۲۶- باب: حرام بودن ظلم، و امر به ادا کردن حقوق ستمدیدگان
الله متعال، میفرماید:
﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ ١٨﴾[غافر: ١٨]
ستمکاران نه دوست و یاوری دارند و نه شفاعتگری که سخنش پذیرفته شود.
و میفرماید:
﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٖ ٧١﴾[الحج : ٧١]
و ستمکاران هیچ یار و یاوری نخواهند داشت.
از جملهی احادیثی که دربارهی این موضوع است، حدیث ابوذرسمیباشد که پیشتر در باب «مجاهده» ذکر شد.
۲۰۸- وَعَن جابرٍسأَنَّ رسولَالله جقال: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، واتَّقُوا الشُّحَّ فَإِنَّ الشُّحَّ أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، حَمَلَهُمْ على أَنْ سفَكَوا دِماءَهُمْ واسْتَحلُّوا مَحارِمَهُمْ». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۷۸]
ترجمه: جابرسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «از ظلم و ستم بپرهیزید؛ زیرا ظلم و ستم، تاریکیهای فراوانی در روز قیامت، در پی خواهد داشت. و از بُخل و آز دوری کنید؛ زیرا امتهای پیش از شما را به هلاکت و نابودی رساند و آنان را بر آن داشت که خونِ یکدیگر را بریزند و حرمتِ ناموس و اموال و آبروی یکدیگر را بشکنند».
شرح
مؤلف/، بابی به نام «حرام بودن ظلم و امر به ادای حقوق ستمدیدگان» گشوده است. لذا این باب، دو بخش دارد: بخش اول: حرام بودن ظلم؛ و بخش دوم: وجوب ادای حقوق مظلومان. گفتنیست که ظلم، همان نقص یا کمی و کاستیست؛ چنانکه اللهأمیفرماید:
﴿كِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَيۡنِ ءَاتَتۡ أُكُلَهَا وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَيۡٔٗاۚ﴾[الكهف: ٣٣]
هر دو باغ (به ثمر نشسته بودند) و بدون هیچ کم و کاستی میوه میدادند.
نقص، دو جنیه دارد: یا برخاسته از گستاخی انسان و پرداختن او به اعمال حرام است؛ و یا به سبب کوتاهی در انجام واجبات. بنابراین ظلم، از دو حالت خارج نیست: یا ترک واجب و یا ارتکاب عملِ حرام.
ظلم و ستم، بر دو گونه است: ظلم و ستم در رابطه با حقوق اللهﻷ؛ و ظلم و ستم به حقوق بندگان خدا. بزرگترین ظلم، در رابطه با حقوق الهی، و شرک ورزیدن به پروردگار یکتاست. از پیامبرجپرسیدند: بزرگترین گناه چیست؟ فرمود: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَكَ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۴۴۷۷، ۴۷۶۱، ۶۰۰۱، ۶۸۱۱، ۷۵۲۰)؛ و صحیح مسلم، ش: ۸۶ بهنقل از عبدالله بن مسعودس] یعنی: «شریک قرار دادن برای الله؛ در حالی که الله، آفرینندهی توست».
پس از شرک، گناهان بزرگ (کبیره) و سپس گناهان صغیره، در ردیف ظلم و ستم قرار دارند.
پیامبرجدر خطبهی «حج وداع» محورهای سهگانهی ظلم و ستم در رابطه با حقوق الهی را بیان نموده و فرموده است: «إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالكُمْ وَأَعْرَاضكُمْ حَرَامٌ عَلَيْكُمْ كَحُرْمَةِ يَوْمكُمْ هَذَا فِي شَهْركُمْ هَذَا فِي بَلَدكُمْ هَذَا»؛ [ صحیح است؛ روایت: بخاری در صحیحش، ش: (۶۷، ۱۰۵، ۱۷۴۱، ۴۴۰۶، ۵۵۵۰، ۷۰۷۸، ۷۴۴۷)؛ و مسلم، ش: ۱۶۷۹ بهنقل از ابیبکرهس. نیز روایت بخاری در صحیحش، بهشمارهی ۱۷۳۹ به نقل از ابن عباسسو بهشمارهی: (۱۷۴۲، ۴۴۰۳، ۶۰۴۳، ۶۷۸۵) به نقل از ابنعمرس. و روایت مسلم، ش: ۱۲۱۸ در حدیثی طولانی از جابرسدر وصف حج پیامبرج] یعنی: «همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه و این سرزمین، محترم هستند و تعرض به جان و مال و آبروی یکدیگر، بر شما حرام است». ظلم و ستم در رابطه با جان دیگران، این است که انسان به دیگری تعرض کند و او را بکشد یا مجروحش بگرداند. ستم در رابطه با اموال دیگران، این است که اموال آنها را بهناحق بخورد یا تصاحب کند و یا حقوق مالی آنها را ضایع نماید؛ چه با عدم ادای حقوق آنها و چه با تصاحب حقوقشان؛ یعنی در رابطه با حقوق مالی دیگران، مرتکب عمل حرامی شود. ظلم و ستم در رابطه با آبروی دیگران، این است که با آبروی آنها بازی کند یا با اعمالی از طریق زنا، لواط، تهمتِ ناروا و امثال آن، آبروی کسی را بریزد.
ظلم و ستم با انواع گوناگونی که دارد، حرام است و ستمگر، هیچ و یاوری در برابر الله متعال نخواهد داشت. اللهأمیفرماید:
﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ ١٨﴾[غافر: ١٨]
ستمکاران نه دوست و یاوری دارند و نه شفاعتگری که سخنش پذیرفته شود.
یعنی روز قیامت، ستمگران هیچ دوست و پشتیبانی نخواهند داشت که آنها را از عذاب الهی نجات دهد و هیچکس را نمییابند که برای آنها شفاعت کند و شفاعتش پذیرته شود. آنجاست که هر ظالمی، گرفتارِ ظلم و ستم خویش خواهد بود. الله متعال میفرماید:
﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٍ ٢٧٠﴾[البقرة: ٢٧٠]
و ستمگران، هیچ یاوری ندارند.
یعنی روز قیامت، کسی نمییابند که به آنها کمک کند و آنان را از عذاب الهی نجات دهد.
سپس مؤلف/حدیث جابر بن عبداللهبرا ذکر کرده که پیامبرجفرموده است: «از ظلم و ستم بپرهیزید»؛ یعنی: به هیچکس ستم روا مدارید؛ نه به خود و نه به دیگران؛ «زیرا ظلم و ستم، باعث تاریکیهای فراوانی در روز قیامت میگردد». [ صحیح بخاری، ش: ۲۴۴۷؛ و مسلم، ش: ۲۵۷۹ بهنقل از عبدالله بن عمرب؛ و نیز روایت مسلم، ش: ۲۵۷۸ بهنقل از جابر بن عبداللهب] روز قیامت، تاریک خواهد بود و روشنایی و نوری در آنجا یافت نمیشود؛ مگر برای کسی که الله بخواهد. لذا کسی که الله روشنایی و نوری برای او فراهم نسازد، هیچ نوری نخواهد داشت؛ البته کسی که مسلمان است، متناسب با درجهی اسلامش، نور و روشنایی خواهد داشت؛ ولی اگر ستمکار باشد، بهاندازهی ظلم و ستمی که مرتکب شده، از روشنایی و نورِ او کاسته میشود؛ زیرا پیامبرجفرموده است: از ظلم بپرهیزید؛ زیرا ظلم و ستم، تاریکیهای روز قیامت است».
تأخیر در پرداخت بدهی برای کسانی که توانایی ادای قرض خود را دارند، ظلم و ستم بهشمار میرود؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «مَطْلُ الْغَنِيِّ ظُلْمٌ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۲۲۸۷، ۲۲۸۸، ۲۴۰۰)؛ و مسلم، ش: ۱۵۶۴ بهنقل از ابوهریرهس] «تأخیر نمودن ثروتمند برای ادای بدهیاش، ظلم است». متأسفانه امروزه خیلی از افراد بدهکار، با وجودی که توانایی پرداخت بدهی خود را دارند، اما در پرداخت آن تأخیر میکنند و چون بستانکار طلب خود را مطالبه مینماید، میگویند: فردا. چون فردای آن روز برای دریافت طلب خویش میآید، میگویند: برو، فردا بیا. و بدینسان پرداخت بدهی خود را به تأخیر میاندازند. لذا باید بدانند که این کار، ستم است و آنان را روز قیامت، به تاریکیهای متعددی گرفتار خواهد کرد.
رسولاللهجفرمود: «و از حرص و آزِ ثروتاندوزی دوری کنید؛ زیرا بخل و آز، گذشتگان شما را به نابودی و هلاکت کشاند». حرص و آز، انسان را بر آن میدارد که از هر طریقی که شده، حلال باشد یا حرام، به ثروتاندوزی بپردازد. پیامبرجفرموده است: «حرص و آز، امتهای پیش از شما را بر آن داشت که خونِ یکدیگر را بریزند و حرمتِ ناموس و اموال و آبروی یکدیگر را بشکنند». آدم بخیل و آزمند، اگر به طمع خویش نرسد، به هر کاری، حتی قتل و آدمکشی دست میزند؛ از دیوار خانهی مردم بالا میرود، راهزنی میکند و سرِ گردنه را میگیرد تا اموال مردم را تاراج نماید؛ از اینرو پیامبرجاز ظلم و آز، برحذر داشته است؛ ظلم، یعنی تجاوز به حقوق دیگران؛ و آز، یعنی حرص و طمع به اموال دیگران؛ و هردو، حرام است. الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩﴾[الحشر: ٩]
و کسانی رستگارند که از بُخل و آزِ نفس خویش مصون بمانند.
این آیه، بیانگر این است که اگر کسی در دام طمع و حرص و آز گرفتار شود، نجات نمییابد؛ و کسی رستگار میشود که الله، او را از حرص و آز مصون بدارد. از الله متعال بخواهیم که ما را در پناه خویش قرار دهد و ما را از ظلم و ستم، و از حرص و آز مصون بگرداند.
***
۲۰۹- وعن أَبِي هريرةسأَنَّ رسولَالله جقال: «لَتُؤَدُّنَّ الْحُقُوق إِلَى أَهْلِهَا يَوْمَ الْقيامَةِ حَتَّى يُقَادَ للشَّاةِ الْجَلْحَاء مِنَ الشَّاةِ الْقَرْنَاء». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۲]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: «بهیقین، روز قیامت، هر حقی به حقدار میرسد؛ حتی برای گوسفندِ بیشاخ، از گوسفند شاخدار قصاص میگیرند».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون از ابوهریرهسنقل کرده که پیامبرجفرموده است: «بهیقین، روز قیامت هر حقی به حقدار میرسد؛ حتی برای گوسفندِ بیشاخ، از گوسفند شاخدار قصاص میگیرند».
پیامبرجدر این حدیث بر وقوع این امر تأکید کرده است و اگر تأکید نمیکرد، باز هم سخنش، قابل قبول بود؛ زیرا در صداقت آن بزرگوار هیچ شکی نیست. هر کسی، روز قیامت به حقش میرسد؛ اگر در دنیا به حقّ خویش نرسی، شک نکن که روز قیامت به حق خود خواهی رسید. در آن روز، حتی از گوسفند شاخداری که به گوسفند بیشاخی، شاخ زده است، قصاص میگیرند. این، در حالیست که حیوانات، عقل و درک ندارند؛ ولی اللهﻷقاضیِ عادلیست و به عدالت، حکم میکند و بدینسان کمال عدلِ خویش را حتی دربارهی حیوانات زبانبسته، به بندگانش نشان میدهد؛ پس، با انسانها چگونه رفتار خواهد کرد؟
***
۲۱۰- وَعَن ابن عمرب قال: كُنَّا نَتحدَّثُ عَنْ حَجَّةِ الْوَدَاع، وَالنَّبِيُّج بَيْن أَظْهُرِنَا، وَلاَ نَدْرِي مَا حَجَّةُ الْوداع، حَتَّى حمِدَ اللَّهَ رسولُاللهج، وَأَثْنَى عَليْهِ ثُمَّ ذَكَر الْمسِيحَ الدَّجَالَ فَأَطْنَبَ في ذِكْرِه، وَقال: «ما بَعَثَ اللَّهُ مِنْ نَبيٍّ إلاَّ أَنْذَرَهُ أُمَّته: أَنْذَرَهُ نوحٌ وَالنَّبِيُّون مِنْ بَعْدِه، وَإنَّهُ إنْ يَخْرُجْ فِيكُمْ فما خفِيَ عَليْكُمْ مِنْ شَأْنِهِ فَلَيْسَ يَخْفِي عَلَيْكُمْ، إِنَّ رَبَّكُمْ لَيس بأَعْور، وَإِنَّهُ أَعورُ عَيْن الْيُمْنَى ، كَأَنَّ عيْنَهُ عِنبَةٌ طَافِيَةٌ. ألا إن اللهَ حرَّم علَيْكُمْ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوالكُم، كَحُرْمَةِ يوْمكُمْ هذا، في بلدِكُمْ هذا، في شَهْرِكُم هذا ألاَ هل بلَّغْت؟» قَالُوا: نَعَم، قال: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثَلاثاً ويْلَكُمْ أَو:ويحكُم، انظُرُوا: لا ترْجِعُوا بَعْدِي كُفَّاراً يضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضِ».[این حدیث را بخاری، روایت کرده و مسلم نیز بخشی از آن را نقل نموده است.] [ صحیح بخاری در چندین مورد؛ از جمله: (۴۴۰۲، ۴۴۰۳)؛ و صحیح مسلم، ش: ۶۶ بهصورت مختصر و نیز ش:۱۶۹]
ترجمه: ابنعمربمیگوید: ما، در حالی که پیامبرجدر میان ما بود، دربارهی «حج وداع» با یکدیگر صحبت میکردیم و نمیدانستیم که حج وداع چیست. تا اینکه رسولاللهج، الله ﻷرا حمد و ثنا گفت و سپس دربارهی «مسیح دجال» سخنانی طولانی ایراد نمود و فرمود: «هر پیامبری که الله متعال برانگیخت، به قومش دربارهی دجال هشدار داد؛ نوح و پیامبران پس از او، دربارهی دجال هشدار دادهاند. و اگر دجال در میان شما ظهور کند، وضع او بر شما پوشیده نمیماند؛ (چون میدانید که الله متعال از هر عیبی پاک و منزّه است.) زیرا پروردگار شما، کور نیست؛ ولی چشم راستِ دجال، کور است و مانند دانهی انگور، برآمده میباشد. آگاه باشید که الله متعال، جانها و مالهای شما را بر یکدیگر حرام کرده است؛ همانند حرمت این روز در این ماه حرام در این سرزمین محترم. هان! آیا تبلیغ کردم؟» حاضران گفتند: آری. پیامبرجسه مرتبه گفت: «یا الله! شاهد باش». و فرمود: «وای بر شما! مواظب باشید که پس از من، کافر نشوید؛ بدینسان که برخی از شما (همانند کافران)، گردن برخی دیگر را بزنند».
شرح
مؤلف/از عبدالله بن عمربنقل کرده که فرموده است: «ما، در زمان حیات پیامبرجدربارهی «حج وداع» صحبت میکردیم». حج وداع، همان حجیست که پیامبرجدر سال دهم هجری بهجا آورد و در آن با مردم، وداع کرد و فرمود: «شاید دیگر شما را ملاقات نکنم». پیامبرجپس از هجرت تنها یک بار حج گزارد که همین حج وداع بود. گفته میشود: رسولاللهجپیش از هجرت، دو بار حج گزارده است؛ ولی چنین بهنظر میرسد که فقط یک بار حج گزارده است؛ زیرا پیامبرجدر مکه بود و هر سال، در موسم حج برای دعوت قبایلی که از اطراف و اکناف، برای حج به مکه میآمدند، نزدشان میرفت و آنها را به اسلام فرامیخواند. لذا بعید است که نزد قبایل رفته و حج بهجا نیاورده باشد. در هر حال، پیامبرجدر واپسین سال حیاتش، یعنی در سال دهم هجری، برای ادای حج به مکه رفت و این، اولین و آخرین حجی بود که پس از هجرت انجام داد؛ زیرا مکه تا سال هشتم هجری (سال فتح) در دستِ مشرکان بود و رسولاللهجدر رمضان سال هشتم هجری، مکه را فتح کرد و سپس رهسپار طائف شد و با قبیلهی ثقیف جنگید؛ این جنگ، به غزوهی طائف مشهور گردید [و در حقیقت، ادامهی جنگ «حنین» بود.] پیامبرجپس از بازگشت از طائف، در «جعرانه» توقف نمود و از همانجا بدون اینکه بیشتر مردم اطلاع یابند، برای عمره احرام بست و به مکه رفت؛ و آنگاه به مدینه بازگشت و در ۲۴ ذیقعده سال هشتم هجری به مدینه بازگشت.
در سال نهم هجری نمایندگان قبایل از هر سو نزد پیامبرجمیآمدند؛ از اینرو پیامبرجبرای ملاقات با نمایندگان قبایل، ناگزیر شد در مدینه بماند تا نمایندگان طوایف و قبایل، برای دسترسی به ایشان در زحمت نیفتند؛ از اینرو پیامبرجنتوانست در سال نهم هجری برای ادای حج به مکه برود. از سوی دیگر، در سال نهم هجری، مشرکان نیز در کنار مسلمانان حج گزاردند؛ زیرا تا آن زمان، از ورود به مکه منع نشده بودند. اللهﻷاین آیه را نازل فرمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا﴾[التوبة: ٢٨]
ای مؤمنان! مشرکان پلیدند و از امسال به بعد نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند.
