جواب
قبل از شروع کلام میخواهیم بدانیم که کدامیک از اصحاب ش چنین کرده است و کدامین ائمه، از قبور (به قول شما متبرکه) تبرک جستهاند؟ این سؤال را مطرح کردم تا بدانید هیچ احدی از اصحاب ش و ائمه اهل سنت از قبور تبرک نجستهاند و بلکه فقط چند فعلی نسبت به منبر پیامبر ج انجام دادهاند که آنها را تشریح خواهیم کرد. اما از هیچ قبر و مقبرهای تبرک نجستهاند و هیچ قبری را متبرک ندانستهاند و در ادامه، وصف اعمال صحابه ش و ائمه را نقل خواهیم نمود.
اما قبل از آن، کلمه برکت و مدلولات آن را شرح میدهیم. «برکه» از تبرک باب تفعل میباشد که به معنای کثرت و فراوانی خیر است و از بِرکَه گرفته شده است، جایی که آب در آن فراوان و ثابت است، پس برکت و طلب برکت یعنی طلب خیر فراوان، اما حال برکت از کجا و چگونه حاصل میشود؟ آیا از سنگها و درختان و قبور برکت حاصل میشود یا نه! بلکه برکت فقط از طرف خداوند ﻷ جاری میگردد.
بله، برکت فقط از خداوند ﻷ است که آن را به وسیلهی اسباب بر مخلوقات عطا میکند و طلب برکت از دو امر خارج نیست:
اول ـ تبرک به وسیلهی یک امر شرعی، برای مثال به وسیله قرآن که خداوند میفرماید:
﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ﴾ [ص: ۲۹].
«(این قرآن) کتاب پر خیر و برکتی است و آن را بهسوی تو فرو فرستادهایم».
و از برکات این قرآن فتوحی حاصل میشود و امتهای مشرک فراوانی از بین رفته و مسلمانان به حکومت میرسند و از دیگر برکتهایش این است که خواندن یک حرفش ۱۰ حسنه محسوب میشود، بدین طریق نیز برکت فراوانی از طرف خداوند ﻷ برای مخلوقات به سبب قرآن حاصل میشود.
دوم ـ طلب برکت از امور حَسَن، مانند تعلیم، دعا و... مثلاً کسی که علمش را نشر میدهد و مردم را به این دعوت میدهد، زکات علم خویش را میپردازد، به سبب نشر این علم، خداوند ﻷ برکتی در علم او و به وسیلهی دعا، خداوند ﻷ برکتی در علم و عمر و... شخص قرار میدهد. بدین سان متوجه میشویم که برکت نیز فقط از طرف خداوند حاصل میشود و خداوندﻷ آن را در اسبابی که خود روشن نموده، ایجاد کرده و سبب رساندن برکت به مخلوقات میکند، و تمامی این امور بدان خاطر است که اعتقاد مسلمان موحد به توحید یگانه شود، یعنی اینکه بداند تنها خداوند ﻷ است که نفع میرساند و ضرر را دفع میکند و هم اوست ضار و نافع و غیر از او کسی در رساندن خیر و شر به مخلوقات دخل و تصرفی ندارد. پس:
اولاً: برکت را فقط خداوند ﻷ میدهد و سنگها و درختان و صالحان و انبیا و اولیا و ملائکه و... صاحب برکت نیستند.
ثانیاً: خداوند ﻷ مکان نزول برکت را روشن نمودهاست، همانند برکتی که در قرآن، تعلیم، دعا و... قرار دادهاست و خداوند ﻷ مقرر کرده است که قبور و درختان و سنگها و... صاحب هیچ برکتی نیستند. یعنی اینکه حتی محل نزول برکت خداوند ﻷ نیستند و این را در دلایل آتی شرح داده و اثبات خواهیم کرد. اما برخی برکات موهوم و باطله وجود دارند، مثل آنکه دجال صفتان مبلغ آن هستند: که فلان مرده یا ولی برکت بر شما میفرستد و در زندگی و ثمرتان تأثیر خواهد گذاشت و بدین طریق خوف و رجایی نسبت به نفع و ضرر رسانی این شیوخ و مقابر در دل مردم قرار میگیرد تا آنجا که این قبور و زیارتگاهها و درختان و سنگها را ضار و نافع میدانند و شریکی برای خداوند ﻷ قائل میشوند، اما این برکات، باطل هستند و تأثیری ندارند.
