهی پیامبرجبدین نکته اشاره شده است که اگر دو منفعت، در تعارض باشند و یکی از آنها، برتر از دیگری باشد، بدیهیست که منفعت برتر را برمیگزینیم. به عنوان مثال: اگر بحث ارتباط با برادر و ارتباط با عمو درمیان باشد و باید یکی از این دو گزینه را ترجیح داد و امکان ارتباط با هر وجود نداشته باشد، ارتباط با برادر را برمیگزینیم که به انسان، نزدیکتر است و ارتباط با او فایدهی بیشتری دارد. همینطور در رابطه با انتخاب مسجدی که میخواهیم در آن، نماز بخوانیم، مسجدی را برمیگزینیم که جمعیت نمازگزارش، بیشتر باشد؛ زیرا فضیلت بیشتری دارد.
عکس این حالت نیز وجود دارد؛ یعنی اگر انسان، در حالت اضطرار قرار گیرد و ناگزیر به ارتکاب عمل ممنوعی شود، از میان گزینههای احتمالی، گزینهای را انتخاب میکند که گناهش کمتر است؛ لذا در اوامر، آنچه که برتر است، ترجیح دارد و در نواهی، آنچه که سبکتر یا خفیفتر میباشد.
سپس رسولخداجفرمود: «و از الله، کمک بخواه». چه عبارت باشکوهی! ابتدا فرمود: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست» و آنگاه افزود: «و از الله، کمک بخواه»؛ زیرا آدم عاقل، همهی جوانب را بررسی میکند و گزینهای را برمیگزیند که سودمندتر است؛ البته گاه ممکن است بهاندازهای به خود اعتماد کند یا اعتماد به نفسش بهاندازهای باشد که کمک خواستن از الله را فراموش نماید. و چنین وضعیتی برای بسیاری از مردم پیش میآید؛ بهگونهای که به خود، فریفته میشوند و اللهﻷرا از یاد میبرند و از او کمک نمیخواهند؛ از اینرو پیامبرجاین رهنمود ارزشمند را فراروی همه قرار داد و فرمود: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست و از الله کمک بخواه»؛ یعنی کمک خواستن از الله را در هیچ کاری، حتی کارهای کوچک، فراموش نکن؛ چنانکه رسولاللهجفرموده است: «لِيَسألْ أحدُكم ربَّه حاجَتَه كلَّها حتَّى يسأله شِسْعَ نعلِه إذا انقطع»؛ یعنی: «همهی شما باید رفع نیازهای خود را از پروردگار خویش درخواست کنید؛ حتی هنگامی که بندِ کفشتان پاره میشود». لذا هیچگاه حتی در کارهای کوچک نیز نباید الله را از یاد ببریم. وقتی میخواهی وضو بگیری یا نماز بخوانی یا کمی جابهجا شوی یا چیزی را سرِ جایش بگذاری، بهیاد داشته باش که به کمک اللهﻷنیاز داری و اگر کمک و یاری الله متعال نباشد، هیچ کاری نمیتوانی انجام دهی.
سپس فرمود: «و عاجز و درمانده نشو»؛ یعنی به کار و تلاش خود ادامه بده و درنگ نکن و ضعف و سستی به خود راه نده و نگو: کار، زیاد است و مسیر، سخت و طولانی. تصمیم درستی که گرفتهای، به نفع توست؛ پس، از الله کمک بخواه و کاری را که شروع کردهای، به یاری او بهانجام برسان و ضعف و سستی به خود راه نده.
این حدیث، حاوی مطالب بزرگ و فراوانیست که پرداختن به آن، نیازمند این است که انسان چندین جلد کتاب دربارهاش بهنگارش درآورد.
گاه یک دانشجو یا پژوهشگر، کتابی برمیدارد و میبیند که کتاب مفیدیست؛ لذا به مطالعهی آن میپردازد؛ پس از گذشت یک ماه، خسته میشود و کتاب دیگری برمیدارد. او، گرچه به کمک الله و با اشتیاق، مطالعهی این کتاب را آغاز کرده بود، اما عاجز و درمانده میشود! چگونه؟ بدینسان که مطالعه و بررسی کتاب را ادامه نمیدهد؛ زیرا رسولاللهجفرمود: «و عاجز و درمانده نشو»؛ یعنی کار نیکی را که شروع کردی، ترک نکن و آن را به انجام برسان. لذا میبینیم که این دانشجو یا پژوهشگر، مدتی وقت میگذارد و بی آنکه به چیزی دست یابد یا نتیجهای بیابد، وقتش را ضایع میکند؛ زیرا گاه این کتاب را میخواند و گاه، کتابی دیگر و به صورتی مستمر و هدفمند، به مطالعه و پژوهش خویش ادامه نمیدهد. گاه مشاهده میشود که برخی از دانشجویان به تحقیق و بررسی یک مسألهی جزئی در کتابی میپردازند و آن کتاب را در جستجوی مسألهی مورد نظر خویش ورق میزنند؛ در این میان، مسألهی دیگری میبینند و بدان مشغول میشوند؛ باز کتاب را ورق میزنند و مسألهی دیگری میبینند و همینطور با مسایل گوناگون روبهرو میشوند و مسألهی اصلی را فراموش میکنند و با این تحقیق جسته و گریخته و بیثمر، وقتشان را بیهوده ضایع میکنند. مثلاً میخواهند مسألهای را در «فتاوای» علامه ابوالعباس حرانی/پیدا کنند، اما به مسایل و موضوعهای دیگری مشغول میشوند و موضوع اصلی را از یاد میبرند! این، درست نیست؛ بلکه باید همان موضوعی را دنبال کنند که کتاب را بهخاطر آن، باز کردهاند.
یا بهطور مثال دانشجویی، کتاب «الإصابة»از ابنحجر/را که در شرح حال اصحابشمیباشد، برمیدارد تا شرح حالِ فلانصحابی را مطالعه کند؛ اما وقتی کتاب را باز میکند، شرح حالِ صحابی دیگری را میبیند و به مطالعهی آن مشغول میشود و فراموش میکند که کتاب را برای مطالعهی چه موضوعی یا مطالعهی شرح حال کدامیک از صحابهشباز کرده است! و این رویه را ادامه میدهد و بدون اینکه شرح حال صحابی مورد نظرش را مطالعه نماید، وقت زیادی از خود ضایع میکند و سرانجام، کتاب را میبندد! این، یعنی ضایع کردن وقت.
یکی از رهنمودهای رسولاللهجاین است که انسان ابتدا به کارهای مهمتر یا کارهایی بپردازد که تصمیمِ اجرای آن را گرفته یا برایش برنامهریزی کرده است. باری عتبان بن مالکسرسولاللهجرا به خانهاش دعوت کرد و به ایشان عرض نمود: دوست دارم به خانهام بیایید و در خانهام نماز بخوانید تا محل نماز شما را برای خود، نمازخانه قرار دهم. رسولاللهجبا تعدادی از یارانش به خانهی عتبانسرفت. وقتی به خانهاش رسیدند، اجازهی ورود خواستند و چون وارد خانه شدند، دیدند که عتبانسغذایی تدارک دیده است؛ اما پیامبرجبا غذا شروع نکرد؛ بلکه مطابق برنامهریزی قبلی، از عتبان پرسید: مکانی که دوست داری در آن نماز بخوانیم، کجاست؟ عتبانسمحل نماز را نشان داد؛ رسولاللهجابتدا آنجا نماز خواند و سپس برای صرف غدا نشست. [ صحیح است؛ نک: مسند احمد (۵/۴۵۰)، و صحیح ابن خزیمه، ش: ۱۲۳۱]
لذا این، رهنمود پیامبرجاست که ابتدا به کارهای مهمتر یا کارهایی بپردازید که شروع کردهاید تا وقتتان بیهوده از دست نرود.
پیامبرجفرمود: «و عاجز و درمانده نشو»؛ یعنی تنبلی و سستی به خود راه نده و وقتی کاری را شروع کردی، در انجام آن، درنگ نکن؛ بلکه آن را تا پایانش ادامه بده؛ زیرا اگر آن کار را ترک کنی و به کار دیگری بپردازی، و این رویه را ادامه دهی و هر از چند گاهی کاری را که شروع کردهای، ترک نمایی و مشغول کار دیگری شوی، هیچ کاری را به سرانجام نمیرسانی.
رسولاللهجدر ادامه فرمود: «و اگر اتفاقی برای تو پیش آمد، نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد»؛ پس اگر به کار سودمندی پرداختی و از الله کمک خواستی و به آن کار ادامه دادی، اما نتیجهاش چیزی نشد که تو میخواستی، نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد؛ زیرا این امر، فراتر از خواسته و ارادهی توست. تو کاری را که باید انجام میدادی، انجام دادی؛ اما خواستِ اللهﻷچیز دیگری بوده است و او بر کار خویش، چیره و تواناست:
﴿وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٢١ ﴾[يوسف: ٢١]
و الله بر کارش چیره و تواناست؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.
مثالی میزنم: شخصی بهقصد عمره، سوار ماشینش میشود و به سوی مکه حرکت میکند؛ اما در بین راه ماشینش خراب میشود و ناگزیر برمیگردد و میگوید: اگر ماشین دیگری میگرفتم، بهتر بود؛ ای کاش ماشین دیگری میگرفتم تا خراب نمیشد. میگوییم: چنین سخنی نگو؛ چون تو تلاش خود را کردهای و اگر خواستِ اللهﻷبود، به تو توفیق عمره میداد؛ اما خواستِ الله نبوده است.
وقتی انسان همهی تلاش خود را بهکار گیرد و نتیجه، بر خلاف توقع یا انتظار او باشد، باید کارش را به الله متعال واگذار کند؛ زیرا بنده همان کاری را میکند که الله، برایش مقدّر ساخته است؛ از اینرو رسولاللهجفرمود: «اگر اتفاقی برای تو پیش آمد»، یعنی اگر بعد از اینکه تلاش خود را کردی و از الله کمک خواستی و به نتیجهی دلخواهت نرسیدی، «نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد». اللهﻷاز طرف ما بهترین پاداش را به پیامبرمان عطا کند که حکمت این امر را بیان نموده و فرموده است: «زیرا گفتنِ "اگر" دروازهی وسوسهی شیطان را باز میکند». آری؛ گفتن «اگر» دروازهی وسوسهی شیطان و غم و افسوس را به روی انسان، میگشاید. اتفاقی که افتاده، پایان یافته و گفتن «اگر» وضعیت را تغییر نمیدهد. هر پیشآمدی، پنجاه هزار سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین در «لوح محفوظ» ثبت شده است و هر کار بکنی، وضعیت به همان شکلی خواهد بود که مقدّر و ثبت گردیده است. بنابراین، رسولاللهجفرمود: «بلکه بگو: الله، این را مقدَّر کرده و هرچه بخواهد، انجام میدهد». اللهﻷمیفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ ١٠٧﴾[هود: ١٠٧]
همانا پروردگارت هر چه بخواهد، انجام میدهد.
هیچکس نمیتواند مانع چیزی شود که الله متعال اراده کرده است و الله هرچه بخواهد، انجام میدهد؛ البته باید بدین نکته توجه داشته باشیم که هر کاری که الله متعال انجام میدهد، حکمتی دارد که گاه برای ما نمایان میشود و گاه بر ما پنهان میماند. دلیلش این است که اللهﻷمیفرماید:
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٣٠﴾[الانسان: ٣٠]
و شما (راهی به سوی او) نمیخواهید مگر آنکه الله بخواهد. بهیقین الله دانای حکیم است.
میبینیم که در این آیه پس از ذکر اراده و مشیت خویش، بیان فرمود که الله، دانا و حکیم است؛ یعنی ارادهاش را با علم و حکمت خویش، ذکر نمود. چه بسیار پیشآمدهایی که انسان آن را ناگوار میداند، اما نتیجهاش به نفع اوست. همانگونه که اللهأمیفرماید:
﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ﴾[البقرة: ٢١٦]
چه بسا چیزی را ناگوار بدانید، ولی برایتان خوب باشد.
بسیاری از رویدادها، بیانگر همان نکتهایست که در این آیه آمده است؛ سالها قبل، هواپیمایی با بیش از سیصد سرنشین، فرودگاه «ریاض» را به مقصد «جده» ترک کرد؛ یکی از مسافران این هواپیما، کارت پرواز گرفته و در سالن انتظار، منتظر بود؛ اما خوابش گرفت و متوجه اعلان پرواز هواپیما نشد؛ وقتی از خواب برخاست که هواپیما پرواز کرده بود. لذا بهشدت ناراحت شد؛ اما هواپیما با همهی سرنشینانش در آتش سوخت و این مرد، نجات یافت! سبحانالله! او، ابتدا ناراحت بود که نتوانست با پرواز مورد نظرش به «جده» برود؛ اما نمیدانست که این اتفاق، به نفع اوست.
لذا وقتی تلاش خود را بهکار بستی و از الله کمک خواستی و نتیجه چیزی شد که بر خلاف انتظار تو بود، ناراحت نشو و نگو: اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد؛ زیرا گفتن «اگر» یا بر زبان آوردن چنین عبارتهایی، دروازهی وسوسه و غم و افسوس را به روی تو میگشاید و تو را ناراحت و بیقرار میگرداند؛ حال آنکه کار از کار گذشته و چارهای جز این نداری که کار خویش را به الله جبرانکننده واگذار کنی و بگویی: تقدیر الله بوده و او هرچه بخواهد، انجام میدهد. به الله سوگند که اگر ما به رهنمودی که در این حدیث آمده است، عمل کنیم، بهطور قطع راحت میشویم و خیلی از غصههایی که داریم، برطرف میگردد؛ اما متأسفانه انسانها از یکسو به کارهایی نمیپردازند که به نفع آنهاست و از اینرو اوقات شب و روز خویش را بیفایده و بیهوده سپری میکنند. و از سوی دیگر اگر توفیق مییابند که کار سودمندی انجام دهند و نتیجهاش بهگونهای نمیشود که دلخواه آنها بوده است، ناراحت میشوند و افسوس میخورند که چرا چنین شد؟! و میگویند: اگر این کار را میکردیم، چنین و چنان میشد! این، درست نیست؛ تو وظیفهات را انجام بده و همهی امور را به اللهﻷبسپار. حال ممکن است این پرسش مطرح شود که چگونه هر چیزی را قسمت یا تقدیر الهی بدانیم و بگوییم: خواست الله بوده و او هرچه بخواهد، انجام میدهد؟
پاسخ: آری؛ این، نسبت دادن امور به تقدیر و سرنوشتیست که اللهﻷرقم زده است و اگر درست و بهجا باشد، اشکالی ندارد؛ چنانکه اللهﻷبه پیامبرشجفرموده است:
﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٠٦ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكُواْۗ﴾[الأنعام: ١٠٦، ١٠٧]
از آیاتی که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده است، پیروی کن؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد و از مشرکان روی بگردان. و اگر الله میخواست، شرک نمیورزیدند.
بدین سان بیان نمود که شرکِ مشرکان، به اراده و مشیت الهیست؛ اما ادامه دادن به شرک و معصیت، بدین بهانه یا با این استدلال که خواستِ الله متعال میباشد، حرام و ناجایز است. زیرا اللهأمیفرماید:
﴿سَيَقُولُ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ﴾[الأنعام: ١٤٨]
مشرکان میگویند: اگر خدا میخواست، ما و نیاکانمان مشرک نمیشدیم و چیزی را حرام نمیکردیم. گذشتگانشان نیز همین دروغها را میگفتند تا اینکه عذابمان را چشیدند.
البته اشکالی ندارد که اتفاقها و رویدادها، به صورتی درست و بهجا به تقدیر الهی نسبت داده شوند؛ چنانکه پیامبرجشبی به خانهی علی بن ابیطالب و فاطمهبرفت و دید که برای نماز شب برنمیخیزند؟ از آنها پرسید: «چرا برای نماز شب، بلند نمیشوید؟» علیسپاسخ داد: ای رسولخدا! جانهای ما به دست خداست و اگر خواستِ او باشد ما را بيدار میکند. پیامبرجدر حالی خانهی آنها را ترک کرد که بر روی پای خود میزد و این آیه را میخواند که:
﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا ٥٤ ﴾[الكهف: ٥٤]
انسان بیش از همه چیز به مجادله و چون و چرا می-پردازد.
این پاسخ، گرچه نوعی بحث و مجادله است، اما استدلال درست و بهجایی بود که علی بن ابیطالبسمطرح کرد؛ زیرا کسی که خوابیده، سزاوار نکوهش نیست و علیسبهعمد و در حالت بیداری، نماز شب را ترک نمیکرد. رسولاللهجفرموده است: «رُفِعَ القَلَمُ عَن ثَلاثَةٍ». [ صحیح است؛ نک: صحیح الجامع ش: (۳۵۱۲، ۳۵۱۳، ۳۵۱۴)] یعنی: «تکلیف، از سه نفر (از جمله کسی که خوابیده) برداشته شده است». بعید نیست که رسولاللهجقصد آزمون علیسرا داشته است تا ببیند که علیسچه پاسخی میدهد؟ البته فرقی نمیکند که آیا پرسش رسولاللهجبرای آزمودن علیسبوده یا نه، درمییابیم که استدلال علیس، استدلال درستیست؛ زیرا هنگامی که برخاستن از خواب، بهاختیار شخصِ خفته نیست؛ مگر آنکه الله متعال، بیدارش کند. لذا استدلال علیسدرست و بهجا بود.
بدین ترتیب درمییابیم که استدلال به تقدیر الهی به منظور ادامه دادن به گناه و معصیت و رفع سرزنش از خود، ممنوع است. گاه به شخصی میگوییم: فلانی! نمازت را با جماعت بخوان؛ میگوید: اگر الله هدایتم کند، این کار را میکنم!