لذا شخصی، به دستور رسولاللهجدر سال نهم هجری اعلام کرد که از سالِ بعد، دیگر، هیچ مشرکی اجازهی حج گزاردن ندارد و هیچکس نباید برهنه و عریان، خانهی کعبه را طواف کند. امیر یا سرپرست حج در آن سال، یعنی در سال نهم هجری، ابوبکر صدیقسبود؛ رسول اللهجپس از ابوبکر صدیقس، در سال دهم هجری به علی بن ابیطالبسمأموریت داد که به مکه برود و اعلان کند که امسال، پیامبرجبرای حج، به مکه میآید. جمعیت فراوانی که تقریباً یکصد هزار نفر تخمین زده میشوند، به مدینه آمدند. جمعیت کل مسلمانان، صد و بیست و چهار هزار نفر بود. بیشترِ آنها جز عدهی اندکی، رهسپار مکه شدند تا به همراه پیامبرجحج بگزارند. این حج، «حج وداع» نامیده شد؛ زیرا پیامبرجدر این حج، با مسلمانان وداع کرد و فرمود: «شاید سال دیگر، در اینجا شما را ملاقات نکنم». و همینطور هم شد؛ رسولاللهجپس از بازگشت به مدینه در ماه «ربیعالاول» درگذشت؛ یعنی پس از اینکه از حج بازگشت، ماههای «محرم» و «صفر» و نیز دوازده روز از «ربیعالاول» را در مدینه سپری کرد و سپس دار فانی را وداع گفت. درود الله بر او باد.
پیامبرجدر حج وداع، برای مردم سخنرانی میکرد؛ ایشان، در «عرفه» و نیز در «منا» خطابهای ایراد فرمود و دربارهی دجال، هشدار داد. چنانکه در مدینه نیز دربارهی دجال سخن گفت و بهاندازهای در اینباره هشدار داد که صحابهشمیگویند: گمان کردیم که دجال ظهور کرده و در نخلستانهای اطرف مدینه است؛ زیرا رسولاللهجبهشدت دربارهی دجال هشدار داد و سپس فرمود: هر پیامبری که مبعوث میشد، به امتش دربارهی دجال هشدار میداد.
البته دجال، در آخر زمان و زمانی که دنیا رو به پایان است، ظهور خواهد کرد؛ ولی با این حال، هر پیامبری نسبت به آن هشدار میداد تا مردم، همواره بههوش باشند و از این خطر بزرگ غافل نشوند؛ زیرا دجال، مردم را به اطاعت و عبادت خویش دستور میدهد و به آنها میگوید: من، پروردگار شما هستم و اگر بخواهید این را برای شما ثابت میکنم. آنگاه به آسمان دستور میدهد که ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد و دستور میدهد که زمین، بروید؛ ولی اگر از او اطاعت نکنند، دستور میدهد که زمین بخشکد و بارانی از آسمان نازل نشود. لذا مردم، در تنگنا قرار میگیرند. شکی نیست که ظهور دجال، بزرگترین فتنهی تاریخ بشریت بهشمار میرود و بسیاری از مردم، از او پیروی میکنند؛ مگر کسانی که الله، آنها را در حفظ و پناه خویش قرار دهد. ناگفته نماند که دجال، نشانههایی دارد که بیانگر کِذبِ اوست:
یکی از این نشانهها، این است که میان دو چشمش، نوشته شده است: «کافر»؛ (ک، ف، ر) و هر مؤمنی میتواند آن را بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد؛ زیرا این نوشته، یک نوشتهی عادی نیست؛ بلکه اللهﻷآن را بر پیشانی دجال قرار داده است تا مؤمنان او را بشناسند و از او دوری کنند.
اما نشانهی دیگر دجال این است که او، لوچ و نابیناست؛ حال آنکه پروردگار متعال، نابینا نیست. پروردگار متعال، از هر عیب و نقصی، پاک است و هیچ نقصی در صفات او وجود ندارد. ولی چشمِ راست دجال، کور است و مانند دانهی انگور، برآمده میباشد. این، علامت واضح و روشنیست که هرکس، آن را میبیند. شاید این پرسش مطرح شود که پس چرا برخی از مردم دچار فتنه میشوند و به او ایمان میآورند؟ میگوییم: اللهﻷدر کتابش فرموده است:
﴿وَمَا تُغۡنِي ٱلۡأٓيَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ ١٠١﴾[يونس : ١٠١]
و نشانهها و هشدارها به کسانی که ایمان نمیآورند، فایدهای نمیرساند.
کسانی که ایمان نمیآورند، هیچ بهرهای از نشانههای هشداردهنده نمیبرند و از نشانههای مژدهدهندهی هدایت، استفاده نمیکنند؛ از اینرو از نشانههای وحدانیت اللهﻷمتأثر نمیشوند و در ضلالت و گمراهی خویش، غوطهورند؛ گرچه این نشانهها، آشکار و نمایان باشند!
سپس رسولاللهجبیان فرمود که این نشانهها، بر هیچکس پوشیده نمیماند. در حدیثی بدین مضمون آمده است که پیامبرجفرمود: اگر دجال در زمان من ظهور کند، تک و تنها در برابر او میایستم و گمراهی و ضلالت او را برملا میسازم. در ادامهی این حدیث آمده است: «وَإنْ يَخْرجْ وَلَسْتُ فِيكُم، فكلُّ امريءٍ حَجيجُ نَفْسِه، والله خَليفَتي عَلى كُلِّ مُسْلِمٍ»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۵۲۲۸ بهنقل از نواس بن سمعانس] یعنی: «اگر دجال زمانی ظهور کند که من در میان شما نیستم، هرکس، خود مدافعِ خویش خواهد بود؛ و الله به جای من، از هر مسلمانی دفاع خواهد کرد». بدینسان رسولاللهجدفاع از امت در برابر دجال را به اللهﻷواگذار نمود.
رسولاللهجضمنِ اینکه نسبت به فتنهی دجال هشدار داد، بدین نکته نیز اشاره فرمود که: دجال با آن فتنهی بزرگش، تنها چهل روز در زمین میماند. روز اول، برابر با یک سال است؛ خورشید، شش ماه در وسط آسمان میماند و در این مدت طولانی، غروب نمیکند و شش ماه نیز شب خواهد بود؛ این، همان روز اول است که بهاندازهی یک سال، طول میکشد. روز دوم، با یک ماه؛ و روز سوم، با یک هفته برابری میکند و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست.
وقتی صحابهشاین حدیث را از پیامبرجشنیدند، این پرسش را مطرح نکردند که چگونه خورشید در نخستین روزِ ظهور دجال که برابر یا یک سال است، ثابت میماند، حال آنکه گردش شب و روز، بیست و چهار ساعت است؟ آنها، چنین پرسشی مطرح نکردند؛ زیرا اللهﻷبر هرکاری تواناست. صحابهشمعمولاً دربارهی مسایل تکوینی یا مسایل مربوط به هستی، سؤال نمیکردند؛ زیرا به قدرت اللهﻷایمان داشتند؛ بلکه همواره جویای مسایلی بودند که برای آنها اهمیت داشت. لذا در این مورد از رسولاللهجسؤال کردند که آیا در این یک روز که با یک سال برابر است، باید یک نوبت نماز بخوانیم؟ رسولاللهجفرمود: «لا، لکن اقدروا له قدره»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۲۹۳۷] یعنی: «فاصلهی بین هر دو نماز را بسنجید و بر همین اساس نماز بخوانید». به عنوان مثال: پس از طلوع صبح، بهاندازهی فاصلهی نماز صبح تا ظهر در روزهای عادی صبر کنید و با گذشت این مدت از طلوع صبح، نماز ظهر را بخوانید؛ اگرچه خورشید، هنوز در کرانهی شرقی باشد. دربارهی روزه و زکات نیز به همین منوال عمل میکنیم؛ از اینرو گاه به عنوان معما، این پرسش مطرح میشود که: «آن کیست که فقط با گذشتِ یک روز، سررسید پرداخت زکات اوست؟»
در رابطه با روز دوم که با یک ماه برابری میکند، نمازهای یک ماه را میسنجیم و روز سوم، نمازهای یک هفته. الله متعال، این سؤال را در دلِ صحابهشانداخت؛ زیرا وضعیت قطب شمال و جنوب، همینگونه است؛ یعنی شش ماه از سال، روز و شش ماه، شب است. و اگر این حدیث وجود نداشت، مسلمانی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد، با مشکل روبهرو میشد. لذا با وجود این حدیث، سنجش اوقات نماز برای مناطقی که شش ماه، شب است و شش ماه، روز، کار مشکلی نیست.
***
۲۱۱- وعن عائشةلأنَّ رسولَالله جقال: «مَنْ ظَلَمَ قِيدَ شِبْرٍ مِنَ الأرْضِ طُوِّقَهُ منْ سَبْعِ أَرَضِينَ». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۲۴۵۳؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۶۱۲]
ترجمه: عایشهلمیگوید: رسولاللهجفرمود: «کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند، روز قیامت، همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده میشود».
۲۱۲- وعن أَبیموسىسقال: قال رسولُاللهِج: «إِنَّ الله لَيُمْلِي لِلظَّالِمِ فَإِذَا أَخَذَهُ لَمْ يُفْلِتْه»، ثُمَّ قَرَا: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌ إِنَّ أَخذَهُٓ أَلِيم شَدِيدٌ ١٠٢﴾[متفق علیه] [ صحیح بخاری، ش: ۴۶۸۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۳]
ترجمه: ابوموسیسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «الله به ظالم مهلت میدهد و چون او را بگیرد، رهایش نمیکند». سپس این آیه را قرائت فرمود:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ ١٠٢﴾[هود: ١٠٢]
مؤاخذهی پروردگارت به هنگام ویران کردن دیار ستمکاران، اینچنین است. بهراستی مجازات پروردگار، دردناک و شدید است.
شرح
مؤلف از عائشهلنقل کرده که پیامبرجفرموده است: «کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند، روز قیامت، همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده میشود». این حدیث، بیانگر یکی از انواع ظلم و ستم، یعنی غصب زمین است و یکی از بزرگترین گناهان بهشمار میرود؛ زیرا پیامبر فرموده است: «لَعَنَ الله مَنْ غَيَّرَ مَنَار الْأَرْض»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۱۹۷۸ بهنقل از علیس] یعنی: «لعنت الله بر کسی باد که نشانههای زمین را تغییر میدهد». منظور از نشانههای زمین، علامتهاییست که برای تعیین حدود اراضی نصب میکنند. اگر کسی، این علامتها را تغییر دهد تا زمینی را که خارج از محدودهی زمینهای اوست، تصاحب کند، از رحمت الله، دور میباشد؛ زیرا رسولاللهجچنین کسی را نفرین کرده است.
البته این کارِ حرام، مجازات دیگری نیز دارد؛ چنانکه در حدیث عایشهلآمده است: «کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند، روز قیامت، همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده میشود». بنابراین درمییابیم که زمین، هفت طبقه دارد؛ همانطور که اللهﻷدر قرآن کریم بدین نکته اشاره فرموده است:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّ﴾[الطلاق : ١٢]
الله، ذاتی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را خلق کرد.
منظور از همانند بودن آسمانها وزمین، این نیست که آفرینش و بزرگی زمین، همانند آفرینش و بزرگی آسمانهاست؛ زیرا آسمانها از زمین، خیلی بزرگترند. لذا منظور، همانند بودن زمین و آسمانها، در تعداد است. الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدٖ﴾[الذاريات: ٤٧]
و آسمان را با توان و نیرو بنا نهادیم.
همچنین میفرماید:
﴿وَبَنَيۡنَا فَوۡقَكُمۡ سَبۡعٗا شِدَادٗا ١٢﴾[النبأ: ١٢]
و بر فرازتان هفت آسمان استوار بنا کردیم.
بنابراین، «کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند، روز قیامت، همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده میشود» و بدینسان در انظار عمومی رسوا میگردد. اینکه رسولاللهج، «یک وجب» را قید فرمود، بدین معان نیست که حتماً زمین غصبی باید یک وجب باشد تا روز قیامت به همین اندازه از هفت زمین به دورِ گردنش پیچیده شود؛ خیر، بلکه این قید، برای مبالغه است و این مفهوم را میرساند که اگر کسی، مقدار اندکی از زمینی را بهناحق تصاحب کند، به چنین عذابی گرفتار خواهد شد.
از این حدیث، چنین برداشت میشود که هفت طبقهی یک قطعه از زمین، به مالکِ آن تعلق دارد؛ یعنی کسی، حق ندارد زیرِ زمین دیگران، تونلی حفر کند. به عنوان مثال: شما زمینی به مساحت نُه متر مربع دارید که در میان زمین همسایهی شما قرار گرفته است؛ همسایهی شما حق ندارد برای متصل کردن زمینهای خود به یکدیگر، از مسیری که از زیرِ زمین شما میگذرد، تونل حفر کند. فضای بالای زمین نیز به مالک آن، تعلق دارد؛ از اینرو بنای سقف یا سایهبان و امثال آن در زمین دیگران، به معنای غصب زمین آنها، و نارواست.
علما گفتهاند: اگر همسایهی شما درختی داشته باشد و شاخههایش بلند گردد و وارد زمین شما شود، صاحبِ درخت، باید شاخهها را به سمت زمین خود ببرد؛ و اگر امکان چنین کاری وجود نداشت، شما میتوانید شاخههایی را که وارد زمین شما شده، قطع کنید و این به شما بستگی دارد که این شاخهها را قطع کنید یا شاخهها را به همان حال، بگذارید؛ زیرا فضای بالای هر زمینی، به مالکِ آن تعلق دارد.
در حدیث ابوموسی اشعریسآمده که پیامبرجفرموده است: «الله به ظالم مهلت میدهد و چون او را بگیرد، رهایش نمیکند»؛ یعنی الله متعال به ستمکار مهلت میدهد تا همچنان به ظلم و ستم خود ادامه دهد و در مجازاتش تعجیل نمیکند. این، خود مقدمهای برای افزایش عذاب یا مجازات چنین بندهایست که به آن «استدراج» میگویند. یعنی الله متعال، بهتدریج و بهگونهای که درک نمیکنند، آنان را به عذاب خویش گرفتار میسازد و چون آنها را به عذاب خود گرفتار نماید، دیگر، رهایشان نمیکند؛ و بهراستی عذاب الاهی، سخت و شدید است. سپس پیامبرجاین آیه را قرائت فرمود:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ ١٠٢﴾[هود: ١٠٢]
مؤاخذهی پروردگارت به هنگام ویران کردن دیار ستمکاران، اینچنین است. بهراستی مجازات پروردگار، دردناک و شدید است.
لذا هیچ ستمکاری نباید به خود و به فرصتی که الله به او میدهد، مغرور و فریفته شود؛ زیرا این مهلت، مصیبتیست که بر مصایب وی افزوده میشود؛ چراکه اگر ستمکار، خیلی زود به نتیجهی ظلم خود برسد و پیآمد ستمش را ببیند، چهبسا دست از ظلم و ستم میکشد؛ ولی وقتی مهلت مییابد، جسورتر و گستاختر میشود و بیشتر، ستم میکند و کارنامهی بدیهایش را سنگینتر میسازد و از اینرو مجازاتش، سنگینتر خواهد بود. دعا کنید که الله متعال به ما توفیق دهد تا از نشانههایش پند بگیریم و همهی ما را از ستم کردن به خویشتن و دیگران، در حفظ و پناهِ خویش قرار دهد؛ بهیقین، الله، بخشندهی بزرگوار است.
***
۲۱۳- وعن مُعاذٍسقال: بعَثَنِي رسولُالله جفقال: «إنَّكَ تَأْتِي قوْمًا مِنْ أَهْلِ الْكِتَاب، فادْعُهُمْ إِلَى شََهَادة أَنْ لا إِلَهَ إلاَّ الله، وأَنِّي رسولُالله فإِنْ هُمْ أَطاعُوا لِذَلِك، فَأَعْلِمهُمْ أَنَّ الله قَدِ افْترضَ علَيْهم خَمْسَ صَلَواتٍ في كُلِّ يومٍ وَلَيْلَةٍ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذلكَ، فَأَعلِمْهُمْ أَنَّ الله قَدِ افْتَرَضَ عَلَيهمْ صدَقَةً تُؤْخذُ مِنْ أَغنيائِهِمْ فَتُرَدُّ عَلَى فُقَرائهم، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذلك، فَإِيَّاكَ وكَرائِمَ أَمْوالِهم. واتَّقِ دعْوةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ لَيْس بينها وبيْنَ الله حِجَابٌ». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۱۳۹۵، ۱۴۵۸)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۹]
ترجمه: معاذسمیگوید: رسولاللهجمرا (برای دعوت، به یمن) فرستاد و فرمود: «تو نزد کسانی میروی که اهل کتابند؛ آنان را به گفتن شهادتین (اقرار به وحدانیت الله، و رسالت من) دعوت کن و چون شهادتین را گفتند، به آنها خبر بده که الله در شبانهروز، پنج نماز بر آنان فرض کرده است؛ اگر پذیرفتند، به آنها اعلام کن که الله زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود. اگر این فرمان را پذیرفتند، از گرفتن اموال قیمتیِ آنها (به عنوان زکات) بپرهیز و از دعای مظلوم بترس؛ زیرا هیچ حجابی، میان الله و دعای مظلوم وجود ندارد».
شرح
مؤلف/ماجرای مأموریت معاذسبه سوی یمن را از زبان خودش نقل کرده است؛ رسولاللهج، معاذسرا در سال دهم هجری به یمن فرستاد و به او فرمود: «تو، نزد کسانی میروی که اهل کتاب هستند». و بدینسان او را از وضعیت مخاطبانش آگاه ساخت تا با آمادگی کامل نزدشان برود؛ زیرا آنها اهل کتاب بودند و دانش و اطلاعاتی داشتند که آنها را از مشرکان جاهل، متمایز میساخت. از اینرو کسی که میخواست آنان را دعوت دهد، باید آمادگی کامل میداشت تا سؤالهایشان را به نحو شایستهای پاسخ دهد و موقعیت و وضعیت آنها را درک کند و به بهترین شکل، با آنان به گفتگو بنشیند. سپس رسولاللهجبه معاذسآموزش داد که در نخستین گام دعوت، آنها را به توحید و رسالت فرا بخواند؛ چنانکه به معاذسفرمود: «آنان را به گفتن شهادتین (اقرار به وحدانیت الله، و رسالت من) دعوت کن» تا اذعان کنند که تنها الله، شایستهی عبادت است و هیچ چیز و هیچ کس جز او، شایستهی عبادت و بندگی نیست و عبادت و پرستش غیرالله، باطل و مردود است. همانطور که اللهأمیفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٣٠﴾[لقمان: ٣٠]
این، دلیل آنست که تنها الله، حق است و آنچه جز او میپرستند، باطل میباشد و الله ذات بلندمرتبه و بزرگ است.
