۲۰- باب: راهنمایی به سوی خیر و نیکی و فراخواندن به سوی هدایت یا گمراهی
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّكَ﴾[القصص: ٨٧]
و بهسوی پروردگارت فرابخوان.
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ﴾[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان.
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ﴾[المائدة: ٢]
و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزکاری همکاری نمایید.
شرح
مؤلف/، باب دیگری به نام «راهنمایی کردن به سوی خیر و نیکی و فراخواندن به سوی هدایت یا گمراهی» گشوده است. یعنی انسان، راه درست را که به نفع دنیا و آخرت مردم است، برایشان بیان نماید. کسی که به سوی خیر و نیکی راهنمایی میکند، پاداشی مانند انجامدهندهی آن کار خواهد یافت. اما دعوت یا فراخواندن، مفهومی خاصتر دارد؛ زیرا گاه انسان، به سوی خیر و نیکی راهنمایی میکند، اما دعوت نمیدهد؛ اما بهتر است که راهنمایی و دعوت با هم باشد. انسان وظیفه دارد به سوی خیر و نیکی، یعنی به سوی اللهﻷفرا بخواند؛ همانطور که الله متعال در سورهی «حج» میفرماید:
﴿وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّكَۖ إِنَّكَ لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِيمٖ ٦٧﴾[الحج : ٦٧]
و بهسوی پروردگارت فرا بخوان؛ بیگمان تو، بر راهی راست قرار داری.
همچنین میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
و میفرماید:
﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥﴾[آل عمران: ١٠٤، ١٠٥]
باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معرف و نهی از منکر کنند؛ و چنین کسانی رستگارند. و همانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و پس از آنکه نشانههای آشکاری برای آنها آمد، اختلاف ورزیدند. و چنین کسانی، عذاب بزرگی (در پیش) دارند.
از این آیات و امثال آن، چنین برداشت میشود که انسان باید دعوتگر باشد و به سوی الله فرا بخواند؛ البته دعوتی، درست و کامل به انجام میرسد که انسان نسبت به آنچه که به سوی آن فرامیخواند، علم داشته باشد؛ زیرا ممکن است آدم بیعلم و ناآگاه به چیزی دعوت دهد که آن را درست میپندارد، اما باطل و نادرست باشد یا از کار درستی که آن را باطل میداند، بازدارد؛ از اینرو باید ابتدا علم و دانش بیاموزیم و نسبت به آنچه که به سوی آن فرا میخوانیم، آگاهی و دانش کافی کسب کنیم. فرقی نمیکند که انسان به صورت تخصصی در تمام زمینههای علوم دینی به تحصیل علم و دانش بپردازد یا در رابطه با مسأله یا موضوع دعوتش، اطلاعات و دانش کافی کسب کند. فرض کنیم که میخواهید مردم را به سوی نماز دعوت دهید؛ باید ابتدا احکام و مسایل نماز را بهخوبی فرا بگیرید و سپس به سوی نماز فرا بخوانید و چون دعوت شما بر روی نماز متمرکز شده است، لازم نیست که در رابطه با دعوت نماز، نسبت به سایر مسایل دینی، تبحر و اطلاعات تخصصی داشته باشید؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً»؛ یعنی: «از طرف من تبلیغ کنید؛ گرچه یک آیه (یک مسأله) باشد». البته به هیچ عنوان جایز نیست که بدون علم و دانش، دعوت دهید؛ زیرا این کار، هم برای خود شما خطرناک و زیانبار است و هم برای دیگران. زیانش برای شما این است که الله متعال، بر شما حرام کرده که بدون علم و دانش، سخن بگویید و فرموده است:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ﴾[الأعراف: ٣٢]
بگو: چه کسی زینت الاهی و پوشیدنیهایی را که برای بندگانش پدید آورده و خوراکیهای حلال و پاک را حرام نموده است؟ بگو: اینها در زندگی دنیا از آنِ مؤمنان است و روز قیامت ویژهی آنان می-باشد.
همچنین فرموده است:
﴿ وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦ ﴾[الاسراء: ٣٦]
و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری. بیگمان گوش و چشم و دل، همه، بازخواست خواهند شد.
انسان باید در دعوتش، حکمت داشته باشد و هر چیزی را سرِ جایش قرار دهد و بداند که «هر سخن، جایی و هر نکته، مقامی دارد». اگر مخاطبش، کسیست که به سوی الله روی آورده، به روشی که مناسب حال اوست، دعوتش دهد و اگر آدمیست که از خدا و پیغمبر رویگردان است، با روش و اسلوب دیگری او را دعوت دهد؛ یعنی برای دعوت دادن هر کسی روشی در پیش بگیرد که مناسب حال اوست؛ زیرا هنگامی که رسولاللهجمعاذسرا به یمن فرستاد، به او فرمود: «تو نزد کسانی میروی که اهل کتابند». بدینسان او را از وضعیت مخاطبانش آگاه ساخت تا با آمادگی کامل نزدشان برود و آنان را در جایگاه خودشان قرار دهد؛ چراکه آنها اهل کتاب بودند و دانش و اطلاعاتی داشتند که آنها را از مشرکان جاهل، متمایز میساخت. از اینرو کسی که میخواست آنان را دعوت دهد، باید آمادگی کامل میداشت تا سؤالهایشان را به نحو شایستهای پاسخ دهد.
اجازه دهید مثالی بزنم: شخصی نمیداند که سخن گفتن در نماز، اشکال دارد؛ اگر چنین شخصی در نماز، حرف بزند، او را توبیخ و سرزنش نمیکنیم و بر او سخت نمیگیریم؛ بلکه وقتی نمازش تمام شد، بهنرمی به او میگوییم که حرف زدن در نماز، درست نیست؛ زیرا نماز برای تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است؛ اما اگر بدانیم که کسی آگاهانه در نماز حرف میزند و میداند که این کار درست نیست، اما آن را سبک میشمارد، طور دیگری به او تذکر میدهیم و او را سرزنش میکنیم که چرا مراعات نمیکند و نسبت به این مسألهی مهم، بیپرواست. از اینرو الله متعال فرموده است:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ﴾[النحل: ١٢٥]
با حکمت به راه پروردگارت فرابخوان.
