۱۲- باب: تشویق به انجام کارهای نیک در اواخر عمر
الله متعال میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَآءَكُمُ ٱلنَّذِيرُۖ﴾[فاطر: ٣٧]
آیا به شما چندان عمر ندادیم که هر کس میخواست در آن مدت پند میگرفت؟ و هشداردهندهای نیز نزدتان آمد.
ابنعباس و دیگر مفسران گفتهاند: این آیه بدین معناست که آیا شصت سال به شما عمر ندادیم؟ و حدیثی که انشاءالله ذکر خواهیم کرد، این معنا را تأیید میکند. برخی گفتهاند: منظور، هجده سال است. چهل سال نیز گفتهاند. و این، سخن حسن و کلبی و مسروق میباشد و از ابنعباسسنیز نقل شده است. همچنین نقل شده که اهالی مدینه، هنگامی که چهل ساله میشدند، برای عبادت، یکسویی و فراغت میگزیدند. و نیز گفته شده که منظور، سن بلوغ است.
شرح
مؤلف/، بابی تحت عنوان «تشویق به انجام کارهای نیک در اواخر عمر» گشوده است. مهمترین بخش زندگی انسان، پایان عمر اوست. همانگونه که پیامبرجفرموده است: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بِعَمَل أهل الجَنَّةِ حَتَّى مَا یَبقَی بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلا ذِرَاعٌ فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَیَدخُلُهَا، وَإنَّ أحَدَکُم لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أهلِ النّار حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلا ذِرَاعٌ فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَیَدخُلُهَا»؛[صحیح بخاری، ش: (۲۹۶۹، ۳۰۸۵، ۶۱۰۵، ۶۹۰۰) و مسلم، ش: ۴۷۸۱ بهنقل از ابنمسعودس] یعنی: «شخصی، اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله دارد؛ ولي تقديرش بر او پيشي میگيرد و اعمال دوزخيان را انجام میدهد. در نتيجه به دوزخ میرود. و شخص ديگري از شما، اعمال دوزخیان را انجام مي دهد تا اینكه میان او و دوزخ، فقط يك ذراع باقي میماند؛ ولي تقدير بر او پيشي میگيرد و اعمال بهشتيان را انجام مي دهد. در نتيجه، به بهشت میرود».
لذا یکی از دعاهای مأثور، این است که بگوییم: «اللّهم اجْعَلْ خَيْرَ عُمري آخِرَه و خيرَ عملي خواتمَه»يعني: «یا الله! بهترين دوران زندگانیام را واپسين لحظات آن قرار بده و بهترين كردهام را آخرین اعمال من بگردان». در حدیث صحیح آمده است: «مَن کان آخِرُ كَلامِهِ مِن الدُّنیا لا إله إلا الله دَخَلَ الجَنَّة»؛ [ صحیح است؛ روایت: ابوداود (۳۱۱۶)؛ احمد در مسندش (۵/۲۳۳، ۲۴۷) بهنقل از معاذس] یعنی: «هرکس آخرین سخنش در دنیا لاإلهإلااللهباشد، وارد بهشت میشود».
لذا انسان هرچه بیشتر عمر کند، باید نیکیهای بیشتری انجام دهد؛ همانطور که هر جوانی باید سعی کند که کارهای نیک زیادی انجام دهد؛ زیرا هیچکس نمیداند که مرگش چه زمانی فرامیرسد؛ ممکن است در جوانی بمیرد یا شاید هم بیش از این، عمر کند. اما بهطور قطع هرچه عمر انسان میگذرد، به مرگ نزدیکتر میشود. مؤلف/، آیهی ۳۷ سورهی «فاطر» را ذکر کرده که اللهأفرموده است:
﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَآءَكُمُ ٱلنَّذِيرُۖ﴾[فاطر: ٣٧]
آیا به شما چندان عمر ندادیم که هر کس میخواست در آن مدت پند میگرفت؟ و هشداردهندهای نیز نزدتان آمد.
