۲۸- باب: پوشاندن عیوب مسلمانان و نهی از اشاعهی آن بدون ضرورت
الله متعال، میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ﴾[النور : ١٩]
بهراستی آنان که دوست دارند کارهای خیلی زشت در میان مؤمنان شایع شود، عذاب دردناکی در دنیا و آخرت خواهند داشت.
شرح
مؤلف/میگوید: «باب ستر عورات المسلمين والنهي عن إشاعتها لغير ضرورة». یعنی: «باب پوشاندن عیوب مسلمانان و نهی از اشاعهی آن بدون ضرورت». عورت در اینجا به معنای عورت معنوی یا عیب و کاستیست. زیرا عورت بر دو نوع است: عورت ظاهری، و عورت معنوی.
عورت ظاهری، همان اندامیست که نگاه کردن به آن، حرام است؛ مانندِ شرمگاه.
و عورت معنوی، به هر کاستی و عیب ظاهری یا رفتاری گفته میشود.
الله متعال، در بیان ویژگیهای انسان، فرموده است:
﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢﴾[الأحزاب: ٧٢]
همانا ما، امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه نمودیم؛ ولی از پذیرش آن خودداری کردند و از آن ترسیدند و انسان، آن را پذیرفت. بیگمان انسان، ستمکار و نادان است.
دو ویژگی در این آیه، برای انسان بیان شده است: ظلم، و جهالت. یعنی اگر انسان، بهعمد مرتکب گناه و معصیت شود، ظالم است و اگر بهاشتباه و از روی ناآگاهی، عمل نادرستی انجام دهد، جاهل میباشد. آری؛ انسان، اینگونه است؛ مگر کسی که اللهﻷاو را خطا و عصیان، مصون بدارد و به او علم و عدالت عنایت کند. کسی که عالم و عادل باشد، مسیر حق را در پیش میگیرد و دیگران را به سوی حق فرا میخواند.
از آنجا که نهاد و طبیعت انسان بر کوتاهی و عیب و کاستی، سرشته شده است، هر مسلمانی وظیفه دارد و بر او واجب است که عیوب برادر مسلمانش را بپوشاند و جز به ضرورت، آن را برای کسی، فاش نکند. ولی اگر ضرورت، ایجاب نماید، چارهای نیست. البته اگر ضرورتی در کار نباشد، بهتر و افضل است که انسان، عیوب برادرش را بپوشاند. زیرا انسان، گاه از روی میل و رغبت یا بهعمد و باسوء نیت، مرتکب گناه و خطا میشود، و گاه به اشتباه؛ بدینسان که در شناختِ راه درست، دچار اشتباه میگردد و از اینرو سخنِ نادرستی میگوید و یا عمل نادرستی انجام میدهد. در هرحال، هر مؤمنی وظیفه دارد عیوب برادرِ مسلمان خویش را بپوشاند.
بهفرض مثال: اگر شخصی را سراغ دارید که در معامله، تقلب و خیانت میکند، او را نزد مردم، رسوا نکنید؛ بلکه نصیحتش نمایید و عیبش را بپوشانيد. اگر دست از تقلب و خیانت برداشت، چه بهتر؛ و گرنه، به مردم بگویید که فلانکس، اهل تقلب و خیانت است تا در معاملاتشان با او، زیان نبینند.
همچنین اگر کسی را میشناسید که چشمچرانی میکند، عیبش را بپوشانید و به او تذکر دهید که نگاهِ بد، تیری از تیرهای شیطان است که به قلب مؤمن اصابت میکند. [ ضعیف جدا؛ علامه آلبانی/، این روایت را در السلسلة الصحيحة (۱۰۶۵) ضعیف دانسته است] اگر از این کار زشت بازآید، در برابر این تیرِ زهرآلود که توسط شیطان، به سوی قلبِ او پرتاب شده است، مصون میماند؛ و اگر از چشمچرانی باز نیاید، این تیرِ زهرآلود به قلبش اصابت میکند و چهبسا بهتدریج، مرتکب کارهای بدتر و حتی زنا میشود. پناه بر الله.
لذا تا آنجا که امکانش وجود دارد، باید عیوب دیگران را بپوشانیم و رسوایشان نکنیم؛ مگر اینکه ضرورتی جدی، وجود داشته باشد. سپس مؤلف/این آیه را ذکر کرده که اللهﻷفرموده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ﴾[النور : ١٩]
بهراستی آنان که دوست دارند کارهای خیلی زشت در میان مؤمنان شایع شود، عذاب دردناکی در دنیا و آخرت خواهند داشت.
اینها، کسانی هستند که دوست دارند کارهای خیلی زشت در میان مسلمانان شایع شود؛ پس، کسانی که خود، کارهای زشت را در میان مسلمانان رواج میدهند، چه سرنوشتی خواهند داشت؟!