و نیز گواهی دهند که محمدج، فرستادهی الله متعال است؛ یعنی پیامبریست که الله متعال، او را به سوی انسانها و جنها فرستاده و او را واپسین سفیر و فرستادهی خویش قرار داده است و هرکس به او ایمان نیاورد، بدون شک دوزخی خواهد بود.
آنگاه فرمود: «اگر این را پذیرفتند...». یعنی اگر شهادتین را گفتند، «به آنها خبر بده که الله در شبانهروز، پنج نماز بر آنان فرض کرده است»؛ نمازهای پنجگانه، عبارتند از: ظهر، عصر، مغرب، عشا، و فجر (صبح). ناگفته نماند که نمازهای سنت یومیه، نماز وتر، و نیز نماز ضحی، واجب نیستند؛ ولی نمازهای عید و نماز کسوف که سببی عارضی دارند، واجبند.
سپس فرمود: «اگر پذیرفتند، به آنها اعلام کن که الله، زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود». زکات، صدقهی واجبیست که از ثروتمند گرفته شده، به فقیر داده میشود. منظور از ثروتمند، در اینجا، کسیست که صاحبِ نصاب زکات است؛ اگرچه فقط دارای یک نصاب باشد. اینکه فرمود: «به فقیرانشان داده میشود»، دلیلیست بر اینکه اموال زکات، باید در میان فقیران هر منطقهای توزیع شود؛ زیرا در رابطه با اموال زکات منطقهی خود، در اولویت قرار دارند. از اینرو کسانی که زکات خود را به فقیران منطقهی خود نمیدهند و آن را به مناطق و حتی کشورهای دور میفرستند، اشتباه میکنند و مرتکب عملِ ناروایی میشوند؛ زیرا پیامبرجفرمود: «زکات، از ثروتمندان آنها گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود». روشن است که نزدیکان، بیش از دیگران، سزاوارِ خیر و نیکی هستند و مستحقترند؛ چراکه آنها از مال و ثروت شما، آگاهند و میدانند که شما، ثروتمند هستید و اگر از ثروت شما بهرهای نبرند، چهبسا نسبت به شما کینه پیدا میکنند. لذا شما، خود سبب پیدایش کینه بودهاید. اگر نزدیکان شما نیازمند باشند و ببینند که شما به جای کمک به آنها، زکات خویش را به مناطق دور میفرستید، بیمِ آن میرود که به شما یا اموالتان آسیبی برسانند؛ از اینرو حکمت، چنین ایجاب میکند که فقیران نزدیک به خود را در اولویت قرار دهید.
سپس فرمود: «اگر این پذیرفتند»، یعنی اگر موافقت کردند که زکات دهند، «از گرفتن اموالِ قیمتی ِ آنها (به عنوان زکات) حذر کن»؛ بلکه اموال متوسطِ آنان را به عنوان زکات بپذیر. به عبارت دیگر: در گرفتن زکات، نه کوتاهی کن و نه ستم؛ بلکه عادلانه، زکات بگیر؛ زیرا اگر بهترین اموال آنان را به عنوان زکات تصرف کنی، در حقشان ستم نمودهای و این، باعث خواهد شد که در حقّ تو بددعایی کنند. لذا «از دعای مظلوم بترس که هیچ مانعی میان الله و دعای مظلوم وجود ندارد»؛ بلکه دعای مظلوم مستقیماً بالا میرود و الله متعال، آن را اجابت میکند. همین، شاهدِ موضوع است که مؤلف را بر آن داشته تا این حدیث را در این باب، ذکر کند؛ چراکه انسان باید از دعای مظلوم بترسد.
از این حدیث نکاتی برداشت میکنیم که پارهای از آنها با موضوعِ این باب، مرتبط است و پارهای هم به موضوعهای دیگری، اشاره دارد. پیش از همه لازم است بدانیم که کتاب و سنت نازل شدهاند تا معیار قضاوت دربارهی اختلافات مردم باشند. دادههای شرعی و الفاظی که در متن کتاب و سنت آمده، با اشاره یا در لفظ و ظاهر و نیز در معنا و مفهوم، حاوی نکاتی هستند که الله متعال به برخی از مردم، فهم دقیقی دربارهی آنها عنایت میکند و بدینسان نسبت به عمنوعان خود از این فضیلت و امتیاز برخوردار میشوند که فهم دقیقی از کتاب و سنت داشته باشند؛ از اینرو ابوجحیفهس، از علی بن ابیطالبسپرسید: آیا پیامبرجچیزِ خاصی به شما داد که به دیگران نداده باشد؟ علیسپاسخ داد: خیر؛ جز فهمی که الله متعال، به برخی از بندگانش در شناخت قرآن عنایت میکند و آنچه در این صحیفه است. ابوجحیفهسپرسید: در این صحیفه، چیست؟ علیسفرمود: «الْعَقْلُ وَفَكَاكُ الأَسِيرِ وَأَنْ لا يُقْتَلَ مُسْلِمٌ بِكَافِرٍ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۱۱۱، ۳۰۴۷، ۶۹۰۳، ۶۹۱۵) بهنقل از علیس] یعنی: «احکام دیه (خونبها)، آزاد کردن اسیر، و اینکه مسلمان، در قبال کافر کشته نمیشود».
میخواهم بدین سخنش استناد کنم که فرمود: جز فهمی که الله متعال دربارهی قرآن کریم به برخی از بندگانش عنایت میفرماید. لذا مردم در زمینهی فهم قرآن، با هم فرق میکنند؛ از اینرو هر دانشجو، پژوهشگر و طالبِ علمی، باید برای فهم دقیق کتاب و سنت و استنباط احکام و مسایلی که در آنها وجود دارد، همهی سعی خویش را بهکار گیرَد؛ زیرا کتاب و سنت، همانند چشمهی ناب و گواراییست و استنباط مسایل از آنها، به این میماند که انسان، از این منبع ناب، آب بردارد؛ برخی، از این چشمهی ناب، آب فراوان برمیدارند و برخی هم، آبِ کمی در ظرفِ خود میریزند.
از این حدیث که حاوی رهنمودهای رسولاللهجبه معاذسمیباشد، نکاتی برداشت میکنیم که پارهای از آنها عبارتند از:
یکم: وجوب ارسال دعوتگران به مناطق مختلف؛ این، وظیفهی ولی امر است که دعوتگرانی به مناطق مختلف بفرستد؛ لذا زمامدار مسلمانان، وظیفه دارد دعوتگران را به مناطقی بفرستد که در آنجا نیاز بیشتری به دعوت احساس میشود تا مردم را به سوی دین اللهﻷفرابخوانند؛ زیرا این، روشیست که پیامبر اسلام، محمد مصطفیجو سایر پیامبران الاهی فراروی ما قرار دادهاند.
دوم: کسی که برای دعوت اعزام میشود، باید از وضعیت کسانی که نزدشان میرود، اطلاعات کافی داشته باشد تا با آمادگی کامل نزدشان برود و آنان را در همان جایگاهی قرار دهد که دارند؛ نه اینکه آنها را بدون آمادگیِ قبلی، دعوت دهد؛ زیرا ممکن است مخاطبانش پرسشها یا شبهاتی مطرح کنند که او آمادگی پاسخگویی به آنها را نداشته باشد و در نتیجه، دعوتش دچار مشکل شود و این، برای دعوت زیانبار است.
سوم: نخستین امری که باید مردم را به آن دعوت داد، این است که گواهی دهند معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست. لذا همان ابتدای دعوت، به کافران نمیگوییم: شرابخواری را ترک کنید یا دست از عملِ زنا بکشید، یا ربا نخورید. این، اشتباه است. ابتدا اصول و زیرساختهای اسلام را مطرح کنید و سپس به فروع بپردازید؛ یعنی ابتدا به توحید و پذیرش رسالت رسولاللهجدعوت دهید و قبل از همه چیز از آنها بخواهید که شهادیتن را بگویند و سپس به توضیح ارکان اسلام بپردازید.
چهارم: اگر مخاطبِ شما، حرفِ شما را میفهمد، نیازی به شرح و توضیح نیست و همین کافیست که از او بخواهید که شهادتین را بر زبان بیاورد؛ زیرا معنایش را میداند؛ اما اگر معنای شهادتین را نمیداند، باید برایش معنای شهادتین را توضیح دهیم تا با شناخت و آگاهی از حقیقت توحید و رسالت، مسلمان شود؛ زیرا الفاظ، زمانی سودمند است که با فهم و شناخت باشد. از اینرو الله متعال، هر پیامبری را به زبان قومش فرستاد تا بفهمند که چه میگوید. بنابراین اگر کسی که دعوتش میدهیم، مفهوم «لاإلهإلاالله»را نمیداند، برایش توضیح میدهیم که لاإلهإلاالله، یعنی هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد و هر چیز و هرکسی که جز الله پرستش شود، باطل است. بدینسان درمییابد که عبادت، فقط مخصوص الله، یگانه معبودِ راستین است. همانطور که الله متعال میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٣٠﴾[لقمان: ٣٠]
این، دلیل آنست که تنها الله، حق است و آنچه جز او میپرستند، باطل میباشد و الله ذات بلندمرتبه و بزرگ است.
همچنین فقط اقرار زبانی به اینکه محمد، فرستاده الله است، کافی نیست. لذا حقیقت و مفهوم عبارت «محمدٌ رسولُالله»را برایش توضیح میدهیم. به عنوان مثال: میگوییم: محمد همان شخصیست که الله متعال، او را از میان طایفهی «بنیهاشم» برانگیخت تا مردم را از تاریکیها به سوی نور، رهنمون شود؛ اللهﻷاو را با برنامهی هدایت و دین حق فرستاد. رسولاللهجنیز به وظیفهی خود عمل کرد و راه نیک و بد را به مردم نشان داد و آنها را به سوی رستگاری فراخواند. او، پیامبریست که باید از او اطاعت کنیم و راه و شیوهی او را در پیش بگیریم و از آنچه که منع کرده است، پرهیز نماییم.
این نکته را هم توضیح میدهیم که محمدج، فرستادهی خداست، نه خدا. او دروغگو نبود؛ بلکه بندهای بود که خود، الله را عبادت میکرد؛ از اینرو نباید او را عبادت و پرستش نماییم؛ و نیز پیامبری بود که نباید انکارش کنیم.
پنجم: مهمترین رکن اسلام پس از شهادتین، نماز است؛ زیرا پیامبرجفرمود: «و چون شهادتین را گفتند، به آنها خبر بده که الله، در شبانهروز پنج نماز بر آنان فرض کرده است». لذا درمییابیم که نمازِ «وتر» واجب نیست؛ زیرا پیامبرجاین نماز را ذکر نکرد. قول راجح، همین است؛ اگرچه برخی از علما، نماز وتر را واجب دانستهاند و برخی هم گفتهاند: اگر کسی به قیام یا نماز شب عادت داشته باشد، نماز وتر، بر او واجب است و در غیر این صورت، نماز وتر بر او واجب نیست. البته همانطور که گفتم: قول راجح، این است که نماز وتر، واجب نیست؛ زیرا اگر واجب بود، رسولاللهجاین نکته را بیان میکرد.
ششم: زکات، واجب است و پس از شهادتین و نماز، سومین رکن اسلام بهشمار میرود؛ از اینرو پیامبرجفرمود: «اگر پذیرفتند، به آنها اعلام کن که الله، زکات را بر آنان فرض نموده که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود».
هفتم: زکات، در مال انسان واجب است، نه در ذمهی شخص؛ اگرچه با خودِ شخص نیز بیارتباط نیست. [ یعنی زکات، یک حکمِ مالیِ مستقل از معاهدات شخصیست که به مالِ ثروتمند (صاحب نصاب) تعلق میگیرد و مانندِ نماز نیست که انسان، باید خودش، آن را انجام دهد و مسؤولیت نماز، بهطور مستقیم، متوجه هر مسلمانیست؛ در زکات، وضعیت مالی شخص، مبنا قرار میگیرد و مبنایِ وجوبِ زکات، این است که شخصی، دارای نصاب زکات باشد. اگر چه وضعیت شخصیِ او نیز لحاظ میشود. به عنوان مثال: اگر شخصی، از پرداختِ زکات خود سر باز زند، و ولی امر یا نمایندهی او یا یکی از نزدیکان این شخص، بهاجبار، زکات اموالش را جدا کند، زکاتِ اموالش ادا نشده است. و این، لحاظ کردنِ وضعیت شخص یا مسؤولیت وی در قبال زکات است؛ گرچه مبنای وجوب زکات نیست. [مترجم])] از این مسأله، مسایل دیگری نیز منشعب میشود؛ از جمله اینکه اگر مبنای وجوب زکات، وضعیتِ شخص باشد، زکات، بر کسی که بدهکار است، واجب نخواهد بود؛ زیرا بدهی، یک مسؤولیت شخصیست و وقتی ذمه یا مسؤولیت شخص را محل زکات بدانیم، بر کسی که بدهی و دارایی او برابر است، زکات واجب نیست. البته دیدگاه صحیح، این است که زکات، به مالِ شخص تعلق میگیرد؛ زیرا الله متعال فرموده است:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ﴾[التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر.
و در این حدیث، پیامبرجبه معاذسفرمود: «به آنها اعلام کن که الله، زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده است».
هشتم: زکات، بر فقیر واجب نیست؛ زیرا رسولاللهجفرمود: «(زکات) از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود». البته منظور از ثروتمند در اینجا، این نیست که حتماً میلیونر باشد؛ بلکه همینکه دارای نصاب زکات باشد، ثروتمند محسوب میشود و زکات بر او واجب است.
نُهم: زکات هر منطقهای در میان فقیران همان منطقه، توزیع میشود؛ زیرا در این حدیث آمده است: «و به فقیرانشان داده میشود». لذا فقیران هر منطقهای، در رابطه با اموال زکاتِ آن منطقه، در اولویت قرار دارند. حتی برخی از علما گفتهاند: در صورتی که در منطقهای مستحقان زکات وجود داشته باشند، انتقال اموال زکات از آن منطقه به مناطق دیگر، حرام است؛ زیرا فقیران آن منطقه، به ثروتِ ثروتمندان آنجا یا به کمکهای آنان چشم دوختهاند و اگر به خواستهی خود نرسند، چهبسا به چپاول اموال ایشان روی بیاورند. لذا از آنجا که اینها مستحقترند و در اولویت قرار دارند، باید این نکته را رعایت کنیم و زکاتِ اموالمان را به مناطق دیگر نفرستیم. در حدیث، واژهی «صدَقَة» آمده که منظور، همان زکات است؛ یعنی پرداختن سهمی که الله متعال در اموال زکات، واجب نموده است. علت نامگذاری صدقه به این نام، این است که بیانگر صداقتِ بخشندهی آن است؛ زیرا انسان، به مال و ثروت، میل و رغبت دارد. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا ٢٠﴾[الفجر: ٢٠]
و به مال و ثروت، محبت و دلبستگی زیادی دارید.
انسان، فقط بهخاطر چیزی که بیشتر دوست دارد، از علایق و دلبستگیهای خود میگذرد. لذا وقتی انسان، از مال خود بهخاطر اللهﻷصدقه میدهد، این، دلیلی بر صداقت ایمان اوست.
در این حدیث، آمده است: «(زکات) از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود». لذا چنین برداشت میکنیم که ولی امر، زکات را از ثروتمندان (صاحبان نصاب زکات) دریافت میکند و در مواردی که در قرآن، بیان شده است، مصرف مینماید. و چون زمامدار مسلمانان یا نمایندهی او یا ارگان جمعآوری زکات، این کار را انجام داد، زکات شخص ادا شده است؛ یعنی همینکه زکاتش را به ولی امر یا نمایندهی او یا نهاد جمعآوری زکات، پرداخت نمود، دیگر، مسؤول نیست و وظیفهی شرعی خود در قبال زکات را انجام داده است. بنابراین، اگر کسی بگوید: من، به اینها اطمینان ندارم و از این میترسم که زکات اموالم را بگیرند و در جای آن، مصرف نکنند؛ به او میگوییم: وقتی زکات اموال خویش را بدهی، دیگر، مسؤول نخواهی بود؛ چه آنها مطابق مواردی که در قرآن ذکر شده است، این اموال را هزینه نمایند و چه در این امر، کوتاهی یا خیانت کنند. ناگفته نماند که امام احمد/گفته است: اگر زکاتدهنده، دریابد که ولی امر، زکات را درست و مطابق مواردی که در قرآن ذکر شده، مصرف نمیکند، نباید زکات مالش را به چنین کسی بدهد؛ مگر اینکه ولی امر (یا نمایندهاش) او را مجبور سازد. لذا در چنین حالتی، یعنی در حالتِ اجبار، زکاتِ اموالِ این شخص، ادا شده است. بنابراین، نتیجه میگیریم که در چنین حالتی اشکالی ندارد که انسان بخشی از اموالش را مخفی نماید و خود، نسبت به پرداخت زکاتش اقدام کند.
