۱۴- باب: میانهروی در عبادت
الله متعال میفرماید:
﴿طه ١ مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ ٢﴾[طه: ١، ٢]
طا، ها. قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج و زحمت بیفتی.
و میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾[البقرة: ١٨٥]
الله برای شما آسانی میخواهد، نه سختی و دشواری.
شرح
مؤلف/در باب گذشته ذکر نمود که راههای خیر و نیکی، فراوان است و حال، این نکته را یادآوری میکند که انسان باید در عبادت، میانهروی نماید و از اینرو بابی به نام «میانهروی در عبادت» گشوده است. میانهروی، یعنی پرهیز از افراط و تفریط؛ این، همان خصلت ارزشمندیست که انسان باید در همه حال رعایت کند تا میانهرو و بهدور از افراط و تفریط باشد. الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا ٦٧﴾[الفرقان: ٦٧]
و آنان كه چون انفاق مىكنند، زيادهروى نمىنمایند و بخل نمىورزند، و انفاقشان همواره ميان اين دو حالت، در حدّ اعتدال است.
انسان در طاعت و عبادتش نیز باید اعتدال و میانهروی را رعایت کند و دوری از افراط و تفریط در عبادت، بر انسان، واجب است؛ لذا خودت را با انجام کارها یا عبادتهایی که از توان تو خارج است، در رنج و مشقت مینداز. پیامبرجاطلاع یافت که سه نفر تصمیم گرفتهاند که سخت در عبادت بکوشند؛ یکی از آنها تصمیم گرفت که هرگز ازدواج نکند؛ دومی گفت: تمام عمر روزه میگیرم و یک روز را هم نمیخورم. سومی هم تصمیم گرفت که همهی شبها به نماز بایستد و هیچ شبی نخوابد. پیامبرجسخنرانی کرد و فرمود: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَقُولُونَ كَذَا وَكَذَا لَكِنِّي أُصَلِّي وَأَنَامُ وَأَصُومُ وَأُفْطِرُ وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي»؛ یعنی: «چرا برخی از مردم، چنین سخنانی میگویند؟! من، هم نماز میخوانم و هم میخوابم؛ برخی از روزها، روزهی نفل میگیرم و گاه میخورم و با زنان، ازدواج نیز میکنم؛ پس هرکس از سنت من روی بگرداند، از من نیست». بدینسان پیامبرجاز کسانی که از سنتش رویگردانی میکنند و خود را به کارهایی وامیدارند که از توانشان خارج است، اظهار بیزاری نمود.
مؤلف/به آیهی اول و دوم سورهی «طه» استناد کرده که الله متعال فرموده است:
﴿طه ١ مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ ٢﴾[طه: ١، ٢]
طا، ها. قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج و زحمت بیفتی.
﴿طه﴾، جزو حروف مقطعه میباشد که پروردگار متعال برخی از سورهها را با آن، آغاز کرده است و بر خلاف پندار برخی از مردم، نام رسولاللهجنیست و معنا هم ندارد؛ زیرا قرآن، به زبان عربی نازل شده و حروف، در زبان عربی، بیمعنا هستند و زمانی معنا پیدا میکنند که با هم ترکیب شوند و واژهای بسازند. البته حروف مقطعه، منکِران و تکذیبکنندگان قرآن را به چالش میکشاند؛ زیرا قرآن، مخالفان خود را به مبارزه میطلبد و از آنها میخواهد که چیزی همانند قرآن بیاورند و آنها از آوردن ده یا یک سوره و حتی یک آیه و کمتر از آن نیز ناتوانند؛ حال آنکه قرآن از چنین حروفی تشکیل شده است که برای مخالفان آن، شناختهشده میباشد و حروف ناشناختهای نیست. از اینرو تقریباً در همهی سورههایی که با این حروف شروع شده، پس از حروف مقطعه، سخن از قرآن به میان میآید؛ در سورهی «بقره» آمده است:
﴿الٓمٓ ١ ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ ٢﴾[البقرة: ١، ٢]
الف، لام، میم. در این کتاب که راهنما و هدایتگر پرهیزکاران است، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.
و در سورهی «آلعمران» آمده است:
﴿الٓمٓ ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا﴾[آل عمران: ١، ٣]
الف، لام، میم. الله؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ همیشهزندهای که مدبّر (جهان هستی) است. (ذاتی که) قرآن را بهحق بر تو نازل کرد.
و نیز سورهی «اعراف»:
﴿الٓمٓصٓ ١ كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ فَلَا يَكُن فِي صَدۡرِكَ حَرَجٞ مِّنۡهُ﴾[الأعراف: ١، ٢]
الف، لام، میم، صاد. (این) کتابیست که بر تو نازل شده و نباید در سینهات برای (تبلیغ) آن تنگی و فشاری باشد.
و همچنین سورهی «یونس»:
﴿الٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡحَكِيمِ ١﴾[يونس: ١]
الف، لام، را؛ این، آیات کتاب استوار و محکم است.
بدینسان میبینیم که پس از حروف مقطعه که در ابتدای برخی از سورهها آمده، ذکر قرآن به میان میآید و این، اشارهایست به اینکه قرآن، از همین حروف عربی تشکیل شده است؛ اما با این حال، عربها از آوردن کلامی مانند قرآن، ناتوانند. این، همان دیدگاه درست دربارهی حروف مقطعه میباشد.
اللهﻷمیفرماید:
﴿مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ ٢﴾[طه: ٢]
قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج و زحمت بیفتی.
یعنی الله متعال، قرآن را بر پیامبرش نازل نکرده است که او را در رنج و زحمت بیندازد؛ بلکه نزول قرآن بر محمدجبرای این است که به سعادت و رستگاری و خیر دنیا و آخرت، دست یابد. همانگونه که اللهأدر همین سوره میفرماید:
﴿قَالَ ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِيعَۢاۖ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ ١٢٣ وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِيٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ كُنتُ بَصِيرٗا ١٢٥ قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتۡكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَاۖ وَكَذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمَ تُنسَىٰ ١٢٦ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي مَنۡ أَسۡرَفَ وَلَمۡ يُؤۡمِنۢ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِۦۚ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبۡقَىٰٓ ١٢٧﴾[طه: ١٢٣، ١٢٧]
فرمود: از بهشت آسمان (به زمین) پایین بروید؛ در حالی که برخی از شما دشمن برخی دیگر خواهید بود. و چون هدایت و رهنمودم برای شما بیاید، هرکس از آن پیروی کند، گمراه نمیشود و در رنج و زحمت نمیافتد. و هر کس از یاد من روی بگرداند، زندگانی تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا حشر میکنیم. میگوید: ای پروردگارم! چرا مرا نابینا برانگیختی؟ حال آنکه من (در دنیا) بینا بودم؟ میفرماید: اینچنین آیاتمان برای تو آمد و آنها را فراموش کردی و بدینسان امروز از یاد میروی. و کسی را که زیادهروی کرد و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد، اینچنین مجازات میکنیم. و بهراستی عذاب آخرت، سختتر و ماندگارتر است.
آری! اللهﻷبه پیامبرش میفرماید که «ما، قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج و زحمت بیفتی»؛ بلکه برای اینکه در دنیا و آخرت رستگار شوی؛ از اینرو تا زمانی که امت اسلامی به قرآن تمسک میجست و رهنمودهای آن را بهکار میبست، عزت و کرامت داشت و مسلمانان از همهی ملتها و امتها برتر بودند؛ چنانکه توانستند شرق و غرب زمین را فتح کنند؛ اما از آن زمان که از عمل به قرآن بازماندند، دچار عقبماندگی شدند و متناسب با دوری خود از قرآن، عزت و کرامت پیشین خود را از دست دادند.
مؤلف/آیهی دیگری نیز در این باب ذکر کرده است؛ این آیه که اللهأمیفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾[البقرة: ١٨٥]
الله برای شما آسانی میخواهد، نه سختی و دشواری.
یعنی الله متعال با احکامی که به سوی ما نازل فرموده است، برای ما آسانی میخواهد و قصد سختگیری ندارد؛ این آیه، جزو آیههاییست که دربارهی روزه نازل شده تا هیچکس گمان نکند که پروردگار متعال با فرو فرستادن حکم روزه، حکم سخت و رنجآوری نازل فرموده است؛ لذا بیان فرمود که برای ما آسانی میخواهد، نه سختی و دشواری. از اینرو روزه، بر مسافر واجب نیست و باید قضای آن را در ایام دیگری بهجای آورد. بیمار نیز همینگونه است و روزه بر او واجب نیست؛ بلکه قضای روزهاش را پس از آنکه بهبود یافت، بهجای میآورد. این، یعنی آسانگیری. لذا الله متعال فرمود:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾[البقرة: ١٨٥]
الله برای شما آسانی میخواهد، نه سختی و دشواری.
الحمدلله که دین اسلام، دین تسامح و آسانگیریست؛ و از الله متعال درخواست میکنم که به همهی ما توفیق عمل و چنگ زدن به این دین را عطا بفرماید و ما را بر این دین بمیراند تا پروردگارمان را در حالی ملاقات کنیم که مسلمانیم.
***
۱۴۶- عن عائشةَلأَنَّ النَّبيَّجدخَلَ عليْها وعِنْدها امْرأَةٌ قال: منْ هَذِه؟ قالت: هَذِهِ فُلانَة تَذْكُرُ مِنْ صَلاتِهَا قال: «مَهُ عليكُمْ بِما تُطِيقُون، فَوَ الله لا يَمَلُّ اللَّهُ حتَّى تَمَلُّوا وكَانَ أَحَبُّ الدِّينِ إِلَيْهِ ما داوَمَ صَاحِبُهُ علَيْهِ». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: (۴۳، ۱۱۵۱)؛ و صحیح مسلم، ش: ۷۸۵]
ترجمه: از عایشهلروایت است که پیامبرجبه خانهی او آمد و زنی، نزدش بود. پیامبرجپرسید: «این زن کیست؟» عایشهلپاسخ داد: «فلان زن است». و از کثرت نمازهایش سخن گفت. رسولاللهجفرمود: «بس کن! بهاندازهای که توانایی دارید، عبادت کنید؛ به الله سوگند که الله از دادنِ پاداش اعمال نیک خسته نمیشود، مگر اینکه شما از عبادت خسته شوید. بهترین عمل نزد الله، عملیست که صاحبش بر آن مداومت کند».
شرح
مؤلف/، روایتی در باب میانهروی در عبادت نقل کرده که پیامبرجبه خانهی وی رفت و زنی، آنجا بود؛ پیامبرجاز عایشهلپرسید: «این زن کیست؟» عایشهلآن زن را معرفی کرد و کثرت نمازها و عبادتهایش را برای پیامبرجبازگو نمود. پیامبرجفرمود: «بس کن!» واژهی «مَه» که در حدیث آمده، نزد علمای علم نحو، «اسم فعل» است و بدین معناست که بس کن یا ساکت باش. به عبارت دیگر: پیامبرجبه آن زن دستور داد که دست از عبادت مشقتباری که مداومت بر آن مشکل است، بردارد و آنگاه فرمود: «بهاندازهای که توانایی دارید، عبادت کنید»؛ یعنی خود را به رنج و زحمت نیندازید؛ زیرا وقتی انسان، خودش را به رنج و زحمت بیندازد و عبادت سخت و سنگینی را شروع کند، توان مداومت و پایبندی بر آن را نخواهد داشت و سرانجام، آن را ترک خواهد کرد.