علاقه به شیوع و رواج کارهای زشت در میان مسلمانان، دو معنا دارد:
اول: بدین معناست که برخی از تبهکاران، دوست دارند فساد و بیبند و باری و کارهای زشت و ناپسند، در جامعهی اسلامی، گسترش یابد؛ از اینرو فیلمهای مبتذل و غیراخلاقی، تولید و پخش میکنند و یا با استفاده از رسانههای نوشتاری، مانند مجلهها به تبلیغ و ترویج هرزگی و بیبند و باری میپردازند و بدینسان دین و آیینِ مسلمان و ارزشهای اخلاقیِ او را هدف قرار میدهند. آنها که توانایی برخورد با چنین کسانی را دارند یا مسؤولانی که برای مقابله با عوامل فساد و بیبند و باری، کوتاهی میکنند، خود جزو کسانی محسوب میشوند که به فساد و هرزگی دامن میزنند و در این گناهِ بزرگ شریک و سهیماند. از اینرو در جرگهی کسانی قرار دارند که خواهانِ شیوع و گسترشِ فساد و کارهای زشت در میان مسلمان هستند؛ بنابراین﴿لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ﴾یعنی: «عذاب دردناکی در دنیا و آخرت خواهند داشت».
دوم: میل و علاقه به اینکه شخصی، در ورطهی فساد و هرزگی، گرفتار شود؛ لذا علاقه به گسترش بیبند و باری، مستلزم این نیست که کسی، خواهان رواج فساد در سطح جامعه و در حدّ کلان باشد. بلکه میل و علاقه به فاسد شدن یا هرزگیِ فلان فردِ مسلمان نیز در این معنا میگنجد و هرکس، با هر انگیزهای دوست داشته باشد که فلان شهروند جامعهی اسلامی، به فساد و هرزگی دچار شود، عذابی دردناک در دنیا و آخرت خواهد داشت. بهویژه اینکه این آیه در دفاع از حرمت و آبروی یک شهروند مسلمان، نازل شده است؛ یعنی برای دفاع از ناموس پیامبرجو بیان عفت و پاکدامنی بزرگبانوی اسلام، امالمؤمنین عایشهی صدیقهل. زیرا این آیه، جزو مجموعهی آیاتیست که در ماجرای «افک» نازل شد. افک، همان تهمت و دروغِ شاخداری بود که منافقان و دشمنانِ پیامبرجبهقصد بدنام کردن انیس و مونس رسولخداج، سرِ هم کردند تا از طریقِ بدنام کردن خانوادهی پیامبرج، زهرِ خود را بریزند و از اسلام و پیامبرِ اسلام، انتقام بگیرند.
داستان «افک»، مشهور است؛ پیامبرجهرگاه قصدِ سفر میکرد، میانِ همسرانش قرعهکشی مینمود و قرعه به نام هر یک از همسرانش که میافتاد، او را با خود میبرد. و این، از عدالتِ پیامبرجبود. در یکی از این سفرها، قرعه به نامِ عایشهلافتاد.
هنگامی که از سفر باز میگشتند، در پایانِ شب، در میان راه، اتراق کردند و خوابیدند. عایشهلبرای قضای حاجت، محلّ خود را ترک کرد. پیامبرجفرمانِ حرکت داد. مأمورانِ حملِ کجاوهی عایشهل، کجاوه را برداشتند و متوجه نشدند که عایشهلدر کجاوه نیست؛ زیرا آن بزرگوار، وزن و سنّ چندانی نداشت. شش ساله بود که عقد ازدواجش با پیامبرجبسته شد و نه ساله بود که پیامبرجاو را به خانه برد. در هر حال، آنها، به گمانِ اینکه عایشهلدر کجاوه است، کجاوه را برداشتند و به راه افتادند.
عایشهل، پس از اینکه به محلّ باراندازِ خود بازگشت، دریافت که کاروان، حرکت کرده و آنجا را ترک نموده است؛ ولی بهخاطر زیرکی و فراستش، آنجا را ترک نکرد و همانجا ماند و با خود گفت: وقتی متوجه شوند که مرا با خود نبردهاند، بازمیگردند.
خورشید، طلوع کرد. شخصی به نامِ «صفوان بن معطّل» که سنگینخواب بود، از خواب برخاست. صفوان، بهاندازهای سنگینخواب بود که متوجهِ حرکت کاروان نشده بود؛ بعضی از مردم، خوابِ سنگینی دارند و وقتی میخوابند، سر و صدای اطراف، بیدارشان نمیکند. صفوان نیز همینگونه بود و وقتی میخوابید، همانندِ یک مُرده سنگین و بیحرکت میشد. صفوان از خواب برخاست؛ چند قدمی که جلو رفت، امالمؤمنین عایشهلرا دید که در بیابان، تک و تنها بود. او عایشهلرا پیش از نزول حکمِ حجاب میشناخت. لذا بهاحترامِ پیامبرجدر غیابِ ایشان، یک کلمه نیز با همسرِ پیامبرجسخن نگفت؛ شتر را خواباند و با دستش، با اشاره به سوی رکاب، از امالمؤمنین خواست که سوارِ شتر شوند. آنگاه افسارِ شتر را در دست گرفت و بدون اینکه کلمهای حرف بزند یا به همسرِ پیامبرجنگاه کند، به سوی مدینه به راه افتاد.