حکمت، این است که هر چیزی را سرِ جایش قرار دهیم و جایگاه هر کسی را بدانیم. نباید با همه، به یک شکل سخن بگوییم یا روش دعوت ما برای همه یکسان باشد؛ بلکه هرکسی را بهنحوی دعوت دهیم که شایستهی اوست. لذا دعوتگر باید وضعیت مخاطبش را درک کند؛ زیرا مخاطبش از سه حال، خارج نیست: یا آدم ناآگاه و بیعلمیست و یا آدمِ لجوجیست. شاید هم آدم حقیقتجو و حقپذیری باشد که در مسیر خود، دچار اشتباه شده است. سپس مؤلف/این فرمودهی الاهی را ذکر کرده است که:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
راه پروردگار، همان دین و شریعت اوست که به دو سبب آن را به خود نسبت داده و از آن به عنوان «راه پروردگار» یاد کرده است:
سبب اول: شریعت، همان راهیست که اللهﻷفراروی بندگانش نهاده است. سبب دوم: شریعت، راهیست که به الله میرسد. به عبارت دیگر، شریعتی که الله متعال با پیامبرانشان فرستاده، تنها راهیست که انسان را به الله متعال میرساند. فرمود: ﴿بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ﴾یعنی: «با حکمت و پند پسندیده». علما گفتهاند: حکمت، همخانوادهی «اِحکام» است و «اِحکام» یعنی «محکمکاری» و محکمکاری بدین معناست که انسان، کاری را درست و شایسته به انجام برساند و هر چیزی را سرِ جایش قرار دهد؛ اما موعظه یا پند نیک، عبارت است از یادآوری و تذکری که با تشویق و هشدار همراه باشد؛ لذا مخاطبی را که اندکی لجوج است، باید با پند نیک و پسندیده که آمیختهای از تشویق و هشدار است، دعوت دهیم. و اگر چنین روشی، نتیجه نداد و به قیل و قال و جدال پرداخت، به راهکاری عمل کنیم که الله متعال به ما نشان داده و فرموده است: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾یعنی: باید به بهترین روش با او گفتگو کنیم. روش گفتگو و شدت و نرمی آن، و نیز دلایلی که برای مخاطب ذکر میکنیم، به وضعیت او بستگی دارد؛ زیرا برخی از مردم با دلایل شرعی و دینی، بیشتر و زودتر از دلایل عقلی، قانع میشوند؛ چون ایمان قویتری دارند. و برخی هم بر عکس، با دلایل دینی، بهسادگی قانع نمیشوند و باید دلایل شرعی را با دلایلی عقلی برای آنها ثابت کنیم؛ البته چنین کسانی، در معرض گمراهی قرار دارند؛ زیرا عقل ناقص و اندیشهی فاسد خویش را ملاک پذیرش حق قرار میدهند و این، خطرناک است. لذا کسانی که بیش از دیگران تابع شریعت، یعنی تابع کتاب و سنتند، ایمان قویتری دارند. لذا اگر بهراستی تابع کتاب و سنت هستید، خوشحال باشید که در مسیر نیکی و سعادت گام نهادهاید و هرکه در رابطه با احکام شرعی دلگیر میشود، بداند که ایمان ضعیف و قلب بیماری دارد؛ زیرا الله متعال فرموده است:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦﴾[الأحزاب: ٣٦]
سزاوار هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که چون الله و فرستادهاش به کاری حکم دهند، برای آنها در کارشان اختیاری باشد. و هرکس از الله و فرستادهاش نافرمانی کند، دچار گمراهی آشکاری شده است.
لذا دعوتگر باید به بهترین روش با مخاطبانش گفتگو کند. اللهﻷدر سورهی «عنکبوت» فرموده است:
﴿۞وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ﴾[العنكبوت: ٤٦]
و با اهل کتاب جز به نیکوترین شیوه گفتگو و مجادله نکنید، و با آندسته از آنان که ستم کردند، به گفتگو نپردازید.
یعنی: مسلمان، با آن دسته از اهل کتاب که راه ظلم و ستم را در پیش میگیرند، هیچ حرفی ندارد و باید با آنان پیکار کنیم تا با خفت و خواری، به دست خویش جزیه دهند. لذا دعوت، چهار مرحله دارد: حکمت، پند نیکو، گفتگو به بهترین روش، و حهاد مسلحانه با ستمکاران.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ﴾[آل عمران: ١٠٤]
باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند.
۱۷۸- وعن أَبِي مسعودٍ عُقبَةَ بْن عمْرٍو الأَنْصَارِيِّسقال: قالَ رسولُ الله ج: «مَنْ دَلَّ عَلَى خَيْرٍ فَلهُ مثلُ أَجْرِ فَاعِلِهِ». [ صحیح مسلم، ۱۸۹۳] [روایت مسلم]
ترجمه: ابومسعود، عقبه بن عمرو انصاریسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «کسی که به کار نیکی راهنمایی کند، پاداشی مانند پاداش انجامدهندهی آن کار خواهد داشت».
شرح
اینک به شرح یکی دیگر از آیههایي میپردازیم که مؤلف/در باب «راهنمایی کردن به سوی خیر و نیکی» ذکر کرده است؛ الله متعال میفرماید:
﴿ وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾[آل عمران: ١٠٤]
باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معرف و نهی از منکر کنند؛ و چنین کسانی رستگارند.
این، فرمانی از سوی اللهﻷمیباشد که باید همواره گروهی از امت، به دعوت و امر به معروف و نهی از منکر بپردازند. واژهی «امت» در قرآن کریم در چهار معنا آمده است: گروه، ملت، زمان (سالها)، و دین و ایمان. امت در این آیه، به معنای گروه است.
و امت به معنای دین، مانند این آیه که اللهﻷمیفرماید:
﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾[المؤمنون : ٥٢]
این، دین و آیین شماست که آیینی واحد و یکپارچه است.
و امت به معنای سالها؛ اللهﻷمیفرماید:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِي نَجَا مِنۡهُمَا وَٱدَّكَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ﴾[يوسف: ٤٤]
یکی از آن دو زندانی که نجات یافته بود، پس از سالها یوسف را بهیادآورد.
الله متعال میفرماید:
﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾[آل عمران: ١٠٤]
باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معرف و نهی از منکر کنند؛ و چنین کسانی رستگارند.
حرف «لام» در ﴿وَلۡتَكُن﴾برای «امر» است و دربارهی حرف «مِن» در ﴿مِّنكُمۡ﴾، دو دیدگاه وجود دارد: برخی از علما، آن را «حرف تبعیض» دانستهاند؛ یعنی باید برخی از شما به سوی نیکی فرا بخوانند. در این صورت دعوت، واجب کفاییست و اگر عدهای به فعالیتهای دعوتی بپردازند، این وظیفه از گردن دیگران ساقط میشود؛ اما برخی از علما گفتهاند: حرف «مِن»در اینجا برای بیان جنس است؛ یعنی باید همهی شما مسلمانان به سوی نیکی دعوت دهید. بنا بر دیدگاه دوم، این امر، امر عینی یا واجبِ عینیست و هر مسلمانی باید در زمینهی دعوت و فراخواندن به سوی کارهای نیک، و امر به معروف و نهی از منکر فعالیت کند.
فراخواندن به سوی خیر و نیکی، شامل دعوت به سوی همهی کارهایی میشود که برای دنیا و آخرت مسلمانان، مفید است؛ زیرا همانطور که خیر، منافع اخروی را دربرمیگیرد، شامل کارهای مفید دنیوی هم میشود. اللهﻷمیفرماید:
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١﴾[البقرة: ٢٠١]
و برخی از آنان میگویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی بده و ما را از عذاب آتش محفوظ بدار.
هر امر دنیوی که مفید باشد، خیر است؛ از اینرو الله متعال، مال و ثروت را «خیر» نامیده و فرموده است:
﴿ وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ ٨ ﴾[العاديات: ٨]
و انسان، به سبب مالدوستی و علاقهی وافر به ثروت، سخت بخیل است.