اما چگونه برکات باطله و صحیح را در نزد افراد و اولیا تشخیص دهیم؟ شناخت برکات از اولیا به وسیلهی شناخت آن شخص حاصل میشود، اگر شخص، از اولیای متقین و تابع سنت باشد و از بدعت دوری گزیند، خداوند ﻷ او را سببی برای رساندن برکت به مردم میکند. همانند شیخ الإسلام ابن تیمیه که خداوند ﻷ در حال حیات او به سبب وی، برکات فراوانی را به مردم رساند و با مردن ایشان نیز تألیفات و علومشان موجب برکت در علم مسلمین شد. اما اکثر شیوخ امروزی بویی از علم و دین نبردهاند و کارشان جدل و حیله و نیرنگ و شعبدهبازی و سحر است و قلوبشان به جای ذکر قرآن و سنت، محل هوی و بدعت شده است و افعالشان مخالف دین است، اینان نه تنها صاحب برکت نبوده، بلکه سببی برای برکت صحیح از طرف خداوند ﻷ نیستند و برکتشان موهوم است و شیطان یاور آنها میباشد. اما درختان نیز صاحب و محل نزول برکت نیستند. برای مثال درخت بیعةالرضوان که محل آن همه فتح و نصرت بود، زمانی که مردم داشتند به چنین عقیدهای میرسیدند که این درخت مبارک است و با درختان دیگر تفاوتی دارد، امیرالمومنین عمر ابن خطاب س امر کرد تا این درخت را قطع نمایند و این از بزرگترین حسناتش (در نظر ائمه و علمای مسلمین) است. این اعتقاد عمر ابن خطابس است به مکانی که شما آن را متبرکه میپندارید. سنگها نیز محل نزول برکت نیستند حتی آن تخته سنگی که در بیت المقدس است، و همچنین حجرالاسود که متبرک نیست، بلکه فقط برای تعبد آن را مسح نموده و میبوسند و پیامبر ج و اصحاب ش، اعتقادی به برکتدار بودنش ندارند و امام عمرس هنگامی که سنگ (حجر الاسود) را میبوسید میگفت: یقین دارم که تو تکه سنگی هستی و هیچ ضرر و نفعی نخواهی داشت و اگر شاهد این نبودم که پیامبر ج تو را میبوسید، هیچگاه تو را نمیبوسیدم. پس بوسیدن فقط برای حجرالاسود، آن هم تعبد و اتباع پیامبر ج است و هیچ سنگی در دنیا نیز چنین حالی ندارد و این سنگ نیز به فضل شرع به این مکانت رسیده و گرنه هیچ سنگی و هیچ مکانی موجود نیست که محل برکت یا قابلیت مسح و... را چه از لحاظ برکتی و چه تعبدی داشته باشد، و همچنین خانهها، قبهها، حجرهها، حتی حجره پیامبر ج بخاطر تبرک لمس نمیشود. [المجموع الفرید فی شرح کتاب التوحید باب تبرک بالشجر و حجر و نحوهما ص ۲۷۹]. ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩﴾ [النجم: ۱۹].
این آیات در اثبات عقیدهی مؤمنان و رد عقیدهی مشرکان است، خداوند ﻷ در این آیه به مشرکان میفرماید که آیا این سه بت (لات، منات، عزی) سود و ضرری برای شما دارند؟ ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩﴾ آیا به شما نفع میرسانند؟ آیا ضرری از شما دفع میکنند؟ آیا رزقی برای شما جلب میکنند؟ آنها جوابی برای گفتن ندارند چرا که در بدر و دیگر غزوات نفعی نداشتند و نتوانستند شکستهایی را که خداوند ﻷ نصیب کفار کرده بود، دفع کنند و... تا بدانجا که در شرح کلمهی لات آمده که: لات بتی در طائف و در بنی ثقیف بود و در تفسیر لات دو قول از اهل علم وجود دارد:
اول: اینکه کلمهی لات را مخفف بخوانیم که اسم سنگی صاف و نرم و بزرگ بود که طرح و نقشهایی بر آن وجود داشت و مشرکان از آن برکت میطلبیدند و قضای حاجتشان را میخواستند، و میخواستند سختیها را برایشان راحت نماید.
دوم: لات را با تشدید تلفظ نماییم که اسم فاعل است، و در اصل او مردی صالح بود که حاجیان را شراب و طعام میداد و میخواست خود را به خداوند نزدیک کند، هنگامی که فوت کرد، مردم دور قبورش معتکف شدند. و از آن برکت میجستند، همان گونه که قوم نوح در مورد صالحان خود چنین کردند و فریب شیطان را خوردند. و این نوع غلو و زیادهروی در صالحین از قدیمالایام موجود بوده و هماکنون به وفور یافت میشود. پس این آیات، منع تبرک به احجار و قبور را اثبات مینمایند.
اما عزی بتی برای اهل مکه بود که از سه درخت صمغدار ساخته شده بود و بنایی در کنارش قرار داشت که پردهای بر روی آن قرار داشت و اهل مکه و قریش آن را عبادت میکردند، تا بدانجا که در روز احد، ابوسفیان ندا سر داد: ما عزی را داریم و شما عزی ندارید و پیامبر ج فرمود جوابش را بدهید: (و بگویید الله مولای ماست و شما مولایی ندارید). اما پیامبر ج روز فتح مکه، خالد بن ولید س را مأمور کرد تا آن را منهدم کند و درختان را قطع کند، خالد س این کار را انجام داد هنگامی که برگشت پیامبر ج فرمود: چیزی را انجام ندادی، خالد دوباره برگشت و در آنجا زنی سیاهپوش بود که زاری میکرد او را کشت. هنگامی که او را کشت و نزد پیامبر ج برگشت، پیامبر ج فرمود که «تلك العزى». «در آن عزی بود».