عایشهلیادآوری کرده که محبوبترین عمل نزد پیامبرج، عملیست که صاحبش بر آن مداومت میکند؛ یعنی اگر عمل، اندک باشد، اما صاحبش بر آن مداومت نماید، بهتر است از اینکه عملش زیاد باشد و نتواند بر آن مداومت کند؛ زیرا انسان، عمل اندک را بهراحتی انجام میدهد؛ بر خلاف عمل سخت و دشوار که انسان را خسته میکند و او را بر آن میدارد که آن را ترک نماید. از اینرو پیامبرجفرمود: «به الله سوگند که او از دادن پاداش اعمال نیک خسته نمیشود، مگر اینکه شما از عبادت خسته شوید». صفت خستگی در این حدیث برای الله ذکر شده، مانند خستگی ما انسانها نیست؛ زیرا خستگی ما، از روی تنبلی و ناتوانیست، حال آنکه اللهﻷاز هر عیبی پاک و منزه میباشد و زمانی پاداش اعمال نیک بندهاش را قطع میکند که بندهاش، دست از عمل بردارد یا آن عمل را ترک کند. لذا صفتی که در این حدیث برای الله ذکر شده، بهدور از هرگونه تنبلی، رنج و ناتوانیست؛ اللهأمیفرماید:
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ٣٨﴾[ق: ٣٨]
و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست، در شش روز آفریدیم و خستگی و رنجی به ما نرسید.
یعنی اللهﻷآسمانهای بزرگ و زمین و موجودات میان آنها را در شش روز آفرید و این آفرینش بزرگ در این مدت کوتاه، الله را خسته و رنجور نکرد.
از حدیث عایشهلچنین برداشت میکنیم که انسان باید همواره توجه نماید که چه کسی به خانهاش رفت و آمد میکند؛ زیرا برخی از زنها وقتی با هم مینشینند، شروع به غیبت میکنند و گاه، در زندگی دیگران، سَرَک میکشند و از کار و بارِ مرد خانه یا رفت و آمدهایی که به آن خانه میشود، سؤال میکنند و ممکن است سخنانی رد و بدل شود و حتی شایعاتی پدید آید که به اختلاف زن و مرد بینجامد.
این حدیث، همچنین بیانگر این است که انسان نباید خودش را با عبادتها و اعمال فراوانی که از توانش خارج است، در رنج و زحمت بیندازد؛ زیرا سرانجام، خسته میشود و آن اعمال سخت و دشوار را ترک میکند. لذا بهتر است که عملش اندک باشد، اما بر آن مداومت نماید. پیامبرجشنید که عبدالله بن عمرو بن عاصبتصمیم گرفته که تا پایان عمرش همهی روزها، روزه بگیرد و تمام شبها را به نماز بایستد. او، به خاطر اشتیاق فراوانش به کارهای نیک و شایسته چنین تصمیمی گرفته بود؛ این خبر به پیامبرجرسید. به او فرمود: «تو، چنین گفتهای؟!» پاسخ داد: بله، ای رسولخدا! پیامبرجفرمود: «تو، توان این کار را نداری». و آنگاه به او دستور داد که هر ماه، سه روز، روزه بگیرد. عبداللهسعرض کرد: من، طاقتم بیش از این است. لذا رسولاللهجبه او فرمان داد که یک روز، روزه بگیرد و دو روز فاصله بیندازد. عبداللهسعرض کرد که طاقتم، بیش از این است؛ لذا رسولاللهجبه او اجازه داد که یک روز در میان، روزه بگیرد. عبدالله بن عمروبگفت: من، طاقتم بیش از این است. پیامبرجفرمود: «لا أکثَرَ مِن ذلكَ هذا صیامُ داود»؛ [ نک: صحیح بخاری، ش: (۱۸۴۲، ۱۸۴۴)؛ و مسلم، ش:۱۹۷۲)] یعنی: «روزهای بهتر از این وجود ندارد؛ این، روزهی داوود(÷) است».
زمانی که عبدالله بن عمروببزرگ شد و پا به سن گذاشت، برایش دشوار بود که یک روز در میان، روزه بگیرد؛ از اینرو میگفت: کاش رخصت پیامبرجرا قبول میکردم! عبداللهسپانزده روز پیاپی روزه میگرفت و پانزده روز پیاپی روزه نمیگرفت.
لذا درمییابیم که انسان باید در عبادت، میانهروی و اعتدال را رعایت کند تا بتواند بر آن مداومت نماید؛ زیرا محبوبترین عمل نزد الله، عملیست که صاحبش بر آن پایبندی کند؛ گرچه اندک باشد.
***
۱۴۷- وعن أَنسٍسقال: جاءَ ثَلاثةُ رهْطِ إِلَى بُيُوتِ أَزْواجِ النَّبِيِّج يسْأَلُونَ عنْ عِبَادَةِ النَّبِيِّج فَلَمَّا أُخبِروا كأَنَّهُمْ تَقَالَّوْها وقالُوا: أَين نَحْنُ مِنْ النَّبِيِّج قَدْ غُفِر لَهُ ما تَقَدَّم مِنْ ذَنْبِهِ وما تَأَخَّر. قالَ أَحَدُهُم: أَمَّا أَنَا فأُصلِّي اللَّيل أَبَدًا، وقال الآخَر: وَأَنا أَصُومُ الدَّهْرَ أبدًا ولا أُفْطِر، وقالَ الآخر: وأَنا اعْتَزِلُ النِّساءَ فلا أَتَزوَّجُ أَبدًا، فَجاءَ رسول الله جإلَيْهمْ فقال: «أَنْتُمُ الَّذِينَ قُلْتُمْ كذا وكذَا؟، أَما واللَّهِ إِنِّي لأَخْشَاكُمْ للَّهِ وَأَتْقَاكُم له لكِنّي أَصُومُ وَأُفْطِر، وَأُصلِّي وَأَرْقُد، وَأَتَزَوّجُ النِّسَاءَ، فمنْ رغِب عن سُنَّتِي فَلَيسَ مِنِّى». [ صحیح بخاری، ش: ۵۰۶۳؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۴۰۱] [متفقٌ عليه]
ترجمه: انسسمیگوید: سه نفر به خانهی همسران پیامبرجآمدند و دربارهی عبادت پیامبرجسؤال کردند و هنگامی که از آن باخبر شدند، گویا آن را کم دانستند و گفتند: ما کجا و پیامبرجکجا، حال آنکه گناهان گذشته و آیندهاش آمرزیده شده است؟! یکی از آنها گفت: من، تمام شبها را نماز خواهم خواند. دیگری گفت: من، تمام عمر روزه میگیرم و یک روز آن را هم نمیخورم. و سومی گفت: من از زنان دوری مینمایم و هرگز ازدواج نمیکنم. رسولاللهجنزدشان آمد و فرمود: «شما، همان کسانی هستید که چنین و چنان گفتهاید؟ به الله سوگند که من، از همهی شما خداترستر و پرهیزکارتر هستم؛ اما هم روزه میگیرم و هم میخورم؛ هم نماز میخوانم و هم میخوابم و با زنان نیز ازدواج میکنم. پس هرکس، از سنت من روی بگرداند، از من نیست».
شرح
مؤلف/، روایتی بدین مضمون نقل کرده که سه نفر به خانهی همسران پیامبرجرفتند و از همسرانش دربارهی چگونگی اعمال و عباداتی که در خانه انجام میدهد، سؤال کردند؛ زیرا برخی از اعمال پیامبرجنمایان بود و همهی مردم، از آن اطلاع داشتند؛ مانند اعمالی که در مسجد یا در جمع یارانش و یا در کوچه و بازار انجام میداد. بیشتر اصحابش که در مدینه بودند، این دسته از اعمال پیامبرجرا میشناختند؛ اما بخش دیگری از اعمال رسولاللهجپنهانی بود و فقط کسانی که با او در خانه بودند، از آن اطلاع داشتند؛ مانند خدمتکارانش چون عبدالله بن مسعود و انس بن مالک و دیگران.
این سه نفر به خانهی همسران پیامبرجرفتند تا دربارهی اعمال پنهانی رسولاللهج، یعنی اعمالی که در خانه انجام میداد، سؤال کنند؛ وقتی از اعمال پیامبرجدر خانهاش اطلاع یافتند، مثل اینکه آنها را اندک دانستند؛ زیرا پیامبرجبرخی از روزها، روزهی نفل میگرفت و گاه میخورد؛ بخشی از شب به عبادت میپرداخت و پاسی از شب نیز میخوابید و از زنانش نیز دوری نمیکرد؛ لذا از آنجا که این سه نفر، تمایل زیادی به عبادت داشتند، گویا اعمال پیامبرجرا اندک پنداشتند؛ اما ملاک عبادت، شریعت و آموزههای شرعیست، نه میل و رغبت یا گرایش انسان به عبادت.
پیامبرجنزدشان آمد و فرمود: «شما همان کسانی هستید که چنین و چنان گفتهاید؟» گفتند: بله؛ یکی از آنها گفته بود: من، تمام شبها را نماز خواهم خواند. دیگری گفت: من، تمام عمر روزه میگیرم و یک روز آن را هم نمیخورم. و سومی گفت: من از زنان دوری مینمایم و هرگز ازدواج نمیکنم. آنها اذعان کردند که چنین سخنانی گفتهاند. بدون شک سخنانی گه گفته بودند، شرعی نبود و هیچ جایگاهی در شریعت نداشت؛ زیرا چنین اعمالی برای نفس، سخت و رنجآور است. چه معنا دارد که انسان هیچ شبی نخوابد و به نماز بایستد؟! چنین کاری، رنجآور است و نتیجهای جز بیرغبتی به عبادت نخواهد داشت؛ زیرا وقتی انسان از کاری خسته شود، آن کار برایش ناگوار خواهد بود. همینطور سخن آن شخص که گفته بود زمستان و تابستان، روزه خواهم گرفت! این کار نیز مشقتبار است.
سومی تصمیم گرفت که هیچگاه ازدواج نکند؛ این هم کار خوبی نیست؛ بهویژه برای جوانان، بسیار دشوار میباشد که از ازدواج صرف نظر کنند؛ البته از این کار نهی شده است؛ عثمان بن مظعونسمیگوید: پیامبرجبهشدت ما را از ازدواج نکردن منع مینمود؛ و گرنه، خود را اَخته میکردیم.