این، درست نیست؛ یا به دیگری میگوییم: ریش خود را نتراش؛ بهانه میآورد و همین سخن را میگوید! یا به شخصی میگویی: سیگار را ترک کن؛ او نیز همین پاسخ را میدهد که اگر خدا هدایتم فرماید، سیگار را ترک میکنم. چنین افرادی، تقدیر الهی را دستآویزی برای ادامه دادن به گناه و معصیت خویش قرار میدهند.
اما اگر انسان، از روی اشتباه و بهاقتضای بشر بودن خود مرتکب گناهی شود و توبه کند و پشیمان شود، اشکالی ندارد که بگوید: این اتفاق یا این گناه، برای من مقدّر شده بود؛ اما من، توبه و استغفار میکنم.
***
۱۰۳- السابع: عنه أَنَّ رسول اللهج قال: «حُجِبتِ النَّارُ بِالشَّهَواتِ، وحُجِبتْ الْجَنَّةُ بَالمكَارِهِ».[متفق عليه؛ در روایتی از مسلم، به جای واژهی «حُفَّت»، «حُجِبتْ»آمده که در معنا، یکیست.] [ صحیح بخاری، ش: ۶۴۸۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۸۲۳]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «دوزخ، در پسِ پردهی شهوتها و خواستههای نفسانیست و بهشت، در حجابِ سختیها و کارهای دشوار».
[نووی/میگوید: یعنی میان او و دوزخ یا بهشت، این حجابها وجود دارد و اگر از حجاب شهوت بگذرد، وارد دوزخ میشود و چنانکه از حجاب سختیها عبور کند، وارد بهشت میگردد.]
شرح
مؤلف/، حدیثی از ابوهریرهسنقل کرده که رسولاللهجفرمود: «آتش دوزخ، در حجاب شهوتهاست و بهشت، در حجاب دشواریها»؛ یعنی پیرامون دوزخ را شهوتها و امیال نفسانی گرفته و بهشت نیز با دشواریها، احاطه شده است. شهوت، به هر میل درونی یا نفسانی گفته میشود که عقل و هوش را از سرِ انسان میبرد و او را چنان از خود بیخود میکند که دین و مردانگی را رعایت نمینماید. زنا، شهوت و میل شرمگاه انسان است که نفس انسان، رغبت زیادی به آن دارد و وقتی انسان، این پرده یا مانع را پاره کند، خود، زمینهی ورود به دوزخ است. همچنین نوشیدن شراب که نفس انسان، به آن میل و رغبت دارد؛ از اینرو شارع، تازیانه ر ا بهعنوان مجازاتی بازدارندهی برای شرابخواری، صادر فرموده است؛ اما اگر انسان، این پرده را بِدَرَد و مشروب بنوشد، زمینهی ورودش به دوزخ را فراهم کرده است. پناه بر الله!
محبت مال و ثروت نیز جزو امیال و خواسته های نفسانیست؛ لذا انسانی که بر پایهی چنین میل و رغبتی، دست به دزدی میزند یا مال دیگران را تصاحب میکند، در حقیقت، این پرده را میدَرَد و خود را سزاوار دوزخ میگرداند. تقلب و خیانت در معامله نیز برخاسته از میل درونی انسان به مال و ثروت میباشد و انسان، بهخاطر شهوت مال یا علاقهی نفسانی خود به ثروت، پردهای را که میان او و دوزخ قرار دارد، پاره میکند و وارد دوزخ میشود.
فخرفروشی و برتریجویی بر مردم نیز یکی از حجابهای دوزخ است؛ هر انسانی، دوست دارد برتر و بهتر از دیگران باشد و اگر مطابق میل و خواستهی نفسانی خود، فخرفروشی یا سلطهجویی نماید، در حقیقت پردهای را که میان او و دوزخ قرار دارد، دریده است و وارد دوزخ خواهد شد. پناه بر الله.
اما درمان این بیماری یا میل نفسانی چیست؟ درمانش در همین حدیث، ذکر شده است؛ رسولاللهجفرمود: «و بهشت، در حجاب دشواریهاست»؛ یعنی بهشت، با اعمال یا کارهایی احاطه شده که برای نفس، سخت و ناگوار میباشد. نفس اماره، باطل را دوست دارد و حق، برایش ناگوار است. اگر انسان حق را رعایت کند، یعنی به انجام وظایف شرعی خود بپردازد و از کارهای حرام بپرهیزد، در حقیقت، از حجاب بهشت گذشته و خود را به بهشت رسانده است.
از اینرو میبینیم که نفس انسان، نماز را سخت و دشوار میداند؛ به ویژه در سرمای زمستان یا هنگامی که انسان، در اثرِ خستگی ناشی از کار روزانه، بهشدت خسته و خوابآلود است و نماز خواندن، برایش دشوار میباشد و بهسادگی نمیتواند رختخواب نرم و گرم را رها کند و به نماز بایستد؛ اما اگر این مانع را بشکند و این کار دشوار را انجام دهد، به بهشت میرسد.
نفس اماره، انسان را به سوی زنا فرا میخواند. زنا، شهوت یا میلی نفسانیست که برای نفس، خوشایند میباشد؛ ولی برای نفس، ناگوار است که صاحبش، عقل و خرد خویش را بهکار گیرد و از این میل زشت و ناپسند بپرهیزد. روشن است که خودداری از چنین کار ناپسندی، انسان را به بهشت میرساند؛ زیرا بهشت، در حجاب دشواریهاست.
جهاد در راه الله نیز بر نفس، دشوار است. اللهأمیفرماید:
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١٦﴾[البقرة: ٢١٦]
جنگ و جهاد در راه الله بر شما فرض شده؛ هرچند برایتان ناگوار است. چه بسا چیزی را ناگوار بدانید، ولی برایتان خوب باشد. و چه بسا چیزی را دوست بدارید، ولی برایتان بد باشد. الله میداند و شما نمی-دانید.
جهاد برای نفس، سخت و ناگوار است؛ اما اگر انسان این پرده را کنار بزند، خود، زمینهای برای ورودش به بهشت میباشد. اللهﻷمیفرماید:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ ١٦٩ فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١٧٠ ۞يَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٧١﴾[ال عمران: ١٦٩، ١٧١]
هرگز کسانی را که در راه الله کشته شدند، مرده مپندار؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی مییابند. به آنچه الله از فضل خویش به آنان داده است، شادمانند و در حق کسانی که هنوز به آنان نپیوستهاند و به دنبال ایشان (شهید مىشوند) شادی میکنند؛ چراکه نه ترس و هراسی بر آنهاست و نه اندوهگین مىشوند. آنان، به نعمت و فضل الله و از اینکه الله، پاداش مؤمنان را از میان نمیبرد، شادمانند.
وقتی انسان، این مانع سخت را بشکند و در راه الله جهاد کند، زمینهی ورودش به بهشت را فراهم میسازد.
امر به معروف و نهی از منکر نیز برای نفس، ناگوار است و انسانها دربارهاش سهلانگاری میکنند و چون کارِ دشواریست، هر کسی میگوید: به من چه؟ چرا خودم را برای مردم به زحمت بیندازم یا آنها را از خود برنجانم؟ اما اگر این مانع سخت را بشکند و امر به معروف و نهی از منکر کند، این، خود زمینهی ورودش به بهشت خواهد بود. به همین شکل همهی دستورهای الهی برای نفس انسان، ناگوار است؛ لذا نفس خویش را به انجام دستورهای پروردگار متعال، وادار کن تا وارد بهشت شوی.
پرهیز از کارهای حرام برای نفس، سخت و دشوار است؛ بهویژه در شرایطی که انگیزهای قوی برای گناه کردن وجود دارد. لذا وادار کردن نفس به کنار گذاشتن کارهای حرام، یکی از اسباب ورود به بهشت است. به عنوان مثال: برای جوانِ مجردی که در یک کشور غیراسلامی و آزاد زندگی میکند، خیلی مشکل است که از عمل زشت زنا، پرهیز نماید؛ چون انجام چنین کارهایی در این کشورها، آزاد است و زنان جوان و دختران زیبا به این جوان مجرد، عرض اندام میکنند؛ لذا زمینهی زنا برایش فراهم است؛ اما اگر بر خلاف میل نفسانی خویش، از زنا دوری کند، سزاوار ورود به بهشت میباشد. رسولاللهجفرموده است:
«سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ»؛[صحیح بخاری، ش: (۲۲۰، ۱۳۳۴، ۶۳۰۸)؛ و مسلم، ش: ۱۷۱۲] یعنی: «الله در روزي كه هيچ سايهای جز سايهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زير سايهی خود، جای میدهد». روز قیامت، خورشید داغ و سوزان که هزاران سال نوری از ما فاصله دارد، بهاندازهای نزدیک میشود که بالای سرِ مردم قرار میگیرد و فقط یک «میل» از آنان فاصله دارد؛ یک میل میتواند بهاندازهی «چوب سرمهکش» باشد یا بهاندازهی یکسوم فرسنگ. در هر حال، به مردم خیلی نزدیک میگردد؛ اما الله متعال در آن روز که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایهاش جای میدهد؛ یعنی الله متعال، در آن روز سایهای میآفریند تا کسانی که سزاوارند، زیرِ این سایه جای گیرند؛ زیرا در آن روز، هیچ کوه و درخت یا دره و ساختمانی وجود ندارد که سایه داشته باشد و مردم به سایهاش پناه ببرند و تنها همین سایهای که الله میآفریند، وجود خواهد داشت تا آن دسته از بندگانش را که بخواهد، در زیر آن جای دهد. آنگاه رسولاللهجاین هفت گروه را برشمرد و فرمود: «الإِمَامُ الْعَادِلُ»؛ یعنی: «فرمانروای عادل». منظور از فرمانروای عادل، تنها حاکم یا فرمانروایی نیست که در میان نزدیکان خود و دیگران، یکسان رفتار میکند؛ این، یکی از مفاهیم یا شاخصهای عدالت است؛ اما فرمانروای عادل، کسیست که هم در رابطه با مردم و هم در میان مردم، مطابق شریعت الله حکم میراندو حکمرانی و قضاوتش، بر طبق شریعت الهیست. لذا اگر کسی در میان مردم بهعدالت داوری نماید، اما شریعت الهی را در میان آنها اجرا نکند، فرمانروای عادلی نیست. فرمانروای عادل، کسیست که هم قوانین شرعی را اجرا میکند و هم در میان مردم، بهعدالت حکم مینماید.
رسولاللهجدر ادامه فرمود: «وَشَابٌّ نَشَأَ فِي عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ بِالْمَسَاجِدِ، وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِي اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَيْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَيْهِ، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ»؛ یعنی: «جواني كه در اطاعت و بندگيِ الله، رشد يافته است. كسي كه همواره به مسجد دلبسته باشد. دو مسلماني كه فقط بهخاطر خشنودي الله با يكديگردوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم میآیند یا از يكديگر جدا میشوند. كسي كه زني زيبا و صاحب مقام، او را به سوی خود بخواند؛ ولي او نپذيرد و بگويد: من از الله میترسم». همین مورد، موضوع مورد بحث ماست که زنی زیبا و صاحب مقام، شخصی را به سوی خود بخواند و او بهرغم میل و رغبت نفسانی خود، از این عمل زشت دوری میکند و میگوید: من، از الله میترسم؛ مردی جوان که قدرت جسمی و جنسی دارد و همهی زمینهها برای زنا فراهم است و هیچ مانعی وجود ندارد! البته یک مانع وجود دارد؛ یعنی ترس از اللهﻷ. این شخص که از ترس الله، از چنین گناهی دوری میکند، روز قیامت جزو کسانی خواهد بود که در زیر سایهی الهی جای میگیرند.
و اما ششم: «رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاها حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يَمِينُهُ»؛ یعنی: «كسي كه با دست راستش، بهگونهای صدقه دهد كه دست چپش نداند که دست راستش چه صدقه میدهد». و این از اخلاص اوست.
و هفتم: «رَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا، فَفَاضَتْ عَيْنَاه»؛ یعنی: كسي كه در تنهايي و دور از چشم دیگران، یا در حالی که قلبش از دنیا و وسوسه های دنیوی خالیست، الله را یاد کند و از شوق و ترس پروردگارش، اشک از چشمانش سرازیر شود. لذا چیزی که در قلبش وجود دارد، ذکر الله متعال است و الله را در این خلوت قلبی یا خلوت مکانی یاد میکند و اشک، از چشمانش سرازیر میشود و جزو کسانی قرار میگیرد که الله متعال در روزی که سایهای جز سایهی او وجود ندارد، آنها را در زیر سایهی خود، جای میدهد.
خلاصه اینکه آتش دوزخ، با شهوتها و امیال نفسانی احاطه شده و بهشت، در حجاب دشواریهاست؛ پس با نفس خود برای انجام کارهایی که الله دوست دارد، جهاد کن؛ گرچه برایش ناگوار باشد و بدان که این تجربهی انسان باتجربه و کارآزمودهایست که اگر نفس خود را به اطاعت و بندگی اللهﻷوادار سازی، نفس تو با عبادت الله، اُنس میگیرد و به انجام کارهای نیک عادت میکند؛ بهگونهای که رها کردن کارهای نیک برایش دشوار میگردد.
گاه، دیده میشود که نماز جماعت برای برخی از مردم، دشوار است؛ اما پس از مدتی که نمازشان را با جماعت میخوانند، بهاندازهای به نماز جماعت اُنس میگیرند که هیچکس نمیتواند آنها را از نماز جماعت باز دارد. لذا بیایید تا خود را به انجام کارهای نیک عادت دهیم و خواهیم دید که پس از مدتی، نفس ما رام میشود و خود، مشتاق کارهای نیک میگردد. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد.
***
۱۰۴- الثامن: عن أبي عبد الله حُذَيْفةَ بن اليمانِبقالَ: صَلَّيْتُ مع النَّبِيِّج ذَاتَ ليَْلَةٍ، فَافَتَتَحَ الْبقرة، فقُلْتُ يرْكَعُ عِندَ المائة، ثُمَّ مضى، فَقُلْت يُصلِّي بِهَا في رَكْعةٍ، فَمَضَى. فَقُلْت يَرْكَع بهَا، ثمَّ افْتتَح النِّسَاءَ، فَقَرأَهَا، ثمَّ افْتتح آلَ عِمْرانَ فَقَرَأَهَا، يَقْرُأُ مُتَرَسِّلاً إذَا مرَّ بِآيَةٍ فِيها تَسْبِيحٌ سَبَّحَ، وإِذَا مَرَّ بِسْؤالٍ سَأل، وإذَا مَرَّ بِتَعَوذٍ تَعَوَّذَ، ثم ركع فَجعل يقُول: «سُبحانَ رَبِّيَ الْعظِيمِ» فَكَانَ ركُوعُه نحْوًا مِنْ قِيامِهِ ثُمَّ قَالَ: «سمِع اللَّهُ لِمن حمِدَه، ربَّنا لك الْحمدُ» ثُم قَام قِياماً طوِيلاً قَريباً مِمَّا ركَع، ثُمَّ سَجَدَ فَقالَ: «سبحان رَبِّيَ الأعلَى» فَكَانَ سُجُوده قَرِيباً مِنْ قِيامِهِ. [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۷۲۲]
ترجمه: ابوعبدالله، حذیفه بن یمانبمیگوید: یکی از شبها با پیامبرجنماز خواندم؛ ایشان سورهی «بقره» را شروع کرد. با خود گفتم: در آیهی صدم، رکوع خواهد کرد؛ اما رسولاللهجاز این آیه گذشت؛ گفتم: همهی «بقره» را در یک رکعت خواهد خواند (و آنگاه رکوع خواهد کرد)؛ ولی همهی این سوره را خواند و در این اندیشه بودم که رکوع خواهد نمود؛ اما رکوع نکرد و سورهی «نساء» را شروع کرد و آن را تا پایان، خواند. سپس «آلعمران» را آغاز نمود و آرام و بهترتیل میخواند و هرگاه به آیهای میرسید که در آن تسبیح و ستایش الله بود، تسبیح میگفت و چون به آیهی دعا میرسید، دعا میکرد و هنگامی که به آیهای با موضوع پناه جستن به الله میرسید، پناه میخواست تا اینکه رکوع نمود و شروع کرد به گفتن: «سُبحانَ رَبِّيَ الْعظِيمِ»و رکوعش، بهاندازهی قیامش طول کشید؛ آنگاه برخاست و گفت: «سَمِعَ اللَّهُ لِمن حَمِدَه، ربَّنا لك الْحمدُ»و این قیامش نیز تقریباً بهاندازهی رکوعش طولانی بود و سپس به سجده رفت و همواره «سبحان رَبِّيَ الأعلَى»میگفت تا آنکه سجدهاش نیز بهاندازهی قیامش طول کشید.