اللهﻷمیفرماید: ﴿وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ﴾>یعنی: «و امر به معروف و نهی از منکر کنند».
«معروف» به هر کار نیک و پسندیدهای گفته میشود که شریعت، آن را تأیید کرده است؛ لذا امر به معروف، یعنی فراخواندن یا دستور دادن به اطاعت و فرمانبرداری از الله متعال و نهی از منکر، یعنی بازداشتن از معصیت و نافرمانی از اللهﻷ؛ البته امر به معروف و نهی از منکر، شرایطی دارد که باید رعایت نمود:
شرط اول: کسی که امر و نهی میکند، باید «معروف» و «منکر» را بشناسد؛ لذا اگر از حکم شرعی آن موضوع بیاطلاع باشد، برایش سخن گفتن روا نیست؛ زیرا کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند، به کاری فرا میخواند که بهپندار مردم، حکمی شرعیست؛ لذا نباید دربارهی شریعت الاهی سخنی بگوید که هیچ دانشی در مورد آن ندارد. و این کار، به فرمودهی صریح پروردگار در قرآن کریم، حرام است:
﴿ وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦ ﴾[الإسراء: ٣٦]
و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری. بیگمان گوش و چشم و دل، همه، بازخواست خواهند شد.
بیان حلال و حرام، به احساس و عاطفهی انسان بستگی ندارد؛ زیرا اگر چنین بود، میدیدیم که مردم دربارهی چیزی که دوست ندارند، بد میگویند و آن را «منکر» قلمداد میکنند. و بر عکس، برخی از آنها بدون ضابطه، هر چیزی را نیک و پسندیده میپندارند؛ حال آنکه معروف و منکر، در قالب آموزهها و دادههای شرعی، تعریف میشوند.
به من گفتهاند: اول که ماشین آمده بود، برخی از مردم میگفتند: رفتن به حج با ماشین، یکچهارم حج است! مقتضای چنین سخنی این است که انسان برای ادای فریضهی حج، باید چهار بار با خودرو به حج برود! بهخاطر دارم که وقتی بچه بودم، برخی از مردم با قیاس بر چنین سخنی، حج رفتن با هواپیما را یکهشتم و بلکه یکدهم حج کامل میپنداشتند! لذا وقتی که ضابطهای وجود نداشته باشد، برخی از مردم، هر امر عجیبی را منکر قلمداد میکنند.
همچنین اوایلی که بلندگوها رواج یافته بود، برخی از مردم استفاده از آن را زشت میدانستند و میگفتند: چگونه نماز یا خطبه را از طریق بوقهایی بشنویم که مانند شیپور یهودیان است؟! اما علمای محققی مانند استادم، شیخ عبدالرحمن السعدی/میگفت: این، نعمت خداست که برای بندگانش این را فراهم کرده که صدای حق و حقیقت را به گوش بندگانش برسانند. استفاده از عینک نیز همینگونه است؛ زیرا کسی که چشمانش ضعیف شده، برای بهتر دیدن، به عینک نیاز دارد؛ اما آیا میتوانیم به کسی بگوییم: از عینک استفاده نکن؛ زیرا قدرت دیدِ انسان را تقویت میکند یا این امکان را برای او فراهم میسازد که پیرامونش را بهتر ببیند؟! هرگز چنین سخنی نمیگوییم. بنابراین، نتیجه میگیریم که «معروف» و «منکر» در چارچوب شریعت، تعریف شدهاند و به سلیقه و احساس هیچکس بستگی ندارند که اگر کسی، از چیزی خوشَش بیاید، آن را نیک بداند و اگر بدَش بیاید، آن را بد قلمداد کند.
لذا انسان باید برای امر به معروف و نهی از منکر، معروف و منکر را بشناسد؛ اما راه شناختن معروف و منکر، چیست؟ راهش، این است که کتاب و سنت را بشناسیم یا از اجماع امت و قیاس صحیح آگاه باشیم. اجماع و قیاس صحیح، هر دو مستند به کتاب و سنت است و اگر کتاب و سنت نبود، ما اجماع و قیاس را حجت نمیدانستیم.
شرط دوم: این است که کاملاً مطمئن و آگاه باشد که مخاطبش، حکمی شرعی را ترک کرده یا مرتکب عمل نادرستی شده است؛ در غیر این صورت برایش روا نیست که به نام امر به معروف و نهی از منکر اقدامی بکند. به عنوان مثال: اگر شخصی وارد مسجد شود و «تحیّة المسجد»نخواند و بنشیند، حکمت چنین اقتضا میکند که از او بپرسید: چرا نشستی و نماز نخواندی؟ و نباید پیش از پرسیدن دلیل، او را سرزنش کنید. توجه داشته باشید که رسولاللهجدر چنین مسألهای چه برخوردی با مردم داشته است. پیامبرجروز جمعه سخنرانی میکرد که شخصی، وارد مسجد شد و نشست. رسولاللهجاز او پرسید: «آیا نماز خواندهای؟» پاسخ داد: خیر. پیامبرجفرمود: «قُم فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَتَجَوَّزْ فِيهِمَا»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۱۴۴۹ بهنقل از سُلَیک غَطَفانیس] یعنی: «برخیز و دو رکعت، نمازِ کوتاه بخوان». میبینیم که رسولاللهجابتدا از او سؤال کرد که آیا نماز خوانده است یا نه و آنگاه به او دستور داد که دو رکعت بخواند. این، همان حکمت است. رسولاللهجشتابزده، او را سرزنش نکرد که چرا نماز نخوانده و نشسته است؟ زیرا احتمال میداد که شاید آن شخص نماز خوانده، ولی ایشان، او را ندیدهاند که نماز خوانده است.
همچنین اگر در ماه «رمضان» کسی را در حال خوردن و آشامیدن دیدید، او را توبیخ و سرزنش نکنید؛ بلکه ابتدا دلیلش را از او بپرسید؛ زیرا ممکن است معذور بوده و به سبب عذر شرعی، روزه نگرفته باشد. به او بگویید: چرا روزه نگرفتهای؟ شاید مسافر یا بیمار باشد؛ مثلا بیماری کلیوی داشته باشد که باید آبِ زیاد بنوشد. لذا باید با اطمینان به اینکه طرف مقابل، کار پسندیده یا وظیفهای شرعی را ترک نموده، او را امر به معروف کنیم و نیز باید مطمئن باشیم که مرتکب عمل حرامی شده است و سپس او را از این عمل بازداریم. به عنوان مثال: شخصی را میبینید که در بازار با خانمی راه میرود و با او صحبت میکند و این فکر و خیال از سرتان میگذرد که چرا فلانی با زن نامحرمی حرف میزند؟! حال آنکه نمیدانید که آن زن، خواهر یا همسر اوست! این، اشتباه بزرگیست. اگر شک و تردید دارید، پیش از اینکه چیزی بگویید، خیلی دوستانه و محترمانه سؤال کنید؛ اما اگر واقعاً دلیلی برای شک کردن به این مرد وجود ندارد، هیچ نگویید. چون بسیاری از مردم با همسرانشان به بازار میروند.