روز، بالا آمده بود که به کاروان رسیدند؛ منافقان که بهانهای برای طعنه زدن به پیامبرجیافتند، خوشحال شدند و از این فرصت، سوءاستفاده نمودند و آن مرد را به ارتباط با همسرِ پاکِ پیامبرجمتهم کردند و به شایعهپراکنی در میان مردم پرداختند. در این میان، سه تن از صحابهی مخلص نیز همانندِ منافقان، به این گناه بزرگ و دامن زدن به این شایعهی بیاساس، دچار شدند: مسطح بن اثاثه که پسرخالهی ابوبکر صدیق بود، حسان بن ثابت، و حمنه بنت جحش.
همهمه بالا گرفت و مردم، در اینباره سخن میگفتند؛ میگفتند: مگر میشود؟ چطور ممکن است؟ برخی از مردم، دچارِ تردید شدند و برخی هم بهشدت انکار میکردند و میگفتند: اصلاً امکان ندارد که همسر و همبسترِ پیامبرجآلوده شود؛ چون او، پاکترین بانوی روی زمین است.
الله به حکمت و قدرت خویش، چنین اراده کرد که عایشهلبیمار شود و در خانه، بستری گردد. پیامبرجعادت داشت که وقتی عایشه بیمار میشد، هنگامِ عیادتش، با او گرم بگیرد و بهگرمی از او احوالپرسی نماید؛ ولی عایشهلدر این بیماری، آن توجه و مهربانی گذشته را حس نمیکرد؛ پیامبرجبه خانه میآمد و میگفت: بیمارِ شما، چطور است؟ [ بخاری، ش: (۲۶۶۱، ۴۱۴۱، ۴۷۵۰)؛ و مسلم، ش: ۲۷۷۰ بهنقل از امالمؤمنین عایشهل] عایشهلگرچه متوجه تغییر رفتارِ پیامبرجشده بود، اما هرگز به خیالش نمیرسید و تصورش را نمیکرد که کسی، دربارهی آبرویش سخنی گفته باشد.
منافقان، بهخاطر دشمنی یا کینهی شخصی با عایشه، به این شایعه دامن نزدند؛ آنان، با همهی مؤمنان، دشمناند. لذا درصددِ انتقام از پیامبرجبودند و میخواستند با ساختن و پرداختنِ چنین دروغی، پیامبرجرا آزار دهند. ولی الله متعال، در اینباره ده آیه نازل کرد که با این آیه آغاز میشود:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١١﴾[النور : ١١]
بهراستی کسانی که آن تهمت بزرگ را (دربارهی امالمؤمنین عایشه) به میان آوردند، گروهی از شما بودند. این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید؛ بلکه این تهمت، برای شما سراسر خیر و نیکیست. برای هر یک از آنان سهمی از گناهی که مرتکب شدهاند، (محفوظ) است. و شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت، مجازات بزرگی (در پیش) دارد.
شخصی که بیشترین سهم را در ساختن و پرداختنِ این تهمت داشت، سرکردهی منافقان، عبدالله بن ابی بود. او، این تهمت بزرگ را سرِ هم کرد و در اینباره به شایعهپراکنی در میان مردم پرداخت؛ البته بهقدری خبیث بود که با الفاظ صریح در اینباره سخن نمیگفت و با اشاره و کنایه و الفاظ غیرصریح، به این شایعه، دامن میزد. زیرا منافقان، ترسو و بزدل هستند و معمولاً دوپهلو سخن میگویند و صراحت لهجه ندارند. اللهﻷمیفرماید:
﴿وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١١ لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡكٞ مُّبِينٞ ١٢﴾[النور : ١١، ١٢]
و شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت، مجازات بزرگی (در پیش) دارد. چرا هنگامی که این تهمت را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: «این دروغ بزرگ و آشکاریست»؟
این، توبیخی از سوی اللهﻷنسبت به کسانیست که در اینباره سخن گفتند؛ میفرماید: چرا هنگامی که این تهمت را شنیدید، مردان و زنانِ مؤمن به خودشان گمانِ نیک نبردند؟ زیرا امالمؤمنین، مادرِ آنان بود؛ پس چطور میشود که فرزندان، به مادر خود گمانِ بد ببرند؟! لذا وظیفه داشتند و بر آنان واجب بود که هنگامِ شنیدن این تهمت، به خودشان گمان نیک داشته باشند و از این تهمت بیاساس و کسانی که آن را ساخته و پرداخته بودند، اظهار نفرت و بیزاری کنند.
﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٣﴾[النور : ١٣]
چرا چهار گواه بر ادعایشان نیاوردند؟ و چون گواهانی نیاوردند، بهراستی که آنان نزد الله دروغگو هستند.
از اینرو اگر شخصی، کسی را در حالِ ارتکاب زنا ببیند و نزد قاضی برود و بگوید: من گواهی میدهم که فلانی، زنا کرده است، باید چهار شاهد داشته باشد و اگر چهار شاهد (گواه) برای ادای شهادت، به دادگاه نیاوَرَد، هشتاد ضربه شلاق، به او میزنیم. اگر دو نفر شهادت دهند، آن دو نفر نیز هشتاد تازیانه میخورند. حکمِ سه نفر نیز همین است و حتماً باید چهار نفر، شهادت دهند و اگر یک نفر هم از تعداد گواهان کم باشد، حدّ تهمت بر آنها اجرا میشود. از اینرو اگر سه نفر گواهی دهند که فلان مرد را دیدهاند که با فلان زن زنا میکند، و این امر ثابت نشود، به هر یک از این سه نفر، هشتاد تازیانه میزنیم. الله متعال فرموده است:
﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٣ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّكُمۡ فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ١٤﴾[النور : ١٣، ١٤]
چرا چهار گواه بر ادعایشان نیاوردند؟ و چون گواهانی نیاوردند، بهراستی که آنان نزد الله دروغگو هستند. و اگر فضل و رحمت الله در دنیا و آخرت بر شما نبود، بهطور قطع در جریان تهمتی که میان شما رد و بدل شد، عذاب بزرگی به شما میرسید.
یعنی اگر فضل و رحمت الله متعال نبود، در جریان این تهمت، مطابق احکام مذکور، مجازات میشدید. الله متعال میفرماید: ﴿فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ﴾یعنی: «در جریان تهمتی که در میان شما رد و بدل شد». و این، نشان میدهد که این تهمت، به صورت یک شایعه در میان مردم، رد و بدل شد و به شهرت رسید. چنین مسایلی، با آنکه خیلی مهم است و اهمیت فراوانی دارد، اما به سرعت در میان مردم، پخش میشود و بر سرِ زبانها میافتد و خانه به خانه میچرخد.
﴿ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّكُمۡ فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ١٤ إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِكُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِكُم مَّا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَيِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمٞ ١٥ ﴾[النور : ١٤، ١٥]
و اگر فضل و رحمت الله در دنیا و آخرت بر شما نبود، بهطور قطع در جریان تهمتی که میان شما رد و بدل شد، عذاب بزرگی به شما میرسید. آنگاه که آن را به زبان میگرفتید و دهانهایتان به سخنانی گشوده میشد که به آن علم و دانشی نداشتید و آن را سخن معمولی و آسانی میپنداشتید و حال آنکه این بهتان نزد الله بس بزرگ بود.
آری؛ بدون اینکه چیزی ببینند و یا دلیلِ محکمی داشته باشند، به پاکترین بانویِ روی زمین تهمت زدند! زیرا او و دیگر همسرانِ پیامبرجبهترین و پاکترین زنان جهان هستند؛ لذا تهمت زدن به آنان، ساده و معمولی نیست؛ بلکه بس بزرگ و خطرناک است.
ایرادِ چنین اتهامی به همسر پیامبرج، در حقیقت، هتک حرمت نسبت به پیامبر بزرگوار اسلام است؛ زیرا اللهﻷمیفرماید:
﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ﴾[النور : ٢٦]
زنان ناپاک، سزاوار مردان ناپاک و مردان ناپاک، سزاوار زنان ناپاکند. و زنان پاک، سزاوار مردان پاکند و مردان پاک، سزاوار زنان پاک.
اگر بهفرض محال، امالمؤمنین، عایشهل، همسر رسولخداجمرتکب چنین گناهی میشد، این بدین معناست که او، زنی ناپاک بوده است و مفهومش- نعوذ بالله- همان است که خود میدانید. زیرا همانطور که الله متعال فرموده است: «زنان ناپاک، سزاوارِ مردان ناپاکاند». اما عایشهلو همسرش، محمد رسولاللهج، هر دو پاک بودهاند. او، صدیقه دخت صدیق بود. لوعن أبیها.
الله متعال میفرماید:
﴿وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَيِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمٞ ١٥﴾[النور : ١٥]
این بهتان را سخن معمولی و آسانی میپنداشتید و حال آنکه نزد الله بس بزرگ بود.