شرح
مؤلف/روایتی از حذیفه بن یمانبنقل کرده است که شبی با پیامبرجنماز خواند. پیامبرجگاه، با یارانش نماز شب میخواند. یک بار نیز حذیفهسبا ایشان نماز خواند؛ چنانکه ابنمسعودسو ابن عباسسنیز با او نماز خواندهاند؛ البته عادت رسولاللهجاین بود که شبها بهتنهایی نماز میخواند؛ زیرا خواندن نماز شب به جماعت، جز در رمضان، مشروع نیست. البته همانگونه که در این حدیث آمده، اشکالی ندارد که گاه، نماز شب را با جماعت بخوانند. حذیفهسمیگوید: پیامبرجسورهی «بقره» را آغاز کرد؛ با خود گفتم: در آیهی صدم، رکوع خواهد نمود؛ اما همهی سوره را خواند. حذیفهسگمان میکرد که پیامبرجپس از قرائت سورهی «بقره» به رکوع خواهد رفت؛ اما سورهی «نساء» را شروع کرد. حذیفهسبا خود میگفت: در پایان این سوره، به رکوع خواهد رفت؛ ولی رسولخداجسورهی «آلعمران» را آغاز نمود و این سه سوره را بهطور کامل، آرام و بهدور از عجله و شتاب خواند؛ بهگونهای که هرگاه به آیهی دعا میرسید، دعا میکرد و چون به آیهی تسبیح میرسید، تسبیح میگفت و هنگامی که به آیهی وعید میرسید، پناه میجست. لذا قرائت رسولاللهجبا تدبر و تفکر و ذکر و دعا، همراه بود؛ زیرا بدون شک، درخواست رحمت در آیههای رحمت، و پناه جستن در آیههای وعید و تسبیح گفتن در آیههای تسبیح، نتیجهی تدبر و تفکر میباشد و چنین قیامی، گلشنی از گلشنهای بهشت است: قرائت قرآن، تسبیح، دعا و تفکر. پیامبرجسورهی بقره، نساء و آلعمران را که بیش از پنج جزء میشود، در یک رکعت خواند. حذیفهسمیگوید: هرگاه به آیهی رحمت میرسید، درخواست رحمت میکرد و هنگامی که به آیهای با موضوع تسبیح و ستایش الله میرسید، الله را ستایش مینمود و چون به آیهی وعید میرسید، به الله پناه میبرد. فکرش را بکنید که خواندن بیش از پنج جزء قرآن، بدین شکل، چه همه طول میکشد! از اینرو وقتی پیامبرجبه نماز شب میایستاد، پاهایش وَرَم میکرد. حتی ابنمسعودسکه جوان بود، یکی از شبها با پیامبرجبه نماز ایستاد. رسولاللهجبهقدری قیام را طولانی کرد که ابنمسعودسمیگوید: «تصمیم بدی گرفتم». از او پرسیدند: چه تصمیمی گرفتی؟ پاسخ داد: «تصمیم گرفتم بنشینم و پیامبرجرا تنها بگذارم»؛ یعنی ابنمسعودستوان ایستادن نداشت و نمیتوانست با رسولاللهجهمچنان به نماز ادامه دهد.
به روایت حذیفهس، رسولاللهجپس از اینکه این سوره را خواند، به رکوع رفت و شروع کرد به گفتن: «سُبحانَ رَبِّيَ الْعظِيمِ»و رکوعش بهاندازهی قیامش طول کشید؛ آنگاه از رکوع برخاست و قیام پس از رکوع را نیز طولانی کرد و گفت: «سَمِعَ اللَّهُ لِمن حَمِدَه، ربَّنا لك الْحمدُ»؛ و این قیامش نیز تقریباً بهاندازهی رکوعش طولانی بود و سپس به سجده رفت و همواره «سبحان رَبِّيَ الأعلَى»میگفت تا آنکه سجدهاش نیز بهاندازهی قیامش طول کشید. پیامبرجهمواره نمازش را متناسب میخواند؛ یعنی اگر قیام را طولانی میکرد، رکوع و سجده، و قیام پس از رکوع و نشستن در میان دو سجده را نیز به همین اندازه طولانی مینمود و اگر قرائت یا قیامش کوتاه بود، سایر ارکان نماز را هم کوتاه میکرد تا نمازش متناسب باشد و در نمازهای فرض و نفل به همین شکل عمل مینمود.
اینک به پارهای از نکاتی میپردازیم که از این حدیث برداشت میشود:
نکتهی اول، همان انگیزهایست که مؤلف/را به ذکر این حدیث در این باب واداشته است؛ و آن، اینکه رویکرد پیامبرجمانند مجاهدی بود که با نفس خویش برای اطاعت و بندگی اللهﻷجهاد میکرد؛ زیرا او، این عملِ سخت و دشوار را برای کسب رضایت و خشنودی الله متعال انجام میداد. همانگونه که الله متعال در وصف پیامبرجو یارانش فرموده است:
﴿تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا﴾[الفتح: ٢٩]
آنان را در حال رکوع و سجده میبینی؛ در حالی که فضل و خشنودی الله را میجویند.
همچنین به جواز اقامهی نماز شب به صورت جماعت پی میبریم؛ البته نه اینکه به صورت دایمی یا همیشگی درآید؛ بلکه اشکالی ندارد که نماز شب، هر از چند گاهی در غیر رمضان به جماعت ادا شود؛ ولی در رمضان، سنت است که نماز شب (تراویح) را به جماعت بخوانند.
و نیز درمییابیم که خوبست هنگامی که نمازگزار، در نماز شب به آیهی رحمت میرسد، درنگ کند و درخواست رحمت نماید؛ مثلاً وقتی به آیهای در وصف بهشت میرسد، بگوید: «اللَّهمَّ اجعَلنِی مَن أهلِها»؛ یعنی: «یا الله! مرا جزو بهشتیان بگردان». یا بگوید: «اللَّهمَّ إنِّی أسألُكَ الجَنَّةَ»؛ یعنی: «پروردگارا! من، از تو بهشت را درخواست میکنم». و هرگاه به آیهی وعید میرسد، به الله پناه ببرد و بگوید: «اللّهمَّ إنِّی أعُوذُ بِكَ مِنَ النَّارِ»؛ یعنی: «یا الله! من، از آتش دوزخ به تو پناه میبرم». و چون به آیهی تسبیح میرسد، الله را بهبزرگی و بهپاکی یاد کند؛ یعنی «الله اکبر»و «سبحانالله»بگوید. این، در نماز شب میباشد؛ البته در نماز فرض نیز اشکالی ندارد؛ اما سنت نیست. اگر انجامش دهد، از آن منع نشده است؛ همانطور که دستوری دربارهی ترک آن، وجود ندارد. بر خلاف نماز شب که بهتر است به شکلی که گفتیم، عمل کند؛ یعنی هنگام قرائت آیهی وعید، به الله پناه ببرد و چون به آیهی رحمت میرسد، درخواست رحمت کند و آنگاه که آیهی تسبیح را میخواند، تسبیح بگوید.
از این حدیث، چنین برداشت میشود که تقدیم برخی از سورهها بر برخی دیگر، جایز است؛ چنانکه رسولاللهجبر خلاف ترتیب سورهها، ابتدا سورهی «نساء» را قرائت کرد و سپس سورهی «آلعمران» را؛ البته سنت اخیر پیامبرج، این است که ترتیب سورهها رعایت شود. والله اعلم. رسولاللهجدر نهایت، سورهی «آلعمران» را بر سورهی «نساء» مقدّم نمود و صحابهشنیز همین ترتیب را رعایت کردند. رسولاللهجخود، سورهی «بقره» و «آلعمران» را به ترتیب و در کنار هم ذکر کرده و فرموده است: «اقْرَءُوا الزَّهْرَاوَيْنِ الْبَقَرَةَ وَآلَ عِمْرَانَ فَإِنَّهُمَا تَأْتِيَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَأَنَّهُمَا غَمَامَتَانِ أَوْ كَأَنَّهُمَا غَيَايَتَانِ أَوْ كَأَنَّهُمَا فِرْقَانِ مِنْ طَيْرٍ صَوَافَّ تحَاجَّانِ عَنْ أَصْحَابِهِمَا یَومَ القِیَامة»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۱۳۳۷، بهنقل از ابوامامهی باهلیس] یعنی: «دو سورهی نورانی و هدایتبخش بقره و آلعمران را بخوانید؛ زیرا روز قیامت مانند دو ابر یا دو سایه یا دو دسته از پرندگان بالگشوده، بالای سر خوانندگان خود قرار میگیرند و از آنها دفاع میکنند». به هر حال، ترتیب سورهها، بدین صورت است که ابتدا سورهی آلعمران و سپس سورهی نساء قرار دارد.
این حدیث، نشان میدهد که رسولاللهجتسبیح را بارها تکرار میکرد؛ زیرا حذیفهسمیگوید: «سُبحانَ رَبِّيَ الْعظِيمِ»و «سبحان رَبِّيَ الأعلَى»میگفت و رکوع و سجدهاش را طولانی مینمود. حذیفهستسبیح دیگری را ذکر نکرده است و این، بدین معناست که تکرار تسبیح رکوع و سجده، سنت میباشد؛ البته باید دانست که رسولاللهجدر رکوع و سجدهاش عبارتهای دیگری را نیز بارها تکرار میکرد؛ مانند: «سُبحَانَكَ اللَّهمَّ ربَّنا وبِحَمدِكَ اللَّهمَّ اغفِر لِي»یا «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الملائكَةِ والرُّوح». لذا در نماز، خواندن هر ذکر یا دعایی که از پیامبرجثابت شده، سنت است.
از الله متعال درخواست میکنم که به همهی ما در ظاهر و باطن، توفیق پیروی از پیامبرشجرا عنایت بفرماید و خود، کارساز و یاریگر ما در دنیا و آخرت باشد؛ بهیقین او، بخشنده و بزرگوار است.
***
۱۰۵- التاسع: عن ابن مسعودٍسقال: صلَّيْت مَعَ النَّبِيِّج لَيلَةً، فَأَطَالَ الْقِيامَ حتَّى هممْتُ بِأمرِ سُوءٍ! قِیلَ: وَمَا هممْتَ بِهِ؟ قَالَ: هممْتُ أَنْ أجْلِسَ وَأدعَهُ. [متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۱۱۳۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۷۷۳]
ترجمه: ابنمسعودسمیگوید: یکی از شبها با پیامبرجبه نماز ایستادم. رسولاللهجبهقدری قیام را طولانی کرد که تصمیم بدی گرفتم. از او پرسیدند: چه تصمیمی گرفتی؟ پاسخ داد: تصمیم گرفتم بنشینم و پیامبرجرا تنها بگذارم.
۱۰۶- العاشر: عن أنسسعَن رسولِ الله جقال: «يتْبعُ الميْتَ ثلاثَةٌ: أهلُهُ ومالُه وعمَلُه، فيرْجِع اثنانِ ويبْقَى واحِدٌ: يرجعُ أهلُهُ ومالُهُ، ويبقَى عملُهُ». [متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۶۵۱۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۹۶۰]
ترجمه: انسسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «سه چیز، مُرده را همراهی میکند: خانواده، و مال و عمل او. دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او میماند: خانواده و مالش برمیگردند و عملش با او میماند».
شرح
مؤلف/، از عبدالله بن مسعودسکه یکی از خدمتگزاران رسولاللهجبود، روایت کرده که وی، شبی با رسولاللهجنماز خواند و رسولاللهجنماز را طولانی کرد. پیشتر حدیثی بیان شد که عایشهلمیگوید: پیامبرجآنقدر به نماز میایستاد که پاهایش تَرَک برمیداشت یا وَرَم میکرد. در حدیث صحیحی آمده است که حذیفهسمیگوید: رسولاللهجدر یک رکعت، سه سورهی طولانی خواند: بقره، نساء و آلعمران. ابنمسعودسنیز شبی، با پیامبرجبه نماز ایستاد و پیامبرجآنقدر نماز را طولانی کرد که ابنمسعود، تصمیم بدی گرفت؛ از او پرسیدند: ای ابوعبدالرحمن! چه تصمیمی گرفتی؟ پاسخ داد: تصمیم گرفتم بنشینم و پیامبرجرا تنها بگذارم؛ زیرا ابنمسعودسبا آنکه جوان بود، خسته شد؛ اما پیامبرجخسته نشد؛ چراکه از همه باتقواتر بود و بیش از همهی مردم، در عبادت میکوشید. لذا بدین نکته پی میبریم که قیام طولانی در شب، سنت میباشد و هرکس شبها برخیزد و نمازی طولانی بخواند، به رسولاللهجاقتدا کرده است؛ البته اگر قیام را طولانی کردید، سنت است که رکوع و سجده، و قیام پس از رکوع و نشستن در میان دو سجده را نیز طولانی کنید؛ زیرا سنت رسولاللهجبود که همهی ارکان نمازش را متناسب و یکسان ادا میکرد؛ اگر قیام را طولانی مینمود، سایر ارکان را هم طولانی میکرد و اگر قیامش کوتاه بود، سایر ارکان را نیز کوتاه مینمود.
سپس مؤلف/حدیثی از انسسنقل کرده که پیامبرجفرموده است: «سه چیز، مُرده را همراهی میکند: خانواده، مال و عملش؛ دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او میماند». پیامبرجدرست فرموده است. وقتی انسان میمیرد، خانواده و نزدیکانش او را تا قبرش همراهی میکنند؛ دنیا، چهقدر پست و بیوفاست. عزیزترین افراد انسان، او را دفن مینمایند و او را از خود، دور میکنند! حتی اگر به آنها مُزد بدهند که جنازهی عزیزشان را نگه دارند، قبول نمیکنند. بدینسان نزدیکترین و عزیزترین افراد خانواده، انسان را به خاک میسپارند و تا قبر، همراهیاش مینمایند.
مال و ثروت مرده نیز او را همراهی میکند؛ یعنی وقتی آدم ثروتمندی میمیرد، خدمتکاران و کارگرانش، تا پای قبر همراهش میروند. اعمال مرده نیز با اوست؛ خانواده و مالش بازمیگردند و او میماند و اعمالش. از الله متعال بخواهیم که اعمال همهی ما را نیک و شایسته بگرداند. آری؛ انیس و مونس انسان در قبر، عمل اوست و تا قیامت با او میماند.
این حدیث، نشان میدهد که دنیا، زرق و برقیست که وفا ندارد و در قبر، با انسان نخواهد بود. مال و فرزندان، زیور زندگی دنیا هستند که سرانجام، انسان را تنها میگذارند و بازمیگردند؛ اما فقط عمل انسان است که با او میماند. لذا دوست و همراه وفاداری را برگزینیم که همیشه با ما میماند و هیچگاه ما را تنها نمیگذارد. پس بکوشیم اعمال شایستهای انجام دهیم تا هنگامی که در قبر خویش تنها میشویم و هیچیک از دوستان و فرزندان و افراد خانواده با ما نیست، انیس و مونس ما باشد. ارتباط این حدیث با موضوع این باب، روشن است؛ زیرا انجام کارهای نیک، نیازمند جهاد با نفس میباشد و انسان باید برای انجام کارهای نیک که در قبر با او میمانند، با نفس خویش مجاهده کند. الله متعال، عاقبتِ همهی ما را نیک بگرداند و خود با لطف و عنایت خویش، کارساز و یاریگر ما باشد؛ بهیقین او، بخشنده و بزرگوار است.
***
۱۰۷- الحادي عشر: عن ابن مسعودٍسقال: قال النَّبيُّج: «الجَنَّةُ أقَربُ إلى أَحدِكُم مِنْ شِراكِ نَعْلِهِ والنَّارُ مِثْلُ ذلِكَ». [روایت البخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۶۴۸۸]
ترجمه: ابنمسعودسمیگوید: پیامبرجفرموده است: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیکترند».
شرح
مؤلف/، در باب مجاهدت، حدیثی از عبدالله بن مسعودسنقل کرده که رسولاللهجفرموده است: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیکترند». این حدیث، از یکسو تشویق و ترغیبی نسبت به بهشت میباشد و از سوی دیگری هشداری نسبت به دوزخ. در زبان عربی، بند کفش کنایه از نزدیکیست؛ و بهشت به انسان، از بند کفش او نیز نزدیکتر میباشد؛ زیرا گاه گفتن یک کلمه، زمینهی ورود انسان به بهشت است و انسان، کلمهای میگوید که باعث رضایت و خشنودی اللهﻷمیشود و بدینسان گویندهاش را به بهشت پُرنعمت میرساند.
البته آنچه در حدیث آمده، فراتر از این است؛ یعنی کثرت عبادت و دوری از کارهای حرام، از اسباب و زمینههای ورود به بهشت میباشد و انجامش برای کسی میسر است که الله توفیقش دهد. لذا مؤمنانی را میبینیم که اللهﻷسینهی آنها را برای پذیرش اسلام و عمل به آن گشوده است و از اینرو بهراحتی و با اطمینان خاطر و سینهای باز و با علاقهای وافر نماز میخوانند، زکات میدهند، روزه میگیرند، حج میگزارند و به انجام کارهای نیک میپردازند و انجام کارهای نیک و پرهیز از سخنان و کارهای حرام برای آنها، آسان است.
اما پناه بر الله! برخی هم نسبت به اسلام، دلگیرند و عمل به احکام و رهنمودهای اسلام و دوری از کارهای حرام، برای آنها دشوار است و نمیتوانند خود را سزاوار بهشتی کنند که از بند کفشهایشان به آنان نزدیکتر است.
دوزخ نیز همینگونه میباشد که دومین جملهی حدیث، بیانگر این موضوع است و خود، هشداری جدی بهشمار میرود. پیامبرجفرمود: «والنَّارُ مِثْلُ ذلِكَ»؛ یعنی: «دوزخ نیز چنین است». گاه انسان، بیپروا و از روی بیفکری سخنی میگوید که مایهی خشم و نارضایتی اللهﻷمیگردد و انسان را برای چندین و چند سال، سزاوار دوزخ میگرداند. چه بسیارند سخنان و کلماتی که انسان، بیپروا بر زبان میآورد و به مفهوم و نتیجهاش نمیاندیشد و خود را سزاوار دوزخ میکند. آیا داستان منافقانی را که در غزوهی «تبوک» با پیامبرجبودند، شنیدهاید که دربارهی پیامبرجو یارانش به یکدیگر میگفتند: ما، پُرخورتر، شکمگُندهتر، دروغگوتر و ترسوتر از اینها ندیدهایم که وقتی با دشمن، روبهرو میشوند، پا به فرار میگذارند. منافقان، دربارهی پیامبرجو یارانششچنین سخنی میگفتند!
