شرح ریاض الصالحین - جلد دوم

فهرست کتاب

۱۸- باب: نهی از بدعت‌ها و امور نوپیدا (در دین)

۱۸- باب: نهی از بدعت‌ها و امور نوپیدا (در دین)

الله متعال می‌فرماید:

﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ [يونس : ٣٢]

پس از حق، چیزی جز گم‌راهی و ضلالت وجود ندارد.

﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ[الأنعام: ٣٨]

ما، در کتاب از هیچ چیز فروگذار نکرده-ایم.

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ[النساء : ٥٩]

و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و رسولِ (او) بازگردانید.

﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ[الأنعام: ١٥٣]

و (به شما خبر داده) که این، راه راست من است؛ پس، از آن پیروی نمایید و از راه‌های دیگر پیروی نکنید که در این صورت از راه راست منحرف می‌شوید.

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ[آل عمران: ٣١]

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.

آیه‌های زیادی در این‌باره وجود دارد.

شرح

مؤلف/، بابی به نام «نهی از بدعت‌ها و امور نوپدیدار» گشوده است. بدعت به هر چیز جدیدی گفته می‌شود که انسان، آن را پدید می‌آورد که از آن به عنوان نوآوری نیز یاد می‌شود. الله، نوآور است؛ زیرا مخلوقاتی پدید آورده که پیش‌تر هیچ نمونه‌ای از آن‌ها وجود نداشته است. چنان‌که خود می‌فرماید:

﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ[البقرة: ١١٧]

(الله) پدیدآورنده‌ی آسمان‌ها و زمین است.

اما بدعت در اصطلاح شرعی به هر عملی گفته می‌شود که در قالب عقیده، گفتار و کردار، ریشه‌ی شرعی نداشته باشد و کسی بخواهد به وسیله‌ی این عقیده یا گفتار و یا کردار بی‌اساس، الله را عبادت کند؛ لذا هرکس با عقیده، یا سخن یا عملی که الله متعال، آن را مشروع قرار نداده است، به عبادت الله بپردازد، آن شخص بدعت‌گذار به‌شمار می‌رود و جزو اهل بدعت محسوب می‌شود.

اگر انسان، عقیده‌ای درباره‌ی اسماء و صفات اللهپدید بیاورد، یا سخنی بگوید که اصل و اساسی در شریعت الاهی ندارد یا عملی را که اللهمشروع نگردانیده، وسیله‌ی عبادت قرار دهد، آن شخص بدعت‌گذار است.

آدم بدعتی یا بدعت‌گذار، در معرض خطرهای فراوانی قرار دارد؛ اول این‌که نوآوری و بدعتش در دین، به نص قرآن و سنت، ضلالت و گم‌راهی محسوب می‌شود؛ زیرا حق و حقیقت، همان چیزی‌ست که پیامبرجآورده است و الله متعال می‌فرماید:

﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ[يونس : ٣٢]

پس از حق، چیزی جز گم‌راهی و ضلالت وجود ندارد.

این، دلیل قرآن؛ و اما دلیل سنت: رسول‌اللهجفرموده است: «كلّ بدعةٍ ضلالةٌ»؛ [ صحیح مسلم، ش:۸۶۷ به‌نقل از جابرس] یعنی: «هر بدعتی، گم‌راهی‌ست». ناگفته پیداست که هیچ آدمِ عاقلی، راه و روش گم‌راهان را در پیش نمی‌گیرد؛ چنان‌که هر نمازگزاری در نمازش از راه گم‌راهان، دوری می‌جوید و می‌گوید:﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧[الفاتحة: ٦، ٨] یعنی: «ما را به راه راست، هدایت فرما؛ راه کسانی که به آنان نعمت داده‌ای، نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفته‌ای و نه (راه) گم‌راهان».

و دوم، این‌که بدعت و نوآوری در دین، انسان را از راهِ پیامبرجدور می‌کند. به عبارت دیگر: بدعت و نوآوری، مخالفت عملی با پیامبرجو دوری از راه و روش اوست؛ حال آن‌که اللهبه پیامبرش فرموده است:

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ[آل عمران: ٣١]

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.