به هر حال این شیوهی عبادت که این سه نفر انتخاب کرده بودند، بسیار دشوار و بر خلاف سنت بود؛ اما پیامبرجابتدا از آنها سؤال کرد که آیا واقعاً چنین تصمیمی گرفتهاند و چون اذعان نمودند که چنین سخنانی گفتهاند، پیامبرجفرمود: «به الله سوگند که من، از همهی شما خداترستر و پرهیزکارتر هستم؛ اما هم روزه میگیرم و هم میخورم؛ هم نماز میخوانم و هم میخوابم و با زنان نیز ازدواج میکنم. پس هرکس از سنت من روی بگرداند، از من نیست»؛ یعنی کسی که بدون میانهروی و با روشی سخت و دشوار به عبادت بپردازد، از من نیست. لذا درمییابیم که انسان باید در عبادت و بلکه در همهی کارها میانهرو باشد و از افراط و تفریط بپرهیزد؛ زیرا اگر تفریط یا کوتاهی کند، خیر فراوانی را از دست میدهد و اگر زیادهروی یا افراط نماید، چهبسا خسته و درمانده میشود و از انجام عبادت باز میماند؛ از اینرو در حدیث آمده است: «إِنَّ الْمُنْبَتّ لا أَرْضًا قَطَعَ وَلا ظَهْرًا أَبْقَى»؛ [ ضعیف است؛ روایت: بیهقی در الکبری (۳/۱۸)، و قضاعی در مسند الشهاب (۱۱۴۷)، و حاکم در معرفۀ علوم الحدیث، ص:۹۵ از طریق ابیعقیل از محمد بن سوقه از محمد بن منکدر از جابر به صورت مرفوع. و مروان بن معاویه از ابوعقیل متابعت نکرده و آن را از ابن سوقه از ابن منکدر به صورت مرسل نقل نموده است. چنانچه در شعب الایمان (۳/۴۰۲) از بیهقی، آمده است؛ البته شاهدی از روایت ابنعمرو دارد، سندش، ضعیف میباشد؛ به سبب ضعف عبدالله بن صالح. علامه آلبانی/در ضعیف الجامع (۲۰۲۲۹ این حدیث را ضعیف دانسته است] یعنی: «کسی که شب و روز راه میرود (یا مرکبش را میتازد)، نه تنها به مقصد نمیرسد، بلکه خود (یا سواریاش) را هم از پا درمیآورد».
لذا میانهروی در عبادت، سنت و روش رسولاللهجاست و درست نیست که هیچ بندهای، خود را در رنج و زحمت بیندازد؛ بلکه باید آهسته و پیوسته حرکت کرد. همانطور که پیشتر حدیثی ذکر شد که در آن آمده بود: محبوبترین عمل نزد الله، عملیست که صاحبش بر آن مداومت کند، گرچه اندک باشد. لذا راه درست و آسان را در پیش بگیرید و از افراط و تفریط بپرهیزید؛ زیرا بهترین روش، روش پیامبرجاست. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را در شمار پیروان پیامبرجقرار دهد؛ همان کسانی که به روش و سنت رسولاللهجعمل میکنند و در مسیر او گام برمیدارند.
***
۱۴۸- وعن ابن مسعودٍسأنَّ النَّبيَّجقال: «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ» قالَهَا ثلاثًا. [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۶۷۰]
ترجمه: ابنمسعودسمیگوید: پیامبرجفرمود: «کسانی که (در کارهای دینی و دنیوی) سختگیری میکنند، هلاک میشوند». و این جمله را سه بار تکرار نمود.
شرح
مؤلف/، حدیثی از ابنمسعودسنقل کرده که پیامبرجفرموده است: «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ، هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ، هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ»؛ یعنی: «کسانی که در امور دینی و دنیوی سختگیری میکنند، زیانکارند و تباه میشوند» و این را سه بار تکرار فرمود؛ از اینرو در حدیث دیگری آمده است: «لا تُشَدِّدُوا عَلَى أَنفُسِكُم فَيُشدِدِ اللَّهُ عَلَيكُم»؛ یعنی: «بر خود سخت نگیرید که الله نیز بر شما سخت میگیرد». به داستان بنیاسرائیل توجه کنید که وقتی قتلی در میانشان انجام شد، دربارهاش دچار اختلاف شدند و با یکدیگر به نزاع و کشمکش برخاستند و چیزی نمانده بود که در میانشان جنگ و درگیری روی دهد. موسی÷به آنها گفت:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗ﴾[البقرة: ٦٧]
«الله به شما دستور میدهد که برای آشکار شدن راز قتل، گاوی ذبح کنید».
یعنی پس از اینکه گاوی ذبح کردید، بخشی از آن را بردارید و به پیکر مقتول بزنید تا به شما خبر دهد که چه کسی، او را کشته است. بنیاسرائیل در پاسخ موسی÷گفتند: «آیا ما را به مسخره گرفتهای؟» اما اگر این فرمان را میپذیرفتند و تسلیم امر اللهﻷمیشدند، هر گاوی که ذبح میکردند، راز قتل برایشان آشکار میشد؛ ولی آنها به موسی گفتند: «از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که چه گاوی مورد نظر است؟» و باز گفتند: «از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که رنگ این گاو، چگونه است؟» و نیز پرسیدند که «چگونه گاویست؟» در نتیجه، الله متعال بر آنان سخت گرفت و بهسختی به گاو مورد نظر دست یافتند؛ البته چیزی نمانده بود که این فرمان را اجرا نکنند.
سختگیری در عبادت نیز همینگونه است؛ بدینسان که انسان، در نماز و روزه و عبادتهای دیگر، از آنچه که الله بر او آسان گرفته است، صرف نظر کند و بر خود سخت بگیرد. لذا خود را تباه میگرداند و در معرض نابودی قرار میدهد؛ مانند برخی از بیماران که برایشان جایز است که روزه نگیرند و با آنکه الله بر آنها آسان گرفته است و بهخاطر بیماری و نیاز درمانی خود، به خورد و آشامیدن نیاز دارند، بر خود سخت میگیرند و روزه میدارند. حدیث ابنمسعودسبر چنین کسانی منطبق میگردد.
همچنین برخی از دانشجویان و پژوهشگران علوم اسلامی که در حوزهی دین و مباحث توحیدی، فعالیت و تحقیق میکنند، گاه دربارهی صفات اللهﻷکنجکاویهای بیمورد مینمایند و سؤالهایی میپرسند که نابهجاست و هیچیک از گذشتگان نیک امت، صحابه، تابعین و امامان هدایت بدان نپرداختهاند. بنابراین گاه مشاهده میشود که برخی از طلاب و دانشجویان علوم اسلامی با تکلف و گستاخی، به چنین موضوعهایی میپردازند. سخن ما به چنین کسانی این است که: بس کنید! گنجایش و حد و اندازهی شما، بیش از گنجایش و حد و اندازهی صحابهشنیست و مکلف به کاری نیستید که الله متعال، شما را به انجام آن مکلّف نساخته است؛ مطمئن باشید که با چنین رویکردی، خود را در رنج و زحمت میاندازید و آشفته و بیقرار میشوید.
به عنوان مثال: برخی از مردم میگویند: اللهﻷ، انگشتانی دارد. چنانکه در حدیثی آمده است: «إِنَّ قُلُوب بَنِي آدَم كُلّهَا بَيْن إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِع الرَّحْمَن كَقَلْبٍ وَاحِد يُصَرِّفهُ حَيْثُ يَشَاء»؛ [ صحیح مسلم، ش: ۴۷۹۸ بهنقل از ابنعمروس] یعنی: «دلهای همهی انسانها همانند یک قلب در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان است و هرگونه که بخواهد، آن را دگرگون میگرداند». لذا برخی از افراد، با تکلف و کنجکاوی نابهجا به بحث و کنکاش دربارهی تعداد این انگشتان می پردازد و پرسشهایی از این قبیل مطرح میکنند که آیا این انگشتها، ناخن دارند یا دربارهی تعداد ناخنها سخن میگویند! [سبحان الله]
مثالی دیگر: در حدیث صحیح آمده است: «يَنْزِلُ رَبُّنَا إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا كُلَّ لَيْلَةٍ حِينَ يَبْقَى الثُلُثُ الأخِیرُ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۱۰۷۷، ۶۹۴۰) و مسلم، ش: ۱۲۶۱ بهنقل از ابوهریرهس] یعنی: «پروردگارمان هر شب پس از گذشتن دوسوم شب (در ثلث پایانی آن) به آسمان دنیا نزول میکند...». حال، برخی از افراد میگویند: چگونه نزول میکند؟ چرا پس از گذشتن دوسوم شب؟! و همیشه در یک بخش از زمین دوسوم شب، گذشته است؛ پس اللهﻷهمواره در آسمان دنیاست! و چنین سخنان یا پرسشهای نادرستی مطرح میکنند که هیچ اجر و پاداشی ندارد و به گناه و معصیت نزدیکتر است تا سلامت فکری و عقیقدتی؛ از اینرو چنین کسانی نکوهیدهاند، نه ستوده.
چنین مسایلی جزو مسایل غیبیست که انسان بدان مکلّف نشده و گذشتگان نیک امت که از ما بهتر بودند و اشتیاق بیشتری به شناخت اللهﻷبا نامها و صفاتش داشتند، به بحث و کنجکاوی دربارهی این مسایل نپرداختهاند. لذا باید از تکلف و کنجکاوی دربارهی چنین مسایلی دست برداریم و به آنچه در قرآن و سنت صحیح آمده، ایمان بیاوریم و بگوییم: شنیدیم و اطاعت کردیم؛ ولی پرداختن به مسایل ریز، بیفایده است و تکلف و سختگیری در امر دین بهشمار میرود.
از این دست تکلفها و سختگیریها، میتوان به رویکرد طلاب و دانشجویانی اشاره کرد که پارهای از احتمالهای عقلانی را وارد دلایل لفظی مینمایند و آنقدر احتمال در معانی و مفاهیم شرعی میگنجانند که فواید و دادههای نصوص و متون شرعی، گُم و ضایع میشود و از متن کتاب و سنت، همه چیز برداشت میگردد، جز معانی و مفاهیمی که در آن متن وجود دارد! این، درست نیست؛ بلکه پذیرش ظاهر نصوص، واجب است و اگر احتمالهای عقلی را بر دلایل لفظی و مفاهیم روشن کتاب و سنت غالب کنیم، یک آیه یا یک حدیث هم برای استناد و استدلال، باقی نخواهد ماند و ایرادهای فراوانی بر آنها وارد خواهد شد. حال آنکه مسایل یا استدلالهای عقلی، بیشتر، تصورها و خیالهای شیطانیست که شیطان، در دلِ انسان میاندازد تا ایمان و عقیدهاش را سست بگرداند.
نمونهی دیگری از این سختگیریها، عملکرد کسانیست که چندین بار وضو میگیرند و یا اندام وضو را چهار یا پنج بار و حتی بیشتر میشویند! حال آنکه وضویشان، درست است و فقط از روی وسواس و سختگیری، بدین شکل عمل میکنند. گفته میشود هنگامی که ابن عباسبوضو میگرفت، زمینی که روی آن وضو گرفته بود، خیس نمیشد و فقط چند قطره آب در آنجا به چشم میخورد که روی زمین افتاده بود؛ زیرا آب اندکی برای وضو استعمال میکرد؛ اما برخی از مردم آنقدر سخت میگیرند که دچار وسواس میشوند و اندام وضو را چهار یا پنج و شش بار و حتی بیشتر میشویند و تازه، این مقدار هم برای آنها کافی نیست و شیطان، بهاندازهای در دل آنها وسوسه میاندازد که چندین و چند بار این کار را تکرار میکنند و از حدّ عادی خارج میشوند.