اندکی تأمل و دقت نظر، نشان میدهد که خود منافقان چنین ویژگیهایی دارند، نه مؤمنان؛ زیرا بیش از همه، به زندگی دنیا علاقه دارند و از همه دروغگوترند و هنگام رویارویی با دشمن، بزدل و ترسو هستند. اللهﻷدر اینباره میفرماید:
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ ٦٦﴾[التوبة: ٦٥، ٦٦]
و اگر آنان را بازخواست کنی (که چرا چنین سخنانی گفتهاید)، میگویند: ما فقط شوخی و بازی میکردیم. بگو: آیا الله، و آیات و پیامبرش را به مسخره میگیرید؟ عذر و بهانه نیاورید؛ بهراستی پس از ایمانتان، کفر ورزیدهاید. اگر گروهی از شما را ببخشیم، گروه دیگری را عذاب خواهیم کرد؛ چرا که مجرم بوده-اند.
بدینسان اللهﻷبیان نمود که آنها پس از آنکه ایمان آورده بودند، با به ریشخند گرفتن الله و آیهها و پیامبرش، کافر شدند. لذا انسان باید مراقب حرف زدنش باشد و زبانش را از خطا و لغزش، حفظ کند تا مبادا به هلاکت و نابوی برسد. اللهﻷهمهی ما را بر راه حق و حقیقت، ثابت و استوار بدارد و ما را از همهی گناهان محافظت بفرماید.
***
۱۰۸- الثاني عشر: عن أبي فِراس رَبِيعةَ بنِ كَعْبٍ الأسْلَمِيِّ خادِم رسولِ اللَّهِجومِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِسقال: كُنْتُ أبيتُ مَعَ رسولِ الله جفآتِيهِ بِوَضوئِهِ، وحاجتِهِ فقال: «سلْني». فقُلْت: أسْألُكَ مُرافَقَتَكَ في الجنَّةِ. فقالَ: «أوَ غَيْرَ ذلِك؟». قُلْت: أسْألُكَ مُرافَقَتَكَ في الجنَّةِ. فقالَ: «أوَ غَيْرَ ذلِك؟» قُلْت: هو ذَاك. قال: «فأَعِنِّي على نَفْسِكَ بِكَثْرةِ السجُودِ». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۴۸۹]
ترجمه:ابوفراس، ربیعه بن کعب اسلمیسکه خدمتکار رسولاللهجو جزو «اهل صُفّه» بود، میگوید: شبها نزد پیامبرجمیماندم و آب وضو و سایر نیازهایش را فراهم میکردم. پیامبرجبه من فرمود: «چیزی از من بخواه». گفتم: میخواهم در بهشت با شما باشم. فرمود: «آیا چیز دیگری نمیخواهی؟» گفتم: میخواهم در بهشت با شما باشم. فرمود: «آیا چیز دیگری نمیخواهی؟» گفتم: همان که عرض کردم. فرمود: «پس با سجدههای زیاد، کمکم کن تا به مقصود خویش برسی».
شرح
مؤلف/روایتی از ربیعه بن مالک اسلمیسروایت کرده است که خدمتکار پیامبرجبود. تعدادی از یاران پیامبرجکه غلام نبودند، داوطلبانه به ایشان خدمت میکردند؛ از جمله: ربیعه بن مالک، و ابن مسعود؛ و بدینسان از شرافت خدمت به پیامبرجبرخوردار شدند. ربیعهسجزو «اهل صفه» بود. اهل صُفّه، تعدادی از مهاجران بودند که خانهای در مدینه نداشتند و پیامبرجسکویی در مسجد در اختیارشان گذاشته بود و تعدادشان، گاه به هشتاد نفر میرسید و گاه کمتر از این بودند و صحابهشبرای آنها غذا و شیر میآوردند و زندگی آنها از محل صدقههای سایر صحابهشسپری میشد.
ربیعه بن مالکسبه پیامبرجخدمت میکرد و آبِ وضو و دیگر نیازهای پیامبرجرا فراهم میساخت. روزی رسولاللهجبه او فرمود: «از من چیزی بخواه». بدینسان میخواست بهپاس خدمتش، پاداشی به او بدهد. خود، فرموده است: «مَنْ صَنَعَ إلَيْكُمْ مَعْرُوفاً فَكَافِئُوهُ»؛ [ صحیح لغیره؛ روایت: احمد در مسندش (۲/۶۸)؛ و ابنحبان (۳۴۰۸)؛ و حاکم در المستدرک (۲/۷۳)؛ و ابوداود در سنن خود (۱۶۷۲)؛ و نسائی (۲۵۶۷)؛ رویانی (۴۱۹)؛ عبد بن حمید (۸۰۶) و... از طریق اعمش از مجاهد از ابنعمرس. البته ابنمدینی و احمد، دربارهی سماع اعمش از مجاهد، سخن گفتهاند؛ اما این حدیث شاهدی از روایت حکم بن عمیر دارد؛ نک: الکبیر طبرانی (۳/۲۱۸) و المجمع هیثمی (۸/۱۸۲) که دربارهاش گفته است: «در سندش، یحیی بن یعلی اسلمی قرار دارد که ضعیف است». این حدیث را میتوانید در صحیح الجامع (۵۹۳۷ و ۶۰۲۱) از آلبانی/ببینید] انتظار میرفت با شرایطی که ربیعهسداشت، درخواست مال کند؛ اما نظرش، بلند بود؛ عرض کرد: میخواهم در بهشت با شما باشم. همانطور که در دنیا با شما هستم. رسولاللهجاز او پرسید: آیا چیز دیگری نمیخواهی؟ اما ربیعهسخواستهی دیگری نداشت و فقط خواهان همراهی با پیامبرجدر بهشت بود. پیامبرجبه او فرمود: «پس با سجدههای زیاد، کمکم کن تا به مقصود خویش برسی». همین، به موضوع مجاهدت ربط دارد که مؤلف/، این حدیث را در باب مجاهدت ذکر کرده است. کثرت سجده، مستلزم کثرت رکوع است و کثرت رکوع، مستلزم کثرت قیام میباشد؛ زیرا هر رکعت نماز، یک رکوع و دو سجده دارد. البته رسولاللهجاز آن جهت سجده را بهطور ویژه ذکر فرمود که بهترین حالت نمازگزار بهشمار میرود و زمانی که انسان در حال سجده است، بیش از هر زمان دیگری به پروردگارش نزدیک میباشد؛ گرچه نمازگزار، در حال نماز، چه در قیام باشد و چه در رکوع یا سجده، از هر زمان دیگری به پروردگارش نزدیکتر است.
این، بیانگر فضیلت سجده میباشد. علما اختلاف نظر دارند که آیا طولانی کردن قیام، بهتر است یا طولانی کردن رکوع یا سجده؟
برخی، طولانی کردن قیام را برتر دانستهاند و برخی دیگر، گفتهاند: طولانی کردن رکوع و سجده، افضل است؛ اما صحیحتر از همه، این است که نماز باید متناسب باشد؛ و گرنه، قیام، در اصل، از رکوع و سجده طولانیتر است. ولی بهتر است که متناسب با طولانی کردن قیام، رکوع و سجده را نیز طولانی کنیم و اگر قیام را کوتاه کردیم، رکوع و سجده هم کوتاه باشد.
این حدیث، نشان میدهد که هرچه بیشتر نماز بخوانیم، بهتر است؛ البته جز در اوقاتی که نماز خواندن در آن، ممنوع میباشد. اوقات ممنوع، از این قرار است: از سپیدهدم (پس از نماز صبح) تا بالا آمدن خورشید بهاندازهی یک نیزه؛ هنگام نیمروز تا زمان مایل شدن خورشید و نیز از نماز عصر تا غروب آفتاب. در این سه وقت، خواندن نماز نفل درست نیست؛ مگر آنکه سبب خاصی مانند تحیۀالمسجد یا سنتِ وضو و امثال آن، وجود داشته باشد.
این حدیث، نشان میدهد که بهکار گرفتن انسان آزاد بهعنوان خدمتکار جایز است و ناپسند نیست و امر و نهی به خدمتکار، اشکالی ندارد یا به صاحبخانه (میزبان) میتوان گفت که مثلاً به من آب بده یا فنجانی قهوه؛ و این، اشکالی ندارد؛ زیرا چنین درخواستهایی جزو درخواستهای نکوهیده و ناپسند بهشمار نمیرود؛ بلکه ضرورت پذیرایی از مهمان میباشد و عموم مردم، چنین رویهای دارند.
از این حدیث، چنین برداشت میشود که پیامبرجاین اختیار را ندارد که کسی را وارد بهشت بگرداند و از اینرو برای این شخص، ضمانت نکرد که حتماً خواستهاش را برآورده سازد؛ بلکه به او فرمود: «پس با سجدههای زیاد، کمکم کن تا به مقصود خویش برسی»؛ یعنی به او پیشنهاد کرد که زیاد نماز بخواند تا سفارش او را بکند؛ امید است که پروردگار، او را در بهشت همراه پیامبرش قرار دهد.
***
۱۰۹- الثالث عشر: عن أبي عبد الله ويُقَالُ: أبُو عبْدِ الرَّحمنِ ثَوْبانَ موْلى رسولِ اللَّهِجقال: سمِعْتُ رسولَ الله جيقول: «عليكَ بِكَثْرةِ السُّجُودِ، فإِنَّك لَنْ تَسْجُدَ للَّهِ سجْدةً إلاَّ رفَعكَ اللَّهُ بِهَا درجةً، وحطَّ عنْكَ بِهَا خَطِيئَةً». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۴۸۸]
ترجمه: ابوعبدالله یا ابوعبدالرحمن، ثوبانس، غلام آزادشدهی پیامبرجمیگوید: از رسولاللهجشنیدم که فرمود: «زیاد، سجده کن؛ زیرا الله به ازای هر سجدهای که برای او بهجای میآوری، یک درجه، مقام تو را بالا میبرد و یکی از گناهانت را از تو میزداید».
۱۱۰- الرابع عشر: عن أبي صَفْوانَ عبدِ الله بن بُسْرٍ الأسلَمِيِّس قال: قال رسولُ اللهج: «خَيْرُ النَّاسِ مَن طالَ عمُرُه وَحَسُنَ عملُه».[ترمذي، روایتش کرده و آن را حسن دانسته است.] [ صحیح الجامع، از آلبانی/، ش: ۳۲۹۶؛ و السلسلة الصحیحة، ذیل حدیث ۱۸۳۶]
ترجمه: ابوصفوان، عبدالله بن بُسر اسلمیسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «بهترین مردم کسیست که عمرش، طولانی و کردارش، نیکو باشد».
شرح
مؤلف/، از ثوبانسغلام آزادشدهی پیامبرجنقل کرده که گفته است: از رسولاللهجشنیدم که فرمود: «زیاد، سجده کن؛ زیرا الله به ازای هر سجدهای که برای او بهجای میآوری، یک درجه، مقام تو را بالا میبرد و یکی از گناهانت را از تو میزداید». این حدیث، مانند حدیث سابق است که ربیعه بن مالکساز رسولاللهجدرخواست کرد که در بهشت، با ایشان باشد. پیامبرجبه او فرمود: «پس با سجدههای زیاد، کمکم کن تا به خواستهی خویش برسی».
لذا در مییابیم که انسان باید زیاد سجده کند؛ پیشتر به بیان این نکته پرداختیم که سجدهی زیاد، مستلزم کثرت رکوع و قیام و دیگر ارکان نماز است؛ زیرا در هر رکعت نماز، یک رکوع و دو سجده قرار دارد و نمیتوان در یک رکعت، سه یا چهار بار به سجده رفت. بنابراین، سجدهی زیاد، مستلزم کثرت رکوع و قیام است.
سپس پیامبرجاجر و پاداش سجدهی زیاد را بیان نمود که دو فایده یا دستآورد بزرگ میباشد:
فایدهی اول: الله متعال به ازای هر سجده، یک درجه مقام انسان را بالا میبرد؛ و انسان با از میان رفتن آنچه که برایش ناگوار است یا با رسیدن به آنچه که دوست دارد، به کمال دست مییابد؛ زیرا انسان دوست دارد که درجاتش، بالا رود و دوست ندارد که در کارنامهاش گناهی وجود داشته باشد. و آنگاه که یک درجه بر مقام انسان افزوده گردد و یکی از گناهانش از او زدوده شود، در حقیقت، به خواستهی خود دست یافته و از آنچه که نگران بوده، نجات پیدا کرده است.
اما حدیث عبدالله بن بُسرسکه میگوید: پیامبرجفرمود: «بهترین مردم کسیست که عمرش، طولانی و کردارش، نیکو باشد»؛ زیرا عمر طولانی، فرصتیست تا انسان، اللهﻷرا بیشتر اطاعت و بندگی کند و این، مایهی تقرب و نزدیکی بیشتر به الله متعال میباشد و مقام و جایگاه انسان را در آخرت، بالا میبرد. اما عمر طولانی، به دست خداست و هیچ ربطی به تصمیم و خواستهی انسان ندارد؛ ولی انسان میتواند رفتار و کردار نیکی داشته باشد و این، به خودِ او بستگی دارد؛ زیرا الله متعال، به او عقل و خرد داده و کتابهایی نازل کرده و پیامبرانی فرستاده و راه را روشن نموده و اتمام حجت فرموده است؛ از اینرو هر انسانی میتواند کار نیک انجام دهد و بنا به فرمودهی پیامبرجبرخی از کارهای نیک، مانند صلهی رحم یا رعایت پیوند خویشاوندی، سبب طول عمر میباشد. پیامبرجفرموده است: «مَنْ أحَبَّ أَنْ يُبْسَطَ لَهُ فِي رِزْقِهِ وَيُنْسَأَ لَهُ فِي أَثَرِهِ، فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ»؛ [ صحیح است؛ بخاری، ش: ۱۹۲۵؛ و مسلم، ش: ۴۶۳۹ بهنقل از انس بن مالکس. همچنین روایت بخاری، ش: ۵۵۲۶، و مسلم ش: ۴۶۳۸ بهنقل از ابوهریرهس. )] یعنی: «کسی که میخواهد روزیاش، زیاد شود و عمرش طولانی، پس صلهی رحم یا ارتباط با خویشانش را رعایت کند»؛ لذا صلهی رحم، یکی از اسباب طول عمر میباشد و از آنجا که بهترین مردم کسیست که عمرش طولانی، و کردارش نیک باشد، پس انسان همواره باید از اللهﻷبخواهد که به او عمری طولانی با کردار و رفتاری نیکو عنایت کند تا جزو بهترین مردم قرار بگیرد.
روشن است که عمر طولانی، بهتنهایی برای انسان خوب نیست؛ مگر آنکه انسان، نیکرفتار باشد؛ زیرا گاه عمر طولانی، به زیان انسان است؛ همانگونه که اللهأمیفرماید:
﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ خَيۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٧٨﴾[ال عمران: ١٧٨]
کافران هرگز تصور نکنند که اگر مهلتشان میدهیم، به سود آنهاست؛ به آنان مهلت میدهیم تا بر گناهانشان بیفزایند. و عذاب خوارکنندهای (در پیش) دارند.
الله متعال، به کافران روزی فراوان، سلامتی، طول عمر و زن و فرزند عنایت میکند؛ اما این، به نفع آنها نیست؛ بلکه به زیان آنهاست. چون هرچه بیشتر عمر میکنند، گناهان بیشتری مرتکب میشوند. از اینرو علما گفتهاند: دعای طول عمر برای دیگران، مکروه است؛ یعنی نباید به کسی بگوییم: الله، عمری طولانی به تو بدهد یا برخی از مردم، اصطلاح «پیر شوی» را بهکار میبرند؛ زیرا عمر طولانی، گاه به زیان انسان است. لذا وقتی برای کسی دعای طول عمر میکنیم، باید بگوییم: عمری طولانی با عزت و عبادت داشته باشی.
***
۱۱۱- الخامس عشر: عن أنسٍسقال: غَاب عمِّي أَنَسُ بنُ النَّضْرِسعن قِتالِ بدرٍ، فقال: يا رسولَ الله غِبْتُ عن أوَّلِ قِتالٍ قَاتلْتَ المُشرِكِينَ، لَئِنِ اللَّهُ أشْهَدَنِي قتالَ المشركين لَيُرِيَنَّ اللَّهُ ما أصنعُ، فلمَّا كانَ يومُ أُحدٍ انْكشَفَ المُسْلِمُون فقال: اللَّهُمَّ أعْتَذِرُ إليْكَ مِمَّا صنَع هَؤُلاءِ يَعْني أصْحَابَه وأبرأُ إلَيْكَ مِمَّا صنعَ هَؤُلاَءِ يعني المُشْرِكِينَ ثُمَّ تَقَدَّمَ فَاسْتَقْبَلَهُ سعْدُ بْنُ مُعاذٍ، فَقالَ: يا سعْدُ بْنُ معُاذٍ الْجنَّةُ ورَبِّ الكعْبةِ، إِنِى أجِدُ رِيحَهَا مِنْ دُونِ أُحُدٍ. قال سعْدٌ: فَمَا اسْتَطعْتُ يا رسول الله ما صنَعَ، قَالَ أنسٌ: فَوجدْنَا بِهِ بِضْعاً وثمانِينَ ضَرْبةً بِالسَّيفِ، أوْ طَعْنَةً بِرُمْحٍ، أو رمْيةً بِسهْمٍ، ووجدْناهُ قَد قُتِلَ وَمثَّلَ بِهِ المُشرِكُونَ فَما عرفَهُ أَحدٌ إِلاَّ أُخْتُهُ بِبنَانِهِ. قال أنسٌ: كُنَّا نَرى أوْ نَظُنُّ أنَّ هَذِهِ الآيَة نزلَتْ فيهِ وَفِي أشْباهِهِ: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣﴾[الاحزاب : ٢٣] إلى آخِرِها. [متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۲۸۰۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۹۰۳]
ترجمه: انسسمیگوید: عمویم، انس بن نضرسدر جنگ بدر حضور نداشت؛ از اینرو به پیامبرجگفت: «ای رسولخدا! در نخستین غزوهای که با مشرکان جنگیدی، شرکت نداشتم. اگر الله توفیقم دهد که در جنگ دیگری رویاروی مشرکان قرار بگیرم، الله به مردم نشان خواهد داد که چه خواهم کرد». هنگامی که جنگ «احد» روی داد و مسلمانان پراکنده شدند، انس بن نضرسگفت: «یا الله! من، از کاری که اینها- یعنی مسلمانان- انجام دادند، عذرخواهی میکنم و از کاری که اینها- یعنی مشرکان- کردند، بیزاری میجویم». آنگاه (به سوی مشرکان) پیش رفت؛ در این میان، سعد بن معاذساو را دید. عمویم به سعد بن معاذ گفت: «ای سعد بن معاذ! به پروردگار کعبه سوگند، این، بهشت است که من بوی آن را از سوی احد میشنوم». سعدسبه پیامبرجمیگفت: «آنچه او کرد، از توان من خارج است». انس (بن مالک)سمیگوید: او را دیدیم که کشته شده و مشرکان، مُثلهاش کرده بودند و جای بیش از هشتاد زخم شمشیر، ضربهی نیزه و اثر تیر در بدنش دیده میشد و هیچکس، او را نشناخت، مگر خواهرش؛ آنهم از روی انگشتانش. به نظر ما، این آیه دربارهی او و امثال او نازل شده است که:
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣﴾[الاحزاب : ٢٣]
در میان مؤمنان، مردانی هستند که به پیمانشان با الله، صادقانه وفا کردند؛ برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند (و به شهادت رسیدند) و برخی دیگر در انتظار (شهادت) هستند؛ و (در پیمانشان) هیچ دگرگونی و تغییری نیاوردهاند.