لذا دانستن اینکه فلان عمل، پسندیده و فلان کار، ناپسند است، یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر میباشد و وقتی میخواهیم کسی را امر به معروف و نهی از منکر کنیم، باید مطمئن باشیم که واقعاً عمل پسندیدهای را ترک کرده یا مرتکب کار ناپسندی شده است.
شرط سوم: نباید پیآمدِ نهی از منکر، بدتر از آن عمل ناشایست باشد؛ لذا در صورتی که پیآمد نهی از منکر، بدتر و شدیدتر از آن عمل ناپسند باشد، نباید به نهی از منکر پرداخت؛ و این، یک قاعده است که از میان بد و بدتر، باید بد را انتخاب کرد. به عنوان مثال اگر کسی را میبینیم که سیگار میکشد و میدانیم یا احتمال میدهیم که اگر او را از این کار بازداریم، به سراغ شراب میرود، در این صورت او را از استعمال دخانیات نهی نمیکنیم؛ زیرا حکم مصرف سیگار از شرابخواری، سبکتر است. دلیل این شرط، این است که الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ﴾[الأنعام: ١٠٨]
به معبودان کسانی که غیر الله را عبادت می-کنند، دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی به الله ناسزا خواهند گفت.
بدگویی از معبودان باطل مشرکان، امر پسندیدهایست و بر ما واجب است که از معبودان باطل، بد بگوییم و ضمن پرهیز از جشنها و اعیاد کافران، بدیهای چنین اعیادی را بیان کنیم و به برادران ناآگاه خود تذکر دهیم که شرکت در جشنها و اعیاد کافران، جایز نیست؛ زیرا رضایت دادن به اعمال و مراسم کافران، این خطر را دارد که انسان را در ورطهی کفر بیندازد؛ آیا واقعاً به عنوان مسلمان، راضی میشوی که شعایر کفر برپا گردد و تو، در آن شرکت کنی؟! هیچ مسلمانی، این را نمیپذیرد. از اینرو ابنالقیم/گفته است: کسی که در اعیاد کافران شرکت میکند و به آنها تبریک میگوید، اگر مرتکب کفر نشده باشد، لااقل شکی نیست که عمل حرامی انجام داده است. آن بزرگوار درست فرموده است؛ لذا وظیفه داریم برادران مسلمان خود را از شرکت در اعیاد کافران بازداریم؛ زیرا حضور در چنین مراسمی و گفتن عبارتهایی مانند: «عیدتان مبارک» و امثال آن، پذیرش عملی شعایر کفر است. پناه بر الله.
میگویم: هرچند دشنام دادن به معبودان باطل، امر پسندیدهایست، ولی از آنجا که ممکن است به دشنامگویی مشرکان به الله، یگانه معبود برحق منجر شود، از این کار نهی شده است؛ چراکه اللهﻷسزاوار ثنا و ستایش میباشد و فرموده است:
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ﴾[الأنعام: ١٠٨]
به معبودان کسانی که غیر الله را عبادت میکنند، دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی به الله ناسزا خواهند گفت.
لذا از این آیه، چنین برداشت میکنیم که اگر نتیجهی نهی از منکر، عملی بدتر از آن باشد، باید سکوت کنیم تا در زمان مناسب، به نهی از منکر بپردازیم.
گفته میشود: علامه ابوالعباس حرانی/در شام گروهی از قوم «تاتار» را دید که شراب مینوشند. قوم «تاتار» چندین سال بر مسلمانان چیره شدند و در زمین به فساد و تبهکاری پرداختند. یکی از دوستان شیخ با او بود؛ شیخ/هیچ نگفت و از کنارشان عبور کرد. دوستش از او پرسید: چرا آنها را از این کار زشت، منع نکردی؟ فرمود: اگر آنها را از این کار بازمیداشتیم، به سراغ زنان مسلمان میرفتند و به مال و ناموس مسلمانان، تجاوز میکردند و حتی ممکن بود که آنها را بکشند؛ در صورتی که شرابخواری در مقایسه با چنین گناهانی، کوچکتر و سادهتر است. این، از دانش و درک بالای آن بزرگوار بود.
یکی از آداب امر به معروف و نهی از منکر، این است که ابتدا خودِ انسان به انجام کارهای پسندیده بپردازد و از کارهای زشت و ناپسند دوری کند؛ البته این، از آداب امر به معروف و نهی از منکر است، نه از شرایط آن؛ یعنی انسان نباید دیگران را به سوی کارهای نیک بخواند و خود در انجام آن، کوتاهی کند یا از کارهای ناپسند منعشان نماید و خود، کارهای زشت و ناپسند انجام دهد؛ زیرا الله متعال فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣﴾[الصف: ٢، ٣]
ای مؤمنان! چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید؟ نزد الله بسیار زشت و ناپسند است که سخنی بگویید که عمل نمیکنید.
در حدیث صحیح آمده است: «إنَّهُ یُؤتَی بِالرَّجُلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُلْقَى فِي النَّارِ حتّی تَنْدَلِقَ أَقْتَابُ بَطنِهِ، فَيَدُورُ عَلیهَا كَمَا يَدُورُ الْحِمَارُ عَلَی رَحَاهُ، فَيَجْتَمِعُ إلَیهِ أَهْلُ النَّارِ وَيَقُولُونَ لَهُ: یَا فُلانُ، أَلَسْتَ تَأْمُرُنَا بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَانَا عَنِ الْمُنْكَرِ؟ فَیَقُول: كُنْتُ آمُرُكُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَلا آتِيهِ وَكُنْتُ أَنْهَاكُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَآتِيهِ»؛ [ صحیح بخاری، ش: ۳۲۶۷؛ و مسلم، ش: ۲۹۸۹ بهنقل از اسامه بن زیدب] یعنی: «روز قیامت، مردی را میآورند و در دوزخ میاندازند؛ رودههایش پاره میشود و در آتش میریزد. و او پیرامون آن، مانند الاغی که به دور آسیاب میچرخد، دَوْر میزند. دوزخیان در اطراف او جمع میشوند و به او میگویند: چرا چنین وضعیتی داری؟ فلانی! مگر تو، ما را امر به معروف و نهی از منکر نمیکردی؟! میگوید: من، شما را به کارهای نیک و پسندیده امر میکردم، ولی خودم آن را انجام نمیدادم و شما را از منکر و کارهای زشت بازمیداشتم، اما خودم کارهای زشت انجام میدادم».