مفسران دربارهی مقدار این عمر، اختلاف نظر دارند؛ برخی گفتهاند: شصت سال است؛ برخی هم آن را هجده سال دانستهاند. چهل سال، و بلوغ نیز گفته شده است. البته در این آیه، مقدار یا عدد مشخصی نیامده و به عمری کلی اشاره شده که برای پند گرفتن انسان، کافیست. چنین عمری، به اوضاع و احوال انسان بستگی دارد؛ گاه، انسان در کمتر از هجده سالگی متذکر میگردد و گاه برای پند گرفتن به عمر بیشتری نیاز دارد تا نشانهها و هشدارهای بیشتری مشاهده کند. این، به محیط زندگی انسان بستگی دارد که محیط خوبی باشد یا محیط بدی. اللهﻷدر توبیخ دوزخیان میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ ﴾[فاطر: ٣٧]
آیا به شما چندان عمر ندادیم که هر کس میخواست در آن مدت پند میگرفت؟
لذا درمییابیم که انسان، هرچه پا به سن میگذارد، باید آگاهتر باشد.
اللهﻷدر همین آیه فرموده است: وَجَآءَكُمُ ٱلنَّذِيرُیعنی: «و هشداردهندهای نیز نزدتان آمد». صحیح، این است که منظور از هشداردهنده، پیامبرجاست؛ «نذیر»، اسم جنس است؛ لذا همهی پیامبران را شامل میشود؛ چون همهی پیامآوران الهی، بیمدهنده بودهاند. لذا انسان وظیفه دارد که در اواخر عمرش بیش از هر زمانی به اطاعت و بندگی الله متعال بپردازد و توجه ویژهای به فرایض دینی خود داشته باشد و زیاد، استغفار کند و الله را ستایش نماید. چنانکه الله متعال به پیامبرشجفرموده است:
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾[النصر: ١، ٤]
هنگامی که یاریِ الله و پیروزی (فتح مکه) فرا رسد و مردم را ببینی که گروهگروه وارد دین الله میشوند (بدان که زمان مرگت نزدیک شده است). پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.
گفته میشود: این، آخرین سورهایست که بر پیامبرجنازل شد. در اینباره به ماجرای شگفتآوری اشاره میکنم؛ انصارشبه امیر مؤمنان، عمر بن خطابسگفتند: چرا اینهمه عبدالله بن عباس را گرامی میداری و به خود، نزدیک میکنی؟ او جوان است؛ پس، چرا چنین رفتاری با جوانان ما نداری؟ عمرسبا هر کسی، مطابق جایگاه علمی و دینیاش رفتار میکرد. لذا هرکس عالمتر و دیندارتر بود، جایگاه بهتری نزد عمرسداشت و این، رفتار شایستهایست که با دیگران، مطابق وضعیت علمی و دینی آنها برخورد کنیم. البته حق خویشاوندی به جای خود، محفوظ است؛ اما نباید فراموش کرد که علم و ایمان، مهمترند.
بههر حال، انصارشاز امیر مؤمنان عمرسپرسیدند که چرا آنقدر که به ابن عباسباهمیت میدهد، به جوانان دیگر، توجه نمیکند؟ عمرساز آنها مهلت خواست تا دلیل این کارش را به آنان نشان دهد. لذا روزی، آنان را جمع کرد و از آنها پرسید: نظر شما دربارهی سورهی «نصر» چیست که الله متعال فرموده است:
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾[النصر: ١، ٤]
پاسخ دادند: الله متعال در این سوره به پیامبرش دستور داده که وقتی یاری الله فرارسید و مکه فتح شد، الله را با حمد و ستایش، بهپاکی یاد کن. بدینسان این سوره را به ظاهرِ آن تفسیر کردند. آنگاه عمرسنظر ابنعباسبرا در اینباره جویا شد. ابن عباسبفرمود: این سوره، از وفات رسولاللهجخبر میداد و بیانگر این بود که زمانِ وفاتش، نزدیک شده است. [ صحیح بخاری، ش: ۳۳۵۵ و...] ابن عباسببرداشت دقیقی از این سوره داشت و سوره را بدینسان معنا کرد که: وقتی یاری و پیروزی فرارسد، مأموریت تو (ای محمد!) پایان مییابد؛ لذا عمر خویش را با استغفار و حمد و ستایش اللهﻷ، به پایان برسان.