فرض کنیم ولی امر بیش از حدِ زکات، در اموال مردم تصرف میکند؛ یعنی بیش از مقداری که بر آنها واجب است، زکات میگیرد؛ این، ظلم و نارواست. ولی صاحبِ مال، همچنان از ولی امر اطاعت کند؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «اسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ ضَرَبَ ظَهْرَكَ وَأَخَذَ مَالَكَ»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۱۸۴۷ بهنقل از حذیفهس] یعنی: «حرفشنوی و اطاعت نما؛ هرچند تو را بزند و اموالت را غصب کند».
همچنین اگر ولی امر، کمتر از حدّ واجب زکات بگیرد، بر صاحبِ مال، واجب است که باقیماندهی زکاتش را بپردازد و نگوید: ولی امر، همین مقدار را از من گرفت؛ پس، ذمه از من برداشته شده است. یعنی اگر زکات مالش، دویست و پنجاه هزار تومان باشد و ولی امر، فقط دویست هزار تومان بگیرد، باید پنجاه هزار تومان باقیمانده را بپردازد.
دهم: مصرف زکات، در یکی از مواردِ مصرف آن، جایز است. الله متعال، موارد مصرف زکات را چنین بیان فرموده است:
﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡعَٰمِلِينَ عَلَيۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِينَ وَفِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِۖ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٦٠﴾[التوبة: ٦٠]
زکات، ویژهی نیازمندان، و مستمندان، و کارگزاران زکات و کسانیست که باید از آنان دلجویی شود و نیز در راه آزاد کردن بردگان، و کمک به بدهکاران و مجاهدانِ راه الله و در راه ماندگان میباشد که به عنوان فریضهای از سوی الله (صادر شده) است. و الله، دانای حکیم است.
لذا اشکالی ندارد که زکاتدهنده، زکاتش را به بخشی از این موارد بدهد و حتی میتواند زکاتش را به یکی از اینها بپردازد؛ یعنی اگر کسی، همهی زکاتش را به فقیری بدهد، درست است. به عنوان مثال: شخصی، ده میلیون تومان بدهی دارد و زکات مالِ شما نیز ده میلیون تومان میشود؛ میتوانید زکات مالِ خود را به او بدهید.
این آیه، موارد مصرف زکات را منحصراً ذکر کرده و این، بدین معناست که هزینه کردن اموال زکات، در سایر موارد، جایز نیست. البته واجب نیست که زکات مال خود را بخشِ بر همهی این موارد کنید یا در میان سه مورد از هر یک از این گزینهها تقسیم نمایید. همانطور که در حدیث مذکور آمده است، اگر همهی زکات اموالتان را به یک مورد از هر یک از این گزینهها اختصاص دهید، درست است.
پیشتر این نکته را یبان کردیم که زکات هر منطقهای باید در همان منطقه مصرف شود؛ مگر اینکه مصلحت یا نیاز شدیدتر، در سایر مناطق باشد. در هر حال نباید زکات منطقهای را که در آن افراد مستحق وجود دارند، به مناطق دیگر منتقل نماییم.
یازدهم: این حدیث، بیانگر حرام بودن ظلم و ستم است و نشان میدهد که والی یا کارگزار زکات، حق ندارد بیش از مقدار زکاتی که بر مردم واجب است، زکات بگیرد و اموالشان را مصادره نماید؛ از اینرو پیامبرجبه معاذسفرمود: «از گرفتن اموال قیمتیِ آنها (به عنوان زکات) بپرهیز».
دوازدهم: دعای مظلوم، پذیرفته میشود؛ «زیرا هیچ مانع و حجابی، میان الله و دعای مظلوم وجود ندارد».
سیزدهم: هر کسی باید بهشدت از ظلم و ستم بپرهیزد و از دعای مظلوم بترسد؛ چراکه رسولاللهجفرموده است: «و از دعای مظلوم بترس که هیچ حجابی، میان الله و دعای مظلوم وجود ندارد».
***
۲۱۴- وعن أَبِي حُميْد عبْدِ الرَّحْمن بنِ سعدٍ السَّاعِدِيِّسقال: اسْتعْملَ النَّبِيُّج رَجُلاً مِن الأَزْدِ يُقَالُ لَه: ابْنُ اللُّتْبِيَّةِ عَلَى الصَّدقَةِ، فَلَمَّا قَدِمَ قال: هَذَا لَكُمْ، وَهَذَا أُهدِيَ إِلَيَّ. فَقَامَ رسولُالله جعلى الْمِنبر، فَحمِدَ الله وأَثْنَى عَلَيْه، ثُمَّ قال: «أَمَّا بعْدُ فَإِنِّي أَسْتعْمِلُ الرَّجُلَ مِنْكُمْ على الْعمَلِ مِمَّا ولاَّنِي اللهُ، فَيَأْتِي فَيَقُول: هَذَا لَكُمْ، وَهَذَا هَدِيَّةٌ أُهْدِيَت إِلَيَّ، أَفَلا جلس في بيتِ أَبيهِ أَوْ أُمِّهِ حتَّى تأْتِيَهُ إِنْ كَانَ صادقاً، والله لا يأْخُذُ أَحدٌ مِنْكُمْ شَيْئًا بِغَيْرِ حقِّهِ إلاَّ لَقِيَ الله تَعالَى، يَحْمِلُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ، فَلا أَعْرفَنَّ أَحداً مِنْكُمْ لَقِيَ الله يَحْمِلُ بعِيرًا لَهُ رغَاء، أَوْ بَقرة لَهَا خُوار، أَوْ شاةً تيْعَرُ ثُمَّ رفَعَ يَديْهِ حتَّى رُؤِيَ بَياضُ إبْطيْهِ فقال: «اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ». ثلاثا. [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، در چمدین مورد، از جمله: (۲۵۹۷، ۷۱۹۷)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۳۲]
ترجمه: ابوحُمَید، عبدالرحمن بن سعد ساعدیسمیگوید: پیامبرجشخصی از طایفهی «اَزد»، به نام «ابنلُتبیّه» را را برای جمعآوری زکات فرستاد و چون به مدینه بازگشت، گفت: اینها، (اموال زکات و) مالِ شماست و این را هم به من هدیه دادهاند. پیامبرجبالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الله فرمود: «اما بعد؛ من، یکی از شما را بر کاری میگمارم که الله به من سپرده است؛ او (پس از انجام مأموریش) میآید و میگوید: این، از آن شماست و این را به من هدیه دادهاند. پس اگر واقعاً راست میگوید، چرا در خانهی پدر و مادرش نمینشیند تا هدیهاش به او برسد؟ به الله سوگند که هرکس، چیزی را بهناحق بخورد، روز قیامت الله را در حالی ملاقات میکند که آن را بر دوشِ خویش حمل میکند؛ مبادا هیچیک از شما را ببینم که الله را در حالی ملاقات کند که شتر یا گاو یا گوسفندی که بانگ میزند، بر روی دوش او باشد». سپس دستانش را به اندازهای بالا گرفت که سفیدیِ زیرِ بغلش دیده شد و سه بار فرمود: «یا الله! آیا تبلیغ کردم؟»
***
۲۱۵- وعن أَبي هُرِيْرَةَسعن النَّبِيِّج قال: «مَنْ كَانتْ عِنْدَه مَظْلَمَةٌ لأَخِيه، مِنْ عِرْضِهِ أَوْ مِنْ شَيْء، فَلْيتَحَلَّلْه ِمنْه الْيوْمَ قَبْلَ أَنْ لا يكُونَ دِينَارٌ ولا دِرْهَم، إنْ كَانَ لَهُ عَملٌ صَالحٌ أُخِذَ مِنْهُ بِقدْرِ مظْلمتِه، وإنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حسَنَاتٌ أُخِذَ مِنْ سيِّئَاتِ صاحِبِهِ فَحُمِلَ عَلَيْهِ». [روایت البخاري] [ صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۲۴۴۹، ۶۵۳۴)]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «هرکس ظلمی به برادرش نموده، خواه به آبروی او لطمه زده یا هر حقّ دیگری از او پایمال کرده است، همین امروز و پیش از فرارسیدن روزی که درهم و دیناری وجود ندارد، از او حلالیت بخواهد. اگر اعمال نیکی داشته باشد، (روز قیامت) بهاندازهی ظلمی که نموده است، از نیکیهایش کسر میشود (و به حسابِ کسی که به او ظلم کرده است، منظور میگردد) و اگر اعمال نیکی نداشته باشد، از گناهان مظلوم، کم میکنند و بر دوش ظالم میگذارند».
شرح
مؤلف/حدیثی بدین مضمون از ابوهریرهسنقل کرده که پیامبرجفرموده است: «هرکس، ظلمی به برادرش نموده، چه به آبروی او لطمه زده و چه حقّ دیگری از او پایمال کرده است، همین امروز و پیش از فرارسیدن روزی که درهم و دیناری وجود ندارد، از او حلالیت بخواهد». انسان، در دنیا این فرصت را دارد که از بابت ستمی که به دیگران کرده است، از آنان حلالیت بخواهد؛ ولی روز قیامت و در آخرت، چیزی جز اعمال نیک، مفید نخواهد بود. روز قیامت، از ظالم قصاص میگیرند و از نیکیهای او که تنها سرمایهی او در آخرت است، برمیدارند و به مظلوم میدهند و پس از اینکه سرمایهی نیکیهایش تمام شد، از بدیهای مظلوم کم میکنند و بر دوش ظالم میگذارند و بدینسان بدیهای ظالم افزایش مییابد.
از این حدیث چنین بهنظر میرسد که انسان باید هرچه سریعتر، از کسانی که به آنها ستم کرده است، حلالیت بخواهد؛ فرقی نمیکند که آنها، از این ستم باخبر باشند یا نباشند؛ زیرا رسولاللهجمحورهای سهگانهی ظلم و ستم را بیان نموده و فرموده است: «إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالكُمْ وَأَعْرَاضكُمْ حَرَامٌ عَلَيْكُمْ كَحُرْمَةِ يَوْمكُمْ هَذَا فِي شَهْركُمْ هَذَا فِي بَلَدكُمْ هَذَا»؛ [ صحیح است؛ روایت: بخاری در صحیحش، ش: (۶۷، ۱۰۵، ۱۷۴۱، ۴۴۰۶، ۵۵۵۰، ۷۰۷۸، ۷۴۴۷)؛ و مسلم، ش: ۱۶۷۹ بهنقل از ابیبکرهس. نیز روایت بخاری در صحیحش، بهشمارهی ۱۷۳۹ به نقل از ابن عباسسو بهشمارهی: (۱۷۴۲، ۴۴۰۳، ۶۰۴۳، ۶۷۸۵) به نقل از ابنعمرس. و روایت مسلم، ش: ۱۲۱۸ در حدیثی طولانی از جابرسدر وصف حج پیامبرج] یعنی: «همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه و این سرزمین، محترم هستند و تعرض به جان و مال و آبروی یکدیگر، بر شما حرام است».
ستم کردن به جان دیگران، این است که انسان، کسی را کتک بزند و او را زخمی بگرداند یا او را بهقتل برساند. لذا برای اینکه حلالیت بخواهد، خودش را در اختیارِ حقدار میگذارد تا او را قصاص کند. و اگر صاحبِ حق، قصاص نخواست یا درخواستِ «دیه» کرد، باید تمام تلاش خود را برای جلبِ رضایت وی، بهکار گیرد.
اما اگر مالِ کسی را بهناحق خورده یا تصاحب کرده است، باید آن را به صاحبش بازگردانَد و اگر به صاحبِ مال دسترسی ندارد، مثلاً نمیداند که کجاست، این مال را از طرف او صدقه دهد. امید است که الله متعال، حقدار را به حقش برساند و گناه ظلم از دوشِ این شخص نیز برداشته شود. و اگر صاحبِ مال، فوت کرده است، آن را به وارثانش بدهد؛ زیرا مال و داراییِ هرکسی، پس از وفاتش به وارثانش تعلق میگیرد. و اگر آنها را نمیشناسد یا از جا و مکانشان بیخبر است، این مال را از طرفِ آنها صدقه دهد.
ولی اگر آقا یا خانمی به آبروی کسی لطمه زده، مثلاً غیبتش را کرده یا در غیابش از او بدگویی نموده است، و میداند که آن شخص، ماجرا را میداند و خبر دارد که از او غیبت کردهاند، این آقا یا خانم باید نزدش برود و از او حلالیت بخواهد و بگوید که من، مرتکب چنین کاری شدهام و حالا آمدهام تا عذرخواهی کنم. اگر آن شخص، عذرش را پذیرفت، پس این، لطف الهی برای همه خواهد بود؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ ٤٠﴾[الشورى: ٤٠]
هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او با الله است. بیگمان او ستمکاران را دوست ندارد.
ولی اگر او را نبخشید، باید سعی کند هرطور که شده، حتی با دادن پول، او را راضی کند و اگر باز هم راضی نشد، امید است که اگر توبهی ظالم، توبهی واقعی و راستینی باشد، الله متعال، روز قیامت مظلومی را که حاضر به بخشیدن ظالم نیست، راضی بگرداند.
علما دربارهی مسألهی آبرو، اختلاف نظر دارند؛ برخی از علما گفتهاند: اگر شخصی به آبروی برادرش لطمه زده است، مثلاً غیبتش را کرده، ولی او، از این ماجرا خبر ندارد، نیازی نیست که ظالم یا غیبتکننده نزدش برود و ماجرا را برایش بازگو کند؛ بلکه کافیست برایش استغفار و درخواست آمرزش نماید و در مجالسی که غیبتش را کرده، از او بهخوبی یاد نماید. زیرا نیکیها، بدیها را از میان میبرند.
در هر حال، ادای حقوق دیگران، مسألهی بسیار مهمیست و اگر در دنیا، حق به حقدار نرسد، بهیقین در آخرت خواهد رسید.
***
۲۱۶- وعن عبد الله بن عَمْرو بن الْعاصبعَنِ النَّبِيِّج قال: «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِهِ ويَدِه، والْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ ما نَهَى اللهُ عَنْهُ». [متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۱۰؛ و صحیح مسلم، ش:۴۰]
ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاصبمیگوید: پیامبرجفرمود: «مسلمان كسیست كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. و مهاجر، كسیست كه از آنچه که الله منع كرده است، دوری نمايد».
شرح
مؤلف/حدیثی بدین مضمون از عبدالله بن عمرو بن عاصبروایت کرده که پیامبرجفرموده است: «مسلمان كسیست كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. و مهاجر، كسیست كه از آنچه که الله منع كرده است، دوری نمايد».
واژهی «مُسلِم» که در این حدیث آمده، معانی فراوانی دارد؛ از جمله اینکه به معنای «مُستَسلِم» میباشد؛ یعنی کسی که تسلیم میشود. اللهﻷمیفرماید:
﴿قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا﴾[الحجرات: ١٤]
بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم». بگو: ایمان نیاوردهاید؛ بلکه بگویید اسلام آوردهایم.
برخی از مفسران گفتهاند که ﴿قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا﴾یعنی: بگویید: تسلیم شدهایم و با شما نمیجنگیم. البته دیدگاه درست یا مفهوم صحیح، همان است که در ترجمهی آیه ذکر شده است.
یکی دیگر از مفاهیم اسلام، همان اصول یا ارکان پنجگانهایست که در حدیث جبرئیل÷بیان شده است. جبرئیل÷از پیامبرجپرسید: به من بگو که اسلام چیست؟ رسولاللهجفرمود: «الإِسلامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله، وأَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله وَتُقِيمَ الصَّلاَةَ وَتُؤتِيَ الزَّكاةَ وتصُومَ رَمضَان، وتحُجَّ الْبيْتَ إِنِ استَطَعتَ إِلَيْهِ سَبيلاً»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۸] یعنی: «اسلام، این است که گواهی دهی معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست و نماز را برپا داری و زکات دهی و ماه رمضان را روزه بگیری و اگر توانایی و استطاعت داشتی، به حج خانهی خدا بروی».
یکی دیگر از مفاهیمی که از واژهی «اسلام» برداشت میشود، سلامتی و سازش است؛ بدین معنا که با دیگران، رفتار مسالمتآمیزی داشته باشد و مردم از شرّ او در امان باشند. در حدیثی آمده است: «مسلمان كسیست كه ساير مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند». لذا به دیگران دشنام نمیدهد، لعنت یا نفرینشان نمیکند، از آنها غیبت نمیکند و در میانشان سخنچینی نمیکند. خلاصه اینکه مردم، از شرّ زبان او در امان هستند. کنترل زبان، کار چندان آسانی نیست؛ از اینرو پیامبرجبه معاذ بن جبلسفرمود: «ألا أُخْبِرُكَ بِمِلاكِ ذلكَ كُلِّهِ؟»یعنی: «آیا تو را از اساس و زیرساختِ همهی این امور، آگاه سازم؟» معاذسعرض کرد: بله، ای رسولخدا! رسولاللهجزبانش را گرفت و فرمود: «كُفَّ علَيْكَ هذا»؛ یعنی: «مواظبِ این باش». معاذسپرسید: ای رسولخدا! مگر ما بهخاطر سخنانی که میگوییم، بازخواست میشویم؟ پیامبرجفرمود: «ثَكِلتْكَ أُمُّك، وهَلْ يَكُبُّ النَّاسَ في النَّارِ على وَجُوهِهِم أَوْ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ إلاَّ حصَائِدُ ألْسِنَتِهِم؟»[ صحیح است؛ نک: صحیح الجامع، ش: ۵۱۳۶] یعنی: «مادرت به سوگَت بنشیند! مگر جز محصولات زبان (یا سخنانی که مردم میگویند)، چیزِ دیگری آنها را بر چهرههایشان در دوزخ، واژگون میکند؟»
لذا خطرِ زبان از سایرِ اندام بدن، بیشتر است؛ از اینرو هر روز صبح، اعضا و جوارح انسان، از جمله دست و پا و چشمانش با خواهش و التماس از زبان میخواهند که بهخاطر آنها از الله بترسد و میگویند: اگر تو خطا کنی، ما هم مرتکب خطا میشویم و اگر تو درستکار باشی، ما هم درستکار خواهیم بود. شرمگاه انسان نیز همینگونه است؛ رعایت عفت و پاکدامنی، به مجاهدهی نفس و کنترل غرایز جنسی بستگی دارد و کمتر کسی از آفتهای زبان و غرایز جنسی خود سالم میماند، مگر کسی که الله بر او رحم کند.