سپس میفرماید:
﴿ وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ ١٦ ﴾[النور : ١٦]
و چرا هنگامی که این تهمت بزرگ را شنیدید، نگفتید: سزاوارمان نیست که در اینباره سخن بگوییم؛ (پروردگارا!) تو پاک و منزهی و این، تهمت بزرگیست؟
بر هر مسلمانی، واجب است همانطور که اللهﻷرا از ارتکاب چنین عملی از سوی همسر پیامبرج، پاک و منزّه بداند. از اینرو فرمود: ﴿سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ ١٦﴾.
با اندکی تأمل و درنگ در این آیه، بهروشنی واضح میشود که شایسته و زیبندهی حکمت، رحمت، فضل و احسان پروردگار متعال نیست که چنین عملی از همسرِ پیامبرش سر بزند. سپس اللهﻷمیفرماید:
﴿ يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٧ ﴾[النور : ١٧]
الله، پندتان میدهد که اگر مؤمن هستید، هرگز چنین تهمتی را تکرار نکنید.
اللهﻷدر ادامهی این سوره میفرماید:
﴿وَيُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ١٨﴾[النور : ١٨]
و الله، آیهها(ی خویش) را برایتان بیان میکند. و الله، دانای حکیم است.
الله را سپاس که حقایق را بیان فرموده است. از اینرو علما اجماع کردهاند و اتفاق نظر دارند که اگر کسی، عایشهلرا به همان عملی متهم کند که در ماجرای «افک» آمده است، چنین شخصی، کافر و مرتد میباشد و حکمش همانند بتپرستانیست که برای بت سجده میکنند. و اگر توبه نکند، کشته میشود؛ زیرا قرآن را انکار کرده است. بنا بر قولِ صحیح، هرکس، به هر یک از همسران پیامبرجچنین تهمتی بزند، کافر است؛ زیرا در حقیقت، به پیامبرجبیاحترامی کرده است. ابتدا به او فرصت میدهند که توبه نماید و اگر توبه نکرد، باید اعدامش میکنند و جنازهاش را بدون غسل و کفن و نماز، در گودالی میاندازند.
سپس اللهﻷمیفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ١٩ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ٢٠﴾
بهراستی آنان که دوست دارند کارهای خیلی زشت در میان مؤمنان شایع شود، عذاب دردناکی در دنیا و آخرت خواهند داشت. و الله میداند و شما نمیدانید. و اگر فضل و رحمت الله بر شما نبود و اینکه الله، بخشایندهی مهرورز است، (مجازات سختی میشدید).
پیشتر این نکته را بیان کردم که سه تن از اصحاب مخلص نیز به این گناه بزرگ دچار شدند: مسطح بن اثاثه که پسرخالهی ابوبکر صدیق بود، حسان بن ثابت، و حمنه بنت جحش. حمنه بنت حجش، خواهرِ امالمؤمنین زینب بنت جحش بود. زینب با اینکه هووی عایشه بود، به لطف الهی از ایراد چنین اتهامی به عایشه، مصون ماند؛ ولی خواهرش، حمنه، این تهمت را قبول کرد. اللهﻷبرائت امالمومنین عایشهی صدیقهلرا نازل کرد و به پیامبرجدستور داد که مجازات یا حدّ تهمت را بر این سه نفر اجرا کند. از اینرو پیامبرجبه این سه نفر هشتاد تازیانه زد؛ ولی پیامبرجاین مجازات را بر منافقان، اجرا نکرد. علما، دربارهی سببش دیدگاههای متفاوتی دارند:
برخی از علما گفتهاند: دلیلش، این بود که منافقان، بهصراحت، در اینباره سخن نمیگفتند؛ بلکه با عباراتی از این قبیل که شنیدهایم، یا گفته میشود و امثال آن، به ماجرای افک دامن میزدند. عدهای هم گفتهاند: اجرای مجازاتهای شرعی برای پاک کردن گناهانِ مجرمان است؛ به عبارت دیگر، قوانین کیفریِ اسلام، کفارهی گناهانِ مؤمنان میباشد و هیچ منافقی، شایستهی پاک شدن نیست. از اینرو پیامبرجبه منافقان، تازیانه نزد و آنان را با گناهِ تهمت، رها کرد. و منافقان، در پایینترین ردهی دوزخ قرار میگیرند و هیچ خیری در آنها نیست.
در هر حال، داستان افک مشهور است و نکاتِ آموزندهی زیادی در خود دارد.
***
۲۴۵- وعن أَبي هريرةس عَنِ النَّبيِّج قال: «لا يسْتُرُ عَبْدٌ عبْداً فِي الدُّنْيَا إِلاَّ سَتَرهُ الله يَوْمَ الْقيامَةِ».[روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۵۹۰]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «هر بندهای، (عیبِ) دیگران را بپوشاند، الله در قیامت، (عیوب و گناهان) او را میپوشاند».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده که ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «هر بندهای، (عیبِ) دیگران را بپوشاند، الله در قیامت، (عیوب و گناهان) او را میپوشاند».