عایشهلمیگوید: پس از نزول این سوره، پیامبرجاین دعا را در رکوع و سجدهاش بسیار میخواند: «سُبحَانَكَ اللَّهمَّ ربَّنا وبِحَمدِكَ اللَّهمَّ اغفِر لِي». [ صحیح بخاری، ش: ۴۵۸۵؛ و مسلم، ش: ۷۴۸]
لذا چه خوبست که بهپیروی از پیامبرجاین دعا را در رکوع وسجده، تکرار کنیم.
***
وَأمّا الأحادیث:
۱۱۴- فالأوَّل: عن أَبِي هريرةسعَنِ النَّبِيِّج قال: «أعْذَرَ اللَّهُ إلى امْرِىءٍ أخَّرَ أجلَه حتى بلَغَ سِتِّينَ سنةً». [روایت بخارى] [ صحیح بخاری، ش: ۶۴۱۹]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «الله برای شخصی که اجلش را بهتأخیر بیندازد تا به شصت سالگی برسد، هیچ عذری باقی نگذاشته است».
شرح
مؤلف/حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که: «الله، برای شخصی که اجلش را تا شصت سالگی بهتأخیر بیندازد، هیچ عذری باقی نگذاشته است»؛ یعنی انسانی که خداوندﻷشصت سال به او عمر میدهد، دیگر، هیچ عذر و بهانهای نخواهد داشت و الله متعال، حجت را بر او تمام کرده است؛ زیرا انسان در این شصت سال، فرصت کافی دارد که نشانههای الله ﻷرا دریابد؛ بهویژه اگر در کشوری اسلامی زندگی کند.
کسی که پانزده یا هجده سال عمر میکند، شاید عذر و بهانهای داشته باشد که فرصت کافی برای تدبر و درک نشانههای الهی نداشته است؛ اما کسی که شصت ساله میشود، هیچ عذر و بهانهای نخواهد داشت و حجت بر او تمام شده است؛ گرچه باید دانست که وقتی انسان به سن بلوغ میرسد، حجت بر او تمام میگردد و مکلف میشود و ندانستن یا عدم آگاهی، عذری برای او بهشمار نمیرود. لذا هرکسی، وظیفه دارد و بر او واجب است که نیازمندیهای دین خود را فرا بگیرد؛ هنگامی که میخواهد وضو بگیرد و نماز بخواند، باید کیفیت وضو گرفتن و احکام نماز را یاد داشته باشد. اگر ثروتمند است، باید نصاب زکات و مقدار آن را بداند و احکام ضروری زکات را بیاموزد. وقتی میخواهد روزه بگیرد، باید بداند که چه چیزهایی روزه را باطل میکند. همینطور برای ادای حج و عمره، باید کیفیت حج و عمره را یاد داشته باشد و بداند که در حال احرام، از چه کارهایی باید دوری کرد. اگر کاسب و طلافروش است، باید احکام و انواع ربا را بداند و اطلاعات کافی دربارهی احکام شرعی معاملهی طلا به طلا یا طلا و نقره داشته باشد. اگر فروشندهی مواد غذاییست، از دانش کافی در زمینهی احکام شرعی مربوط به چنین داد و ستدهایی برخوردار باشد تا به تقلبهای احتمالی در چنین معاملههایی دچار نشود.
بههر حال، انسانی که شصت سال عمر میکند، هیچ عذری نخواهد داشت و حجت بر او تمام میشود. هرکس مطابق وضعیت و نیازی که دارد، باید اطلاعات کافی دربارهی دین و احکام نماز، زکات، روزه، حج، معاملات، اوقاف و دیگر مسایل ضروری داشته باشد.