لذا هرکس بدعتی پدید آورَد تا به‌وسیله‌ی آن الله را عبادت کند، در حقیقت، از راه و روش رسول‌اللهجدور شده است؛ زیرا رسول‌اللهجآن بدعت یا عمل نوپدیدار را مشروع قرار نداده است و از این‌رو اهل بدعت با بدعت‌های خویش از راه و شریعتی که الله بیان کرده است، فاصله گرفته‌اند.

سوم: بدعت، مخالفت عملی با پیامبرجاست و این، با حقیقتِ بخش دوم شهادتین (یعنی با حقیقتِ محمد رسولُ‌الله)، منافات دارد؛ زیرا تحقق این شهادت، در این است که انسان، تنها در چارچوبی که محمد مصطفیجآورده است، به عبادت اللهبپردازد و به شریعتش پای‌بند باشد و از حدودِ شریعت، پا فراتر نگذارد یا نسبت به آن کوتاهی نکند؛ به عبارت دیگر: کسی که چیزی بر شریعت می‌افزاید یا از آن می‌کاهد، در حقیقت، با رسول‌اللهجمخالفت می‌کند و حقیقتِ گواهی دادن به رسالت محمد رسول‌اللهجرا محقق نمی‌سازد و حقیقتِ این شهادت، در رفتارش مشاهده نمی‌شود.

چهارم: بدعت، در واقع، نکوهش اسلام به‌شمار می‌رود؛ زیرا کسی که در دین نوآوری می‌کند یا مرتکب عمل بدعت می‌شود، در عمل چنین نشان می‌دهد که اسلام، کامل نشده است و او می‌خواهد با بدعت خود، اسلام را کامل کند! حال آن‌که الله متعال فرموده است:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائ‍دة: ٣]

امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم.

لذا به بدعت‌گذار گفته می‌شود که تو با بدعت خود، آیینی آورده‌ای که گویا اسلام، کامل نشده است و این، معنایی جز خرده‌گیری بر اسلام ندارد؛ گرچه این خرده‌گیری به زبان نیست، اما در عمل نوعی بدگویی از اسلام است. پیامبرجو یارانش در رابطه با این عبادت جدید، چه کرده‌اند؟ آیا آن‌ها از این عبادت، بی‌خبر بودند؟ یا به‌راستی درباره‌ی آن کوتاهی نموده‌اند؛ لذا بدعت و نوآوری در دین یا عمل کردن به عملی که ریشه‌ی دینی ندارد، در عمل، بدگویی از شریعت اسلامی به‌شمار می‌آید.

پنجم: بدعت، در حقیقت، طعنه زدن به پیامبرجاست؛ زیرا بدعتی که در اعتقاد برخی از اهل بدعت، عبادت محسوب می‌شود، این را می‌رساند که گویا پیامبرجاز چنین عبادتی بی‌خبر بوده است؛ و این، به معنای متهم کردن پیامبرجبه جهالت است! پناه بر الله. و یا چنین برداشت می‌شود که پیامبرجاز چنین عبادتی، آگاه بوده، اما آن را کتمان کرده است! و این، مفهوم خطرناکی دارد و نعوذ بالله به معنای متهم کردن رسول‌اللهجبه خیانت در تبلیغ دین است!

ششم: بدعت، باعث تفرقه در میان امت اسلامی می‌شود؛ زیرا گشوده شدن دروازه‌ی بدعت، باعث پیدایش بدعت‌های فراوانی می‌گردد و هرکس، از هر سو بدعتی به نام دین پدید می‌آورد؛ چنان‌که امروزه شاهدیم، و بدین‌سان هر گروهی به آن‌چه نزدِ آن‌هاست، خوش‌حالند. اللهأمی‌فرماید:

﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢[الروم: ٣٢]

هر گروهی به آن‌چه نزدشان است، خشنودند.

