سال دهم نبوت
رسول خداص به شهر طایف رفت و دعوت و سخنرانی نمود، هنگامی که برای سخنرانی و دعوت ایستاد، مردم طایف آنقدر او را با سنگ زدند که حضرتص غرق در خون شد و آنقدر پای مبارکش خونی شده بود که بیرون آوردن کفش دشوار گشته بود.
آن روز آنقدر به حضرتص زخم و ضربه وارد شده بود که بیهوش شدند و به زمین افتادند، زید بن حارثه که همراه ایشان بود حضرت رسولص را بلند نمود و از آن شهر بیرون شدند، آنگاه با پاشیدن آب به صورتشان به هوش آمدند. آنگاه از آنجا حرکت نمودند و چنین فرمودند:
«اگر اینها مسلمان نشدند، امید است که از فرزندان آنها کسانی باشند که به یگانگی خدا گواهی دهند» [۳]. (بعد از گذشت هشت سال تمام آن شهر مسلمان شدند).
[۳] صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق (۱/ ۴۵۸)، مسلم: باب ما لقي النبي ج من أذی المشرکین (۲/۱۰۹) شیخ البانی حدیث فوق را صحیح دانسته است. (مُصحح)