این حدیث نشان میدهد که الله متعال جای هیچ عذر و بهانهای برای بندگانش باقی نگذاشته است؛ زیرا به آنها عقل و خرد، و فهم و شعور داده و پیامبرانی به سویشان فرستادهاست؛ بهویژه اینکه آیین محمد مصطفیجرا تا روز قیامت، ماندگار نموده است؛ زیرا رسالت پیامبران گذشته، محدود بود و هر پیامبری به سوی قوم خود مبعوث میشد و رسالتش، محدود به زمان خودش بود و از اینرو هر پیامبری که میآمد، شریعت پیامبر پیشین را منسوخ میکرد و گاه برای یک امت، دو یا چندین پیامبر میآمدند؛ اما الله متعال، محمدجرا بهعنوان واپسین فرستاده یا آخرین پیامبر، به سوی این امت فرستاد و نشانه و معجزهی جاویدش را قرآن کریم قرار داد؛ در صورتی که نشانههای سایر پیامبران، با مرگشان از میان میرفت و فقط نام و یاد آن نشانهها باقی میماند؛ ولی معجزهی محمدج، یعنی قرآن کریم، تا روز قیامت ماندگار است؛ اللهأمیفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ٥١﴾[العنكبوت: ٥١]
و (کفار مکه) گفتند: چرا معجزات و نشانههایی از سوی پروردگارش بر او نازل نمیشود؟ بگو: معجزات و نشانهها، همه نزد الله است و من، فقط هشداردهندهی آشکاری هستم. آیا برای آنان کافی نیست که ما، این کتاب را که پیوسته بر آنها تلاوت میشود، بر تو نازل کردهایم؟
قرآن، برای کسی که بیندیشد و مفاهیم آن را بداند، و از گزارشها، داستانها و آموزههای آن پند گیرد، کافیست و او را از هر نشانهی دیگری بینیاز میسازد؛ اما چیزی که ما را از درک این نشانههای بزرگ باز میدارد، این است قرآن را با تدبر و تفکر نمیخوانیم و از آموزههای آن استفاده نمیکنیم؛ بلکه بسیاری از مسلمانان، قرآن را فقط برای تبرک و کسب ثواب میخوانند! حال آنکه قرآن را باید با تدبر و تفکر بخوانیم و از مطالب آن پند بگیریم. اللهأمیفرماید:
﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾[ص : ٢٩]
(این) کتابیست خجسته و مبارک که آن را به سوی تو نازل کردهایم تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان پند بگیرند.
***
۱۱۵- الثاني: عن ابن عباسب قال: كان عمرسيُدْخِلُني مَع أشْياخ بْدر، فَكأنَّ بعْضَهُمْ وجدَ فِي نفسه فقال: لِمَ يَدْخُلُ هَذَا معنا ولنَا أبْنَاء مِثْلُه؟ فقال عمر: إِنَّهُ من حيْثُ علِمْتُم، فدَعَانى ذاتَ يَوْمٍ فَأدْخلَني معهُم، فما رأَيْتُ أنَّه دعاني يوْمئِذٍ إِلاَّ لِيُرِيهُمْ قال: ما تقولون في قول الله تعالى: ﴿ إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾[النصر: ١] فقال بَعضُهُم: أُمِرْنَا نَحْمَدُ اللَّهَ ونَسْتَغْفِره إذَا نَصرنَا وفَتَحَ علَيْنَا. وسكَتَ بعضهُمْ فلم يقُلْ شيئاً فقال لي: أكَذلك تقول يا ابنَ عباس؟ فقلت: لا. قال: فما تقول؟ قلتُ: هُو أجلُ رسولِ الله جأعْلمَه له قال: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾[النصر: ١] وَذلك علامة أجلِك ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾[النصر: ٣] فقال عمرس: ما أعْلَم منها إلاَّ ما تَقُول. [روایت بخارى] [ صحیح بخاری، ش: ۴۹۷۰]