پیشتر این نکته را بیان کردیم که چشمپوشی از گناهان دیگران و پوشاندن گناهانی که مرتکب میشوند، بر دو گونه است: اگر شخصی که مرتکب بدی میشود، آدم شروریست که چشمپوشی از گناهانش، جسارت و گستاخی او را بیشتر میگرداند، نباید گناهانش را بپوشانیم. بلکه او را به قوانین و احکام شرعی میسپاریم تا هم خودش مجازات و تنبیه شود و هم درسِ عبرتی برای دیگران باشد. اما اگر کسی، در مجموع، آدمِ بد و شروری نیست، ولی لغزشی از او سر میزند، گناهش را میپوشانیم و او را نصیحت میکنیم و به او تذکر میدهیم که کارش، درست نیست.
***
۲۴۶- وعنه قال: سمِعت رسولَاللهج يقول: «كُلُّ أَمَّتِي مُعَافًى إِلاَّ المُجاهِرِينَ، وإِنَّ مِن المُجاهَرَةِ أَن يعمَلَ الرَّجُلُ باللَّيلِ عمَلاً، ثُمَّ يُصْبحَ وَقَدْ سَتَرهُ الله عَلَيْهِ فَيقُول: يَا فلانُ عَمِلْتُ الْبَارِحَةَ كذَا وَكَذَا، وَقَدْ بَاتَ يَسْترهُ ربُّه، ويُصْبحُ يَكْشفُ سِتْرَ الله».[متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۶۰۶۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۹۹۰]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: از رسولاللهجشنیدم که فرمود: «همهي افراد امتم بخشيده میشوند، مگر کسانی که گناهانشان را آشکار میکنند. و یکی از انواع گناهانِ آشکار، (آشکار کردن گناه) اینست که شخصی، شبهنگام مرتكب گناهي شود و صبح، در حالی که الله، گناهش را پوشانده است، (آن را برای مردم بازگو کند و) بگوید: فلانی! من، دیشب چنین و چنان کردهام. این، در حالیست که الله، گناهانش را پوشانده بود؛ ولی او، صبح که میشود پرده و ستر الهی را از روی خود برمیدارد».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «همهي افراد امتم بخشيده میشوند، مگر کسانی که گناهانشان را آشکار میکنند». منظور از همهی افراد امت، «امت اجابت» است؛ یعنی کسانی که دعوت پیامبرجرا پذیرفتهاند. اللهﻷهمهی اینها را میبخشد، مگر کسانی که آشکارا مرتکب گناه میشوند؛ این دسته از گنهکاران بر دو دستهاند:
گروهِ اول، کسانی هستند که آشکارا و در انظار عمومِ مردم، گناه و معصیت انجام میدهند. اینها، جزو آشکارکنندگان گناه و معصیت بهشمار میروند. زیرا خود، نسبت به گناه و معصیت، گستاخ و بیپروا هستند و دیگران را نیز نسبت به گناه و معصیت، جسور و گستاخ میگردانند. یعنی هم به خویشتن ستم میکنند و هم به دیگران.
گستاخیِ شخصی آنها دربارهی گناه و معصیت، همین است که بیپروا مرتکب معصیت میشوند و از الله و رسولش نافرمانی میکنند و بدینسان به خود ستم مینمایند. زیرا هر انسانی که از الله و پیامبرش نافرمانی کند، در حقیقت به خود ستم روا میدارد. الله متعال فرموده است:
﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٥٧﴾[البقرة: ٥٧]
و بر ما ستم نکردند؛ بلکه بر خود ستم می-کردند.
نفس یا جان و وجودِ هر یک از ما، امانتیست که الله متعال به ما سپرده و بر ما واجب است که از آن، بهخوبی نگهداری کنیم. به عنوان مثال: اگر گوسفندی داشته باشیم، سعی میکنیم او را به چراگاه خوبی ببریم و او را از چراگاه خطرناک، دور کنیم. همچنین بر ما واجب است که نفس خویش را در مراتع و مرغزارهای خوب که همان اعمال نیک و شایسته است، پرورش دهیم و از اعمال زشت و محیطهای ناپسند، دور نگه داریم.
گناه و معصیتِ علنی، علاوه بر ظلم و ستم بر خویشتن، ظلم و ستم در حق دیگران نیز بهشمار میرود؛ زیرا قُبح گناه و زشتیِ معصیت را در نگاه دیگران، از میان میبرد و آنها را نسبت به گناه و معصیت، گستاخ میگرداند و بدینسان کسی که آشکارا گناه و معصیت میکند، جزو پیشوایان و پیشگامانی میگردد که به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند. همانطور که الله متعال دربارهی فرعونیان فرموده است:
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ ٤١﴾[القصص: ٤١]
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که بهسوی آتش فرامیخوانند و روز قیامت یاری نمیشوند.