ابن الجوزی/، یکی از سخنرانان مشهور و از پیروان امام احمد/بود. روز جمعه، روی صندلی مینشست و برای مردم سخنرانی میکرد؛ گفته میشود: صدها هزار نفر در جلسهی سخنرانیاش حاضر میشدند و سخنرانیاش بهقدری بر دلها اثر میکرد که گاه برخی از حاضران، بیهوش میشدند و حتی برخی هم میمُردند. روزی غلامی، نزدش آمد و به او گفت: آقای من، از من زیاد کار میکشد و بر من سخت میگیرد و مرا به انجام کارهایی دستور میدهد که از طاقتم خارج است. لطفاً دربارهی فضیلت آزاد کردن برده، سخنرانی کنید تا آقایم، مرا آزاد کند. ابنالجوزی/گفت: باشد؛ در اینباره صحبت خواهم کرد؛ یک یا دو جمعه، شاید هم بیشتر گذشت و ابنالجوزی دربارهی آزاد کردن برده سخنرانی نکرد؛ اما پس از مدتی دربارهی این موضوع سخنرانی نمود. مردم تحت تأثیر این سخنرانی قرار گرفتند؛ در نتیجه آن مرد، غلامش را آزاد کرد. آن غلام نزد ابنالجوزی آمد و گفت: آقای من! شما مدتها قبل گفتید که دربارهی آزاد کردن برده سخنرانی خواهید کرد؛ اما اینهمه تأخیر کردید! ابنجوزی پاسخ داد: آری؛ زیرا من در این مدت بردهای نداشتم که آزادش کنم و دوست نداشتم در حالی دیگران را به آزاد کردن برده تشویق نمایم که خودم نمیتوانستم این کار را انجام دهم.- سبحانالله!- اما وقتی الله بر من منت نهاد و توفیقم داد که بردهای خریداری و آزاد کنم، در اینباره سخنرانی کردم.
در هر حال، این، یکی از مهمترین آداب امر به معروف و نهی از منکر است. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را جزو دعوتگران به سوی خود قرار دهد و توفیقمان دهد که امر به معروف و نهی از منکر کنیم. بهیقین او، بخشنده و بزرگوار است.
***
۱۷۹- وعن أَبِي هريرةسأَنَّ رسولَ الله جقال: «منْ دَعَا إِلَى هُدًى كَانَ لَهُ مِنَ الأَجْرِ مِثْلُ أُجُورِ منْ تَبِعَهُ لا ينْقُصُ ذلِكَ مِنْ أُجُورِهِم شَيْئا، ومَنْ دَعَا إِلَى ضَلاَلَةٍ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ الإِثْمِ مِثْلُ آثَامِ مَنْ تَبِعَهُ لا ينقُصُ ذلكَ مِنْ آثَامِهِمْ شَيْئاً». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش:۲۶۷۴]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «کسی که به سوی هدایت فرابخواند، از پاداشی همچون پاداش کسانی که از او پیروی کنند، برخوردار میشود؛ و این، چیزی از پاداش آنها نمیکاهد. و هر کس به سوی گمراهی و ضلالتی فرابخواند، گناهش همانند گناه کسانی خواهد بود که از او پیروی نمایند؛ و این، چیزی از گناه آنها کم نمیکند».
۱۸۰- وعن أَبي العباسِ سهل بنِ سعدٍ السَّاعِدِيِّسأَنَّ رسولَ الله جقال يَوْمَ خَيْبَر: «لأعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلاً يَفْتَحُ الله عَلَى يَدَيْه، يُحبُّ اللهَ ورسُولَه، وَيُحبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ». فَبَاتَ النَّاسُ يَدُوكونَ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَاهَا. فَلَمَّا أصبحَ النَّاسُ غَدَوْا عَلَى رسولِ الله جكُلُّهُمْ يَرجُو أَنْ يُعْطَاهَا، فقال: «أَيْنَ عليُّ بنُ أَبیطالب؟» فَقيل: يا رسولَ الله! هُو يَشْتَكي عَيْنَيْه قال: «فَأَرْسِلُوا إِلَيْهِ». فَأُتِي بِه، فَبَصقَ رسولُ الله جفي عيْنيْه، وَدعا لَه، فَبَرأَ حَتَّى كَأَنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ وَجع، فأَعْطَاهُ الرَّايَةَ. فقال عليٌّس: يا رسولَالله! أُقاتِلُهمْ حَتَّى يَكُونُوا مِثْلَنَا؟ فَقال: «انْفُذْ عَلَى رِسلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحتِهِمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلام، وَأَخْبرْهُمْ بِمَا يجِبُ مِنْ حقِّ الله تَعَالَى فِيه، فَو الله لأَنْ يَهْدِيَ الله بِكَ رَجُلاً وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنْ حُمْرِ النَّعَمَ». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری در چند مورد، از جمله: (۲۹۴۲، ۴۲۱۰) و صحیح مسلم، ش: ۲۴۰۶]
ترجمه: ابوالعباس، سهل بن سعد ساعدیسمیگوید: رسولاللهجروز «خیبر» فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم خواهد زد؛ او، الله و پیامبرش را دوست دارد و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند». مردم، شب را در حالی سپری کردند که به یکدیگر میگفتند: کدامیک از آنها پرچم را دریافت خواهد کرد. صبح که شد، مردم نزد رسولاللهجرفتند و هر یک از آنها آرزو داشت که پرچم به او واگذار شود. پیامبرجفرمود: «علی بن ابیطالب کجاست؟» گفتند: ای رسولخدا! چشمش درد میکند. فرمود: «دنبالش بفرستید». علیسرا آوردند. رسولاللهجاز آب دهان خویش به چشمان علی مالید و علیسبلافاصله بهبود یافت؛ گویا هیچ دردی نداشته است. آنگاه پیامبرجپرچم را به او داد. علیسپرسید: آیا با آنان بجنگم تا آنکه مانند ما مسلمان شوند؟ فرمود: «بدون عجله، به سوی آنها برو تا به منطقهی آنها برسی؛ آنگاه آنان را به سوی اسلام فرابخوان و آنان را از حقوق الله متعال که در دین بر آنها واجب میشود، آگاه کن. به الله سوگند که اگر الله، یک نفر را بهوسیلهی تو هدایت نماید، برای تو از شتران سرخمو بهتر است».
شرح
مؤلف/حدیثی بدین مضمون از ابوهریرهسنقل کرده که رسولاللهجفرموده است: «کسی که به سوی هدایت فرابخواند، از پاداشی همچون پاداش کسانی که از او پیروی کنند، برخوردار میشود؛ و این، چیزی از پاداش آنها نمیکاهد». فراخواندن به سوی هدایت، بدین معناست که راه درست را برای مردم بیان کنیم و آنها را به سوی آن دعوت دهیم. به عنوان مثال: برای مردم بیان کنیم که نماز «ضحی» سنت است؛ لذا اگر چنین کاری انجام دهیم و مردم به پیروی از ما نماز «ضحی» بخوانند، پاداشی همانند پاداش آنها خواهیم یافت؛ بیآنکه چیزی از پاداش آنان کم شود؛ زیرا فضل الله، بیکران است.
همچنین اگر کسی به مردم بگوید: «آخرین نمازی که در شب میخوانید، «وتر» باشد و قبل از خوابیدن، نماز وتر را بخوانید؛ مگر اینکه بخواهید در پایان شب برخیزید و نماز وتر را در این وقت پُرفضیلت بخوانید». لذا اگر مردم از او پیروی کنند، از پاداشی همچون پاداش کسانی که از او پیروی کردهاند، برخوردار میشود؛ یعنی هرکس، در نتیجهی دعوت وی وتر بخواند، پاداش آن به دعوتگر نیز میرسد. سایر اعمال نیک و شایسته نیز همینگونه است.