ترجمه: ابنعباسبمیگوید: عمرسمرا با بزرگان بدر در مجلس خود جای میداد. گویا یکی از آنها ناراحت شده و گفته بود: چرا این پسر، با ما وارد مجلس میشود، حال آنکه ما، پسرانی به سن او داریم؟ عمرسفرمود: شما، خود میدانید که او از کجاست (و از شأن او آگاهید)؛ لذا روزی مرا صدا زد و با آنها به مجلس خود برد. من دریافتم که میخواهد دلیل این کارش را به آنان نشان دهد. پرسید: دربارهی این سخن الله متعال چه میگویید که فرموده است: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾گفتند: الله متعال، به ما دستور داد که وقتی ما را یاری نمود و پیروز گردانید، او را ستایش کنیم و از او درخواست آمرزش نماییم. برخی هم سکوت کردند و چیزی نگفتند. سپس از من پرسید: آیا تو نیز چنین نظری داری؟ گفتم: خیر. فرمود: پس، چه میگویی؟ پاسخ دادم: این، خبر وفات رسولاللهجبود که الله به او خبر داد و فرمود: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾[یعنی: هنگامی که یاریِ الله و پیروزی (فتح مکه) فرا رسد، (بدان که زمان مرگت نزدیک شده است).]و این، علامتِ اجل توست. ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾[یعنی: پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.]عمرسفرمود: من نیز از این سوره همان برداشتی را دارم که تو، گفتی.
شرح
مؤلف/، از ابنعباسبنقل کرده که عمر بن خطابساو را با بزرگان بدر، در مجلس خود جای میداد. عمرسهمواره با مردم و صاحبنظران، مشورت میکرد؛ همانطور که الله متعال به پیامبرش فرموده است:
﴿ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ ﴾[آل عمران: ١٥٩]
و در کارها با آنها مشورت نما.
مشورت شرعی، به معنای تشکیل مجلس یا پارلمان نیست؛ بلکه مشورت شرعی بدینگونه است که وقتی حاکم یا فرمانروای مسلمانان با مشکلی مواجه شد، صاحبنظران را گرد میآورد و با آنها به مشورت میپردازد. عمرسنیز در مسایل شرعی و سیاسی و دیگر مسایل جامعه به مشورت با صاحبنظران میپرداخت و بدین منظور آنها را جمع میکرد. وی، عبدالله بن عباسسرا که نسبت به بزرگان صحابهشکمسن بود، به مجلس مشورتی خود میبرد و این، باعث ناراحتی برخی از آنها شده بود که چرا عمرساین جوان کمسن و سال را با آنها که فرزندانی به سن او داشتند، به مجلس خود میبرد و چرا فرزندان آنها به چنین مجالسی دعوت نمیشوند؟
عمرستصمیم گرفت فراست و جایگاه علمی عبدالله بن عباسبرا به آنان نشان دهد؛ از اینرو بزرگان بدر و همچنین ابنعباسبرا به جلسهای فراخواند و نظرشان دربارهی سورهی «نصر» را جویا شد. آنها دو دسته شدند؛ عدهای، سکوت کردند و چیزی نگفتند؛ اما عدهی دیگری چنین اظهار نظر کردند که الله متعال، به ما دستور داده که وقتی یاری و پیروزی فرارسد، او را بهپاکی یاد کنیم و درخواست آمرزش نماییم. عمرسمیخواست بداند که آنها چه برداشتی از معنا یا کُنه این سوره دارند؛ اما آنان، این سوره را به الفاظ و ظاهرِ آن، تفسیر کردند. آنگاه عمرساز ابنعباسسپرسید که نظر تو چیست؟ ابنعباسبپاسخ داد: این سوره، از وفات رسولاللهجخبر میداد و بیانگر این بود که زمانِ وفاتش، نزدیک شده است؛ یعنی به پیامبرجاعلام میکرد که با فتح مکه، مأموریت تو پایان مییابد: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾[یعنی: پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.]عمرسفرمود: من نیز از این سوره، همان برداشتی را دارم که تو، گفتی. و بدین ترتیب فضل و دانش عبدالله بن عباسبنمایان شد.