هر گروهی می‌گوید: حق با ماست و دیگران، گم‌راهند! الله متعال به پیامبرش فرموده است:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ١٥٩ مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١٦٠[الأنعام: ١٥٩، ١٦٠]

بی‌گمان با کسانی که در دینشان تفرقه ورزیدند و دسته‌دسته شدند، هیچ پیوندی نداری. کارِ آنان با الله است و آن‌گاه آنان را از کردارشان آگاه می‌کند. هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش می‌یابد و هر کس کار بدی انجام دهد، تنها به اندازه‌ی کارِ بدش مجازات خواهد شد. و هیچ ستمی به آن‌ها نخواهد شد.

لذا وقتی در دین نوآوری کنند، همه خواهند گفت که حق با ماست و دیگران، گم‌راهند و بدین‌سان دیگران را به دروغ‌گویی و سوء نیت و امثال آن متهم خواهند کرد. اجازه دهید کسانی را مثال بزنم که روز میلاد پیامبرج، یعنی دوازدهم ربیع‌الاول را جشن می‌گیرند. آیا می‌دانید این‌ها درباره‌ی کسانی که این روز را جشن نمی‌گیرند، چه می‌گویند؟ می‌گویند: این‌ها، پیامبرجرا دوست ندارند و به همین خاطر روز میلادش را جشن نمی‌گیرند. و بدین ترتیب اهل حق را به صفتی متهم می‌کنند که در خودشان وجود دارد؛ زیرا بدعت، در حقیقت، طعنه زدن به رسول‌اللهجاست؛ گرچه بدعت‌گذار یا کسی که مرتکب بدعت می‌شود، مدعی محبت با پیامبرجباشد؛ زیرا این شخص، از دو حال خارج نیست: یا پیامبرجرا به بی‌علمی متهم می‌کند یا به کتمان حقیقت؛ و به عبارت دیگر به خیانت در امر تبلیغ! [پناه بر الله.]

هفتمین پی‌آمد بدعت و نوآوری در دین، این است که با گسترش بدعت، سنت از میان می‌رود؛ زیرا عمل‌کرد مردم، دو حالت دارد: یا خوب است یا بد. یکی از سلف صالح گفته است: هیچ گروهی بدعتی پدید نمی‌آورند، مگر این‌که سنتی را از میان می‌برند. لذا بدعت، باعث می‌شود که امت اسلامی سنت را فرمواش کنند یا از بین ببرند. گاه، بدعت‌گذار با نیت درست و نیک، بدعتی ایجاد می‌کند؛ اما عمل او، عمل زشت و نادرستی‌ست؛ البته کسی که از نادرستی عمل خویش آگاه است، باید از ادامه‌ی آن بازآید و از همان سنتی پیروی نماید که رسول‌اللهجآورده است.

یکی دیگر از تباهی‌ها و پی‌آمدهای زشت بدعت، این است که بدعت‌گذار، کتاب و سنت را داور و معیار قضاوت قرار نمی‌دهد؛ زیرا مطابق خواسته‌های نفسانی خویش عمل می‌کند و هرچه را که نفس او حکم نماید، عملی می‌سازد. در حالی که اللهفرموده است:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ[النساء : ٥٩]

و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید.

﴿إِلَى ٱللَّهِیعنی به کتاب خداوندرجوع کنید؛ ﴿وَٱلرَّسُولِیعنی در دوران حیات پیامبرجبه شخصِ وی مراجعه کنید و پس از وفاتش، به سنت او.

***

احادیث فراوان و مشهوری درباره‌ی نهی از بدعت وجود دارد که به ذکر تعدادی از آن‌ها بسنده اکتفا می‌کنیم:

۱۷۳- عن عائشةَلقَالَت: قالَ رسولُ الله ج: «مَنْ أَحْدثَ في أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فهُو رَدٌّ». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۲۶۹۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۱۸]

وفي رواية لمسلم: «مَنْ عَمِلَ عمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُو ردٌّ».

ترجمه: عایشهلمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «کسی که در دینمان، چیزی ایجاد کند که از آن نیست، بداند که عملش مردود است».

و در روایتی از مسلم آمده است: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است».