«مسلمان، کسیست که سایر مسلمانان، از زبان او در امان باشند». یعنی مسلمانِ واقعی، از از سایر مسلمانان به خیر و نیکی یاد میکند، به آنها دشنام نمیدهد، غیبتشان را نمیکند، از سخنچنینی در میان آنها اجتناب مینماید و آدمیست که رفتار مسالمتآمیزی دارد؛ اگر کسی سخنِ بد و ناشایستی به او بگوید، زبانش را حفظ میکند و مانند برخی از مردم نیست که وقتی بدگوییِ برادرِ مسلمانِ خود را میشنوند، خوشحال و حتی همزبان میشوند و شروع به بدگویی از برادرِ مسلمانِ خویش میکنند!
دوم: «مسلمان، کسیست که سایر مسلمانان از دستِ او در امان باشند»؛ یعنی به سوی مردم، دستدرازی و تجاوز نمیکند و همکیشِ خود را کتک نمیزند، او مجروح و زخمی نمیگرداند و مالش را بهناحق نمیگیرد. لذا مسلمان، کسیست که مردم از دست و زبان او، اذیت و آزار نبینند. از این حدیث، چنین برداشت میشود که هرکس، با دست و زبان خویش به مردم آزار برساند، مسلمان نیست؛ هرکس، همهی حرف و تلاش و تکاپوی او، قیل و قال دربارهی بندگان خدا باشد، مسلمان نیست؛ هرکس به آبروی دیگران لطمه بزند و غیبتشان را بکند و گوشتِ آنها را بخورد، مسلمان نیست؛ همچنین اگر کسی با قلدری و شاخ و شانه کشیدن، اموال دیگران را تصاحب کند، مسلمانِ کاملی نیست و باید در رفتار خود، تجدید نظر نماید. این را پیامبرجفرموده است؛ نه بدین خاطر که ما با شنیدن این سخن، بر معلومات خویش بیفزاییم؛ بلکه باید ضمن کسبِ آگاهی، به آن عمل کنیم. چون «علمِ بیعمل، مانند درخت بیثمر است». بنابراین اگر میخواهیم مسلمانانِ راستینی باشیم، مردم باید از طرف ما احساس امنیت کنند و از دست و زبانمان، در امان باشند. از الله متعال عاجزانه درخواست میکنم که خود، ما را کفایت کند و ما را در پناه خویش قرار دهد و ما را ببخشد؛ بهیقین او، بخشندهی بزرگوار است.
***
۲۱۷- وعنهسقال: كَانَ عَلَى ثَقَل النَّبِيِّج رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ كِرْكِرةُ، فَمَاتَ فقال رسولُالله ج: «هُوَ في النَّارِ». فَذَهَبُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ فوَجَدُوا عَبَاءَة قَدْ غَلَّهَا. [روایت البخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۳۰۷۴]
ترجمه: عبدالله بن عمروبمیگوید: شخصی به نام «کرکره» که از سوی پیامبرجمسؤول نگهداری و حمل غنایم بود، فوت کرد. رسولاللهجفرمود: «او، دوزخیست». مردم برای تحقیق و بررسی وضعیت او رفتند و دیدند که عبایی [ عبا، یعنی کیسهی مخصوص بستهبندی و حملِ بار. [مترجم])] را دزدیده است.
***
۲۱۸- وعن أَبي بَكْرَةَ نُفَيْعِ بنِ الحارثِسعن النبيجقال: «إِنَّ الزَّمَانَ قَدِ اسْتَدَارَ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمواتِ والأَرْض: السَّنةُ اثْنَا عَشَر شَهْرًا، مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُم: ثَلاثٌ مُتَوَالِيَات: ذُو الْقعْدة وَذو الْحِجَّةِ، والْمُحرَّم، وَرجُب الّذي بَيْنَ جُمادَي وَشَعْبَان، أَيُّ شَهْرٍ هَذَا؟» قلْنَا: الله ورسُولُهُ أَعْلَم، فَسكَتَ حَتَّى ظنَنَّا أَنَّهُ سَيُسمِّيهِ بِغَيْرِ اسْمِه، قال: أَليْس ذَا الْحِجَّة؟ قُلْنَا: بلَى: قال: «فأَيُّ بلَدٍ هَذَا؟» قُلْنَا: الله وَرسُولُهُ أَعلم، فَسَكَتَ حتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سيُسمِّيهِ بغَيْر اسْمِه. قال: «أَلَيْسَ الْبلْدةَ؟» قُلْنا: بلَى. قال: «فَأَيُّ يَومٍ هذَا؟» قُلْنَا: الله ورسُولُهُ أَعْلم، فَسكَتَ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّه سيُسمِّيهِ بِغيْر اسمِه. قال: «أَلَيْسَ يَوْمَ النَّحْر؟» قُلْنَا: بَلَى. قال: «فإِنَّ دِماءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وأَعْراضَكُمْ عَلَيْكُمْ حرَام، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا في بَلَدِكُمْ هَذا في شَهْرِكم هَذَا، وَسَتَلْقَوْن ربَّكُم فَيَسْأَلُكُمْ عَنْ أَعْمَالِكُم، أَلا فَلا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْض، أَلاَ لِيُبلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب، فلَعلَّ بعْض من يبْلغُه أَنْ يَكُونَ أَوْعَى لَه مِن بَعْضِ مَنْ سَمِعه». ثُمَّ قال: «أَلا هَلْ بَلَّغْت، أَلا هَلْ بلَّغْت؟» قُلْنا: نَعَم، قال: «اللَّهُمْ اشْهدْ». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۳۱۹۷، ۴۴۶۲) و صحیح مسلم، ش: ۱۶۷۹]
ترجمه: ابوبکره، نُفَیع بن حارثسمیگوید: پیامبرجفرمود: «زمان، به صورتِ اصلیاش، مانندِ روزی درآمده است که الله متعال، آسمانها و زمین را آفرید؛ هر سال، دوازده ماه میباشد و چهار ماهِ آن، حرام است: ذوالقعده، ذوالحجه و محرّم که پُشتِ سرِ هم قرار دارند و رجبِ «مُضَر» که بینِ جمادی(الثانی) و شعبان است. این، چه ماهیست؟» گفتیم: الله و رسولش داناترند. آنگاه سکوت فرمود، بهحدی که گمان کردیم نامِ دیگری برایش بیان میکند. فرمود: «مگر ماهِ ذیالحجه نیست؟» گفتیم: بله. فرمود: «این، چه شهریست؟» گفتیم: الله و رسولش بهتر میدانند. سپس سکوت نمود تا جایی که گمان کردیم نام دیگری برای آن بیان میکند. فرمود: «مگر اینجا مکه نیست؟» گفتیم: بله. فرمود: «امروز، چه روزیست؟» گفتیم: الله و رسولش داناترند. آنگاه سکوت فرمود، تا حدی که گمان کردیم نام دیگری برایش بیان میکند. فرمود: «آیا روزِ قربانی نیست؟» گفتیم: بله. فرمود: «همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه و این سرزمین، حرمت دارند و تعرض به جان و مال و آبروی یکدیگر، بر شما حرام است؛ شما بهزودی پروردگارتان را ملاقات میکنید و شما را دربارهی اعمالتان بازخواست مینماید. مواظب باشید که پس از من، کافر نشوید؛ بدینسان که برخی از شما (همانند کافران)، گردن برخی دیگر را بزنند. هان! هرکس حضور دارد، باید (این سخنان را) به کسی که غایب است، برساند؛ چهبسا برخی از کسانی که این سخنان به آنها میرسد، از برخی از شنوندگان حاضر، (این مسایل را) بهتر دریابند». سپس فرمود: «گواه باشید که آیا تبلیغ کردم؟ آیا تبلیغ کردم؟» گفتیم: بله. گفت: «یا الله! شاهد باش».
شرح
مؤلف/، روایتی از ابوبکره، نُفَیع بن حارثسنقل کرده که پیامبرجدر روزِ عیدِ قربان خطابهای ایراد فرمود. این سخنرانی، در «حجّ وداع» بوده است. پیامبرجدر این سخنرانی، اعلام کرد که تعداد ماههای سال نزد الله، از روزی که آسمانها و زمین را آفرید، دوازده ماه است که چهار ماهِ آن، حرام میباشد. مشرکان در دوران جاهلیت، ماههای حرام را جابهجا میکردند یا به تأخیر میانداختند و بدینسان، ماههای حلال را حرام و ماههای حرام را حلال مینمودند! از قضا در آن سال، با وجودِ جابهجاییهایی که مشرکان در ماههای حرام ایجاد میکردند، ماههای حرام، مصادف با ماههایی شد که اللهﻷحرام قرار داده است. [ در قرآن کریم به موضوع جابهجا کردن ماههای حرام توسط مشرکان، تصریح شده است. نگا: سورهی «توبه»، آیهی ۳۷. [مترجم])]
دوازده ماه سال، عبارتند از: محرم، صفر، ربیعالاول، ربیعالثانی، جمادیالاول، جمادیالثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذوالقعده، و ذوالحجه. اللهﻷاز روزی که آسمانها و زمین را آفرید، هر سال را دوازده ماه قرار داد. مشرکان، در دوران جاهلیت، محرم را حلال و صفر را حرام قرار میدادند. پیامبرجماههای حرام را برشمرد وفرمود: «ذوالقعده، ذوالحجه و محرّم که پُشتِ سرِ هم قرار دارند و رجبِ «مُضَر» که بینِ جمادی(الثانی) و شعبان است». جنگیدن و تجاوز و تعدی به دیگران در این چهار ماه، حرام است و حرمت بیشتری دارد؛ زیرا چهار ماه، ماههاییست که مردم، رهسپار حج میشوند و به سوی خانهی خدا حرکت میکنند؛ از اینرو الله متعال، به حکمت خویش این ماهها را حرام قرار داد تا کسانی که قصد حج دارند، با اطمینان خاطر و در امنیت کامل، رهسپار حرم امن الهی شوند. لذا بنا بر قول راجح، آغاز کردن جنگ و پیکار در این ماهها، حرام است. پیامبرجفرمود: «و رجبِ "مُضَر" که بینِ جمادی(الثانی) و شعبان است»؛ یعنی ماه رجب، چهارمین ماه حرام میباشد. در دواران جاهلیت، ماه «رجب» را مخصوص عمره قرار داده بودند و سه ماهِ دیگر را برای حج؛ از اینرو جنگیدن در ماه رجب نیز حرام شد. بنابراین همانطور که در قرآن کریم آمده است: تعداد ماههایی که اللهﻷبرای بندگانش در هر سال قرار داده، دوازده ماه است که چهار ماهِ آن، حرام میباشد: ذوالقعده، ذوالحجه، محرم، و رجب.
سپس رسولاللهجپرسید: «این، چه ماهیست؟ این، چه سرزمینیست؟ امروز، چه روزیست؟» بدان سبب از آنها سؤال کرد که توجه آنان را بیش از پیش به سخنانش جلب کند؛ زیرا دربارهی مسألهی مهمی سخن میگفت. از آنها پرسید: «این، چه ماهیست؟» پاسخ دادند: الله و رسولش داناترند. پاسخ صحابهشبرخاسته از ادبشان بود. چون با اینکه میدانستند ماه ذوالحجه است، اما گفتند: الله و رسولش بهتر میدانند. سپس رسولاللهجمقداری سکوت فرمود تا مردم، به سخنانش بیشتر توجه کنند و این سؤال برای آنها مطرح شود که چرا سکوت کرده است؟ این، یک تکنیک آموزشی بسیار خوب و اثرگذار است که در سخنرانیها کاربرد دارد و باعث میشود که شنوندگان، با توجه و دقتِ بیشتری به سخنرانی گوش دهند. در هر حال پیامبرجسکوت فرمود؛ ابوبکرهسمیگوید: ما گمان کردیم که پیامبرجنام دیگری برای این ماه، بیان میکند. فرمود: «مگر ذیالحجه نیست؟» گفتند: بله. آنگاه پرسید: «این، چه شهریست؟» همه میدانستند که مکه است؛ ولی به احترام رسولاللهجنگفتند: «خُب، معلوم است؛ شهر مکه». بلکه با رعایت ادب و احترام، گفتند: الله و رسولش داناترند. سپس رسولاللهجسکوت فرمود، تا جایی که صحابهشگمان کردند، پیامبرجنام دیگری برای مکه بیان میکند. پیامبرجفرمود: «أَلَيْسَ الْبَلْدةَ؟». یعنی: «مگر اینجا، مکه نیست؟» ناگفته نماند که «بلده»، یکی از نامهای مکهی مکرمه است. سپس پرسید: «امروز، چه روزیست؟» صحابه، باز هم با رعایت ادب و احترام گفتند: الله و رسولش داناترند. فرمود: «آیا روزِ قربان نیست؟» گفتند: بله، ای رسولخدا! آنها، از حرمت مکه، و ماهِ ذیالحجه و روزِ قربانی، آگاه بودند. لذا رسولاللهجفرمود: «همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه و این سرزمین، حرمت دارند و تعرض به جان و مال و آبروی یکدیگر، بر شما حرام است». بدینسان رسولاللهجحرمت خون و مال و آبروی مسلمانان را بیان کرد. حرمتِ خون، شامل جان و کمتر از آن، یعنی جسم و پیکر انسان میشود و در رابطه با حرمت مال، فرقی نمیکند که زیاد باشد یا اندک. و حرمت آبرو نیز مسایلی چون زنا، لواط، تهمتِ زنا ونیز غیبت، کتککاری و ناسزاگویی و امثال آن را دربرمیگیرد. بنابراین، خون و مال و آبروی مسلمان، حرمت دارد و برای هیچ مسلمانی، شکستن حرمت برادرش، جایز نیست. خون مسلمان یا کشتن او، فقط در سه مورد، جایز است: قصاصِ قتل، مرتد شدن و نیز شخصِ متأهلی که مرتکب زنا میشود.
خوردن مال دیگران نیز تنها زمانی جایز است که صاحب مال، با طیبِ خاطر و به میل خود، آن را در اختیار انسان قرار دهد. الله متعال، میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡۚ﴾[النساء : ٢٩]
ای مؤمنان! اموالِ یکدیگر را بهناحق نخورید مگر اینکه داد و ستدی با رضایت شما در کار باشد.
آبروی مسلمان نیز حرمت دارد و برای هیچ مسلمانی جایز نیست که از همکیش خود غیبت کند یا به او تهمت بزند. ناگفته نماند که اگر شخصی، مسلمانِ بیگناه و پاکدامنی را به زنا متهم کند یا خطاب به او بگوید: ای زناکار! یا به او بگوید که تو همجنس باز و لواطکار هستی، دو راه پیشِ روی اوست: یا باید برای اثبات ادعایش چهار شاهد بیاورد که شهادت دهند این فرد را بهوضوح دیدهاند که مرتکب چنین عملی شده است یا به سه صورت، مجازات خواهد شد:
مجازات اول: هشتاد تازیانه، به او میزنند.
مجازات دوم: پس از آن، هیچ گواهی و شهادتی از او پذیرفته نمیشود و اگر در دادگاه یا نزد قاضیِ شرع، گواهی دهد که هلال ماه را دیده، یا دربارهی اموال و یا قتلی شهادت دهد، شهادتش قابل قبول نخواهد بود و اعتبار ندارد.
مجازات سوم: این است که به عنوان سوءپیشینه از دایرهی عدالت خارج میشود و فاسق بهشمار میرود؛ یعنی از پارهای از حقوق شرعی خود محروم میگردد و دیگر، اجازهی تزویج دختر یا خواهرش را ندارد و نمیتواند در هیچ کاری، در مقام یک سرپرست باشد. این، دیدگاهِ بسیاری از علما دربارهی کسیست که مسلمانی را به زنا یا لواط، متهم میکند. مگر اینکه چهار شاهد برای اثبات ادعایش، در محضر دادگاه یا قاضیِ شرع، حاضر نماید. اللهأمیفرماید:
﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٣﴾[النور : ١٣]
چرا چهار گواه بر ادعایشان نیاوردند؟ و چون گواهانی نیاوردند، بهراستی که آنان نزد الله دروغگو هستند.
لذا اگر این شخص، بهظاهر جزو بهترین و راستگوترین مردم باشد، ولی چهار شاهد برای اثبات ادعایش نیاورد، حکمش این است که هشتاد تازیانه به او بزنند.
در زمان عمر بن خطابسچهار نفر گواهی دادند که فلانشخص، مرتکب زنا شده است. عمرسآنها را به حضور خواست و از هر یک از آنان پرسید: آیا گواهی میدهی که فلانی، زنا کرده است؟ اولی، پاسخ داد: آری. عمرسسؤال کرد: آیا تو دیدی که این مرد، با فلان زن زنا کرد؛ همانگونه که چوب سرمهکش در سرمهدان، پنهان میشود؟ پاسخ داد: بله. دومی و سومی نیز به همین شکل گواهی دادند. اما چهارمین شاهد گفت: من به زنا، گواهی نمیدهم؛ البته عملِ ناشایستی دیدم. حرکاتِ این زن و مرد، همانند حرکات کسانی بود که مرتکب این عمل میشوند. عمرسحکمِ «قذف»، یعنی هشتاد تازیانه را بر سه نفرِ اول اجرا کرد و چهارمین شاهد را رها نمود. لذا حرمتِ آبروی مسلمان، زیاد است و همانطور که خوانده و شنیدهاید، الله متعال، فرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤﴾[النور : ٤]
و به آنان که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند و آنگاه چهار گواه نمیآورند، هشتاد تازیانه بزنید و هرگز گواهی آنان را نپذیرید. و چنین کسانی فاسقاند.