لذا درمییابیم که باید به کُنهِ آیات توجه کنیم؛ زیرا درک معنای ظاهری واژهها و آیههای قرآنی، آسان است؛ اما معانی و مفاهیم قرآن بر بسیاری از مردم پوشیده میماند و به درک و فهم دقیقی نیاز دارد که الله متعال به برخی از بندگانش عطا فرموده است. الله متعال در این سوره به پیامبرش فرموده است:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ﴾پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن.
حرف «باء» در اینجا برای مصاحبت و همراهیست. لذا معنای آیه، از این قرار است که پروردگارت را با حمد و ستایش، بهپاکی یاد کن و این، کمال حمد و ستایش پروردگار متعال است؛ زیرا کمال، زمانی معنا مییابد که هیچ نقص و عیبی وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر: حمد و ستایش الله، یعنی اثبات صفات کمال برای اللهﻷو تسبیح او، به معنای نفی هرگونه عیب و نقص از اوست. لذا نفی عیوب، برگرفته از تسبیح است و اثبات کمال، برگرفته از حمد و ستایش؛ و این، با ثنای الهی فرق میکند. چون بسیاری از علما، مفهوم «حمد» را با «ثنا» یکی دانستهاند و این، اشتباه است؛ زیرا در حدیثی قدسی که ابوهریرهسروایت کرده، آمده که پیامبرجفرموده است: «إنَّ اللهَ قَالَ: قَسَمْتُ الصَّلاةَ بَيْنِي وَبَيْنَ عَبْدِي نِصْفَيْنِ فَإِذَا قَالَ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾قَالَ: حَمِدَنِي عَبْدِي فَإِذَا قَالَ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾قَالَ: أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي...»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۵۹۸] یعنی: «من نماز را ميان خود و بندهام دو قسمت کردهام؛ هنگامی که بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾الله میفرماید: بندهام مرا حمد و ستايش كرد. و آنگاه که بنده میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾الله میفرماید: بندهام مرا ثنا گفت». میبینیم که حمد و ستایش را جدا از ثنا گفتن، ذکر کرده و میانشان، فرق گذاشته است.
بههر حال هنگامی که انسان، الله را حمد و ستایش میکند و در ضمن، تسبیحش را میگوید، از یکسو به اثبات کمال برای الله پرداخته و از سوی دیگر، همهی عیبها و نقصها را از او نفی نموده است.
اللهﻷدر سورهی نصر میفرماید: ﴿ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُ﴾یعنی: «و از الله، آمرزش بخواه». آمرزش یا مغفرت، به معنای بخشیدن گناهان و پوشاندن آنهاست؛ یعنی آمرزش هم شامل بخشش گناهان میشود و هم شامل پوشاندن آنها. زیرا «مغفرت»، برگرفته از «غفر» میباشد که با واژهی «مغفر» همخانواده است؛ مغفر، یعنی کلاهخود یا آنچه که سر را در جنگ با آن میپوشانند تا تیر یا ضربهی شمشیر به سر اصابت نکند. لذا نوعی پوشش رزمیست.
اللهﻷدر ادامهی این آیه میفرماید: ﴿ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا﴾یعنی: «بهیقین الله، بسیار توبهپذیر است». این آیه، بیانگر فراوانی یا کثرت توبهپذیری اللهﻷمیباشد؛ زیرا واژهی «توّاب»، صیغهی مبالغه است.
اللهﻷاز یکسو رحمتش را شامل حال بندهاش میکند و به او توفیق توبه میدهد و از سوی دیگر، توبهاش را میپذیرد. همانطور که میفرماید:
﴿ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْ﴾[التوبة: ١١٨]
سپس رحمتش را شامل حالشان کرد تا توبه کنند.