شرح

حدیث عایشهلنیمی از علم و دانش است؛ زیرا اعمال، دو دسته‌اند: ظاهری و باطنی. معیار درست بودن اعمال باطنی، همان حدیثی است که عمر بن خطابسروایت کرده که پیامبرجفرموده است: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»؛ [ صحیح بخاری، ش:۱ و صحیح مسلم، ش: ۱۹۰۷] یعنی: «اعمال به نيت‌ها بستگي دارند و دست‌آوردِ هر کسی، همان چیزی‌ست که نیت کرده است». اما میزان اعمال ظاهری، حدیث عایشهلمی‌باشد که رسول‌اللهجفرموده است: «مَنْ أَحْدثَ في أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فهُو رَدٌّ»؛ یعنی: «کسی که در دینمان، چیزی ایجاد کند که از آن نیست، بداند که عملش مردود است». یعنی آن عمل به خودش بازمی‌گردد و غیر قابل قبول است. واژه‌ی «أَمْرِنَا»که در حدیث عایشهلآمده، به معنای دین و شریعت الاهی‌ست؛ چنان‌که اللهمی‌فرماید:

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَا[الشورى: ٥٢]

و همان‌گونه (که بر پیامبران گذشته وحی کردیم) شریعت حیات‌بخش خویش را بر تو نازل نمودیم.

لذا همان‌طور که در این حدیث آمده است، هرکس چیز جدیدی در دین و شریعت الاهی ایجاد کند، عملش باطل و غیرقابل قبول است. این، به‌روشنی نشان می‌دهد که هر عبادتی که جزو دین و شریعت اللهنیست، باطل است. بنابراین، آگاهی از این‌که کدامین عبادت، اصل و ریشه‌ی شرعی دارد، بسیار ضروری‌ست؛ زیرا هر عبادتی، شروط و ارکانی دارد و حداقل باید گمان غالب انسان درباره‌ی عبادتی که انجام می‌دهد، این باشد که آن عبادت، شرعی‌ست. لذا علم یا ظن غالب درباره‌ی درستی هر عملی، ضروری‌ست. به عنوان مثال: اگر نمازگزار درباره‌ی تعداد رکعت‌هایی که خوانده است، شک کند، باید به گمان غالب خود عمل نماید؛ یعنی باید تعداد رکعت‌هایش را بر همان مبنا یا تعدادی قرار دهد که گمان غالب اوست. هم‌چنین اگر طواف‌کننده، درباره‌ی تعداد دورهایش دچار شک و تردید شود، گمان غالب او در این‌باره اعتبار دارد. وضو نیز همین حکم را دارد؛ یعنی اگر کسی، ظن غالبش این بود که وضویش را کامل کرده است، همین کافی‌ست و وضو دارد. در هر حال، علم یا ظن غالب درباره‌ی هر عبادتی، ضروری‌ست و باید نصوص کافی درباره‌ی هر عملی وجود داشته باشد؛ و گرنه، آن عبادت، باطل است و پرداختن به عبادت‌های باطل و بی‌اساس، حرام می‌باشد؛ زیرا انسان، عمل یا روشی را وسیله‌ی عبادت قرار داده که اللهآن را نمی‌پسندد یا آن را برای بندگانش مشروع نگردانیده است؛ لذا چنین عبادتی، مسخره کردن الله متعال می‌باشد. (پناه بر الله.) حتی برخی از علما گفته‌اند: اگر انسان به‌عمد و دانسته، در حالی نماز بخواند که وضو ندارد، از دایره‌ی اسلام خارج می‌شود؛ اما اگر کسی، از روی فرمواشی، بی‌وضو نماز بخواند، گناهی بر او نیست و باید نمازش را اعاده کند.

در حدیث دوم، آمده است: «مَنْ عَمِلَ عمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُو ردٌّ»؛ یعنی: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است». این حدیث، شدیدتر از حدیث اول است؛ زیرا این حدیث، هم شامل عبادت‌‌ها و هم شامل معاملات می‌شود؛ از این‌رو باید بدانیم که صحت و درستی هر عملی، چه عبادت‌ها و چه معاملات، به این بستگی دارد که امر الله و رسولش بر آن باشد؛ در غیر این صورت، آن عمل مردود یا باطل است. بنابراین اگر انسان، معامله‌ی نادرستی انجام دهد یا در «رهن» و «وقف» و امثال آن، شرایط شرعی را رعایت نکند، معامله، رهن، وقف و دیگر کارهایی که بدون رعایت اصول و ضوابط شرعی انجام می‌دهد، باطل و بی‌اعتبار است.

