فصل: در شناخت عموم و خصوص
«ما را خبر داد» ابو عبدالله الحافظ، گفت: ما را خبر داد ابو العباس، گفت: ما را خبر داد ربیع، گفت: شافعی/فرموده که خدای تبارک وتعالی در سورۀ انعام آیۀ ۱۰۲ فرموده:
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ ١٠٢﴾[الأنعام: ۱۰۲] .
«معبودی جز او آفریننده هر چیزی نیست پس او را عبادت کنید و او بر هر چیزی وکیل و کارساز است».
و نیز در سورههای متعدد فرموده: ﴿خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾، «آسمانها و زمین را آفرید».
و در سوره هود آیه ۶ فرموده:
﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا﴾[هود: ۶] .
«هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر آنکه روزی او بر عهده خدای تعالی است».
که این کلمات «کل شئ» و یا «سموات» و یا «دابه، جنبنده» عام است. یعنی شامل عموم افراد خود است. مثلا «کل شئ» که در آن خاصی ذکر نشده شامل آسمان و زمین و بشر و حجر و شجر و غیر اینها است که خدا خالق تمام آنهاست. و «کل دابه»، هر جنبده را، بطور عموم، خدا روزی میدهد و جایگاه برقراری و موقت آن را میداند. و نیز خدای تعالی در سوره حجرات آیۀ ۱۳ فرموده:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ ١٣﴾[الحجرات: ۱۳] .
«ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را شعبهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید محققاً گرامیترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است».
و در سوره بقره آیه ۱۸۳ تا ۱۸۵ فرموده:
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ﴾ إلی ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ﴾[البقرة: ۱۸۳-۱۸۵] .
«روزه بر شما نوشته شد، چنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند نوشته گردید باشد که پرهیزگار گردید، چند روزی بیش نیست.... . پس هر کس از شما این ماه را دریابد باید روزه گیرد».
و در سوره نساء آیه ۱۰۳ فرموده:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣﴾[النساء: ۱۰۳] .
«البته نماز بر مؤمنین در اوقات معلوم مقرر و واجب است».
شافعی فرموده. خدا بیان کرده در کتاب خود در این آیات، عموم و خصوص را. اما عموم از این آیات کلمۀ ذکر و انثی میباشد هر نفسی مخاطب به این آیه است چه در زمان رسول خداجباشد و چه قبل و چه بعد، همه مخلوق از نر و ماده هستند و همه شعبه و قبییله شدهاند. و خاص آن جملۀ ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾، «همانا نزد خدا بهترین شما متقیترین شما است». زیرا تقوى فقط برای عدۀ مخصوصی هستند که به دنبال عقل بروند و تعقل کنند و از خردمندان باشند نه هر بنی آدم و نه هر حیوان جنبندهای و نه هر که عقل خود را مغلوب هوی و هوس نموده و نه اطفالی که به عقل تقوی نرسیدهاند. پس جایز نیست هر کس را به وصف تقوی خواند مگر کسی که به حد عقل رسیده و اهل تعقل باشد. پس اگر مخالف عقل و تقوی رفتار کرده از اهل آن نیست. و در سنت نیز کلماتی دلالت بر عام و خاص دارد، مانند این حدیث که در سنت آمده: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ: النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ، وَالصَّبِيِّ حَتَّى يَبْلُغَ، وَالْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ» [۲] [۳]. یعنی «قلم تکلیف از سه طائفه برداشته شده: از خوابیده تا بیدار گردد. و طفل تا بالغ شود و دیوانه تا به عقل آید».
شافعی/فرموده: و همچنین آنچه نازل در نماز و روزه که تکلیف آنها بر بالغان و عاقلان است نه آن کسی که به بلوغ نرسیده از کسانی که عقلشان مغلوبست، و نه در ایام حیض.
شافعی/گوید: خدای تعالی در سورة آل عمران آیه ۱۷۳ فرموده:
﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ ١٧٣﴾[آل عمران: ۱۷۳] .
«آنان که مردم به ایشان گویند که مردم برای دفع شما جمع شدهاند از ایشان بترسید، پس ایمان آنان زیاد گردد و گویند: خدا ما را کافی و خوب وکیلی است».
شافعی/گوید: کلمۀ «الناس» در این آیه گفته شده بر عدهای که با رسول خداجبودند و بر عدهای که ایشان را خبر میدادند و خبر میآوردند و نیز بر عدۀ دشمنی که علیه ایشان جمع شده بودند. و معلوم است که همۀ مردم با رسولجنبودند و نیز همۀ مردم خبرآور نبودند و نیز همۀ مردم به دشمنی نیامده بودند. و لیکن کلمه «ناس» گفته میشود هم بر سه نفر و هم بر تمام مردم و هم بر بعضی از مردم. و این صحیح است در کلام که گفته شود: مردم به ایشان گفتند. و همانا گویندگان چهار نفر بودند. و مقصود از کلمۀ «ناس» کسانیند که از احد برگشته بودند و جماعت زیادی از مردم نبودند و آنانکه جمع شده بودند غیر از آنان بودند که خبر جمع شدن را آورده بودند و غیر از شنوندگان خبر بودند. و خدایﻷدر سورۀ بقره فرموده: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾[البقرة: ۲۴] . «پس بترسید از آتشی که هیزم و آتش افروز آن مردم و سنگها باشند»، پس کتاب خدا دلالت دارد بر اینکه آتش افروز دوزخ بعضی از مردمند، زیرا خدای تعالی در سورۀ انبیاء آیه ۱۰۱ فرموده:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١﴾[الأنبياء: ۱۰۱] .