توبه، پنج شرط دارد:
اول: اخلاص برای اللهﻷدر توبه.
دوم: پشیمانی از گناهی که مرتکب شده است.
سوم: دست از گناه کشیدن و ترکِ آن معصیت.
چهارم: تصمیم جدی بر اینکه دوباره، مرتکب آن گناه نشود.
پنجم: توبه، باید در زمان قبول شدن توبه باشد و اگر در زمانی توبه کند که توبه، پذیرفته نمیشود، فایدهای نخواهد داشت. لذا اگر انسان در زمانِ مرگش توبه کند، چنین توبهای هیچ سودی به حالش ندارد؛ زیرا اللهأفرموده است:
﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ﴾[النساء : ١٨]
و پذیرش توبه برای کسانی نیست که مرتکب کارهای بد میشوند و چون مرگِ یکی از ایشان فرا میرسد، میگوید: اینک توبه کردم.
فرعون هنگامی که میخواست غرق شود، توبه کرد؛ اما توبهاش، بیفایده بود و به او گفته شد:
﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٩١﴾[يونس : ٩١]
آیا اینک ایمان میآوری، حال آنکه پیشتر نافرمانی میکردی و از تبهکاران بودی؟
وقتی خورشید از مغرب طلوع کند، زمان پذیرش توبه پایان مییابد. در آن هنگام، همه ایمان میآورند؛ اما:
﴿لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗا﴾[الأنعام: ١٥٨]
دیگر ایمان کسی که پیشتر ایمان نیاورده یا با وجود ایمان، کار نیکی نکرده است، سودی به حالش نخواهد داشت.
پس از اینکه سورهی بر پیامبرجنازل شد، این دعا را در رکوع و سجدهاش بسیار میخواند: «سُبحَانَكَ اللَّهمَّ ربَّنا وبِحَمدِكَ اللَّهمَّ اغفِر لِي». لذا چه خوبست که بهپیروی از پیامبرجاین دعا را در رکوع وسجده، تکرار کنیم.
***
۱۱۶- الثالث: عن عائشةَلقالت: ما صَلَّى رسولُ الله جصلاةً بعْد أَنْ نزَلَتْ علَيْهِ: ﴿ إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾إلاَّ يقول فيها: «سُبْحانك ربَّنَا وبِحمْدِك، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لى». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۷۹۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۴۸۴]
وفي رواية الصحيحين عنها: كان رسول الله جيُكْثِر أنْ يَقُول فِي ركُوعِه وسُجُودِه: «سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ ربَّنَا وَبحمْدِك، اللَّهمَّ اغْفِرْ لي». يتأوَّل الْقُرْآن.
معنى: «يتأوَّل الْقُرُآنَ» أي: يعْمل مَا أُمِرَ بِهِ في الْقُرآنِ في قولِهِ تعالى : ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ﴾.
وفي رواية لمسلم: كان رسولُ الله جيُكْثِرُ أنْ يَقولَ قبْلَ أَنْ يَمُوت: «سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وبِحْمدِك، أسْتَغْفِركَ وأتُوبُ إلَيْكَ». قالت عائشةُ: قلتُ: يا رسولَ الله ما هذِهِ الكلِمَاتُ الَّتي أرَاكَ أحْدثْتَها تَقولها؟ قال: «جُعِلَتْ لِي علامةٌ في أمَّتي إذا رَأيتُها قُلتُها ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾إلى آخر السورة».
وفي رواية له: كان رسولُ الله جيُكْثِرُ مِنْ قَوْل: «سُبْحانَ اللَّهِ وبحَمْدِه. أسْتَغْفِرُ الله وَأَتُوبُ إلَيْه». قالت: قلت: يا رسولَ الله، أَرَاكَ تُكْثِرُ مِنْ قَوْل: سُبْحَانَ اللَّهِ وبحمْدِه، أسْتغْفِر الله وأتُوبُ إليْه؟ فقال: «أخْبرني ربِّي أنِّي سَأرَى علاَمَةً فِي أُمَّتي فَإِذَا رأيْتُها أكْثَرْتُ مِن قَوْل: سُبْحانَ اللَّهِ وبحَمْدِه، أسْتَغْفِرُ الله وَأتُوبُ إلَيْه، فَقَدْ رَأَيْتُها: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾فَتْحُ مَكَّةَ ﴿وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾.