پیامبرجفرموده است: «مَنْ سَنَّ في الإِسْلامِ سُنَّةً سيَّئةً كَانَ عَليه وِزْرها وَوِزرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْم الْقِيَامَة»[ صحیح مسلم، ش: ۱۰۱۷] يعني: «هرکس، روش بدی در اسلام، پایهگذاری کند، گناه آن و گناه کسانی که تا روز قیامت به آن عمل نمایند، به او میرسد». این، نوعی گناهِ آشکار یا آشکار کردن گناه است و پیامبرجاز آن جهت این را ذکر نفرمود که کاملاً واضح و روشن میباشد و گونهای از گناه را ذکر نمود که بر بسیاری از مردم، پوشیده مانده است و آن را گناه و معصیت نمیدانند؛ چنانکه فرمود: یکی از انواع گناهانِ آشکار، (آشکار کردن گناه) اینست که شخصی، شبهنگام در خانهاش مرتكب گناهي میشود و هیچ کس از گناهی که انجام میدهد، اطلاعی ندارد. یعنی الله، گناهش را میپوشاند. با این حال، این شخص، همینکه شب را به صبح میرساند، گناهی را که در تاریکی شب و در خانهاش انجام داده است، برای مردم بازگو میکند و میگوید: «دیشب چنین و چنان کردم». چنین شخصی بخشیده نمیشود. پناه بر الله؛ اللهﻷگناه بندهاش را مخفی نگه میدارد، ولی او، خود را رسوا میکند و پرده و سترِ الاهی را از روی خود برمیدارد و عملی را که الله متعال پنهان نموده است، آشکار میسازد.
آشکار کردنِ گناهان، اسباب و عواملی دارد:
انگیزهی اول: برخی از مردم، از روی سادگی و بدون هیچ غرضی، گناهان خود را برای دیگران، بازگو میکنند.
انگیزهی دوم: برخی هم از روی پُررویی و بیشرمی یا بهخاطر خودستایی یا از روی بیتوجهی به عظمت خالق، به تعریف و تمجید از گناهان خویش میپردازند و با افتخار، دربارهی گناهان خود سخن میگویند؛ بهگونهای که گویا به غنیمتی دست یافتهاند. این، بدترین نوع آشکار کردنِ گناه است.
کسانی که گناهان خود را از روی بیتوجهی و بدون غرض، برای دیگران بازگو میکنند، جزو آشکارکنندگان گناه و معصیت بهشمار میروند و از آمرزش الهی محروم میشوند. در نتیجه انسان باید، ستر و پردهی الهی را بر گناهان خویش، حفظ کند و از آشکار کردن گناهانش بپرهیزد و شکر خدا بگوید که بدیهایشان را پنهان نموده است. همچنین باید از گناهانی که میان او و خدای اوست، توبه کند و اگر با صدق و راستی به سوی الله توبه نماید، الله متعال در دنیا و آخرت، عیوب و گناهانش را میپوشاند.
***
۲۴۷- وعنه عَنِ النَّبيِّج قال: «إِذَا زَنَتِ الأَمةُ فَتبينَ زِناهَا فَليجلدْها الحدَّ، ولا يُثَرِّبْ عَلَيْهَا، ثمَّ إِنْ زَنَتِ الثَّانية فَلْيجلدْها الحدَّ ولا يُثرِّبْ عَلَيْهَا، ثُمَّ إِنْ زَنتِ الثَّالثةَ فَلْيبعَها ولوْ بِحبْلٍ مِنْ شعرٍ».[متفق عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۶۸۳۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۰۳]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «اگر کنیزی زنا کرد و زنایش ثابت شد، صاحبش (طبق احکام شرعی) او را شلاق بزند و او را سرزنش نکند؛ اگر دوباره زنا کرد، بیآنکه او را سرزنش نماید، حد شرعی را بر او اجرا کند و اگر برای سومین بار، مرتکب زنا شد، او را بفروشد؛ اگرچه در برابرِ ریسمانی از مو باشد».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده ابوهریرهسگفته است: پیامبرجفرمود: «اگر کنیزی زنا کرد و زنایش ثابت شد، صاحبش، (طبق احکام شرعی) او را شلاق بزند و او را سرزنش نکند».
کنیز، جزو اموال و داراییهای افراد بهشمار میآمد و خرید و فروش میشد. در این حدیث آمده است که اگر کنیزی، مرتکب زنا شد، باید حد شرعی بر او اجرا گردد که نصفِ حد سایر انسانهاست؛ یعنی نصف حدِ افرادِ آزاد. همانطور که الله متعال میفرماید:
﴿فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ﴾[النساء : ٢٥]
و چون شوهر کردند و مرتکب عمل زشتی شدند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت.