شرح
مؤلف/، از انس بن مالکسنقل کرده است که میگوید: «عمویم، انس بن نضرسدر غزوهی بدر شرکت نداشت»؛ زیرا رسولاللهجقصد جنگ نداشت و از اینرو فقط کمتر از سیصد و بیست نفر با ایشان خارج شدند تا به كاروان تجارتی قريش که از نزدیک مدینه میگذشت، حمله کنند و مال و غنیمت بگیرند. رسولاللهجو کمتر از سیصد و بیست تن از اصحابشاز مدینه بیرون رفتند و هفتاد شتر و دو اسب با خود داشتند که به نوبت بر آنها سوار میشدند. بسیاری از صحابهشدر این جنگ حضور نداشتند؛ زیرا ابتدا رسولاللهجقصد جنگ نداشت و هیچکس را به جنگ فرانخواند و از اینرو فقط با عدهی اندکی از مدینه بیرون فت.
انس بن نضرسبه پیامبرجعرض کرد: من در نخستین غزوهای که با مشرکان جنگیدی، شرکت نداشتم؛ لذا اگر توفیق شرکت در غزوهی دیگری را بیابم، نشان خواهم داد که چه میکنم.
سیزده ماه پس از غزوهی بدر، غزوهی احد روی داد. ابتدا جریان جنگ به نفع مسلمانان بود؛ اما پس از آنکه تیراندازان، پُست نگهبانی خود را ترک کردند و از کوه پایین آمدند، دستهی سوارهنظام مشرکان، از پشت سر به مسلمانان حملهور شدند و صفوف لشکر مسلمانان را در هم شکستند و مسلمانان، پراکنده شدند و تا آستانهی شکست پیش رفتند. انس بن نضرسگفت: یا الله! از کاری که دوستانم کردند، عذرخواهی میکنم و از کاری که مشرکان انجام دادند، بیزاری میجویم. سپس به سوی مشرکان پیش رفت و هنگام پیشروی، سعد بن معاذسرا دید. سعدساز او پرسید: کجا میروی؟ پاسخ داد: ای سعد! من، بوی بهشت را از سوی احد، استشمام میکنم.
انسسراست میگفت؛ توهم نبود؛ واقعاً بوی بهشت به مشامش میرسید و این، کرامتی از سوی اللهﻷبود که پیش از شهادتش، بوی بهشت را شنید تا به سوی مشرکان پیش برود و عقبنشینی نکند؛ لذا آنقدر جنگید تا آنکه به شهادت رسید.
و وقتی پیکرش را یافتند، بیش از هشتاد زخم شمشیر، ضربهی نیزه و اثر تیر در بدنش دیده میشد و هیچکس او را نشناخت؛ فقط خواهرش، او را از روی انگشتانش شناخت. نظر صحابهشاین بود که این آیه، دربارهی او نازل شده است که:
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣﴾[الأحزاب: ٢٣]
در میان مؤمنان، مردانی هستند که به پیمانشان با الله، صادقانه وفا کردند؛ برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند (و به شهادت رسیدند) و برخی دیگر در انتظار (شهادت) هستند؛ و (در پیمانشان) هیچ دگرگونی و تغییری نیاوردهاند.
بدون شک انس بن نضر و امثال او، نخستین کسانی هستند که در مفهوم این آیه میگنجند؛ زیرا آنها، صادقانه بر سرِ پیمانشان با الله ماندند. چنانکه انسسگفته بود: الله، نشان خواهد داد که چه میکنم. و کاری کرد که هیچکس انجام نداد تا اینکه اللهﻷبر او منت نهاد و نعمت شهادت را به او ارزانی داشت.
این حدیث، در موضوع این باب، و بیانگر جهاد با نفس در مسیر اطاعت از اللهﻷمیباشد. همانگونه که انس بن نضرسبا نفس خویش، چنین جهاد بزرگی کرد و پس از پراکنده شدن مسلمانان، به سوی دشمن پیش رفت و جنگید تا آنکه به شهادت رسید.
***
۱۱۲- السادس عشر : عن أبي مسعود عقبة بن عمرو الأنصاري البدريسقَالَ : لَمَّا نَزَلَتْ آيةُ الصَّدَقَةِ كُنَّا نُحَامِلُ عَلَى ظُهُورِنَا، فَجَاءَ رَجُلٌ فَتَصَدَّقَ بِشَيءٍ كَثيرٍ، فقالوا: مُراءٍ وَجَاءَ رَجُلٌ آخَرُ فَتَصَدَّقَ بِصَاعٍ فقالُوا : إنَّ اللهَ لَغَنيٌّ عَنْ صَاعِ هَذَا! فَنَزَلَتْ: ﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَيَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٧٩﴾[التوبة: ٧٩] ؛ [مُتَّفَقٌ عَلَيه] [ صحیح بخاری، ش: ۱۴۱۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۱۸]
ترجمه: ابومسعود، عقبه بن عمرو انصاری بدریسمیگوید: هنگامی که آیهی صدقه نازل شد، ما بر دوش خویش بار میکشیدیم و مُزد آن را صدقه میدادیم. مردی آمد و مال زیادی صدقه داد؛ منافقان گفتند: ریاکار است. شخصِ دیگری آمد و یک صاع (یک پیمانه خرما) صدقه داد. گفتند: الله، از صدقهی اندک این مرد، بینیاز است. آنگاه این آیه نارل شد:
﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَيَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٧٩﴾[التوبة: ٧٩]
کسانی که بر آن دسته از مؤمنان که زیاد صدقه میدهند و نیز بر مؤمنانی که به اندازهی توانشان صدقه میدهند، ایراد میگیرند و آنها را مسخره میکنند، بدانند که الله (نیز در مقابل) آنان را مسخره میکند و عذاب دردناکی در پیش دارند.
شرح
مؤلف/، روایتی از ابومسعود، عقبه بن عمروسنقل کرده است؛ ابومسعودسمیگوید: «زمانی که آیهی صدقه نازل شد...»؛ یعنی آیهای که در آن، به صدقه دادن تشویق شده است. صدقه بدین معناست که انسان به خاطر کسب خشنودی و رضایت اللهﻷ، از مال خویش به فقرا بدهد و علت نامگذاریاش به صدقه، این است که بیانگر صداقت ایمان انسان است. انسان، به مال و ثروت محبت و دلبستگی دارد؛ همانگونه که اللهأمیفرماید:
﴿وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا ٢٠﴾[الفجر: ٢٠]
و به مال و ثروت، محبت و دلبستگی زیادی دارید.
انسان فقط بهخاطر چیزی که بیشتر دوست دارد، از علایق و دلبستگیهای خود میگذرد. لذا وقتی انسان، از مال خود بهخاطر اللهﻷصدقه میدهد، این، دلیلی بر صداقت ایمان اوست.
هنگامی که آیهی صدقه نازل شد، صحابهشبیدرنگ صدقههای خود را نزد پیامبرجمیآوردند و این عادت آن بزرگواران بود که پس از نزول هر حکمی، بیدرنگ بدان عمل میکردند و هرگاه آیهای نارل میشد که چیزی را ممنوع قرار میداد، بلافاصله آن را ترک مینمودند. چنانکه وقتی آیهی حرام بودن شراب نازل شد، تعدادی از صحابهشکه پیش از نزول این حکم شراب داشتند، ظرفهای شراب را خالی کردند؛ بهگونهای که در کوچهها، شراب جاری شده بود.
این، وظیفهی هر مؤمنیست که وقتی حکم الله و پیامبرش به او میرسد، بلافاصله بدان عمل کند؛ چه با اجرای دستور الله و رسولش و چه با دوری از آنچه که اللهﻷو پیامبرجمنع کردهاند.
صحابهشهنگام نزول حکم صدقه نیز به همین منوال عمل کردند و هرکس بهاندازهی توانش، صدقهی خود را نزد رسولاللهجمیآورد. منافقان هر کسی را مطابق وضعیتش، مسخره یا سرزنش میکردند؛ اگر کسی، چیز زیادی برای صدقه میآورد، منافقان میگفتند: آدمِ ریاکاریست! و اگر یکی از اصحاب فقیر صدقهی اندکی با خود میآورد، میگفتند: خداوند، از این صدقهی اندک، بینیاز است! و بهشیوههای مختلف، مؤمنان را بهریشخند میگرفتند. منافقان، همان کسانی هستند که ظاهر و باطن آنها، یکی نیست و بدخواه مسلمانان هستند و همهی فکر و خیالشان، این است که سخنی بگویند که برای مسلمانان، رنجآور باشد یا برایشان خیلی لذتبخش است که دشنام یا سخن ناشایستی دربارهی مسلمانان بشنوند! زیرا به فرمودهی اللهﻷ، منافقاند و با مسلمانان، کینه و دشمنی دارند. اگر کسی، چیز زیادی برای صدقه میآورد، میگفتند: ریاکار است و اگر یکی از اصحاب فقیر یا تنگدست، صدقهی اندکی با خود میآورد، میگفتند: خداوند، از صدقهی اندکش بینیاز است! پس، اللهﻷاین آیه را نازل کرد:
﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَيَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٧٩﴾[التوبة: ٧٩]
کسانی که بر آن دسته از مؤمنان که زیاد صدقه میدهند و نیز بر مؤمنانی که به اندازهی توانشان صدقه میدهند، ایراد میگیرند و آنها را مسخره میکنند، بدانند که الله (نیز در مقابل) آنان را مسخره میکند و عذاب دردناکی در پیش دارند.
لذا درمییابیم که صحابهشاشتیاق فراوانی به پیشی گرفتن از یکدیگر در کارهای نیک داشتند و بدین منظور با نفس خویش، جهاد میکردند.
بدین نکته نیز پی میبریم که اللهﻷمدافع و پشتیبان مؤمنان است؛ همانطور که این آیه را در دفاع از مؤمنان در برابر ریشخندها و سرزنشهای منافقان، نازل فرمود.
این روایت، بیانگر عمق عداوت و دشمنی شدیدیست که منافقان، نسبت به مؤمنان داشتند و مؤمنان در هیچ حال، از ناسزاگویی آنها درامان نبودند؛ اگر صدقهی زیادی میدادند، منافقان، آنان را به ریا و خودنمایی متهم میکردند و اگر صدقهی اندکی میدادند، باز هم منافقان به سرزنش ایشان میپرداختند. گرچه هیچ ربطی به آنها نداشت و فقط به اللهﻷمربوط میشد؛ از اینرو اللهﻷسزای این مسخره کردن را داد و به آنها اعلام نمود که عذاب دردناکی در پیش دارند.
ضمن اینکه صدقه، چه کم باشد و چه زیاد، پاداش آن با خداست. الله متعال در کتابش میفرماید:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾[الزلزلة: ٧، ٨]
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن را میبیند. و هر کس هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند.
رسولاللهجفرموده است: «إنَّ الإنسانَ إِذا تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ كَسْبٍ طَيِّبٍ- وَلا يَقْبَلُ اللَّهُ إِلاَّ الطَّيِّبَ- فَإِنَّ اللَّهَ تعَالَی یَأخُذُهَا بِيَمِينِهِ فَيُرَبِّيهَا كَمَا يُرَبِّي أَحَدُكُمْ فَلُوَّهُ، حَتَّى تَكُونَ مِثْلَ الْجَبَلِ»؛ [ صحیح بخاری، ش: ۱۳۲۱ بهنقل از ابوهریرهس] یعنی: «هرگاه انسان بهاندازهی یک خرما از مال حلال صدقه دهد، الله متعال، آن را به دست راست خویش میگیرد و آن را چنان پرورش میدهد که مثل کوه، بزرگ میشود؛ همانطور که شما، کره اسب خود را پرورش میدهید. و الله، فقط صدقهای را قبول میکند که از مال حلال باشد».
یک دانه خرما را با یک کوه مقایسه کنید؛ اصلاً قابل مقایسه نیستند و کوه، خیلی بزرگتر است. هر کار نیکی که انسان انجام دهد- چه کم باشد و چه زیاد- الله متعال، پاداش آن را میدهد؛ اما باید دقت کنید که نیت شما، خالص برای الله باشد و خواهان پاداش یا قدردانی از سوی غیر الله نباشید و در عین حال، مطابق سنت رسولاللهجعمل کنید.
***
۱۱۳- السابَع عشر: عن سعيدِ بنِ عبدِ العزيزِ، عن رَبيعةَ بنِ يزيدَ، عن أَبِي إدريس الخَوْلاَنيِّ، عن أَبِي ذَرٍّ جُنْدُبِ بنِ جُنَادَةَسعَنِ النَّبِيِّجفيما يَرْوِى عَنِ اللَّهِ تباركَ وتعالى أنه قال: «يا عِبَادِي إِنِّي حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِي وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّماً فَلاَ تَظالمُوا، يَا عِبَادِي كُلُّكُم ضَالٌّ إِلاَّ مَنْ هَدَيْتُهُ، فَاسْتَهْدُوني أهْدكُمْ، يَا عِبَادي كُلُّكُمْ جائعٌ إِلاَّ منْ أطعمتُه، فاسْتطْعموني أطعمْكم، يا عبادي كُلُّكم عَارٍ إلاَّ منْ كَسَوْتُهُ فَاسْتَكْسُوني أكْسُكُمْ، يَا عِبَادِي إنَّكُمْ تُخْطِئُونَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَأَنَا أغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً، فَاسْتَغْفِرُوني أغْفِرْ لَكُمْ، يَا عِبَادِي إِنَّكُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضُرِّي فَتَضُرُّوني، وَلَنْ تَبْلُغُوا نَفْعِي فَتَنْفَعُوني، يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أوَّلَكُمْ وآخِركُمْ، وَإنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ كَانُوا عَلَى أتقَى قلبِ رجلٍ واحدٍ منكم ما زادَ ذلكَ فِي مُلكي شيئاً، يا عِبَادِي لو أَنَّ أوَّلكم وآخرَكُم وإنسَكُم وجِنَّكمْ كَانوا عَلَى أفْجَرِ قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْكُمْ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي شَيْئاً، يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِركُمْ وَإنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ، قَامُوا فِي صَعيدٍ وَاحدٍ، فَسألُوني فَأعْطَيْتُ كُلَّ إنْسانٍ مَسْألَتَهُ، مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِمَّا عِنْدِي إِلاَّ كَمَا َيَنْقُصُ المِخْيَطُ إِذَا أُدْخِلَ البَحْرَ، يَا عِبَادِي إنَّما هِيَ أعْمَالُكُمْ أُحْصِيهَا لَكُمْ، ثُمَّ أوَفِّيكُمْ إيَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَيْراً فَلْيَحْمدِ الله، وَمَنْ وَجَدَ غَيْرَ ذَلِكَ فَلاَ يَلُومَنَّ إلاَّ نَفْسَهُ». قَالَ سعيدٌ: كان أبو إدريس إذا حدَّثَ بهذا الحديث جَثَا عَلَى رُكبتيه. [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۷۷]
ترجمه: سعید بن عبدالعزیز از ربیعه بن یزید از ابوادریس خولانی از ابوذر، جُندُب بن جنادهسنقل کرده که پیامبرجاز الله متعال چنین روایت نموده است که: «ای بندگان من! من، ظلم و ستم را بر خود حرام کردهام و آن را بر شما نیز حرام گردانیدهام؛ پس به یکدیگر ظلم نکنید. ای بندگان من! همهی شما گمراه و سرگشتهاید، مگر کسی که من، هدایتش کردهام؛ پس، از من درخواست هدایت نمایید تا شما را هدایت کنم. ای بندگان من! همهی شما گرسنهاید، جز کسی که من به او غذا دهم؛ پس، از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک دهم. ای بندگان من! شما، همه برهنهاید، جز کسی که من به او لباس عطا کنم؛ پس، از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم. ای بندگان من! شما شب و روز مرتکب گناه و معصیت میشوید و من، همهی گناهان را میبخشم؛ پس، از من طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزم. ای بندگان من! شما هرگز نمیتوانید نفع و زیانی به من برسانید. ای بندگان من! اگر همهی شما انسانها و جنها از ابتدا تا انتها، دارای پرهیزکارترین قلب باشید و به روش پرهیزکارترین شخص رفتار کنید، این امر، ذرهای بر مُلک من نمیافزاید. ای بندگان من! اگر همهی شما جنها و انسانها از ابتدا تا انتها، به روش گنهکارترین شخصِ خود که دارای بدترین قلب است، عمل نمایید، این امر، ذرهای از ملک من نمیکاهد. ای بندگان من! اگر همهی انسانها و جنها، از ابتدا تا انتها، در یک زمین پهناور بایستند و همه، خواستههای خود را یکجا از من درخواست نمایند و خواستهی همه را برآورده سازم، این عمل، چیزی از آنچه که نزد من است، نمیکاهد؛ همانطور که وقتی یک سوزن را در آب دریا فرو میبرند و بیرون میکشند، هیچ از آب دریا کم نمیشود. ای بندگان من! این، اعمال شماست که آن را برای شما، محاسبه میکنم و نتایج آن را بهطور کامل به شما میدهم؛ لذا هرکس نتیجهی خوبی دید، الله را ستایش نماید و هرکس نتیجهی دیگری یافت، کسی جز خود را سرزنش نکند».