در این آیه، به دو مجازاتِ اول از سه مجازاتی که پیشتر ذکر گردید، تصریح شده است ﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾، اشارهای به مجازاتِ سوم میباشد. البته مجازاتِ سوم، معلَّق یا تعلیقیست. زیرا اللهﻷمیفرماید:
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥﴾[النور : ٥]
مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح و نیکوکاری در پیش بگیرند؛ پس بهیقین الله، آمرزندهی مهرورز است.
البته ادعای توبه و پشیمانی، کافی نیست و باید با گذشتِ زمان، ثابت شود که این شخص، واقعاً توبهکار شده و اصلاح و نیکوکاری در پیش گرفته است.
فکرش را بکنید؛ این موضوع بهقدری اهمیت دارد که رسولاللهجروز قربانی، در «منا»، و در حضور صحابهشفرمود: «همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه و این سرزمین، حرمت دارند و تعرض به جان و مال و آبروی یکدیگر، بر شما حرام است». و سپس افزود: «مواظب باشید که پس از من، گمراه نشوید؛ بدینسان که برخی از شما (همانند کافران)، گردن برخی دیگر را بزنند». لذا اگر مسلمانان، به کشتن یکدیگر بپردازند، کافر میشوند؛ زیرا هیچکس جز کافر، ریختن خونِ مسلمان را جایز نمیداند؛ از اینرو امکان ندارد که مسلمان روی برادر مسلمانش، اسلحه بکشد و اسلحه کشیدن به روی مسلمانان، کارِ کافران است. بنابراین پیامبرججنگیدن مسلمانان با یکدیگر را موازی با کفر دانست و فرمود: «مواظب باشید که پس از من، گمراه نشوید؛ بدینسان که برخی از شما (همانند کافران)، گردن برخی دیگر را بزنند».
البته این مسأله، به شرح و تفصیل بیشتری نیاز دارد؛ باید دانست که کشتن مسلمان، زمانی کفر است که قاتل، ریختن خون او را بدون هیچ دلیلِ شرعی جایز بداند؛ در این صورت قاتل، کافر میشود و از دایرهی اسلام خارج میگردد؛ اما اگر کشتن مسلمان، از روی تأویل نادرست یا بهقصد ریاستطلبی و رسیدن به قدرت و حکومت باشد، کفر اصغر محسوب میشود و قاتل، با اینکه عملِ کفرآمیزی مرتکب شده است، مرتد نیست و از دایرهی اسلام، خارج نمیگردد؛ زیرا الله متعال، فرموده است:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ﴾[الحجرات: ٩، ١٠]
و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر جنگیدند، میانشان صلح برقرار کنید. و اگر یکی از این دو گروه، به گروه دیگر تجاوز نمود، با گروه تجاوزگر بجنگید تا به حکم الله بازگردد. و اگر (به حکم الله) بازگشت، در میانشان به عدالت و انصاف، صلح برقرار کنید و عدالت و دادگری پیشه نمایید. بیگمان الله، دادگران را دوست دارد. جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند؛ پس در میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید.
لذا این دو آیه و حدیث مذکور را بدین صورت جمعبندی میکنیم که جنگیدن مسلمانان با یکدیگر، زمانی کفر است و آنان را از دایرهی اسلام، خارج میکند که ریختن خون یکدیگر را بدون هیچ تأویلی، درست بدانند؛ ولی اگر مسلمانی، بهخاطرِ ریاست یا از روی تعصب قومی و امثال آن، برادرِ مسلمانش را به قتل برساند، کافر نیست؛ بلکه مرتکب گناه کبیرهای شده است و باید توبه کند.
سپس رسولاللهجفرمود: «آیا تبلیغ کردم؟ آیا تبلیغ کردم؟» صحابهشگفتند: بله.
دقت کنید که رسولاللهجچگونه یارانش را در چنین موقعیتهایی گواه قرار میدهد که وظیفهاش را در قبال تبلیغ دین، ادا کرده است. در «عرفه» نیز سخنرانی کرد و فرمود: «آیا تبلیغ کردم؟» یاران، گفتند: بله. آنگاه انگشتش را به سوی آسمان بلند کرد و در حالی که آن را به سوی مردم حرکت میداد، فرمود: یا الله! تو خود، گواه اینها باش که من، تبلیغ کردم و بدینسان پروردگارش را شاهد گرفت که به امتش تبلیغ کرده است. و روز عید قربان نیز از آنها اقرار گرفت که وظیفهاش را در قبال دعوت و تبلیغ، انجام داده است. ما هم گواهی میدهیم و الله و فرشتگانش را شاهد میگیریم که پیامبرجبه بهترین شکل، وظیفهاش را در قبال دعوت و تبلیغ انجام داده و رسالت و مأموریتش را به انجام رسانده است و امت را به سوی همهی نیکیها رهنمون شده و آن ها را از هرگونه بدی و شرارتی برحذر داشته و امتش را بر راه پُرفروغ و همواری رها کرده که شبش، همانندِ روزِ آن روشن است. همچنین تمام امورِ دینی و دنیویِ موردِ نیاز امت را بیان فرموده است؛ گرچه امکان دارد که حاملان و ناقلانِ خبرها و رهنمودهایش، دچار اشتباه شده باشند که در این صورت، قرائت یا برداشت آنها از رهنمودهایش، نادرست بوده است؛ یا ممکن است سوء نیت داشتهاند و یا به دلایلی دیگری، اشتباهاتی در نقل سنت و فهم آن صورت گرفته باشد. با این حال، پیامبرجذرهای در وظیفهاش کوتاهی نکرده است.
صحابهشنیز همهی رهنمودهایی را که از پیامبرجشنیدهاند، و همینطور وحی الهی را کتمان نکرده و آن را به نسلهای پس از خویش، منتقل نمودهاند و آن گاه تابعین، این وظیفهی خطیر را به انجام رساندهاند و این رویه، در طول تاریخِ اسلام، ادامه داشته است و بدینسان سنتها و رهنمودهای پیامبرجبه ما رسیده است.
سپس پیامبرجدستور داد که حاضران، سخنانش را به کسانی که حضور ندارند، برسانند؛ زیرا امکان دارد کسی که حدیث به او میرسد، فهم دقیقتر از شنوندهی حاضر داشته باشد. این، رهنمود رسولاللهجبرای کسانی بود که آن روز در سخنرانیاش حضور داشتند و نیز رهنمودی برای کسانیست که تا روز قیامت، حدیثش را میشنوند. لذا وظیفه داریم همینکه حدیثی از رسولاللهجبه ما رسید، آن را به دیگران نیز برسانیم. ما، این بارِ امانت را از آن جهت به دوش میکشیم که آن را به دیگران برسانیم؛ نه اینکه مانند یهودیان باشیم که به عمل کردن به تورات و تبلیغ آن، مکلّف شدند، ولی به آن عمل نکردند و در تبلیغ آن کوتاهی نمودند؛ از اینرو اللهﻷآنان را به بدترین شکل، توصیف کرده و فرموده است:
﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ يَحۡمِلُوهَا كَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ يَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢا﴾[الجمعة: ٥]
مثال کسانی که به عمل کردن به تورات مکلّف شدند و به آن عمل نکردند، مانند درازگوشی است که کتابهایی حمل میکند.
الاغ یا درازگوش، چه میداند که آنچه بارَش کردهاند، کتاب است یا چیزِ دیگری؟ تازه، چه فایدهای برایش دارد؟ همینطور کسی که حامل قرآن و سنت است، ولی از آن بهره نمیگیرد، همانند دارازگوشیست که کتابهایی حمل می کند و هیچ فایدهای از آنها نصیبش نمیشود. از الله متعال، درخواست میکنم که به همهی ما، علم مفید و سودمند با عمل نیک و شایسته عنایت بفرماید.
از این حدیث، چنین برداشت میکنیم که پیامبرجامتش را از جنگیدن با یکدیگر و نیز کشتن همدیگر برحذر داشته است؛ ولی متأسفانه مسلمانان در طول تاریخ، به روی هم شمشیر کشیدهاند و این فتنه از زمانِ قتل عثمان بن عفانستا دورانِ ما ادامه داشته است؛ گرچه گاهی آتش این فتنه، شعلهور شده و مناطق زیادی را دربرگرفته است و گاه، فروکش کرده و در مناطق مشخصی زبانه کشیده است.
در هر حال بر هر مسلمانی واجب است که در حدّ توان خویش، از ریختن خون برادرش دوری کند. البته بحثی نیست که انسان باید از جان و مال و ناموسِ خود دفاع کند؛ ولی باید دقت نماید که آسانترین روش را انتخاب نماید و زمانی گزینهی قتل را برگزیند که برای دور کردن متجاوز یا دفاع از جان و مال و ناموس خویش، چارهای جز پیکار با متجاوز نداشته باشد. اگر تجاوزگر کشته شود، دوزخی خواهد بود و اگر مدافع کشته شود، شهید است؛ چنانکه در حدیثِ پیامبرجآمده است.
این حدیث نسبت به آبروی مسلمانان هشدار میدهد و بیانگر این نکته است که هیچ مسلمانی نباید آبروی برادرِ مسلمانش را بهدروغ یا راست، هدف قرار دهد؛ زیرا اگر راست بگوید، در حقیقت غیبتش را کرده و اگر دروغ بگوید، به او تهمت زده است. اگر نقد و انتقادی به عبادت، اخلاق و یا رفتار فردی و اجتماعی برادرِ مسلمان خود داری، باید خیرخواهش باشی و موضوع را با خودش در میان بگذاری؛ چه شفاهی و چه به صورتِ کتبی. البته اگر او را از طریق نامه یا به صورت کتبی، نصیحت کردی، حتماً خودت را معرفی کن؛ نترس؛ ترسو نباش. خیلی محترمانه برایش بنویس که من، در این موارد به شما نقد دارم و خودت را معرفی کن تا بابِ گفتگو در میان شما باز شود و چه بسا نزدت بیاید و همهی این موضوعها را با تو به بحث و بررسی بگذارد.
ولی شایستهی مسلمان نیست که ترسو باشد و از پُشتِ دیوار، چیزی پرت کند. این، خیرخواهی نیست؛ زیرا نقدهایی که به او داری، همچنان به قوت خود باقی میماند و در دل خود، او را بر خطا میپنداری. او نیز تغییری در رویهی خود ایجاد نمیکند؛ زیرا کسی که نصیحتش را در کاغذی نوشته و برای او فرستاده، با او روبهرو نشده که دیدگاه خود را توضیح دهد و از دیدگاهِ مخالف، باخبر شود. و بدینسان مشکل، حل نخواهد شد؛ بلکه امکان دارد پیچیدهتر شود؛ ولی اگر خیرخواهی توام با جرأت و احترام باشد، قابل قدردانیست و شرایطی فراهم میشود که یکی از دو طرف، از نظرات طرفِ مقابلش استفاده کند.
***
۲۱۹- وعن أَبي أُمَامةَ إِيَاسِ بنِ ثعْلَبَةَ الْحَارِثِيِّسأَنَّ رسولَالله جقال: «مَنِ اقْتَطَعَ حَقَّ امْريءٍ مُسْلمٍ بيَمِينِهِ فَقدْ أَوْجَبَ اللَّهُ لَه النَّارَ، وَحَرَّمَ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ». فقال رَجُلٌ: وإِنْ كَانَ شَيْئاً يسِيراً يا رسولَ الله؟ فقال: «وإِنْ قَضِيباً مِنْ أَرَاكٍ». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۱۳۷]
ترجمه: ابوامامه، ایاس بن ثعلبهی حارثیسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «کسی که حق مسلمانی را با سوگند دروغ تصاحب کند، الله دوزخ را بر او واجب، و بهشت را بر او حرام میگرداند». مردی پرسید: ای رسولخدا! حتی اگر چیزِ اندکی باشد؟ فرمود: «اگرچه چوبِ مسواکی باشد».
۲۲۰- وعن عَدِي بن عُمَيْرَةَسقال: سَمِعْتُ رسولَالله يَقُول: «مَن اسْتَعْمَلْنَاهُ مِنْكُمْ عَلَى عَمَلٍ، فَكَتَمَنَا مِخْيَطًا فَمَا فَوْقَه، كَانَ غُلُولاً يَأْتِي بِهِ يوْم الْقِيامَةِ». فقَام إَلْيهِ رجُلٌ أَسْودُ مِنَ الأَنْصَار، كأَنِّي أَنْظرُ إِلَيْه، فقال: يا رسولَالله اقْبل عَنِّي عملَكَ. قال: «وَمَا لَكَ؟» قال: سَمِعْتُك تقُول كَذَا وَكَذَا، قال: «وَأَنَا أَقُولُهُ الآن: من اسْتعْملْنَاهُ عَلَى عملٍ فلْيجِيء بقَلِيلهِ وَكِثيرِه، فمَا أُوتِي مِنْهُ أَخَذَ ومَا نُهِِى عَنْهُ انْتَهَى». [رواه مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۱۸۳۳]
ترجمه: عَدِی بن عمیرهسمیگوید: از رسولاللهجشنیدم که فرمود: «کسی که او را بر کاری (مانند جمعآوری زکات) بگماریم و او، سوزنی یا کمتر از آن را از ما پنهان کند، خیانت بهشمار میرود و روز قیامت، آن را با خود میآورد». مردِ سیاهی از انصار برخاست، گویا اینک به او نگاه میکنم؛ گفت: ای رسولخدا! مأموریتی را که به من دادهاید، پس بگیرید. پیامبرجفرمود: «تو را چه شده؟» پاسخ داد: از شما شنیدم که چنین و چنان فرمودید. فرمود: «الآن هم همین را میگویم: هر که او را بر کاری گماشتیم، باید کم و زیادِ آن را تحویل دهد؛ لذا هر مأموریتی که به او داده شود، بپذیرد و از هرچه که منع گردد، دوری نماید».
***
۲۲۱- وعن عمر بن الخطابسقال: لَمَّا كان يوْمُ خيْبرَ أَقْبل نَفرٌ مِنْ أَصْحابِ النَّبِيِّج فَقَالُوا: فُلانٌ شَهِيد، وفُلانٌ شهِيد، حتَّى مَرُّوا علَى رَجُلٍ فقالوا: فلانٌ شهِيد. فقال النَّبِيُّج: «كلاَّ إِنِّي رَأَيْتُهُ فِي النَّارِ فِي بُرْدَةٍ غَلَّها أَوْ عبَاءَةٍ». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۱۱۴]
ترجمه: عمر بن خطابسمیگوید: روزِ «خیبر» تعدادی از اصحاب پیامبرجآمدند و گفتند: فلانی، شهید است؛ فلانی هم شهید است. تا اینکه به یکی از کشتهشدگان خیبر رسیدند. گفتند: او، شهید است. پیامبرجفرمود: «خیر؛ من او را در دوزخ، در لباسِ راهراهی دیدم که از مال غنیمت دزدیده بود».
[بُرده، لباس یا چادر کوتاهیست که به دور خود میپیچند؛ و عبا، لباسی بلند است.]
۲۲۲- وعن أَبي قَتَادَةَ الْحارثِ بنِ ربعيسعن رسولِالله جأَنَّهُ قَام فِيهمْ، فذَكَرَ لَهُمْ أَنَّ الْجِهادَ فِي سبِيلِ الله، وَالإِيمانَ بِالله أَفْضلُ الأَعْمالِ، فَقَامَ رَجلٌ فقال: يا رسولالله! أَرَأَيْتَ إِنْ قُتِلْتُ فِي سَبِيلِ الله، تُكَفَّرُ عنِّي خَطَايَايَ؟ فقال لَهُ رسولُالله ج: «نعَمْ إِنْ قُتِلْتَ فِي سَبِيلِ الله وأَنْتَ صَابرٌ مُحْتَسِبٌ، مُقْبِلٌ غيْرَ مُدْبرٍ». ثُمَّ قال رسولُالله ج: «كيْف قُلْت؟» قال: أَرَأَيْتَ إِنْ قُتِلْتُ فِي سَبِيل الله، أَتُكَفَّرُ عنِّي خَطَاياي؟ فقال رسولُالله ج: «نَعمْ وأَنْت صابِرٌ مُحْتَسِب، مُقبِلٌ غَيْرَ مُدْبِر، إِلاَّ الدَّيْن فَإِنَّ جِبْرِيلَ قال لِي ذلِكَ». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۱۸۸۵]
ترجمه: ابوقتاده، حارث بن رِبعیسمیگوید: رسولاللهجدر میان یارانش ایستاد و این نکته را برای آنها بیان کرد که جهاد در راه الله و ایمان به او، برترین اعمال بهشمار میروند. مردی برخاست و گفت: ای رسولخدا! به من بگویید: اگر در راه الله کشته شوم، گناهانم بخشیده میشوند؟ رسولاللهجبه او فرمود: «آری؛ اگر با صبر و پایداری و به امید پاداش، هنگامِ رویارویی با دشمن فرار نکنی و کشته شوی، گناهانت بخشیده میشود». سپس رسولاللهجفرمود: «چه گفتی؟» عرض کرد: به من بگویید: اگر در راه الله کشته شوم، گناهانم بخشیده میشود؟ فرمود: «آری؛ اگر با صبر و پایداری و به امید پاداش، هنگامِ رویارویی با دشمن، فرار نکنی و کشته شوی، گناهانت بخشیده میشود، جز بدهی یا قرضی که بر عهدهی توست. این را جبرئیل به من گفت».
شرح
مؤلف/، حدیثی دربارهی فضیلت جهاد و شهادت در راه الله ذکر کرده است؛ همانطور که رسولاللهجخبر داده، جهاد در راه الله، بلندترین و رفیعترین قسمتِ اسلام است و شهادت در راه الله، باعث آمرزش همهی گناهان، جز قرض (بدهی) است. همچنین اگر کسی در اموال غنیمت کوچکترین خیانتی کند و کشته شود، شهید بهشمار نمیآید.