حکمِ دوشیزهی آزادی که مرتکب زنا میشود، اینست که او را صد شلاق بزنند و به مدت یک سال تبعید کنند؛ اما اگر کنیزی زنا کند، او را پنجاه تازیانه میزنند و دربارهی تبعیدش، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از علما گفتهاند: او را نباید تبعید کرد؛ زیرا تبعیدش، به پایمال شدن حقوقِ صاحبش میانجامد. در ادامهی این حدیث آمده است: «اگر دوباره زنا کرد، صاحبش، بیآنکه او را سرزنش نماید، حد شرعی را بر او اجرا کند و اگر برای سومین (یا چهارمین) بار، مرتکب زنا شد، او را بفروشد؛ اگرچه در برابرِ ریسمانی از مو باشد». یعنی او را نگه ندارد؛ زیرا هیچ خیری در او نیست. از این حدیث، چنین برداشت میشود که صاحبِ کنیز، حد یا مجازات شرعی را بر کنیز خود اجرا میکند، نه کسی دیگر.
***
۲۴۸- وعنه قال: أُتِيَ النَّبِيُّج بِرجلٍ قَدْ شرِب خَمْرًا قال: «اضْربُوهُ» قال أَبُوهُرَيْرةَ: فمِنَّا الضَّارِبُ بِيدهِ والضَّارِبُ بِنَعْله، والضَّارِبُ بِثوبِه. فَلَمَّا انْصَرَفَ قَال بعْضُ الْقَوم: أَخْزاكَ الله، قال: «لا تقُولُوا هَكَذا، لا تُعِينُوا عليه الشَّيْطانَ».[روایت بخاری] [ صحیح بخاری، ش: (۶۷۷۷، ۶۷۸۱))]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: مردی را که شراب خورده بود، نزد پیامبرجآوردند. پیامبرجفرمود: «او را بزنید». ابوهریرهسمیگوید: برخی از ما، با دست خود، بعضی هم با کفش خویش و عدهای نیز با پارچه یا لباس خود، او را زدند. هنگامی که آن مرد، رفت، یکی از حاضران گفت: خدا، تو را خوار و رسوا کند. پیامبرجفرمود: «چنین نگویید و بر ضد او به شیطان، کمک نکنید».
شرح
مؤلف/از ابوهریرهسنقل کرده است: «مردی را که شراب خورده بود، نزدِ پیامبرجآوردند».
در این روایت، واژهی «خمر» آمده است؛ خمر، شامل هر نوشیدنی مستکنندهای میشود. فرقی نمیکند که از آبِ انگور باشد یا از خرما یا از جو و گندم یا هر نوشیدنی مستکنندهی دیگری. اصل بر اینست که همهی نوشیدنیهای مستکننده، حرام است؛ چه کم باشد و چه زیاد، چه اعتیادآور باشد و چه نباشد.
از اینرو زمانی که این مرد را نزد پیامبرجآوردند، فرمود: «او را بزنید».
ابوهریرهسمیگوید: برخی از ما، با دست خود، بعضی هم با کفش خویش و عدهای نیز با پارچه یا تازیانهی خود، او را زدند. پیامبرجتعداد ضربهها را معین نکرد. زمانی که مردم برمیگشتند، یکی از حاضران به آن مرد گفت: خدا، تو را رسوا کند. پیامبرجفرمود: «بر ضدّ او به شیطان کمک نکنید». زیرا رسوایی، به معنای خفت و خواریست و وقتی چنین عبارتی را به کسی بگوییم، در حقیقت برای او بدعایی کردهایم و از خداوندﻷخواستهایم که او را خوار و زبون بگرداند و بدینسان شیطان را بر ضد او یاری رساندهایم.
از این حدیث، چنین برداشت میشود که مجازات شرابخواری، حد و اندازهی معینی ندارد. از اینرو پیامبرجحد و اندازهای برای آنها تعیین نکرد. هرکس، بهاندازهای که میتوانست، میزد؛ کسی با دستش، دیگری با کفش خود و آن یکی با عصا یا گوشهی لباسش. این حکم، به همین شکل ادامه یافت و در دوران ابوبکرصدیق، چهل تازیانه به عنوان حد یا حکمِ مجازات شراب خوار تعیین شد. در دوران عمرسمردمان زیادی، اسلام را پذیرفتند؛ برخی از آنها، مانند گذشتگان به اسلام و احکام آن، پایبند نبودند. لذا شرابخواری، زیاد شد. عمرسدر اینباره با اصحابشمشورت کرد و از آنها دربارهی حکم شرابخواری و مجازات آن، نظر خواست. عبدالرحمن بن عوفسپاسخ داد: کمترین مجازات، مجازات تهمت است که هشتاد تازیانه میباشد. لذا عمرسحدّ شرابخواري را افزایش داد و به هشتاد شلاق، رسانید.
این حدیث، بیانگر اینست که اگر کسی، مرتکب گناهی شد و در دنیا به سزای عملش رسید، دیگر نباید برای او بددعایی کنیم یا خواهان خواری و رسوایی او باشیم. بلکه باید برایش درخواست هدایت و آمرزش نماییم.
***