شرح
مؤلف/، حدیثی از ابوذر غفاریسدر باب مجاهده با نفس ذکر کرده که پیامبرجآن را از پروردگار متعال روایت نموده است. علما چنین احادیثی را احادیث قدسی یا احادیث الاهی نامیدهاند و حدیثی که به عنوان سخن پیامبرجروایت میگردد، حدیث نبوی نامیده میشود.
اللهﻷدر این حدیث قدسی میفرماید: «ای بندگام من! من، ظلم و ستم را بر خود حرام کردهام و آن را بر شما نیز حرام گردانیدهام؛ پس به یکدیگر ظلم نکنید»؛ یعنی من به هیچکس ستم نمیکنم؛ به عبارت دیگر گناهانی را که بندهام مرتکب نشده است، به حسابش منظور نمیکنم یا نیکیهایی را که انجام داده، از حسابش نمیکاهم؛ بلکه الله متعال، داوری عادل و نیکوکار است و مجازات و پاداش او مبتنی بر عدل و احسان اوست. نسبت به نیکوکاران، لطف بیدریغ دارد و نسبت به گنهکاران، بهعدالت حکم میکند و ظلم یا حالت سومی در حسابرسی به اعمال بندگانش وجود ندارد.
الله متعال، نیکیها را ده برابر پاداش میدهد؛ یعنی اگر کسی یک نیکی انجام دهد، مطابق ده نیکی پاداش میگیرد؛ اما اگر کسی مرتکب کار بدی شود، تنها به اندازهی کارِ بدش مجازات میگردد. الله متعال در سورهی «اَنعام» که سورهای مکیست، میفرماید:
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١٦٠﴾[الأنعام: ١٦٠]
هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش مییابد و هر کس کار بدی انجام دهد، تنها به اندازهی کارِ بدش مجازات خواهد شد. و هیچ ستمی به آنها نمیشود.
به عبارت دیگر، نه از پاداش آنها کاسته میشود و نه افزون بر کار بدی که مرتکب شدهاند، مجازات میگردند؛ بلکه پروردگارمان میفرماید:
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا يَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا ١١٢﴾[طه: ١١٢]
و هر کس کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، از ستم و کاستی در مُزدش نمیترسد.
اللهأدر این حدیث قدسی فرموده است: «من، ظلم و ستم را بر خود حرام کردهام»؛ لذا درمییابیم که اللهﻷچیزهایی را بر خود، حرام میکند و چیزهایی را نیز بر خود واجب میسازد. یکی از چیزهایی که الله متعال بر خود واجب کرده، رحمت است؛ چنانکه میفرماید:
﴿كَتَبَ رَبُّكُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ﴾[الأنعام: ٥٤]
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب نموده است.
و یکی از چیزهایی که بر خود حرام نموده، ظلم و ستم است؛ زیرا اللهﻷهرچه بخواهد، انجام میدهد و هر حکمی که بخواهد، صادر میکند و همانگونه که چیزهایی را بر بندگانش، واجب یا حرام مینماید، برخی چیزها را بر خود نیز حرام یا واجب میسازد؛ زیرا او حاکم مطلق است. در ادامهی این حدیث قدسی آمده است: «و ظلم و ستم را بر شما نیز حرام گردانیدهام؛ پس به یکدیگر ظلم نکنید». این فرمودهی الهی بیانگر حکم تشریعی اوست؛ زیرا احکام الهی بر دو گونه است: تشریعی، و تکوینی. اللهﻷمیفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّيۡلَ لِبَاسٗا ١٠ وَجَعَلۡنَا ٱلنَّهَارَ مَعَاشٗا ١١﴾[النبا: ١٠، ١١]
و شب را پوششی (برای آرامش شما) قرار دادیم و روز را هنگام کسب معاش گرداندیم
این دو آیه، به احکام تکوینی پروردگار اشاره دارد. و اما نمونهای از آیات و احکام شرعی اللهﻷ:
﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِيلَةٖ وَلَا حَامٖ﴾[المائدة: ١٠٣]
الله «بُحیره»، «سائبه»، «وصیله» و «حام» را مشروع نگردانیده است.
اللهﻷدر این حدیث قدسی میفرماید: «و ظلم را بر شما حرام کردم». یعنی آن را بهعنوان یک حکم شرعی، بر شما حرام نمودم. و این، یک حکم تکوینی نیست؛ زیرا در جهان، ظلم و ستم وجود دارد.
ظلم و ستمی که در میان انسانها صورت میگیرد، در سه مورد کلی میباشد که رسولاللهجدر خطبهاش در حج وداع، بیان نموده است: «إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۶۵، ۱۰۲، ۱۶۲۳، ۱۶۲۵ و...)؛ صحیح مسلم، ش: ۳۱۸۰] یعنی: «همانا جان و مال و آبروی شما بر یکدیگر، مانند این روز و این ماه و این شهر، حرام است». سپس فرمود: «آیا تبلیغ کردم؟» گفتند: آری. آنگاه رسولاللهجالله را گواه گرفت و گفت: «یا الله! پس تو شاهد باش». لذا جان و مال و آبروی انسانها بر یکدیگر، حرام است.
کشتن انسانها بهناحق حرام میباشد و برای هیچکس جایز نیست که به جان کسی، تعدی یا تجاوز نماید؛ چه این تعدی، منجر به مرگ وی شود و چه باعث نقص عضو و زخمی شدن یا شکستن استخوانی گردد.
گفتنیست: شکستن استخوان مرده، همانند شکستن استخوان وی در زمانیست که زنده میباشد؛ زیرا همانطور که رسولاللهجفرموده است، مرده یا جنازهی انسان، درخورِ احترام میباشد و جدا کردن هیچ یک از اندام و اعضای او یا شکستن آنها جایز نیست؛ زیرا بدن ما، امانتیست که روز قیامت، برانگیخته خواهد شد. لذا فقهای حنبلی رحمهمالله بدین نکته تصریح کردهاند که جدا کردن اندام میّت از پیکرش، جایز نیست؛ حتی اگر خود، در زمان حیاتش وصیت کرده باشد؛ زیرا مرده نیز از احترامی همانند زنده برخوردار است و جدا کردن اعضای او یا شکستن آنها، نوعی تعدی و گناه و معصیت بهشمار میرود.
بنابراین، اهدای عضو، حتی به وصیت، جایز نیست؛ زیرا اندام و اعضای انسان، امانتاند و نباید در حق این امانت، کوتاهی کرد؛ زیرا اللهأفرموده است:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا ٢٩﴾[النساء : ٢٩]
و خویشتن را نکشید. بهدرستی که الله به شما مهرورز است.
عمرو بن عاصسدر تفسیر این آیه گفته است که آدمِ جُنُب، نباید در سرمای شدید که غسل کردن برای وی زیان دارد و بیم جانش میرود، غسل کند. عمروسغسل کردن را در چنین شرایطی نوعی خودکشی دانسته است. چنانکه پیامبرجعمروسرا به عنوان فرمانده با تنی چند از اصحاب به «سریهای» فرستاد. وی، در این سریه جُنُب شد و پس از آنکه تیمم کرد، برای همراهانش پیشنماز گردید. وقتی (به مدینه) نزد رسول خداجبرگشتند، به او فرمود: «آیا در حالی که جنب بودی، برای یارانت پیشنماز شدی؟» عرض کرد: بله ای رسول خدا! این آیه را بهیاد آوردم که اللهﻷفرموده است:
﴿ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا ٢٩﴾[النساء : ٢٩]
و خویشتن را نکشید. بهدرستی که الله به شما مهرورز است.
سپس ادامه داد: من از سرما ترسیدم؛ لذا با خاک پاک تیمم کردم و نماز خواندم. [ روایت: ابوداود (۳۳۴)، و احمد در مسندش (۴/۲۰۳)، و حاکم در المستدرک (۱/۲۸۵) و دارقطنی در سننش (۱/۱۷۸)، و بیهقی در الکبری (۱/۲۲۵)، و ابنشاهین در ناسخ الحدیث ومنسوخه (۱۳۷)، و ابنالجوزی در التحقیق (۱/۲۳۹). نگا: التلخیص (۱/۱۵۰) و تعلیق التعلیق (۲/۱۸۹) از حافظ/] پیامبرجکارِ عمروسو استدلال او را تأیید کرد و به او نفرمود که استدلالش به این آیه درست نیست.
بنابراین، هر کاری که برای بدن زیان دارد یا باعث نقص عضو میگردد یا آثار منفی بر سلامت انسان میگذارد، جایز نیست. زیرا اللهأفرموده است:
﴿َلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾[النساء : ٢٩]
و خودکشی نکنید.
لذا سیگار و دیگر چیزهای زیانآور بهخاطر حفظ سلامتی و حرمت بدنهای ما حرام شده است. پس حرمت جان انسان، هم شامل تعدّیِ منجر به مرگ میشود و هم شامل تجاوزی که به نقص عضو یا شکستن استخوان یا هر آسیب دیگری میانجامد. سپس رسولاللهجفرمود: «و مالهای شما بر یکدیگر حرام است»؛ یعنی برای شما جایز نیست که اموال یکدیگر را بهناحق و با ترفندهای گوناگون مانند غصب، دزدی، خیانت، تقلب، دروغ و سایر شیوههای حرام بخورید. بنابراین، درآمد حاصل از فروش کالاهای تقلبی یا درآمد حاصل از تقلب و خیانت در معامله، حرام است و کسانی که از این طریق کسبِ درآمد میکنند، از یکسو اموال برادران خود را بهناحق میخورند و در حقیقت به حقوق آنها تجاوز میکنند؛ و از سوی دیگر، باید بدانند که رسولاللهجاز آنها اعلام بیزاری نموده است و درآمدی که پیامبرجاز کاسبش بیزار باشد، چه درآمدِ بیخیریست! در حدیث صحیح آمده که پیامبرجفرموده است: «مَن غَشَّ فَلَیسَ مِنِّی»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۱۰۱ بهنقل از ابوهریرهس] یعنی: «هرکس تقلب کند، از من (پیرو من) نیست».
یا برخی از افراد سعی میکنند به اشکال گوناگون و با ترفندهای مختلف، بخشی از زمین همسایهی خود را غصب کنند؛ این کار، حرام میباشد؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «مَنِ اقتَطَعَ مِنَ الأرضِ شِبرًا بِغَیر حقٍّ فَإنَّهُ طُوِّقَهُ یَومَ القِیَامَةِ مِن سَبعِ أرضینَ»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۳۰۳۲۰، بهنقل از سعید بن زیدس] یعنی: «کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند، روز قیامت همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده میشود». به عبارت دیگر همانند طوقی به دور گردنش میپیچد و آن را با خود حمل میکند!
همچنین اگر کسی بدهیاش را انکار کند و به بستانکارش بگوید: تو از من طلبی نداری، مرتکب ظلم و ستم شده و این، خوردن اموال دیگران است؛ حتی اگر در جریان دادرسی، قاضی به نفع او حکم دهد، باید بداند که در دادگاه عدل الاهی، پیروز نخواهد شد. پیامبرجفرموده است: «إِنَّکُم تَختَصِمُونَ إلَیَّ وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَأَقْضِيَ لَهُ وَإنَّما أَقْضِي بِنَحوِ مَا أسمَعُ فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ بِشَیءٍ مِن حَقِّ أخِيهِ فَإِنَّمَا أقتَطِعُ لَهُ جمرةً مِنَ نَّارٍ فَلْيَسْتَقِلْ أَوْ لِيَسْتكْثر»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۲۴۸۳، ۶۴۵۲، ۶۶۳۴)؛ و مسلم، ش: ۳۲۳۱ بهنقل از امسلمهل] یعنی: «شما برای قضاوت، نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن ماهرتر باشد و من به نفع او قضاوت نمایم؛ زیرا من مطابق چیزی که میشنوم، حکم میکنم. پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت اخگری از آتش به او دادهام؛ حال خود داند که آن را نگه دارد یا رها کند».
لذا اگر در چنین شرایطی به نفع شما حکم شد و خود میدانستید که حق با شما نیست، بدانید که باید تاوانش را در آخرت پس دهید؛ زیرا قاضی، غیب نمیداند و مطابق چیزی که میشنود، حکم میکند؛ اما روز قیامت باید در برابر پروردگار جهانیان، دانای آشکار و نهان پاسخگو باشید.
همچنین حرام است که کسی نسبت به اموال دیگران اقامهی دعوا نماید و با شهادت دروغین، حکم دادگاه را به نفع خود تمام کند و بدینسان مال دیگران را بهناحق بخورد. نمونههای زیادی از این دست وجود دارد؛ لذا اللهﻷفرمود: «به همدیگر ظلم نکنید».
و اما حرمت آبروی مسلمان؛ برای هیچکس جایز نیست که با غیبت و دروغ و ناسزاگویی، با آبروی دیگران بازی کند. و این کار، جزو گناهان بزرگ است. اللهﻷمیفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُ﴾[الحجرات: ١٢]
ای مؤمنان! از بسیاری از گمانهای بد بپرهیزید که بیشک برخی از گمانها، گناه است. و به کنجکاوی و تجسس (در کارهای دیگران) نپردازید و از یکدیگر غیبت نکنید. آیا هیچیک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ بیگمان از این کار نفرت دارید.
برخی از مفسران گفتهاند: روز قیامت، پیکر مرده و شبیهسازیشدهی شخصی را که غیبتش را کردهاند، میآورند و غیبتکننده را مجبور میکنند که از گوشت او بخورد؛ اما او، از این کار نفرت دارد. غیبت، یعنی به بازی گرفتن آبروی دیگران؛ و این، حرام است. امام ابوداود/روایت کرده که پیامبرجشب معراج، عدهای را دید که ناخنهایی از جنس «مس» دارند و با آن، صورتها و سینههای خود را میخراشند. پرسید: ای جبرئیل! اینها کیستند؟ پاسخ داد: کسانی که گوشت مردم را میخوردند و با آبروی آنها بازی میکردند. پناه بر الله.
اگر انسان به آبروی برادرش بیحرمتی کند، بداند که روز قیامت باید تاوانش را از نیکیهای خود به برادرش بدهد؛ چنانکه به یکی از سلف صالح گفتند: فلانی، غیبت تو را کرده است. آن بزرگوار پرسید: مطمئنید؟ گفتند: آری. لذا هدیهای برای غیبتکننده فرستاد. وی تعجب کرد که از آن شخص، غیبت کرده و او، هدیهای برایش فرستاده است! هدیهدهنده به غیبتکننده فرمود: تو، نیکیهای خود را به من هدیه دادی و نیکیها ماندگارند؛ اما هدیهای که من به تو دادهام، از میان میرود و چیز ماندگاری نیست. این، پاداش هدیهایست که به من دادهای. ببینید که سلف صالحشچه بینشی داشتهاند.
بههر حال، غیبت، حرام است و یکی از گناهان بزرگ بهشمار میرود؛ بهویژه غیبت حکام و علما؛ زیرا غیبت اینها، پیآمدها و آثار منفی بیشتری دارد. غیبت علما از ارزش و اهمیت علمی که در سینه دارند یا به مردم آموزش میدهند، میکاهد و در نتیجه، مردم از آنان حرفشنوی نخواهند داشت و این، برای دین زیانآور است. غیبت حکام نیز از هیبت آنها در چشم مردم میکاهد و آنان را به سرکشی در برابر حکام وامیدارد و آنگاه که مردم بر حکام بشورند، هرج و مرج و نابسامانی به وجود میآید.
الله متعال در این حدیث قدسی میفرماید: «ای بندگان من! همهی شما گمراه و سرگشتهاید، مگر کسی که من هدایتش کردهام؛ پس، از من درخواست هدایت نمایید تا شما را هدایت کنم». ضلالت و گمراهی، بر دو گونه است:
برخی از مردم، سرگردان و سرگشتهاند و حقیقت را نمیشناسند؛ مانند نصارا که پیش از بعثت پیامبرجسرگشته بودند و حق را نمیدانستند. نصارا پس از بعثت رسولاللهجحقیقت را دریافتند، ولی قبول نکردند و مانند یهودیها شدند که هرچند حقیقت را میدانستند، اما از آن پیروی نکردند.
دومین دسته از گمراهان، کسانی هستند که با وجود شناخت هدایت، ضلالت و گمراهی را برگزیدند؛ مانند یهودیان که حقیقت را میدانستند، اما آن را رد کردند و نپذیرفتند. یا مانند قوم «ثمود» که الله متعال دربارهی آنها میفرماید:
﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيۡنَٰهُمۡ فَٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡعَمَىٰ عَلَى ٱلۡهُدَىٰ﴾[فصلت: ١٧]
و اما قوم ثمود؛ هدایتشان کردیم، ولی آنان کوری (و گمراهی) را بر هدایت ترجیح دادند.