ترجمه: عایشهلمیگوید: پس از آنکه ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾بر رسولاللهجنازل شد، در هر نمازی میگفت: «سُبْحانك ربَّنَا وبِحمْدِك، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي»؛ یعنی: «ای پروردگارمان! تو، پاک و منزهی و تو را حمد و ستایش میکنیم؛ پس مرا بیامرز».
در روایت دیگری در «صحیحین» آمده است که عایشهلمیگوید: رسولاللهجدر رکوع و سجدهی نمازش، این دعا را برای عمل به فرمان قرآن، زیاد میگفت که: «سُبْحانك ربَّنَا وبِحمْدِك، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لي».
[منظور از فرمان قرآن، همان دستور الهی به پیامبرجاست که: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُ﴾؛ یعنی: «و پروردگارت را با حمد و ستایش، بهپاکی یاد کن و آمرزش بخواه».]
در روایت دیگری از امام مسلم/آمده است: رسولاللهجپیش از وفاتش، این دعا را زیاد تکرار میکرد که: «سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وبِحْمدِك، أسْتَغْفِركَ وأتُوبُ إلَيْكَ»؛ یعنی: «یا الله! تو پاک و منزهی و به حمد و ستایش تو میپردازم و از تو آمرزش میخواهم و به سوی تو، توبه میکنم». عایشهلمیگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! شما را میبینم که بهتازگی این کلمات را میگویید؛ این کلمات چیست؟ فرمود: «نشانهای در امتم برای من نهاده شده که وقتی آن را مشاهده کنم، این کلمات را بگویم؛ و این نشانه، ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ﴾تا پایان سوره است».
در روایتی دیگر از مسلم/آمده است: رسولاللهجاین دعا را زیاد تکرار میکرد: «سُبْحانَ اللَّهِ وبِحْمدِهِ، أسْتَغْفِرُ اللهَ وأتُوبُ إلَيْهِ». عایشهلمیگوید: گفتم: ای رسولخدا! میبینم که این کلمات را زیاد، تکرار میکنید؟ فرمود: «پروردگارم به من خبر داد که بهزودی علامتی در امتم میبینم که با دیدنش، این کلمات را زیاد تکرار میکنم: «سُبْحانَ اللَّهِ وبِحْمدِهِ، أسْتَغْفِرُ اللهَ وأتُوبُ إلَيْهِ». و حال این علامت را دیدهام: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾فتح مکه است؛ ﴿وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾.
[هنگامی که یاریِ الله و پیروزی (فتح مکه) فرا رسد و مردم را ببینی که گروهگروه وارد دین الله میشوند (بدان که زمان مرگت نزدیک شده است). پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.]
***
۱۱۷- الرابع: عن أنسٍسقال: إنَّ اللهﻷتَابعَ الوحْيَ على رسول الله جقَبْلَ وَفَاتِه، حتَّى تُوُفِّى أكْثَرَ مَا كَانَ الْوَحْي. [متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۴۹۸۲؛ و صحیح مسلم، ش: ۳۰۱۶]
ترجمه: انسسمیگوید: اللهﻷپیش از وفات رسولاللهجبیش از هر زمان دیگری، پیاپی بر او وحی نازل میکرد تا اینکه پیامبرجدرگذشت.
***
۱۱۸- الخامس: عن جابرسقال: قال رسول الله ج: «يُبْعثُ كُلُّ عبْدٍ على ما مَاتَ علَيْهِ». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۸۷۸]
ترجمه: جابرسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «هر بندهای بر همان حالتی که میمیرد، برانگیخته میشود».
***