برخی هم برای غسل جنابت و شستن گوشها و بینی، خود را به زحمت میاندازند. این هم در فرمودهی پیامبرجمیگنجد که: «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ»؛ یعنی: «کسانی که در امور دینی و دنیوی سختگیری میکنند، هلاک میشوند». بنابراین، هرکس در مسایلی که الله بر او آسان گرفته است، سختگیری کند، خود را به هلاکت میرساند.
***
۱۴۹- عن أَبِي هريرةسعَن النبيجقال: إِنَّ الدِّينَ يُسْر، ولنْ يشادَّ الدِّينُ إلاَّ غَلَبه فسدِّدُوا وقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا، واسْتعِينُوا بِالْغدْوةِ والرَّوْحةِ وشَيْءٍ مِن الدُّلْجةِ». [روایت البخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۳۹]
وفي رواية له: «سدِّدُوا وقَارِبُوا واغْدوا ورُوحُوا، وشَيْء مِنَ الدُّلْجةِ، الْقَصْد الْقصْد تَبْلُغُوا».
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «دین، آسان است؛ و هرکس آن را بر خود سخت بگیرد، سرانجام، خسته و درمانده میشود؛ پس، راه راست و درست، و میانه را در پیش بگیرید و (به درستکاری و میانهروی) خوشحال باشید و از عبادت صبح و شام و پاسی از شب کمک بگیرید».
در روایت دیگری از بخاری آمده است: «راه راست و میانه را در پیش بگیرید و صبح و شام و پاسی از شب عبادت کنید؛ میانهرو باشید، میانهرو باشید تا به مقصد برسید».
شرح
مؤلف/، در باب میانهروی در عبادت، حدیثی از ابوهریرهسنقل کرده بدین مضمون که پیامبرجفرموده است: «دین، آسان میباشد»؛ یعنی دینی که اللهﻷ، محمدجرا با آن برانگیخته و آیینی که بندگان، با آن پروردگارشان را عبادت میکنند، آسان است. همانگونه که اللهﻷمیفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾[البقرة: ١٨٥]
الله برای شما آسانی میخواهد، نه سختی و دشواری.
الله متعال پس از بیان حکم وضو و غسل جنابت و نیز تیمم در هنگام بیماری یا عدم دسترسی به آب، میفرماید:
﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ﴾[المائدة: ٦]
الله، نمیخواهد حکم دشواری بر شما قرار دهد.
و میفرماید:
﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ﴾[الحج : ٧٨]
و در راه الله چنانکه شایستهی جهاد در راه اوست، جهاد کنید. او، شما را برگزید و در دینتان هیچ سختی و تنگنایی برای شما نگذاشت.
همهی متون و دادههای دینی، بیانگر آسان بودن دین است و بهراستی همینگونه میباشد.
اگر انسان در عبادتهای روزانهاش بیندیشد، میبیند که نمازهای پنجگانه بسیار آسان است؛ زیرا در نوبتهای مختلف و در اوقات پراکنده و مشخصیست؛ مسلمان برای هر نماز وضو میگیرد و میگوید: «أشهَدُ أن لا إله إلا الله وأشهَدُ أنَّ محمدًا عَبدُهُ ورَسُولُهُ، اللَّهمَّ اجعَلنِي مِنَ التَّوَّابِینَ واجعَلنِي مِنَ المُتَطَهِّرِینَ»و بدینسان ابتدا بدنش را پاکیزه میسازد و سپس قلبش را با توحید، پاک میگرداند و آنگاه نماز میخواند.
همچنین اگر در زکات دقت کنیم، میبینیم که به عنوان سومین رکن اسلام، آسان است؛ زیرا اولاً زکات، فقط در «اموالِ نامی» یا «اموال رشدکننده»، یعنی اموالی که افزایش مییابد یا قابل رشد است، واجب میباشد و در همهی اموال، واجب نیست؛ لذا زکات، تنها در اموال قابل افزایش، مانند اموال تجاری، یا طلا و نقره که در حکم اموال تجاری و قابل افزایش است، واجب میباشد؛ اگرچه افزایش نیابد؛ اما در اموالی مانند خانه و ماشین که استفادهی شخصی دارد، زکات واجب نیست. پیامبرجفرموده است: «لَيْسَ عَلَى الْمُؤْمِنِ فِي عَبدِهِ وفَرَسِهِ صَدَقَةٌ»؛ یعنی: «در اسبها و بردگانِ مسلمانان، زکات واجب نیست». و این، شامل ظروف و فرشهای خانه و ماشینها و دیگر وسایلی میشود که فقط برای استفادهی شخصیست، نه برای تجارت.
و دوم اینکه زکات واجب، بسیار اندک است؛ یعنی یکچهلم یا ۵/۲% اموال زکات. ادای زکات، از اموال مسلمان، نمیکاهد؛ همانگونه که پیامبرجفرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ»؛ یعنی: «صدقه، از مال انسان نمیکاهد»؛ بلکه مال انسان را پاک میگرداند و در آن، خیر و برکت میآورد.
روزه نیز آسان است؛ زیرا نباید تمام سال یا نصف آن و یا یکچهارم آن را روزه بگیریم؛ بلکه فقط یک ماه از دوازده ماه را روزه میگیریم. لذا روزه گرفتن، آسان است و هنگامی که بیمار میشوید یا به مسافرت میروید، میتوانید روزه نگیرید و به جای آن در روزهای دیگری روزه میگیرید. و اگر توانایی روزه گرفتن در تمام عمر خود را نداشته باشید، به جای هر روز، به یک فقیر، غذا دهید.
حج نیز آسان است؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا﴾[آل عمران: ٩٧]
حج این خانه برای الله بر کسی که توانایی رفتن به آنجا را دارد، واجب است.
و اگر کسی توانایی رفتن به حج را نداشته باشد، در صورتی که ثروتمند است، باید کسی را به نیابت از خود به حج بفرستد و اگر ثروتمند نبود و توانایی جسمی نداشت، حج بر او واجب نیست.
لذا دین، آسان است و در اصل احکام و دستورهایش، دشوار نمیباشد و در شرایط اضطراری نیز احکام آسانی وجود دارد که الله متعال بر بندگانش در امر دین، آسان گرفته است؛ چنانکه پیامبرجبه عمران بن حصینسفرمود: «صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ»؛ [ صحیح بخاری، ش: ۱۰۵۰ بهنقل از عمران بن حصینس] یعنی: «ایستاده، نماز بخوان؛ و اگر نتوانستی، نشسته نماز بخوان؛ و اگر نشسته هم نتوانستی، بر پهلو (خوابیده) نماز بخوان». لذا دین، آسان است.
سپس پیامبرجفرمود: «و هیچکس دین را بر خود سخت نمیگیرد، مگر اینکه شکست میخورد»؛ یعنی خسته و درمانده میشود و دین یا اعمال دینی را ترک میکند و خود را به هلاکت و نابودی میکشاند. چنانکه در حدیث پیشین آمده بود: «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ»؛ یعنی: «کسانی که (در کارهای دینی و دنیوی) سختگیری میکنند، هلاک میشوند».
رسولاللهجدر ادامه فرموده است: «فسدِّدُوا وقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا»؛ یعنی: «پس، راه راست و درست، و میانه را در پیش بگیرید و (به درستکاری و میانهروی) خوشحال باشید». به عبارت دیگر، هر کار یا عبادتی را درست انجام دهید و سعی کنید اگر نمیتوانید کاری را بهطور کامل انجام دهید، پس به حد مطلوب، نزدیک باشد و خوشحال باشید که اگر کاری را درست انجام دهید یا به حد مطلوب نزدیک شوید، از پاداش و خیر فراوان و نیز کمک و یاری اللهﻷبرخوردار میگردید. پیامبرجعادت داشت که یارانش را مژده میداد و سعی میکرد با بشارتها و مژدههایش، آنها را خوشحال کند؛ از اینرو چه خوب است که انسان، تا میتواند برادران مسلمانش را شادمان بگرداند؛ چنانکه رسولاللهجبه یارانش فرمود: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: يَا آدَمُ، فَيَقُولُ: لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ، فَيَقُولُ: أَخْرِجْ مِن ذُریتک بَعْثَ النَّارِ، قَالَ: وَمَا بَعْثُ النَّارِ؟ قَالَ: مِنْ كُلِّ أَلْفٍ تِسْعَ مِائةٍ وَتِسْعَةً وَتِسْعِينَ»؛ یعنی: «الله متعال روز قیامت به آدم(÷) میفرماید: ای آدم! و آدم در پاسخ میگوید: آماده و گوش به فرمان تو هستم. اللهﻷمیفرماید: دوزخیان را جدا کن. میپرسد: تعداد دوزخیان، چهقدر است؟ میفرماید: نهصد و نود و نه نفر از هر هزار نفر». این موضوع، برای صحابهشسنگین و دشوار بود؛ لذا پرسیدند: ای رسولخدا! آن یک نفر از میان ما، کیست؟ فرمود: «أَبْشِرُوا، فَإِنَّ مِنْكُمْ رَجُلا وَمِنْ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ أَلْفًا»؛ یعنی: «خوشحال باشید که یک نفر از شما و هزار نفر از یأجوج و مأجوج به دوزخ میروند». و سپس افزود: «إِنِّي لأَرْجُو أَنْ تَكُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، ثُلُثَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، شطرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ یعنی: «من، امیدوارم که شما یکچهارم بهشتیان باشید؛ بلکه امیدوارم که یکسوم بهشتیان، یا نصف اهل بهشت باشید». لذا صحابهشاز شادی، تکبیر گفتند. می بینیم که پیامبرجدر این حدیث فرمود: «أَبْشِرُوا»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۳۰۹۹، ۴۳۷۲، ۶۰۴۹)؛ و مسلم، ش: ۳۲۷ بهنقل از ابوسعید خدریس] یعنی: «خوشحال باشید».
لذا چه خوبست که انسان، سخنان شادیبخشی به برادرانش بگوید؛ گرچه گاه، هشدار دادن، بهتر است؛ بهویژه زمانی که برادر مسلمانمان در انجام وظایف شرعی، کوتاهی میکند یا مرتکب اعمال حرام میشود. لذا باید او را بترسانیم و به او هشدار دهیم و حکمت را رعایت کنیم و متناسب با موقعیت، مژده یا بیم دهیم. بنابراین، اگر کسی به شما گفت که آیا با وجود گناهان زیادی که مرتکب شده، راه توبه وجود دارد، به او سخنان شادیبخشی بگویید و مژدهاش دهید که میتواند توبه کند و او را امیدوار نمایید تا از رحمت اللهﻷناامید نشود.
به هر حال، رسولاللهجآنان را تشویق کرد که راه راست و میانه را در پیش بگیرند و به آنان فرمود که باید به خاطر پاداش میانهروی و درستکاری، شادمان باشند و صبح و شام و پاسی از شب به عبادت بپردازند و آنگاه فرمود: «میانهرو باشید، میانهرو باشید تا به مقصد برسید». [ «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود رهـرو آن است که آهسته و پیوسـته رود»)] این احتمال وجود دارد که پیامبرجبا این گفتارش خواسته است که برای سفر معنوی، سفری حسی یا ظاهری را مثال بزند؛ زیرا مسافرت در ابتدا یا انتهای روز و یا در بخشی از شب، سختی سفر را آسان میکند و نیز این احتمال وجود دارد که قصدش، یادآوری وقت ارزشمند صبح و شام برای ذکر و تبسیح میباشد؛ چنانکه اللهﻷمیفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا ٤١ وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا٤٢﴾[الأحزاب: ٤١، ٤٢]
ای مؤمنان! الله را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را به پاکی یاد نمایید.