لذا مردم، همه گمراه و سرگشتهاند، جز کسی که اللهﻷاو را هدایت کند؛ اما ماهیت هدایت در رابطه با کسی که حقیقت را نمیشناسد، چیست؟ هدایت الهی برای چنین کسانی بدینگونه است که الله متعال، حقیقت را برای آنها بیان میکند و راه درست را به آنان نشان میدهد. اللهﻷاین نوع هدایت را بر خود واجب نموده است؛ راه هدایت را برای همهی آفریدههایش بیان میکند. چنانکه میفرماید:
﴿إِنَّ عَلَيۡنَا لَلۡهُدَىٰ ١٢﴾[الليل: ١٢]
بیگمان راهنمایی کردن (و نشان دادن راه حق) با ماست.
همچنین میفرماید:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾[البقرة: ١٨٥]
ماه رمضان، ماهیست که در آن قرآن به عنوان راهنمای مردم نازل شده است.
این، یک نوع هدایت است که به معنای راهنمایی کردن و نشان دادن راه حق میباشد؛ اما دومین نوع هدایت، هدایتِ توفیق است که الله متعال به برخی از بندگانش عطا میکند؛ یعنی به آنها توفیق میدهد که حق را بپذیرند. لذا هدایت بر دو گونه است:
هدایت بیان (نشان دادن حقیقت). این نوع هدایت، عمومیست و شامل حال همه میشود؛ یعنی الله متعال بر خود واجب کرده که راه حق را به همهی بندگانش نشان دهد و حق و باطل را برای آنها روشن سازد.
هدایت توفیق؛ یعنی الله متعال، توفیق پذیرش حق و عمل به آن را به برخی از بندگانش عطا میکند.
مردم در رابطه با هدایت، چندین دستهاند:
دستهی اول: عدهای، از هر دو نوع هدایت برخوردار میشوند؛ یعنی الله متعال، آنها را از حقیقت آگاه میسازد و به آنان توفیق پذیرش حقیقت را میدهد.
دستهی دوم: برخی از مردم، از هر دو نوع هدایت، محروم میگردند؛ لذا حقیقت را نمیدانند و توفیق عبادت نمییابند.
دستهی سوم: برخی، از هدایت نوع اول برخوردار میشوند؛ اما حقیقت را قبول نمیکنند؛ یعنی حقیقت را میدانند، اما آن را نمیپذیرند. اینها، بدترین گمراهان هستند.
اللهﻷدر این حدیث قدسی فرموده است: «كُلُّكُم ضَالٌّ»؛ یعنی: «همهی شما گمراه و سرگشتهاید». به عبارت دیگر: هیچیک از شما حق را نمیشناسد یا نمیپذیرد، مگر کسی که او را به سوی حق راهنمایی کنم و به او توفیق دهم که حق را قبول نماید؛ لذا اگر از من درخواست هدایت کنید، شما را به سوی حقیقت هدایت میکنم. پس درمییابیم که طلب هدایت، لازمهی هدایت شدن است و اگر انسان، صادقانه و با اظهار عجر و نیاز به درگاه الهی، درخواست هدایت نماید، الله متعال او را هدایت میکند.
البته بیشترِ ما، از این کار مهم رویگردانیم و عبادتی که انجام میدهیم، بیشتر از روی عادت است؛ انگار به طلب هدایت از اللهﻷنیازی نداریم! حال آنکه باید همواره از الله متعال درخواست هدایت کنیم. در هر نمازی میگوییم: «ربّ اغفر لي وارحمني واهدني». یعنی«پروردگارا! مرا بیامرز، به من رحم کن و مرا هدایت نما». بلکه در قرائت «فاتحه» که یکی از ارکان نماز بهشمار میرود، میگوییم:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ﴾[الفاتحة: ٦، ٧]
ما را به راه راست، هدایت فرما؛ راه کسانی که به آنان نعمت دادهای.
اما حضور دل، کجاست؟ بسیاری از نمازگزاران، بیتوجه از کنار این آیه میگذرند؛ مانند ابری که آسمان را تیره میکند و هیچ نمیبارد. لذا به خود آییم و بدانیم که برای درخواست انواع هدایت- هم هدایت علمی و هم هدایت عملی- نیازمند اللهﻷهستیم؛ بنابراین، اگر میخواهیم حقیقت را بدانیم و به آن عمل نماییم، باید از اللهﻷدرخواست هدایت کنیم.
هدایت، همانگونه که شامل هدایت معنوی یا رهنمون شدن به سوی دین میگردد، گاه، شامل هدایت حسی نیز میشود؛ منظور از هدایت حسی، این است که انسان، در جایی گم شود یا مسیرش را گم کند و از الله بخواهد که راه را به او نشان دهد. چنانکه اللهﻷدربارهی موسیجمیفرماید:
﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يَهۡدِيَنِي سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ٢٢﴾[القصص: ٢٢]
و چون رو به سوی شهر «مدین» نهاد، گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.
یعنی راهی فراروی من بگذارد که هموار باشد و بتوانم بدون رنج و سختی به «مدین» برسم. تجربه نیز نشان داده است که وقتی انسان راهش را در بیابان گم میکند، به الله پناه میبرد و از پروردگارش میخواهد که راه را به او نشان دهد. زیرا ما، در هر دو نوع هدایت به الله نیاز داریم.
اللهﻷدر ادامهی این حدیث قدسی میفرماید: «ای بندگان من! همهی شما گرسنهاید، جز کسی که من به او غذا دهم؛ پس، از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک عطا کنم. ای بندگان من! شما، همه برهنهاید، جز کسی که من به او لباس و پوشاک عطا کنم؛ پس، از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم». این دو جمله در رابطه با گرسنگی و برهنگیست و اللهﻷآنها را پس از «هدایت»، ذکر فرمود؛ زیرا هدایت، غذای علمی و ایمانی قلب است و کارهای شایسته، غذای معنوی اندام و جوارح انسان بهشمار میرود؛ اما آب و خوراک و پوشاک، نیاز جسمی انسان است؛ زیرا جسم انسان برای سلامتی و ادامهی حیات به غذا و پوشاک نیاز دارد. از اینرو اللهﻷفرمود: «ای بندگان من! همهی شما گرسنهاید، جز کسی که من به او غذا دهم؛ پس، از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک عطا کنم». پروردگار، راست فرموده است؛ همهی ما گرسنهایم، مگر کسی که الله به او غذا دهد. اگر الله متعال زمینهی دستیابی به غذا را برای ما فراهم نسازد، از گرسنگی میمیریم. خود، در سورهی «واقعه» این نکته را بیان نموده و فرموده است:
﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ ٦٤﴾[الواقعة: ٦٣، ٦٤]
آیا به آنچه میکارید، توجه کردهاید؟ آیا شما، آن را میرویانید یا ما میرویانیم؟
پاسخ، روشن است؛ بیگمان اللهﻷ، همان ذاتی است که آنچه میکاریم، به ثمر میرساند. خود، میفرماید:
﴿لَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَٰهُ حُطَٰمٗا فَظَلۡتُمۡ تَفَكَّهُونَ ٦٥ إِنَّا لَمُغۡرَمُونَ ٦٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ ٦٧﴾[الواقعة: ٦٥، ٦٧]
اگر بخواهیم، بهطور قطع آن را گیاهی خُرد و خشکیده میگردانیم. و بدین ترتیب شما شگفتزده میشوید. (و میگویید:) بهراستی ما زیان کردهایم؛ بلکه ما محروم و بیبهرهایم.
دقت کنید؛ اللهﻷفرمود: «اگر بخواهیم، آن را گیاهی خُرد و خشکیده میگردانیم»؛ نفرمود: آن را نمیرویانیم؛ زیرا وقتی کاشتههای مردم سر برآورد و مردم آن را ببینند، به آن، دلبستگی پیدا میکنند و اگر پس از این دلبستگی، گیاهانی که روییدهاند، بخشکند، رنج و ناراحتی بیشتری برای مردم در پی دارد. اللهأهمچنین میفرماید:
﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱلۡمَآءَ ٱلَّذِي تَشۡرَبُونَ ٦٨ ءَأَنتُمۡ أَنزَلۡتُمُوهُ مِنَ ٱلۡمُزۡنِ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنزِلُونَ٦٩﴾[الواقعة: ٦٨، ٦٩]
آیا به آبی که مینوشید، توجه کردهاید؟ آیا شما آن را از ابر فرو میفرستید یا ما نازل کنندهایم؟
اللهﻷاز ابرهای آسمان، آب نازل میکند و این آب به صورت رودخانههایی در زمین جریان مییابد یا در زمین فرو میرود و انسانها، آن را با استفاده از پُمپ و دیگر ابزاری که اللهﻷدر هر زمانی در اختیارشان میگذارد، از زمین بیرون میکشند. این، از حکمت الهیست که آب، در درون زمین ذخیره میشود؛ زیرا اگر روی زمین بماند، میگندد و چه بسا مشکلات زیستمحیطی ایجاد میکند و گاه باعث از میان رفتن دامها میگردد و بوی لجن، همه را آزار میدهد. از اینرو اللهﻷبه حکمت و رحمت خویش، زمین را بهگونهای آفریده که آب در آن فرو میرود و به صورت چشمههایی از زمین بیرون میآید و یا میتوان با حفر قنات و چاه، به آب زیرزمینی دست یافت.
﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱلۡمَآءَ ٱلَّذِي تَشۡرَبُونَ ٦٨ ءَأَنتُمۡ أَنزَلۡتُمُوهُ مِنَ ٱلۡمُزۡنِ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنزِلُونَ٦٩﴾[الواقعة: ٦٨، ٦٩]
آیا به آبی که مینوشید، توجه کردهاید؟ آیا شما آن را از ابر فرو میفرستید یا ما نازل کنندهایم؟
بهیقین اللهﻷهمان ذاتیست که از آسمان، آب فرو میفرستد و اگر همهی مردم جمع شوند تا یک قطره آب از آسمان نازل کنند، هیچ کاری از پیش نمیبرند؛ بلکه فقط اللهﻷبا حکمت و رحمت خویش از آسمان، آب فرو میفرستد. همچنین هرچه مینوشیم یا میخوریم، به لطف اللهﻷمیباشد؛ از اینرو فرموده است: «همهی شما گرسنهاید، جز کسی که من به او غذا دهم؛ پس، از من غذا و خوراک بخواهید تا به شما خوراک عطا کنم». درخواست غذا و روزی از اللهﻷ، هم به زبان انجام میشود و هم به عمل؛ یعنی بهزبان، از اللهﻷمیخواهیم که به ما غذا و روزی عطا کند؛ اما درخواست روزی به عمل، دو جنبه دارد:
جنبهی نخست، این است که کار شایسته انجام دهیم؛ زیرا باعث برکت روزی میشود و نقش زیادی در زیاد شدن روزی انسان دارد؛ چنانکه اللهﻷفرموده است:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٩٦﴾[الاعراف: ٩٦]
و اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکتهای آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم؛ ولی انکار نمودند و ما، آنان را به سبب کردارشان گرفتیم.
همچنین فرموده است:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَكَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ ٦٥ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ لَأَكَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۚ﴾[المائدة: ٦٥، ٦٦]
و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، حتماً گناهانشان را از آنها میزداییم و آنان را واردِ بهشتهای پُرنعمت میکنیم. و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارتان بر آنها نازل شده است، برپا میداشتند، از برکت-های آسمان و زمین بهرهمند میشدند.
لذا عمل نیک و شایسته، یکی از زمینههای کسب روزی و برکت آن است.
جنبهی دوم برای کسب روزی یا تولید مواد غذایی، کار و تلاش است؛ بدینسان که زمین را شخم میزنیم، چاه حفر میکنیم و به کاشتن گیاهان زراعی و باغی میپردازیم و چنین کارهایی انجام میدهیم.
بنابراین، درخواست غذا از پروردگار متعال، دو جنبه دارد: یا به زبان است و یا با کار و تلاش. همانگونه که گفتیم، کار و تلاش برای کسب روزی هم دو جنبه دارد: یکی، انجام کارهای نیک و شایسته؛ و دیگری، پرداختن به کارهای تولیدی از قبیل کشاورزی و باغبانی و امثال آن.
اللهأدر این حدیث قدسی فرموده است: «از من، خوراک و غذا بخواهید تا به شما غذا دهم». به عبارت دیگر، اگر از من درخواست روزی و غذا کنید، به شما روزی میدهم؛ اما در این میان باید به اللهﻷگمان نیک داشته باشیم و بهیقین بدانیم که اگر از او درخواست روزی کنیم، به ما روزی میدهد؛ ولی اگر دعا نماییم و قلبمان غافل باشد، یا کار و تلاش ما بدون توکل بر پروردگار باشد یا به کار و تلاش خود اعتماد کنیم، چه بسا به نتیجهی دلخواه خود نرسیم. لذا باید از الله، روزی بخواهیم و فقط متوجه او باشیم.
در ادامهی این حدیث قدسی آمده است: «ای بندگان من! شما، همه برهنهاید، جز کسی که من به او لباس عطا کنم؛ پس، از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم». آری؛ آدم، لخت و برهنه به دنیا میآید و هیچ لباس و پوششی با او نیست که او را بپوشاند. بر خلاف جانوران که دارای مو هستند یا پوستشان، بهگونهایست که برای آنها، نقش لباس را دارد. و این، از حکمت اللهﻷمیباشد که چنین پوستی به ما داده است تا بدانیم که برای پوشاندن اندام خود، به لباس نیاز داریم؛ همانگونه که اعمال نیک ما نیز لباس یا پوششی برای رفتارهای زشت ماست. چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ﴾[الأعراف: ٢٦]
و لباس تقوا بهتر است.
با نیمنگاهی به خود درمییابیم که برای پوشاندن خود، به لباس نیازمندیم. همانطور که به لباس معنوی- کار نیک و شایسته- نیاز داریم تا برهنه و شرمگین نباشیم؛ از اینرو برخی از تعبیرکنندگان خواب گفتهاند: اگر انسان در خواب ببیند که لخت و برهنه میباشد، تعبیرش این است که باید استغفار و درخواست آمرزش نماید؛ زیرا چنین خوابی، بیانگر بیتقوایی یا کمتقوایی انسان میباشد؛ چراکه از تقوا به لباس، تعبیر شده است.
بههر حال اگر لطف خدا نبود، همهی انسانها برهنه بودند؛ اما اللهﻷلباسهای گوناگونی در اختیار ما گذاشته که خود را با آن میپوشانیم؛ و گاه چندین دست لباس داریم. بهویژه افراد ثروتمند یا کسانی که در کشورهای ثروتمندی زندگی میکنند که اللهﻷآنها را با فراوانی مال و نعمت، در معرض آزمایش قرار داده است؛ رسولاللهجفرموده است: «وَاللَّهِ مَا الْفَقْرَ أَخْشَى عَلَيْكُمْ وَإنَّمَا أَخَشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا فَتَنَافَسُوهَا كَمَا تَنَافَسهَا مَن قبلَکُم فَتُهْلِكَكُمْ كَمَا أَهْلَكَتْهُمْ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۲۹۲۴، ۳۷۱۲، ۵۹۴۵)؛ و مسلم، ش: ۵۲۶۱] یعنی: «من برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه از این میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا با هم رقابت کردند، شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا همانگونه که مایهی هلاکت آنها شد، شما را نیز به هلاکت برساند». لذا مال و ثروت، آزمونی الهیست که باید در برابرش صابر و خویشتندار باشیم؛ یعنی حق مال- صدقه یا زکاتش- را ادا کنیم و شکر خدا را بهجای آوریم. بههر حال، اللهﻷبه ما لطف کرده و لباس و پوششی در اختیار ما نهاده است و اگر آن را برای ما فراهم نمیساخت، نمیتوانستیم به لباس و پوششی برای پوشاندن خود، دست یابیم. در همین دوران هم کسانی هستند که لباسی برای پوشاندن خود ندارند و ناگزیر میشوند خود را با برگ درختان یا الیاف گیاهی و امثال آن بپوشانند. لذا فراموش نکنیم که الله بر ما منت نهاد و به ما لباس داده است. چنانکه خود میفرماید: «ای بندگان من! شما، همه برهنهاید، جز کسی که من به او لباس عطا کنم؛ پس، از من لباس بخواهید تا به شما لباس دهم». لذا همان موضوعی را که دربارهی درخواست روزی مطرح کردم، دربارهی درخواست لباس و پوشش نیز بازگو میکنم؛ یعنی درخواست لباس و پوشش از اللهﻷ، هم به زبان صورت میگیرد و هم به عمل. بهزبان از الله میخواهیم که ما را بپوشاند یا لباس و پوشش مناسب به ما عطا کند. همچنین از الله متعال درخواست میکنیم که لباس معنوی نیز به ما عنایت بفرماید؛ یعنی توفیقمان دهد که کار نیک و شایسته انجام دهیم. درخواست عملی لباس، دو جنبه دارد:
جنبهی نخست، بهوسیلهی اعمال نیک و شایسته میباشد. و جنبهی دیگر، با استفاده از اسباب و ابزار تولید لباس مانند چرخ خیاطی و مراکز تولیدی.
تناسب جالبی میان عذا، پوشش و هدایت وجود دارد؛ زیرا غذا، در حقیقت، پوشش درونی بدن بهشمار میرود؛ چون تشنگی و گرسنگی، یعنی خالی بودن معده از آب و غذا که در واقع، همان برهنه بودن شکم میباشد. لباس نیز پوشش بدن است و هدایت، پوشش یا لباسی برای قلب و درون انسان در برابر گناهان بهشمار میرود.