رسولاللهجدر ادامهی این حدیث، فرموده است: «و هر کس به سوی گمراهی و ضلالتی فرابخواند، گناهش همانند گناه کسانی خواهد بود که از او پیروی نمایند؛ و این، چیزی از گناه آنها کم نمیکند». لذا اگر کسی به گناه و معصیت، دعوت کند؛ مثلاً مردم را به سوی کارهای بیهوده، موسیقی، ربا، و دیگر کارهای ناجایز فرابخواند، و عدهای حرف او را بپذیرند، این شخص، در گناه همهی آنان شریک است؛ بیآنکه چیزی از گناه آنها کم شود؛ زیرا او، به گناه و معصیت فراخوانده است.
ناگفته نماند که فراخواندن به سوی نیکی و هدایت و نیز دعوت کردن به گناه و معصیت، هم به زبان است و هم به عمل؛ بهزبان، این است که به کسی بگویند: این کار را انجام بده. و بهعمل، این است که انسان، جزو کسانی باشد که مردم، از او پیروی یا الگوبرداری میکنند. چنانکه اگر از مردم بپرسند: چرا این کار را انجام میدهید، میگویند: فلانی، این کار را انجام میدهد؛ پس جایز است. یا فلانی، این کار را انجام نمیدهد؛ پس درست است. در هر حال، «کسی که به سوی هدایت فرابخواند، از پاداشی همچون پاداش کسانی که از او پیروی کنند، برخوردار میشود. و هر کس به سوی گمراهی و ضلالتی فرابخواند، گناهش همانند گناه کسانی خواهد بود که از او پیروی نمایند».
لذا درمییابیم که هرکس سبب و انگیزهی عملی را ایجاد میکند، مانند کسیست که آن عمل را انجام میدهد. کسی که به سوی هدایت و کارهای نیک فرامیخواند، مُسبِّب کارهای نیک است و بر عکس، فراخواندن به سوی گمراهی و کارهای ناپسند، به معنای ایجاد انگیزه یا سبب برای انجام چنین کارهاییست.
لذا علما رحمهمالله، از این حدیث این قاعده را برگرفتهاند که: زمینهسازی یا ایجاد سبب برای یک کار، مانند انجام دادن آن است؛ اما در مواردی که زمینهسازی یک عمل و انجام آن، به خسارت یا زیان بینجامد، مسؤولیت با کسیست که آن را انجام میدهد؛ یعنی با عامل، نه مُسبِّب یا محرک.
و اما حدیث ابوالعباس، سهل بن سعد ساعدیس؛ وی میگوید: پیامبرجروز خیبر فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم خواهد زد؛ او، الله و پیامبرش را دوست دارد و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند». این، شامل یک مژدهی عمومی و یک مژدهی اختصاصی بود؛ مژدهی عمومی، اینکه مسلمانان، پیروز میشوند و «خیبر» را فتح میکنند؛ اما مژدهی اختصاصی، اینکه پرچمدار، دوستدار الله و پیامبر اوست و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند.
خیبر، قلعهها و مزارعی از آنِ یهودیان بود که در فاصلهی یکصد میلی شمال غربی مدینه قرار داشت و یهودیان، در آن ساکن بودند؛ همانطور که تعدادی از آنها در مدینه ساکن شده بودند؛ زیرا در «تورات» خوانده بودند که پیامبری مبعوث میشود و به مدینه مهاجرت میکند. مدینه در «عهد قدیم»، «یثرب» نامیده میشد و بعد به نام مدینه، یعنی شهر پیامبر، تغییر نام یافت. آنها در تورات خوانده بودند که این پیامبر به مدینه هجرت میکند و بر دشمنانش پیروز میشود. یهودیان هیچ شکی در اینباره نداشتند؛ لذا به مدینه و خیبر رفتند و در آنجا سکونت نمودند. آنان گمان میکردند که این پیامبر، از میان بنیاسرائیل برانگیخته خواهد شد؛ ولی وقتی از نسل اسماعیل÷و از میان عربها مبعوث شد، به او حسادت ورزیدند و به او کافر شدند؛ اگرچه او را همانند فرزندان خود، میشناختند. اللهﻷمیفرماید:
﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٨٩﴾[البقرة: ٨٩]
و هنگامی که از سوی پروردگار کتابی (به نام قرآن) به آنان رسید که تصدیقکنندهی تورات بود (و موافق نشانههایی که باخود داشتند و نیز با آنکه) پیشتر (با استناد به بعثت پیامبر خاتم) امید پیروزی بر کافران را مطرح میکردند، اما با این حال زمانی که پیامبر، مطابق نشانههایی که او را با آن شناختند، نزدشان آمد، به او کفر ورزیدند.
آنها اگرچه به پیامبرجایمان نیاوردند، اما پیمانی میان آنها و پیامبرجبسته شد که چندی بعد، خیانت و پیمانشکنی کردند. یهودیانی که در مدینه و اطراف آن سکونت داشتند، سه قبیله بودند: «بنیقینقاع»، «بنینضیر» و «بنیقریظه». پیامبرجبا همهی اینها پیمان بست؛ ولی آنها، پیمانشکنی کردند. در نتیجه الله متعال به دست پیامبرش، شکست سختی بر آنان وارد ساخت. آخرین گروه یهودی، «بنیقریظه» بودند که به حکم سعد بن معاذس، جنگجویان آنها را کشتند و سایر افراد این قبیله، به اسارت مسلمانان درآمدند و اموالشان به غنیمت گرفته شد. اینها، هفتصد نفر بودند. یهودیان، اهل خیانت و پیمانشکنی هستند و تاریخشان از زمان موسی÷تا کنون، این را نشان میدهد و تا قیامت نیز همینگونه خواهند بود. آنها بیش از همه، پیمانشکن و خیانتکارند؛ از اینرو به هیچ عنوان قابل اعتماد نیستند و تنها کسی به آنها اطمینان میکند که آنان را بهخوبی نمیشناسد.
در هر حال، خیبر مزارع و قلعههایی بود که یهودیان در آن سکونت داشتند و توسط پیامبرجفتح شد. پیامبرجدر آن روز فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم میزند؛ او، الله و پیامبرش را دوست دارد و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند». این، بیانگر دو فضیلت بزرگ است:
اول اینکه الله متعال، فتح و پیروزی را به دست پرچمدار این لشکر رقم زد و او به عنوان فاتح، به خیر و نیکی فراوانی دست یافت؛ چنانکه پیامبرجفرموده است: «اگر الله متعال، یک نفر را به وسیلهی تو هدایت کند، برای تو از شتران سرخمو بهتر است». شتران سرخمو، نفیسترین و باارزشترین اموال عربها بهشمار میرفت.