همانطور که شب، هنگام قیام و نماز تهجد است.
پیامبرجبه ما دستور داده است که تمام اوقات خود را در عبادت سپری نکنیم که این کار، باعث خستگی انسان و در نهایت ترک عمل میشود.
***
۱۵۰- وعن أَنسٍسقال: دَخَلَ النَّبِيُّج الْمسْجِدَ فَإِذَا حبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَ السَّارِيَتَيْنِ فقال: «ما هَذَا الْحبْل»؟ قالُوا: هَذا حبْلٌ لِزَيْنَبَ فَإِذَا فَترَتْ تَعَلَّقَتْ بِه. فقال النَّبِيُّج: «حُلّوه، لِيُصَلِّ أَحدُكُمْ نَشَاطَه، فَإِذا فَترَ فَلْيرْقُدْ». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۱۱۵۰؛ و مسلم، ۷۸۴]
ترجمه: انسسمیگوید: پیامبرجوارد مسجد شد؛ ناگهان چشمش به ریسمانی افتاد که در میان دو ستون، کشیده و بسته شده بود. فرمود: «این ریسمان چیست؟» گفتند: این، ریسمان زینب است که وقتی از خواندن نماز خسته میشود، خود را به آن میگیرد. فرمود: «آن را باز کنید؛ هر یک از شما تا زمانی که بانشاط است، نماز بخواند و هرگاه خسته شد، بخوابد».
شرح
مؤلف/روایتی از انسسنقل کرده است، بدین مضمون که باری پیامبرجوارد مسجد شد؛ چشمش به طنابی افتاد که به دو ستون بسته شده بود. پرسید: «این چیست؟» گفتند: این ریسمان را زینب بسته است تا هنگامی که از خواندن نماز خسته میشود، خود را به آن بگیرد و سرِ پا بایستد. پیامبرجفرمود: «آن را باز کنید؛ تا زمانی که بانشاط هستید، نماز بخوانید و هنگامی که خسته شدید، بخوابید».
این حدیث، بیانگر این است که انسان نباید در عبادت، بر خودش سخت بگیرد یا بهگونهای عبادت کند که خارج از توان اوست؛ بلکه باید تا زمانی که بانشاط است، نماز بخواند و چون خسته شد، بخوابد یا استراحت نماید؛ زیرا اگر در حال خستگی نماز بخواند، پریشانخاطر و آزرده خواهد بود و حتی ممکن است نسبت به عبادتی که انجام میدهد، بیرغبت شود یا در حالت خستگی و خوابآلودگی برای خود، بددعایی کند؛ از اینرو رسولاللهجفرمود: این طناب را باز کنید و دستور داد که وقتی بانشاط هستیم، نماز بخوانیم و هنگامی که خسته شدیم، بخوابیم.
اگرچه این دستور دربارهی نماز است، اما شامل همهی عبادتها میشود و انسان نباید خودش را به عملی وادار کند که از توانش خارج است؛ بلکه باید با خویشتن بهنرمی رفتار نماید و در هیچ کاری شتاب نکند؛ زیرا بهتأخیر افتادن کارها، چه بسا حکمتی دارد که اللهﻷخواسته است. لذا هیچگاه خود را خسته نکنید؛ بلکه اندکی صبر کنید و حق نفس خود را ادا نمایید تا سرحال و بانشاط شوید و بتوانید به مقصود خویش برسید.
برخی از طلاب و دانشجویان تا دیرهنگام، بیدار میمانند و درس میخوانند و بدون اینکه نتیجهای بگیرند، خود را خسته میکنند؛ زیرا خوابآلودگی، توان یادگیری و تمرکز انسان را کاهش میدهد؛ از اینرو اگر در هنگام مطالعه خوابتان گرفت، کتاب را ببندید و استراحت کنید. و این، شامل هر وقتی میشود؛ حتی اگر پس از نماز صبح یا عصر باشد. لذا خواب پس از عصر یا صبح در چنین شرایطی، بهقصد استراحت و بازیابی حافظه و توان فکری برای مطالعه، اشکالی ندارد؛ لذا هر وقت خوابتان گرفت، بخوابید و هرگاه بانشاط و سرحال بودید، به کار و مطالعه بپردازید. اللهأمیفرماید:
﴿فَإِذَا فَرَغۡتَ فَٱنصَبۡ ٧ وَإِلَىٰ رَبِّكَ فَٱرۡغَب ٨﴾[الشرح: ٧، ٨]
پس هنگامی که فراغت یافتی، (به عبادت و نیایش) بکوش و خالصانه به سوی پروردگارت روی بیاور.
لذا در همهی کارها آسان بگیر، مگر در فرایض یا کارهایی که اللهﻷبر تو فرض نموده است و باید آن را در زمان یا وقتِ آن انجام دهی؛ اما در اعمال نفل، گنجایش و آسانی فراوانی وجود دارد و نباید بر خود سخت بگیری یا خود را در رنج و زحمت بیندازی.
***
۱۵۱- وعن عائشةلأنَّ رسول اللَّهجقال: «إِذَا نَعَسَ أَحدُكُمْ وَهُوَ يُصَلِّي، فَلْيَرْقُدْ حَتَّى يَذْهَبَ عَنْهُ النَّوْم، فإِن أَحدَكم إِذَا صلَّى وهُو نَاعسٌ لا يَدْرِي لعلَّهُ يذهَبُ يسْتَغْفِرُ فيَسُبُّ نَفْسَهُ». [متفقٌ عليه] [ صحیح بخاری، ش: ۲۱۲؛ و صحیح مسلم، ش: ۷۸۶]
ترجمه: از عایشهلروایت است که رسولاللهجفرمود: «هرگاه یکی از شما نماز میخواند و خوابش گرفت، باید بخوابد تا خواب از سرش برود؛ زیرا چه بسا کسی که در حالت خوابآلودگی نماز بخواند، نداند که چه میگوید و بهجای استغفار خودش را نفرین کند».
شرح
مؤلف/حدیثی بدین مضمون از عایشهلنقل کرده که رسولاللهجفرموده است: «هرگاه یکی از شما نماز میخواند و خوابش گرفت، باید بخوابد تا خواب از سرش برود». هنگام چُرت زدن یا در حالت خوابآلودگی، حواس انسان به سبب غلبهی خواب، جمع نیست؛ از اینرو رسولاللهجفرموده است که در حالت خوابآلودگی، نباید نماز خواند و علتش را چنین بیان نموده که: «چهبسا کسی که در حالت خوابآلودگی نماز میخواند، نداند که چه میگوید و بهجای استغفار، خودش را نفرین کند». مثلاً ممکن است به جای اینکه درخواست بهشت کند، درخواست دوزخ نماید یا به جای درخواست هدایت، درخواست ضلالت کند. لذا رسولاللهجدستور داد که باید بخوابد.
یکی از حکمتهای این فرمان، این است که نفس انسان نیز حقوقی دارد و اگر انسان خودش را در انجام عبادت به رنج و زحمت بیندازد، چه بسا به نفس خویش ستم کند؛ از اینرو باید از تفریط یا کوتاهی کردن در عبادت و نیز از افراط و زیادهروی در آن، پرهیز نمود.
***
۱۵۲- وعن أَبِي عبد الله جابر بن سمُرَةَبقال: كُنْتُ أُصَلِّي مَعَ النبيجالصَّلَوَات، فَكَانَتْ صلاتُهُ قَصدًا وخُطْبَتُه قَصْدًا». [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۸۶۶]
ترجمه: جابر بن سمرهبمیگوید: نمازها را با پیامبرجمیخواندم؛ نماز و خطبهی رسولاللهجدر حد اعتدال بود؛ (نه بسیار طولانی و نه خیلی کوتاه)».
شرح
جابر بن سمرهسمیگوید: «نمازها را با پیامبرجمیخواندم». چنین بهنظر میرسد که منظورش، نماز جمعه است؛ آنگاه میافزاید: «نماز و خطبهی پیامبرجدر حد اعتدال بود». یعنی نه بسیار طولانی و نه خیلی کوتاه. در حدیث آمده که پیامبرجفرموده است: «إِنَّ طُولَ صَلاةِ الرَّجُلِ وَقِصَرَ خُطْبَتِهِ مَئِنَّةٌ مِنْ فِقْهِهِ»؛ یعنی: «طولانی بودن نماز انسان و کوتاه بودن خطبهاش، نشانهی دانش و آگاهی اوست». از این دو حدیث، چنین برداشت میشود که برای انسان، شایسته نیست که خود را برای عبادت، در رنج و زحمت بیندازد؛ بلکه باید در حد توان خود عمل نماید.
***
۱۵۳- وعن أَبِي جُحَيْفَةَ وَهبِ بْنِ عبد اللهسقال: آخَى النَّبِيُّج بَيْن سَلْمَانَ وأَبِي الدَّرْدَاء، فَزَارَ سلْمَانُ أَبَا الدَّرْدَاء، فَرَأَى أُمَّ الدَّرْدَاء مُتَبَذِّلَةً فقال: ما شَأْنُكِ؟ قالَت: أَخْوكَ أَبُو الدَّرداءِ لَيْسَ له حَاجةٌ فِي الدُّنْيَا. فَجَاءَ أَبُو الدرْدَاءِ فَصَنَعَ لَه طَعَاما، فقالَ لَه: كُلْ فَإِنِّي صَائِم، قال: ما أَنا بآكلٍ حَتَّى تأْكل، فَأَكَل، فَلَّمَا كانَ اللَّيْلُ ذَهَبَ أَبُو الدَّرْداءِ يقُوم فقال لَه: نَمْ فَنَام، ثُمَّ ذَهَبَ يَقُوم فقالَ لَه: نَم، فَلَمَّا كان من آخرِ اللَّيْلِ قالَ سلْمان: قُم الآنَ، فَصَلَّيَا جَمِيعا، فقالَ له سَلْمَان: إِنَّ لرَبِّكَ عَلَيْكَ حَقًّا، وَإِنَّ لنَفْسِكَ عَلَيْكَ حقًّا، ولأهلِك عَلَيْكَ حَقًّا، فَأَعْطِ كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّه، فَأَتَى النَّبِيَّجفَذَكر ذلكَ لَه، فقالَ النَّبِيُّج: «صَدَقَ سلْمَانُ». [روایت بخاري] [ صحیح بخاری در چندین مورد، از جمله: (۱۹۶۸، ۶۱۳۹)]
ترجمه: ابوجُحَیفه، وهب بن عبداللهسمیگوید: پیامبرجمیان سلمان و ابودرداء پیمان برادری برقرار کرد. روزی سلمان به دیدن ابودرداء رفت و امدرداء را ژولیده و ژندهپوش دید؛ پرسید: چرا چنین وضعیتی داری؟ امدرداءلپاسخ داد: برادرت ابودرداء، نیازی به دنیا ندارد (و از دنیا رویگردان است). سپس ابودرداء آمد و غذایی برای سلمان درست کرد و به او گفت: تو بخور؛ من، روزه دارم. سلمان گفت: تا تو نخوری، من نیز نخواهم خورد. لذا ابودرداء (روزهاش را شکست و) غذا خورد. وقتی شب شد، ابودرداء برای عبادت برخاست. سلمان به او گفت: بخواب. و ابودرداء خوابید. سپس دوباره برای عبادت برخاست. سلمان به او گفت: بخواب. و چون شب به آخِر رسید، سلمان گفت: اکنون بلند شو. و هر دو نماز خواندند. آنگاه سلمان به ابودرداء گفت: الله، حقی بر تو دارد؛ نفس تو نیز بر تو حقی دارد و همینطور خانوادهات؛ پس، حقّ هر صاحب حقی را ادا کن. سپس ابودرداء نزد پیامبرجآمد و این جریان را برایش بازگو کرد. پیامبرجفرمود: «سلمان، راست گفته است».