بُرده و عبا، هر دو نوعی لباسند. آن شخص، لباسی را که در جنگ، از کفار به غنیمت گرفته بود، مخفی کرد تا در وقتِ مناسب، آن را تصاحب کند. و همین، عذابِ جانش در دوزخ گردید و با اینکه در جنگ کشته شد، از دستیابی به مقام شهادت و نیلِ به این افتخار بزرگ، محروم گردید؛ زیرا پیامبرجفرمود: «هرگز»؛ یعنی شهید نیست. زیرا در غنیمت، خیانت کرد و جهادش را تباه نمود و دوزخی شد. اللهأمیفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّۚ وَمَن يَغۡلُلۡ يَأۡتِ بِمَا غَلَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾[آل عمران: ١٦١]
از هیچ پیامبری خیانت سر نمیزند؛ و هر کس خیانت کند، روز قیامت آن را با خود میآورد.
از این حدیث چنین برداشت میکنیم که نباید کسی را قاطعانه شهید بنامیم یا بگوییم: فلانی، شهید است؛ گرچه در نبردِ با کفار کشته شود؛ زیرا اگر کوچکترین خیانتی در اموال غنیمت کرده باشد، از مقامِ شهادت محروم میگردد. همچنین احتمال دارد نیتش، درست نبوده و از روی تعصب قومی، نژادی یا ملی جنگیده باشد؛ زیرا از رسولخداجدربارهی کسانی پرسیدند که از روی تعصب و حسّ قومی و قبیلهای یا برای نشان دادن شجاعت خود یا برای نام و نشان و خودنمایی میجنگند. رسولاللهجفرمود: «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۱۲۳، ۲۸۱۰)؛ و مسلم، ش: ۱۹۰۴] یعنی: «کسی که برای اعلای کلمةاللهبجنگد، او، مجاهد است و در راه الله جنگیده است». نیت، امری باطنیست که تنها الله، آن را میداند؛ از اینرو رسولاللهجفرموده است: «مَا مِن مکلومٍ يُکلَمُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُكْلَمُ فِي سَبِيلِهِ- إِلاَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَجُرحُه يَثعَبُ دمًا اللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّيحُ رِيحُ الْمِسْكِ»؛ [ صحیح بخاری، ش: ۵۵۳۳] یعنی:«كسی که در راه الله زخمي شود- و الله بهتر میداند که چه كسي در راه او زخمي میگردد- روز قيامت در حالي برانگیخته میشود که از زخمش خون میریزد؛ رنگش، به رنگ خون و بویش، بوي مشك خواهد بود».
لذا بخاری/در «صحیح» خود، در شرحِ این موضوع، بابی بدین عنوان گشوده است که: «باب لایُقال: فلان شهید»؛ یعنی: بهطور مشخص نباید گفته شود که فلانی، شهید است؛ مگر اینکه رسولاللهجاز فردی بهطور مشخص به عنوان شهید یاد کرده باشد یا نزد پیامبرجگفته باشند که فلانی، شهید است و ایشان نیز تأیید کرده باشد. البته امروزه بهسادگی این نشان را به هر کسی میدهند و میگویند: فلانی، شهید است! اگرچه روشن باشد که با اهداف قومی یا ملی کشته شده است و حتی امکان دارد مسلمان هم نباشد! با این حال میگویند: فلانی شهید است؛ یا فلانی، به شهادت رسید.
عمرسنیز از این امر منع نمود و فرمود: شما میگویید: فلانی، شهید است یا در راه الله کشته شده؛ حال آنکه شاید چنین و چنان باشد؛ یعنی امکان دارد در غنایم خیانت کرده باشد. بگویید: هر کس در راه الله کشته شود یا بمیرد، شهید است. و شخصِ معینی را نام نبرید؛ زیرا بهطور مشخص، نمیتوان گفت که فلانکس، شهید است؛ اگرچه در میدانِ نبرد با کفار کشته شود. معلوم نیست که چه نیتی داشته و چه در قلبش بوده است؛ تنها الله میداند. علاوه بر این، ما چه گواهی بدهیم که فلانکس شهید است و چه ندهیم، اگر بهراستی شهید باشد، هیچ از مقامش کاسته نمیشود و نزد الله، شهید محسوب میشود. و بر عکس، اگر شهید نباشد و از او به عنوان شهید یاد کنیم، به مقام شهادت نایل نمیگردد و نزد اللهﻷشهید، محسوب نمیشود. لذا باید بگوییم: امیدواریم که جزو شهدا باشد یا از عبارتهای عام استفاده کنیم و بگوییم: هرکس در راه الله کشته شود، شهید است.
و اما حدیث دوم؛ این حدیث، بیانگر این است که هر کس در الله پیکار کند و پایداری نماید و به اجر و ثواب الهی امیدوار باشد و هنگام رویارویی با دشمن، فرار نکند و کشته شود، همهی گناهانش پاک میگردد، جز دَین با بدهی؛ یعنی دین یا بدهی هیچکس، با شهادت از ذمهی او برداشته نمیشود؛ زیرا حقّ مردم است و حق مردم باید بهتمام و کمال ادا گردد. لذا به اهمیت بدهی یا پرداخت آن، پی میبریم و درمییابیم که انسان نباید نسبت به پرداخت بدیهایش سهلانگاری کند. با این حال متأسفانه مشاهده میشود که بسیاری از مردم، به این مسأله اهمیت نمیدهند و حتی بهخاطر تجملات و خریدن چیزهای غیرضروری، خود را زیرِ یارِ قرض میبرند یا وسایل تزیینی و غیرضروری را به صورت قسطی خریداری میکنند. گاه مشاهده میشود که شخصی، تواناییِ خریدِ خودرویی به قیمت پنج میلیون تومان را دارد، اما به قرض و وام تن میدهد و خودرویی به قیمت بیست میلیون تومان خریداری میکند. همهی اینها از کمعلمی و بیتوجهی به رهنمودهای دینیست. همیشه سعی کنید تا آنجا که ممکن است از خریدِ نسیه یا معاملات قسطی دوری نمایید. الله متعال، بهلطف خویش همهی ما را از آنچه که مایهی خشم اوست، در پناهِ خویش قرار دهد و بارِ قرض و بدهی را از دوش همهی بدهکاران بردارد.
***
۲۲۳- وعن أَبي هريرةس، أَنَّ رسولَ الله جقال: «أَتَدْرُون من الْمُفْلِس؟» قالُوا: الْمُفْلسُ فِينَا مَنْ لا دِرْهَمَ لَهُ وَلا مَتَاع. فقال: «إِنَّ الْمُفْلِسَ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَأْتِي يَوْمَ الْقيامةِ بِصَلاةٍ وَصِيَامٍ وزَكَاةٍ ، ويأْتِي وقَدْ شَتَمَ هذا، وقذَف هذَا وَأَكَلَ مالَ هَذَا، وسفَكَ دَم هذَا، وَضَرَبَ هذا، فيُعْطَى هذَا مِنْ حسَنَاتِه، وهَذا مِن حسَنَاتِه، فَإِنْ فَنِيَتْ حسناتُهُ قَبْلَ أَنْ يقْضِيَ مَا عَلَيْه، أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ فَطُرِحَتْ علَيْه، ثُمَّ طُرِح في النَّارِ». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۱]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «آیا میدانید مفلس کیست؟» گفتند: از نظرِ ما، کسی مفلس است که ثروتِ نقدی و غیرنقدی ندارد. فرمود: «مفلس در امت من، کسیست که روز قیامت، با انبوهی از (اعمال نیک، مانند) نماز و روزه و زکات حاضر میشود؛ ولی این را هم با خود دارد که فلانی را دشنام داده و به آن یکی، تهمت زده است؛ مالِ این را خورده و خونِ آن یکی را ریخته و فلانی را زده است. لذا از نیکیهایش به هر یک از اینها داده میشود؛ و اگر نیکیهایش پیش از ادای حقوقِ حقداران تمام شد، از بدیهای آنان کسر میگردد و به حسابِ او منظور میشود و سپس او را در آتشِ دوزخ میاندازند».
شرح
مؤلف/از ابوهریرهسنقل کرده است که پیامبرجاز یارانش پرسید: «آیا میدانید مفلس کیست؟» پیامبرجپاسخ صحابه را میدانست، اما قصدش، آموزش یک مسألهی مهم بود؛ زیرا گاه، پرسش از ناآگاهی و ندانستن است و گاه، برای جلب توجه مخاطب به موضوعی که مطرح میشود و گاه برای اثبات و بیان یک قضیه. به عنوان مثال: باری از رسولاللهجپرسیدند: آیا معاملهی خرمای تازه با خرمای خشک، درست است؟ رسولاللهجسؤال کرد: «آیا خرمای تازه پس از خشک شدن، کم میشود؟» گفتند: بله. لذا از معاملهی خرمای تازه با خرمای خشک، منع کرد. [ صحیح است؛ این رویت را علامه آلبانی/در صحیح ابنماجه (۱۸۳۵)، و الإرواء (۱۳۵۲) صحيح دانسته است]
ولی در این حدیث، پرسشِ پیامبرجبرای این بود که مسألهای را به آنان بگوید که نمیدانستند یا لااقل، منظور پیامبرجرا متوجه نشدند. پرسید: «آیا میدانید چه کسی، مفلس است؟» گفتند: ای رسولخدا! ما، کسی را فقیر و مفلس میدانیم که نه ثروت نقدی دارد و نه ثروتِ غیرنقدی. معمولاً از نظرِ مردم، کسی مفلس است که چنین وضعیتی دارد. رسولاللهجفرمود: «مفلس در امت من، کسیست که روز قیامت، با انبوهی از (اعمال نیک، مانند) نماز و روزه و زکات حاضر میشود». در روایت دیگری آمده است: «با نیکیهایی بهاندازهی کوهها حاضر میشود»؛ یعنی ثروتِ هنگفت و کلانی از نیکیها با خود دارد؛ ولی این را هم با خود دارد که فلانی را دشنام داده و به آن یکی، تهمت زده است؛ مالِ این را خورده و خونِ آن یکی را ریخته و فلانی را زده است؛ یعنی حقوق مردم را پایمال کرده است. اینک، مردم، حقّ خود را میخواهند؛ چون در دنیا به حقوقشان تجاوز شده و به حق خود نرسیدهاند. لذا حال، این آقا یا خانم باید تاوانش را پس دهد. از اینرو هر یک از اینها به ازای حق خود، از نیکیهایش برمیدارد؛ اگر نیکیهایش پیش از تسویه حسابِ کامل تمام شود، از بدیهای آنان کسر میگردد و به حسابِ او منظور میشود و سپس او را در آتشِ دوزخ، میاندازند. پناه بر الله.
نیکیهایش تمام میشود. ثواب نمازی که خوانده، پایِ حقوقی که پایمال کرده است، میرود؛ ثوابِ زکاتش تمام میشود و چیزی از ثواب روزهاش نمیماند؛ همه میرود؛ اما هنوز بدهیهایش تمام نشده و بستانکارانش منتظر دریافت حق و حقوق خود هستند. لذا از بدیهای آنان کسر میشود و به حساب این مفلسِ بینوا منظور میگردد. در نتیجه با دستی خالی از نیکیها و کولهباری از گناه، در دوزخ میافتد.
پیامبرجراست فرموده است؛ بهراستی، چنین شخصی، مفلس و بینواست. دنیا هرطور که باشد، بر فقیر و غنی، میگذرد. چه بسیار فقیرانی که ثروتمند شدهاند و چه همه ثروتمندانی که ثروت خود را از دست دادهاند و ورشکسته شدهاند! ولی بدترین نوع ورشکستگی، ورشکستگی در آخرت است؛ بدینسان که انسان، کوهی از نیکیها داشته باشد، ولی همه را از دست بدهد؛ آن هم در شرایط سخت و دشوار قیامت!
این، هشداری جدی به کسانیست که حقوق دیگران را پایمال میکنند. لذا تا فرصت باقیست، پیش از آنکه از دنیا کوچ کنیم، حقّ هر کسی را به او بدهیم و هر حقداری را به حقش برسانیم و برای جبران حقوقی که ضایع کردهایم، تلاش نماییم؛ چون در آخرت، یک «قِران» هم یافت نمیشود. تنها سرمایهی ما در آخرت، نیکیهای ما خواهد بود؛ اما اگر بدهکار باشیم، باید از سرمایهی نیکیهای خود، هزینه و جبران کنیم. رسولاللهجفرموده است: «از نیکیهایش به هر یک از اینها داده میشود؛ و اگر نیکیهایش پیش از ادای حقوقِ حقداران تمام شد، از بدیهای آنان کسر میگردد و به حسابِ او منظور میشود و سپس او را در آتشِ دوزخ، میاندازند».
ناگفته نماند که این حدیث، بدین معنا نیست که آن شخص برای همیشه در دوزخ خواهد ماند؛ بلکه بهاندازهی بدیهایی که متحمل گردیده است، مجازات میشود و سپس از دوزخ رهایی مییابد و به بهشت میرود؛ زیرا هیچ مؤمنی برای همیشه در دوزخ نمیماند؛ اما فراموش نکنیم که آتش دوزخ، داغ و سوزان است. انسان، یک لحظه هم نمیتواند آتش را تحمل کند، چه رسد به اینکه تابِ تحمل آتش دوزخ را داشته باش. الله متعال همهی ما را از آتش دوزخ، در پناه خویش قرار دهد.
***
۲۲۴- وعن أُمِّ سَلَمةَل، أَنَّ رسولَالله جقال: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، وَإِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَيَّ، وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحنَ بحُجَّتِهِ مِنْ بَعْض، فأَقْضِي لَهُ بِنحْو ما أَسْمَعُ فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ بحَقِّ أَخِيهِ فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ». [متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۲۴۵۸ و چندین مورد دیگر؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۱۳]
ترجمه: امسلمهلمیگوید: رسولاللهجفرمود: «من نیز انسان هستم؛ شما برای قضاوت، نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من، مطابق چیزی که میشنوم، به نفع او قضاوت نمایم. پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت، پارهای از آتش را به او دادهام».
شرح
مؤلف/در باب «حرام بودن ظلم، و ادای حق به حقداران»، از امسلمهلنقل کرده که رسولاللهجفرموده است: «من نیز انسان هستم؛ شما، برای قضاوت، نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من، مطابق چیزی که میشنوم، به نفع او قضاوت نمایم. پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت، پارهای از آتش را به او دادهام».
این حدیث، نشان میدهد که پیامبرجنیز انسانی همانندِ ما بوده است، نه فرشته؛ و همان نیازهایی را داشته است که هر انسانی دارد. پیامبرجنیز همانند همهی انسانها گرسنه و تشنه میشد، احساس سرما و گرما میکرد، و به خوردن و آشامیدن و خوابیدن نیاز داشت؛ مثل هر انسانی، دچارِ فراموشی میشد، برخی چیزها را میدانست و از برخی مسایل نیز بیاطلاع بود؛ از اینرو فرمود: من نیز انسان هستم». همانطور که اللهﻷبه او دستور داد که به همه اعلان کند که بشری همانند سایر انسانهاست؛ میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾[الكهف: ١١٠]
بگو: جز این نیست که من نیز بشری همانند شما هستم و به من وحی میشود که پروردگارتان یگانه معبود برحق است.
یعنی در مقامِ معبود نیستم که پرستش شوم یا پروردگاری نیستم که نفع و ضرری در دست من باشد؛ رسولاللهجبرای خود نیز مالک هیچ نفع و ضرری نبود. بدینسان همهی شبهات کسانی که رسولاللهجرا بهفریاد میخوانند یا او را پرستش میکنند یا برای دفع ضرر یا جلب منفعت، به او امید میبندند، برطرف میشود و هیچ جای شبههای برای اینها باقی نمیماند. اللهﻷمیفرماید:
﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١ قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا ٢٢ إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ﴾[الجن: ٢١، ٢٣]
بگو: من، مالک هیچ زیان و یا هدایتی برای شما نیستم. بگو: هیچکس نمیتواند مرا از عذاب الله پناه دهد و هرگز پناهگاهی جز او نمییابم. وظیفهام تنها ابلاغ (پیام) از سوی الله و رساندن پیامهای اوست.
یعنی اگر الله متعال بخواهد به من عذاب یا زیانی برساند، هیچکس نمیتواند مرا از عذاب الاهی نجات دهد و پناهگاهی جز الله ندارم.
در هر حال، رسولاللهجفرمود: «من هم انسان هستم». و این مقدمهای برای این بود که بگوید: «شما برای قضاوت، نزد من میآیید»؛ یعنی من نیز همانند هر انسان دیگری نمیدانم که در دعواها و خصومتها، حق با کیست؛ «ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من، مطابق چیزی که میشنوم، به نفع او قضاوت نمایم»؛ زیرا من، مطابق دلایلی که به من ارائه میشود، حکم میکنم.