«آنان که حسن سابقه از نزد ما دارند، از دوزخ و آتش آن بدورند».
شافعی/گوید: خدایﻷدر سورۀ نساء آیه ۱۱ فرموده:
﴿وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞ﴾[النساء: ۱۱] .
«هرگاه میت را فرزندی باشد برای والدین میت، هر کدام یک ششم میراث است».
و آیات دیگری که در این مورد آمده است.
سپس شافعی گوید: پس خدا روشن ساخت که برای والدین و همسران در حالات مختلفه که ذکر کرده چیزی از میراث برای آنان خارج میشود. پس از آن سنت رسولجدلالت دارد بر اینکه مقصود بعضی از افراد والدین و ازواج است نه بعض دیگر، و والدین و ازواجی ارث میبرند که دین ایشان با دین میت یکی باشد و دیگر اینکه قاتل میت نباشند، و نیز مملوک نباشند. و خدای تعالی در همان آیۀ ۱۱ فرموده:
﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ﴾[النساء: ۱۱] .
«(قسمت کردن میراث) پس از انجام و عمل به وصیت و پرداخت دیونی است که میت دارد»، که بطور عموم وصیت و دین را بر ارث مقدم داشت، ولی رسول خداجبیان کرد که در وصیتها اکتفاء بر ثلث میشود و دو ثلث برای اهل میراث است. و روشن ساخت که دَین قبل از وصیت و قبل از میراث است، و بیان کرد که وصیت وارثی نیست تا اهل دَین تمام دَین خود را دریافت کنند. و اگر دلالت سنت و اجماع نبود میراث نبود مگر پس از وصیت و یا دَین، و وصیت را بر دَین مقدم میداشتند و یا مساوی قرار میدادند.
و شافعی/در آیات مانند این آیه، آیۀ وضو را ذکر کرده، و در سنت آمده که مسح بر خفین جایز است. و همچنین آیۀ سرقت و دزدی که به بریدن دست دزد امر شده. ولی در سنت آمده که دست بریده نمیشود در سرقت میوه و خوشه نخل [۴] ، [۵] زیرا سرقت از حرز نشده (حرز جائی است که دیوار و در بسته داشته باشد)، و نیز دست بریده نمیشود مگر از دزدی که سرقت او به قیمت یک چهارم دینار طلا باشد. و آیۀ تازیانه در زانی و زانیه است و سنت بیان کرده که مقصود موردی است که طرفین بکر باشند نه بیوه.
و آیه سهم «ذوي القربی» عام است، هر خویشاوندی را شامل میشود و سنت بیان کرده که مراد بنی هاشم و بنی عبدالمطلب است نه سایر خویشان. و آیه غنیمت شامل هر غنیمت جنگی است ولی سنت بیان کرده که لباس مقتول و اسلحۀ او مخصوص قاتل است. و تمام اینها تخصیص داده عموم کتاب را بواسطۀ سنت. و اگر سنت نبود و استدلال به سنت نبود طهارت در شستن قدمها بود و اگر چه خف پوشیده باشد، و هر کس نام او سارق بود قطع دست میشد و هر کس زنا میکرد صد تازیانه میخورد و اگر چه بیوه بود، و سهم ذوی القربی مال هر کس که خویشی با رسول خداجداشت بود، و اسلحه مقتول خمس داشت مانند غنائم دیگر.
[۲] أبو داود:۴/۱۴۱ ، حدیث ۴۴۰۳، ترمذى: ۴/۳۲ ، حدیث ۱۴۲۳، و فرموده: «حسن غریب»، نسائى: ۶/۴۶۸، حدیث ۳۴۳۲، ابن ماجه: ۱/۶۵۹، حدیث ۲۰۴۲. شیخ آلبانی گفته است: این حدیث صحیح است. [۳] که کلمات نائم و صبی و مجنون عام است یعنی شامل هر نائم و هر طفل و هر مجنونی میباشد. [۴] لفظ حدیث اینطور است: «لا قطع في ثمر ولا كثر». [۵] موطأ مالک: ۲/ ۸۳۹، حدیث: ۱۵۲۸، سنن أبی داود: ۲/ ۵۴۱، حدیث: ۴۳۸، سنن ترمذی: ۴/ ۵۲، حدیث: ۱۴۴۹، سنن نسائی: ۸/ ۸۶، حدیث: ۴۹۶۰. آلبانی و شعیب ارنؤوط میگویند: این حدیث صحیح است.