دوم: او، دوستدار الله و پیامبرجبود و الله و پیامبرش نیز او را دوست داشتند. علی بن ابیطالبسبه این دو فضیلت بزرگ دست یافت؛ زیرا مردم آن شب را در حالی سپری کردند که میگفتند: چه کسی از این فضیلت، برخوردار خواهد شد؟
صبح که شد، پیامبرجفرمود: «علی بن ابیطالب کجاست؟» گفتند: ای رسولخدا! چشمش درد میکند. فرمود: «دنبالش بفرستید». علیسرا آوردند. رسولاللهجاز آب دهان خویش به چشمان علی مالید و علیسبلافاصله بهبود یافت؛ گویا هیچ دردی نداشته است. این، یکی از نشانههای اللهﻷبود. در آن زمان، قطره یا پماد چشم وجود نداشت. ولی با آب دهان پیامبرجو دعای ایشان، چشم علیسخوب شد.
از این حدیث درمییابیم که آرزوی کسب فضایل و سخن گفتن در اینباره، اشکالی ندارد؛ زیرا صحابهششب را در حالی سپری کردند که در اینباره سخن میگفتند و هر یک از آنها آرزو داشت که به این فضیلت بزرگ نایل شود.
و نیز چنین برداشت میشود که گاه، انسان از فضیلتی برخوردار میگردد که خود، گمانش را ندارد؛ چنانکه علیسفکرش را هم نمیکرد که پیامبرجپرچم را به او بدهد؛ زیرا آنجا حضور نداشت و شاید از اصل ماجرا و نوید پیامبرجنیز بیخبر بوده است. با این حال، الله متعال این افتخار بزرگ را نصیبش فرمود. بنابراین، گاه انسان به چیزی که آرزویش را دارد، نمیرسد و گاه از نعمتی برخوردار میشود که حتی تصورش را هم نمیکند.
پیامبرجپرچم را به علیسداد. پرچم، همان درفشی بود که در جهاد برای دستههای مختلف لشکر بسته میشد تا محل هر قبیله یا دستهای در لشکر، مشخص باشد. گروهی در سمت راست لشکر قرار میگرفتند و دستهای در سمت چپ؛ عدهای پیشآهنگ بودند و عدهای در انتهای لشکر. و هر گروهی پرچمی داشتند.
علیسپرسید: آیا با آنان بجنگم تا آنکه مانند ما مسلمان شوند؟ فرمود: «بدون عجله، به سوی آنها برو تا به منطقهی آنها برسی». پیامبرجنفرمود که با آنان بجنگد تا آنکه اسلام بیاورند؛ زیرا جنگ با کفار، برای این نیست که آنها را به پذیرش اسلام، مجبور کنیم؛ بلکه برای این است که به احکام اسلام تن دهند. لذا اگر مسلمان شوند، به نفع خودشان است و گرنه، به زیان آنهاست. به عبارت دیگر، یا باید مطابق احکام اسلام، با خفت و خواری و به دست خویش جزیه دهند و یا اسلام را بپذیرند.
علما رحمهمالله اختلاف نظر دارند که آیا فقط از اهل کتاب، جزیه دریافت میشود یا از همهی کافران؟ بیشتر علما گفتهاند: تنها اهل کتاب (یهودیان و نصرانیها) هستند که باید با آنها جنگید تا جزیه دهند یا مسلمان شوند و باید سایر کافران که اهل کتاب نیستند، پیکار نمود تا آنکه اسلام بیاورند و تنها چیزی که از آنان پذیرفته میشود، اسلام است و نمیتوان از آنها جزیه گرفت. دلیلشان، این است که الله متعال میفرماید:
﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٢٩﴾[التوبة: ٢٩]
با آن دسته از اهل کتاب که به الله و روز قیامت ایمان نمیآورند و آنچه را الله و پیامبرش حرام نمودهاند، حرام نمیشمارند و دین حق را نمی-پذیرند، پیکار نمایید تا به دست خویش و با خفت و خواری جزیه بپردازند.
البته، دیدگاه صحیح این است که این حکم، عام است و شامل همهی کافران میشود؛ زیرا همانطور که در «صحیح بخاری» آمده است، رسولاللهجاز مجوسیان «هَجَر» جزیه گرفت. و دلیل دیگری هم در اینباره وجود دارد؛ امام مسلم نیشابوری/از بریده بن حصیبسروایت کرده است که هرگاه پیامبرجشخصی را به فرماندهی لشکر یا دستهای منصوب میکرد، او و سپاهیانش را به رعایت چند نکته، سفارش میفرمود؛ از جمله اینکه سه راه، فراروی دشمن بگذارند: پذیرش اسلام، یا پرداخت جزیه و یا انتخاب جنگ.
لذا حکم گرفتن جزیه از کافران، عام است؛ از اینرو پیامبرجعلیسرا راهنمایی کرد تا بدون عجله و شتابزدگی به میدان نبرد برود تا خود و سپاهیانش را خسته نکند و سپس به او فرمود: «آنگاه آنان را به سوی اسلام فرابخوان». آنجا بود که رسولاللهجدو دستور مهم به علیسداد:
اول اینکه آنان را به سوی اسلام دعوت کند؛ یعنی به آنها بگوید: اسلام بیاورید و اگر معنای اسلام آوردن را نمیدانستند، برایشان توضیح دهد که باید شهادتین را بگویند؛ یعنی گواهی دهند که هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست. و نماز بخوانند، روزه بگیرند، زکات بدهند و حج بگزارند.
فرمان دوم: به آنان خبر دهد که باید از دستورهای اللهﻷاطاعت کنند؛ لذا به علیسفرمود: «و آنان را از حقوق الله متعال که در دین بر آنها واجب میشود، آگاه کن» تا اسلام را آگاهانه بپذیرند؛ زیرا برخی از مردم، اسلام را بهصرف اینکه یک دین است، میپذیرند؛ اما از حقیقت آن، بیاطلاعند و چون با وظایف و شعایر دینی روبهرو میشوند، از دین برمیگردند و دوباره کفر میورزند و این، بدتر از کفرِ اول آنهاست؛ زیرا دیگر، فقط یک راه دارند؛ یا باید اسلام بیاورند و یا به جرم ارتداد، کشته میشوند؛ از اینرو در عصر حاضر که بسیاری از کافران مانند نصرانیها، بوداییها و مشرکان در میان ما هستند، باید ابتدا حقیقت اسلام را برای آنها توضیح دهیم تا آگاهانه و با شناخت کامل از اسلام، مسلمان شوند و این، کافی نیست که به آنها بگوییم: اسلام بیاورید؛ زیرا آنها وظایف اسلامی را نمیدانند. ولی اگر آگاهانه و با شناخت کامل از احکام اسلامی مسلمان شوند، اگر زمانی از اسلام برگردند، دیگر عذری ندارند و از آنها میخواهیم که دوباره به اسلام بازگردند، و گرنه، آنان را میکشیم؛ اما اگر ابتدا اسلام را برای آنها شرح ندهیم، دعوت ما، دعوت ناقصیست؛ به دلیل همین حدیث سهل بن سعدسکه به شرح آن پرداختهایم.