شرح
مؤلف/از ابوجحیفه، وهب بن عبداللهسچنین روایت کرده است که پیامبرجمیان سلمان و ابودرداءبپیمان برادری برقرار نمود. ناگفته نماند پیامبرجپس از ورودش به مدینه، میان مهاجران و انصارشپیمان برادری بست. این، نوعی میثاق همبستگی بود که مهاجران را به منزلهی برادران انصار قرار میداد و حتی از یکدیگر ارث میبردند تا اینکه اللهﻷاین آیه را نازل کرد:
﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾[الأنفال: ٧٥]
و به حکم الله، خویشان (در ارث بردن) به یکدیگر سزاوارترند.
لذا ارث بردن مسلمانان از یکدیگر از پیمان برادری به خویشاوندی نسبی موکول گردید.
روزی سلمانسبه خانهی برادرش ابودرداءسرفت و همسر برادرش را ژندهپوش و ژولیده دید؛ امدرداءللباس کهنهای بهتن داشت. سلمانساز او پرسید: چرا اینگونه هستی؟ امدرداءلپاسخ داد: برادرت نیازی به دنیا ندارد؛ یعنی از دنیا، و از همسر و خورد و نوش، و دیگر نعمتهای دنیوی رویگردان است.
سپس ابودرداءسآمد و غذایی برای سلمانسدرست کرد و به او گفت: تو بخور؛ من، روزه دارم. سلمانسگفت: روزهات را بشکن و غذا بخور؛ زیرا سلمان از سخنان امدرداءلدریافته بود که ابودرداءسهمیشه روزه میگیرد و از دنیا و خوردن و آشامیدن، رویگردان است. لذا ابودرداء روزهاش را شکست و غذا خورد. وقتی شب شد و هنگام خواب فرارسید، ابودرداءسبرای عبادت برخاست. سلمانسبه او گفت: بخواب. و ابودرداءسخوابید. سپس دوباره برای عبادت برخاست. سلمان به او گفت: بخواب. و چون شب به آخِر رسید، سلمان گفت: اکنون بلند شو. و هر دو نماز خواندند.
چنین به نظر میرسد که با هم و به صورت جماعت، نماز خواندند و شاید هر دو در یک زمان به نماز ایستادند و هر یک جداگانه نماز خواند. خواندن نماز شب با جماعت، جایز است؛ اما نباید همیشگی باشد. گفتنیست: پیامبرجبا برخی از اصحابش مانند ابنعباس، حذیفه بن یمان و عبدالله بن مسعودشنماز شب خوانده است؛ لذا علما میگویند: خواندن نماز شب با جماعت، جایز است؛ اما نباید همیشگی باشد.
آنگاه سلمانسبه ابودرداءسگفت: الله، حقی بر تو دارد؛ نفس تو نیز بر تو حقی دارد و همینطور خانوادهات؛ پس، حقّ هر صاحب حقی را ادا کن. سخنی که سلمانسبه ابودرداءسگفت، همان سخنیست که پیامبرجبه عمرو بن عاصبفرموده بود.
لذا درمییابیم که شایسته نیست که انسان، نفس خویش را برای روزه و نماز شب در رنج و زحمت بیندازد؛ بلکه باید با رعایت اعتدال و بهدور از تحمیل رنج و زحمت بر نفس خویش، به عبادت و نماز شب بپردازد.
***
۱۵۴- وعن أَبِي محمد عبدِ الله بن عمرو بنِ العاصب قال: أُخْبرَ النَّبِيُّج أنِّي أَقُول: وَاللَّهِ لأَصومَنَّ النَّهَار، ولأَقُومنَّ اللَّيْلَ ما عشْتُ، فَقَالَ رسُول الله ج: «أَنْتَ الَّذِي تَقُول ذلك؟» فَقُلْت له: قَدْ قُلتُه بأَبِي أَنْتَ وأُمِّي يا رسولَ الله. قَالَ: «فَإِنَّكَ لا تَسْتَطِيعُ ذلِك، فَصُمْ وأَفْطر، ونَمْ وَقُم، وَصُمْ مِنَ الشَّهْرِ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ فَإِنَّ الْحسنَةَ بعَشْرِ أَمْثَالهَا، وذلكَ مثْلُ صِيامٍ الدَّهْرِ». قُلْت: فَإِنِّي أُطيق أفْضَلَ منْ ذلكَ. قال: فَصمْ يَوْماً وَأَفْطرْ يَوْمَيْن، قُلْت: فَإِنِّي أُطُيق أفْضَلَ مِنْ ذلك، قال: «فَصُم يَوْماً وَأَفْطرْ يوْما، فَذلكَ صِيَام دَاودج وَهُو أَعْدَل الصِّيَامِ». وَفي رواية: «هوَ أَفْضَلُ الصِّيامِ». فَقُلْتُ: فَإِنِّي أُطِيقُ أَفْضَلَ مِنْ ذلك، فقال رسولالله ج: «لا أَفْضَلَ منْ ذلك» وَلأنْ أَكْونَ قَبلْتُ الثَّلاثَةَ الأَيَّامِ الَّتِي قال رسولُ الله جأَحَبُّ إِليَّ منْ أَهْلِي وَمَالِى.
وفي روايةٍ: «أَلَمْ أُخْبَرْ أَنَّكَ تَصومُ النَّهَارَ وتَقُومُ اللَّيْل؟» قلت: بلَى يَا رسول الله. قال: «فَلا تَفْعل؛ صُمْ وأَفْطر، ونَمْ وقُمْ فَإِنَّ لجَسَدكَ علَيْكَ حقًّا، وإِنَّ لعيْنَيْكَ عَلَيْكَ حَقًّا وَإِنَّ لزَوْجِكَ علَيْكَ حَقًّا، وَإِنَّ لزَوْركَ عَلَيْكَ حَقًّا، وإِنَّ بحَسْبكَ أَنْ تَصْومَ فِي كُلِّ شَهْرٍ ثَلاثَةَ أَيَّام، فَإِنَّ لَكَ بِكُلِّ حَسَنةٍ عشْرَ أَمْثَالِهَا، فَإِذن ذلك صِيَامُ الدَّهْرِ» فشَدَّدْتُ فَشُدِّدَ عَلَي، قُلْت: يا رسول الله إِنّي أَجِدُ قُوَّةً، قال: «صُمْ صِيَامَ نَبِيِّ اللَّهِ داوُدَ وَلا تَزدْ عَلَيْهِ». قلت: وما كَان صِيَامُ داودَ؟ قال: «نِصْفُ الدهْرِ». فَكَان عَبْدُ الله يقول بعْد مَا كَبِر: يالَيْتَنِي قَبِلْتُ رُخْصةَ رسول الله ج.
وفي رواية: «أَلَمْ أُخْبَرْ أَنَّك تصُومُ الدَّهْر، وَتْقَرَأُ الْقُرْآنَ كُلَّ لَيْلَة؟» فَقُلْت: بَلَى يا رسولَ الله، ولَمْ أُرِدْ بذلِكَ إِلاَّ الْخيْر، قال: «فَصُمْ صَوْمَ نَبِيِّ اللهِ داود، فَإِنَّه كَانَ أَعْبَدَ النَّاس، واقْرأْ الْقُرْآنَ في كُلِّ شَهْرٍ». قُلْت: يَا نَبِيِّ اللهِ! إِنِّي أُطِيق أَفْضل مِنْ ذلِك؟ قال: «فَاقْرَأه فِي كُلِّ عِشرِينَ». قُلْت: يَا نبيِّ اللَّهِ إِنِّي أُطِيق أَفْضَل مِنْ ذَلِك؟ قال: «فَاقْرَأْهُ فِي كُلِّ عَشْر». قُلْت: يَا نَبِيَّ اللَّهِ إِنِّي أُطِيق أَفْضلَ مِنْ ذلِك؟ قال: «فَاقْرَأْه في كُلِّ سَبْعٍ وَلاَ تَزِدْ عَلَى ذَلِكَ». فَشَدَّدْتُ فَشُدِّدَ عَلَي، وقَالَ لِي النَّبِيُّج: «إِنَّكَ لاَ تَدْرِي لَعلَّكَ يَطُول بِكَ عُمُرٌ». قال: فَصِرْت إِلَى الَّذِي قَالَ لِي النَّبِيُّج فَلَمَّا كَبِرْتُ وَدِدْتُ أنِّي قَبِلْت رخْصَةَ نَبِيِّ اللَّهِج.
وفي رواية: «وَإِنَّ لوَلَدِكَ علَيْكَ حَقًّا». وفي روايةٍ : «لا صَامَ من صَامَ الأَبَدَ» ثَلاثا. وفي روايةٍ : «أَحَبُّ الصَّيَامِ إِلَى الله تَعَالَى صِيَامُ دَاوُد، وَأَحَبُّ الصَّلاةِ إِلَى الله تَعَالَى صَلاةُ دَاوُد: كَانَ يَنَامُ نِصْفَ اللَّيل، وَيَقُومُ ثُلُثَه، وَيَنَامُ سُدُسَه، وَكَانَ يَصُومُ يوْماً ويُفْطِرُ يَوْما، وَلا يَفِرُّ إِذَا لاقَى».