***

۱۷۴- وَعَن جابرٍسقال: كان رسولُ الله جإِذَا خَطَب احْمرَّتْ عيْنَاه، وعَلا صوْتُه، وَاشْتَدَّ غَضَبه، حتَّى كَأَنَّهُ مُنْذِرُ جَيْشٍ يَقُول: «صَبَّحَكُمْ ومَسَّاكُمْ» وَيقُول: «بُعِثْتُ أَنَا والسَّاعةُ كَهَاتيْن» وَيَقْرنُ بين أُصْبُعَيْه، السبَابَةِ وَالْوُسْطَى، وَيَقُولُ: «أَمَّا بَعْد، فَإِنَّ خَيرَ الْحَديثَ كِتَابُ الله، وخَيْرَ الْهَدْى هدْيُ مُحمِّدجوَشَرَّ الأُمُورِ مُحْدثَاتُهَا وكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ». ثُمَّ يقُول: «أَنَا أَوْلَى بُكُلِّ مُؤْمِن مِنْ نَفْسِه. مَنْ تَرَك مَالاً فَلأهْلِه، وَمَنْ تَرَكَ دَيْنًا أَوْ ضَيَاعًا فَإِليَّ وعَلَيَّ». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۸۶۷]

ترجمه: جابرسمی‌گوید: هنگامی که رسول‌اللهجسخنرانی می‌کرد، چشمانس سرخ و صدایش، بلند می‌شد و خشمش شدید می‌گشت؛ مانند شخصی که درباره‌ی نزدیک شدن لشکر دشمن هشدار می‌دهد و می‌گوید: صبح و شام به شما حمله خواهند کرد. و ضمن این‌که انگشت «اشاره» و «میانی» را در کنار هم قرار می‌داد، می‌فرمود: «در حالی برانگیخته شدم که فاصله‌ی من تا قیامت، مانند فاصله‌ی این‌ دو (انگشت) است». و می‌فرمود: «اما بعد، به‌یقین بهترین سخن، کتاب الله و بهترین روش، روش محمد است و بدترین کارها، بدعت‌ها و امور نوپیدا (در دین) می‌باشد و هر بدعتی، گم‌راهی‌ست». سپس می‌فرمود: «من نسبت به هر مؤمنی از خودش سزاوارترم؛ هرکس مالی از خود به‌جا بگذارد، آن مال، از آنِ خانواده‌ی اوست و هرکس بدهی و فرزندان و خانواده‌ای از خود به‌جا بگذارد که در معرض تباهی باشند، مسؤولیت ادای بدهی و سرپرستی فرزندان و خانواده‌ی نیازمندش به من واگذار می‌شود و ادای این مسؤولیت با من است».

۱۷۵- حدیثی از عرباض بن ساریهسدر این‌باره وجود دارد که پیش‌تر در باب «پای‌بندی بر سنت و آداب آن» گذشت. [ نک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی ۱۶۱؛ و السلسلة الصحيحة از آلبانی/، ش: ۹۳۷]

شرح

مؤلف/، در باب نهی از بدعت‌ها و امور نوپیدا در دین، روایتی از جابر بن عبداللهبروایت کرده است که وقتی پیامبرجسخنرانی می کرد، یعنی در روز جمعه، چشمانش سرخ و صدایش بلند می‌شد و خشم و غضبش شدید می‌گشت. پیامبرجبدان سبب این کار را انجام می‌داد تا سخنرانی‌اش، تأثیر بیش‌تری در شنوندگان بگذارد. لذا سخنرانی خشمگینانه‌ی پیامبرجاز روی مصلحت بود؛ و گرنه، ناگفته پیداست که آن بزرگوار، بسیار خوش‌اخلاق بوده است؛ اما «هر سخن، جایی و هر نکته، مقامی دارد» و سخنرانی باید، اثرگذار باشد و در جان و دل شنوندگان اثر کند و این، به موضوع سخنرانی و نحوه‌ی ایراد آن بستگی دارد.