در این حدیث آمده است: «به الله سوگند که اگر الله، یک نفر را بهوسیلهی تو هدایت نماید، برای تو از شتران سرخمو بهتر است». شتران سرخمو، اگر نفیسترین و باارزشترین اموال عربها نبود، حداقل یکی از نفیسترین اموال آنها محسوب میشد. علیسمطابق فرمان رسولاللهجبه میدان نبرد رفت و پیش آغاز نبرد، آنان را به اسلام فراخواند؛ ولی آنها اسلام نیاوردند. لذا جنگ آغاز شد و مسلمانان پیروز شدند و الله متعال، این پیروزی را به دست علی بن ابیطالبسرقم زد. این داستان مشهور، در کتابهای سیرت و کتابهایی که دربارهی جنگها و غزوات پیامبرجنوشته شده، آمده است؛ اما شاهد موضوع، اینجاست که رسولاللهجبه علیسدستور داد که آنها را به اسلام دعوت کند و حقوق اللهﻷرا به آنان اعلام نماید.
در این حدیث، به یکی از معجزههای پیامبرجتصریح شده است؛ چنانکه پیامبرجآب دهانش را به چشمان علیسمالید و چشمانش بهگونهای خوب شد که گویا پیشتر درد نمیکرد. در این حدیث، به معجزهی دیگری هم اشاره شده است؛ رسولاللهجفرمود: الله متعال، پیروزی را به دست پرچمدار این لشکر رقم خواهد زد. این، خبری غیبی بود که رسولاللهجاز سوی اللهﻷبیان نمود و همینطور هم شد.
یکی از نکاتی که از این حدیث برداشت میشود، برافراشتن پرچم جهاد در میدان نبرد است تا هر گروهی زیر پرچم دستهی خود، انجام وظیفه کنند؛ همانطور که پیشتر به این موضوع اشاره کردیم.
همچنین درمییابیم که انسان باید مشتاق کارهای نیک و کسب فضایل باشد؛ زیرا صحابهشآن شب را در این اندیشه سپری کردند که چه کسی از این فضیلت برخوردار خواهد شد.
و نیز چنین برداشت میشود که گاه، انسان به چیزی دست مییابد یا از فضیلتی برخوردار میگردد که خود، گمانش را ندارد. چنانکه علیسفکرش را هم نمیکرد که پیامبرجپرچم را به او بدهد؛ زیرا آنجا حضور نداشت و شاید از اصل ماجرا و نوید پیامبرجنیز بیخبر بوده است. با این حال، الله متعال این افتخار بزرگ را نصیبش فرمود. بنابراین، گاه انسان به چیزی که آرزویش را دارد، نمیرسد و گاه از نعمتی برخوردار میشود که حتی تصورش را هم نمیکند. لذا این، فضل خداست و به هرکس که بخواهد، عطا میکند.
***
۱۸۱- وعن أَنسٍسأَن فَتًى مِنْ أَسْلَمَ قال: يا رسُولَ الله إِنِّي أُرِيد الْغَزْوَ ولَيْس مَعِي مَا أَتجهَّزُ بِه؟ قال: «ائْتِ فُلاناً فإِنَّهُ قَدْ كانَ تَجَهَّزَ فَمَرِضَ». فَأَتَاهُ فقال: إِنَّ رسولَ الله جيُقْرئُكَ السَّلامَ وَيَقُول: أَعْطِني الذي تجَهَّزْتَ بِه، فقال: يا فُلانَةُ أَعْطِيهِ الذي تجَهَّزْتُ بِه ولا تحْبِسِي مِنْهُ شَيْئًا، فَو الله لا تَحْبِسِينَ مِنْهُ شَيْئاً فَيُبَارَكَ لَكِ فِيه. [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش:۱۸۹۴]
ترجمه: انسسمیگوید: جوانی از قبیلهی «اسلم» به رسولاللهجگفت: ای رسولخدا! میخواهم جهاد کنم؛ ولی چه کنم که چیزی ندارم تا ساز و برگ جنگی آماده نمایم؟ پیامبرجفرمود: «نزد فلانی برو که او ساز و برگ جنگی آماده کرده، ولی بیمار شده است (و نمیتواند به جهاد برود)». این جوان، نزد آن شخص رفت و گفت: پیامبرجبه تو سلام رسانده و فرموده است: ساز و برگ جنگی خود را به من بدهی. آن مرد به همسرش گفت: وسایل رزمی مرا به او بده و چیزی از آن را نگه ندار؛ به الله سوگند اگر چیزی از آن را نگه نداری، الله برای تو در آن برکت مینهد».
شرح
حدیثی که مؤلف/ذکر کرده، در باب راهنمایی به سوی خیر و نیکیست. جوانی نزد پیامبرجآمد و از ایشان تقاضای ساز و برگ جنگی یا وسایل رزم نمود تا بتواند به جهاد برود. پیامبرجاو را راهنمایی کرد که نزد مردی برود که برای جهاد، ساز و برگ جنگی تدارک دیده بود؛ اما به علت بیماری نمیتوانست به جهاد برود. جوان، نزد این مرد رفت و ماجرا و فرمودهی پیامبرجرا برایش بازگو کرد. آن مرد به همسرش گفت: وسایل رزمی مرا به او بده و چیزی از آن را نگه ندار؛ به الله سوگند اگر چیزی از آن را نگه نداری، الله برای ما در آن برکت مینهد.
این حدیث، بیانگر این است که هرکس به سوی کار نیکی راهنمایی کند، پاداشی همانند پاداش انجامدهندهی آن خواهد یافت و این، مفهوم حدیثیست که پیشتر بیان شد: «مَنْ دَلَّ عَلَى خَيْرٍ فَلهُ مثلُ أَجْرِ فَاعِلِهِ»؛ [ صحیح مسلم، ش۱۸۹۳] از این حدیث، این نکته نیز برداشت میشود که اگر کسی قصد انجام کار نیکی را داشت، اما به علت بیماری از انجام آن بازماند، چه خوب است آنچه را برای انجام این عمل آماده کرده، در اختیار شخص دیگری قرار دهد تا این کار را به انجام برساند و بدینسان اجر و پاداش کاملی به او میرسد؛ زیرا اگر انسان، بیمار شود و پیش از آن خود را برای کار نیکی آماده کرده باشد، اجر آن عمل بهطور کامل به او میرسد؛ گرچه به سبب بیماری نتواند آن را انجام دهد. الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن يُهَاجِرۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يَجِدۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا كَثِيرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ يُدۡرِكۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[النساء : ١٠٠]
کسی که در راه الله مهاجرت نماید، در زمین پناهگاههای بسیار و گشایش در زندگی خواهد یافت. و کسی که از خانهاش به قصد هجرت به سوی الله و رسولش بیرون رود و آنگاه مرگش فرا رسد، پاداشش با الله است.
از این حدیث و سخن صحابهشچنین برداشت میشود که اگر کسی، چیزی را برای انجام کار خیر در نظر گرفت، چه خوبست که این کار را انجام دهد؛ مثلاً اگر تصمیم گرفت بخشی از ثروتش را صدقه دهد و آن را به صندوق مسجد یا انجمن خیریهای تحویل دهد، تا زمانی که پول در دست اوست، اختیار با خودش میباشد؛ ولی بهتر است هرچه زودتر تصمیمش را عملی سازد تا در جرگهی پیشگامان خیر و نیکی قرار گیرد.
***