وفي رواية قال: أَنْكَحَنِي أَبِي امْرَأَةً ذَاتَ حسَب، وكَانَ يَتَعَاهَدُ كَنَّتهُ أي: امْرَأَة ولَدِهِ فَيسْأَلُهَا عَنْ بَعْلِهَا، فَتَقُولُ لَه: نِعْمَ الرَّجْلُ مِنْ رجُل لَمْ يَطَأْ لنَا فِرَاشاً ولَمْ يُفتِّشْ لنَا كَنَفاً مُنْذُ أَتَيْنَاهُ فَلَمَّا طالَ ذَلِكَ عليه ذكَرَ ذلِكَ لِلنَّبِيِّج. فقَالَ: «الْقَني به». فلَقيتُهُ بَعْدَ ذلكَ فَقَالَ: «كيفَ تَصُومُ؟» قُلْتُ: كُلَّ يَوْم، قَالَ: «وَكيْفَ تَخْتِم؟» قلتُ: كُلَّ لَيلة ، وذَكَر نَحْوَ مَا سَبَق وكَان يقْرَأُ عَلَى بعْض أَهْلِه السُّبُعَ الَّذِي يقْرؤهُ، يعْرضُهُ مِن النَّهَارِ لِيكُون أَخفَّ علَيِهِ بِاللَّيْل، وَإِذَا أَراد أَنْ يَتَقَوَّى أَفْطَر أَيَّاماً وَأَحصَى وصَام مِثْلَهُنَّ كَراهِيةَ أَن يتْرُك شيئاً فارقَ علَيهِ النَّبِيج. [همهی این روایتها صحیح است و بیشترشان در صحیحین آمده و اندکی از این روایتها، فقط در یکی از صحیحین وجود دارد.] [ (۱۵۴): نک: صحیح بخاری، ش: (۱۹۷۶، ۳۴۱۸)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۱۵۹]
ترجمه: ابومحمد، عبدالله بن عمرو بن عاصبمیگوید: پیامبرجاطلاع یافت که من گفتهام: به الله سوگند که در تمام عمر خویش هر روز، روزه میگیرم و تمام شبها، به نماز و عبادت میپردازم. رسولاللهجفرمود: «تو، چنین گفتهای؟» عرض کردم: ای رسولخدا! پدر و مادرم فدایت؛ بله، چنین گفتهام. فرمود: «تو، توانش را نداری؛ هم روزه بگیر و هم بخور، بخشی از شب بخواب و پاسی از شب برخیز (و عبادت کن) و هر ماه، سه روز، روزه بگیر که پاداش کار نیک، ده برابر است و این سه روز در ماه، مانند تمام عمر است». گفتم: تواناییام، بیش از این است. فرمود: «یک روز، روزه بگیر و دو روز فاصله بینداز». گفتم: طاقت و توان من، بیش از این است. فرمود: «یک روز در میان روزه بگیر که این، روزهی داوود÷و برترین روزه است». در روایتی به همین مضمون، با الفاظ دیگری آمده است: عبدالله بن عمروبمیگوید: عرض کردم: بیش از این، توانایی دارم. فرمود: «روزهای بهتر از این وجود ندارد». و اگر سه روزی را که رسولاللهجفرمود، قبول میکردم، برای من از مال و زن و فرزند، بهتر و محبوبتر بود.
در روایتی آمده است: «شنیدهام هر روز، روزه میگیری و تمام شب برای عبادت بیداری؟» گفتم: بله، ای رسولخدا! فرمود: «چنین نکن؛ گاه روزه بگیر و گاه بخور. بخشی از شب بخواب و پاسی از آن، برای عبادت برخیز و بدان که جسم، چشمان، همسر و میهمانت، هر یک بر تو حق دارند و کافیست که سه روز در ماه، روزه بگیری؛ زیرا برای هر کار نیکی، ده برابر پاداش مییابی و این سه روز در ماه، مانند تمام عمر است». بدینسان بر خود سخت گرفتم، در نتیجه بر من سخت تمام شد. گفتم: توان و طاقت بیشتری در خود میبینم. فرمود: «مانند روزهی داوود پیامبر، روزه بگیر، نه بیشتر». گفتم: روزهی داوود چگونه بود؟ فرمود: «یک روز در میان». زمانی که عبدالله بن عمروببزرگ شد و پا به سن گذاشت، میگفت: کاش رخصت رسولاللهجرا قبول میکردم.
در روایت دیگری آمده است: «شنیدهام هر روز روزه میگیری و هر شب، تمام قرآن را میخوانی؟» گفتم: بله، ای رسولخدا! و قصدی جز خیر ندارم. فرمود: «مانند روزهی داوود پیامبر، روزه بگیر؛ او، عابدترین مردم بود. و قرآن را در یک ماه ختم کن». گفتم: ای پیامبر خدا! من، بیش از این توانایی دارم. فرمود: «پس، در هر بیست روز، قرآن را ختم کن». گفتم: من، بیش از این میتوانم. فرمود: «پس در هر ده روز، قرآن را ختم نما». گفتم: من، بیشتر این میتوانم. فرمود: هر هفت روز قرآن را ختم کن و بر این نیفزا». بدینسان بر خود سخت گرفتم، در نتیجه بر من سخت تمام شد. پیامبرجبه من فرمود: «تو نمیدانی؛ شاید عمرت طولانی شود». عبدالله بن عمروبمیگوید: به فرمودهی پیامبرجعمل میکردم و چون پیر شدم، آرزو نمودم که کاش رخصت پیامبرجرا میپذیرفتم.
در روایت دیگری آمده است: «و فرزندت، بر تو حق دارد». در روایتی آمده است: «کسی که تمام عمرش را پیوسته و بیوقفه روزه بگیرد، روزه نگرفته است». [یعنی روزهاش، نادرست و بیاعتبار میباشد.] در روایتی آمده است: «بهترین روزه نزد الله متعال، روزهی داوود(÷) است و محبوبترین نماز نزد الله تعالی، نماز داوود میباشد که نیمی از شب میخوابید و یکسوم آن را برای عبادت برمیخاست و یکششم دیگر را میخوابید و یک روز در میان روزه میگرفت و هنگام رویارویی با دشمن، فرار نمیکرد».
در روایتی آمده است: «پدرم، زنی از خانوادهای اصیل و صاحبنَسَب به ازدواجم درآورد و گاه از او سر میزد و دربارهی من، از او سؤال میکرد تا اینکه همسرم به او گفت: مرد خوبیست؛ اما از زمانی که نزدش آمدهام، به رختخوابم نیامده و با من، همبستر نشده است. و چون این ماجرا طول کشید، پدرم آن را برای پیامبرجبازگو کرد. پیامبرجفرمود: «پسرت را نزد من بفرست». وقتی به ملاقات پیامبرجرفتم، فرمود: «چگونه روزه میگیری؟» گفتم: هر روز. فرمود: «چگونه قرآن را ختم میکنی؟» گفتم: هر شب. آنگاه عبدالله بن عمروبهمان حکایتی را بازگو میکند که پیشتر بیان شد. عبداللهسگاه، یکهفتم تلاوت شبانهاش را در روز برای یکی از اعضای خانوادهاش میخواند تا تلاوت شب، کمتر و آسانتر باشد. و برای تقویت و افزایش توان خویش چند روز، روزه نمیگرفت و سپس به تعداد آن روزها، روزه میگرفت تا عملی را که در زمان پیامبرجانجام میداد، ترک نکند.
***
۱۵۵- وعن أَبِي ربْعِيٍّ حنْظَلةَ بنِ الرَّبيع الأُسيدِيِّ الْكَاتِب أَحدِ كُتَّابِ رسول الله جقال: لَقينَي أَبُو بَكْرسفقال: كَيْفَ أَنْتَ يا حنْظلَة؟ قُلْت: نَافَقَ حنْظَلَةُ، قال: سُبْحانَ الله ما تقُول؟! قُلْت: نَكُونُ عِنْد رسول الله جيُذكِّرُنَا بالْجنَّةِ والنَّارِ كأَنَّا رأْيَ عين، فَإِذَا خَرجنَا مِنْ عِنْدِ رسولِ اللهِجعافَسنَا الأَزْوَاجَ وَالأَوْلادَ وَالضَّيْعاتِ نَسينَا كَثِيرًا. قال أَبُو بكْرس: فَواللَّهِ إِنَّا لنَلْقَى مِثْلَ هَذَا. فانْطلقْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْر حتى دخَلْنَا عَلى رسول الله ج. فقُلْتُ: نافَقَ حنْظَلةُ يا رسول الله، فقالَ رسولُ الله ج: «ومَا ذَاكَ؟» قُلْتُ: يا رسولَ الله نُكونُ عِنْدكَ تُذَكِّرُنَا بالنَّارِ والْجنَّةِ كَأَنَّا رأْيَ العَيْنِ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِكَ عَافَسنَا الأَزوَاج والأوْلاَدَ والضَّيْعاتِ نَسِينَا كَثِيرًا. فقال رسولُ الله ج: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيدِهِ أن لَوْ تَدُومُونَ عَلَى مَا تَكُونُونَ عِنْدِي وَفِي الذِّكْر لصَافَحتْكُمُ الملائِكَةُ عَلَى فُرُشِكُم وفي طُرُقِكُم، وَلَكِنْ يا حنْظَلَةُ ساعةً وساعةً» ثَلاثَ مرَّات. [روایت مسلم] [ صحیح مسلم، ش: ۲۷۵۰]
ترجمه: ابوربعی، حنظله بن ربیع اُسیِّدیس، یکی از کاتبان پیامبرجمیگوید: ابوبکرسمرا دید و حالم را پرسید. گفتم: حنظله، منافق شده است. ابوبکرسگفت: سبحانالله! چه میگویی؟! گفتم: هنگامی که نزد رسولاللهجهستیم و دربارهی بهشت و دوزخ برای ما سخن میگوید، گویا بهشت و دوزخ را با چشم خود میبینیم؛ اما وقتی از حضور پیامبرجمیرویم، زن و فرزند و روزمرگیها و مسایل زندگی، ما را به خود مشغول میکنند و بسیاری از فرمودههای پیامبرجرا از یاد میبریم. ابوبکرسفرمود: به الله سوگند که ما نیز چنین حالی داریم؛ لذا با ابوبکر نزد پیامبرجرفتم و وقتی به محضرش رسیدیم، عرض کردم: ای رسولخدا! حنظله منافق شده است؟ پیامبرجفرمود: این چه سخنیست که میگویی؟ گفتم: ای رسولخدا! زمانی که در حضور شما هستیم و دربارهی بهشت و دوزخ با ما سخن میگویید، گویا بهشت و دوزخ را با چشم خود میبینیم و چون از محضر شما بیرون میرویم، زن و فرزند و مسایل زندگی، ما را به خود مشغول میکنند و بسیاری از فرمودههای شما را از یاد میبریم. رسولاللهجفرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر همیشه همان وضعی را داشته باشید که نزد من دارید و همواره در ذکر و یاد الله باشید، فرشتگان در خانهها و در راهها، با شما دست میدهند؛ اما ای حنظله، ساعتی (برای عبادت الله) و ساعتی (برای استراحت و رسیدگی به کارهای دنیا)». و این را سه بار تکرار فرمود.
شرح
مؤلف/روایتی از یکی از کاتبان وحی به نام حنظلهسنقل کرده که میگوید: ابوبکرسمرا دید؛ به او گفتم: حنظله، منافق شده است. این را از آن جهت دربارهی خود گفت که گمان میکرد وضعیتی که پیدا کرده، نفاق است. ابوبکرسفرمود: «ما نیز زمانی که در حضور رسولاللهجهستیم و برای ما دربارهی بهشت و دوزخ سخن میگوید، گویا بهشت و دوزخ را با چشم خود میبینیم»؛ یعنی ایمان و یقین ما در سطح و اندازهای قرار میگیرد که گویا بهشت و دوزخ در برابر چشمان ماست. آنچه پیامبرجگفته یا خبری که بیان کرده، گویا به چشم مشاهده میشود و بلکه فراتر از این است؛ زیرا خبر راستگوترین بندهی الله میباشد که بیش از هر کسی الله را شناخته بود و با او ارتباط داشت.