پیامبرجانگشت اشاره و میانی را در کنار هم قرار می‌داد و می‌فرمود: «در حالی برانگیخته شدم که فاصله‌ی من و قیامت، مانند فاصله‌ی این دو انگشت است. انگشت اشاره، همان انگشتی‌ست که در میان انگشت میانی و شست قرار دارد و بدان سبب انگشت «اشاره» نامیده شده که وقتی می‌خواهند به کسی اشاره کنند، این انگشت را به سوی او می‌گیرند. در هر حال انگشت اشاره و میانی در کنار هم قرار دارند؛ از این‌رو فرموده‌ی رسول‌اللهجبدین معناست که پایان عمر دنیا، دور نیست. چنان‌که باری رسول‌اللهجدر پایان روز برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «إِنَّهُ لَمْ يَبْقَ مِنْ دُنْيَاكُمْ إِلاَّ مثل مَا بَقِيَ مِنْ هَذَا اليَوْمِ»؛ [ حسن است و شواهدی برای حسن بودن آن وجود دارد؛ روایت احمد در مسندش ( ۲/۱۳۳)، حاکم در المستدرک (۲/۴۸۱) از طریق کثیر بن زید از مطلب بن عبدالله از ابن‌عمر به صورت مرفوع. و در کثیر، ضعف است. و نیز روایت: ابن ابی‌عاصم در الزهد (۱۸۸) از طریق کثیر؛ اما میان مطلب و ابن‌عمر، شخص دیگری وجود دارد و همین، صحیح به‌نظر می‌رسد؛ زیرا مطلب، معمولاً راوی میان خود و صحابه را ذکر نمی‌کند. ابوحاتم، بدین نکته تصریح کرده که روایت مطلب از ابن‌عمر، مرسل است. و چون در اِسناد این روایت ابهام وجود دارد، پس ضعیف است؛ از سوی دیگر، زید نیز ضعیف می‌باشد. البته شاهدی برای این روایت وجود دارد که از این قرار است: روایت: معمر در الجامع (۱۱/۳۴۷) و از همین طریق، روایت احمد در مسند (۳/۶۱) از علی بن زید از ابی‌نضره از ابوسعید خدری به صورت مرفوع در حدیثی که سیاقی طولانی دارد و علی، به‌خاطر ضعف حافظه‌اش، ضعیف است. حدیث ابن‌عمرو، شاهد دیگری برای این روایت است که بخاری در التاریخ الکبیر (۸/۳۹۷) روایت کرده است؛ و اما سومین شاهدش: حدیث انس به روایت ابن عدی در الکامل (۶/۳۴۵) و مقدسی در المختارة (۷/۱۲۲). موسی بن خلف، یکی از راویان این روایت است که ابن‌معین درباره‌اش گفته است: اشکالی در او نیست. مقدسی، می‌گوید: همه‌ی رجالش، ثقه هستند، جز او (موسی بن خلف) که معلول است] یعنی: «از دنیا، چیزی باقی نمانده است، مگر همانند مقدارِ باقی‌مانده از امروز». به عبارت دیگر اگر دنیا را به‌اندازه‌ی یک روز حساب کنیم، تا حدود هزار و چهارصد سال قبل که پیامبرجاین حدیث را بیان فرمود، بیش‌تر عمر دنیا سپری شده بود؛ زیرا پیامبرجزمانی این حدیث را بیان کرد که خورشید، بالای درختان خرما قرار داشت و چیزی به مغرب نمانده بود. نظریه‌ی زیست‌شناسان درباره‌ی عمر گذشته‌ی دنیا که آن را میلیون‌ها سال تخمین می‌زنند، فقط یک نظریه یا تخمین است که ما، نه آن را تأیید می‌کنیم و نه رد؛ و حکمش مانند روایت‌های بنی‌اسرائیل (اسرائیلیات) می‌باشد؛ زیرا ما، در کتاب و سنت سراغ نداریم که عمر دنیا یا آن‌چه که از آن باقی مانده است، به‌طور مشخص ذکر شده باشد و این، فقط مثالی بود که پیامبرجبرای یارانش بیان نمود؛ لذا هیچ‌یک از موضوع‌ها یا اخبار گذشته که درباره‌اش دلیلی از کتاب و سنت وجود ندارد، به‌سادگی قابل قبول نیست؛ بلکه سه حالت دارد:

حالت اول: اگر شریعت آن را تأیید کرده باشد، به‌خاطر شهادت یا گواهی شرع، آن را می‌پذیریم.

حالت دوم: حالتی‌ست که شریعت به دروغ بودن آن گواهی داده است؛ لذا آن را تأیید نمی‌کنیم.

حالت سوم: این است که شریعت، موضوعی را نه رد و نه تأیید کرده باشد. درباره‌ی چنین مسایلی سکوت می‌کنیم؛ زیرا معلوم نیست که درست است یا نادرست. تنها الله، اخبار گذشتگان را می‌داند؛ چنان‌که فرموده است:

﴿أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُ[ابراهيم: ٩]

آیا خبر گذشتگانتان اعم از قوم نوح، و عاد و ثمود به شما نرسیده است؟ و سرگذشت کسانی را که پس از آنان آمدند، تنها الله می‌داند.

از آن‌جا که الله متعال، آگاهی از چنین مسایلی را تنها به خود نسبت داده است، لذا هرکس نظریه‌ای درباره‌ی گذشته‌ی کره‌ی زمین و ستارگان مطرح نماید، ما، نه او را تأیید و نه رد می‌کنیم؛ بلکه برای ارزیابی چنین دیدگاه‌هایی، آن‌ها را در یکی از سه مورد ذکرشده قرار می‌دهیم.

اما اخباری که درباره‌ی آینده ذکر می‌شود، بر دو گونه است:

اول: اخباری که شریعت به وقوع آن‌ها در آینده تصریح کرده است؛ مانند اخبار «یأجوج» و «مأجوج»، «دجال» و نزول عیسی بن مریم÷و دیگر مسایلی که در کتاب و سنت، بیان شده است.

دوم: مسایلی که در کتاب و سنت، به وقوع آن‌ها در آینده تصریح نشده است؛ چنین مسایلی، برخاسته از حدس و گمان است و برای هیچ‌کس جایز نیست که چنین مسایلی را تصدیق کند؛ زیرا این امر، به علم غیب ربط دارد و هیچ‌کس جز الله، غیب نمی‌داند.

در هر حال، رسول‌اللهجانگشت اشاره و میانی‌اش را در کنار هم قرار داد و فرمود: «در حالی برانگیخته شدم که فاصله‌ی من و قیامت، مانند این دو (انگشت) است». به انگشت اشاره، «سبّاحه» نیز گفته می‌شود؛ زیرا انسان هنگام تسبیح و تعظیم الله، آن را بالا می‌برد و با آن، به سوی آسمان اشاره می‌کند. سپس می‌فرمود: «اما بعد، به‌یقین بهترین سخن، کتاب الله و بهترین روش، روش محمد است و بدترین کارها، بدعت و نورآوری در دین می‌باشد و هر بدعتی، گم‌راهی‌ست». پیش‌تر در این‌باره توضیحاتی داده شد.

و آن‌گاه می‌فرمود: «من، نسبت به هر مؤمنی از خودش سزاوارترم». همان‌طور که الله فرموده است:

﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ[الأحزاب: ٦]

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.