الله متعال در ادامهی این حدیث قدسی فرموده است: «ای بندگان من! شما شب و روز مرتکب گناه و معصیت میشوید و من، همهی گناهان را میبخشم؛ پس، از من طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزم». این هم بیانگر کمال لطف و احسان پروردگار نسبت به بندهاش میباشد که به او پیشنهاد میکند تا برای آمرزش گناهانی که شب و روز مرتکب میشود، توبه و استغفار نماید و میفرماید: «من، همهی گناهان را میبخشم»؛ یعنی اللهﻷهمهی گناهان بزرگ و کوچک و حتی شرک و کفر را میبخشد؛ البته بهشرطی که انسان، دست از این گناهان بردارد و توبه و استغفار کند. از اینرو فرمود: «از من، طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزم». بهیاد داشته باشیم که استغفار یا طلب آمرزش، تنها این نیست که انسان، «استغفرالله» بگوید یا بهزبان از الله بخواهد که او را ببخشد. بلکه باید صادقانه به سوی اللهﻷبازگشت. توبهی راستین، پنج شرط دارد:
شرط اول این است که انسان، خالصانه برای اللهﻷتوبه کند؛ نه بهقصد ریا و خودنمایی یا برای خوشنام کردن خود نزد مردم و یا به منظور نزدیک شدن به آنها؛ بلکه هدفش از توبه، فقط بازگشت به سوی الله متعال باشد. اخلاص، شرط اساسی هر عملیست و توبه، یکی از اعمال نیک و شایسته بهشمار میرود؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣١﴾[النور : ٣١]
شرط دوم، این است که انسان از گناه گذشتهی خود پشیمان، ناراحت و متأسف باشد و بپذیرد که واقعاً اشتباه کرده است تا پشیمان گردد؛ اما اگر برایش مهم نباشد که خطا کرده یا نه، این، توبه نیست؛ بلکه حتماً باید از صمیم قلب، از کردهی خویش پشیمان باشد و آرزو کند که ای کاش مرتکب چنین گناهی نمیشد.
و شرط سوم: باید دست از گناه بردارد؛ زیرا توبه کردن و ادامه دادن به گناه، هیچ معنایی ندارد؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٣٥﴾[آل عمران: ١٣٥]
و آگاهانه به گناه کردن، ادامه نمیدهند.
ولی اگر ادعا کند که توبه کرده و به گناه کردن ادامه دهد، پس دروغ میگوید و گویا الله را مسخره میکند! مثلاً اگر بگوید: از غیبت کردن توبه نمودهام، اما در مجالس غیبت مینشیند، دروغگوست و توبه نکرده است. همچنین اگر بگوید: از ربا توبه کردهام، اما همچنان به معاملههای ربوی ادامه میدهد، این هم در ادعایش مبنی بر توبه، دروغگوست. همینطور اگر ادعا کند که از گوش دادن به موسیقی توبه کرده است، اما همچنان موسیقی گوش میدهد، توبهاش صادقانه نیست و توبه نکرده است. همچنین کسی که ادعا میکند از نافرمانی پیامبرجتوبه کرده و دیگر، ریش خود را نمیتراشد، اما در عمل، به تراشیدن ریش خود ادامه میدهد، دروغ میگوید و توبهاش پذیرفته نمیشود.
برای توبه و دست کشیدن از گناهانی که به حقوق مردم مربوط میشود، باید حق هر کسی را به صاحبش بازگرداند. لذا اگر مال کسی را خورده، باید مالش را به او پس دهد و چنانکه بستانکارش مرده باشد، باید آن مال را به وارثان او بدهد و اگر وارثان او را نمیشناخت یا به هر دلیلی مثل جابهجا شدن بستانکارش، به او دسترسی نداشت، باید مبلغ بدهی را از طرف بستانکارش صدقه دهد.
اما اگر غیبت کسی را کرده و کسی که غیبتش را نموده است، خود از این ماجرا خبر دارد، باید نزدش برود و از او حلالی بخواهد. چه خوبست کسی که غیبتش را کردهاند یا پشت سرش حرف زدهاند، عذرخواهی برادر مسلمانش را بپذیرد؛ لذا اگر کسی، برای عذرخواهی نزدتان آمد و حلالی میخواست، او را ببخشید. زیرا:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣﴾[المائدة: ١٣]
بیگمان الله، نیکوکاران را دوست دارد.
اگر برای عذرخواهی نزد کسی رفتید که غیبتش را کردهاید، اما او، شما را نبخشید و قبول کردن عذرخواهی شما را مشروط به این کرد که چیزی به او بدهید، پس این کار را بکنید تا راضی شود و شما را حلال کند.
اگر به کسی دشنام دادهاید یا کتکش زدهاید، باید برای توبه نزدش بروید و از او عذرخواهی کنید و بگویید: من، در اختیار تو هستم؛ تلافی کن، تا شما را ببخشد؛ لذا اگر حق کسی بر گردن انسان باشد، برای توبه باید از او عذرخواهی کرد و حلالی طلبید؛ فرقی نمیکند که این حق، مالی باشد یا جانی؛ یا در رابطه با آبروی انسان.
شرط چهارم توبه، این است که انسان بهطور جدی تصمیم بگیرد که دیگر، مرتکب آن گناه نشود؛ لذا اگر توبه کند و دست از گناه بردارد، اما در دلش تصمیم داشته باشد که در فرصتی مناسب دوباره آن گناه را انجام دهد، توبهاش پذیرفته نمیشود و فقط توبه را به بازی گرفته است؛ بلکه باید تصمیم جدی بگیرد که دوباره به سراغ آن گناه و معصیت نرود. البته در صورتی که تصمیمش برای ترک گناه و دوری از آن جدی باشد، اما ناخواسته مرتکب همان گناه شود، خللی در توبهی قبلیاش پیش نمیآید؛ ولی باید بهخاطر گناه جدیدی که مرتکب شده است، دوباره توبه کند.
شرط پنجم: توبه باید در زمان قبول شدن توبه باشد. لذا اگر فرصت توبه تمام شود، توبهاش فایدهای ندارد و پذیرفته نمیشود. وقتی جان به گلو برسد و لحظهی مرگ، فرارسد، فرصت توبه پایان مییابد؛ زیرا الله متعال فرموده است:
﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ﴾[النساء: ١٨]
و پذیرش توبه برای کسانی نیست که مرتکب کارهای بد میشوند و چون مرگِ یکی از ایشان فرا میرسد، میگوید: اینک توبه کردم.
توبه کردن در لحظهی مرگ، هیچ فایدهای ندارد. فرعون هنگامی که در دریا غرق شد، ایمان آورد و گفت: به پروردگاری که بنیاسرائیل ایمان آوردهاند، ایمان آوردم و اینک مسلمان شدم. اما به او گفته شد:
﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٩١﴾[يونس : ٩١]
آیا اینک ایمان میآوری، حال آنکه پیشتر نافرمانی میکردی و از تبهکاران بودی؟
لذا انسان باید بیدرنگ توبه کند؛ زیرا نمیداند که مرگش چه زمانی فرا میرسد. چه بسیار انسانهایی که ناگهان مردهاند! بنابراین باید پیش از آنکه فرصت از دست برود، توبه کند.
همچنین زمانی که خورشید از مغرب، طلوع کند، فرصت توبه پایان مییابد. پیامبرجخبر داده است که خورشید، هر روز پس از غروبش، زیر عرش پروردگار رحمان سجده میکند و آنگاه اجازه میخواهد که به حرکت خویش ادامه دهد و طلوع نماید تا اینکه سرانجام به او امر میشود: از همانجایی که غروب کرده، بازگردد. بدین ترتیب خورشید به فرمان الله بازمیگردد و از سمت مغرب طلوع میکند. در آن هنگام همهی مردم، جمع میشوند و وحشتزده و نگران به سوی الله، توبه میکنند؛ اما این توبه، هیچ نفعی برایشان ندارد. الله متعال فرموده است:
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ ١٥٨﴾[الأنعام: ١٥٨]
آیا انتظاری جز این دارند که فرشتگانِ (مرگ) به سراغشان بیایند یا حکم پروردگارت سر رسد یا برخی از نشانههای پروردگارت تحقق یابد؟ روزی که برخی از نشانههای پروردگارت فرا رسد، دیگر، ایمان کسی که پیشتر ایمان نیاورده یا با وجود ایمان کار نیکی نکرده است، سودی به حالش نخواهد داشت.
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ﴾، به لحظهی مرگ اشاره دارد؛ یعنی: «زمانی که فرشتگان مرگ، به سراغشان بیایند...». ﴿أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ﴾، به برپاشدن قیامت اشاره دارد که پروردگار برای محاسبهی بندگانش میآید؛ ﴿أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ﴾؛ یعنی: «زمانی که برخی از نشانههای پروردگارت تحقق یابد» که منظور، طلوع خورشید از مغرب است. در آن هنگام، «ایمان کسی که پیشتر، ایمان نداشته یا با وجود ایمان، کار نیکی نکرده است، سودی به حالش نمیبخشد».
اینها، شرایط قبول شدن توبه بود که برشمردیم. لذا ای برادرم! تا فرصت باقیست، بیدرنگ توبه کن و به سوی الله بازگرد و بدان که اگر صادقانه توبه کنی، الله متعال توبهات را میپذیرد و چه بسا تو را در وضعیت و جایگاهی بهتر از جایگاه گذشتهات قرار میدهد. به پدرت آدم÷بنگر که با وسوسهی شیطان، از میوهی ممنوعه خورد و از الله نافرمانی کرد؛ اما نتیجهی توبهاش چه شد؟ الله متعال، میفرماید:
﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ١٢١ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ ١٢٢﴾[طه: ١٢١، ١٢٢]
و آدم، از پروردگارش نافرمانی کرد و راه را گم نمود. آنگاه پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و هدایتش کرد.
وقتی آدم÷توبه کرد، به این مقام والا دست یافت و الله متعال، او را برگزید و بدینسان به جایگاهی رسید که فراتر از جایگاه پیشین او بود؛ زیرا معصيت و نافرمانی، او را نزد الله، خجالتزده و شرمنده کرد و او را به توبه و بازگشت به سوی الله واداشت و از اینرو وضعیت بهتری پیدا کرد.
«خداوند، از توبهي بندهاش بيشتر از فردی شادمان میشود كه در بیابانی بر شتر خود سوار است؛ شترش که آب و غذای او را بر پشت دارد، از او میرمد و فرار میکند و او، از یافتنش ناامید میشود؛ زیر سایهی درختی میرود و ناامید از یافتن شترش، دراز میکشد. در آن حال که بهکلی ناامید شده، ناگهان شترش را میبیند که کنارش ایستاده است. افسار شتر را میگیرد و از شدت خوشحالی، بهاشتباه میگوید: خدایا! تو، بندهی منی و من، پروردگار تو هستم». [ صحیح بخاری، ش: ۶۳۰۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۷۴۷] در صورتی که میخواست بگوید: یا الله! تو، پروردگار منی و من، بندهی تو هستم؛ اما از شدت خوشحالی اشتباه کرد؛ زیرا انسان، در شدت خوشحالی نمیداند که چه میگوید. همانطور که در شدت خشم و عصبانیت نیز چنین حالتی دارد. بههر حال، الله متعال از توبهی بندهاش، از کسی که در چنین وضعیتی قرار میگیرد و سپس شترش را پیدا میکند، بیشتر خشنود میشود.
در ادامهی این حدیث الهی آمده است: «ای بندگان من! شما هرگز نمیتوانید نفع و زیانی به من برسانید»؛ یعنی الله متعال، از بندگانش بینیاز است و اطاعت و فرمانبرداری آنها از الله یا معصیت و نافرمانی آنان، هیچ نفع و ضرری برای الله ندارد. اللهﻷدر کتابش فرموده است:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦ مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ ٥٧ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ ٥٨﴾[الذاريات: ٥٦، ٥٨]
و انسانها و جنها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند. از آنان هیچ روزی و رزقی نمیخواهم و خواهان این نیستم که به من خوراک بدهند. بیگمان الله، خود روزیدهنده و دارای توان و نیروست.
بنابراین، اللهﻷاز هیچکس، هیچ نفع و ضرری نمیبرد؛ زیرا از همه بینیاز است و آفریدههایش را هدفمند و به حکمتی آفریده که خود اراده کرده است؛ آنها را برای عبادت و پرستش خویش خلق کرده و به فرمانبرداران نوید پاداش و به نافرمانها، دربارهی عذابش هشدار داده است؛ زیرا بهشت و دوزخی وجود دارد که الله متعال، آنها را آفریده است و بهشت و دوزخ را پُر خواهد کرد؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمۡۗ وَتَمَّتۡ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ ١١٩﴾[هود: ١١٩]
... و برای همین، آنها را آفریده است. و سخن و فرمانِ حتمی پروردگارت بر این رفته است که دوزخ را از همهی سرکشان جن و انس پُر خواهم کرد.
بنابراین، اطاعتِ بندگان فرمانبردارِ الله، هیچ نفعی به او نمیرساند؛ همانطور که نافرمانی ِ معصیتکاران هیچ زیانی برای الله ندارد؛ از اینرو در ادامهی این حدیث الهی آمده است: «اگر همهی شما انسانها و جنها از ابتدا تا انتها، دارای پرهیزکارترین قلب باشید و به روش پرهیزکارترین شخص رفتار کنید، این امر، ذرهای بر مُلک من نمیافزاید»؛ زیرا مُلک، مُلک خداست؛ نه مُلک بندگان فرمانبردار یا نافرمان. اللهأهمچنین فرموده است: «ای بندگان من! اگر همهی شما جنها و انسانها از ابتدا تا انتها، به روش گنهکارترین شخصِ خود که دارای بدترین قلب است، عمل نمایید، این امر، ذرهای از ملک من نمیکاهد». الله متعال در کتابش میفرماید:
﴿إِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمۡۖ وَلَا يَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡكُفۡرَۖ وَإِن تَشۡكُرُواْ يَرۡضَهُ لَكُمۡۗ﴾[الزمر: ٧]
اگر کفر بورزید، بیگمان الله از شما بینیاز است و کفر و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد و اگر سپاسگزاری کنید، آن را برایتان میپسندد.
مُلک، مُلک خداست و مُلک خدا، با نافرمانیِ نافرمانها کاسته نمیشود یا با اطاعت و فرمانبرداری بندگان فرمانبردارش، افزایش نمییابد.
این سه عبارت، بیانگر بینیازی اللهﻷمیباشد و کمال قدرت و تسلطش را میرساند و نشان میدهد که الله، از هیچکس فایده نمیبرد و از هیچکس زیان نمیبیند؛ زیرا از همه، بینیاز است.
الله متعال، در این حدیث قدسی فرموده است: «ای بندگان من! اگر همهی انسانها و جنها، از ابتدا تا انتها، در یک زمین پهناور بایستند و همه، خواستههای خود را یکجا از من درخواست نمایند و خواستهی همه را برآورده سازم، این عمل، چیزی از آنچه که نزد من است، نمیکاهد؛ همانطور که وقتی یک سوزن را در آب دریا فرو میبرند و بیرون میکشند، هیچ از آب دریا کم نمیشود». این جمله نشاندهندهی گستردگی مُلک اللهﻷو کمال بینیازی اوست؛ زیرا اگر همهی انسانها و جنها از ابتدا تا انتها، گردِ هم آیند، تعدادشان چه همه زیاد میشود! و هر کدام خواستهای داشته باشد و همه بهطور همزمان خواستههای خود را از الله درخواست نمایند، و الله متعال، خواستهی همهی آنها را برآورده سازد، این امر، حتی بهاندازهی سرِ سوزنی هم از مُلک الله نمیکاهد؛ زیرا الله متعال بخشنده، بزرگوار، بی نیاز و دارای فضل و بخشش بیکران است. سوزنی را در آب دریا فرو ببرید و آنگاه آن را بیرون بکشید؛ آیا چیزی از آب دریا کم میشود؟ خیر؛ همینطور از مُلک اللهﻷنیز چیزی کاسته نمیشود؛ زیرا اللهﻷبخشنده، بزرگوار و بینیاز است.
«ای بندگان من! این، اعمال شماست که آن را برای شما محاسبه میکنم و نتایج آن را بهطور کامل به شما میدهم»؛ یعنی همه چیز به اعمال شما بستگی دارد که الله متعال، روز قیامت آن را برای شما محاسبه میکند و نتیجهاش را بهطور کامل به شما میدهد. الله متعال در کتابش فرموده است:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾[الزلزلة: ٧، ٨]
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن را میبیند. و هر کس هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند.
در ادامهی این حدیث قدسی آمده است: «لذا هرکس نتیجهی خوبی دید، الله را ستایش نماید و هرکس نتیجهی دیگری یافت، کسی جز خود را سرزنش نکند»؛ زیرا خودش اشتباه کرده و خود را از خیر و نیکی محروم نموده است. آنکه نتیجهی خوبی دید، الله را حمد و ستایش کند؛ زیرا اول و آخِر، لطف و منّت الله متعال بوده که ابتدا به او توفیق عمل داده و در انتها با پاداش نیک و فراوان بر او منت نهاده است:
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١٦٠﴾[الأنعام: ١٦٠]
هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش مییابد و هر کس کار بدی انجام دهد، تنها به اندازهی کارِ بدش مجازات خواهد شد. و هیچ ستمی به آنها نمیشود.
این حدیث، حدیث مهم و بزرگیست که علما رحمهمالله، به شرح و توضیح آن پرداختهاند و نکات و مطالب مهمی از آن برداشت کردهاند؛ چنانکه علامه ابوالعباس حرانی/، کتاب مستقلی در شرح این حدیث نگاشته است؛ از اینرو باید با تدبر و تفکر، به واخوانی این حدیث بپردازیم؛ بهویژه جملهی پایانی آن که همه چیز به اعمال انسان بستگی دارد؛ اگر اعمالش نیکو باشد، فرجام نیکی خواهد داشت و اگر اعمالش بد باشد، سرانجام بدی در انتظار اوست. اهمیت این موضوع و ارتباط آن با جهاد نفس، مؤلف/را بر آن داشته که این حدیث را باب مجاهدت، ذکر کند؛ لذا باید با نفس خویش جهاد نماییم و به کارهای نیک انجام دهیم تا به پاداش بهتر و بزرگتری نزد الله، دست یابیم.