اما منات بتی نزدیک مدینه بود که مردم مدینه در آنجا به حالت احرام در میآمدند، تا به کعبه برسند اما هنگام فتح مکه پیامبر ج، علی ابن ابیطالبس را مأمور انهدام آن نمود و... این آیه بر بطلان تبرک درختان و سنگها و... اشاره دارد، و از این دلایل ثابت میشود که اگر کسی به قبور یا سنگی یا درختی متبرک شود و از آن تبرک بجوید و معتقد باشد که غیر از خداوند ﻷ نیز موجبات ضرر و نفع میشود یا نه به وسیله عبادتی (مانند سجده بردن، ذبح و نحر...) به وی نزدیک شود، او همانند عبداللات و عبدالعزی است و فرقی بین قبور و احجار وجود ندارد (براساس تفسیر دوم). کسانی که امروز قبور را پرستش میکنند، همان لات را میپرستند. قرآن در این مورد واضح است، اما احتیاج به تدبیر است و (مدبر در آیات قرآن به آن نتیجه میرسد) و بدین طریق باید عقاید و عبادات فاسد و خرافی را دور انداخت و به (توحید) در زیر چراغ کتاب و سنت بازگشت. [مجموع الفرید با کمی اختصار ص ۲۶۲ باب تبرک به شجر و...].
دلیل دیگر: ابی واقد اللیثی میگوید: که با پیامبر ج به طرف حنین بیرون رفتیم و تازه از کفر به اسلام هدایت شده بودیم، مشرکان درخت سدری داشتند که نزد آن اقامت کرده و سلاحهای خود را بدان آویزان میکردند که به آن ذات انواط میگفتند، هنگامی که از کنار آن (ذات انواط) گذشتیم، گفتیم: ای پیامبر خدا ج برای ما ذات انواطی قرار ده که همانند ذات انواط آنان باشد، پیامبر ج فرمود: «الله أکبر، إنها السنن، قلتم، والذي نفسي بیده، کما قالت بنو إسرائیل لـموسی: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ﴾ [الأعراف: ۱۳۸]. لتركبن سنن من کان قبلکم».
«الله اکبر، براستی این سنت خداوند است، سوگند به آنکس که جانم در دست اوست آنچه را که بنی اسرائیل به موسی گفتند، شما نیز گفتید. بنی اسرائیل گفتند: (ای موسی برایمان خدایی را قرار بده همانطور که آن قوم خدایی دارند موسی گفت: براستی شما قومی جاهل هستید) شما نیز بر سنن امتهای قبل از خود میروید». [(مسند احمد ۵/۲۱۸) (ترمذی أبواب الفتن باب ما جاء لترکبن سنن من کان قبلکم ۶/۳۴۳) (و صحیح ابن حبان ۱۸۳۵) و....].
قول: «یا رسول الله اجعل لنا ذات أنواط» یعنی اینکه درختی برای ما قرار ده تا سلاحمان را بر آن آویخته و نزد آن جهت رسیدن به برکت بنشینیم، و واکنش و جواب صریح پیامبر ج مبین تمامی امور است که این کار را شرک میداند و تنها عذر به جهل آن دسته از اصحاب مانع کافر شدنشان میشود، اما قبرپرستان میگویند این شرک نیست، بلکه توسل است و محبت به اولیا و صالحین است، اما باید بگوییم که اولیا به این عمل راضی نیستند که قبورشان ذات انواط و لات و عزی و... شود. کما اینکه پیامبر ج میفرماید و دعا میکند که: «پروردگارا، قبر من را بت قرار مده، چرا که غضب خداوند بر قومی که قبور انبیای خود را به سجده گرفته بودند، شدید شد».
درنتیجه: معانی اثبات میکنند که این نوع اظهار محبت و اظهار شراکت صالحین و وفا به حقوقشان و... همگی همان شرک حقیقیاند، یعنی همان تبرک به درختان و قبر و... میباشد. اگر چه فاعل این افعال اسم این افعال را تغییر دهد. چونکه «الأسمـاء لایتغیر الحقائق»: «أسماء حقیقت امور را عوض نمیکنند». [المجموع الفرید شرح کتاب التوحید، باب من تبرک بشجرة أو جمرة ص ۲۷۰.]
اما ناگفته نماند که در زمان حیات پیامبر ج موهای پیامبر ج، آب باقی مانده از وضویش و ناخنهایش و... همگی برکت داشتند و اصحاب از آن بهره میبردند، اما این فقط مخصوص به پیامبر ج بود و سایر افراد چنین حق و برکتی را شامل نمیشوند، کما اینکه ابوبکر و عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر و... ش از بزرگترین اولیاءاند و هیچکس از افراد بشر بعد از انبیا به آنها نمیرسد، اما نه اصحاب و نه تابعین با این ائمه چنان نکردهاند که با پیامبر ج صورت میگرفت.