در ادامهی این روایت، آمده است: «اما وقتی از حضور پیامبرجمیرویم، زن و فرزند و روزمرگیها و مسایل زندگی، ما را به خود مشغول میکنند». ابوبکرسگفت: من نیز چنین حالتی دارم؛ لذا با هم نزد رسولاللهجرفتند و چون به محضر پیامبرجرسیدند، حنظلهسگفت: ای رسولخدا! من منافق شدهام. رسولاللهجفرمود: «این چه سخنیست که میگویی؟» موضوع را با پیامبرجدر میان نهاد و گفت: هنگامی که نزد شما هستیم و با دربارهی بهشت و دوزخ سخن میگویید، یقین ما در سطحی قرار میگیرد که گویا بهشت و دوزخ را با چشم میبینیم؛ اما وقتی از نزد شما میرویم، زن و فرزند و مسایل زندگی، ما را به خود مشغول میکنند. پیامبرجفرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر همیشه همان وضعی را داشته باشید که نزد من دارید و همواره در ذکر و یاد الله باشید، فرشتگان در خانهها و در راهها، با شما دست میدهند»؛ یعنی بهخاطر یقینی که بدان میرسید، برای بزرگداشت و نیز استوار ساختن شما، با شما مصافحه میکنند؛ زیرا هرچه یقین بنده بیشتر شود، الله متعال او را بیش از پیش ثابتقدم و استوار میگرداند. همانطور که فرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ ١٧﴾[محمد : ١٧]
و آنان که هدایت یافتند، (الله) بر هدایتشان افزود و پرهیزکاری و تقوایشان را به آنان بخشید.
پیامبرجدر ادامه فرمود: «اما ای حنظله! ساعتی (برای عبادت الله) و ساعتی (برای نفس و رسیدگی به خانواده و کارهای دنیا)». و این را سه بار تکرار فرمود؛ یعنی انسان باید بخشی از وقتش را به عبادت اللهﻷاختصاص دهد و بخشی دیگر را به خود و خانوادهی خویش تا بدینسان حق هر صاحب حقی را ادا کند.
این، بیانگر کمال و خوبی دین اسلام است. اللهﻷحقی دارد که باید ادا کرد و نفس انسان و خانوادهاش نیز حقوقی دارند که باید رعایت نمود؛ همچنین باید حقوق مهمان و همهی حقوقی را که بر عهدهی ماست، پاس بداریم تا بتوانیم بهراحتی و با خیال آسوده، پروردگار خویش را عبادت کنیم؛ زیرا اگر انسان بر خود سخت بگیرد، خسته و درمانده میگردد و بسیاری از حقوق را پایمال میکند.
در تحصیل و کسب دانش نیز باید این نکته را رعایت کنیم؛ یعنی اگر هنگام مطالعهی کتابی احساس خستگی میکنیم، یا مطالعهی کتابی برای ما ملالتآور و خستهکننده است، کتاب دیگری بخوانیم و اگر فراگیری یکی از رشتههای علمی برای ما سخت و دشوار میباشد، به یادگیری دانشی بپردازیم که توانایی و استعدادش را داریم؛ بدینسان هم خود را راحت میکنیم و هم به دانش مفید و فراوانی دست مییابیم؛ اما اگر تحصیل علم را توفانی شروع کنیم و بر خود سخت بگیریم یا برای کسب دانشی، بر خود فشار بیاوریم، چه بسا خسته شویم و از ادامهی تحصیل باز بمانیم. برخی از مردم، برای مطالعه و تحصیل علم، خود را در رنج و زحمت میاندازند و این امر، در وجود آنها به صورت یک عادت درمیآید و اگر به آنچه که میخواهند، دست نیابند، افسرده و ناراحت میشوند! حال آنکه الله متعال هرکه را بخواهد، از فضل خویش بهرهمند میگرداند و او، دارای فضل بیکران است.
***
۱۵۶- وعن ابن عباسب قال: بيْنما النَّبِيُّج يَخْطُبُ إِذَا هُوَ بِرجُلٍ قَائِم، فسأَلَ عَنْهُ فَقَالُوا: أَبُو إِسْرائيلَ نَذَر أَنْ يَقُومَ فِي الشَّمْس وَلا يقْعُد، ولا يستَظِلَّ ولا يتَكَلَّم، ويصوم، فَقالَ النَّبِيُّج: «مُرُوهُ فَلْيَتَكَلَّمْ ولْيَستَظِلَّ ولْيُتِمَّ صوْمَهُ». [روایت بخاري] [ صحیح بخاری، ش: ۶۷۰۴]
ترجمه: ابنعباسبمیگوید: روزی پیامبرجدر حالِ سخنرانی، مردی را دید که ایستاده است؛ علتش را پرسید. گفتند: او، ابواسرائیل است؛ نذر کرده که زیر آفتاب بایستد و ننشیند، زیر سایه نرود، حرف نزند و روزه بگیرد. پیامبرجفرمود: «به او بگویید: سخن بگوید، زیر سایه برود، بنشیند و روزهاش را کامل کند».
شرح
مؤلف/، روایتی در باب میانهروی در عبادت ذکر نموده که مردی به نام ابواسرائیل نذر کرده بود که زیر آفتاب بایستد و ننشیند، ساکت باشد و سخن نگوید، و روزه بگیرد. پیامبرجدر حال سخنرانی، این مرد را دید که زیر آفتاب ایستاده است؛ و چون علتش را پرسید، او را از نذر ابواسرائیل، باخبر ساختند. فرمود: «به او بگویید: سخن بگوید، زیر سایه برود، بنشیند و روزهاش را کامل کند».
نذر ابواسرائیل، هم شامل کارهای پسندیده بود و هم شامل کارهای ناپسندی که اللهﻷدوست ندارد. کار پسندیدهاش، روزه بود؛ زیرا روزه، عبادت بزرگیست و پیامبرجفرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ»؛ یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید». به عبارت دیگر به نذرش عمل کند؛ اما نذر ابواسرائیل و تصمیمش برای ایستادن در آفتاب و ساکت بودن، کار پسندیدهای نبود؛ از اینرو پیامبرجدستور داد که ابواسرائیل نذرش را ترک نماید.
ناگفته نماند که نذر در اصل، مکروه است و حتی برخی از علما، آن را حرام دانستهاند؛ زیرا وقتی انسان نذر میکند، خود را به انجامِ کاری وادار میسازد که الله او را بدان مکلّف نکرده است؛ از اینرو پیامبرجاز «نذر» منع نموده و فرموده است: «إنَّ النَّذْرَ لا يَأْتِي بِخَيْرٍ وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۶۱۱۸، ۶۱۹۸، ۶۱۹۹)؛ و مسلم، ش: (۳۰۹۳، ۳۰۹۴، ۳۰۹۵) به نقل از ابنعمرس] یعنی: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد (و تقدیر را تغییر نمیدهد) و تنها بهوسیلهی آن، چیزی از دست بخیل بیرون میآید». نذر، بر سه نوع است: یک نوع نذر، حکم سوگند را دارد؛ و نوع دوم، نذر معصیت است و نوع سوم، نذر اطاعت میباشد.
اما نذری که حکم سوگند را دارد، نذریست که انسان بهقصد تأکید بر یک موضوع، بیان میکند؛ چه برای نفیِ آن باشد و چه برای اثبات یا تصدیق آن. مثلاً به شخصی میگویند: خبری که به ما داده بودی، دروغ بود. و او، در پاسخ میگوید: اگر دروغ گفته باشم، نذر میکنم که یک سال، روزه بگیرم. روشن است که قصدش از چنین نذری تأکید بر این است که راست گفته و خبرش، دروغ نیست و میخواهد مردم، حرفش را باور کنند. این، حکم سوگند را دارد. همچنین اگر قصد انسان، تشویق یا برانگیختن باشد، باز هم نذرش، حکم قَسَم را دارد؛ مثلاً میگوید: اگر فلانکار را انجام ندهم، نذر روزهی یک سال، بر من واجب است. این هم، حکم سوگند را دارد؛ زیرا قصدش، این است که بهنحوی خود را به انجام کاری، مُلزَم نماید و رسولاللهجفرموده است: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»؛ [ صحیح بخاری، ش:۱ و صحیح مسلم، ش: ۱۹۰۷؛ بر اساس شمارهگذاری محمد فؤاد عبدالباقی/بر صحیحین] یعنی: «اعمال به نيتها بستگي دارند و برای هر کسی، همان چیزیست که نیت کرده است».
اما نوع دوم: نذرِ حرام است؛ و به نذری گفته میشود که ادای آن، جایز نیست. مثلاً کسی نذر کند که شراب بنوشد. چنین نذری، حرام است و برای او روا نیست که شراب بنوشد؛ البته بنا بر قول راحج، کفارهی سوگند بر او واجب میشود و برخی از علما، گفتهاند: هیچ کفاره ای ندارد؛ زیرا این نذر، از اساس باطل است و منعقد نمیشود؛ اما دیدگاه صحیح، این است که کفاره دارد؛ ولی عمل کردن به چنین نذری، جایز نیست. مثال دیگری ذکر میکنم: خانمی نذر میکند که در عادت ماهیانهاش روزه بگیرد. این هم، نذرِ حرام است و برایش جایز نیست که در دوران حیض یا عادت ماهیانهاش، روزه بگیرد و بر او، کفارهی سوگند واجب میشود.
و سومین نوع نذر، نذر اطاعت است؛ مثلاً کسی، نذر میکند که «ایام بیض»، یعنی روزهای سیزده، چهارده و پانزدهم هر ماه قمری را روزه بگیرد. ادای چنین نذری، بر انسان، واجب میباشد؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ»؛ [ صحیح بخاری، ش: (۶۲۰۲، ۶۲۰۶) بهنقل از عایشهل] یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید». یا شخصی میگوید: نذر میکنم که دو رکعت «ضحی» بخوانم؛ ادای این نذر، بر او واجب است؛ زیرا نذرش، نذر اطاعت است و بهفرمودهی پیامبرجباید به چنین نذری عمل کرد.
اما اگر نذر کسی، هم شامل نذر اطاعت باشد و هم شامل نذر معصیت، باید به بخشی از نذرش که اطاعت است، عمل نماید و بخش دیگر را ترک کند و کفارهی سوگند بدهد؛ مثل ابواسرائیل که نذر کرده بود در آفتاب بایستد و زیر سایه نرود، ساکت باشد و روزه بگیرد. پیامبرجبه او دستور داد که روزه بگیرد؛ زیرا نذر اطاعت بود؛ اما او را از سکوت و ایستادن در آفتاب، منع نمود و فرمود: «به او بگویید: سخن بگوید، زیر سایه برود، و بنشیند». بسیاری از مردم، امروزه نذر میکنند که اگر کارشان در آینده، سر و سامان یابد یا مشکلشان حل شود، فلان کار نیک را انجام دهند. مثلاً وقتی یکی از عزیزان آنها بیمار میشود، میگویند: اگر بیمارمان بهبود یافت و الله، او را شفا بخشید، چنین و چنان خواهیم کرد. از چنین نذری منع شده و این نذر، یا مکروه است یا حرام؛ بدون اینکه نذر کنید، برای بیمارتان دعای بهبودی نمایید و از الله بخواهید که او را شفا دهد؛ اگر کسی نذر کند و بیمارش بهبود یابد، بر او واجب است که نذر خود را ادا نماید.
***