لذا پیامبرجاز همه‌ی ما نسبت به خودمان سزاوارتر است؛ چنان‌که نسبت به مؤمنان، بسیار دل‌سوز و مهربان بود. سپس می‌فرمود: «هرکس مالی از خود به‌جا بگذارد، آن مال، از آنِ خانواده‌ی اوست»؛ یعنی ثروتی که از او به‌جا بماند، مطابق احکامی که در کتاب و سنت آمده است، درمیان وارثان و بازماندگانش، تقسیم می‌شود. در ادامه می‌فرمود: «و هرکس، بدهی و فرزندان و خانواده‌ای از خود به‌جا بگذارد که در معرض تباهی باشند، مسؤولیت ادای بدهی و سرپرستی فرزندان و خانواده‌ی نیازمندش، به من واگذار می‌شود و ادای این مسؤولیت با من است». آری! پیامبرجپس از فتح و پیروزی، بدین منوال عمل می‌کرد؛ اما پیش از آن هنگامی که جنازه‌ای می‌آوردند تا بر آن نماز بخواند، ابتدا می‌پرسید: «آیا بدهکار است؟» و اگر پاسخ، منفی بود، جلو می‌رفت و بر او نماز می‌خواند؛ اما اگر می‌گفتند که بدهکار است، خود بر او نماز نمی‌خواند. چنان‌که یک بار جنازه‌ی یکی از انصار را آوردند تا بر او نماز بخواند. چند قدمی جلو رفت؛ آن‌گاه پرسید: «آیا بدهکار است؟» گفتند: آری؛ سه دینار بدهکار بوده و ادا نکرده است. لذا رسول‌خداجبه عقب برگشت و فرمود: «بر رفیقتان نماز بخوانید». رنگ چهره‌ی حاضران عوض شد که چرا رسول‌اللهجبر رفیقشان نماز نخواند؟ ابوقتادهسجلو رفت و عرض کرد: ای رسول‌خدا! بدهی‌اش را من می‌پردازم. لذا رسول‌اللهججلو رفت و بر جنازه‌ی آن شخص، نماز خواند. [ صحیح بخاری، ش: (۲۲۹۷، ۵۳۷۱)؛ و مسلم، ش: ۱۶۱۹، به‌نقل از ابوهریرهس]

لذا در می‌یابیم که مسأله‌ی دَین یا بدهکاری، اهمیت فراوانی دارد و شایسته نیست که انسان از دیگران وام بخواهد مگر این‌که ناگزیر شود؛ لذا زیبنده نیست که برای ازدواج، ساختن خانه یا برای تجملات و چیزهای غیر ضروری و امثال آن، خود را زیر بار قرض ببریم. اللهمی‌فرماید:

﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ[النور : ٣٣]

و آنان که امکان ازدواج نمی‌یابند، باید پاک‌دامنی پیشه کنند تا الله آنان را از فضل خویش توان‌گر نماید.

یکی از مفاهیم عفت، بی‌نیازی جستن از دیگران است؛ لذا وقتی اللهدرباره‌ی مسأله‌ی مهمی چون ازدواج، چنین دستوری می‌دهد، پس درباره‌ی مسایلی که اهمیت کم‌تری دارد، چه فکری می‌توان کرد؟ برخی از افراد ناآگاه، برای خریدن فرش پله یا درب برقی و امثال آن، قرض می‌کنند یا چیزهای غیرضروری را به نسیه خریداری می‌نمایند! قرض گرفتن و خرید نسیه، هر دو، دَین به‌شمار می‌آید؛ زیرا دَین، شامل هرگونه بدهی‌ای می‌شود که بر گردن انسان است؛ مانند: وام یا قرض، کرایه‌ی منزل، کرایه‌ی ماشین و هر بدهی دیگری که بر عهده‌ی انسان می‌باشد. و باید بلافاصله برای پرداخت آن اقدام کرد؛ از این‌رو هیچ‌گاه خود را زیر بار قرض نبرید، مگر در شرایط اضطراری و گریزناپذیر؛ اما تا می‌توانید از قرض گرفتن دوری کنید؛ برخی از مردم، به عنوان مثال یک میلیون تومان قرض می‌گیرند و چون سررسید بدهی آن‌ها فرا می‌رسد یا بستان کار طلبش را مطالبه می‌کند، می‌گویند: ندارم! و باز برای پرداخت یک میلیون بدهی خود، یک و نیم میلیون قرض می‌گیرند و بدون این‌که احساس کنند، بدهی‌هایشان کم‌کم افزایش می‌یابد.