این مسأله، در متن زندگی ما بهوضوح دیده میشود. دو نفر نزد قاضی میروند؛ یکی از آنها، بهاصطلاح آدمِ زبانداریست که خوب حرف میزند و دلایل محکمهپسندی تقدیم دادگاه میکند؛ و دیگری، با اینکه حق با اوست، زبانِ حرف زدن ندارد. لذا قاضی مطابق دلایلی که به او ارائه شده، به نفع اولی حکم میکند؛ از اینرو رسولاللهجفرمود: «من، مطابق چیزی که میشنوم، قضاوت مینمایم». این، کارِ قاضیها را سادهتر میکند؛ زیرا هیچ قاضیای غیب نمیداند و مکلّف به دانستن غیب نیست؛ بلکه وظیفه دارد دلایل طرفین دعوا (خواهان و خوانده) را بشنود و مطابق شواهد و دلایل وجود حکم کند؛ زیرا اگر قرار باشد هر قاضیای، بر خلاف مستندات موجود یا بر خلافِ شواهد و دلایل ظاهری حکم کند، هرج و مرج و حقکُشی پدید میآید. و این، برای هیچ قاضیای، روا نیست. در هر حال، اگر قاضی اصل را بر رعایت عدالت بگذارد و بر اساس دلایلی که در اختیارش قرار میگیرد، حکم کند، حتی اگر در صدور حکم، اشتباه نماید، باز هم یک اجر یا ثواب به او میرسد و اگر در صدور حکم دچار اشتباه نشود، یعنی حکمِ درستی صادر نماید، سزاوار دو پاداش میشود؛ چون کمالِ تلاش خود را برای درک حقیقت و صدور رأی منصفانه، بهکار بسته است. بنابراین، بر قاضی واجب است که مطابق شواهد و دلایل موجود و نمایان، رأی خود را صادر کند و باطن را به اللهﻷواگذار نماید؛ یعنی اگر شخصی ادعا کرد که صد هزار تومان از فلانی، بستانکار است و برای اثبات ادعایش دو شاهد آورد، قاضی باید به نفع خواهان (مدعی)، رأی صادر کند و خوانده (مدعَی علیه) را به پرداخت این مبلغ ملزم سازد؛ مگر اینکه ایرادی اساسی در شهود وجود داشته باشد؛ یعنی دو شاهد، جزوِ کسانی باشند که شهادتشان اعتبار ندارد؛ اما اگر دو شاهد، معتبر باشند، قاضی باید مطابق شهادتشان حکم کند و برایش جایز نیست که بر خلافِ شهادتشان، رأی صادر نماید؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «من، مطابق چیزی که میشنوم، قضاوت میکنم».
این حدیث، وعید و هشدار شدیدی برای کسانیست که قاضی به نفع آنها رأی میدهد، ولی حق با آنها نیست؛ پیامبرجفرمود: «پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت، پارهای از آتش را به او دادهام»؛ یعنی حکم قاضی، حرام را حلال نمیکند. اگر قاضی بر اساس دلایل و نشانههای موجود و اظهارات خوانده و خواهان، به نفع کسی قضاوت کند که حق با او نیست، این رأی، آنچه را که برای این شخص حرام است، حلال نمیگرداند؛ زیرا او، از طریق باطل به چیزی دست یافته که برایش نارواست. از اینرو جُرم پایمال کردن حق دیگران از این طریقِ اظهارات بیاساس و دعاوی باطل، بهمراتب سنگینتر وشدیدتر است.
این حدیث، همچنین هشداری جدی به قاضیانیست که بدون در نظر گرفتن مستندات پرونده و اظهارات طرفین دعوا، قضاوت میکنند؛ از اینرو علما، اختلاف نظر دارند که آیا قاضی باید بر اساس مستندات پرونده و اظهارات طرفین دعوا، قضاوت کند یا بر اساس اطلاعات خود؟ برخی گفتهاند: صدور حکم برای قاضی بر اساس اطلاعات شخصی، جایز نیست؛ زیرا رسولاللهجفرموده است: «مطابق چیزی که میشنوم، قضاوت میکنم»؛ یعنی اظهارات دو طرف دعوا، ملاک قضاوت است و اگر قاضی بر پایهی اطلاعات شخصی خود قضاوت نماید، این، خود زمینهساز ادعاهای بیاساس و نیز پیدایش بدبینی نسبت به قاضی یا رأی صادرشده خواهد بود؛ زیرا اطلاعات و دانشِ شخصِ قاضی، نمایان یا هویدا نیست که مردم آن را ببینند. بر عکس، برخی از علما گفتهاند: قاضی، بر اساس اطلاعات و برداشتهای شخصی قضاوت میکند. دیدگاهِ سومی هم وجود دارد؛ اینکه اگر برای قاضی محرز شد که حق، بر خلافِ اظهارات و مستندات موجود است، از صدور حکم خودداری کند و آن را به مرجع قضایی دیگری ارجاع دهد. در این میان، دیدگاه صحیح، این است که اساس قضاوت، اطلاعات و برداشتهای شخصیِ قاضی نیست و قاضی، فقط در موارد یا مسایل خاصی میتواند با تکیه بر اطلاعات خویش، رأی خود را صادر نماید؛ به عنوان مثال: اگر در یک قضیه یکی از طرفین دعوا حقیقت را بگوید، یعنی به حق اقرار کند، ولی در جریان دادرسی اقرارِ خود را پس بگیرد، قاضی میتواند بر اساس اطلاعاتی که از اقرار آن شخص بهدست آورده است، نسبت به صدور رأی اقدام نماید؛ زیرا این اطلاعات، در جریان دادرسی و در مجلسِ قضاوت، به دست آمده است.
مثالی دیگر: اگر قضیه، از شهرت عمومی برخوردار باشد، قاضی میتواند با تکیه بر اطلاعاتی که نسبت به این قضیه دارد، رأی خود را صادر کند. مثلاً همه میدانند که فلان زمین، وقفِ عام است یا به شهادت عمومِ مردم، فلان زمین، از آنِ فلانشخص میباشد. در چنین مواردی قاضی بر اساس دانش و اطلاعات خود (که مبتنی بر شهرت اصلِ قضیه است)، قضاوت میکند؛ زیرا در چنین مواردی، مسألهی تهمت یا بدبینی به قاضی، منتفیاست و با توجه به شهرت قضیه، جایی برای بدبینی به قاضی یا رأی او، وجود ندارد.
البته دیدگاه صحیح در اینباره، شرح و تفصیل بیشتری دارد؛ وگرنه، اساس قضاوت، مستندات پروندهی قضایی و اظهارات طرفین دعواست. این مسأله را با ذکر یک مثال توضیح میدهم: اگر شخصی ادعا کند که صد هزار تومان از فلانی بستانکار است و قاضی، خود یکی از شاهدان اوست، و در عین حال، مدعی علیه (خوانده) منکر این بدهیست؛ در این صورت، قاضی نه مطابق علم خود، قضاوت میکند و نه بر خلافِ آن. یعنی رسیدگی به این قضیه را به قاضی دیگری ارجاع داده، و به عنوان شاهد، در این قضیه به نفع مدعی (خواهان) شهادت میدهد و بدینسان قاضیِ دیگری، مسؤول رسیدگی به این دعوا میشود و بر اساس سوگند ِخواهان (مدعی) و نیز شهادت شهود (از جمله شهادت قاضیِ اول) رأی خود را صادر میکند.
***
۲۲۵- وعن ابنِ عمرَ بقال قال رسولُالله ج: «لَنْ يَزَالَ الْمُؤمِنُ فِي فُسْحَةٍ مِنْ دِينِهِ مَا لَمْ يُصِبْ دَماً حَراماً». [روايت بخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۶۸۶۲]
ترجمه: ابنعمربمیگوید: رسولاللهجفرمود: «مؤمن، همواره از وسعت دینش برخوردار است تا زمانی که خونی را بهناحق نریزد».
شرح
مؤلف/در باب «حرام بودن ظلم، و وجوب حلالیت خواستن از حقداران» حدیثی بدین مضمون از عبدالله بن عمربنقل کرده که رسولاللهجفرموده است: «مؤمن، همواره از وسعت دینش برخوردار است تا زمانی که خونی را بهناحق نریزد»؛ یعنی تا زمانی که مسلمان یا کافرِ ذمی یا کافرِ همپیمان یا کافرِ پناهجویی [ ذمی، به کافری گفته میشود که در قلمرو حکومت اسلامی زندگی میکند و در قبال وظایفی که دارد، از حقوق شهروندی برخوردار است. همپیمان، کافریست که خارج از قلمروِ حکومت اسلامی زندگی میکند و با مسلمانان، همپیمان است، و در جنگ نیست. کافرِ پناهجو به کافری گفته میشود که به مسلمانان پناهنده شده و مسلمانی، او را در پناهِ خویش قرار داده است. [مترجم])] را به قتل نرساند، نسبت به دینش فراخبال خواهد بود. بنابراین، کشتن هر یک از این چهار دسته، حرام است؛ در این میان، گناه قتلِ مسلمان، از همه بیشتر و شدیدتر میباشد. ناگفته نماند که کشتنِ کافرِ حربی (کافرانِ ستیزهجو) حرام نیست. در هر حال اگر مسلمانی، مرتکب قتل حرام شود، نسبت به دینش، دلگیر میشود و بهحدی در تنگنا قرار میگیرد که چه بسا از دین، خارج میشود و کافر میگردد. پناه بر الله.
لذا به رازِ این فرمودهی الاهی پی میبریم که فرموده است:
﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣﴾[النساء : ٩٣]
و هر کس، مؤمنی را بهعمد بکشد، جزایش دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند؛ و الله بر او خشم گرفته، و او را از رحمتش دور نموده و عذاب بزرگی برایش آماده ساخته است.
نتیجهی قتل نفس، پنج عذاب است: دوزخ، جاودانگی در دوزخ، خشمِ الهی، رانده شدن از رحمت الهی، و عذاب بزرگی که الله برای او آماده کرده است. این، عذاب کسیست که مسلمانی را بهعمد و بهناحق بکشد؛ زیرا کسی که مرتکب چنین جنایتی میشود، در تنگنای دینی قرار میگیرد و نسبت به دینش دلگیر میگردد و در نهایت، دین را بهکلی ترک میکند و جزو دوزخیانی میشود که برای همیشه در دوزخ میمانند.
لذا درمییابیم که قتل نفس و ریختن خون حرام، یکی از گناهان کبیره است؛ ولی اگر قاتل توبه کند، آیا توبهاش پذیرفته میشود یا خیر؟
دیدگاه جمهور علما، این است که توبهاش قبول میشود؛ زیرا اللهﻷفرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨ يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا ٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ﴾[الفرقان: ٦٨، ٧٠]
و آنان كه معبودی جز الله را نمىپرستند، و كسى را كه الله، خونش را حرام كرده است، جز بهحق نمىكشند و زنا نمىكنند؛ و كسى که مرتکب اين (اعمال) شود، مجازات سختى خواهد دید. روز قيامت عذابش دو چندان مىشود، و با ذلت و خوارى برای همیشه در آن مىماند؛ مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بیاورند و كار شايسته انجام دهند كه الله، بدىهايشان را به نیکی تبديل مىكند.
در این آیه، بدین نکته تصریح شده گه اگر کسی از قتلی که بهناحق انجام داده است، توبه نماید و ایمان بیاورد و عمل نیک و شایسته انجام دهد، توبهاش پذیرفته میشود. الله متعال، فرموده است:
﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ﴾[الزمر: ٥٣]
بگو: ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت الله ناامید نباشید. بیگمان الله، همهی گناهان را میآمرزد.
زیرا در گناه قتل، سه حق وجود دارد: حق اول، از آنِ الله متعال است؛ حق دوم، از آن مقتول و حق سوم به اولیای مقتول، تعلق دارد.
بدون شک الله متعال، حقش را با توبه میبخشد؛ اما قاتل از ادای حق مقتول، عاجز است؛ زیرا با مرگ مقتول، به او دسترسی ندارد تا از او بخشش بخواهد. بههر حال خداوندﻷروز قیامت در میانشان داوری خواهد کرد؛ ولی آیا توبهی قاتل، بدین معناست که روز قیامت الله متعال، مقتول را راضی خواهد کرد یا قاتل، قصاص خواهد شد؟ علما اختلاف نظر دارند؛ برخی از علما گفتهاند: حق مقتول، با توبهی قاتل به قوت خود باقیست.و اگر قاتل توبه کند، باز هم این حق بر گردنش میماند؛ زیرا یکی از شرایط توبه، ادای حقوقِ حقداران یا بازپس دادن حق کسانیست که حقشان پایمال شده است؛ از اینرو مقتول میتواند روز قیامت حقش را درخواست نماید؛ حتی اگر قاتل توبه کند؛ ولی از ظاهرِ آیاتی که ذکر شد، چنین بهنظر میرسد که اگر توبهی قاتل صادقانه باشد، الله متعال، مقتول را راضی خواهد کرد.
دربارهی حق اولیای مقتول باید بدین نکته اشاره کنم که توبهی قاتل، درست نیست، مگر آنکه خودش را به اولیای دم معرفی و تسلیم نماید و به قتل اعتراف کند و بگوید: من، در اختیار شما هستم؛ هر کاری که میخواهید انجام دهید. اولیای دم چهار گزینه پیشِ رو دارند: گذشت، یا قصاص، یا گرفتنِ همهی دیه، و یا سازش با قاتل با چیزی کمتر از دیه. این، به اتفاق علما جایز است؛ اما آیا میتوانند چیزی بیشتر از دیه، مطالبه کنند؟ برخی از علما گفتهاند: ایرادی ندارد و چون حق، با اولیای دم است، میتوانند بگویند: اگر ده خونبها ندهید، قاتل را قصاص میکنیم. این، دیدگاهِ مشهورِ امام احمد/میباشد؛ یعنی بنا بر قولِ مشهور احمد حنبل/، سازش بر سرِ مبلغی بیش از دیه، جایز است.
بنابراین، نتیجه میگیریم که توبهی قاتل، بنا بر آیهای که از سورهی فرقان ذکر کردیم، صحیح است؛ زیرا این آیه، دربارهی قتل میباشد. آیهی ۵۳ سورهی «زمر» نیز که آیهای عام است، بیانگر همین نکته میباشد:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًا﴾[الزمر: ٥٣]
بیگمان الله، همهی گناهان را میآمرزد.
حدیث ابنعمربنشان میدهد که گناه قتل نفس، گناهِ بسیار بزرگیست و دربارهی قاتل، بیمِ آن میرود که از دین، خارج شود. پناه بر الله.
***
۲۲۶- وعن خَوْلَةَ بِنْتِ عامِرٍ الأَنْصَارِيَّةِ، وَهِيَ امْرَأَةُ حمْزَةَ رضي اللهُ عنه وعنها، قالت: سمِعْتُ رسولَالله جيَقُول: «إِنَّ رِجَالاً يَتَخَوَّضُونَ فِي مالِ الله بِغَيْرِ حَقٍّ فَلهُمُ النَّارُ يَوْمَ الْقِيَامةِ». [روايت بخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۳۱۱۸]
ترجمه: خوله بنت عامر انصاریلکه همسر حمزهسبود، میگوید: از رسولاللهجشنیدم که فرمود: «برخی از مردم، در اموال الهی بهناحق دخل و تصرف میکنند؛ لذا روز قیامت، آتش (دوزخ) نصیبشان میشود».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون از خوله، همسر حمزهبروایت کرده که پیامبرجفرموده است: «برخی از مردم، در اموال الهی بهناحق دخل و تصرف میکنند؛ لذا روز قیامت، آتش (دوزخ) نصیبشان میشود»؛ یعنی از اموالی که اللهﻷدر اختیارشان گذاشته است، درست استفاده نمیکنند؛ بلکه از اموالشان استفادهی غیرشرعی مینمایند و اموالشان را در راههای زیانبار مثل سیگار، مخدرات، شراب و امثال آن هزینه میکنند! یا از راههای نامشروع، مانند غصب، سرقت، کلاهبرداری و طرحِ دعاوی دروغین برای غصب اموال دیگران و امثال آن، اموالی بهدست میآورند. در هر حال تصرف نامشروع در اموال، چه از طریق کسب نامشروع باشد و چه از طریق هزینه کردن اموال در راههای نامشروع، نتیجهای جز عذاب دوزخ نخواهد داشت؛ مگر اینکه انسان، از چنین عملی توبه نماید و حقوق پایمالشدهی دیگران را جبران کند و از هزینه کردن اموال خود در راههای نامشروع دست بردارد؛ زیرا الله، توبهی هر توبهکاری را میپذیرد؛ چنانکه میفرماید:
﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣ وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ ٥٤ وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٥٥ أَن تَقُولَ نَفۡسٞ يَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِينَ ٥٦ أَوۡ تَقُولَ لَوۡ أَنَّ ٱللَّهَ هَدَىٰنِي لَكُنتُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٥٧ أَوۡ تَقُولَ حِينَ تَرَى ٱلۡعَذَابَ لَوۡ أَنَّ لِي كَرَّةٗ فَأَكُونَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٥٨ بَلَىٰ قَدۡ جَآءَتۡكَ ءَايَٰتِي فَكَذَّبۡتَ بِهَا وَٱسۡتَكۡبَرۡتَ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٥٩﴾[الزمر: ٥٣، ٥٩]
بگو: ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت الله ناامید نباشید. بیگمان الله، همهی گناهان را میآمرزد. بهراستی که او، همان ذات آمرزنده و مهرورز است. و به سوی پروردگارتان روی بیاورید و فرمانبردارش شوید، پیش از آنکه عذاب الهی به سراغتان بیاید و آنگاه یاری نشوید. و از بهترین دستورهایی که از سوی پروردگارتان به سوی شما نازل شده، پیروی کنید؛ پیش از آنکه عذاب الهی به صورت ناگهانی و در حالی که غافلید، به شما برسد تا مبادا کسی بگوید: ای وای و افسوس بر کوتاهیهایی که در حق الله کردم و بیگمان از مسخرهکنندگان بودم. یا بگوید: اگر الله هدایتم میکرد، بهطور قطع از پرهیزکاران میشدم. یا هنگامی که عذاب را مشاهده میکند، بگوید: ای کاش برایم بازگشتی (به دنیا) وجود داشت تا از نیکوکاران میشدم. آری؛ آیاتم به تو رسید و تو تکذیبش کردی و سرکشی نمودی و از کافران گشتی.
این حدیث، هشداری جدی دربارهی دخل و تصرف سوء یا به عبارت دیگر نسبت به سوء استفاده از اموال شخصیست؛ یعنی انسان نباید مالش را در راههایی هزینه کند که نفع دنیوی و اخروی ندارد؛ زیرا مال و ثروت، امانتی الهیست که باید از آن در کارها یا زمینههایی استفاده کرد که برای دنیا و آخرت انسان، مفید است و اگر کسی، از اموالش بهدرستی و در راه درست استفاده نکند، جزو کسانی خواهد بود که در این امانت الهی خیانت میکنند و روز قیامت، نصیبی جز آتش دوزخ نخواهند داشت.
***